باب الفقر (نيازمندى، ندارى)
7899 1- الفقر ينسى. 1 15 فقر و ندارى فراموشى آورد (چون
شخص فقير فكرش پيوسته متوجه مشكلات زندگى است).
7900 2- العسر لؤم. 1 31 پريشانى و سختى سرزنش و ملامت آورد.
7901 3- الفقر زينة الايمان. 1 67 فقر و ندارى زيور ايمان است (در صورتى كه شخص
فقير تحمل و صبر داشته باشد).
7902 4- القبر خير من الفقر. 1 106 گور بهتر از فقر است (يعنى فقرى كه صبر با
آن نباشد و موجب بدبختى دنيا و آخرت گردد).
7903 5- العسر يفسد الاخلاق. 1 202 سختى و فشار زندگى اخلاق را فاسد كند.
7904 6- اظهار التّباؤس يجلب الفقر. 1 298 اظهار فقر و پريشانى سبب جلب فقر مىگردد.
7905 7- اخفاء الفاقة و الامراض من المروّة. 1 299 پنهان كردن پريشانى و
بيماريها از مردانگى است.
7906 8- الفقر مع الدّين الموت الاحمر. 1 345 ندارى كه توأم با قرض شود مرگ سرخ است.
7907 9- الفقر مع الدّين الشّقاء الاكبر. 1 345 فقر و ندارى كه با قرض توأم باشد بزرگترين شقاوت و بدبختى است.
7908 10- الفقر يخرس الفطن عن حجّته. 1 362 فقر و پريشانى آدم زيرك را از بيان حجّت و دليل خود گنگ و لال گرداند.
7909 11- الفقير فى الوطن ممتهن. 1 373 آدم فقير در وطن خوار است.
7910 12- الفقر فى الوطن غربة. 1 374 فقر و ندارى در وطن نيز غربت است.
7911 13- المقلّ غريب فى بلدته. 1 377 انسان مستمند در شهر خود هم غريب است.
7912 14- الفقر الفادح أجمل من الغنى الفاضح. 1 396 فقر سخت از توانگرى رسوا
كننده زيباتر است.
7913 15- الفقر و الغنى بعد العرض على اللّه سبحانه. 1 398 پريشانى و توانگرى
واقعى پس از آن است كه بر خداى سبحان عرضه شود.
7914 16- العسر يشين الاخلاق و يوحش الرّفاق. 2 9 تنگى و فشار زندگى خوى و
خصلتها را زشت گرداند و رفيقان را به وحشت اندازد.
7915 17- الفقير الرّاضى ناج من حبائل ابليس و الغنىّ واقع فى حبائله. 2 83
فقيرى كه راضى باشد (به وضع خود) از دامهاى شيطان رها شده ولى توانگر در دام شيطان
افتاده.
7916 18- الصّبر على الفقر مع العزّ اجمل من الغنى مع الذّلّ. 2 113 صبر و
شكيبايى بر فقر و ندارى با عزّت، از توانگرى با خوارى و ذلّت زيباتر است.
7917 19- الفقر صلاح المؤمن و مريحه من حسد الجيران و تملّق الاخوان و تسلّط
السّلطان. 2 128 فقر و ندارى صلاح حال مؤمن است و او را از حسد همسايگان، و تملق و
چاپلوسى برادران، و تسلّط پادشاه آسوده سازد.
7918 20- امقت العباد الى اللّه الفقير المزهوّ، و الشّيخ الزّان و العالم
الفاجر.
2 431 مبغوضترين بندگان در پيشگاه خداوند فقير متكبّر، و پير زناكار، و عالم
گنهكار است.
7919 21- انّ الفقر مذلّة للنّفس مدهشة للعقل جالب للهموم. 2 498 به راستى كه
فقر و ندارى وسيله خوارى جان و سرگردانى عقل و جلب اندوهها است.
7920 22- آفة الجود الفقر. 3 108 آفت جود و بخشش فقر و ندارى است.
7921 23- ثلاث هنّ المحرقات الموبقات: فقر بعد غنىّ، و ذلّ بعد عزّ و فقد
الاحبّة. 3 344 سه چيز است كه آنها سوزنده و هلاك كننده است: فقر و ندارى بعد از
توانگرى، و خوارى پس از عزّت، و از دست دادن دوستان.
7922 24- درهم الفقير ازكى عند اللّه من دينار الغنىّ. 4 13 درهم فقير،
پاكيزهتر (يا فزايندهتر) است در پيشگاه خداوند از دينار ثروتمند. 7923 25- ربّ
فقير اعزّ من أسد. 4 59 بسا فقيرى كه قدرتمندتر است از شير.
7924 26- داووا الجور بالعدل و داووا الفقر بالصّدقة و البذل. 4 24 مداوا كنيد
جور و ستم را به عدالت، و مداوا كنيد فقر و ندارى را به صدقه و بخشش.
7925 27- ربّ فقير اغنى من كلّ غنىّ. 4 70 بسا فقيرى كه از هر توانگرى بىنيازتر است.
7926 28- ربّ فقر عاد بالغنى الباقى. 4 70 بسا فقر و ندارى كه به بىنيازى ماندنى و پايدار بازگردد (مانند فقرى كه
ملازم با صبر و ايمان باشد).
7927 29- شرّ الفقر فقر النّفس. 4 172 بدترين فقرها فقر نفس است.
