غرر الحكم و درر الكلم جلد ۲

قاضى ناصح الدين ابو الفتح عبد الواحد بن محمد تميمى آمدى
ترجمه : سيد هاشم رسولى محلاتى

- ۱۶ -


8539 190-  لا تحدّث بما تخاف تكذيبه. 6 264 سخنى مگوى كه ترس تكذيب آن را دارى (كه با نقل آن تو را دروغگو بدانند).

8540 191-  لا تصدق من يقابل صدقك بتكذيبه. 6 264 راست مگو به كسى كه راستى تو را با تكذيب خود پاسخ دهد (و گفته‏ات را دروغ پندارد).

8541 192-  لا تتكلّم بكلّ ما تعلم فكفى بذلك جهلا. 6 266 هر چه را مى‏دانى مگو كه همين براى جهل و نادانى تو كافى است.

8542 193-  لا تنظر الى من قال و انظر الى ما قال. 6 266 نگاه نكن به كسى كه مى‏گويد و نگاه كن به آنچه مى‏گويد (و معيار خوبى و بدى سخن است نه گوينده آن).

8543 194-  لا ترخّص لنفسك فى شي‏ء من سىّ‏ء الاقوال و الافعال. 6 267 به خويشتن اجازه و رخصت مده به انجام چيزى از گفتار يا كردار بد.

8544 195-  لا تقل ما يثقل وزرك. 6 275 مگو چيزى كه گناهت را سنگين كند.

8545 196-  لا تقولوا فيما لا تعرفون فانّ اكثر الحقّ فيما تنكرون. 6 278 سخن نگوييد در باره آنچه نمى‏دانيد كه بيشترين حقّ (و مطالب حقّه) در چيزهايى است كه شما آنها را نمى‏شناسيد.

8546 197-  لا تحدّث النّاس بكلّ ما تسمع فكفى بذلك خرقا. 6 281 خبر مده به مردم هر آن چه را شنيده‏اى كه همين براى حماقت و كم عقلى تو كافى است.

8547 198-  لا تسى‏ء اللّفظ و ان ضاق عليك الجواب. 6 284 سخن بد با مردم مگو اگر چه پاسخ دادن بر تو سخت باشد (و با سخنان خوب نتوانى پاسخ دهى).

8548 199-  لا تتكلّمنّ اذا لم تجد للكلام موقعا. 6 286 هرگاه جايى براى سخن نيافتى سخن مگوى.

8549 200-  لا تجر لسانك الّا بما يكتب لك اجره و يجمل عنك نشره. 6 295 به كار مينداز زبان خود را (و زبان مگشا) مگر بدانچه پاداشش را براى تو بنويسند، و نشر آن سخن براى تو نيكو (و سبب مدح و ثناى تو) باشد.

8550 201-  لا تكثر فتضجر و لا تفرط فتسقط. 6 296 زياد سخن مگو كه مردم را خسته و ملول گردانى و كم هم مگو كه از نظرها بيفتى.

8551 202-  لا تسى‏ء الخطاب فيسوءك نكير الجواب. 6 300 با كسى كه طرف گفتگو و خطاب تو است بد سخن مگو كه پاسخ ناخوشايند او تو را بد حال كند.

8552 203-  لا تقولنّ ما لا تفعله، فانّك لن تخلو فى ذلك من عجز يلزمك و ذمّ تكسبه. 6 305 زنهار مگو آنچه را انجام نمى‏دهى زيرا تو در اين كار خالى نخواهى بود از ناتوانى و عجزى كه ملازم تو خواهد گشت (به خاطر آنكه به وعده‏ات عمل نكرده‏اى) و مذمّتى كه (از مردم) به دست خواهى آورد.

8553 204-  لا تحدّث الجهّال بما لا يعلمون فيكذّبوك به، فانّ لعلمك عليك حقّا، و حقّه عليك بذله لمستحقّه و منعه من غير مستحقّه. 6 316 با افراد جاهل و نادان سخنى مگوى كه تو را تكذيب كنند (و دروغگويت خوانند) زيرا علم و دانش تو را بر تو حقّى است، و حقّ آن اين است كه به كسى كه مستحق و شايسته آن است آن را بذل كنى، و از آن كس كه شايستگى ندارد دريغ دارى.

8554 205-  لا تقل ما لم تعلم فانّ اللّه سبحانه قد فرض على كلّ جوارحك فرائض يحتجّ بها عليك. 6 318 نگو آنچه را نمى‏دانى، زيرا خداى سبحان براى هر يك از اعضا و جوارح تو چيزهايى را فرض و واجب فرموده كه بدانها بر تو احتجاج خواهد كرد (و بر زبان نيز واجب كرده كه دروغ نگويد).

8555 206-  لا يسوءنّك ما يقول النّاس فيك فانّه ان كان كما يقولون كان ذنبا عجّلت عقوبته، و ان كان على خلاف ما قالوا كانت حسنة لم تعملها. 6 320 زنهار كه ناراحت نكند تو را آنچه مردم در باره‏ات گويند، زيرا اگر همان گونه باشد كه مى‏گويند (و درست باشد) گناهى است كه در كيفر آن شتاب شده (و در دنيا بدان كيفر شده‏اى) و اگر بر خلاف آن است كه‏ گويند (و دروغ مى‏گويند) كار نيك و حسنه‏اى است كه تو انجام نداده‏اى (ولى پاداش آن در نامه عمل تو ثبت مى‏شود).

