8112 16- من تسخّط بالمقدور حلّ به المحذور. 5 298 كسى كه ناراضى باشد به آنچه
مقدّر شده، محذورى كه بر مردم آيد بر او نيز فرود آيد.
8113 17- من ايقن بالقدر لم يكترث بما نابه. 5 401 كسى كه يقين به قضا و قدر
الهى دارد، پروايى از آنچه بر او در آيد ندارد.
8114 18- من رضى بالقدر لم يكرثه الحذر. 5 401 كسى كه به قضا و قدر راضى باشد،
انديشه و بيم او را نگران نسازد.
8115 19- محن القدر تسبق الحذر. 6 123 محنتهاى قضا و قدر بر حذر كردن از آنها پيشى گيرد.
8116 20- نزول القدر يسبق الحذر. 6 171 فرود آمدن قضا و قدر بر حذر كردن از آن پيشى گيرد.
8117 21- نزول القدر يعمى البصر. 6 171 فرود آمدن قضا و قدر چشم را نابينا
گردد.
8118 22- نعم الطّارد للهمّ الاتّكال على القدر. 6 163 اعتماد كردن بر قضا و
قدر براى برطرف كردن اندوه چيز خوبى است.
8119 23- شرّ الامور السّخط للقضاء. 4 177 بدترين كارها خشم كردن در برابر قضا و قدر الهى است.
8120 24- قضاء متقن و علم مبرم. 4 503 قضا و قدر الهى، حكمى است استوار، و علمى
است محكم.
8121 25- كلّ شيء فيه حيلة الّا القضاء. 4 533 در هر چيزى حيله و چارهاى هست جز در قضا و قدر حتمى خداوند.
8122 26- علامة رضى اللّه سبحانه عن العبد، رضاه بما قضى به سبحانه، له و عليه.
4 366 نشانه رضايت و خوشنودى خداى سبحان از بنده، خوشنود بودن آن بنده است بدانچه
خدا براى او مقدر فرموده، چه به سودش باشد و چه بر زيان او.
8123 27- من لم يرض بالقضاء دخل الكفر دينه. 5 408 كسى كه راضى به قضا و قدر
خدا نباشد كفر در دين او داخل شود.
8124 28- يجرى القضاء بالمقادير على خلاف الاختيار و التّدبير. 6 478 قضا و قدر
الهى بر طبق مقدرات، و بر خلاف اختيار و تدبير بندگان جارى گردد.
باب القرآن
8125 1- اهل القرآن اهل اللّه و خاصّته. 1 382 اهل قرآن اهل خدا و خاصّان درگاه اويند.
8126 2- القرآن افضل الهدايتين. 2 23 قرآن برترين هدايت از دو هدايت انسانها
است.
8127 3- احسنوا تلاوة القرآن فانّه انفع القصص، و استشفوا به فانّه شفاء
الصّدور. 2 257 نيكو كنيد تلاوت قرآن را كه آن سودمندترين داستانها است، و بدان شفا
جوئيد كه آن شفاى سينهها است.
8128 4- اتّبعوا النّور الّذى لا يطفأ و الوجه الّذى لا يبلى، و استسلموا و سلّموا لامره، فانّكم لن تضلّوا مع
التّسليم. 2 257 پيروى كنيد نورى را كه خاموش نشود، و چهرهاى را كه كهنه نشود، و
فرمانبردار باشيد و تسليم دستور آن باشيد كه با تسليم بودن هيچ گاه گمراه نشويد.
8129 5- افضل الذّكر القرآن، به تشرح الصّدور و تستنير السّرائر. 2 450 برترين
ذكرها قرآن است كه به وسيله آن سينهها گشوده شود، و درونها روشنى گيرد.
8130 6- انّ القرآن ظاهره انيق و باطنه عميق، لا تفنى عجايبه و لا تنقضى
غرائبه، و لا تكشف الظّلمات الّا به. 2 562
به راستى كه قرآن ظاهرش زيبا و شگفتانگيز، و درونش ژرف و عميق، شگفتيهايش
فانى نشود، و اسرار نهفتهاش پايان نپذيرد، تاريكيهاى جهل و نادانى جز بدان برطرف
نخواهد شد.
8131 7- انّ هذا القرآن هو النّاصح الّذى لا يغشّ، و الهادى الّذى لا يضلّ، و
المحدّث الّذى لا يكذب. 2 569 به راستى كه اين قرآن همان ناصح خيرخواهى است كه ناخالصى ندارد، و
راهنمايى است كه گمراه نكند، و داستان سرايى است كه دروغ نگويد.
8132 8- اذا دعاك القرآن الى خلّة جميلة فخذ نفسك بامثالها. 3 177 هرگاه قرآن
تو را به سوى خوى زيبايى بخواند، تو نفس خود را به نمونههاى آن وادار كن.
8133
9- تدبّروا آيات القرآن و اعتبروا به فانّه ابلغ العبر. 3 284 در آيات قرآن تدبّر
كنيد و بدانها پند گيريد كه آنها رساترين پندها است.
8134 10- تعلّموا القرآن فانّه ربيع القلوب و استشفوا بنوره فانّه شفاء
الصّدور. 3 303 قرآن را ياد بگيريد كه به راستى قرآن بهار دلها است (و دل را شكفته سازد) و به
نور آن شفا جوييد كه به راستى شفاى سينهها است.
