غرر الحكم و درر الكلم جلد ۱

قاضى ناصح الدين ابو الفتح عبد الواحد بن محمد تميمى آمدى
ترجمه : سيد هاشم رسولى محلاتى

- ۲۴ -


4285 2-  حسن السّيرة جمال القدرة و حصن الامرة. 3 391 خوش رفتارى زيبايى قدرت و قلعه و حصار فرمانروايى است.

4286 3-  من سائت سيرته سرّت منيّته. 5 193 كسى كه رفتارش بد شد مرگش (براى‏ مردم) شادمان كننده است.

4287 4-  من سائت سيرته لم يأمن ابدا. 5 253 كسى كه سيره و رفتارش بد شد هيچگاه ايمن نيست.

4288 5-  ويل لمن ساءت سيرته، و جارت ملكته، و تجبّر و اعتدى. 6 227 واى به حال كسى كه سيره و رفتارش (با مردم) بد باشد، و ستمكار باشد در سلوك خود، و سر بزرگى كند و به مردم زورگويى كند.

حرف «الشين»

باب الشباب (جوانى)

4289 1-  انّما قلب الحدث كالارض الخالية مهما القى فيها من كلّ شي‏ء قبلته. 3 90 جز اين نيست كه قلب نوجوان، همچون زمين خالى است كه هر چه در آن بكارند مى‏پذيرد.

4290 2-  بادر شبابك قبل هرمك و صحّتك قبل سقمك. 3 249 پيشى بگير جوانى خود را پيش از پيرى، و تندرستى خود را پيش از بيمارى (يعنى غنيمت شمار).

4291 3-  جهل الشّابّ معذور و علمه محقور. 3 367 نادانى جوان معذور است و علم او كوچك‏ و ناچيز شمرده شود.

4292 4-  شيئان لا يعرف فضلهما الّا من فقدهما: الشّباب و العافية. 4 183 دو چيز است كه فضيلت و برترى آنها را نداند مگر كسى كه آن دو را از دست داده باشد: جوانى و تندرستى.

4293 5-  هل ينتظر أهل غضاضة الشّباب الّا حوانى الهرم. 6 200 آيا انتظار مى‏كشند دارندگان جوانى جز خم كنندگان پيرى را.

باب الشبهة

4294 1-  ايّاك و الوقوع فى الشّبهات و الولوع بالشّهوات، فانّهما يقتادانك الى الوقوع فى الحرام و ركوب كثير من الآثام. 2 314 بپرهيز از افتادن در چيزهاى شبهه‏ناك و حريص بودن به خواسته‏هاى نفسانى، كه آنها مى‏كشانند تو را به افتادن در حرام و ارتكاب بسيارى از گناهان.

4295 2-  انّ الامور اذا تشابهت اعتبر آخرها باوّلها. 2 507 به راستى كه كارها وقتى مشابه و همانند يكديگر بود پند گرفته شود پايان آن به آغاز آن.

4296 3-  انّ من صرّحت له العبر عمّا بين يديه من المثلات، حجزه التّقوى عن تقحّم الشّبهات. 2 596 به راستى كسى كه آشكار كند براى او پندهايى كه (از گذشتگان) پيش رو دارد (و از آنها عبرت گيرد) تقوى و پرهيزكارى او را باز دارد از افتادن در شبهه‏ها.

4297 4-  انّما سمّيت الشّبهة شبهة لانّها تشبه الحقّ، فامّا اولياء اللَّه فضياؤهم فيها اليقين، و دليلهم سمت الهدى، و امّا أعداء اللَّه فدعاهم اليها الضّلال و دليلهم العمى. 3 93. شبهه را شبهه ناميدند براى آنكه با حقّ مشابه و همانند است، اما اولياء الهى، روشنى بخش آنها در شبهه ناكها يقين است (و تا يقين نكنند دست بدان نزنند) و راهنماى ايشان آهنگ هدايت يافتن راه راست است، و اما دشمنان خدا را گمراهى به سوى شبهه دعوت كرده و راهنماى ايشان كورى (باطن) است.

4298 5-  طوبى لمن لم تغمّ عليه مشتبهات الامور. 4 246 خوشا به حال كسى كه پوشيده نشود بر او كارهاى شبهه ناك (و حق را از باطل تشخيص دهد).

4299 6-  لكلّ ناكث شبهة. 5 14 هر پيمان شكنى را شبهه‏اى است (كه به خاطر آن پيمان بشكند).

4300 7-  ليصدق تحرّيك فى الشّبهات فانّ من وقع فيها ارتبك. 5 53 بايد راست و درست باشد بررسى و تحقيق تو در باره شبهات، كه به راستى هر كس در آنها افتد نابود شود.

4301 8-  نزّهوا اديانكم عن الشّبهات و صونوا انفسكم عن مواقع الرّيب الموبقات. 6 174 آيينهاى خود را از شبهات پاك كنيد، و خويشتن را نگهداريد از افتادن در جايگاههاى شبهه و ترديدهاى نابود كننده.

باب الأشتر (مالك اشتر)

4302 1-  لو كان جبلا لكان فندا، لا يرتقيه الحافر و لا يوفى عليه الطّائر. 5 119 اگر كوهى بود تك و تنها بود، و اگر سنگى بود بسيار سخت و محكم بود، و هيچ پرنده‏اى به اوج پرواز او راه نمى‏يافت.