7928 30- ضرورة الفقر تبعث على فظيع الامر. 4 226 ضرورت و ناچارى فقر و ندارى
آدمى را بر كار زشت و رسوا وامىدارد.
7929 31- ضرر الفقر احمد من اشر الغنى. 4 229 زيان فقر و ندارى ستودهتر از سرمستى ثروت است.
7930 32- غنى الفقير قناعته. 4 378 بىنيازى فقير قناعت او است.
7931 33- فقر النّفس شرّ الفقر. 4 415 فقر نفس بدترين فقر است.
7932 34- كم من فقير يفتقر اليه. 4 547 بسا فقيرى كه ديگران بدو نيازمند هستند.
7933 35- كم من فقير غنىّ و غنىّ مفتقر. 4 553 چه بسا فقيرى كه توانگر است، و چه بسا توانگرى كه فقير است.
7934 36- كم من منقوص رابح و مزيد خاسر. 4 553 چه بسا كسى كه (مال و ثروت) به
او كم داده شده ولى سود كننده است، و زياد داده شدهاى كه زيانكار است.
7935 37- ليس فى الغربة عار، انّما العار فى الوطن الافتقار. 5 87 در غريبى ننگ
و عارى نيست بلكه عار و ننگ ندارى در وطن است.
7936 38- من تفاقر افتقر. 5 138 كسى كه به دروغ خود را به فقر و ندارى زند،
فقير گردد.
7937 39- من اظهر فقره اذلّ قدره. 5 320 كسى كه فقر خود را آشكار كند قدر و
منزلت خويش را خوار گردانده.
7938 40- من احبّ السّلامة فليؤثر الفقر و من احبّ الرّاحة فليؤثر الزّهد فى
الدّنيا. 5 405 كسى كه سلامت را دوست دارد بايد فقر و ندارى را اختيار كند، و كسى
كه راحتى و آسودگى خواهد، بايد زهد و بىرغبتى دنيا را اختيار كند.
7939 41- من الحّ عليه الفقر فليكثر من قول لا حول و لا قوّة الّا باللّه
العلىّ العظيم. 5 433 كسى كه فقر و ندارى بر او فشار آورد، بسيار بگويد «لا حول و
لا قوّة الّا باللّه العلىّ العظيم»- يعنى جنبش و نيرويى نيست جز به خداى والاى
بزرگ- .
7940 42- من الواجب على الفقير أن لا يبذل من غير اضطرار سؤاله. 6 30 از امورى
كه بر فقير لازم است آنكه تا ناچار نشود سؤال و درخواست خود را بذل نكند (و از هر كسى درخواست نكند).
7941 43- ملوك الدّنيا و الاخرة الفقراء الرّاضون. 6 134 پادشاهان دنيا و آخرت
فقيرانى هستند كه به وضع خود راضى و خوشحال باشند.
7942 44- هل تنظر الّا فقيرا
يكابد فقرا او غنيّا بدّل نعم اللّه كفرا، او بخيلا اتّخذ البخل بحقّ اللّه وفرا،
او متمرّدا كأنّ باذنيه عن سماع الحكمة وقرا. 6 206 آيا مىنگرى جز نيازمندى كه رنج فقر را مىكشد، يا توانگرى را كه نعمتهاى
خدا را به كفران و ناسپاسى تبديل كرده يا بخيلى را كه بخل كردن به حق خداى تعالى را
غنيمت دانسته يا سركشى را كه گويا گوشهاى او را از شنيدن حكمت و فرزانگى سنگينى يا
كرى فرا گرفته است
باب الفقه (فهم)
7943 1- آفة الفقهاء عدم الصّيانة. 3 111 آفت فقيهان (و آنها كه احكام خدا را
از روى اجتهاد مىدانند) نداشتن صيانت و نگهدارى خود از گناهان است.
7944 2- اذا فقهت فتفقّه فى دين اللّه. 3 141 هر گاه درك و فهم كردى، در دين خدا فهم خود را به كار گير.
7945 3- اذا اراد اللّه بعبد خيرا فقّهه فى الدّين و ألهمه اليقين. 3 174 هرگاه
خداوند در باره بندهاى اراده خير و خوبى فرمايد او را فقيه در دين كند و يقين را
به او الهام فرمايد.
7946 4- من تفقّه فى الدّين كثر. 5 198 هر كس در دين دانا و فهيم شود شخصيت او
بسيار گردد.
باب الفكر (انديشه)
7947 1- الفكر يهدى. 1 15 فكر و انديشه راهنمايى كند.
7948 2- الفكر عبادة. 1 18 فكر كردن (در باره مخلوقات خدا و يا در انجام كار
خير) عبادت است.
7949 3- الفكر رشد. 1 31 انديشه و فكر در كارها موجب رشد است.
7950 4- الفكر ينير اللّبّ. 1 100 فكر و انديشه خرد و عقل را نورانى كند.
7951 5- الفكر يهدى الى الرّشاد. 1 172 فكر و انديشه به سوى راه درست راهنمايى
كند.
7952 6- الفكر نزهة المتّقين. 1 175 فكر و انديشه گردشگاه پرهيزكاران است.
7953 7- الفكر يفيد الحكمة. 1 221 فكر، حكمت را براى انسان به ارمغان آورد.
