8318 74- من قنع شبع. 5 146 كسى كه قناعت كند سير شود.
8319 75- من تقنّع قنع. 5 146 كسى كه خود را به قناعت وادارد قانع شود.
8320 76- من عقل قنع. 5 150 كسى كه عاقل باشد، قناعت كند.
8321 77- من قنع لم يغتمّ. 5 158 كسى كه قناعت كند غمگين نگردد.
8322 78- من قنع حسنت عبادته. 5 165 كسى كه قناعت كند عبادتش نيكو شود.
8323 79- من قنع قلّ طمعه. 5 201 كسى كه قناعت كند طمعش كم شود.
8324 80- من قنع بقسم اللّه استغنى. 5 219 كسى كه به قسمت و بهره خداوند بىنياز گردد قناعت كند.
8325 81- من لم يقنع بما قدّر له تعنّى. 5 219 كسى كه قناعت نكند بدانچه براى او مقدّر شده به رنج و تعب دچار گردد.
8326 82- من عدم القناعة لم يغنه المال. 5 229 كسى كه قناعت نداشته باشد مال او
را بىنياز نكند.
8327 83- من عدته القناعة لم يغنه المال. 5 232 كسى كه قناعت از
او بگذرد (و جدا شود) مال او را بىنياز نكند.
8328 84- من قنع برزق اللّه استغنى عن الخلق. 5 294 كسى كه به روزى و بهره خدا
قناعت كند از خلق خدا بىنياز گردد.
8329 85- من قنع كفى مذلّة الطّلب. 5 297 كسى كه قناعت كند از خوارى طلب كردن آسوده شود.
8330 86- من وهبت له القناعة صانته. 5 294 كسى كه موهبت قناعت به او عطا شود همان نگاهش دارد.
8331 87- من قنعت نفسه عزّ معسرا. 5 294 كسى كه نفس او قانع باشد در حال فقر و تنگدستى عزيز است.
8332 88- من لزم القناعة زال فقره. 5 299 كسى كه ملازم قناعت باشد فقر و ناداريش زائل گردد.
8333 89- من كان بيسير الدّنيا لا يقنع لم يغنه من كثيرها ما يجمع. 5 303 كسى
كه به اندك دنيا قانع نشود، مال زياد دنيا هم كه جمع كند او را بىنياز نكند.
8334 90- من قنع بقسم اللّه استغنى عن الخلق. 5 320 كسى كه قانع باشد به قسمت و
روزى خداوند از خلق خدا بىنياز گردد.
8335 91- من قنعت نفسه اعانته على النّزاهة و العفاف. 5 342 كسى كه نفس او قانع
شد، بر پاكى و پاكدامنى ياريش دهد.
8336 92- من كثر قنوعه قلّ خضوعه. 5 450 كسى كه قناعتش بسيار شد، خضوع و فروتنى او كم شود.
8337 93- من قنع عزّ و استغنى. 5 451 كسى كه قناعت كند عزيز و بىنياز گردد.
8338 94- من اكرم الخلق التّحلّى بالقناعة. 6 30 از گرامىترين خصلتها زيور
يافتن به قناعت است.
8339 95- من شرف الهمّة لزوم القناعة. 6 44 از شرافت همّت انسان ملازمت با
قناعت است.
8340 96- من عزّ النّفس لزوم القناعة. 6 48 از عزّت نفس انسانى ملازم بودن با قناعت است.
8341 97- ما احسن بالانسان ان يقنع بالقليل و يجود بالجزيل. 6 97 چقدر نيكو است
براى انسان كه قانع باشد به كم، ولى بخشش كند به زياد.
8342 98- نعم الحظّ القناعة. 6 157 بهره خوبى است قناعت.
8343 99- نعم الخليقة القناعة. 6 166 خوى خوبى است قناعت.
8344 100- نال العزّ من رزق القناعة. 6 182 به عزّت رسد كسى كه قناعت روزى او شود.
8345 101- لا كنز كالقناعة. 6 349 گنجى همچون قناعت نيست.
8346 102- لا غنى كالقنوع. 6 357 توانگرى و بىنيازى همچون قناعت نيست.
8347 103- لا اعزّ من قانع. 6 374 عزيزتر از قانع كسى نيست.
8348 104- لا غنى الّا بالقناعة. 6 393 بىنيازى و توانگرى نيست مگر به قناعت.
8349 105- ينبغي لمن عرف نفسه ان يلزم القناعة و العفّة. 6 441 براى كسى كه خود
را شناخته سزاوار است كه ملازم قناعت و پاكدامنى باشد.
باب القول (سخن، گفتار)
8350 1- الاكثار اضجار. 1 52 پرگويى ملالآور است.
8351 2- العىّ حصر. 1 57 درماندگى در سخن، موجب اندوه است.
8352 2- العىّ حصر. 1 57 درماندگى در سخن، موجب اندوه است.
8352 3- الخرس خير من الكذب. 1 75 گنگ بودن بهتر از دروغ گفتن است.
8353 4- اللّسان ترجمان الجنان. 1 68 زبان، ترجمان دل و نهان است.
8354 5- اللّسان جموح بصاحبه. 1 114 زبان نسبت به صاحب خود سركشى كند.