4303 2-  هو سيف اللَّه لا ينبو عن الضّرب و لا كليل الحدّ و لا تستهويه بدعة و لا تتيه به غواية. 6 210 او شمشير خدا بود كه از زدن مانده نمى‏شد، و نه تيزى آن كند مى‏شد، و نه بدعتى او را سرگشته مى‏كرد، و نه گمراهى و ضلالتى او را از راه به در مى‏برد.

باب الشتم (دشنام، ناسزا)

4304 1-  من سافه شتم. 5 143 كسى كه سبكسرى كند دشنامش دهند.

 4305 2-  من بلّغك شتمك فقد شتمك. 5 451 كسى كه دشنام تو را (كه ديگرى در غياب به تو داده است) به تو رساند تو را دشنام داده است.

باب الشجاعة (پر دلى و دلاورى)

4306 1-  الشّجاعة زين، الجبن شين. 1 34 شجاعت زيور است، و بزدلى ننگ و عار است.

4307 2-  الشّجاعة عزّ حاضر، و الجبن ذلّ ظاهر. 1 152 شجاعت عزّتى است حاضر و آماده، و بزدلى خوارى، و ذلّتى است آشكار.

4308 3-  الشّجاعة نصرة حاضرة و فضيلة ظاهرة. 2 30 شجاعت يارى و نصرتى است حاضر و فضيلتى است آشكار.

4309 4-  الشّجاعة احد العزّين. 2 23 شجاعت يكى از دو بخش عزّت است.

4310 5-  ثمرة الشّجاعة الغيرة. 3 328 ميوه شجاعت غيرت است.

4311 6-  على قدر الحميّة تكون الشّجاعة. 4 312 به اندازه غيرت است، شجاعت انسان.

4312 7-  لو تميّزت الاشياء لكان الصّدق مع الشّجاعة و كان الجبن مع الكذب. 5 118 اگر چيزها از يكديگر جدا و متمايز شود، راستى با شجاعت، و بزدلى با دروغ خواهد بود.

4313 8-  معالجة النّزال تظهر شجاعة الابطال. 6 131 ورزيدگى پيادگان (در جنگ) آشكار سازد شجاعت دلاوران را.

باب الشدائد (سختى‏ها، گرفتارى‏ها)

4314 1-  اعترم بالشّدّة حين لا يغنى عنك الّا الشّدّة. 2 205 آهنگ سختى و تند خويى كن آنجا كه بى‏نياز نكند تو را (و به كارت نيايد) جز سختى و تندى.

4315 2-  عند تعاقب الشّدائد تظهر فضائل الانسان. 4 320 در هنگام پياپى آمدن سختى‏ها آشكار گردد فضيلتهاى انسان.

4316 3-  عند نزول الشّدائد يجرّب حفاظ الاخوان. 4 321 در هنگام فرود آمدن سختى‏ها آزموده شود نگهدارى برادران.

4317 4-  عند الشّدائد تذهب الاحقاد.

4 323 در هنگام سختى‏ها كينه‏ها برود.

4318 5-  كن فى الشّدائد صبورا و فى الزّلال وقورا. 4 602 در سختى‏ها بسيار شكيبا باش و در پيش آمدهاى ناگوار كه مردان را بلرزاند پر وقار و پا برجا.

4319 6-  للشّدائد تدّخر الرّجال. 5 29 مردان بزرگ را براى سختى‏ها اندوخته و ذخيره كنند.

4320 7-  من لم يتعرّض للنّوائب تعرّضت له النّوائب. 5 247 كسى كه متعرّض مصيبتها نشود، مصيبتها متعرض او شوند. 

باب الشرّ (بدى)

 4321 1-  الشّرّ وقاحة. 1 13 شرّ و بدى بى‏شرمى است.

4322 2-  الشّرّ ندامة. 1 64 شرّ و بدى پشيمانى آورد.

4323 3-  الشّرّ يكبوا براكبه. 1 115 مركب شرّ و بدى سوار خود را به سر اندازد.

4324 4-  الشّرّ اقبح الابواب. 1 134 بدى و شرّ زشت‏ترين درهاست.

4325 5-  الشّرّ منطق و بىّ. 1 135 بدى گفتار است «و با» آور و ناگوار.

4326 6-  الشّرّ عنوان العطب. 1 142 بدى سر آغاز نابودى است.

4327 7-  الشّرّ حمّال الآثام. 1 171 بدى بردارنده گناهان است.

4328 8-  الشّرّ يزرى و يردى. 1 218 بدى آدمى را زشت و عيبناك و نابود كند.

4329 9-  الشّرّ يعاقب عليه و يخزى. 1 229 بدى مورد مؤاخذه و عقاب و رسوايى (دنيا و آخرت) است.

4330 11-  الغالب بالشّرّ مغلوب. 1 272 كسى كه به وسيله بدى غالب شود در حقيقت مغلوب است.

4331 11-  استقباح الشّرّ يحدو على تجنبّه. 1 367 بد شمردن كار بد، مى‏راند و مى‏كشاند انسان را به دورى كردن از آن.

4332 12-  الشّرّ مركب الحرص، و الهوى مركب الفتنة. 2 70 بدى، مركب حرص است، و هوا و هوس مركب فتنه و آشوب.

4333 13-  الشّرير لا يظنّ باحد خيرا لانّه لا يراه الّا بطبع نفسه. 2 76 آدم بدكار در باره هيچكس گمان خير ندارد، چون نبيند كسى را جز به خصلت و سرشت خويش.  4334 14-  الخلال المنتجة الشّرّ: الكذب و البخل و الفجور و الجهل. 2 109 خصلتهايى كه از آنها شرّ و بدى به بار آيد عبارتند از: دروغ، بخل ستم، نادانى.

