4478 49- ربّ كادح لمن لا
يشكره. 4 59 چه بسا تلاشگرى كه تلاش كند براى كسى كه سپاسش نگويد (و شكر تلاشش را
نگذارد).
4479 50- ربّ جامع لمن لا يشكره. 4 71 چه بسا گرد آورنده مال (و به جاى گذارنده آن) براى كسى كه سپاس آن ندارد.
4480 51- زوال النّعم بمنع حقوق اللَّه منها و التّقصير فى شكرها. 4 110 زائل
شدن نعمتها به جلوگيرى از پرداخت حقوق خدا از آنها، و كوتاهى كردن در شكر آنها است.
4481 52- زيادة الشّكر و صلّة الرّحم تزيد ان النّعم و تفسحان فى الاجل. 4 112 شكر بسيار وصله رحم نعمتها را افزون و عمرها را طولانى كند.
4482 53- سبب المزيد الشّكر. 4 125 سبب افزونى نعمت شكرانه آن است.
4483 54- شكر الهك بطول الثّناء. 4 158 سپاسگزارى و شكر پروردگار به آن است كه مدح و ثناى او را طولانى كنى.
4484 55- شكر من فوقك بصدق الولاء. 4 158 سپاسگزارى از كسى كه بالاتر و ما فوق
تو است به اين است كه در دوستى او صداقت و راستى داشته باشى.
4485 56- شكر النّعم عصمة من النّقم. 4 159 شكر نعمتها انسان را از عقابها و انتقامهاى الهى نگه دارد.
4486 57- شكر الاله يدرّ النّعم. 4 159 شكرانه پروردگار، نعمتها را ريزان و
فراوان كند.
4487 58- شكر النّعمة يقضى بمزيدها و يوجب تجديدها. 4 159 شكر نعمت حكم مىكند به افزونى آن و موجب تجديد و تازه
شدن آن را گردد.
4488 59- شكر النّعمة امان من تحويلها و كفيل بتأييدها. 4 159 شكر نعمت ايمنى
بخش است از دگرگونى آن، و پايندگى آن را ضمانت مىكند.
4489 60- شكر نعمة سالفة يقضى بتجدّد نعم مستأنفة. 4 160 شكر نعمت گذشته حكم
مىكند به تجديد نعمتهاى تازهاى در آينده.
4490 61- شكر النّعم يضاعفها و يزيدها. 4 160 شكر نعمتهاى آنها را دو چندان كند
و افزون گرداند.
4491 62- شكر النّعم يوجب مزيدها و كفرها برهان جحودها. 4 160 شكر نعمتها، موجب
افزونى آنها گردد، و كفران آنها نشانه و دليل بر كم شدن و از بين رفتن آنهاست.
4492 63- شكر النّعمة امان من حلول النّقمة. 4 160 شكر نعمت، از فرود آمدن عذاب
و نقمت الهى ايمنى دهد.
4493 64- شكرك للرّاضى عنك يزيده رضى و وفاء. 4 161 شكر و سپاسگزارى تو از كسى
كه از تو خوشنود است، خوشنودى و وفادارى او را نسبت به تو افزون كند.
4494 65- شكرك للسّاخط عليك يوجب لك منه صلاحا و تعطّفا. 4 161 سپاسگزارى تو از
كسى كه بر تو خشمگين است موجب اصلاح و مهربانى او گردد.
4495 66- شكرت الواهب، و بورك لك فى الموهوب، و بلغ اشدّه، و رزقت برّه. 4 161
(و در حضور آن حضرت كسى به مردى كه خداوند به- او پسرى داده بود گفت: «قدم اين
يكّه سوار دلاور بر تو مبارك باد» امام عليه السّلام به او فرمود اين گونه مگو، لكن
بگو:) سپاس بخشنده را بگذار، و قدم بخشوده شده بر تو مبارك باد، اميدوارم اين مولود بزرگ شود و از نيكوئيهايش بهرهگيرى
4496 67- شكر الاحسان من اثنى
على مسديه و ذكر بالجميل موليه. 4 162 احسان و نيكى را كسى سپاسگزارى كرده كه احسان
كننده را ستايش كند، و صاحب آن را به نيكى ياد كند.
4497 68- شرّ النّاس من لا يشكر النّعمة و لا يرعى الحرمة. 4 170 بدترين مردم
كسى است كه شكر نعمت به جاى نياورد، و رعايت حرمت ديگران نكند.
4498 69- عليك بالشّكر فى السّرّاء و الضّرّاء. 4 286 بر تو باد به شكرگزارى در
خوشى و ناخوشى.
4499 70- عليكم بدوام الشّكر و لزوم الصّبر فانّهما يزيدان النّعمة و يزيلان
المحنة. 4 304 بر شما باد به دوام و پيوستگى شكر و ملازم بودن صبر و بردبارى، زيرا
اين دو، نعمت را افزون و محنت و رنج را زائل كنند.
4500 71- فى الرّخاء تكون فضيلة الشّكر. 4 399 فضيلت و برترى شكر در فراخى
زندگى است. (كه آدمى طغيان نكند و سپاس نعمت خداى را به جاى آورد).
4501 72- فى شكر النّعم دوامها. 4 401 در شكر و سپاسگزارى نعمتها پايندگى و
دوام آنهاست.