8355 6- العاقل من عقل لسانه. 1 135 عاقل كسى است كه زبانش را در بند كند.
8356 7- اللّسان ترجمان العقل. 1 141 زبان ترجمان عقل و خرد است.
8357 8- المرء مخبوء تحت لسانه. 1 240 آدمى در زير زبان خود پنهان است.
8358 9- اللّسان سبع ان اطلقته عقر. 1 320 زبان درندهاى است كه اگر رهايش كنى زخم مىزند.
8359 10- الخرس خير من العىّ. 1 136 گنگى بهتر از درماندگى در گفتار است.
8360 11- الحصر خير من الهذر. 1 331 لكنت و گير كردن زبان بهتر از سخن بيهوده و پوچ است.
8361 12- الهذر مقرّب من الغير. 1 332 سخن بىمعنى و پوچ انسان را به دگرگونيها
و حوادث زيانبار نزديك كند.
8362 13- الحصر يضعف الحجّة. 1 332 گير كردن، زبان حجّت و دليل گوينده را سست
كند.
8363 14- الهذر يأتي على المهجة. 1 332 بيهودهگويى و گفتار پوچ به جان زيان رساند.
8364 15- اللّسان ميزان الانسان. 1 339 زبان ميزان و ترازوى (سنجش فكر و عقل)
انسان است.
8365 16- التّثبّت فى القول يؤمن العثار و الزّلل. 1 358 تأمّل و ايستادگى در
سخن آدمى را از سقوط و لغزش ايمن دارد.
8366 17- الالسن تترجم عمّا تجنّه الضّمائر. 1 362 زبانها ترجمه مىكنند آنچه
را درونها پوشانده است.
8367 18- القول بالحقّ خير من العىّ و الصّمت. 1 380 سخن گفتن به حق بهتر از
درماندگى در گفتار و سكوت است.
8368 19- آية البلاغة قلب عقول و لسان قائل. 1 386 نشانه بلاغت در گفتار، دلى
عاقل و زبانى گويا است.
8369 20- العاقل لا يتكلّم الّا بحاجته او حجّته. 2 35 شخص عاقل سخن نگويد مگر
از روى حاجت و نياز، يا براى اثبات حجّت و دليل.
8370 21- اللّسان معيار ارجحه العقل و اطاشه الجهل. 2 93 زبان معيارى (وسيلهاى
براى سنجش وزن و عيار) است كه عقل سنگينش كند و جهل آن را سبك كند.
8371 22- المرء يوزن بقوله و يقوّم بفعله، فقل ما ترجّح زنته، و افعل ما تجلّ قيمته. 2 64 آدمى سنجيده شود به
گفتارش، و قيمت شود به كردارش، بنا بر اين بگو آنچه را كه از نظر وزن افزون باشد و
بكن آنچه كه بهاء و قيمت آن گران باشد.
8372 23- الكلام بين خلّتى سوء، هما الاكثار و الاقلال، فالاكثار هذر و الاقلال
عىّ و حصر. 2 65 سخن گفتن ميانه دو خصلت بد قرار دارد: پر گويى و كم گويى، پرگويى
بيهودهگويى است، و كمگويى درماندگى و ناتوانى است.
8373 24- الاكثار يزلّ الحكيم و يملّ الحليم، فلا تكثر فتضجر و لا تفرّط فتهن.
2 109 پرگويى مرد حكيم را مىلغزاند، و انسان بردبار را خسته مىسازد، پس در سخن،
پرگويى نكن كه دلگير سازى و كم مگو كه خوار شوى.
8374 25- الكلام فى وثاقك ما لم تتكلّم به فاذا تكلّمت صرت فى وثاقه. 2 123
سخن در اختيار تو است تا بدان تكلّم نكردهاى، و چون تكلّم كردى آن گاه تو
در اختيار آن خواهى بود.
8375 26- الاقاويل محفوظة و السّرائر مبلوّة، و كلّ نفس بما كسبت رهينة. 2 148
گفتارها محفوظ و نگهدارى شده است، و اسرار و نهانها آزموده شده است، و هر
كس در گرو آن چيزى است كه كسب كرده.
8376 27- العقل ان تقول ما تعرف و تعمل بما تنطق به. 2 150 عقل و خرد آن است كه
بگويى آنچه را مىشناسى، و عمل كنى بدانچه مىگويى.
8377 28- الكلام كالدّواء، قليله ينفع و كثيره قاتل. 2 159 سخن همانند دارو است
كه اندكش سودمند و بسيارش كشنده است.
8378 29- الالفاظ قوالب المعاني. 2 164
لفظها قالبهاى معناها است (كه بايد لفظ به اندازه معنا باشد نه بيشتر).
8379 30- اقلل الكلام تأمن الملام. 2 178 سخن را كم كن تا از سرزنش در امان باشى.
8380 31- اخزن لسانك كما تخزن ذهبك و ورقك. 2 180 نگهبانى كن از زبان خود همان
گونه كه از طلا و پول خود نگهدارى مىكنى.
8381 32- افرح بما تنطق به اذا كان عريّا من الخطاء. 2 186 شادمان باش بدانچه
مىگويى، در صورتى كه برهنه و عريان از خطا و لغزش باشد.
8382 33- اقلل كلامك تأمن ملاما. 2 189 سخنت را كم كن تا از سرزنش در امان
باشى.