4335 15-  الشّرّ كامن فى طبيعة كلّ احد فان غلبة صاحبه بطن، و ان لم يغلبه ظهر. 2 161 بدى در وجود و سرشت هر كسى نهفته است كه اگر صاحب آن خصلت بر آن غلبه كرد پنهان شود، و اگر بر آن غالب نشد آشكار شود.

4336 16-  الشّرّ اقبح الابواب و فاعله شرّ الاصحاب. 2 152 بدى بدترين درهاست، و بد كار نيز بدترين همراهان و ياران است.

4337 17-  احذر الشّرير عند اقبال‏ الدّولة لئلّا يزيلها عنك، و عند ادبارها لئلّا يعين عليك. 2 273 در هنگام رو آوردن دولت و دارايى از آدم شرير بد ذات بپرهيز كه مبادا دولت را از تو زائل كند، و در هنگام پشت كردن و ادبار آن نيز از او بپرهيز، مبادا در از دست رفتن دولت تو به زيان تو عمل كند.

4338 18-  اجتنبوا الشّرّ فانّ شرّا من الشّرّ فاعله. 2 254 از شرّ و بدى دورى كنيد كه بدتر از كار بد انجام دهنده آن است.

4339 19-  احصد الشّرّ من صدر غيرك بقلعه من صدرك. 2 180 درو كن بدى را از سينه ديگران به درو كردن آن از سينه خويش (زيرا كسى كه آهنگ بدى با ديگران در دل نداشته باشد، ديگران نيز قصد بدى او را ندارند).

4340 20-  امح الشّرّ من قلبك تتزكّ نفسك و يتقبّل عملك. 2 181 محو و نابود كن بدى را از دل خود تا نفس تو پاك گردد، و عمل تو مقبول و پذيرفته شود.

4341 21-  ايّاك ان تغترّ بغلطة شرّير بالخير. 2 327 بپرهيز از اين كه فريب خورى از اين كه به اشتباه آدم بد ذات شريرى كار نيكى انجام دهد.

4342 22-  ايّاك ان تستوحش من غلطة خيّر بالشّرّ. 2 327 بپرهيز از اين كه وحشت كنى از اين كه انسان نيكو كارى دست به كار بدى زند.

4343 23-  ايّاك و معاشرة الاشرار فانّهم كالنّار مباشرتها آن مى‏سوزاند.

4344 24 ايّاك و معاشرة الاشرار فانّهم كالنّار مباشرتها تحرق. 2 289 بپرهيز از معاشرت و آميزش با بدان، كه آنها همانند آتش هستند كه مباشرت آن مى‏سوزاند.

4344 24-  ايّاك و مصاحبة الاشرار فانّهم يمنّون عليك بالسّلامة منهم.

2 291 بپرهيز از مصاحبت و همدمى با اشرار كه‏ اينان بر تو منّت گذارند بر اين كه تو از شرّ آنها سالم و در امان هستى. 

4345 25-  ايّاك و ملابسة الشّرّ فانّك تنيله نفسك قبل عدوّك، و تهلك به دينك قبل ايصاله الى غيرك. 2 309 بپرهيز از پوشيدن جامه شرّ و بدى كه به راستى تو مى‏رسانى آن را به خويشتن پيش از رساندن به دشمن خود، و دين خود را بدان نابود و هلاك كرده‏اى پيش از آنكه شرّى را به ديگرى برسانى.

4346 26-  اشدّ شي‏ء عقابا الشّرّ. 2 385 سخت‏ترين چيزها از نظر عقاب و كيفر شرّ و بدى است.

4347 27-  انّ هذه الطّبائع متباينة و خيرها ابعدها من الشّرّ. 2 504 خصلتها و طبيعتهاى آدمى جداى از يكديگرند، و بهترين آنها آن است كه از شرّ و بدى دورتر باشد.

4348 28-  انّ فى الشّرّ لوقاحة. 2 487 به راستى كه در بدى بى‏شرمى است (يعنى بدى سبب بى‏شرمى مى‏شود).

4349 29-  اذا رأيتم الشّرّ فابعدوا عنه. 3 126 هر گاه شرّ و بدى را ديديد از آن دورى كنيد.

4350 30-  بئس الذّخر فعل الشّرّ. 3 254 بد ذخيره و اندوخته‏اى است كار بد.

4351 31-  ربّ شرّ فاجأك من حيث لا تحتسبه. 4 78 چه بسا شرّ و بدى كه ناگهانى تو را در رسد از جايى كه گمان آن را نداشته‏اى.

4352 32-  زيادة الشّرّ دنائة و مذلّة. 4 116 زيادى شرّ و بدى، پستى و وسيله خوارى است.

4353 33-  شرّ النّاس من لا يبالي أن يراه النّاس مسيئا. 4 169 بدترين مردم كسى است كه پروايى ندارد از اين كه مردم او را بد كاره بدانند.

4354 34-  شرّ النّاس من يخشى النّاس فى ربّه و لا يخشى ربّه في النّاس. 4 176 بدترين مردمان كسى است كه از مردم در مورد پروردگار خويش مى‏ترسد (و براى خوشنودى مردم نافرمانى خدا كند) ولى از پروردگار خود در مورد مردمان ترسى ندارد.

4355 35-  شرّ النّاس من يبتغي الغوائل للنّاس. 4 176 بدترين مردم كسى است كه براى مردم مصيبت خواهد و در راه ناراحت كردن مردم گام بردارد.