8556 207-  لا تجعل ذرب لسانك على من انطقلك، و لا بلاغة قولك على من سدّدك. 6 323 قرار مده تندى زبان خود را بر كسى كه تو را گويا كرده، و نه بلاغت و رسا بودن گفتارت را بر كسى كه تو را به راه راست آورده (ظاهرا منظور رعايت ادب در گفتار با آموزگار و معلّم است).

8557 208-  لا تقل ما لا تعلم فتتّهم باخبارك بما تعلم. 6 341 مگو آنچه را نمى‏دانى كه متّهم خواهى شد در خبر دادن بدانچه مى‏دانى.

8558 209-  لا بيان مع عىّ. 6 358 با ناتوانى در گفتار، بيان و فصاحتى بجاى نخواهد ماند.

8559 210-  لا تملك عثرات اللّسان. 6 392 لغزشهاى زبان در اختيار آدمى نخواهد بود.

8560 211-  لا يتّقى الشّرّ فى فعله الّا من يتّقيه فى قوله. 6 405 از بدى در كردار كسى نتواند خود را نگه دارد مگر آنكه از بدى در گفتار خود را نگه دارد.

8561 212-  لا شي‏ء اعود على الانسان من حفظ اللّسان و بذل الاحسان.

6 422 چيزى براى انسان از نگه داشتن زبان و بذل احسان و نيكى سودمندتر نيست.

8562 213-  ينبغي ان تكون افعال الرّجل احسن من اقواله، و لا تكون اقواله احسن من افعاله. 6 444 شايسته و سزاوار است كه كارهاى مرد بهتر از گفتارش باشد، و نبايد سخنانش بهتر از كارهايش باشد، (يعنى خوب عمل كند نه اين كه خوب بگويد).

8563 214-  ينبغي ان يكون علم الرّجل زائدا على نطقه، و عقله غالبا على لسانه. 6 445 شايسته و سزاوار است كه علم و دانش مرد بر سخنش افزون باشد، و عقل و خردش بر زبانش غالب و حاكم باشد.

8564 215-  يستدلّ على عقل كلّ امرء بما يجرى على لسانه. 6 448 راهنمايى شود بر عقل و خرد هر كس، به آنچه بر زبانش جارى گردد.

8565 216-  يستدلّ على عقل الرّجل بحسن مقاله، و على طهارة اصله بجميل افعاله. 6 449 راهنمايى شود بر عقل مرد به گفتار نيكش، و راهنمايى شود بر پاكى اصل و ريشه‏اش به كارهاى زيبايش.

8566 217-  يستدلّ على نبل الرّجل بقلّة مقاله، و على تفضّله بكثرة احتماله. 6 450 راهنمايى شود بر زيركى مرد به كمى گفتارش، و بر تفضّل و بزرگواريش به تحمّل و خويشتن‏دارى بسيارش.

8567 218-  من كثر كلامه كثر لغطه و من كثر هزله كثر سخفه. 5 409 كسى كه سخنش بسيار شد، بيهوده‏گويى او بسيار شود، و كسى كه شوخى او زياد شد سبكى عقل او زياد گردد.

8568 219-  إيّاك و ما قلّ إنكاره و ان كثر منك اعتذاره فما كلّ قائل نكرا يمكنك ان توسعه عذرا. 2 316 بپرهيز از كارى كه انكار آن از طرف مردم كم باشد اگر چه عذرخواهى تو از آن بسيار باشد، زيرا هر كس سخن بدى در باره تو گويد تو را دسترسى براى عذر آوردن نزد او نباشد.

8569 220-  ألا و إنّ اللّسان الصّادق يجعله اللّه للمرء فى النّاس خير من المال يورثه من لا يحمده. 2 338 به راستى كه زبان درست و نيكى كه خدا براى انسان در ميان مردم قرار مى‏دهد (كه او را مدح كنند) بهتر از مالى است كه مى‏گذارد آن را براى كسى كه از او ستايش نكند و ممنون او نيز نباشد. 

8570 221-  ينبى‏ء عن عقل كلّ امرى‏ء ما ينطق به لسانه. 6 471 خبر مى‏دهد از عقل هر كس آنچه را كه زبانش بدان گويا شود.

8571 222-  ينبى‏ء عن عقل كلّ امرى‏ء لسانه، و يدلّ على فضله بيانه. 6 492 از عقل هر كس زبان او خبر مى‏دهد، و بيانش بر فضل و برترى او راهنما باشد.

8572 223-  يعجبني من الرّجل أن يرى عقله زائدا على لسانه، و لا يرى لسانه زائدا على عقله. 6 492 خوشحال مى‏كند مرا مردى كه ببينم عقلش افزون بر زبانش باشد، و ديده نشود كه زبانش افزون بر عقلش باشد.

باب الاستقامة (پايدارى)

8573 1-  الاستقامة سلامة. 1 64 استقامت و پايدارى (در راه راست) سلامت است.

8574 2-  افضل السّعادة استقامة الدّين. 2 375 برترين نيكبختى‏ها راستى و درستى دين و آيين است.

8575 3-  قد يستقيم المعوجّ. 4 464 گاه است كه چيز كج راست و درست شود.

8576 4-  عليك بمنهج الاستقامة فانّه يكسبك الكرامة و يكفيك الملامة. 4 294 بر تو باد به پيمودن راه روشن و راست، زيرا اين كار براى تو كرامت و بزرگوارى كسب كند، و از سرزنش ديگران تو را كفايت كند.