8135 11- تمسّك بحبل القرآن و انتصحه و حلّل حلاله و حرّم حرامه و اعمل بعزائمه
و احكامه. 3 313 به قرآن چنگ بزن و نصيحتش را بپذير، و حلالش را حلال و حرامش را
حرام گردان و به واجبات و احكام آن عمل كن.
8136 12- جمال القرآن البقرة و آل عمران. 3 363 جمال و زيبايى قرآن، سوره بقره
و آل عمران است.
8137 13- سلوا اللّه الايمان و اعملوا بموجب القرآن. 4 155 از خداوند ايمان
بخواهيد، و به موجب قرآن عمل كنيد.
8138 14- شافع مشفّع و قائل مصدّق. 4 190
(قرآن) شفاعت كنندهاى است كه شفاعتش پذيرفته است، و گويندهاى است كه
گفتارش تصديق شده.
8139 15- ظاهر القرآن انيق و باطنه عميق. 4 278 ظاهر قرآن
زيبا، و درونش ژرف است.
8140 16- عليكم بهذا القرآن احلّوا حلاله و حرّموا حرامه، و اعملوا بمحكمه و
ردّوا متشابهه الى عالمه فانّه شاهد عليكم و افضل ما به توسّلتم. 4 302 بر شما باد
به اين قرآن، حلالش را حلال گردانيد، و حرامش را حرام، به محكم آن عمل كنيد، و
متشابه را به عالم و دانندهاش بازگردانيد، كه به راستى قرآن گواهى است بر شما و
برترين چيزى است كه بدان توسّل جوييد.
8141 17- فى القرآن نبأ ما قبلكم و خبر ما بعدكم و حكم ما بينكم. 4 409 خبر و
گزارش آنچه پيش از شما و آنچه پس از شما است و حكم آنچه اكنون در ميان شما است همه در قرآن است.
8142 18- كم من ضلالة زخرفت بآية من كتاب اللّه، كما يزخرف الدّرهم النّحاس
بالفضّة المموّهة. 4 555 بسا گمراهى و ضلالتى كه آن را به آيهاى از كتاب خدا
بيارايند همان گونه كه درهم مس را به نقرهاى كه روكش شود بيارايند.
8143 19- كفى بالقرآن داعيا. 4 573 قرآن براى خواندن و دعوت مردم كافى است.
8144 20- ليكن سميرك القرآن. 5 51 بايد داستان سراى شب تو قرآن باشد.
8145 21- لن تأخذوا بميثاق الكتاب حتّى تعرفوا الّذى نبذه. 5 70 هرگز
نمىتوانيد پيمان قرآن را بگيريد (و بدان وفادار باشيد) تا وقتى كه بشناسيد كسى كه
آن را به دور افكنده.
8146 22- ليس لاحد بعد القرآن من فاقة و لا لاحد قبل القرآن
غنى. 5 83 هيچ كس را پس از داشتن قرآن نيازى نباشد، و هيچ كس را پيش از قرآن ثروت و
بىنيازى نباشد.
8147 23- لقاح الايمان تلاوة القرآن. 5 131 بارور شدن ايمان به تلاوت و خواندن قرآن است.
8148 24- من أنس بتلاوة القرآن لم توحشه مفارقة الاخوان. 5 369 كسى كه به
خواندن و تلاوت قرآن انس گيرد، جدايى برادران و دوستان او را به وحشت نيندازد.
8149 25- من اتّخذ قول اللّه دليلا هدى الى الّتى هى اقوم. 5 374 كسى كه گفتار
خدا را راهنماى خويش گيرد، به استوارترين راه هدايت شود.
8150 26- من شفع له القرآن يوم القيمة شفّع فيه، و من محل به صدّق عليه. 5 431
كسى كه قرآن براى او در روز قيامت شفاعت كند، شفاعتش پذيرفته شود، و كسى
كه قرآن از او شكايت كند، شكايتش تصديق گردد.
8151 27- ما آمن بما حرّمه القرآن من استحلّه. 6 89 كسى كه حرام قرآن را حلال
بداند، به حرام قرآن ايمان ندارد.
8152 28- ما جالس احد هذا القرآن الّا قام بزيادة او نقصان، زيادة فى هدى او
نقصان فى عمى. 6 103 هيچ كس هم نشين قرآن نگردد مگر اين كه با فزونى يا كمى برخيزد،
فزونى در هدايت، يا كمى در گمراهى.
8153 29- نور لمن استضاء به، و شاهد لمن خاصم به، و فلج لمن حاجّ به و علم لمن
وعى، و حكم لمن قضى. 6 182 قرآن نور و روشنايى است براى كسى كه بدان روشنايى خواهد، و گواه است براى
كسى كه با او به ستيز برخيزد، و پيروزى است براى كسى كه بدان احتجاج كند، و دانش
است براى كسى كه حفظ كند، و حكمى است براى كسى كه قضاوت كند.
8154 30- هو الّذى لا تزيغ به الاهواء و لا تلتبس به الشّبه و الاراء. 6 205
قرآن كتابى است كه هواها و خواهشها آن را كج نكند، و شبههها و رأيها بر آن مشتبه
نشود.