4356 36-  ظفر بالشّرّ من ركبه. 4 274 پيروز شود به شرّ و بدى هر كس سوار بر آن شود.  4357 37-  فاعل الشّرّ شرّ منه. 4 412 انجام دهنده كار بد، بدتر از خود بدى است.

4358 38-  فعل الشّرّ مسبّة. 4 413 كار شرّ و بد، وسيله دشنام به انسان گردد.

4359 39-  كلّ غالب بالشّرّ مغلوب. 4 529 هر كس كه به وسيله شر و بدى غالب گردد در حقيقت مغلوب است.

4360 40-  من فعل الشّرّ فعلى نفسه اعتدى. 5 243 كسى كه كار بدى بكند بر خويشتن ستم كرده است.

4361 41-  من ترك الشّرّ فتحت عليه ابواب الخير. 5 276 كسى كه بدى را واگذارد، درهاى خير بر او گشوده شود.

4362 42-  لن تتحقّق الخير حتّى تتبرّأ من الشّرّ. 5 67 خير و خوبى را پا بر جا نكنى تا يكسره از شرّ و بدى بيزارى جويى.

4363 43-  ليس بشرّ من الشّرّ الّا عقابه. 5 81 چيزى بدتر از بدى نيست مگر عقاب و كيفر آن.

4364 44-  ليس شي‏ء افسد للامور و لا ابلغ فى هلاك الجمهور من الشّرّ. 5 85 براى تباه كردن كارها و نابود كردن توده مردم، چيزى بدتر از شرّ و بدى نيست.

4365 45-  من اسّس اساس الشّرّ اسّسه على نفسه. 5 343 كسى كه اساس بدى را پى‏ريزى كند به زيان خودش پى‏ريزى كرده است.

4366 46-  من أثار كامن الشّرّ كان فيه عطبه. 5 349 كسى كه بشوراند بدى نهفته را نابودى خود در آن است.

4367 47-  من اضمر الشّرّ لغيره فقد بدأ به نفسه. 5 356 كسى كه تصميم شرّى را براى ديگرى در دل بگيرد به خويشتن آغاز كرده (و زيانش به خود او رسد).

4368 48-  من عرّى من الشّرّ قلبه سلم له دينه و صدق يقينه. 5 378 كسى كه دلش را از بدى برهنه كند، دين او سالم و يقين او راست و درست باشد.

4369 49-  شرّ الاشرار من يتبجّح بالشّرّ. 4 174 بدترين اشرار و بدان، كسى است كه به بدى و بدى كردن شاد شود.

4370 50-  شرّ النّاس من لا يرجى خيره و لا يؤمن شرّه. 4 175 بدترين مردم كسى است كه اميد خيرى از او نرود، و از شرّ او نيز كسى ايمن نباشد.

4371 51-  طالب الخير بعمل الشّرّ فاسد العقل و الحسّ. 4 251 كسى كه كار نيكى را با انجام دادن عمل شرّى بجويد، عقل و احساسش فاسد و تباه است.

4372 52-  من لم يعرف مضرّة الشّرّ لم يقدر على الامتناع منه. 5 419 كسى كه زيان كار بد را نشناسد و نداند، قادر بر خويشتن دارى از آن نخواهد بود.

4373 53-  من كفّ شرّه فارج خيره. 5 465 كسى كه شر و بدى خود را باز دارد اميد خير و خوبى از او داشته باش.

4374 54-  من كره الشّرّ عصم. 5 466 كسى كه شرّ را ناخوش دارد نگه داشته شود.

4375 55-  من اعظم مصائب الاخيار حاجتهم الى مداراة الاشرار. 6 47 از بزرگترين مصيبتهاى نيكان، نياز آنها به مدارا كردن با اشرار و بدان است.

4376 56-  ما امن عذاب اللَّه من لم يأمن النّاس شرّه. 6 79 ايمن نيست از عذاب خداوند كسى كه مردم از شرّش در امان نباشند.

4377 57-  متّقى الشّرّ كفاعل الخير. 6 130 پرهيز كننده از بدى، همانند كسى است كه كار خير انجام دهد.

4378 58-  مفتاح الخير التّبرّى من الشّرّ. 6 133 كليد خير و نيكى بيزارى جستن از شرّ و بدى است.

4379 59-  لا يأمن مجالسوا الاشرار غوائل البلاء. 6 411 هم نشينان با بدان و اشرار از گرفتارى‏هاى سخت در امان نيستند.

4380 60-  لا ينجو من اللَّه سبحانه من لا ينجو النّاس من شرّه. 6 428 رهايى نيابد از عذاب خداى سبحان كسى كه مردم از شرّ او رهايى و آسايش ندارند.

4381 61-  ينبغي لمن عرف الاشرار أن يعتزلهم. 6 443 براى كسى كه اشرار و بدان را بشناسد، سزاوار و شايسته است كه از آنها كناره جويد.

باب الشريعة (دين و آئين)

4382 1-  الشّريعة صلاح البريّة. 1 183 شريعت براى صلاح و مصلحت بندگان خدا است.

4383 2-  ذد عن شرائع الدّين و حط ثغور المسلمين، و احرز دينك و امانتك بانصافك من نفسك، و العمل بالعدل فى رعيّتك. 4 36 از شرائع و مقرّرات دين دفاع كن، و سرحدّات مسلمانان را نگهدارى كن، و دين و امانت خود را با انصاف دادن از خويش و به وسيله دادگسترى در ميان رعيّت خود حفظ كن.