8577 5-  كيف يستقيم من لم يستقم دينه. 4 564 چگونه مى‏تواند راست و درست باشد كسى كه دين و آيينش راست و درست نيست.

8578 6-  من طلب السّلامة لزم الاستقامة. 5 215 كسى كه در جستجوى سلامت است ملازم استقامت باشد.

8579 7-  من لزم الاستقامة لم يعدم السّلامة. 5 231 هر كسى با استقامت ملازم باشد، سلامت‏ را از دست ندهد.

8580 8-  من رغب فى السّلامة الزم نفسه الاستقامة. 5 307 كسى كه رغبت كند در سلامت خويش، بايد خود را به استقامت (و پيمودن راه راست) ملزم سازد.

8581 9-  لا مسلك اسلم من الاستقامة. 6 381 طريقه و مسلكى سالم‏تر از استقامت و پيمودن راه راست و درست نيست.

8582 10-  لا سبيل اشرف من الاستقامة. 6 366 راهى شريف‏تر از استقامت نيست.

حرف «الكاف»

باب الكبر (خود بزرگ بينى)

8583 1-  التّكبّر يضع الرّفيع. 1 82 تكبر، انسان بلند مرتبه را پست مى‏گرداند.

8584 2-  التّكبّر يظهر الرّذيلة. 1 141 تكبر فرومايگى (تكبر كننده) را آشكار مى‏سازد.

8585 3-  الكبر شرّ العيوب. 1 149 تكبر بدترين عيبها است.

8586 4-  التّكبّر عين الحماقة. 1 224 تكبر كردن (بر مردم) عين حماقت و كم عقلى است (چون نزد خدا و خلق مذموم و منفور است).

8587 5-  التّكبّر فى الولاية ذلّ فى العزل. 1 248 تكبر كردن در دوران حكومت و زمامدارى، موجب خوارى در دوران عزل است.

8588 6-  التّعزّز بالتّكبّر ذلّ. 1 248 عزّت گرفتن به وسيله تكبر، خوارى و پستى است.

8589 7-  التّكبّر بالدّنيا قلّ. 1 249 تكبر كردن به خاطر دنيا از كمى (شخصيت و بصيرت آدمى) است.

8590 8-  التّكبّر اسّ التّلف. 1 263 تكبر كردن اساس و پايه تلف شدن است.

8591 9-  الكبر مصيدة ابليس العظمى. 1 294 تكبر، دام بزرگ شيطان است.

8592 10-  الكبر خليقة مردية من تكثّر بها قلّ. 2 92 تكبر، خوى نابود كننده‏اى است كه هر كه بدان فزونى جويد كوچك شود.

8593 11-  الكبر يساور القلوب مساورة السّموم القاتلة. 2 110 تكبر تسلّط يابد بر دلها همچون تسلط زهرهاى كشنده.

8594 12-  الاستطالة لسان الغواية و الجهالة. 2 163 سر بزرگى كردن بر مردم زبان گوياى گمراهى و نادانى (در انسان) است.

8595 13-  استعيذوا باللّه من لواقح الكبر كما تستعيذون به من طوارق الدّهر و استعدّوا لمجاهدته حسب الطّاقة. 2 262 پناه ببريد به خدا از چيزهايى كه تكبر را بارور كند، چنانچه پناه مى‏بريد از حوادث ناگوار روزگار، و مهيّا كنيد خود را براى پيكار با تكبّر به مقدار طاقت و توان خود.

8596 14-  احذر الكبر فانّه رأس الطّغيان و معصية الرّحمان. 2 279 بپرهيز از تكبر كه به راستى اساس طغيان و سركشى و (اساس) نافرمانى خداى رحمان است.

8597 15-  احذروا منافخ الكبر و غلبة الحميّة و تعصّب الجاهليّة. 2 285 بپرهيزيد از آنچه تكبر را در دل و روح شما مى‏دمد، و از غلبه كردن حميّت و تعصبهاى جاهليت.

8598 16-  ايّاك و الكبر فانّه اعظم الذّنوب و الأم العيوب و هو حلية ابليس. 2 293 بر تو باد از اين كه پرهيز كنى از تكبر زيرا آن بزرگترين گناهان، و پست‏ترين عيبها و زيور شيطان است.

8599 17-  اقبح الخلق التّكبّر. 2 379 زشت‏ترين خلق و خويها تكبر است.

8600 18-  اكثر النّاس حمقا الفقير المتكبّر. 2 431 در ميان مردم بيشترين حماقتها را فقير متكبّر دارد.

8601 19-  اعظم الحماقة الاختيال فى الفاقة. 2 448 بزرگترين حماقتها سر بزرگى كردن و فخر فروشى در حال تنگدستى و ندارى است.

8602 20-  الكبر داع الى التّقحم فى الذّنوب. 2 3 تكبر انسان را به افتادن در گناهان بخواند.

8603 21-  انّك ان تكبّرت وضعك اللّه. 3 55 به راستى اگر تكبر كنى خداوند تو را پست گرداند.

8604 22-  اكثر النّاس ضعة من تعاظم فى نفسه. 2 435 بيشترين خوارى را كسى براى خود فراهم كند كه خود را بزرگ داند.

8605 23-  آفة الشّرف الكبر. 3 98 آفت شرافت و بزرگى تكبر است.

8606 24-  اذا تفقّه الوضيع ترفّع. 3 133 هرگاه شخص افتاده و پست مرتبه فقيه شود (و علم فقه بياموزد) بلند مرتبه گردد. 