8383 34- اقلل المقال و قصّر الآمال و لا تقل ما يكسبك وزرا او ينفّر عنك حرّا.
2 191 گفتارت را كم كن و آرزوها را كوتاه كن، و مگو چيزى را كه براى تو گناهى كسب
كند يا آزادهاى را از تو دور كند.
8384 35- احفظ رأسك من عثرة لسانك و ازممه بالنّهى و الحزم و التّقى و العقل. 2
200 سر خود را از لغزش سخن خويش نگه دار، و زبان را به بازداشتن و دورانديشى و
پرهيزكارى و خردورزى مهار كن.
8385 36- احبس لسانك قبل ان يطيل حبسك و يردى نفسك، فلا شيء اولى بطول سجن من
لسان يعدل عن الصّواب و يتسرّع الى الجواب. 2 223 در بند كن زبانت را پيش از آنكه
زندانت را طولانى كند و تو را به هلاكت اندازد، زيرا چيزى براى زندانى كردن طولانى
آن سزاوارتر نيست از زبانى كه از راستى و درستى عدول كند، و به پاسخ دادن شتاب كند.
8386 37- اجملوا فى الخطاب تسمعوا جميل الجواب. 2 266
در گفتگو كردن با ديگران سخن را نيكو و كوتاه كنيد تا پاسخ خوب بشنويد.
8387 38- احذروا اللّسان فانّه سهم يخطىء. 2 271 برحذر باشيد از زبان كه تيرى
است خطاكار (و به خطا مىرود).
8388 39- ايّاك و مستهجن الكلام فانّه يوغر القلب. 2 298 بپرهيز از سخن زشت كه
در دل كينه آورد.
8389 40- ايّاك و كثرة الكلام فانّه يكثر الزّلل و يورث الملل. 2 299 بپرهيز از
گفتار زياد كه لغزش را بسيار كند و آزردگى و خستگى به بار آورد.
8390 41- ايّاك ان تذكر من الكلام مضحكا و ان حكيته عن غيرك. 2 300 بر تو باد
كه پرهيز كنى از ذكر سخن خندهآور اگر چه آن را از ديگرى نقل كنى.
8391 42- ايّاك و فضول الكلام فانّه يظهر من عيوبك ما بطن، و يحرّك عليك من
اعدائك ما سكن. 2 313 بپرهيز از سخنان زياده و گفتار بسيار كه آشكار مىسازد از
عيبهاى تو آنچه را پنهان بوده، و به جنبش در آورد از دشمنان تو آنچه را آرميده
باشد.
8392 43- ايّاك و الكلام فيما لا تعرف طريقته و لا تعلم حقيقته، فانّ قولك يدلّ
على عقلك، و عبارتك تنبىء عن معرفتك، فتوقّ من طول لسانك ما امنته، و اختصر من
كلامك ما استحسنته، فانّه بك اجمل و على فضلك ادلّ. 2 320 بپرهيز از سخن گفتن در
باره چيزى كه راه آن را نشناسى و حقيقت آن را ندانى، زيرا گفتار تو راهنماى عقل تو
است، و سخن تو خبر مىدهد از شناخت تو، پس نگه دار از درازى زبان خود آنچه ايمن
هستى از آن، و كوتاه كن سخن خود را بدانچه آن را نيكو دانى، كه اين كار براى تو
زيباتر و بر فضيلت و برترى تو راهنماتر است.
8393 44- ايّاك و ما يستهجن من الكلام فانّه يحبس عليك اللّئام و ينفّر عنك الكرام. 2 314 بپرهيز از گفتار زشت، زيرا
سخنان زشت تنها افراد فرومايه را براى تو گرد آورد، و مردمان گرامى و بلندمرتبه را
از اطراف تو مىرماند.
8394 45- ايّاك ان تجعل مركبك لسانك فى غيبة اخوانك، او تقول ما يسير عليك حجّة
و فى الاسائة اليك علّة. 2 315 بپرهيز از اين كه قرار دهى مركب خود را زبان خود در
غيبت برادرانت (كه غيبت آنها كنى) يا بگويى چيزى را كه حجّتى و دليلى بر زيان تو
باشد يا وسيله و سببى براى بد كردن تو نزد ديگران باشد.
8395 46- الا و انّ اللّسان بضعة من الانسان، فلا يسعده القول اذا امتنع و لا
يمهله النّطق اذا اتّسع. 2 335 آگاه باشيد كه زبان تكّهاى است از انسان كه اگر
آمادگى در انسان نباشد زبان هم ياراى گفتار ندارد، و هرگاه آمادگى باشد گفتار و نطق
مهلتش ندهد.
8396 47- احسن المقال ما صدّقه الفعال. 2 403 بهترين گفتارها آن است كه رفتار
تصديقش كند.
8397 48- اخسر النّاس من قدر على ان يقول الحقّ و لم يقل. 2 434 زيانكارترين
مردم كسى است كه توان و قدرت گفتن حق را دارد ولى نگويد.
8398 49- اصوب الرّمى القول المصيب. 2 453 درستترين تيرهايى كه به هدف مىخورد، سخن درست است.
8399 50- اصدق المقال ما نطق به لسان الحال. 2 463 راستترين گفتارها گفتارى
است كه زبان حال بگويد.