باب الشرف

4384 1-  الشّرف مزيّة. 1 11 شرافت و بلندى مرتبه، برترى و فضيلتى است.

4385 2-  الشّريف من شرفت خلاله. 1 191 شريف كسى است كه خصلتهاى او شريف و بلند باشد.

4386 3-  الشّرف اصطناع العشيرة. 1 238 شرافت احسان كردن به عشيره و فاميل است.

4387 4-  النّفس الشّريفة لا تثقل عليها المئونات. 2 1 بر نفسهاى شريف سنگين نيست خرجها (يى كه در راه كمك به مستمندان و احسان وصله رحم و امثال اينها مى‏كنند).

4388 5-  ذو الشّرف لا تبطره منزلة نالها و ان عظمت، كالجبل الّذى لا تزعزعه الرّياح و الدّنىّ تبطره ادنى منزلة كالكلأ الّذى يحرّكه مرّ النّسيم.

4 37 شخص شرافتمند را سر مست و ياغى نمى‏كند منزلت و مقامى كه به او برسد اگر چه مقام بزرگى باشد، همانند كوهى كه بادها آن را نلرزاند، ولى آدم پست را ياغى و سرمست كند پست‏ترين منزلتى كه به او رسد همانند گياهى كه ورزش نسيم آن را به حركت و جنبش در آورد.

4389 6-  شرف الرّجل نزاهته، و جماله مروءته. 4 180 شرف مرد پاكيزگى او و زيبايى‏اش مردانگى او است.

4390 7-  على قدر شرف النّفس تكون‏ المروءة. 4 312 به مقدار شرافت نفس است جوانمردى.

4391 8-  من شرفت نفسه كثرت عواطفه. 5 240 كسى كه نفس او شريف باشد عواطف و مهر و شفقت او بسيار شود.

4392 9-  من شرفت نفسه نزّهها عن دنائة المطالب. 5 335 كسى كه نفس او شريف و بزرگ باشد آن را از پستى مطالب پاكيزه سازد.

4393 10-  من كمال الشّرف الاخذ بجامع الفضل. 6 29 فرا گرفتن مجموعه فضيلت از كمال شرافت و بزرگى است.

4394 11-  ما جار شريف. 6 75 انسان شرافتمند به كسى ستم نكند.

4395 12-  لا يكمل الشّرف الّا بالسّخاء و التّواضع. 6 409 كامل نشود شرافت انسان مگر به وجود و بخشندگى و فروتنى. 

باب الشرك

4396 1-  الاشراك كفر. 1 43 شرك ورزيدن كفر و ناسپاسى است.

4397 2-  اضرّ شي‏ء الشّرك. 2 375 زيانبارترين چيزها، شرك به خداست.

4398 3-  آفة الايمان الشّرك. 3 97 آفت ايمان، شرك است.

4399 4-  سبب الهلاك الشّرك. 4 125 سبب نابودى انسان شرك است.

4400 5-  من ارتاب بالايمان اشرك. 5 303 هر كس در باره ايمان خود شك و ترديد داشته باشد مشرك شده است.

باب الشركة

4401 1-  الشّركة فى الملك تؤدّى الى الاضطراب. 2 86 شركت در پادشاهى به اضطراب و آشفتگى انجامد.

4402 2-  الشّركة فى الرّأى تؤدّى الى الصّواب. 2 87 شركت در رأى و انديشه (و مشورت كردن) به درستى و صواب انجامد.

باب الشطط (تجاوز)

4403 1-  من كثر شططه كثر سخطه. 5 225 كسى كه تجاوزش بسيار شد خشمش بسيار شود.

باب الشيطان

4404 1-  احذروا عدوّا نفذ فى الصّدور خفيّا، و نفث فى الآذان نجيّا. 2 283 حذر كنيد از دشمنى كه در سينه‏ها به طور پنهانى نفوذ و رخنه كرده، و در گوشها به صورت رازگويى بدمد.

4405 2-  احذروا عدوّ اللَّه ابليس ان يعديكم بدائه او يستفزّكم بخيله و رجله، فقد فوّق لكم سهم الوعيد و رماكم من مكان قريب. 2 284 بر حذر باشيد از دشمن خدا شيطان كه شما را به بيمارى خود (تكبّر يا حسد) دچار كند، يا شما را به وسيله سواران و پيادگان لشكر خود برانگيزاند، كه به راستى تير تهديد را براى شما در كمان گذارده، و از جايى نزديك به سوى شما پرتاب كرده.

4406 3-  جعلهم مرمى نبله و موطأ قدمه و مأخذه يده. 3 373 شيطان اينان را، هدف تير و لگد مال پاى و دستگيره دست خود قرارشان داده.

4407 4-  جعلوا الشّيطان لامرهم مالكا و جعلهم له اشراكا، ففرّخ فى صدورهم و دبّ و درج فى حجورهم، فنظر باعينهم و نطق بالسنتهم، و ركب بهم الزّلل و زيّن لهم الخطل، فعل من شركة الشّيطان فى سلطانه و نطق بالباطل على لسانه. 3 378 شيطان را مالك خويشتن كرده، و او نيز آنان را دام خويش گردانده، در سينه‏هاشان جوجه كرده، و آنها را در دامنشان پرورش داده، و در نتيجه با چشم آنها مى‏نگرد، و با زبان آنان سخن گويد، و به وسيله آنها بر مركب لغزش‏ سوار شده، و كردار ناپسند را در نظرشان جلوه داده، كردار كسى كه شيطان در پادشاهى او شريك گشته و سخن باطل را بر زبانش گذارده است.