4502 73- فى الشّكر تكون الزّيادة. 4 402 در شكر افزونى (نعمت) است.
4503 74- فى كلّ برّ شكر. 4 406 در هر نيكى شكرى است (جداگانه).
4504 75- قد اوجب الدّهر شكره على من بلغ سؤله. 4 478 روزگار شكر خويش را واجب
كرده بر كسى كه به خواستهاش برسد.
4505 76- قلّة الشّكر تزهّد فى اصطناع المعروف. 4 501 كمى شكر و سپاسگزارى، موجب بىرغبتى و بىاعتنايى در انجام كار
نيك شود.
4506 77- قيّدوا قوادم النّعم بالشّكر، فما كلّ شارد بمردود. 4 517 در بند كنيد
پيش در آمدهاى نعمتها را به وسيله شكر كه هر گريختهاى باز نگردد. 4507 78- كفى
بالشّكر زيادة. 4 577 براى فزونى نعمت شكرانه آن كافى است.
4508 79- كافل المزيد الشّكر. 4 632 ضامن و كفيل فزونى نعمت شكرانه آن است.
4509 80- كن فى السّرّا عبدا شكورا و فى الضّرّاء عبدا صبورا. 4 602 در خوشى و
فراخى زندگى بندهاى باش پر سپاس و شكرگزار، و در سختى و ناخوشى بندهاى باش پر صبر
و بردبار.
4510 81- من شكر دامت نعمته. 5 176 كسى كه شكر كند، نعمتش دوام يابد.
4511 82- من كثر شكره تضاعفت نعمه. 5 200 كسى كه شكر و سپاسگزارىاش بسيار باشد
نعمتهايش دو چندان گردد.
4512 83- من شكر استحقّ الزّيادة. 5 154 كسى كه شكر گزارد سزاوار فزونى نعمت گردد.
4513 84- من منع برّا منع شكرا. 5 228 كسى كه از كار نيكى جلوگيرى كند از سپاس
و شكرى خود را بىبهره كرده است.
4514 85- من لم يشكر النّعمة عوقب بزوالها. 5 247 كسى كه شكر نعمت را به جاى
نياورد كيفر شود به زوال آن نعمت.
4515 86- من شكر على الاسائة سخر به. 5 273 كسى را كه به كار بد شكرگزارى كنند در حقيقت او را مسخره و ريشخند
كردهاند.
4516 87- من الهم الشّكر لم يعدم الزّيادة. 5 237 كسى كه شكر نعمت به او الهام
شد (و به دلش افتاد و انجام داد) از فزونى نعمت محروم نشود.
4517 88- من انعم عليه فشكر كمن ابتلى فصبر. 5 297 كسى كه به او نعمتى داده شد
و شكر آن را به جاى آورد همانند كسى است كه گرفتار بلا شده و صبر كرده است.
4518
89- من ادام الشّكر استدام البرّ. 5 276 كسى كه به سپاسگزارى و شكر ادامه دهد، نيكى را ادامه داده است.
4519 90-
ليكن الشّكر شاغلا لك على معافاتك ممّا ابتلى به غيرك. 5 48 بايد (پيوسته) شكر و
سپاس سرگرمت كند كه خود را از بلاهايى كه ديگران بدان گرفتارند تندرست مىبينى.
4520 91- لن يقدر أحد أن يحصّن النّعم بمثل شكرها. 5 68 هيچ گاه كسى قدرت ندارد كه
نعمتها را همانند شكر آنها نگه دارى كند (كه شكر بهترين نگه دار نعمتها و بيمه
كننده آنهاست).
4521 92- لن يستطيع أحد أن يشكر النّعم بمثل الانعام بها. 5 69 هرگز كسى نتواند
نعمتها را همانند انعام و بخشيدن آنها به ديگران شكر كند.
4522 93- لن يقدر أحد أن يستديم النّعم بمثل شكرها و لا يزينها بمثل بذلها.
5 70 هرگز كسى قدرت ندارد نعمتها را پايدار كند، همانند شكر آنها، و آراسته
گرداند آنها را بمانند بذل و بخشش آنها.
4523 94- من شكر المعروف فقد قضى حقّه. 5 306 كسى كه كار نيك را سپاسگزارى كرد حقّ آن را ادا كرده است.
4524 95- من شكرك من غير صنيعة فلا تأمن ذمّه من غير قطيعة. 5 322 كسى كه تو را
بىآنكه به او نيكى كرده باشى سپاسگزارى كند، ايمن نباش از نكوهش و مذمّت او بى
آنكه از او بريده باشى و آزادى به او رسانده باشى.
4525 96- من شكر من انعم عليه
فقد كافاه. 5 327 كسى كه سپاسگزارى كند از كسى كه به او نعمتى داده، پاداش آن را به
جاى آورده است.
4526 97- من لم يشكر الانعام فليعدّ من الانعام. 5 342 كسى كه از نعمت بخشى و
احسان ديگران سپاس گزارى نكند بايد او را از چهار پايان به شمار آورد.
4527 98- من شكر على غير احسان ذمّ على غير اسائة. 5 349 كسى كه بدون سابقه
احسان و نيكى شكر و سپاس گويد، بدون سابقه بدى هم نكوهش كند.
4528 99- من بذل لك جهد عنايته فابذل له جهد شكرك. 5 360 كسى كه بذل كند به تو
نهايت اهتمام و عنايت خود را، تو نيز نهايت سپاسگزارى خود را به او بذل كن.