8400 51- اقبح من العىّ الزّيادة على المنطق عن موضع الحاجة. 2 447 زشتتر از
درماندگى در سخن، بيش از اندازه سخن گفتن است.
8401 52- احسن الكلام ما زانه حسن النّظام و فهمه الخاصّ و العامّ. 2 463 بهترين سخنها آن است كه نظام نيكو آن را
بيارايد، و خاص و عام آن را بفهمند.
8402 53- احسن الكلام ما لا تمجّه الآذان و لا يتعب فهمه الافهام. 2 485 بهترين
سخنها آن است كه گوشها آن را به بيرون نيفكند، و فهميدن آن براى فهمها رنجآور و
دشوار نباشد.
8403 54- انّ من العبادة لين الكلام و افشاء السّلام. 2 497 به راستى كه از
جمله عبادتها سخن نرم و فاش كردن سلام است.
8404 55- انّ كلام الحكيم اذا كان صوابا كان دواء، و اذا كان خطأ كان داء. 2
530 به راستى كه سخن حكيم و فرزانه اگر درست باشد دارو است، و اگر خطا باشد درد
است.
8405 56- انّ فضل القول على الفعل لهجنة، و انّ فضل الفعل على القول لجمال و
زينة. 2 551 به راستى كه فزونى سخن بر عمل، زشت است، ولى فزونى عمل و كردار بر
گفتار زيبايى و زينت است.
8406 57- ان احببت سلامة نفسك و ستر معايبك، فاقلل كلامك و اكثر صمتك يتوفّر
فكرك و يستنر قلبك و يسلم النّاس من يدك. 3 10 اگر به سلامت خود علاقه دارى و
پوشاندن عيبهايت را دوست مىدارى سخنت را كم و خموشيت را بسيار كن،
تا هم فكر و انديشهات بسيار شود، و هم دلت روشن گردد، و هم اين كه مردم از دست تو سالم
بمانند.
8407 58- انا على ردّ ما لم اقل اقدر منّى على ردّ ما قلته. 3 40 من براى
بازگرداندن آنچه را نگفته و به زبان نياوردهام، تواناتر هستم تا بازگرداندن آنچه
را گفتهام.
8408 59- انّكم مؤاخذون باقوالكم فلا تقولوا الّا خيرا. 3 65 به راستى كه شما
به گفتارتان بازخواست مىشويد بنا بر اين جز سخن نيك نگوييد.
8409 60- آفة الكلام الاطالة. 3 111 آفت سخن، طول دادن است.
8410 61- اذا تمّ العقل نقص الكلام. 3 122 وقتى عقل كامل شد سخن كم مىشود.
8411 62- اذا قلّ الخطاب كثر الصّواب. 3 126 وقتى گفتگو كم شد درستى در سخن بسيار شود.
8412 63- اذا ازدحم الجواب نفى الصّواب. 3 126 هنگامى كه پاسخ انبوه و زياد شد
درستى رخت بربندد.
8413 64- اذا تكلّمت بالكلمة ملكتك و اذا امسكتها ملكتها. 3 142 وقتى تو سخنى
را گفتى آن سخن مالك تو گردد، و چون آن را نگاه داشتى (و بر زبان نياوردى) تو مالك
آن خواهى بود.
8414 65- اذا اراد اللّه سبحانه صلاح عبد ألهمه قلّة الكلام و قلّة الطّعام و
قلّة المنام. 3 168 هرگاه خداى سبحان صلاح بندهاى را بخواهد كمى سخن گفتن، و كمى
خوراك و كمى خواب را به او الهام كند و در دلش بيندازد.
8415 66- اذا طابق الكلام نيّة المتكلّم قبله السّامع، و اذا خالف نيّته لم
يحسن موقعه من قلبه. 3 193 هنگامى كه گفتار با قصد و نيّت گوينده مطابقت داشته
باشد، شنونده آن را بپذيرد، ولى وقتى با نيّت او مخالفت داشته باشد جايگاه خوبى در
دل او نخواهد داشت.
8416 67- بعدل المنطق تجب الجلالة. 3 219 به عدالت در گفتار، بزرگى ثابت شود.
8417 68- بلاء الانسان فى لسانه. 3 261 بلاى انسان در زبان او است.
8418 69- بيان الرّجل ينبىء عن قوّة جنانه. 3 261 بيان و گفتار مرد از قدرت و نيروى دل او خبر مىدهد.
8419 70- تكلّموا تعرفوا فانّ المرء مخبوء تحت لسانه. 3 287 سخن گوييد تا
شناخته شويد كه به راستى آدمى در زير زبان خود پنهان است.
8420 71- جميل القول دليل وفور العقل. 3 369 زيبايى گفتار دليل زيادى عقل است.
8421 72- حدّ اللّسان أمضى من حدّ السّنان. 3 403 تيزى زبان از تيزى سر نيزه
برندهتر است.
8422 73- حدّ السّنان يقطع الاوصال و حدّ اللّسان يقطع الآجال. 3 403 تيزى
سرنيزه بندهاى بدن را مىبرد، و تيزى زبان عمرها را قطع مىكند.