4408 5-  صافّوا الشّيطان بالمجاهدة و اغلبوه بالمخالفة، تزكوا انفسكم و تعلو عند اللَّه درجاتكم. 4 217 صف زنيد در برابر شيطان براى پيكار و بر او پيروز شويد به مخالفت با او، تا اين كه پاك شود نفسهاى شما و بلند گردد در پيشگاه خداوند درجات شما.

4409 6-  غرور الشّيطان يسوّل و يطمع. 4 378 فريب شيطان آدمى را گمراه كند و به طمع اندازد.

4410 7-  ليس لابليس وهق اعظم من الغضب و النّساء. 5 83 كمندى براى شيطان بزرگتر از خشم كردن و زنان نيست.

4411 8-  هم لمّة الشّيطان و حمّة النيران اولئك حزب الشّيطان الا انّ حزب الشّيطان هم الخاسرون. 6 195 آنها (يعنى منافقان) دار و دسته شيطان و شراره‏هاى آتش دوزخند، آنان حزب و گروه شيطانند، و آگاه باشيد كه گروه شيطان زيانكاران هستند.

4412 9-  لا تجعلنّ للشّيطان فى عملك نصيبا و لا على نفسك سبيلا. 6 286 زنهار كه براى شيطان در عمل خويش بهره‏اى قرار ندهى، و نه از براى او بر خود راهى باز كنى.

باب الاشتغال (سرگرم شدن)

4413 1-  اشتغال النّفس بما لا يصحبها بعد الموت من اكثر الوهن. 2 103 سرگرم شدن نفس انسانى به چيزى كه پس از مرگ با او همراه نباشد، از بيشترين ضعف و ناتوانى است.

4414 2-  كن مشغولا بما انت عنه مسئول. 4 601 مشغول و سرگرم باش بدانچه تو از آن باز خواست شوى.

4415 3-  من تشاغل بالزّمان شغله. 5 184 كسى كه به روزگار سرگرم شود (و از) سعادت و كمال خود بى خبر ماند) روزگار نيز او را سرگرم سازد. (و هر روز براى او سرگرمى تازه‏اى پيش آورد، و در اين ميان اجل فرا رسد و تهى دست از اين جهان برود).

باب الشفاعة

4416 1-  الشّفيع جناح الطّالب. 1 102 شفيع (و واسطه) پر و بال جوينده است (كه براى پيشرفت كار كمكش كند).

4417 2-  استجيبوا لانبياء اللَّه و سلّموا لامرهم و اعملوا بطاعتهم تدخلوا فى شفاعتهم. 2 246 اجابت كنيد پيامبران الهى را و در برابر دستور و فرمانشان تسليم باشيد و به پيروى از ايشان عمل كنيد تا در شفاعتشان داخل شويد.

باب الشفقة (مهربانى)

4418 1-  انّ المؤمنين مشفقون. 2 496 به راستى مؤمنان مهربانند.

باب المشقة (رنج و سختى)

4419 1-  الثّواب بالمشقّة. 1 22 پاداش نيك را، به اندازه تحمل دشوارى دهند.

4420 2-  ثواب العمل على قدر المشقّة فيه. 3 347 پاداش عمل به اندازه سختى و دشوارى است كه در آن كشيده شده.

باب الشقاء (بدبختى، سختى و تنگى)

4421 1-  الدّنيا دار الاشقياء. 1 119 دنيا خانه بدبختان است.  4422 2-  سبب الشّقاء حبّ الدّنيا. 4 121 سبب بدبختى انسان، محبّت و علاقه به دنياست.

4423 3-  فى الدّنيا رغبة الاشقياء. 4 406 در باره دنياست ميل و رغبت بدبختان.

4424 4-  كلّ شقاء الى رخاء. 4 528 هر سختى به سوى فراخى و گشايش‏ مى‏رود.

4425 5-  كم من شقىّ حضره اجله و هو مجدّ فى الطّلب. 4 554 چه بسيار بدبختى كه مرگش فرا رسيده ولى او سخت در طلب دنياست.

4426 6-  من الشّقاء افساد المعاد. 6 14 از بدبختى است تباه كردن معاد (و روز واپسين).

4427 7-  من علامة الشّقاء الاسائة الى الاخيار. 6 20 از نشانه‏هاى بدبختى است، بد رفتارى و آزار به نيكان.

4428 8-  من الشّقاء ان يصون المرء دنياه بدينه. 6 27 از بدبختى است كه آدمى دنياى خود را به وسيله دينش حفظ كند.

4429 9-  من حقّ اللّبيب ان يعدّ سوء عمله و قبح سيرته من شقاوة جدّه و نحسه. 6 25 از حقّ انسان خردمند (كه شايسته او) است آن است كه بدى عمل و زشتى رويّه و طريقه خود را از بدبختى كوشش و نحوست آن بداند (و در رفع آن تلاش كند).

باب الشّكر (سپاسگزارى)

4430 1-  الشّكر زيادة. 1 18 شكر، موجب فزونى است.

4431 2-  الشّكر مفروض. 1 43 شكر، واجب شده است.

4432 3-  الشّكر مغنم. 1 59 شكر نعمت، غنيمتى است.

4433 4-  الشّكر يدوم  النّعم. 1 103 شكر، نعمت را پايدار كند.

4434 5-  الشّكر حصن النّعم. 1 127 شكر و سپاسگزارى، حصار و دژ محكم حفظ نعمتهاست.