4529 100- من حاط النّعم بالشّكر حيط بالمزيد. 5 367 كسى كه نگه دارد نعمتها را
به وسيله شكر، نگاه داشته شود به فزونى نعمت.
4530 101- من جعل الحمد ختام النّعمة جعله اللَّه سبحانه مفتاح المزيد. 5 392
كسى كه حمد و ستايش خداوند را پايان نعمت خود قرار دهد، خداوند همان حمد او را كليد
فزونى نعمت او گرداند.
4531 102- ما حصّنت النّعم بمثل الشّكر. 6 59 نگهدارى شده است نعمتها به چيزى همانند شكر و سپاسگزارى.
4532 103- من لم يحط النّعم بالشّكر لها فقد عرّضها لزوالها. 5 413 كسى كه
فرانگيرد نعمتها را به شكر و سپاسگزارى، آنها را در معرض زوال و نابودى قرار داده
است.
4533 104- من لم يشكر الاحسان لم يعده الحرمان. 5 416 كسى كه شكر احسان نكند
محروميت از او نگذرد (و گرفتار محروميّت و بىبهره ماندن از نعمت گردد).
4534 105- من شكر اللَّه زاده. 5 445 كسى كه شكر خدا كند خداوند نعمتش افزون
كند.
4535 106- من شكر النّعم بجنانه استحقّ المزيد قبل ان يظهر على لسانه. 5 445
كسى كه به دل شكر نعمت گزارد شايسته فزونى نعمت گردد پيش از آنكه بر زبان آرد.
4536 107- من كثر شكره كثر خيره. 5 446 كسى كه شكرش بسيار گردد، خير و نيكىاش
زياد گردد.
4537 108- من قلّ شكره زال خيره. 5 446 كسى كه شكرش كم شود، خيرش زائل شود.
4538 109- من اوتى نعمة فقد استعبد بها حتّى يعتقه القيام بشكرها. 5 447 كسى كه
نعمتى به او داده شد تحت بردگى در آمده تا به وسيله اداى شكر آن، خود را آزاد كند.
4539 110- من شكر اللَّه سبحانه وجب عليه شكر ثان و اذ وفّقه لشكره و هو شكر
الشّكر. 5 448 كسى كه خداى سبحان را شكر گزارد، بر او شكر ديگرى نيز واجب گردد،
يعنى شكر توفيقى كه براى شكرگزارى يافته كه اين شكر شكر است.
4540 111- من شكر اليك معروفك فقد سألك. 5 452 كسى كه از احسان تو نزدت شكر
گزارى كند از تو درخواست كرده (يعنى همين شكر را دستاويز سؤال خود كرده است).
4541 112- من لم يشكر النّعمة منع الزّيادة. 5 459 كسى كه شكر نعمت نكند از
فزونى نعمت جلوگيرى شود.
4542 113- من حمد اللَّه اغناه. 5 445 كسى كه خداى را حمد و ستايش كند خداوند
بىنيازش كند.
4543 114- ما نال المجد من عداه الحمد. 6 65 به مجد و شوكت نرسد كسى كه حمد و
ستايش از او بگذرد (يعنى با احسان به مردم نتواند ستايش آنان را به خود جلب كند).
4544 115- ما حرست النّعم بمثل الشّكر. 6 69 نعمتهاى به چيزى همانند شكر، حراست و نگهبانى نشود.
4545 116- ما كان اللَّه سبحانه ليفتح على احد باب الشّكر و يغلق عليه باب
المزيد. 6 88 شيوه خداى سبحان اين نيست كه در شكر را به روى كسى باز كند، و در
افزونى نعمت را بر او ببندد.
4546 117- مع الشّكر تدوم النّعمة. 6 120 با سپاسگزارى و شكر است كه نعمت دوام يابد.
4547 118- نعمة لا تشكر كسيّئة لا تغفر. 6 170 نعمتى كه شكر گزارى نشود همانند گناهى است كه آمرزيده نشود.
4548 119- مصيبة يرجى خيرها خير من نعمة لا يؤدّى شكرها. 6 146 مصيبتى كه اميد
خير در آن مىرود بهتر است از نعمتى كه شكر آن گزارده نشود.
4549 120- لا تنسوا عند النّعمة شكركم. 6 276 در هنگام رسيدن نعمت وظيفه شكرگزارى خود را فراموش نكنيد.
4550 121- لا تحاط النّعم الّا بالشّكر. 6 376 نگه داشته نشود نعمتها مگر به وسيله شكر.
4551 122- لا يحوز الشّكر إلّا من بذل ماله. 6 397 فراهم نكند سپاس (مردم) را
مگر كسى كه بذل و بخشش كند مال خود را.
4552 123- لا يحمد حامد الّا ربّه. 6 260 ستايش نكند ستايشگرى جز پروردگار خود
را.
باب الشك
4553 1- الشّكّ ارتياب. 1 32 شك و ترديد موجب اضطراب و نا آرامى است.
4554 2- الشّكّ كفر. 1 37 شك و ترديد (در دين) كفر است.
4555 3- الشّكّ يفسد الدّين. 1 184 شك، دين را تباه كند.
4556 4- الشّكّ يحبط الايمان. 1 189 شك، ايمان را باطل و بىثمر گرداند.