8423 74- حفظ اللّسان و بذل الاحسان من افضل فضائل الانسان. 3 403 نگه داشتن
زبان و بذل احسان از برترين فضيلتهاى انسان است.
8424 75- حفظ ما فى الوعاء بشدّ الوكاء. 3 409 نگه داشتن آنچه در ظرف است به محكم بستن در آن ظرف است.
8425 76- خير الكلام ما لا يملّ و لا يقلّ. 3 424 بهترين گفتارها آن است كه نه خسته و آزرده كند و نه بسيار كم باشد.
8426 77- خذ الحكمة ممّن اتاك بها و انظر الى ما قال و لا تنظر الى من قال. 3
442 فراگير حكمت و فرزانگى را از هر كس كه آن را براى تو آورده، و بنگر به آنچه
گويد و نگاه نكن به آن كس كه گويد. (يعنى و خوبى سخن ميزان است، نه خوبى گوينده)
8427 78- دليل عقل الرّجل قوله. 4 8 راهنماى عقل مرد، گفتار او است.
8428 79- دع الكلام فيما لا يعنيك و فى غير موضعه فربّ كلمة سلبت نعمة و لفظة اتت على مهجة. 4 17 سخنى را كه به كارت
نيايد و جاى آن نباشد واگذار، كه بسا سخنى كه نعمتى را بربايد، و گفتهاى كه سبب
ريختن خونى گردد.
8429 80- دع القول فيما لا تعرف و الخطاب فيما لم تكلّف و امسك عن طريق اذا خفت
ضلالته. 4 20 واگذار سخن را در باره آنچه نشناسى، و گفتگو را در جايى كه وظيفه آن
را ندارى، و باز ايست از گام برداشتن در راهى كه ترس گمراهى آن را دارى.
8430 81- ربّ كلام كلّام. 4 56 بسا سخنى كه زخم بسيار بر جاى گذارد.
8431 82- ربّ كلام كالحسام. 4 56 بسا سخنى كه همچون شمشير برنده است.
8432 83- ربّ كلمة سلبت نعمة. 4 58 بسا گفتارى كه نعمتى را بربايد.
8433 84- ربّ حرف جلب حتفا. 4 59 بسا حرفى كه جانى را بگيرد.
8434 85- ربّ قول اشدّ من صول. 4 60 بسا گفتهاى كه از حمله و يورش سختتر
باشد.
8435 86- ربّ فتنة اثارها قول. 4 60 بسا فتنه و آشوبى كه گفتارى آن را
برانگيزد.
8436 87- ربّ نطق احسن منه الصّمت. 4 65 بسا سخنى كه خموشى از آن بهتر است.
8437 88- ربّ لسان اتى على انسان. 4 66 بسا زبانى كه سبب كشته شدن و يا آسيب رسيدن به انسانى گردد.
8438 89- ربّ حرب جنيت من لفظة. 4 66 بسا جنگى كه چيده شده سخنى است (يعنى ثمره و ميوه سخنى است).
8439 90- ربّ كلام انفذ من سهام. 4 69 بسا سخنى كه از تير كارگرتر است.
8440 91- ربّما خرس البليغ عن حجّته. 4 82 بسا هست كه انسان زبانآور، از آوردن برهان و دليل خود گنگ شود.
8441 92- زلّة اللّسان انكى من اصابة السّنان. 4 105 زخم زبان برندهتر است از
رسيدن سرنيزه.
8442 93- زلّة اللّسان اشدّ من جرح السّنان. 4 111 لغزش زبان سختتر است از زخم
سرنيزه.
8443 94- زلّة اللّسان تأتى على الانسان. 4 111 لغزش زبان نابود مىكند انسان
را.
8444 95- زلّة اللّسان اشدّ هلاك. 4 117 لغزش زبان سختترين نابودى و هلاكت
است.
8445 96- سنّة اللّئام قبح الكلام. 4 127 روش فرومايگان سخن زشت است.
8446 97- سنّة الاخيار لين الكلام و افشاء السّلام. 4 130 روش نيكان، گفتار نرم
و افشاء كردن سلام است.
8447 98- سوء المنطق يزرى بالبهاء و المروّة. 4 143 گفتار بد ناپاك مىسازد
درخشندگى و مردانگى انسان را.
8448 99- سوء المنطق يزرى بالقدر و يفسد الاخوّة. 4 144 بدى گفتار ارزش آدمى را
عيبناك كند و برادرى را تباه گرداند.
8449 100- شرّ القول ما نقض بعضه بعضا. 4 169 بدترين سخنها آن است كه برخى از
آن برخى ديگر را بشكند، و همديگر را نقض كند.
8450 101- صلاح الانسان فى حبس اللّسان و بذل الاحسان. 4 197 صلاح و شايستگى
انسان در زندان كردن زبان و بذل احسان است.
8451 102- ضبط اللّسان ملك و اطلاقه هلك. 4 233 نگه داشتن زبان ملكدارى (و
پادشاهى) است و رها كردنش سبب هلاكت و نابودى است.
8452 103- طعن اللّسان امضّ من طعن السّنان. 4 255 زخم زبان برندهتر از زخم
سرنيزه است.
8453 104- عند بديهة المقال تختبر عقول الرّجال. 4 325 با آغاز كردن سخن آزموده
شود عقلهاى مردان.