7954 8- الفكر مرآة صافية. 1 231 فكر آيينهاى شفاف است.
7955 9- الفكر جلاء العقول. 1 232 فكر جلا دهنده عقلهاست.
7956 10- التّفكّر فى آلاء اللّه نعم العبادة. 1 299 تفكر و انديشه كردن در نعمتهاى خداوند خوب عبادتى است.
7957 11- الصّواب من فروع الرّويّة. 1 311 كار درست انجام دادن از شاخههاى تفكر و انديشيدن است.
7958 12- الفكر فى غير الحكمة هوس. 1 337 فكر كردن در غير حكمت، هوس و بيهوده است.
7959 13- الصّمت بغير تفكّر خرس. 1 338 خموشى بدون فكر كردن لال بودن است (يعنى خموشى كه ممدوح و پسنديده است اين خموشى
است نه اين كه فقط زبان خود ببندد و سخن نگويد).
7960 14- التّروىّ فى القول يؤمن الزّلل. 1 346 تأمل و تفكّر در گفتار آدمى را از لغزش ايمن دارد.
7961 15- المؤمن مغموم بفكرته، ضنين بخلّته. 1 361 مؤمن به فكر و انديشه خود
اندوهگين است، و در دوستى خود بخيل است (يعنى با هر كس طرح رفاقت و دوستى نريزد).
7962 16- الفكر فى الخير يدعو الى العمل به. 1 366 فكر كردن و انديشه نمودن در
كار خير انسان را به عمل كردن به آن مىخواند.
7963 17- الفكر فى العواقب ينجى من المعاطب. 1 380 فكر و انديشه كردن در عواقب
و سرانجام كارها انسان را از نابودى و هلاكت نجات مىدهد.
7964 18- الفكر فى العواقب يؤمن مكروه النّوائب. 2 5 فكر و انديشه كردن در
عواقب كارها از حوادث ناگوار ايمن مىدارد.
7965 19- الفكر احدى الهدايتين. 2 14 فكر و انديشه يكى از دو هدايت و راهنمايى
است.
7966 20- التّفكّر فى ملكوت السّماوات و الارض عبادة المخلصين. 2 49 تفكر و
انديشه كردن در ملكوت آسمانها و زمين (عجائب خلقت و عظمت خداى سبحان) عبادت مخلصان
است.
7967 21- الفكر فى الامر قبل ملابسته يؤمن الزّلل. 2 69 انديشه كردن و فكر در
كار، پيش از دست زدن بدن، از لغزش ايمن سازد.
7968 22- الفكر يوجب الاعتبار و يؤمن العثار و يثمر الاستظهار. 2 143 فكر و
انديشه كردن در كار موجب اعتبار آن گردد، و از لغزش ايمنى دهد، و پشت گرمى به بار
آورد.
7969 23- افكر تفق. 2 169 فكر كن تا هوشمند شوى.
7970 24- افكر تستبصر. 2 171 فكر و انديشه كن تا بينا گردى.
7971 25- افضل العبادة الفكر. 2 381 برترين عبادتها فكر كردن است.
7972 26- اصل العقل الفكر و ثمرته السّلامة. 2 417 ريشه عقل و خرد فكر كردن است
و ثمره و ميوه آن نيز سلامت است.
7973 27- اصل السّلامة من الزّلل الفكر قبل الفعل و الرّويّة قبل الكلام. 2 418
اساس و اصل سالم ماندن از لغزش، فكر كردن پيش از انجام كار، و تأمل كردن پيش از سخن
گفتن و گفتار است.
7974 28- اذا امضيت امرا فامضه بعد الرّويّة و مراجعة المشورة، و لا تؤخّر عمل
يوم الى غد، و امض لكلّ يوم عمله. 3 159 هرگاه خواستى كارى انجام دهى پس از تأمل و
انديشه و مراجعه كردن به مشورت انجام ده، و كار امروز را به فردا مينداز، و هر روز
كار همان روز را انجام بده.
7975 29- اذا قدّمت الفكر فى جميع افعالك حسنت عواقبك فى كلّ امر. 3 162
هرگاه فكر را در همه كارهاى خود جلو اندازى، سر انجامهاى تو در هر كارى
نيكو گردد.
7976 30- اذا ارتأيت فافعل. 3 118 هنگامى كه فكر و انديشه كردى آن گاه كار را
انجام ده.
7977 31- بالفكر تصلح الرّويّة. 3 206 با فكر است كه انديشه اصلاح گردد.
7978 32- بتكرّر الفكر ينجاب الشّكّ. 3 220 با فكر كردن پى در پى ترديد و شك بر طرف گردد.
7979 33- بالفكر تنجلي غياهب الامور. 3 234 تاريكى كارها به وسيله فكر برطرف
گردد.
7980 34- بتكرار الفكر تسلم العواقب. 3 239 با فكر كردن پى در پى سرانجام كارها به سلامت بيانجامد.
7981 35- تمييز الباقى من الفانى من اشرف النّظر. 3 284 تميز دادن جهان پايدار
و باقى، از دنياى فانى، از شريفترين نظر و انديشه است.
7982 36- تفكّر قبل ان
تعزم و شاور قبل ان تقدم و تدبّر قبل ان تهجم. 3 305 پيش از آنكه تصميم بگيرى
انديشه كن، پيش از آنكه اقدام كنى مشاوره و رايزنى كن، و پيش از آنكه ناگهان وارد
كارى شوى تدبّر كن.