4557 5- الشّكّ ثمرة الجهل. 1 189 شك، ميوه جهل و نادانى است.
4558 6- الشّاكّ لا يقين له. 1 252 انسان شك دار يقين ندارد.
4559 7- الشّكّ يطفىء نور القلب. 1 325 شك، نور دل را خاموش كند.
4560 8- الشّكّ يفسد اليقين و يبطل الدّين. 2 73 شك، يقين را تباه كند و دين را
باطل گرداند.
4561 9- ايّاك و الشّكّ فانّه يفسد الدّين و يبطل اليقين. 2 287 بپرهيز از شك و
ترديد زيرا شك دين را فاسد و يقين را باطل گرداند.
4562 10- اعلم النّاس من لم يزل الشّكّ يقينه. 2 439 داناترين مردم كسى است كه شك و ترديد، يقين او را باطل نگرداند.
4563 11- اهلك شيء الشّكّ و الارتياب و املك شيء الورع و الاجتناب. 2 466
نابود كنندهترين چيزها شك و ترديد است، و نگهدارندهترين چيزها پارسايى و پرهيز از
گناه است.
4564 12- آفة اليقين الشّكّ. 3 98 آفت، يقين شك و ترديد است.
4565 13- بدوام الشّكّ يحدث الشّرك. 3 220 با ادامه شك و ترديد شرك پديد آيد.
4566 14- ثمرة الشّكّ الحيرة. 3 327 ميوه شك سرگردانى است.
4567 15- سبب الحيرة الشّكّ. 4 125 سبب سرگردانى، شك و ترديد است.
4568 16- شرّ الامور أكثرها شكّا. 4 172 بدترين كارها آن است كه شك و ترديد آن
بيشتر باشد.
4569 17- شرّ الايمان ما دخله الشّكّ. 4 173 بدترين ايمان آن است كه شك در آن وارد شود.
4570 18- شرّ القلوب الشّاكّ فى ايمانه. 4 177 بدترين دلها آن است كه در ايمان خود شك داشته باشد.
4571 19- صن ايمانك من الشّكّ فانّ الشّكّ يفسد الايمان كما يفسد الملح العسل.
4 200 ايمان خود را از شك نگه دار كه به راستى شك ايمان را تباه كند همان گونه كه
نمك عسل را فاسد گرداند.
4572 20- لن يضلّ المرء حتّى يغلب شكّه يقينه. 5 71 هيچ گاه گمراه نشود كسى،
مگر زمانى كه شك و ترديد بر يقين او غالب آيد.
4573 21- من يتردّد يزدد شكّا. 5 204 كسى كه ترديد كند شك او افزون گردد.
4574 22- من كثر شكّه فسد دينه. 5 205 كسى كه شك او زياد شد دين او تباه شود.
4575 23- من أخيب ممّن تعدّى اليقين الى الشّكّ و الحيرة. 5 223 چه كسى نوميدتر
و يا زيانكارتر است از آنكه تجاوز كند و بگذرد از يقين به سوى شك و سرگردانى (يعنى
بگذرد از آخرت يقينى به سوى دنياى سرگردانى و پر از ترديد).
4576 24- من عمى عمّا بين يديه غرس الشّك بين جنبيه. 5 382 كسى كه كور باشد از
(ديدن) آنچه پيش روى او است، بكارد درخت شك را ميان دو پهلوى خود (و در دل خويش).
4577 25- من شقاء المرء ان يفسد الشّكّ يقينه. 6 27 از بدبختى انسان است كه شك
و ترديد يقينش را تباه كند.
4578 26- ما آمن باللَّه من سكن الشّكّ قلبه. 6 66 ايمان به خدا نياورد كسى كه
شك در دلش سكنى گزيده است.
4579 27- لا تجعلوا يقينكم شكّا و لا علمكم جهلا. 6 304 يقين خود را به شك و
علم خود را به جهل تبديل نكنيد (يعنى يقين و علم خود را به آخرت و مبدأ و معاد از
ميان نبريد).
4580 28- يسير الظّنّ شكّ. 6 454 گمان اندك، شك و ترديد است.
4581 29- يسير
الشّكّ يفسد اليقين. 6 455 شك اندك نيز يقين را تباه سازد.
4582 30- يفسد اليقين الشّكّ و غلبته الهوى. 6 472 يقين را، شكّ و چيره شدن
هواى نفس تباه مىكند.
باب الشكوى (گله و درد دل)
4583 1- اجعل شكواك الى من يقدر على غناك. 2 237 شكايت و درد دل خود را به نزد
كسى ببر كه قدرت بر بىنياز كردن و توانگرى تو دارد.
4584 2- ابلغ الشّكوى ما نطق به ظاهر البلوى. 2 462 رساترين شكوهها آن است كه
گويا باشد بدان ظاهر بلا و گرفتارى. 4585 3- ليس بحكيم من شكى ضرّه الى غير رحيم.
5 76 حكيم و فرزانه نيست كسى كه شكوه خويش نزد كسى جز خداى رحيم ببرد.
4586 4- من اصبح يشكو مصيبة نزلت به فانّما يشكو ربّه. 5 315 كسى كه شب خود را
به روز در آورد و از مصيبتى كه بر او وارد شده شكايت كند، جز اين نيست كه از
پروردگار خويش شكوه كرده است.