8454 105- عوّد لسانك لين الكلام و بذل السّلام، يكثر محبّوك و يقلّ مبغضوك.
4 329 عادت ده زبان خود را به نرمى گفتار و بذل سلام تا در نتيجه دوستدارانت
بسيار گردند و دشمنانت كم شوند.
8455 106- عوّد لسانك حسن الكلام تأمن الملام. 4 329 عادت بده زبان خود را به
سخن نيكو تا از سرزنش و ملامت در امان باشى.
8456 107- عجبت لمن يتكلّم بما لا ينفعه فى دنياه، و لا يكتب له اجره فى اخراه.
4 347 در شگفتم از كسى كه سخن گويد به چيزى كه سودش ندهد در دنيا و نوشته نشود
براى او پاداشى در آخرت.
8457 108- عجبت لمن يتكلّم فيما ان حكى عنه ضرّه، و ان لم يحك عنه لم ينفعه. 4
347 در شگفتم از كسى كه سخن گويد در باره چيزى كه اگر از او نقل شود زيانش رساند، و
اگر از او نقل نشود سودش ندهد.
8458 109- علامة العىّ تكرار الكلام عند المناظرة و كثرة التّبجّح عند
المحاورة. 4 364 نشانه ناتوانى و عجز در گفتار آن است كه در وقت مناظره با ديگران سخن را تكرار
كند، و در گفتگوى خودمانى شادمانى بسيار كند.
8459 110- فضل الرّجل يعرف من قوله. 4 414 فضيلت مرد از گفتارش شناخته شود.
8460 111- قد يضرّ الكلام. 4 470 گاه است كه سخن زيان رساند.
8461 112- قرن الاكثار بالملل. 4 494 پرگويى با خستگى مقرون و همراه است.
8462 113- قلّما ينصف اللّسان فى نشر قبيح او احسان. 4 495 بسيار اندك است كه
زبان در گسترش دادن كار زشتى و يا احسانى انصاف را مراعات كند (و از حدّ نگذرد).
8463 114- قوّم لسانك تسلم. 4 503 راست كن زبان خود را تا سالم بمانى.
8464 115- قلّة الكلام يستر العيوب و يقلّل الذّنوب. 4 505 كمى گفتار عيبها را
مىپوشاند، و گناهان را كم كند.
8465 116- قلّة الكلام يستر العوار و يؤمن العثار. 4 506 كمى گفتار عيب را
مىپوشاند و ايمن از لغزش مىسازد.
8466 117- قلب الاحمق فى فيه و لسان العاقل فى قلبه. 4 507 دل آدم احمق در زبان
او است، و زبان شخص عاقل در دل او است.
8467 118- قلب الاحمق وراء لسانه و لسان العاقل وراء قلبه. 4 507 دل احمق پشت
زبان او و زبان عاقل پشت دل او است.
8468 119- قلّل المقال و قصّر الآمال. 4 511 گفتار را كم و آرزوها را كوتاه كن.
8469 120- قبح الحصر خير من جرح الهذر. 4 513 زشتى ناتوانى در گفتار و سخن،
بهتر از زخم و زيان بيهودهگويى است.
8470 121- كلّ انسان مؤاخذ بجناية لسانه و يده. 4 533 هر انسانى بازخواست شود
به گناه زبان و دستش.
8471 122- كم من دم سفكه فم. 4 547 بسا خونى كه ريخته باشد آن را دهانى (و زبان
و گفتارى).
8472 123- كم من انسان اهلكه لسان. 4 547 بسا انسانى كه هلاك كرده او را زبانى.
8473 124- كم من حرب جنيت من لفظة. 4 549 بسا جنگى كه چيده شود از سخنى (يعنى ميوه و ثمرهاى است كه از سخن پديد
آمده).
8474 125- كم من كلمة سلبت نعمة. 4 549 بسا سخنى كه نعمتى را ربوده است.
8475 126- كثرة الكلام تملّ السّمع. 4 587 زيادى گفتار گوش را مىآزارد.
8476 127- كثرة الكلام تملّ الاخوان. 4 595 بسيارى گفتار، برادران را مىآزارد.
8477 128- كثرة الكلام تبسط حواشيه و تنقص معانيه، فلا يرى له امد و لا ينتفع
به احد. 4 598 زيادى گفتار، اطراف خود را فرا گيرد، و معناهاى آن را كم كند، و در
نتيجه نهايتى براى آن ديده نشود، و هيچ كس به آن سودمند نگردد.
8478 129- كن حسن المقال جميل الافعال، فانّ مقال الرّجل برهان فضله و فعاله
عنوان عقله. 4 611 چنان باش كه خوب گفتار، و زيبا كردار باشى، زيرا گفتار مرد نشانه
فضل و برترى او، و كردارش نمودار عقل او است.
8479 130- كسب الحكمة اجمال المنطق و استعمال الرّفق. 4 625 كسب حكمت و
فرزانگى، به اختصار كردن سخن و به كار بردن نرمى (در گفتار و كردار) است.
8480 131- كلام الرّجل ميزان عقله. 4 629 سخن مرد، ميزان (و وسيله سنجش) عقل و خرد او است.