7983 37- تفكّرك يفيدك الاستبصار و يكسبك الاعتبار. 3 316 انديشيدن تو بينش به
تو دهد، و عبرت گرفتن را براى تو به ارمغان آورد.
7984 38- ثمرة الفكر السّلامة. 3 323 ميوه فكر سلامت است.
7985 39- خوض النّاس فى الشّىء مقدّمة الكائن. 3 451 فرو رفتن مردم و به فكر
افتادن آنها در چيزى، مقدمه وقوع و انجام آن است.
7986 40- دوام الفكر و الحذر يؤمن الزّلل و ينجى من الغير. 4 22 ادامه دادن فكر
و احتياط كار، از لغزش ايمن سازد، و از دگرگونى و تغيير نعمت نجات دهد.
7987 41- رأس الاستبصار الفكرة. 4 48 اساس بينايى فكر كردن و تأمّل است.
7988 42- روّ قبل الفعل كى لا تعاب بما تفعل. 4 102 پيش از كار بينديش تا در
كارى كه مىكنى نكوهش نشوى.
7989 43- صواب الرّأى باجالة الافكار. 4 201 درستى رأى به جولان دادن فكرها و انديشهها است (يعنى با رايزنى و مشاوره).
7990 44- صيام القلب عن الفكر فى الآثام افضل من صيام البطن عن الطّعام. 4 214
روزه گرفتن دل از انديشه كردن در گناهان، از روزه گرفتن شكم از غذا برتر است.
7991
45- طوبى لمن شغل قلبه بالفكر و لسانه بالذّكر. 4 239 خوشا به حال كسى كه دلش به
انديشه و فكر سرگرم است و زبانش به ذكر مشغول است.
7992 46- طول الفكر يحمد العواقب و يستدرك فساد الامور. 4 252 فكر طولانى
سرانجام كارها را ستوده گرداند، و فساد كارها را جبران نمايد.
7993 47- طول التّفكير يصلح عواقب التّدبير. 4 259 انديشيدن طولانى كرانههاى
تدبير را اصلاح كند.
7994 48- طول التّفكير يعدل رأى المشير. 4 259 انديشيدن طولانى برابرى كند با
رأى طرف مشورت (و همچون رأى او است).
7995 49- عليك بالفكر فانّه رشد من الضّلال
و مصلح الاعمال. 4 294 بر تو باد به فكر و انديشه كه به راستى فكر و انديشه راه
يابى است از گمراهى، و اصلاح كننده كارها است.
7996 50- فكر العاقل هداية. 4 412 فكر عاقل، راهنمايى است (ارزشمند).
7997 51- فكر ساعة قصيرة خير من عبادة طويلة. 4 414 فكر و انديشه ساعتى كوتاه،
بهتر است از عبادتى طولانى.
7998 52- فكرك يهديك الى الرّشاد و يحدوك الى اصلاح المعاد. 4 415 فكر تو راهنمايىات كند به راه راست، و براند
تو را به سوى اصلاح معاد.
7999 53- فكر المرء مرآة تريه حسن عمله من قبحه. 4 415 فكر آدمى آيينهاى است
كه نيكى عمل او را از زشتى آن به وى بنماياند.
8000 54- فضل فكر و تفهّم انجع من فضل تكرار و دراسة. 4 423 زياد فكر كردن و
فهميدن از زياد تكرار كردن و درس خواندن سودمندتر است.
8001 55- فكرك فى المعصية يحدوك على الوقوع فيها. 4 424 فكر و انديشه تو در
باره گناه و نافرمانى تو را به افتادن در آن مىكشاند.
8002 56- فكرك فى الطّاعة يدعوك الى العمل بها. 4 424 فكر تو در اطاعت و
فرمانبردارى خدا تو را به عمل كردن بدان مىخواند.
8003 57- فكّر ثمّ تكلّم، تسلم من الزّلل 4 424 بينديش، آن گاه سخن گوى تا از
لغزش ايمن شوى.
8004 58- فتفكّروا ايّها النّاس و تبصّروا و اعتبروا و اتّعظوا و تزوّدوا
للآخرة تسعدوا. 4 432 اى مردم بينديشيد و بنگريد، و پند و عبرت گيريد، و براى آخرت
خويش توشه برگيريد تا نيكبخت شويد.
8005 59- قدّر ثمّ اقطع، و فكّر ثمّ انطق و تبيّن ثمّ اعمل. 4 506 اندازهگير
آن گاه جدا كن، و بينديش آن گاه سخن گوى، و نيك بدان آن گاه عمل كن.
8006 60- كلّ يوم يفيدك عبرا ان اصحبته فكرا. 4 540 هر روزى به تو عبرتى را
مىبخشد، اگر انديشه و فكرى را همراه آن گردانى.
8007 61- كفى بالفكر رشدا. 4 571 براى رشد و به راه راست رفتن، فكر و انديشه
كافى است.
8008 62- من طال فكره حسن نظره. 5 155 كسى كه فكرش طولانى باشد، بينش او نيكو گردد.
8009 63- من استقبل الامور ابصر. 5 166 كسى كه (با فكر و انديشه) به استقبال كارها برود بينا شود.