8155 31- هو الفضل ليس بالهزل، هو النّاطق بسنّة العدل و الآمر بالفضل، هو حبل
اللّه المتين و الذّكر الحكيم، هو وحى اللّه الامين و حبله المتين، و هو ربيع
القلوب و ينابيع العلم، و هو الصّراط المستقيم، هو هدى لمن ائتمّ به و زينة لمن
تحلّى به، و عصمة لمن اعتصم به، و حبل لمن تمسّك به. 6 207
قرآن «فصل» و جدا كننده است و شوخى و بيهوده نيست، گوياى به روش و سنّت
عدالت و دستور دهنده به فضيلت است، ريسمان استوار الهى، و ذكر حكيم او است،
قرآن وحى امين خدا و ريسمان محكم او است، بهار دلها و چشمههاى علم و دانش
است، قرآن راه راست، و راهنماى كسى است كه بدان اقتدا كند، و زيورى است براى كسى كه
خود را بدان بيارايد، و نگهدارنده است براى كسى كه بدان چنگ زند، و ريسمان محكمى
است براى كسى كه بدان تمسّك جويد.
8156 32- لا تستشفينّ بغير القرآن فانّه من كلّ داء شاف. 6 298 زنهار كه جز به
قرآن به چيز ديگرى شفا و بهبودى نجوييد، زيرا قرآن براى هر دردى شفا و درمان است.
8157 33- لا تفنى عجائبه و لا تنقضى غرائبه و لا تنجلى الشّبهات الّا به. 6 408
(قرآن كتابى است كه) شگفتيهايش فانى نگردد، و اسرار نهفتهاش پايان
نپذيرد، و شبههها جز بدان گشوده نشود.
باب الاقرار (اعتراف)
8158 1- الاعتراف شفيع الجانى. 2 164 اعتراف به گناه شفاعت كننده گنهكار است.
8159 2- ربّ جرم اغنى عن الاعتذار عنه الاقرار به. 4 74 بسا جرم و گناهى كه
اقرار و اعتراف بدان بىنياز سازد از عذرخواهى آن.
8160 3- شافع المذنب اقراره و توبته اعتذاره. 4 180 شفاعت كننده گناهكار اقرار
و اعتراف او است، و توبهاش عذرخواهى او است.
8161 4- عاص يقرّ بذنبه خير من مطيع يفتخر بعمله. 4 363 نافرمان و گنهكارى كه
اقرار به گناه خود كند بهتر است از فرمانبردارى كه به كار و عمل خود افتخار كند.
8162 5- من اعترف بالجريرة استحقّ المغفرة. 5 468 كسى كه اعتراف به گناه كند
سزاوار آمرزش است.
8163 6- ما اخلق من عرف ربّه ان يعترف بذنبه. 6 92
چه قدر سزاوار است كسى كه پروردگار خود را شناخته كه به گناه خود اعتراف كند.
8164 7- نعم شافع المذنب الاقرار. 6 166 اقرار و اعتراف براى گنهكار شفيع خوبى است.
8165 8- لا اعتذار أمحى للذّنب من الاقرار. 6 385 هيچ عذرخواهى براى محو گناه،
بهتر از اقرار و اعتراف نيست.
باب القرض (وام)
8166 1- اغتنم من استقرضك فى حال غناك ليجعل قضاءه فى يوم عسرتك. 2 200
غنيمت بشمار كسى را كه در حال توانگرى از تو وام خواهد، كه پرداخت آن را
در روز تنگدستى تو قرار دهد.
8167 2- من اقرض اللّه جزاه. 5 220 كسى كه به خدا قرض دهد، پاداشش دهد.
باب القساوة (سنگدلى)
8168 1- ضادّوا القسوة بالرّقّة. 4 232 با بىرحمى و سنگدلى مخالفت كنيد به
وسيله دل نازكى.
8169 2- من اعظم الشّقاوة القساوة. 6 33 از بزرگترين بدبختىها سنگدلى است.
8170 3- لا لؤم اشدّ من القسوة. 6 393 هيچ پستى سختتر از سنگدلى نيست.
باب القصد (ميانهروى)
8171 1- عليك بالقصد فى الامور فمن عدل عن القصد جار، و من اخذ به عدل. 4 291
بر تو باد به ميانهروى در كارها كه هر كس از ميانهروى عدول كند، ستم كرده و هر كس
آن را برگيرد عدل ورزد.
8172 2- عليك بالقصد فانّه اعون شيء على حسن العيش، و لن يهلك امرء حتّى يؤثر
شهوته على دينه. 4 297 بر تو باد به ميانهروى كه آن كمك كارترين چيزها است بر
زندگى نيكو، و هيچ كس هلاك و نابود نشود مگر وقتى كه اختيار كند شهوت و خواستهاش را
بر دين و آيين خود.
8173 3- ليكن مركبك القصد و مطلبك الرّشد. 5 125 بايد مركب تو ميانهروى، و
آرمان تو راه راست باشد.
8174 4- من اراد السّلامة فعليه بالقصد. 5 226 كسى كه سلامت خواهد بايد
ميانهرو باشد.
8175 5- الاقتصاد ينمى القليل. 1 92 ميانهروى چيز اندك را افزايش دهد.
8176 6- الاقتصاد ينمى اليسير. 1 139 ميانهروى كم را افزايش دهد.
8177 7- الاقتصاد نصف المئونة. 1 151 ميانهروى نيمى از خرج است (و نيمى از خرج
را كم كند).