8481 132- كلامك محفوظ عليك مخلّد فى صحيفتك، فاجعله فيما يزلفك و ايّاك ان
تطلقه فيما يوبقك. 4 632 سخن تو نگهدارى شود براى تو، و پاينده است در نامه عمل
تو، پس بگردان آن را در باره چيزى كه تو را به خدا نزديك گرداند و بپرهيز از اين كه
رها كنى سخنت را در آنچه تو را هلاك و نابود كند.
8482 133- لكلّ قول جواب. 5 11 هر سخنى را پاسخى است (كه بايد با تأمّل و دقت
پاسخ مناسب را به آن داد).
8483 134- لكلّ مقام مقال. 5 16 هر جايگاهى را گفتارى است (هر سخن جايى و هر
نكته مقامى دارد).
8484 135- لكلّ قادم حيرة فابسطوه بالكلام. 5 24 هر واردى را (كه به محفلى در
آيد) سرگشتگى و سردرگمى است، با سخن گفتن او را گشاده رو كنيد.
8485 136- للكلام آفات. 5 26 سخن را آفتهايى است.
8486 137- للمتكلّم اوقات. 5 26 سخنگو را اوقات و حالاتى است (كه در هر حال و
هر زمان آماده سخن گفتن نباشد).
8487 138- للعاقل فى كلّ كلمة نبل. 5 30 عاقل را در هر سخنى زيركى خاصى است.
8488 139- للانسان فضيلتان عقل و منطق، فبالعقل يستفيد و بالمنطق يفيد. 5 40
انسان داراى دو فضيلت و برترى است: عقل، و منطق (گويايى) به وسيله عقل كسب فايده و
بهره مىكند، و با گفتار و گويايى خود به ديگران فايده مىرساند.
8489 140- لسان العاقل وراء قلبه. 5 123 زبان عاقل پس دل او است.
8490 141- لسان الجاهل مفتاح حتفه. 5 124 زبان جاهل كليد مرگ او است.
8491 142- لسانك ان امسكته انجاك و ان اطلقته ارداك. 5 125 زبانت را اگر
نگهدارى نجاتت دهد، و اگر رها كنى تو را به هلاكت اندازد.
8492 143- لاهل الفهم تصرّف الاقوال. 5 130 براى اهل فهم گفتارها دگرگون شود (و با ذكر پند و امثال به آنها تفهيم
شود).
8493 144- لسان الحال اصدق من لسان المقال. 5 131 زبان حال راستگوتر است از
زبان گفتار.
8494 145- لسان البرّ يأبى سفه الجهّال. 5 132 زبان نيكوكار از سفاهت و سبكسرى نادانان جلوگيرى كند.
8495 146- من اكثر ملّ. 5 139 كسى كه پر سخن گويد، آزرده كند.
8496 147- من اكثر هجر. 5 140 كسى كه پر گويد پرت و پلا و هذيان گويد.
8497 148- من عذب لسانه كثر اخوانه. 5 156 كسى كه زبانش شيرين باشد برادرانش بسيار شوند.
8498 149- من كثر كلامه زلّ. 5 171 كسى كه گفتارش زياد شد بلغزد.
8499 150- من قال بالحقّ صدّق. 5 175 كسى كه سخن حق گويد تصديق شود.
8500 151- من كثر كلامه كثر ملامه. 5 176 كسى كه گفتارش بسيار شد سرزنش او بسيار شود.
8501 152- من تفقّد مقاله قلّ غلطه. 5 199 كسى كه بررسى كند گفتار خود را غلط و اشتباه او كم شود.
8502 153- من كثر كلامه كثر سقطه. 5 199 كسى كه سخنش بسيار باشد افتادن و سقوطش بسيار شود.
8503 154- من حفظ لسانه اكرم نفسه. 5 208 كسى كه زبانش را نگه دارد خويشتن را گرامى داشته است.
8504 155- من كثر كلامه كثر لغطه. 5 225 كسى كه سخنش بسيار شد سخنان پوچ و
بيهوده او بسيار شود.
8505 156- من لانت كلمته وجبت محبّته. 5 193 كسى كه گفتارش نرم باشد دوستيش
لازم و ثابت گردد.
8506 157- من كثر مقاله لم يعدم السّقط. 5 231 كسى كه گفتارش زياد شد از سقوط در امان نيست.
8507 158- من علم انّه مؤاخذ بقوله فليقصّر فى المقال. 5 232 كسى كه مىداند كه
به گفتهاش بازپرسى شود، بايد گفتارش را كم و كوتاه كند.
8508 159- من لم يملك لسانه يندم. 5 245 كسى كه مالك زبان خود نباشد پشيمان شود.
8509 160- من سجن لسانه امن من ندمه. 5 265 كسى كه زبان خود را زندان كند از پشيمانى آن در امان است.
8510 161- من قوّم لسانه زان عقله. 5 283 كسى كه زبانش را راست و درست گرداند عقل خود را بيارايد.
8511 162- من اعجبه قوله فقد غرب عقله. 5 283 كسى كه گفتارش او را خوش آيد،
عقلش به غربت و بيگانگى افتاده (و يا پنهان شده) است.
8512 163- من اكثر المقال سئم. 5 286 كسى كه سخن بسيار كند مردم از او ملول و
دلگير شوند.
8513 164- من قلّ كلامه قلّت آثامه. 5 288 كسى كه سخنش كم باشد، گناهانش كم باشد.