4435 6-  الشّكر زينة للنّعماء. 1 195 شكر، زيور نعمتهاست.

4436 7-  النّعم تدوم بالشّكر. 1 273 نعمتها به وسيله شكر پايدار ماند.

4437 8-  الشّكر ترجمان النّيّة و لسان الطّويّة. 1 343 شكر ترجمان نيّت قلبى، و زبان درونى دل انسانى است.

4438 9-  الشّكر زينة الرّخاء و حصن النّعماء. 1 356 شكر، زيور دوران فراخى و توسعه، و قلعه محكم حفظ نعمتهاست.

4439 10-  الشّكر مأخوذ على اهل النّعم. 1 396 شكر، پيمانى است كه بر اهل نعمت گرفته شده (و واجب است بر آنها).

4440 11-  الشّكر احد الجزائين. 2 27 شكر، يكى از دو بخش پاداش است.

4441 12-  المعروف غلّ لا يفكّه الّا شكر او مكافاة. 2 44 كار نيك زنجيرى است (بسته به گردن كسى كه به او نيكى شده) و باز نكند آن را جز سپاسگزارى يا پاداش آن (و معامله به مثل).

4442 13-  المؤمن بين نعمة و خطيئة لا يصلحهما الّا الشّكر و الاستغفار. 2 44 مؤمن ميان دو چيز است يكى نعمت (كه خدا به او مى‏دهد) و ديگرى خطا (و گناهى كه احيانا از او سر مى‏زند) و اصلاح نكند اين دو را مگر سپاسگزارى (در برابر نعمت) و استغفار (در برابر گناه).

4443 14-  الشّكر على النّعمة جزاء لماضيها و اجتلاب لآتيها. 2 119 شكر بر نعمت، پاداشى است براى گذشته آن، و وسيله جذب و ادامه آن در آينده است.

4444 15-  النّعمة موصولة بالشّكر و الشّكر موصول بالمزيد، و هما مقرونان فى قرن، فلن ينقطع المزيد من اللَّه سبحانه حتّى ينقطع الشّكر من الشّاكر. 2 134 نعمت پيوند خورده به شكر، و شكر نيز پيوند خورده به افزونى، و اين دو بسته به يكديگرند در شاخى (همانند ريسمان پيوسته‏اى كه به شاخ مى‏بندد) و افزونى نعمت از سوى خداى سبحان بريده نشود تا وقتى كه شكر از سوى شكر گزار بريده شود (كه در آن وقت افزونى نعمت هم قطع مى‏شود).

4445 16-  الشّكر اعظم قدرا من المعروف لانّ الشّكر يبقى و المعروف يفنى. 2 157 شكر و سپاسگزارى ارزشمندتر است از كار نيك، زيرا شكر به جاى مى‏ماند و كار نيك از ميان مى‏رود.

4446 17-  اكثر النّظر الى من فضّلت عليه فانّ ذلك من ابواب الشّكر. 2 202 بسيار كن نظر و نگاه خود را به كسى كه بر او افزونى و برترى دارى (و زير دست تو هستند)، كه به راستى اين كار از درهاى سپاسگزارى و شكر نعمت است.

4447 18-  احسنوا جوار نعم الدّين و الدّنيا بالشّكر لمن دلّ عليها. 2 249 نيكو كنيد همسايگى نعمتهاى دين و دنيا را به سپاسگزارى از كسى كه راهنمايى كرده بر آنها.

4448 19-  اغتنموا الشّكر فادنى نفعه الزّيادة. 2 255 فرصت شماريد و غنيمت دانيد شكر و سپاسگزارى را كه كمترين سود آن فزونى نعمت است.

4449 20-  اشكر تزد. 2 174 شكر نعمت كن تا نعمتت افزون شود.  4450 21-  استدم الشّكر تدم عليك النّعمة. 2 177 شكر نعمت را ادامه ده و پايدار كن تا نعمت بر تو پايدار بماند.

4451 22-  اشتغل بشكر النّعمة عن التّطرّب بها. 2 186 سرگرم شود به شكر نعمت به جاى شادمانى كردن بدان.

4452 23-  اشكر من انعم عليك و انعم على من شكرك، فانّه لا زوال للنّعمة اذا شكرت و لا بقاء لها اذا كفرت. 2 216 شكر كن از كسى كه به تو نعمت داده و انعام كرده، و انعام كن و ببخشاى بر كسى كه از تو سپاسگزارى كند، كه به راستى نعمت هنگامى كه شكر گزارى شود زوال ندارد، و چون كفران و ناسپاسى شود دوام ندارد.

4453 24-  احسن السّمعة شكر ينشر. 2 401 بهترين آوازه نيك و نيكنامى، سپاسگزارى و شكرى است كه پراكنده شود. 

4454 25-  احسن شكر النّعم الانعام بها. 2 407 بهترين سپاسگزارى و شكر نعمت، بخشودن آن نعمت به ديگرى است.

4455 26-  احقّ من شكرت من لا يمنع مزيدك. 2 412 شايسته‏ترين كسى كه بايد سپاسش گويى، كسى است كه فزونى نعمت را از تو دريغ ندارد.

4456 27-  احسن النّاس حالا فى النّعم من استدام حاضرها بالشّكر و ارتجع فائتها بالصّبر. 2 457 بهترين مردم در مورد نعمتهاى الهى كسى است كه نعمت موجود را به‏وسيله شكر، مستدام و پايدار بدارد، و نعمت از دست رفته را به وسيله بردبارى و صبر بازگرداند.