8010 64- من استدبر الامور تحيّر. 5 166 كسى كه دنبال كارها برود (و پس از انجام آن به فكر آن افتد) سرگردان شود.
8011 65- من كثرت فكرته حسنت عاقبته. 5 214 كسى كه انديشهاش بسيار باشد،
سرانجامش نيكو شود.
8012 66- من فكّر قبل العمل كثر صوابه. 5 276 كسى كه قبل از انجام كار انديشه
كند، كارهاى درست او بسيار باشد.
8013 67- من طالت فكرته حسنت بصيرته. 5 272 كسى كه فكر و انديشهاش طولانى
باشد، بينائيش نيكو شود.
8014 68- من ضعفت فكرته قويت عزّته. 5 280 كسى كه انديشهاش ضعيف باشد، فريب
خوردنش قوى خواهد بود.
8015 69- من اعمل فكره اصاب جوابه. 5 276 كسى كه فكر خود را به كار اندازد پاسخش درست باشد.
8016 70- من تفكّر فى آلاء اللّه وفّق. 5 308 كسى كه در نعمتهاى خداوند تفكّر كند، توفيق يابد.
8017 71- من فكّر ابصر العواقب. 5 324 كسى كه بينديشد نسبت به سرانجامهاى كار
بينا گردد.
8018 72- من أسهر عين فكرته بلغ كنه همّته. 5 368 كسى كه ديده فكر و انديشه خود
را بيدار نگه دارد به نهايت همّت و مقصود خود برسد.
8019 73- من اكثر الفكر فيما تعلّم اتقن علمه و فهم ما لم يكن يفهم. 5 397 كسى
كه فكر خود را در آنچه بياموزد بسيار كند، علم خود را محكم كرده و آنچه را
نمىتوانسته بفهمد، آن را بفهمد.
8020 74- من تفكّر فى عظمة اللّه ابلس. 5 466 كسى كه در عظمت خدا تفكّر كند، سرگردان شود.
8021 75- من كانت له فكرة فله فى كلّ شيء عبرة. 5 473 كسى را كه در كارها
انديشهاى باشد، او را در هر چيزى اندرز و عبرتى است.
8022 76- ما ذلّ من احسن الفكر. 6 51 خوار نگردد كسى كه نيكو فكر كند.
8023 77- لا تخل نفسك من فكرة تزيدك حكمة و عبرة تفيدك عصمة. 6 295
خالى مگذار، نفس خويش را از انديشه و فكرى كه تو را حكمت و اندرزى
بياموزد، و عبرتى كه تو را عصمت و خويشتندارى ببخشايد.
8024 78- لا عبادة كالتّفكير. 6 348 عبادتى همچون انديشه كردن نيست.
8025 79- لا رشد كالفكر. 6 350 (رسيدن به درستى و) رشدى همچون فكر و انديشه
نيست.
8026 80- لا بصيرة لمن لا فكر له. 6 401 كسى كه فكر و انديشه ندارد بينايى
ندارد.
8027 81- روّ قبل الفعل كي لا تعاب بما تفعل. 4 102 پيش از انجام كار، خوب
انديشه كن تا بدانچه انجام مىدهى، نكوهش نشوى.
8028 82- رويّة المتأنّى افضل من بديهة العجل. 4 102 تفكر و تدبّر آن كس كه با
تأنّى و حوصله كار مىكند (اگر چه طول كشد) برتر است از زود انجام دادن كار با
شتاب.
باب الفلاح (رستگارى)
8029 1- المفلح من نهض بجناح او استسلم فاستراح. 2 93 رستگار و پيروز كسى است كه با داشتن نيرو به پا خيزد، و يا
(بخاطر نداشتن نيرو) كناره گيرد و خود و مردم را راحت و آسوده كند.
8030 2- اطع العلم و اعص الجهل تفلح. 2 183 از علم و دانش پيروى كن، و از جهل و نادانى نافرمانى كن تا رستگار شوى.
8031 3- لا يفلح من يسرّه ما يضرّه. 6 388 رستگار نشود، كسى كه شادمانش كند
آنچه زيانش رساند (مانند گناه).
باب الفوت
8032 1- الفوت غصص. 1 49 از دست دادن فرصت غصهها به دنبال دارد.
8033 2- الفوت حسرات محرقات. 1 220 از دست دادن فرصت، حسرتهايى سوزنده دارد.
8034 3- الفائت لا يعود. 1 255 چيزى كه از دست رفته باز نگردد.
8035 4- الاشتغال بالفائت يضيّع الوقت. 1 315 سرگرم شدن به چيز از دست رفتنى
(مانند دنيا) وقت را ضايع كند.
8036 5- ثمرة الفوت ندامة. 3 325 ميوه فوت شدن و از دست رفتن فرصت، پشيمانى
است.
8037 6- فى الفوت حسرة و ملامة. 4 395 در فوت شدن حسرت و پشيمانى است.
8038 7- فى كلّ وقت فوت. 4 396 هر وقتى را فوت شدنى است (و هر وقتى فوت شود و
از دست برود).
8039 8- لكلّ شيء فوت. 5 14 هر چيزى را فوتى است (كه نبايد بيهوده از دست
داد).
8040 9- مع الفوت تكون الحسرة. 6 122 به همراه فوت و از دست دادن، حسرت است.
8041 10- لا تأس على ما فات. 6 261 بر چيز از دست رفته افسوس مخور.