8607 25-  بالتّكبّر يكون المقت. 3 214 به وسيله تكبر، خشم (خدا و خلق) پديد آيد.

8608 26-  بكثرة التّكبّر يكون التّلف. 3 225 به وسيله تكبر بسيار، آدمى تلف شود.

8609 27-  تكبّر المرء يضعه. 3 278 تكبر انسانى او را پست و خوار گرداند.

8610 28-  تكبّر الدّنىّ يدعو الى اهانته. 3 319 تكبر انسان پست مردم را به اهانت كردن به او مى‏خواند.

8611 29-  ثمرة الكبر المسبّة. 3 327 ميوه تكبر، دشنام مردم است.

8612 30-  شرّ الخلائق الكبر. 4 173 بدترين خصلتها تكبر است.

8613 31-  شرّ آفات العقل الكبر. 4 178 بدترين آفتهاى عقل و خرد، تكبر است.

8614 32-  عجبت لمتكبّر كان امس نطفة و هو فى غد جيفة. 4 338 در شگفتم از شخص تكبر كننده كه ديروز نطفه‏اى بوده و فردا هم مردارى است (پس تكبر براى چيست)

8615 33-  فاللّه اللّه عباد اللّه ان تتردّوا رداء الكبر، فانّ الكبر مصيدة ابليس العظمى الّتى يساور بها القلوب مساورة السّموم القاتلة. 4 438 خدا را خدا را در نظر بگيريد اى بندگان خدا از اين كه جامه تكبر در برگيريد، زيرا تكبر دام بزرگ شيطان است، كه به وسيله آن بر دلها مسلّط شود همانند مسلّط شدن زهرهاى كشنده بر بدن انسان.

8616 34-  كلّ متكبّر حقير. 4 526 هر تكبر كننده‏اى كوچك و خوار است.

8617 35-  كفى بالتّكبّر تلفا. 4 572 براى تلف شدن آدمى همان تكبر كافى است.

8618 36-  كفى بالتّكبّر ضعة. 4 578 براى پستى انسان همان تكبر كافى است.

8619 37-  ليس لمتكبّر صديق. 5 75 آدم متكبّر براى خود دوستى ندارد.

8620 38-  لو رخّص اللّه سبحانه فى الكبر لاحد من الخلق لرخّص فيه لانبيائه لكنّه كرّه اليهم التّكبّر و رضى لهم التّواضع. 5 119 اگر خداى سبحان رخصت مى‏داد (و اجازه مى‏فرمود) به احدى از خلق خود براى تكبر كردن، اين رخصت را به پيامبران خود مى‏داد، اما خداوند تكبر را براى آنها خوش نداشته، و تواضع و فروتنى را براى ايشان خوش داشته است.

8621 39-  من تكبّر حقّر. 5 140 كسى كه تكبر كند كوچك شود.

8622 40-  من تكبّر مقت. 5 154 كسى كه تكبر كند مورد دشمنى (خدا و خلق او) قرار گيرد.

8623 41-  من تكبّر فى سلطانه صغّره. 5 156 كسى كه در سلطنت خود تكبر كند، سلطنت را كوچك كرده است (چون باعث تنفر مردم از او و سلطنت او گردد).

8624 42-  من اقبح الكبر تكبّر الرّجل على ذوى رحمه و أبناء جنسه. 6 28 از زشت‏ترين تكبر كردنها آن است كه آدمى به خويشان و هم جنسان خود تكبر كند.

8625 43-  من لبس الكبر و السّرف خلع الفضل و الشّرف. 5 358 كسى كه جامه تكبر و اسراف كارى به تن كند خلعت زيباى فضيلت و شرف را از تن بيرون كرده است.

8626 44-  من كان متكبّرا لم يعدم التّلف. 5 234 كسى كه متكبّر باشد از تلف شدن در امان نيست.

8627 45-  من تكبّر على النّاس ذلّ. 5 202 كسى كه بر مردم تكبر كند خوار گردد.

8628 46-  ما تكبّر الّا وضيع. 6 53 تكبر نكند مگر آدم پست و فرومايه.

8629 47-  ما اجتلب المقت بمثل الكبر. 6 59 چيزى همچون تكبر، دشمنى (مردم) را به‏ سوى انسان جلب نمى‏كند.

8630 48-  لا تستطل على من لا تسترق. 6 261 سر بزرگى مكن بر كسى كه اختيار بردگى او را ندارى.

8631 49-  لا ثناء مع كبر. 6 360 با وجود تكبر، مدح و ثنايى برجا نخواهد ماند.

8632 50-  لا يتعلّم من يتكبّر. 6 373 علم نياموزد (و دانا نشود) كسى كه تكبر كند.

8633 51-  لا خلق اقبح من الكبر. 6 383 خلق و خويى زشت‏تر از تكبر نيست.

8634 52-  لا ينبغي لمن عرف اللّه ان يتعاظم. 6 396 شايسته نيست براى كسى كه خدا را شناخته كه سر بزرگى كند.

8635 53-  لا يتكبّر الّا وضيع خامل. 6 407 تكبر نكند مگر آدم فرومايه گمنام.

8636 54-  لا خير فى شيمة كبر و تجبّر و فخر. 6 431 در تكبر و گردنكشى و فخر فروشى خيرى نيست.