8178 8- انّ منع المقتصد احسن من عطاء المبذّر. 2 493 به راستى كه خوددارى كردن
انسان ميانهرو، از عطا و بخشش اسرافكار بهتر است.
8179 9- اذا اراد اللّه بعبد خيرا الهمه الاقتصاد و حسن التّدبير و جنّبه سوء
التّدبير و الاسراف. 3 175 هرگاه خداوند نسبت به بندهاى خير و خوبى خواهد
ميانهروى و تدبير خوب را به او الهام فرمايد، و از بد تدبيرى و اسراف كارى او را
پرهيز دهد.
8180 10- اذا رغبت فى صلاح نفسك فعليك بالاقتصاد و القنوع و التّقلّل. 3 192
هرگاه مايل به اصلاح خود بودى بر تو باد به ميانهروى و قناعت و كم كردن
زيادهروىها.
8181 11- حسن التّقدير مع الكفاف خير من السّعى فى الاسراف. 3 387 اندازهگيرى
نيكو با كفاف زندگى، بهتر است از تلاش در اسراف كارى.
8182 12- كلّ ما زاد على الاقتصاد اسراف. 4 540
هر آنچه افزون باشد بر ميانهروى، اسراف و زيادهروى است.
8183 13- كفى بالمرء كيسا ان يقتصد فى مآربه و يجمل فى مطالبه. 4 582 در زيركى
انسان همين بس كه در خواستههاى خود ميانهروى را مراعات كند، و در مطالب و مقاصد
خويش اعتدال را به كار بندد.
8184 14- لن يهلك من اقتصد. 5 70 هرگز هلاك نشود كسى كه ميانهروى كند.
8185 15- ليس فى اقتصاد تلف. 5 86 در ميانهروى تلف شدن نخواهد بود.
8186 16- من لم يحسن الاقتصاد اهلكه الاسراف. 5 250 كسى كه به خوبى ميانهروى
نكند، اسراف او را هلاك گرداند.
8187 17- من اقتصد خفّت عليه المؤن. 5 274 كسى كه ميانهروى كند خرجهاى زندگى بر او سبك گردد.
8188 18- من اقتصد فى الغنى و الفقر فقد استعدّ لنوائب الدّهر. 5 431 كسى كه در
حال دارايى و ندارى ميانهروى كند به راستى براى سختىهاى روزگار آماده شده است.
8189 19- من صحب الاقتصاد دامت صحبة الغنى له، و جبر الاقتصاد فقره و خلله. 5
458 كسى كه با ميانهروى مصاحب و همدم باشد، همدمى ثروت و توانگرى براى او دوام
يابد، و همين ميانهروى، جبران ندارى و كمبودهاى زندگى او را بنمايد.
8190 20- من الاقتصاد سخاء بغير سرف و مروّة من غير تلف. 6 41 از نمونههاى
ميانهروى سخاوتى است كه اسراف در آن نباشد و جوانمردى كه سبب تلف شدن نگردد.
8191 21- من المروّة ان تقتصد فلا تسرف، و تعد فلا تخلف. 6 42 از جوانمردى است
كه ميانهروى كنى و اسراف نكنى، و وعده دهى و خلاف وعده نكنى.
8192 22- لا هلاك مع اقتصاد. 6 362 با ميانهروى هلاكتى نيست.
8193 23- خذ القصد في الأمور فمن اخذ القصد خفّت عليه المؤن. 3 440 در هر كارى
ميانهروى كن، كه هر كس ميانهروى كند خرجها بر او سبك باشد.
8194 24- ابق يبق عليك. 2 176 برجادار (ديگران را) تا تو را برجا دارند.
باب التقصير (كوتاهى كردن)
8195 1- التّفريط مصيبة القادر. 1 242 كوتاهى كردن، مصيبت و اندوه شخص توانا و
قادر است (در قيامت).
8196 2- التّقصير فى العمل لمن وثق بالثّواب عليه غبن. 2 103 كوتاهى در عمل
براى كسى كه اعتماد بر پاداش آن دارد، زيان بزرگى است.
8197 3- ثمرة التّفريط ملامة. 3 325 ميوه كوتاهى كردن سرزنش است.
8198 4- لسان المقصّر قصير. 5 124 زبان آدم تقصيركار كوتاه است.
8199 5- من قصّر عاب. 5 147 كسى كه كوتاهى كند عيبناك شود.
8200 6- من قصّر فى ايّام امله قبل حضور اجله، فقد خسر عمره و ضرّه اجله. 5 395
كسى كه كوتاهى كند در دوران آرزوى خود، و پيش از رسيدن مرگ، عمرش را تباه كرده و
مرگ براى او زيانبار است.
8201 7- من قصّر فى العمل ابتلاه اللّه سبحانه بالهمّ، و لا حاجة للّه فيمن ليس
له فى نفسه و ماله نصيب. 5 424 كسى كه در عمل كوتاهى كند خداى سبحان او را به اندوه
دچار سازد، و خدا را نيازى نيست به كسى كه در مال و جانش بهرهاى نباشد.
8202 8-
من قصّر عن فعل الخير خسر و ندم. 5 472 كسى كه از انجام كار خير كوتاهى كند، زيان كرده و پشيمان شود.
باب القضاء (داورى و قضاوت)
8203 1- افظع شيء ظلم القضاة. 2 400 رسواترين چيزها ستم قاضيان شرع است.