8042 11- لا حسرة كالفوت. 6 351 حسرتى همچون از دست رفتن فرصت نيست.
باب التفويض (واگذاردن)
8043 1- من فوّض امره الى اللّه سدّده. 5 220 كسى كه كار خود را به خدا واگذارد، خداوند او را به راه راست وادارد.
باب الفوق (برتر)
8044 1- ارحم من دونك يرحمك من فوقك، و قس سهوه بسهوك، و معصيته بمعصيتك لربّك،
و فقره الى رحمتك بفقرك الى رحمة ربّك. 2 216 رحم كن به زير دست خود تا رحم كند بر
تو بالا دست تو، و اشتباه او را به اشتباه خود بسنج، و نافرمانى او را به نافرمانى
خودت از پروردگار خويش، و فقر و نيازى كه او به مهر دارد را با فقر و نيازى كه تو
به رحمت پروردگارت دارى مقايسه كن.
8045 2- اطع من فوقك يطعك من دونك، و اصلح سريرتك يصلح اللّه علانيتك. 2 237
فرمانبردارى كن از كسى كه برتر از تو است تا فرمانبردارى كند از تو كسى كه زير دست
تو است، و درونت را اصلاح كن تا خداوند اصلاح كند برون تو را.
8046 3- اذا علوت فلا تفكّر فيمن دونك من الجهّال، و لكن اقتد بمن فوقك من
العلماء. 3 158 هرگاه بلند مرتبه گشتى (و مقامى يافتى) انديشه نكن در كسانى كه زير
دست تو هستند از نادانان، ولى اقتدا و پيروى كن به آنها كه برتر از تو هستند از
دانشمندان.
8047 4- عجبت لمن يرجو رحمة من فوقه، كيف لا يرحم من دونه. 4 337 در شگفتم از
كسى كه اميد دارد رحمت و مهر كسى را كه برتر از او است، چگونه رحم نكند به كسى كه
زير دست او است.
8048 5- من غالب من فوقه قهر. 5 227 كسى كه در صدد غلبه بر بالاتر از خود برآيد
مغلوب گردد.
8049 6- من لم يدار من فوقه لم يدرك بغيته. 5 419 كسى كه مدارا نكند با آنها كه
برتر از او هستند به آرمان خود نرسد.
8050 7- من الحكمة طاعتك لمن فوقك و اجلالك من فى طبقتك و انصافك لمن دونك. 6
42 از حكمت و فرزانگى است فرمانبردارى از كسى كه برتر از تو است، و بزرگداشتن كسى
كه در مرتبه تو است و انصاف دادن تو از كسى كه زير دست تو است.
8051 8- من الحكمة ان لا تنازع من فوقك، و لا تستذلّ من دونك، و لا تتعاطى ما
ليس فى قدرتك، و لا يخالف لسانك قلبك، و لا قولك فعلك و لا تتكلّم فيما لا تعلم، و
لا تترك الامر عند الاقبال، و تطلبه عند الادبار. 6 47 از حكمت و فرزانگى است كه
ستيز نكنى با كسى كه برتر از تو است، و خوار نگردانى كسى را كه زير دست تو است، و
در اختيار نگيرى چيزى را كه در توان و قدرت تو نيست، و زبانت با دلت مخالفت نكند، و
نه گفتارت با كردارت، و سخن نگويى در باره آنچه ندانى، و چنان نباشد كه كارى را
هنگامى كه رو آورده و اقبال كرده، واگذارى، و هنگامى كه پشت كرده و مىرود، آن را
طلب كنى و بجويى .
8052 9- لا يكون العالم عالما حتّى لا يحسد من فوقه، و لا يحتقر
من دونه و لا يأخذ على علمه شيئا من حطام الدّنيا. 6 437 عالم و دانشمند (واقعى)
نيست دانشمندى تا وقتى كه حسد نورزد (و رشك نبرد) بر كسى كه برتر از او است، و حقير
و كوچك نشمارد كسى را كه پستتر از اوست، و در برابر علم و دانش خود چيزى از متاع
بىارزش دنيا را نگيرد. (و علم خود را به آنها نفروشد).
باب الفهم (دريافتن)
8053 1- العلم بالفهم. 1 18 علم و دانش به فهميدن و درك كردن است.
8054 2- ليس الوهم كالفهم. 5 79 هيچگاه پندار و وهم، همچون فهم و درك نيست.
8055 3- من تفهّم فهم. 5 137 كسى كه به دنبال فهم و درك باشد، فهم كند.
8056 4- من تفهّم ازداد. 5 152 كسى كه فهم و درك چيزى كرد، زياده بر آن خواهد.
8057 5- من عدم الفهم عن اللّه سبحانه لم ينتفع بموعظة واعظ. 5 404 كسى كه از
سوى خداى سبحان به او فهمى داده نشده (و خداوند او را به خود واگذار كرده) به موعظه
و اندرز هيچ واعظ و اندرزگويى سود نبرد.
8058 7- ما افتقر من ملك فهما. 6 60 نيازمند نيست كسى كه مالك فهم و ادراك
گرديده است.
8059 8- لا يؤتى العلم الّا من سوء فهم السّامع. 6 367 ضربه و آفتى بر علم و
دانش نخورد مگر از طريق بدى فهم شنونده و كج فهمى او.