4587 5- من شكا ضرّه الى مؤمن فكانّما شكا الى اللَّه سبحانه. 5 370 كسى كه
شكوه سختى زندگى خود را نزد مؤمنى ببرد، گويا به درگاه خداى سبحان شكوه كرده است.
4588 7- من شكا ضرّه الى غير مؤمن فكانّما شكا اللَّه سبحانه. 5 370 شكى كه
شكوه سختى حال خود را به نزد غير مؤمنى ببرد، گويا از خداى سبحان شكوه كرده است.
باب الشماتة (سرزنش كردن)
4589 1- من شمت بزلّة غيره شمت غيره بزلّته. 5 446 كسى كه ديگرى را به خاطر
لغزشش شماتت و سرزنش كند، ديگران او را به لغزشش شماتت كنند.
باب المشاورة (رايزنى، كنكاش كردن)
4590 1- المشاورة استظهار. 1 52 مشاوره و رايزنى در كارها، پشت گرمى و موجب
خاطر جمعى است.
4591 2- الاستشاره عين الهداية. 1 256 مشورت كردن عين هدايت و رسيدن به راه راست است.
4592 3- المستشير متحصّن من السّقط. 1 316 مشورت كننده نگهدارى شده است از خطا
و اشتباه.
4593 4- المستشير على طرف النّجاح. 1 319 مشورت كننده در راه رستگارى و مشرف بر آن است.
4594 5- المشورة تجلب لك صواب غيرك. 1 390 مشورت كردن، جلب كند و بكشاند به سوى
تو رأى درست و صحيح ديگران را.
4595 6- المشاورة راحة لك و تعب لغيرك. 2 66 مشورت كردن راحتى و آسايشى است
براى تو، و رنج و تعبى است براى ديگران (كه طرف مشورت تو هستند).
4596 7- استشر اعدائك تعرف من رأيهم مقدار عداوتهم و مواضع مقاصدهم. 2 233 با
دشمنان خود مشورت كن تا از رأى آنها اندازه دشمنى آنها و جايگاه اهداف آنها را
بشناسى.
4597 8- استشر عدوّك العاقل و احذر رأى صديقك الجاهل. 2 236 با دشمن عاقل و
داناى خود مشورت كن، و از رأى دوست نادان خود دورى كن.
4598 9- افضل النّاس رأيا من لا يستغنى عن رأى مشير. 2 429 برترين مردم در رأى
و انديشه كسى است كه از رأى و انديشه طرف مشورت خود خويشتن را بىنياز نداند.
4599 10- افضل من شاورت ذو التّجارب و شرّ من قارنت ذو المعائب. 2 456 برترين
كسى كه با او مشورت كنى كسى است كه داراى تجربهها (ى زياد) باشد و بدترين كسى كه
با او قرين و همراه شوى كسى است كه داراى عيبهاى بسيار باشد.
4600 11- انّما حضّ على المشاورة لانّ رأى المشير صرف و رأى المستشير مشوب بالهوى. 3 92 اين كه مردم به مشورت تشويق
شدهاند، بدان جهت است كه رأى طرف مشورت انسان خالص و پاك است، ولى رأى مشورت كننده
آميخته است به خواهش و هواى نفس.
4601 12- آفة المشاورة انتقاض الآراء. 3 102 آفت مشاوره و كنكاش، شكستن رأىها است (يعنى گاهى روى هواهاى نفسانى
رأيهاى يكديگر را مىشكنند).
4602 13- اذا عزمت فاستشر. 3 116 هر گاه اراده و قصد كارى را كردى مشورت كن.
4603 14- اذا انكرت من عقلك شيئا فاقتد برأى عاقل يزيل ما انكرته. 3 185 هر گاه نشناسى از عقل خود چيزى را (و به شناخت صواب و صحيح راهى نداشته
باشى) پيروى كن از رأى عاقل و دانايى كه نادانى تو را بر طرف كند.
4604 15- جهل المشير هلاك المستشير. 3 367 نادانى طرف مشورت نابودى مشورت كننده را به دنبال دارد. (پس با هر كس
نادان گر چه نبايد مشورت كرد).
4605 16- جماع الخير فى المشاورة و الاخذ بقول النّصيح. 3 368 مجموعه خير و خوبى در مشورت كردن و عمل كردن به
گفتار نصيحت كننده خير خواه است.
4606 17- حقّ على العاقل ان يضيف الى رأيه رأى العقلاء، و يضمّ الى علمه علوم
الحكماء. 3 408 بر شخص عاقل و خردمند لازم است كه بيفزايد به رأى و انديشه خود، رأى
عاقلان و خردمندان را، و ضميمه كند به علم و دانش خود دانش فرزانگان و حكيمان را.
4607 18- خير من شاورت ذووا النّهى و العلم و أولو التّجارب و الحزم. 3 428 بهترين كسى كه با آنها مشورت كنى خردمندان و دانشمندان و تجربهدارندگان و
دور انديشان هستند.
4608 19- خوافى الآراء تكشفها المشاورة. 3 466 رأىها پنهان را، مشاوره و مشورت
كردن، آشكار و هويدا كند.
4609 20- مشاورة الجاهل المشفق خطر. 6 146 مشورت كردن با نادان دلسوز، خطر
آفرين است.
4610 21- مشاورة الحازم المشفق ظفر. 6 146 مشورت كردن با دور انديش
دلسوز پيروزى آفرين است.