8204 2- افضل الخلق اقضاهم بالحقّ و احبّهم الى اللّه سبحانه اقولهم للصّدق. 2
467 برترين مردم كسى است كه بهتر قضاوت به حق كند، و محبوبترين آنها به درگاه خداى
سبحان كسى است كه راستگوتر از ديگران باشد.
8205 3- شرّ القضاة من جارت اقضيته. 4 171 بدترين قاضيان كسى است كه قضاوتهايش ظلم و زور باشد.
8206 4- ليس من العدل القضاء على الثّقة بالظّنّ. 5 84 از عدالت نيست قضاوت
كردن بر مبناى گمان و اعتماد كردن بر آن.
8207 5- من جارت اقضيته زالت قدرته. 5 193 كسى كه قضاوتهايش از روى ظلم و زور
باشد قدرت و توانش زائل گردد.
8208 6- من رضى بالقضاء طابت عيشته. 5 294 كسى كه به مقدرات راضى باشد زندگى
خوشى دارد.
باب التقاطع (بريدن از يكديگر)
8209 1- ايّاكم و التّدابر و التّقاطع و ترك الامر بالمعروف و النّهى عن
المنكر. 2 322 بپرهيزيد از پشت كردن و بريدن از يكديگر، و ترك امر به معروف و نهى از
منكر.
باب الاقتفاء (پيروى كردن)
8210 1- ما اعظم فوز من اقتفى أثر النّبيّين. 6 71 چه بزرگ است رستگارى كسى كه
راه پيامبران را پيروى كند.
باب القلب (دل)
8211 1- الرّجل بجنانه. 1 61 شخصيت مرد به دل و قلب او است.
8212 2- القلب خازن اللّسان. 1 67 دل خزينهدار زبان است (و زبان بايد از دل
دستور بگيرد).
8213 3- الصّدر رقيب البدن. 1 110 سينه نگهبان بدن است.
8214 4- القلب مصحف الفكر. 1 273 دل كتاب و دفتر فكر و انديشه است.
8215 5- كيف يقدر على اعمال الرّضا القلب المتولّه بالدّنيا. 4 562 چگونه قدرت
دارد بر به كار بردن رضا (و خوشنودى به قسمت) آن دلى كه شيفته به دنيا است.
8216 6- من مات قلبه دخل النّار. 5 269 كسى كه دلش بميرد داخل دوزخ شود.
8217 7- انتباه العيون لا ينفع مع غفلة القلوب. 2 68 بيدارى چشمها با وجود غفلت
و بىخبرى دلها سودى نبخشد.
8218 8- المرء باصغريه: بقلبه و لسانه، ان قاتل قاتل بجنان، و ان نطق نطق
ببيان. 2 133 شخصيت آدمى به دو چيز كوچك او است، يعنى دل و زبان، اگر بجنگد مىجنگد
با دل (و قدرت و نيروى دل) و اگر سخن گويد (و زبان آور باشد) سخن گويد به زبان (پس
همه شخصيت او به اين دو قطعه كوچك گوشتى بازگردد).
8219 9- اخرجوا الدّنيا من قلوبكم قبل ان تخرج منها اجسادكم، ففيها اختبرتم و
لغيرها خلقتم. 2 244 دنيا را از دلهاتان بيرون كنيد پيش از آنكه بدنهاتان از آن
بيرون رود، زيرا در اين دنيا آزمايش شويد و براى جاى ديگرى آفريده شدهايد.
8220 10- اين القلوب الّتى وهبت للّه و عوقدت على طاعة اللّه. 2 363 كجايند
دلهايى كه خود را به خدا بخشيده و بر اطاعت خداوند پيمان بسته بودند
8221 11- ابعد البعد تنائى القلوب. 2 405 دورترين دوريها، دورى دلها از يكديگر
است.
8222 12- اقرب القرب مودّات القلوب. 2 405 نزديكترين نزديكى دوستى دلها است.
8223 13- افضل القلوب قلب حشى بالفهم. 2 414 بهترين دلها، دلى است كه از فهم و
درك پر شده باشد.
8224 14- اصل صلاح القلب اشتغاله بذكر اللّه. 2 415 ريشه اصلاح دل سرگرم شدن آن
به ياد خدا است.
8225 15- انّ للقلوب خواطر سوء و العقول تزجر عنها. 2 500 دلها را خاطرهها و
انديشههاى بدى است و عقلها آنها را از آن انديشهها بازمىدارند.
8226 16- انّ هذه القلوب اوعية فخيرها اوعاها للخير. 2 504 به راستى كه اين
دلها ظرفهايى است و بهترين آنها دلى است كه ظرفيت بيشترى براى خير و خوبى داشته
باشد.
8227 17- انّ هذه القلوب تملّ كما تملّ الابدان، فابتغوا لها طرائف الحكم. 2 544
به راستى كه اين دلها خسته و ملول مىشوند، همان گونه كه بدنها خسته
مىشوند، پس براى آنها (و رفع خستگى آنها) تازههاى حكمت را بجوييد.
8228 18- انّ للقلوب شهوة و كراهة و اقبالا و ادبارا، فأتوها من اقبالها و
شهوتها فانّ القلب اذا اكره عمى. 2 602 به راستى كه دلها را حالتهايى است: حالت ميل و حالت بىميلى و كراهت، و رو
آوردن و پشت كردن، پس شما در حالت ميل و رو آوردن به سراغ آنها برويد (و از آنها
بهره گيريد) زيرا دل اگر مجبور گردد كور شود (و آن گونه كه بايد كار را انجام
ندهد).