8637 55-  ايّاك و مساماة اللّه سبحانه فى عظمته فانّ اللّه تعالى يذلّ كلّ جبّار و يهين كلّ مختال. 2 311 زنهار بپرهيز از فخر كردن با خداى سبحان در باره بزرگى و عظمت او، كه به راستى خداوند، خوار گرداند هر گردنكشى را و ذليل كند هر تكبر كننده‏اى را.

باب الكتاب

8638 1-  الكتاب ترجمان النّيّة. 1 80 كتاب و نوشته (انسان) ترجمه و بازگو كننده نهان و درون (او) است.

8639 2-  الكتب بساتين العلماء. 1 245 كتابها، باغها و بوستانهاى علما و دانشمندان است.

8640 3-  الكتاب احد المحدّثين. 2 14 كتاب يكى از دو داستان سرا و حديث كننده است.

8641 4-  من تسلّى بالكتب لم تفته سلوة. 5 233 كسى كه خود را به كتابها تسلّى دهد (و دلخوش كند) هيچ تسلّى و دلخوشى دادنى از دست او نرود (و نيازى به تسلّى دادن در چيز ديگر ندارد).

8642 5-  نعم المحدّث الكتاب. 6 167 كتاب حديث كننده خوبى است.

باب الكتابة (نامه‏نگارى)

8643 1-  الخطّ لسان اليد. 1 186 خط زبان دست است.

8644 2-  الق دواتك، و اطل جلفة قلمك و فرّق بين سطورك، و قرمط بين حروفك، فانّ ذلك اجدر بصباحة الخطّ. 2 232 ليقه‏اى در دوات خود بگذار، و سر قلم خود را دراز كن  و ميان سطرها را جدا كن، و حرفها را نزديك هم بنويس كه اينها به زيبايى خط سزاوارتر است.

8645 3-  افتح برية قلمك، و اسمك شحمته، و ايمن قطّتك يجد خطّك. 2 234 تراشيده قلم خود را باز كن، و پرّه آن را ستبر و پرگوشت بگير (و نازك مكن كه به زودى بشكند) و قطّ آن را  با دست راست انجام ده تا خط تو نيكو شود.

8646 4-  عقول الفضلاء فى اطراف‏ اقلامها. 4 365 عقلهاى مردمان فاضل در كناره‏هاى قلم ايشان نمودار گردد.

8647 5-  اذا كتبت كتابا فاعد فيه النظر قبل ختمه فانّما تختم على عقلك. 3 190 هرگاه نامه‏اى را نوشتى پيش از مهر كردن و بستن آن نگاه ديگرى بدان بنما، زيرا بر عقل خود مهر مى‏زنى و مى‏بندى (يعنى پس از نوشتن نامه مجددا آن را از نظر خود بگذران كه نامه ترجمان عقل انسان است).

8648 6-  كتاب الرّجل عنوان عقله و برهان فضله. 4 635 نامه مرد، نشان دهنده عقل و دليل بر فضل و برترى او است.

8649 7-  كتاب المرء معيار فضله و مسبار نبله. 4 635 نامه انسان معيار فضل و برترى او، و وسيله‏اى براى سنجش زيركى و بزرگى او است.

باب الكتمان

8650 1-  أنجح الامور ما احاط به الكتمان. 2 458 پيروزمندترين كارها آن است كه پنهان كارى و كتمان آن را فراگيرد. 

باب الكثير و القليل (زياد و كم)

8651 1-  النّاجون من النّار قليل لغلبة الهوى و الضّلال. 2 33 آنها كه از دوزخ نجات يابند، اندكند به خاطر غالب شدن هواى نفس و گمراهى.

8652 2-  العلماء غرباء لكثرة الجهّال. 2 33 علما و دانشمندان به خاطر بسيارى نادانان غريب هستند.

8653 3-  تأتينا اشياء نستكثرها اذا جمعناها و نستقلّها اذا قسمناها. 3 295 براى ما چيزهايى پيش مى‏آيد، كه چون آنها را جمع كنيم زياد به حساب آيد، ولى هنگامى كه آنها را تقسيم كنيم كم مى‏شماريم آنها را. 

8654 4-  ربّ يسير انمى من كثير. 4 75 بسا اندكى كه رشد و نموّ آن بيش از چيز بسيار باشد.

8655 5-  قد كثر القبيح حتّى قلّ الحياء منه. 4 492 به حقيقت كه كار زشت آن قدر زياد شده كه شرم از آن كم شده است.

8656 6-  قليل لك خير من كثير لغيرك. 4 499 چيز كمى كه از آن خودت باشد بهتر است از چيز بسيارى كه از ديگرى باشد.

8657 7-  قليل يفتقر اليه خير من كثير يستغنى عنه. 4 500 اندكى (از دنيا) كه مورد نياز باشد (و رفع نياز بكند) بهتر است از مال زيادى كه بدان نيازى نباشد (و جز وزر و وبال و گرفتارى سودى نداشته باشد).

8658 8-  قليل تحمد مغبّته خير من كثير تضرّ عاقبته. 4 500 چيز اندكى كه عاقبت آن ستوده باشد، بهتر است از مال زيادى كه سرانجام آن زيان بزند.

8659 9-  قليل يخفّ عليك عمله، خير من كثير تستثقلّ حمله. 4 501 كار اندكى كه انجام آن سبك و آسان باشد، بهتر است از كار بسيارى كه حمل آن بر تو سنگين باشد.