4611 22- شاور قبل ان تعزم و فكّر قبل ان تقدم. 4 179 مشورت كن پيش از آنكه
تصميم بگيرى و انديشه كن پيش از آنكه اقدام به كارى كنى.
4612 23- شاور ذوى العقول تأمن الزّلل و النّدم. 4 179 با خردمندان مشورت كن تا
از لغزش و پشيمانى در امان باشى.
4613 24- شاور فى امورك الّذين يخشون اللَّه ترشد. 4 179 مشورت كن در كارهاى
خويش با كسانى كه از خداوند ترس و واهمه دارند تا راهنمايى شوى.
4614 25- صلاح الرّأى بنصح المستشير. 4 194 صلاح و خوبى رأى و انديشه به خلوص
مشورت كننده بستگى دارد.
4615 26- ظلم المستشير ظلم و خيانة 4 272 ستم كردن به مشورت كننده ظلم و خيانت است.
4616 27- عليك بالمشاورة فانّها
نتيجة الحزم. 4 285 بر تو باد به مشاوره كه آن نتيجه و محصول دور انديشى است.
4617 28- على المشير الاجتهاد فى الرّأى، و ليس عليه ضمان النّجح. 4 316 بر طرف مشورت است كه تلاش خود را در درستى رأى بكند، ولى او ضامن موفقيت و
پيروزى نيست.
4618 29- فى الاستشارة عين الهداية. 4 408 در مشورت كردن عين هدايت و راه يابى است.
4619 30- قد خاطر من استغنى برأيه.
4 473 كسى كه بىنيازى جويد به رأى و انديشه خود (و با ديگران مشورت نكند) خود
را به مخاطره اندازد.
4620 31- كفى بالمشاورة ظهيرا. 4 571 مشاوره براى پشتوانه كار كافى است.
4621 32- من ضلّ مشيره بطل تدبيره. 5 187 كسى كه طرف مشورت او گمراه شود تدبيرش باطل و بيهوده گردد.
4622 33- من استغنى بعقله ضلّ. 5 169 كسى كه به عقل خود بىنيازى جويد و اكتفا
كند گمراه شود.
4623 34- من خالف المشورة ارتبك. 5 153 كسى كه با مشورت مخالفت كند راه چاره بر او بسته و در كار خود گير كند.
4624 35- من قنع برأيه فقد هلك. 5 158كسى كه به رأى خود بسنده و قناعت كند نابود گردد.
4625 36- من استشار العاقل ملك. 5 185 كسى كه با شخص عاقل و دانا مشاوره كند بر كار خود مالك و مسلّط شود.
4626 37- من نصح مستشيره صلح تدبيره. 5 216 كسى كه با مشورت كننده خود خالص و
بىغل و غش باشد، تدبير او شايسته خواهد بود.
4627 38- من غشّ مستشيره سلب تدبيره. 5 217 كسى كه با مشورت كنندهاش ناخالص
باشد، تدبيرش ربوده و سلب شود (و خداى تعالى به كيفر اين كار تدبيرش را بگيرد).
4628 39- من شاور ذوى العقول استضاء بانوار العقول. 5 336 كسى كه با خردمندان و
عاقلان مشاوره كند به نور عقلها و خردها روشنى يابد.
4629 40- من شاور ذوى النّهى و الالباب فاز بالنّجح و الصّواب. 5 337 كسى كه با خردمندان و عاقلان مشاوره كند، به رستگارى و درستى رسد.
4630 41- من شاور الرّجال شاركها فى عقولها. 5 340 كسى كه با مردان مشاوره كند
در عقلهاى آنان شريك گشته است.
4631 42- من استشار ذوى النّهى و الالباب فاز بالحزم و السّداد. 5 396 كسى كه
با عاقلان و خردمندان مشورت كند به دور انديشى و محكم كارى دست يافته است.
4632 43- من لزم المشاورة لم يعدم عند الصّواب مادحا و عند الخطأ عاذرا. 5 406
كسى كه با مشاوره ملازم باشد در صورت موفقيت ستايش مردم را از دست نداده، و در صورت
خطا عذر آنها را (به دست آورده كه او را معذور دارند).
4633 44- ما ضلّ من استشار. 6 50 گمراه نشود كسى كه (در كارها) مشورت كند.
4634 45- ما استنبط الصّواب بمثل المشاورة. 6 64 راه درست و صواب به دست نيايد
به چيزى مانند مشورت كردن.
4635 46- نعم المظاهرة المشاورة. 6 157 خوب كمك كارى است مشورت كردن.
4636 47- نعم الاستظهار المشاورة. 6 164 خوب پشتيبانى است مشورت كردن با يكديگر.
4637 48- لا تشاور عدوّك و استره خبرك. 6 269 با دشمن خويش مشورت نكن، و خبر
خود را از او پوشيده دار.
4638 49- لا تشاورنّ فى امرك من يجهل. 6 270 حتما در كار خويش با نادان مشورت
نكن.
4639 50- لا تدخلنّ فى مشورتك بخيلا فيعدل بك عن القصد و يعدك الفقر.
6 308 حتما در مشورت خود شخص بخيل را وارد نكن كه تو را از راه صحيح بگرداند، و
به فقر و ندارى تهديدت كند.