8514 165- من قلّ كلامه بطل عيبه. 5 290 كسى كه سخنش كم باشد، عيب او از بين
برود.
8515 166- من أمّر عليه لسانه قضا بحتفه. 5 290 كسى كه زبانش را بر خود
فرمانروا كند، حكم مرگش را امضا كرده.
8516 167- من سدّد مقاله برهن عن غزارة فضله. 5 291 كسى كه گفتار خود را درست و
محكم كند با اين كار دليل بر بسيارى فضل و برترى خود آورده.
8517 168- من قال ما لا ينبغي سمع ما لا يشتهى. 5 291 كسى كه سخن ناشايستى
بگويد بشنود آنچه را نمىخواهد (و دوست نمىدارد).
8518 169- من حسن كلامه كان النّجح امامه. 5 306 كسى كه گفتارش نيكو باشد
پيروزى پيش روى او است.
8519 170- من ساء كلامه كثر ملامه. 5 306 كسى كه گفتارش بد باشد سرزنشش بسيار باشد.
8520 171- من امسك عن فضول المقال شهدت بعقله الرّجال. 5 309 كسى كه از سخنان
زيادى خوددارى كند، به عقل و خرد او مردان گواهى دهند.
8521 172- من امسك لسانه أمن ندمه. 5 310 كسى كه زبان خود را نگه دارد، از پشيمانى ايمن است.
8522 173- من ترك قول «لا ادرى» اصيبت مقاتله. 5 377 كسى كه گفتن «نمىدانم» را
ترك كند، (و از اظهار نادانى خود ننگ داشته باشد) به قربانگاههاى خود رسيده است.
8523 174- من اطال الحديث فيما لا ينبغي فقد عرّض نفسه للملامة. 5 391
كسى كه به درازا كشاند سخن را در آنچه
سزاوار نيست، خود را در معرض سرزنش و ملامت در آورده.
8524 175- من آثر رضى ربّ قادر فليتكلّم بكلمة عدل عند سلطان جائر. 5 407
كسى كه رضايت و خوشنودى پروردگار قدرتمند را (بر خوشنودى ديگران) انتخاب
كرده، بايد سخن عدل را در نزد پادشاه ستمگر بر زبان آرد و بگويد.
8525 176- من قام بفتق القول و رتقه فقد حاز البلاغة. 5 429 كسى كه بپردازد به
فتق و رتق سخن (شكافتن و پيوستن آن) به بلاغت دست يافته است.
8526 177- من ساء لفظه ساء حظّه. 5 460 كسى كه سخنش بد باشد بهرهاش بد خواهد
بود.
8527 178- من اطلق لسانه ابان عن سخفه. 5 460 كسى كه زبانش را رها و آزاد
بگذارد سبكى عقل خود را آشكار كرده.
8528 179- من الايمان حفظ اللّسان. 6 15 از لوازم و نشانههاى ايمان نگه داشتن زبان است.
8529 180- من عقل الرّجل ان لا يتكلّم بجميع ما احاط به علمه. 6 24 از عقل و
خرد مرد است كه سخن نگويد به همه آنچه كه علم او بدان احاطه دارد (و هر چه را
مىداند نگويد).
8530 181- من دلائل العقل النّطق بالصّواب. 6 40 از نشانههاى عقل درست سخن
گفتن است.
8531 182- من علامات الاقبال سداد الاقوال و الرّفق فى الافعال. 6 44 از
نشانههاى اقبال آدمى درستى در سخنان و نرمى در كردار (و برخورد با ديگران) است.
8532 183- ما عقد ايمانه من لم يحفظ لسانه. 6 76 ايمان خود را محكم نكرده كسى كه زبان خود را نگاه ندارد.
8533 184- ما الانسان لو لا اللّسان الّا صورة ممثّلة او بهيمة مهملة. 6 93 اگر
زبان نباشد انسان چيزى جز صورتى كشيده يا چهارپايى رها شده نيست.
8534 185- ما من شيء اجلب لقلب الانسان من لسان، و لا أخدع للنّفس من شيطان. 6
112 براى جلب دل انسان چيزى مؤثرتر از زبان نيست و براى نيرنگ نفس آدمى چيزى نيرنگ
بازتر از شيطان نيست.
8535 186- مغرس الكلام القلب و مستودعه الفكر، و مقوّيه العقل و مبديه اللّسان،
و جسمه الحروف و روحه المعنى، و حليته الاعراب و نظامه الصّواب. 6 136 جايگاه غرس
(و كشت) سخن دل است، و جايى كه آن را به امانت سپردهاند فكر است، و نيرو دهنده آن
عقل، و آشكار كنندهاش زبان، و تن و جسم آن حرفها است، و روح سخن معناى آن، و زيور
آن اعراب، و نظام و رشته آن درستى و راستى است.
8536 187- نكير الجواب من نكير الخطاب. 6 171 ناخوش بودن پاسخ، از ناخوش بودن
خطاب و سخن است.
8537 188- هذا اللّسان جموح لصاحبه. 6 208 اين زبان با صاحب خويش سركش و چموش است.
8538 189- لا تقولنّ ما يسوؤك جوابه. 6 261 مگو سخنى كه پاسخش تو را بدحال كند.