4457 28-  اوّل ما يجب عليكم للَّه سبحانه شكر اياديه و ابتغاء مراضيه. 2 468نخستين چيزى كه از جانب خداى سبحان بر شما واجب و لازم است شكر نعمتهاى او، و طلب كردن و جستجو نمودن خوشنودى‏هاى او است.

4458 29-  ابلغ ما تستمدّ به النّعمة الشّكر، و اعظم ما تمحّص به المحنة الصّبر. 2 475 رساترين چيزى كه نعمت بدان ادامه مى‏يابد شكر و سپاسگزارى است، و بزرگترين چيزى كه رنج و محنت را بزدايد صبر و بردبارى است.

4459 30-  احقّ النّاس بزيادة النّعمة اشكرهم لما اعطى منها. 2 475 شايسته‏ترين مردم به فزونى نعمت، كسى است كه شكر و سپاسگزارى‏اش نسبت به آنچه به او عطا شده بيشتر باشد.

4460 31-  احبّ النّاس الى اللَّه سبحانه العامل فيما انعم به عليه بالشّكر و ابغضهم اليه العامل فى نعمه بكفرها. 2 476 محبوب‏ترين مردم در پيشگاه خداى سبحان كسى است كه در مورد آنچه به او انعام فرموده سپاسگزارى و شكر كند، و مبغوض‏ترين آنان در نزد او كسى است كه در مورد نعمتهاى او كفران و ناسپاسى كند.

4461 32-  انّ للَّه تعالى فى كلّ نعمة حقّا من الشّكر، فمن ادّاها زاده منها و من قصّر عنه خاطر بزوال نعمته. 2 563 به راستى كه خداى تعالى را در هر نعمتى كه داده است حقّى است از شكر و سپاسگزارى ، كه هر كه آن را پرداخت و ادا كرد خداوند بر آن بيفزايد، و هر كس كوتاهى كرد خود را به مخاطره زوال نعمت افكنده است.

4462 33-  انّما ينبغي لاهل العصمة و المصنوع اليهم فى السّلامة، ان يرحموا اهل المعصية و الذّنوب، و ان يكون الشّكر على معافاتهم هو الغالب عليهم و الحاجز لهم. 3 89 به راستى كه شايسته است براى اهل عصمت، و آنها كه خداوند سلامت و تندرستى را به ايشان ارزانى داشته كه بر اهل معصيت و گناه ترحّم كنند، و اين كه سپاسگزارى به تندرستى بر زندگى آنها غالب باشد، و پرده و مانعى باشد براى آنها.  4463 34-  اذا انعمت بالنّعمة فقد قضيت شكرها. 3 123 هر گاه نعمت را به ديگرى بخشيدى شكر آن را به جاى آورده‏اى.

4464 35-  اذا قصرت يدك عن المكافاة فاطل لسانك بالشّكر. 3 137 هر گاه دستت كوتاه است از پاداش دادن به نعمت (و توانايى مكافات و پاداش نعمت كسى را ندارى) زبانت را به سپاس او دراز كن.

4465 36-  اذا نزلت بك النّعمة فاجعل قراها الشّكر. 3 138 هر گاه نعمت بر تو فرود آمد، پذيرايى آن را شكر و سپاس آن قرار ده.

4466 37-  اذا وصلت اليكم اطراف النّعم فلا تنفّروا اقصاها بقلّة الشّكر. 3 163 هنگامى كه كناره‏هاى نعمت به شما رسيد، دنباله آن را با كمى شكر گزارى از خود فرارى ندهيد (و دور نسازيد).

4467 38-  اذا اعطيت فاشكر. 3 114 هنگامى كه عطايى به تو رسيد شكرانه آن را به جاى آور.

4468 39-  بالشّكر تدوم النّعم. 3 198 به وسيله شكر است كه نعمتها پايدار ماند.

4469 40-  بالشّكر تستجلب الزّيادة. 3 201 به وسيله شكر افزونى نعمت جلب شود.

4470 41-  ثمرة الشّكر زيادة النّعم. 3 328 ميوه شكر افزونى نعمت‏هاست.

4471 42-  حسن الشّكر يوجب الزّيادة. 3 382 شكر نيكو، موجب افزونى نعمت گردد.

4472 43-  ان اتاكم اللَّه بنعمة فاشكروا. 3 1 اگر خداوند به شما نعمتى داد سپاسگزارى كنيد.

4473 44-  خير النّاس من اذا اعطى شكر و اذا ابتلى صبروا و اذا ظلم غفر. 3 433 بهترين مردم كسى است كه چون نعمتى به او عطا شد شكر و سپاسگزارى كند، و چون به بلا دچار شد صبر و بردبارى كند، و چون ستمى به او شد درگذرد.

4474 45-  خير الشّكر ما كان كافلا بالمزيد. 3 431 بهترين شكرها آن شكرى است كه ضامن فزونى باشد.  4475 46-  خير الاعمال ما اكتسب شكرا. 3 422 بهترين عملها آن است كه شكر و سپاسى را كسب كند.

4476 47-  حقّ اللَّه سبحانه عليكم فى اليسر البرّ و الشّكر، و فى العسر الرّضاء و الصّبر. 3 408 حقّى كه خداى سبحان بر شما دارد آن است كه در دارايى و آسايش نيكى و سپاسگزارى كنيد، و در سختى و فشار زندگى خوشنود و راضى و بردبار باشيد.

4477 48-  دوام الشّكر عنوان درك الزّيادة. 4 22 دائم و پيوسته بودن شكر، سر آغاز دريافت فزونى نعمت است.