8229 19- انّ للقلوب اقبالا و ادبارا فاذا اقبلت فاحملوها على النّوافل، و اذا ادبرت فاقتصروا بها على الفرائض. 2 603
به راستى كه دلها را رو آوردنى است و پشت كردنى، هرگاه روى آورد وادارش
كنيد به نوافل و كارهاى مستحبّى، و هنگامى كه پشت كرد (و نشاط لازم را نداشت) به
واجبات اكتفا كنيد.
8230 20- اذا احبّ اللّه عبدا رزقه قلبا سليما و خلقا قويما. 3 167 هنگامى كه
خداوند بندهاى را دوست بدارد، دلى سالم و خلقى درست روزى او كند.
8231 21- تكاد ضمائر القلوب تطّلع على سرائر العيوب. 3 281 نزديك است درون دلها
بر عيبهاى پوشيده و پنهان آگاه شوند.
8232 22- حزن القلوب يمحّص الذّنوب. 3 416 اندوه دلها (به پشيمانى و توبه) گناهان را پاك مىكند.
8233 23- شرّ ما القى فى القلوب الغلول. 4 167 بدترين چيزى كه در دلها مىافتد
خيانت است.
8234 24- طوبى للمنكسرة قلوبهم من اجل اللّه. 4 238 خوشا به حال كسانى كه
دلهاشان بخاطر خدا شكسته شده.
8235 25- عظم الجسد و طوله لا ينفع اذا كان القلب خاويا. 4 354 بزرگى جسم و
درازى آن سود نبخشد زمانى كه دل (از عقل و شعور و معرفت) تهى باشد.
8236 26- فاسمعوا ايّها النّاس وعوا و احضروا آذان قلوبكم تفهموا. 4 431 پس
بشنويد اى مردم و حفظ كنيد و حاضر كنيد گوشهاى دلتان را تا بفهميد.
8237 27- فالصّورة صورة انسان و القلب قلب حيوان. 4 436 چهره، چهره انسان است
ولى دل، دل حيوان.
8238 28- قد قادتكم ازمّة الحين و استغلقت على قلوبكم اقفال
الرّين. 4 481 به حقيقت كه مهارهاى مرگ شما را كشيده، و قفلهاى چركين بر دلهاى شما
خورده.
8239 29- قلوب الرّجال وحشيّة فمن تالّفها اقبلت عليه. 4 507 دلهاى مردمان،
وحشى است و هر كس كه با آنها الفت گيرد به سوى او روى آورند.
8240 30- قلوب العباد الطّاهرة مواضع نظر اللّه سبحانه، فمن طهّر قلبه نظر
اليه. 4 507 دلهاى پاك بندگان خدا جايگاه نظر خداى سبحان است، پس هر كه دل خود را
پاك گرداند، خداوند بدان دل نظر افكند.
8241 31- لقد علّق بنياط هذا الانسان بضعة هى اعجب ما فيه و ذلك القلب و له
موادّ من الحكمة و اضداد من خلافها. 5 55 در درون سينه انسان تكّه گوشتى آويخته است
كه شگفتترين اعضاى بدن است و آن قلب است، و شگفتى آن به اين خاطر است كه موادّى از
حكمت و چيزهايى از ضدّ آن در آن جمع شده است.
8242 32- وقر قلب لم يكن له اذن واعية. 6 235 كر شده است دلى كه براى او گوشى
نگهدارنده نباشد.
8243 33- لا يصدر عن القلب السّليم الّا المعنى المستقيم. 6 425 از دل سالم جز
معنى درست و راست برنيايد.
8244 34- لا خير فى قلب لا يخشع و عين لا تدمع و علم لا ينفع. 6 436
در دلى كه خاشع نباشد، و چشمى كه اشك نريزد، و علم و دانشى كه سودى نبخشد خيرى
نيست.
باب القناعة
8245 1- القناعة تغنى. 1 15 قناعت بىنياز گرداند.
8246 2- القناعة عزّ. 1 25
قناعت عزّت و سربلندى است.
8247 3- القناعة عفاف. 1 47 قناعت پارسايى و عفاف است.
8248 4- القناعة نعمة. 1 48 قناعت نعمتى است.
8249 5- العبد حرّ ما قنع، الحرّ عبد ما طمع. 1 113 بنده آزاد است تا وقتى كه
قناعت كند، و انسان آزاده برده است تا وقتى كه طمع كند.
8250 6- القناعة عون الفاقة. 1 148 قناعت كمك كار پريشانى و ندارى است (و سختى
ندارى را با قناعت مىتوان جبران و مداوا كرد).
8251 7- القناعة ابقى عزّ. 1 163 قناعت پايدارترين عزت است.
8252 8- المستريح من النّاس القانع. 1 165 كسى از مردم آسوده است كه قانع باشد.
8253 9- القناعة علامة الاتقياء. 1 165 قناعت نشانه پرهيزكاران است.
8254 10- القناعة عزّ و غناء. 1 182 قناعت عزّت و توانگرى و بىنيازى است.
8255 11- القنوع عنوان الرّضا. 1 195 قناعت سرلوحه رضايت و خوشنودى است.
8256 12- القناعة اهنأ عيش. 1 232 قناعت گواراترين زندگى است.