8660 10-  قليل ينجى خير من كثير يردى. 4 502 چيز اندكى كه انسان را رستگار كند بهتر است از چيز زيادى كه نابودى به بار آورد.

8661 11-  لكلّ كثرة قلّة. 5 13 هر زيادى را كمى هست.

8662 12-  من اكثر من شي‏ء عرف به. 5 178 كسى كه كارى را بسيار كند، بدان كار شناخته شود.

8663 13-  ما اقلّ الثّقة المؤتمن و اكثر الخوّان. 6 96 چه قدر كم هستند انسانهاى مورد وثوق و امين، و چه بسيارند خيانتكاران.

8664 14-  قليل يكفي خير من كثير يطغي. 4 502 اندكى كه كفايت كند بهتر است از زيادى كه سركشى آورد.

8665 15-  من كثر لهوه قلّ عقله. 5 292 كسى كه بازيهاى سرگرم كننده‏اش بسيار باشد عقلش كم شود.

8666 16-  يسير يكفي خير من كثير يطغي. 6 457 اندكى از مال دنيا كه كفايت كند بهتر است از بسيارى كه سركشى آورد.

باب الكذب (دروغ)

8667 1-  الكذب يردى. 1 15 دروغ هلاك كند.

8668 2-  الكاذب مهان ذليل. 1 93 آدم دروغگو پست و خوار است.

8669 3-  الكذب عيب فاضح. 1 147 دروغ عيبى است رسوا كننده.

8670 4-  الكذب مجانب الايمان. 1 179 دروغ با ايمان بيگانه است.

8671 5-  الكذب مهانة و خيانة. 1 179 دروغ‏گويى خوارى و خيانت است.

8672 6-  الكذب يزري بالانسان. 1 192 دروغ، آدمى را عيبناك كند.

8673 7-  الكذب يوجب الوقيعة. 1 193 دروغ، موجب بدگويى مردم (در باره دروغگو) مى‏شود.

8674 8-  الكذب شين الاخلاق. 1 239 دروغ، موجب زشتى و عيب اخلاق انسانى است.

8675 9-  الكذب فساد كلّ شي‏ء. 1 281 دروغ، باعث فساد هر چيزى است.

8676 10-  الكذب يرديك و ان امنته. 1 291 دروغ، تو را هلاك كند اگر چه از آن ايمن باشى.

8677 11-  الكذب يؤدّى الى النّفاق. 1 310 دروغ، آدمى را به نفاق و دورويى بكشاند (چون گاهى ناچار است گفته خود را تكذيب كند).

8678 12-  الكاذب على شفا مهواة و مهانة. 1 326 دروغگو بر لبه پرتگاه هلاكت و خوارى است.

8679 13-  الكذب شين اللّسان. 1 339 دروغ زشتى و عيب زبان است.

8680 14-  الكذب و الخيانة ليسا من اخلاق الكرام. 1 389 دروغ و خيانت از خلق و خوى مردمان گرامى و بزرگوار نيست.

8681 15-  الكذب زوال المنطق عن الوضع الالهىّ. 1 400 دروغ زائل شدن گفتار است از وضع الهى (و سنّت آفرينش).

8682 16-  الكذب يردى مصاحبه و ينجى مجانبه. 2 9 دروغ مصاحب و همراه خود را هلاك كند، و كسى را كه از آن دورى كند نجات دهد.

8683 17-  الكذب فى العاجلة عار، و فى الآجلة عذاب النّار. 2 31 دروغ در اين جهان موجب ننگ و عار، و در آخرت سبب عذاب دوزخ است.

8684 18-  الكذّاب متّهم فى قوله و ان قويت حجّته و صدقت لهجته. 2 64 آدم دروغگو در گفتار خود متّهم است اگر چه دليلش محكم و سخنش راست باشد.

8685 19-  الكذّاب و الميّت سواء، فانّ فضيلة الحىّ على الميّت الثّقة به فاذا لم يوثق بكلامه بطلت حياته. 2 139 آدمى كه بسيار دروغ مى‏گويد با آدم مرده يكسان است، زيرا فضيلت و برترى زنده بر مرده، اعتماد به او است، و هنگامى كه اعتمادى به گفتار او نباشد زندگى او باطل و بى‏ثمر خواهد بود.

8686 20-  ايّاك و مصادقة الكذّاب فانّه يقرّب عليك البعيد و يبعّد عليك القريب. 2 292 زنهار بپرهيز از دوستى كردن با دروغگو، زيرا براى تو دور را نزديك، و نزديك را دور مى‏سازد.

8687 21-  اقبح الخلائق الكذب. 2 372 زشت‏ترين خصلتها دروغ است.

8688 22-  اكثر شي‏ء الكذب و الخيانة. 2 432 بيشترين چيزها دروغ و خيانت است.

8689 23-  ابعد النّاس من الصّلاح الكذوب و ذو الوجه الوقاح. 2 470 دورترين مردم از اصلاح، آدم دروغگو و پر رو است.

8690 24-  آفة النّقل كذب الرّواية. 3 107 آفت نقل كردن روايت، دروغ است.

8691 25-  آفة الحديث الكذب. 3 109 آفت حديث، دروغ است.

8692 26-  بالكذب يتزيّن اهل النّفاق. 3 207 به وسيله دروغ منافقان خود را زينت دهند.

8693 27-  بئس المنطق الكذب. 3 256 بد گفتارى است دروغ.