4640 51- لا تشركنّ فى مشورتك حريصا يهوّن عليك الشّرّ و يزيّن لك الشّره. 6
310 حتما انسان حريص و آزمند را در مشورت خويش شريك و سهيم نكن كه كار بد را در
نظرت آسان و حرص و آز را براى تو آرايش دهد.
4641 52- لا تستشير الكذّاب فانّه كالسّراب يقرّب عليك البعيد و يبعّد عليك القريب. 6 310 با شخصى كه بسيار دروغ
گويد مشورت نكن كه همانند سراب است، دور را براى تو نزديك، و نزديك را در نظر تو
دور جلوه دهد.
4642 53- لا يستغنى العاقل عن المشاورة. 6 389 شخص عاقل از مشورت كردن بىنياز
نخواهد بود.
4643 54- لا مظاهرة اوثق من مشاورة. 6 389 هيچ يارى و كمك رسانى مطمئنتر از مشورت كردن نيست.
باب الشوق
4644 1- الشّوق شيمة الموقنين. 1 174 شوق، شيوه و خوى مردمان با يقين است.
4645 2- من اشتاق سلا. 5 151 كسى كه مشتاق شود (دنيا و هر چه در آن است را)
فراموش كند.
4646 3- من اشتاق أدلج. 5 457 كسى كه مشتاق است شبانه حركت كند (و سحر خيز
باشد).
4647 4- الشّوق خلصان العارفين. 1 214 اشتياق، دوست برگزيده و صميمى عارفان
است.
باب الشهرة
4648 1- حسن الشّهرة حصن القدرة. 3 383 شهرت و آوازه نيكو حصار و قلعه قدرت و توانايى است.
4649 2- حبّ النّباهة رأس كلّ بليّة. 3 395 دوست داشتن شهرت اساس، و سر هر بلا
و گرفتارى است.
باب الشهوة (خواهشهاى نفسانى)
4650 1- الشّهوة تغرى. 1 16 خواهش، انسان را بر مىانگيزاند و تحريك مىكند.
4651 2- الشّهوات آفات. 1 23 خواستهها و خواهشها آفتهايى هستند.
4652 3- الشّهوات قاتلات. 1 55 خواهشهاى نفسانى كشنده است.
4653 4- الشّهوة حرب. 1 59 خواسته و خواهش، رباينده است. (عقل و هوش يا ايمان و
تقوا را مىبرد).
4654 5- الجاهل عبد شهوته. 1 123 نادان، برده خواهش خويش است.
4655 6- الشّهوات مصائد الشّيطان. 1 154 خواهشهاى نفس، دامهاى شيطانند.
4656 7- الشّهوة اضرّ الاعداء. 1 206 خواهش و خواسته زيانبارترين دشمنانند.
4657 8- الشّهوات سموم قاتلات. 1 220 خواهشها، زهرهايى كشنده است.
4658 9- الشّهوات تسترقّ الجهول. 1 230 خواهشها و آدمهاى نادان را به بردگى در آورد.
4659 10- العاقل من امات شهوته. 1 313 عاقل و خردمند كسى است كه خواهش خود را بميراند (و سركوب كند)
4660 11-
الانقياد للشّهوة ادوء الدّاء. 1 380 فرمانبردارى خواهش بدترين دردها است.
4661 12- الشّهوة احد المغويين. 2 23 خواهش يكى از دو بخش (و نيمى) از وسائل
گمراه كننده است.
4662 13- الشّهوات اعلال قاتلات و افضل دوائها اقتناء الصّبر عنها. 2 48
خواهشها بيمارىهايى است كشنده و بهترين داروى آن فراهم كردن صبر و بردبارى در
برابر آنهاست.
4663 14- الشّهوات آفات قاتلات و خير دوائها اقتناء الصّبر عنها. 2 72 خواهشها
آفتهاى و كوفتهايى است كشنده، و بهترين داروى آن فراهم كردن صبر و خويشتن دارى در
برابر آنهاست.
4664 15- اغلب الشّهوة تكمل لك الحكمة. 2 176 بر خواهش نفس غالب آى تا حكمت و
فرزانگى براى تو كامل شود.
4665 16- امنع نفسك من الشّهوات تسلم من الآفات. 2 224 خويشتن را از خواهشها
باز دار تا از آفتها سالم بمانى.
4666 17- اهجروا الشّهوات فانّها تقودكم الى ركوب الذّنوب و التّهجّم على
السّيّئات. 2 245 از خواهشهاى نفسانى دورى كنيد كه شما را به سوى ارتكاب گناهان و
يورش بر بدىها مىبرد.
4667 18- ايّاكم و تحكّم الشّهوات عليكم فانّ عاجلها ذميم و آجلها وخيم. 2 324
بر شما باد كه پرهيز كنيد از حاكم شدن خواهشها بر شما كه حاضر آنها نكوهيده و آينده
آنها (در آخرت) وخيم (سخت و دشوار) است.
4668 19- ايّاكم و غلبة الشّهوات على قلوبكم فانّ بدايتها ملكة و نهايتها هلكة.
2 326 بپرهيزيد از غالب شدن خواهشها بر دلهاتان كه آغازش بردگى و انجامش هلاكت و
نابودى است.
4669 20- افضل الورع تجنّب الشّهوات. 2 425 برترين پارسايى پرهيز كردن از
خواهشهاى نفسانى است.