حرف «القاف»
باب القبح (زشتى)
8060 1- ايّاك و فعل القبيح فانّه يقبح ذكرك و يكثّر وزرك. 2 287 زنهار بپرهيز
از كار زشت، كه نام و آوازهات را زشت گرداند، و وزر و گناهت را بزرگ كند.
باب القبور (گورها)
8061 1- جاور القبور تعتبر. 3 377 مجاور گورها شو تا پند و عبرت گيرى.
8062 2- نعم الصّهر القبر. 6 162 گور «صهر» خوبى است.
باب الاقبال
8063 1- المحاسن فى الاقبال هى المساوى فى الادبار. 2 58 زيباييها و نيكوييها
در هنگام اقبال و رو آوردن بخت، به هنگام ادبار، به بدىها تبديل شود.
8064 2- اذا اقبلت الدّنيا على عبد كسته محاسن غيره، و اذا ادبرت عنه سلبته
محاسنه. 3 171 هنگامى كه دنيا بر بندهاى رو كند نيكىهاى ديگران را همچون جامهاى
بر او بپوشاند، و چون به او پشت كند نيكيهاى خود او را نيز از او بگيرد.
8065 3- بالاقبال تطرد النّحوس. 3 217 با آمدن اقبال نحوستها دور گردند.
8066 4- حسن الاختيار و اصطناع الاحرار و فضل الاستظهار من دلائل الاقبال. 3
389 انتخاب نيكو (در كارها و در هر چيز) و احسان به انسانهاى آزاده، و پشت گرم كردن
بسيار، از نشانههاى اقبال و رو آوردن نيكبختى است.
8067 5- شاركوا الّذى قد أقبل عليه الرّزق، فانّه اجدر بالحظّ و اخلق بالغنى. 4
192 شركت كنيد (در تجارت و كسب و كار) با كسى كه روزى به او روى آورده، كه او به
بهره سزاوارتر است و به ثروت شايستهتر (و همين اقبال دنيا بر او نشانه پر روزى
بودن او است).
8068 6- قلّما يعود الادبار اقبالا. 4 495 كم اتفاق مىافتد كه ادبار روزگار به
اقبال بازگردد.
8069 7- لكلّ اقبال ادبار. 5 15 هر اقبالى را ادبارى است.
8070 8- لربّما اقبل المدبر و ادبر المقبل. 5 54 بسا باشد كه آنچه پشت كرده رو
آورد، و آنچه رو آورده، پشت كند.
8071 9- من علامات الاقبال اصطناع الرّجال. 6 17 از نشانههاى اقبال (و رو
آوردن سعادت و نيكبختى) احسان به مردان است.
8072 10- لا تتمسّكنّ بمدبر و لا تفارقنّ مقبلا. 6 285 زنهار چنگ مزن به كسى كه
دچار ادبار روزگار گشته، و جدا مشو از كسى كه دنيا به او اقبال نموده.
باب الاقتحام (افتادن در كارى بدون انديشه)
8073 1- من كابد الامور هلك. 5 188 كسى كه دست به كارهاى سخت و دشوار بزند
نابود گردد.
8074 2- من اقتحم اللّجج غرق. 5 200 كسى كه در افتد در ميانه دريا و گردابهاى
آن (و مهلكههاى زندگى) غرق شود.
8075 3- من كابد الامور عطب. 5 201 كسى كه به كارهاى سخت و دشوار دست زند، هلاك
گردد.
8076 4- من اقتحم لجج الشّرور لقى المحذور. 5 224 كسى كه در افتد در گردابهاى
بدىها به محذور و ناخوشيها دچار گردد.
باب القتل فى سبيل اللّه
8077 1- انّ اكرم الموت القتل و الّذى نفسى بيده لالف ضربة بالسّيف اهون من
ميتة على الفراش. 2 599 به راستى كه گرامىترين مرگ، كشته شدن (در راه خدا) است، و
سوگند به خدايى كه جانم به دست او است خوردن هزار شمشير آسانتر از مردن در بستر
است.
باب القدر و عرفانه (اندازه خويش شناختن)
8078 1- رحم اللّه امرء عرف قدره و لم يتعدّ طوره. 4 42 خدا رحمت كند كسى را كه
قدر و اندازه خويش بشناسد و از حدّ خود تجاوز نكند.
8079 2- كفى بالمرء جهلا ان يجهل قدره. 4 580 براى نادانى آدمى همين بس كه قدر
خود را نشناسد.
8080 3- من جهل قدره عدا طوره. 5 199 كسى كه قدر خود را نداند از حدّ خود تجاوز كند.
8081 4- من عرف قدره لم يضع بين النّاس. 5 232 كسى كه قدر خود را بشناسد در
ميان مردم ضايع نشود (و ديگران نيز قدر او را بشناسند و حرمتش بدارند).
8082 5- من وقف عند قدره اكرمه النّاس. 5 333 كسى كه در پايگاه قدر خود بايستد
(و پا از گليم خود دراز نكند) مردم او را گرامى دارند.
8083 6- من عرف قدر نفسه لم يهنها بالفانيات. 5 335 كسى كه قدر خويشتن بشناسد
خود را به خاطر امورى كه فانى شدنى است خوار نگرداند.
8084 7- من اقتصر على قدره كان ابقى له. 5 376 كسى كه به قدر خود اكتفا كند
شخصيت او پايندهتر خواهد بود.