8257 13- القناعة سيف لا ينبو. 1 234 قناعت شمشيرى است كه كند نشود.
8258 14- القناعة رأس الغنى. 1 278 قناعت اساس توانگرى و بىنيازى است.
8259 15- القناعة تؤدّى الى العزّ. 1 291 قناعت آدمى را به عزّت مىرساند.
8260 16- الغنىّ من استغنى بالقناعة. 1 335 توانگر و بىنياز كسى است كه به قناعت بىنيازى جسته است.
8261 17- الغنىّ من آثر القناعة. 1 341 بىنياز كسى است كه قناعت را انتخاب
كرده است.
8262 18- اخو الغنى من التحف بالقناعة. 1 347 برادر (و ملازم) بىنيازى و
توانگرى كسى است كه قناعت را همچون لحافى در بر گرفته باشد.
8263 19- القناعة و الطّاعة توجبان الغنى و العزّة. 1 360 قناعت و اطاعت حق
تعالى موجب توانگرى و عزّت در پيشگاه خدا و خلق او گردند.
8264 20- القانع غنىّ و ان جاع و عرى. 1 369 آدم قانع توانگر و بىنياز است اگر چه گرسنه و برهنه باشد.
8265 21- القناعة افضل الغنائين. 2 26 قناعت برترين بخش از دو بخش توانگرى است
(و آن بخش ديگر توانگرى با مال و ثروت است).
8266 22- القناعة افضل العفّتين. 2 27 قناعت برترين بخش از دو بخش عفّت و
پاكدامنى است.
8267 23- القانع ناج من آفات المطامع. 2 43 شخص قانع از آفتهاى هرگونه طمعى آسوده و نجات يافته است.
8268 24- اقنع تعزّ. 2 174 قناعت كن تا عزيز شوى.
8269 25- اقنع بما اوتيته تكن مكفيّا. 2 189 بدانچه به تو داده شده قانع باش تا كفايت شوى.
8270 26- انتقم من حرصك بالقنوع، كما تنتقم من عدوّك بالقصاص. 2 190 از حرص خود
به وسيله قناعت انتقام بگير، همان گونه كه از دشمن خود با قصاص انتقام مىگيرى.
8271 27- اقنعوا بالقليل من دنياكم لسلامة دينكم، فانّ المؤمن البلغة اليسيرة
من الدّنيا تقنعه. 2 259 قانع باشيد به كمى از دنياى خود به خاطر سالم ماندن
دينتان، زيرا مؤمن را روزى اندكى از دنيا قانعش مىكند.
8272 28- الا و انّ القناعة و غلبة الشّهوة من اكبر العفاف. 2 330 آگاه باشيد
كه قناعت كردن و غالب آمدن برخواسته و شهوت، از بزرگترين مرتبههاى عفاف و پاكدامنى
است.
8273 29- اغناكم اقنعكم. 2 369 بىنيازترين شما قانعترين شما است.
8274 30- اغنى النّاس القانع. 2 374 بىنيازترين مردم انسان قانع است.
8275 31- اطيب العيش القناعة. 2 383 راحتترين و پاكيزهترين زندگى، قناعت است.
8276 32- اهنأ الاقسام القناعة و صحّة الاجسام. 2 408 گواراترين قسمتها و
بهرهها در زندگى قناعت و سلامت بدن است.
8277 33- اعون شيء على صلاح النّفس القناعة. 2 436 كمككارترين چيزها براى
اصلاح نفس قناعت است.
8278 34- اغنى الغنى القناعة و التّحمّل فى الفاقة. 2 449 بىنيازترين
بىنيازيها قناعت و تحمل و صبر در ندارى است.
8279 35- انعم النّاس عيشا من منحه اللّه سبحانه القناعة و اصلح له زوجه. 2 460
پر نعمتترين مردم از نظر زندگى كسى است كه خداى سبحان قناعت را روزى او
كرده، و همسرش را براى او سازگار نموده است.
8280 36- انّ فى القنوع لغناء. 2 487 به راستى كه در قناعت توانگرى است.
8281 37- انّ اكرم النّاس من اقتنى اليأس و لزم القنوع و الورع، و برىء من
الحرص و الطّمع، فانّ الطّمع و الحرص الفقر الحاضر و انّ اليأس و القناعة الغنى
الظّاهر. 2 617 به راستى كه گرامىترين مردم كسى است كه نوميدى (از مردم) را فراهم
كند، و قناعت و پارسايى را ملازم گردد و از حرص و طمع فارغ و جدا گردد، زيرا طمع و
حرص فقرى است حاضر، و به راستى كه نوميدى و قناعت توانگرى و بىنيازى ظاهر و آشكارى
است.
8282 38- ان تقنع تعزّ. 3 24 اگر قناعت كنى عزيز گردى.
8283 39- انّكم الى القناعة بيسير الرّزق احوج منكم الى اكتساب الحرص فى
الطّلب. 3 64 به راستى كه شما به قناعت كردن به روزى اندك نيازمندتريد تا به كسب
كردن حرص در طلب تحصيل روزى.
8284 40- انّكم ان قنعتم حزتم الغناء و خفّت عليكم مؤن الدّنيا. 3 67 به راستى
كه شما اگر قناعت كنيد، توانگرى را دارا گشته و رنجها و زحمتهاى دنيا بر شما آسان و
سبك گردد.