4670 21- اوّل الشّهوة طرب و آخرها عطب. 2 425 آغاز خواهش شادى، و پايانش هلاكت
و نابودى است.
4671 22- ازرى بنفسه من ملكته الشّهوة و استعبدته المطامع. 2 434 عيبناك
گردانده خويشتن را كسى كه خواهشها بر او فرمانروا گشته و طمعها او را به بردگى خود
در آورده است.
4672 23- اضيق النّاس حالا من كثرت شهوته و كبرت همّته و زادت مئونته و قلّت معونته. 2 445 تنگدستترين مردم كسى است كه خواستههايش بسيار و همّتش
بلند، خرجش زياد و در آمد و كمك خرجش اندك است.
4673 24- انّ افضل النّاس عند
اللَّه من احيى عقله و امات شهوته و اتعب نفسه لصلاح آخرته. 2 563 به راستى كه
برترين مردم در پيشگاه خداوند كسى است كه عقل و خرد خود را زنده كرده، و خواهش
نفسانى را كشته است، و نفس خويش را به خاطر اصلاح آخرت به رنج و تعب افكنده است.
4674 25- انّ الكيّس من كان لشهوته مانعا و لنزوته عند الحفيظة واقما قامعا. 2
564 به راستى كه زيرك كسى است كه شهوت و خواسته دل را جلوگيرى كند، و هنگام تحريك
خشم و تعصبهاى خشك آن را بازگردانده و سركوب كند.
4675 26- انّكم ان ملّكتم شهواتكم نزت بكم الى الاشر و الغواية. 3 68 به راستى
كه شما اگر خواستههاى نفس را بر خود مسلّط گردانيد شما را به سوى سبكسرى و گمراهى
ببرد.
4676 27- اذا كمل العقل نقصت الشّهوة. 3 135 هنگامى كه عقل كامل شد، خواهشها كم
مىشود.
4677 28- اذا ابصرت العين الشّهوة عمى القلب عن العاقبة. 3 137 هنگامى كه ديده
انسان تنها خواسته و شهوت را ببيند، قلب او از مشاهده سرانجام كار كور گردد.
4678 29- اذا غلبت عليك الشّهوة فاغلبها بالاختصار. 3 187 هنگامى كه خواهش و
شهوت بر تو غلبه كرد، تو با اختصار بر او غلبه كن.
4679 30- بملك الشّهوة التّنزّه عن كلّ عاب. 3 240 با مالك شدن شهوت (و در
اختيار گرفتن آن) پاكيزگى از هر عيبى حاصل شود.
4680 31- ترك الشّهوات افضل عبادة و اجمل عادة. 3 297 رها كردن و واگذاردن
خواهشها برترين عبادتها و زيباترين عادتهاست.
4681 32- جاهد شهوتك و غالب غضبك و خالف سوء عادتك، تزك نفسك و يكمل عقلك و
تستكمل ثواب ربّك. 3 365 با شهوت خويش پيكار كن و بر خشم خويش غالب شو، و باعادتهاى
ناپسند مخالفت كن تا جان خود را پاك كرده، و عقل و خردت را كامل نموده، و پاداش نيك
پروردگار خود را بطور كامل به دست آورى.
4682 33- حلاوة الشّهوة ينغّصها عار الفضيحة. 3 399 شيرينى خواسته و شهوت را
ننگ رسوايى مكدّر و تيره سازد (در دنيا و آخرت).
4683 34- خير النّاس من طهّر من الشّهوات نفسه و قمع غضبه و ارضى ربّه. 3 435
بهترين مردم كسى است كه نفس خويش را از شهوتها پاك كرده، و خشم خويش را ريشه كن
نموده، و پروردگار خويش را خوشنود ساخته باشد.
4684 35- رأس التّقوى ترك الشّهوة. 4 49 اساس تقوى و پرهيزكارى ترك شهوت و خواهش دل است.
4685 36- ردّ الشّهوة أقضى لها و قضاؤها اشدّ لها. 4 85 بازگرداندن شهوت براى
فراغت و آسودگى آسانتر است، و بر آوردنش سختتر است. (زيرا با ردّ شهوت آسوده شود،
ولى با انجام آن دوباره خواهش ديگر پيش آيد و هم چنين پيوسته دچار خواهشى گردد).
4686 37- ردع الشّهوة و الغضب جهاد النّبلاء. 4 89 باز داشتن خواهش و خشم،
پيكار مردمان شريف و نجيب است.
4687 38- ردّ عن نفسك عند الشّهوات، و اقمها على كتاب اللَّه عند الشّبهات. 4 90 باز گردان نفس خويش را هنگام خواهشها، و بر پاى دار آن را بر كتاب خدا در
هنگام شبههها.
4688 39- زيادة الشّهوة تزرى بالمروّة. 4 117 خواهش و شهوت بسيار، مردى و
مردانگى را لكه دار كند.
4689 40- سبب الشّرّ غلبة الشّهوة. 4 124 سبب شر و بدى غلبه كردن خواهش و شهوت است.
4690 41- شيمة العقلاء قلّة الشّهوة و قلّة الغفلة. 4 186 خوى عاقلان كمى شهوت
و كمى غفلت و بىخبرى است.
4691 42- ضرام الشّهوة تبعث على تلف المهجة. 4 227 زبانه افروخته شهوت شعلهور
شود براى نابودى جان و روح.