8694 28-  ثمرة الكذب المهانة فى الدّنيا و العذاب فى الآخرة. 3 332 ميوه دروغ، خوارى در دنيا و عذاب در آخرت است.

8695 29-  جانبوا الكذب فانّه مجانب الايمان. 3 361 از دروغ كناره گيريد كه دروغ با ايمان بيگانه است.

8696 30-  شرّ الاخلاق الكذب و النّفاق. 4 166 بدترين خلقها دروغ و نفاق است.

8697 31-  شرّ الرّوايات اكثرها افكا. 4 172 بدترين روايتها آن است كه دروغش بيشتر باشد.

8698 32-  شرّ الشّيم الكذب. 4 174 بدترين خصلتها دروغگويى است.

8699 33-  علّة الكذب شرّ علّة، و زلّة المتوقّى أشدّ زلّة. 4 359 بيمارى دروغ بدترين بيمارى است، و لغزش خويشتن‏دار (يا متظاهر به تقوا و خويشتن‏دارى از گناه) بدترين لغزشها است.

8700 34-  عاقبة الكذب ملامة و ندامة. 4 363 سرانجام دروغ، سرزنش و پشيمانى است.

8701 35-  فساد البهاء الكذب. 4 418 فساد زيبايى و نيكويى، دروغ است (چون دروغ مخالف زيبايى است).

8702 36-  قد كثر الكذب حتّى قلّ من يوثق به. 4 492 به حقيقت كه دروغ زياد شده تا آنجا كه آدم مورد اعتماد و وثوق كم شده.

8703 37-  كفاك موبّخا على الكذب علمك بانّك كاذب. 4 586 براى توبيخ و سرزنش دروغ تو همين بس كه بدانى كه دروغگو هستى.

8704 38-  كثرة الكذب توجب الوقيعة. 4 589 دروغ بسيار موجب بدگويى مردم شود.

8705 39-  كثرة كذب المرء تذهب بهاءه. 4 591 دروغ بسيار، زيبايى و درخشندگى آدمى را از بين مى‏برد.

8706 40-  كثرة الكذب تفسد الدّين و تعظم الوزر. 4 597 دروغ بسيار، دين را تباه و گناه را بزرگ گرداند.

8707 41-  كذب السّفير يولّد الفساد و يفوّت المراد و يبطل الحزم و ينقض العزم. 4 635 دروغ نماينده و پيام‏آور، فساد توليد كند، و هدف را از دست بدهد، و دور انديشى را باطل كند، و قصد و تصميم را بشكند و خراب كند.

8708 42-  ليس الكذب من خلائق الاسلام. 5 74 دروغ از اخلاق اسلام نيست.

8709 43-  ليس لكذوب امانة و لا لفجور صيانة. 5 85 آدم دروغگو امانت ندارد، و آدم گنهكار خويشتن‏دار نيست.

8710 44-  من كذب افسد مروّته. 5 165 كسى كه دروغ گويد مردانگى خود را تباه سازد.

8711 45-  من كثر كذبه لم يصدّق. 5 195 كسى كه دروغش زياد باشد مردم راستگويش ندانند.

8712 46-  من عرف بالكذب لم يقبل صدقه. 5 209 كسى كه به دروغ شناخته شد سخن راست او هم پذيرفته نشود.

8713 47-  من كثر كذبه قلّ بهاؤه. 5 221 كسى كه دروغش زياد شد، زيبايى و درخشندگيش كم شود.

8714 48-  من عرف بالكذب قلّت الثّقة به. 5 390 كسى كه به دروغ شناخته شد، اعتماد و وثوق به او كم شود.

8715 49-  من تجنّب الكذب صدّقت اقواله. 5 461 كسى كه از دروغ پرهيز كند گفتارش تصديق شود.

8716 50-  ما كذب عاقل و لا زنى مؤمن. 6 65 شخص عاقل دروغ نگويد، و انسان مؤمن زنا نكند.

8717 51-  ما اقبح الكذب بذوى الفضل. 6 70 چه زشت است دروغ از مردمان با فضيلت.

8718 52-  نكد العلم الكذب و نكد الجدّ اللّعب. 6 185 نقص علم دروغ است، و نقص كار جدّى شوخى و بازى است.

8719 53-  لا حياء لكذّاب. 6 347 آدم دروغگو شرم ندارد.

8720 54-  لا يجتمع الكذب و المروّة. 6 372 دروغ و مردانگى جمع نشوند.

8721 55-  لا شيمة اقبح من الكذب. 6 380 خصلتى زشت‏تر از دروغ نيست.

8722 56-  لا خير فى قول الافّاكين. 6 392 خيرى در سخن دروغگويان نيست.

8723 57-  لا خير فى علم الكذّابين. 6 392 خيرى در علم و دانش دروغگويان نيست.

8724 58-  لا خير فى الكذّابين و لا فى العلماء الافّاكين. 6 427 خيرى نيست در دروغگويان و نه در دانشمندانى كه مردم را از حق بگردانند (يا دانشمندان دروغگو).

8725 59-  قد يكذب الرّجل على نفسه عند شدّة البلاء. 4 483 گاه است كه مرد به زيان خود در هنگام سختى بلا و گرفتارى دروغ گويد.

8726 60-  يكتسب الكاذب بكذبه ثلاثا، سخط اللّه عليه، و استهانة النّاس به، و مقت الملائكة له. 6 480 دست آورد آدم دروغگو بخاطر دروغى كه گفته، سه چيز است: خشم خداوند، خوار شمردن مردم به او و خشم فرشتگان نسبت به او.