8285 41- آفة الورع قلّة القناعة. 3 104 آفت ورع و پارسايى كمى قناعت است.
8286 42- اذا حرمت فاقنع. 3 119 هرگاه محروم شدى (از نعمت و روزى بسيار) قناعت
كن.
8287 43- اذا طلبت الغنى فاطلبه بالقناعة. 3 135 هرگاه در طلب بىنيازى و
توانگرى بودى آن را با قناعت طلب كن (زيرا اگر همه دنيا را هم بگيرى و قانع نباشى،
بىنياز نخواهى بود).
8288 44- اذا لم يكن ما تريد فارد ما يكون. 3 135 وقتى آنچه را تو مىخواهى
ميسّر نشد، تو بخواه آنچه را كه مىباشد (و به وضع موجود راضى باش).
8289 45- اذا اراد اللّه بعبد خيرا الهمه القناعة و اصلح له
زوجه. 3 167 هرگاه خداوند براى بندهاى خيرى بخواهد قناعت را به دل او بيندازد و
همسرش را براى او شايسته گرداند.
8290 46- اذا اراد اللّه بعبد خيرا الهمه القناعة فاكتفى بالكفاف و اكتسى
بالعفاف. 3 175 هنگامى كه خداوند براى بندهاى خير بخواهد، قناعت را به دل او
بيندازد كه در نتيجه به كفاف زندگى بسنده كند، و جامه عفاف و پاكدامنى در تن كند.
8291 47- بالقناعة يكون العزّ. 3 214 به وسيله قناعت عزّت به دست آيد.
8292 48- ثمرة القناعة الغناء. 3 324 ميوه قناعت توانگرى است.
8293 49- جمال العيش القناعة. 3 363 زيبايى زندگى قناعت است.
8294 50- ثمرة القناعة الاجمال فى المكتسب و العزوف عن الطّلب. 3 330
ميوه قناعت ميانهروى در كسب و كار، و دورى كردن از درخواست و طلب از مردم
است.
8295 51- ثمرة العفّة القناعة. 3 331 ميوه عفّت و پاكدامنى قناعت است.
8296 52- ثمرة القناعة العزّ. 3 333 ميوه قناعت عزّت و سربلندى است.
8297 53- حسن القناعة من العفاف. 3 390 قناعت كردن نيكو از پاكدامنى است.
8298 54- حسبك من القناعة غناك بما قسم لك اللّه سبحانه. 3 403 از قناعت كردن
تو را همين بس كه بىنياز باشى بدانچه خداى سبحان براى تو قسمت و روزى فرموده.
8299 55- ضادّوا الحرص بالقنوع. 4 232 به وسيله قناعت با حرص مخالفت كنيد.
8300 56- طوبى لمن تجلبب بالقنوع و تجنّب الاسراف. 4 242 خوشا به حال كسى كه
پيراهن قناعت به تن كند و از اسراف و زيادهروى پرهيز نمايد.
8301 57- عليك بالقنوع فلا شيء ادفع للفاقة منه. 4 287 بر تو باد به قناعت كه
چيزى براى برطرف كردن نياز و فقر از آن مؤثرتر نيست.
8302 58- على قدر العفّة تكون القناعة. 4 312 به اندازه عفت و پاكدامنى پرهيزكارى است.
8303 59- عزّ القنوع خير من ذلّ الخضوع. 4 351 عزّت قناعت بهتر از ذلّت و خوارى
خضوع در برابر مردم است.
8304 60- غاية الاقتصاد القناعة. 4 371 نهايت مرتبه ميانهروى در زندگى قناعت
است.
8305 61- فى القناعة الغناء. 4 398 بىنيازى در قناعت است.
8306 62- قد عزّ من قنع. 4 474 به حقيقت عزيز گشته كسى كه قناعت كند.
8307 63- قرن القنوع بالغناء. 4 494 قناعت مقرون و بسته به عزّت است.
8308 64- كلّ الغنى فى القناعة و الرّضا. 4 533 همه بىنيازى و توانگرى در قناعت و خوشنودى (به قسمتهاى الهى) است.
8309 65- كلّ قانع غنىّ. 4 524 هر قناعت كنندهاى بىنياز و توانگر است.
8310 66- كلّ قانع عفيف. 4 536 هر قانعى پاكدامن است.
8311 67- كلّ مؤن الدّنيا خفيفة على القانع و العفيف. 4 541 همه خرجهاى دنيا بر
قناعت كننده و پرهيزكار سبك و آسان است.
8312 68- كيف يستطيع صلاح نفسه من لا يقنع بالقليل 4 560 چگونه قدرت و استطاعت
اصلاح خويش را دارد كسى كه به اندك قناعت نكند.
8313 69- كفى بالقناعة ملكا. 4 569 براى پادشاهى همان قناعت كافى است.
8314
70- كن قنعا تكن غنيّا. 4 599 قانع باش، تا توانگر باشى.
8315 71- لن يلقى المؤمن الّا قانعا. 5 62 مؤمن ديدار نشود مگر آنكه قناعت
كننده است.
8316 72- لن توجد القناعة حتّى يفقد الحرص. 5 66 هرگز قناعت يافت نشود مگر
زمانى كه حرص وجود نداشته باشد.
8317 73- من قنع غنى. 5 143 كسى كه قناعت كند بىنياز شود.