8085 8- من جهل قدره جهل كلّ قدر. 5 387 كسى كه قدر خود را نداند، قدر هيچ كس را نداند.
8086 9- ما هلك من عرف قدره. 6 62 هلاك نشود كسى كه قدر خود بشناسد.
8087 10- نعمّا للعبد أن يعرف قدره و لا يتجاوز حدّه. 6 181 چيز نيكويى است از
براى بنده كه قدر خود را بشناسد و از حدّ و اندازه خود تجاوز نكند.
8088 11- هلك من لم يعرف قدره. 6 194 كسى كه قدر خود را نشناخت هلاك گردد.
8089 12- لا تفعل ما يضع قدرك. 6 275 مكن كارى كه قدر تو را پست كند.
8090 13- لا جهل اعظم من تعدّى القدر. 6 383 هيچ نادانى و جهلى بزرگتر از گذشتن از قدر و اندازه نيست.
باب القدرة (توانايى)
8091 1- القدرة تنسى الحفيظة. 1 235 داشتن نيرو و قدرت خويشتندارى را به
فراموشى سپارد.
8092 2- القدرة تظهر محمود الخصال و مذمومها. 1 301 داشتن قدرت، خصلتهاى
پسنديده و نكوهيده را آشكار مىسازد.
8093 3- التّسلّط على الضعيف و المملوك من لزوم القدرة. 2 159 تسلّط يافتن بر
ناتوان و برده از لوازم قدرت است.
8094 4- اذا كثرت القدرة قلّت الشّهوة. 3 125 قدرت كه (بر چيزى) بسيار شد خواسته (بر آن چيز) كم شود.
8095 5- تجاوز مع القدرة و أحسن مع الدّولة تكمل لك السّيادة. 3 297 با وجود
داشتن قدرت (از خطاكار) در گذر، و با داشتن دولت احسان و بخشش كن، تا سيادت و آقايى
براى تو كامل گردد.
8096 6- من استطال على النّاس بقدرته سلب القدرة. 5 328 كسى كه سربلندى و سركشى
كند بر مردم به خاطر توانايى و قدرتى كه دارد، قدرت و توانايى از او سلب گردد.
باب القدر و القضا (سرنوشت)
8097 1- القدر يغلب الحاذر. 1 242 سرنوشت بر شخص حذر كننده و ترسان غلبه كند.
8098 2- القدر يغلب الحذر. 1 257 قضا و قدر بر ترس غالب آيد.
8099 3- المقادير لا تدفع بالقوّة و المغالبة. 1 371 مقدرات با قدرت و غلبه
بسيار دفع نمىشود.
8100 4- الامور بالتّقدير لا بالتّدبير. 2 88 كارها به تقدير بسته است نه به تدبير.
8101 5- المقادير تجرى بخلاف التّقدير و التّدبير. 2 161 مقدّرات بر خلاف اندازهگيرى و تدبير انسانها جارى
شود.
8102 6- آفة المجد عوائق القضاء. 3 99 آفت مجد و بزرگى، موانع قضا و قدر الهى
است.
8103 7- اذا نزل القدر بطل الحذر. 3 128 هنگامى كه قضا و قدر فرود آيد، بيم و پرهيز بىاثر گردد.
8104 8- اذا حلّت المقادير بطلت التّدابير. 3 130 هنگامى كه مقدّرات در آيد
تدبيرها باطل گردد.
8105 9- اذا كان القدر لا يردّ فالاحتراس باطل. 3 139 هرگاه مقدّر حتمى خداوند
برنگردد پس نگهدارى كردن بيهوده است.
8106 10- بتقدير اقسام اللّه للعباد قام وزن العالم و تمّت هذه الدّنيا لاهلها.
3 230 به تقدير قسمتهاى خداوند بر بندگان است كه پا برجا شده شده سنجش اين جهان،
و به اتمام رسيده اين دنيا براى اهل آن.
8107 11- تذلّ الامور للمقادير حتّى يكون الحتف فى التّدبير. 3 293 رام گردند
كارها در برابر تقديرات (و تسليم آنها است) تا آنجا كه گاهى مرگ نيز در اثر تدبيرى
است كه براى رفع آن انديشيدهاند.
8108 12- طريق مظلم فلا تسلكوه و بحر عميق فلا
تلجوه و سرّ اللّه سبحانه فلا تتكلّفوه. 4 261 راه (يعنى بررسى قضا و قدر، راه)
تاريكى است در آن گام ننهيد، و درياى ژرفى است در آن وارد نشويد و از اسرار الهى
است براى درك آن خود را به زحمت و رنج نيندازيد.
8109 13- كلّما ازداد عقل الرّجل قوى ايمانه بالقدر و استخفّ بالغير. 4 620 هر
اندازه عقل مرد افزون شود ايمانش به مقدّرات نيرومندتر شود، و دگرگونيها و حوادث
زيانبار را سبكتر بشمارد.
8110 14- لن يغلبك على ما قدّر لك غالب. 5 69 هيچ كس نتواند بر آنچه براى تو
مقدّر شده است بر تو غالب شود.
8111 15- من غالب الاقدار غلبته. 5 161 هر كس در صدد غالب شدن بر مقدّرات برآيد مقدّرات بر او غالب شود.