8727 61-  الكذب رذيلة. 1 30 دروغ پستى است.

8728 62-  أقبح شي‏ء الافك. 2 376 زشت‏ترين چيزها تهمت است.

باب الكرم و المكارم (جوانمردى و صفات عالى)

8729 1-  أحسن الاخلاق ما حملك على المكارم. 2 462 بهترين اخلاق آن است كه تو را به كارهاى نيك وادارد.

8730 2-  انّ مكرمة صنعتها الى احد من النّاس، انّما اكرمت بها عرضك فلا تطلب من غيرك شكر ما صنعت الى نفسك. 2 542 زينت داده‏اى، پس سپاسگزارى و شكر احسانى را كه به خود كرده‏اى از ديگرى مجوى.

8731 3-  تبادروا المكارم و سارعوا الى تحمّل المغارم واسعوا فى حاجة من هو نائم، يحسن لكم فى الدّارين الجزاء و تنالوا من اللّه عظيم الحباء. 3 311 مبادرت كنيد به سوى كارهاى نيك، و بشتابيد به سوى عهده گرفتن قرضهاى مردم (كه از اداى آن ناتوان هستند)، و بكوشيد در برآوردن حاجت كسى كه بى‏خبر است (از كوشش شما در اين باره) تا نيكو شود در دو سرا پاداش شما و از سوى خداوند به پاداش بزرگ نائل شويد.

8732 4-  ثابروا على اقتناء المكارم و تحمّلوا اعباء المغارم تحرزوا قصبات المغانم. 3 352 مداومت كنيد بر كسب كارهاى نيك، و به عهده گيريد بار قرضهاى مردم را، تا گوهاى سبقت را از ديگران برباييد.

8733 5-  خير الاموال ما اعان على المكارم. 3 428 بهترين مالها آن مالى است كه به كارهاى خير كمك دهد.

8734 6-  روحوا فى المكارم، و ادّلجوا فى حاجة من هو نائم. 4 87 كار روزانه خود را با انجام كارهاى نيك به پايان بريد، و كار شبانه خود را با كوشش در قضاى حاجت كسى كه در خواب است و از تلاش شما بى‏خبر است به سر بريد.

8735 7-  عليك بمكارم الخلال و اصطناع الرّجال، فانّهما يقيان مصارع السّوء و يوجبان الجلالة. 4 292 بر تو باد به خصلتهاى نيكو و احسان كردن به مردمان، كه اين دو انسان را از افتادن در گرفتاريهاى بد نگه دارند، و موجب بزرگى و جلالت مقام گردند.

8736 8-  عوّد نفسك فعل المكارم و تحمّل اعباء المغارم، تشرف نفسك و تعمر آخرتك و يكثر حامدك. 4 329 عادت بده نفس خود را به انجام كارهاى نيك و بر عهده گرفتن تاوانها و قرضهاى مردم، تا اين كه نفس تو شريف گردد و آخرتت آباد گشته، و ستايش كنندگان (و دعاگويان) تو بسيار گردد.

8737 9-  من افضل المكارم تحمّل المغارم و اقراء الضّيوف. 6 29 از برترين كارها به عهده گرفتن تاوانها و بدهى‏هاى مردم و پذيرايى مهمانها است.

8738 10-  الكرم فضل. 1 12 كرم و بزرگوارى فضيلتى است.

8739 11-  الكريم ابلج، اللّئيم ملهوج. 1 14 شخص كريم گشاده و درخشنده است، و آدم لئيم و پست، خام و نپخته است.

8740 12-  الكرم معدن الخير. 1 152 كرم و بزرگوارى معدن خير و خوبى است.

8741 13-  الكرام أصبر أنفسا. 1 156 انسانهاى كريم از نظر نفس و جان بردبارتر و مقاوم‏تر هستند. 

8742 14-  الكريم يجمل الملكة. 1 187 شخص كريم مالكيت خود را نكو مى‏كند (يعنى در آنچه مالك آن است نيكو عمل مى‏كند).

8743 15-  الكرم افضل السّؤدد. 1 197 كرم و بزرگوارى برترين سيادت و آقايى است.

8744 16-  الكرم افضل الشّيم. 1 228 كرم و بزرگوارى برترين خصلتها است.

8745 17-  الكرم برى‏ء من الحسد. 1 234 كرم و بزرگوارى از رشك و حسد بيزار است.

8746 18-  التّكرّم مع الامتنان لؤم. 1 237 كرم كردن و احسان با منّت گذارى پستى و يا موجب ملامت و سرزنش است.

8747 19-  الكرم احتمال الجريرة. 1 238 كرم و بزرگوارى به تحمّل تقصير و گناه ديگران (و انتقام نگرفتن از آنها) است.

8748 20-  الكرم حسن الاصطبار. 1 277 بزرگوارى و كرم به نيكويى صبر و شكيبايى است.

8749 21-  الكريم يشكر القليل، و اللّئيم يكفر الجزيل. 1 321 شخص كريم و بزرگوار اندك را سپاسگزارى كند، ولى آدم پست و لئيم زياد را نيز ناسپاسى و كفران كند.

8750 22-  الكريم من بذل احسانه. 1 330 كريم كسى است كه احسان خود را به ديگران بذل كند.

8751 23-  الكرم تحمّل أعباء المغارم. 1 342 كرم و بزرگوارى در به عهده گرفتن بارهاى سنگين تاوانها و قرضها است.