4089 5- ايّاك و السّفه فانّه يوحش الرّفاق. 2 294 سخت بپرهيز از نابخردى كردن كه
رفيقان را از اطراف انسان مىراند.
4090 6- اعيى ما يكون الحكيم اذا خاطب سفيها. 2 437 ناتوانترين جايى كه شخص
حكيم و فرزانه گرفتار مىشود جايى است كه با سفيه و نادانى هم سخن شود.
4091 7- ترك جواب السّفيه ابلغ جوابه. 3 286 جواب ندادن به شخص سفيه و ابله رساترين و بهترين پاسخ است.
4092 8- دع
السّفه فانّه يزرى بالمرء و يشينه. 4 19 سفاهت را واگذار كه آدمى را خوار و عيبناك
گرداند.
4093 9- سلاح الجهل السّفه. 4 127 اسلحه نادانى، سفاهت و نابخردى است.
4094
10- سفهك على من فوقك جهل مرد. 4 152 سفاهت تو نسبت به كسى كه برتر از تو است،
نادانى كشنده و نابود كنندهاى است.
4095 11- سفهك على من دونك جهل مزر. 4 152 سفاهت تو نسبت به كسى كه پستتر از
تو است نادانى خوار كنندهاى است.
4096 12- سفهك على من فى درجتك نقار كنقار الدّيكين، و هراش كهراش الكلبين، و
لن يفترقا الّا مجروحين او مفضوحين، و ليس ذلك فعل الحكماء و لا سنّة العقلاء، و
لعلّه ان يحلم عنك فيكون اوزن منك و اكرم، و انت انقص منه و الام. 4 153 سفاهت تو
نسبت به كسى كه در رتبه و مرتبه تو است منقار زدنى است همچون منقار زدن دو خروس، و
به هم پريدنى است همچون پريدن دو سگ به يكديگر، كه از هم جدا نشوند مگر اين كه هر
دو زخمى شده يا هر دو رسوا گردند، و اين كار حكيمان و شيوه عاقلان نيست، و شايد در
اين ميان آن ديگرى حلم ورزيد، كه در اين صورت او از تو سنگينتر و گرامىتر شود، و
تو از او كم بهاتر و پستتر خواهى بود.
4097 13- فى السّفه و كثرة المزاح الخرق.
4 410 در سبكسرى و شوخى بسيار حماقت و نادانى است.
4098 14- كفى بالسّفه عارا. 4 573 سفاهت، براى عار و ننگ انسان كافى است.
4099 15- كثرة السّفه توجب الشّنأن و تجلب البغضاء. 4 598 سفاهت كردن بسيار
موجب دشمنى مردم گردد، و دشمنى و عداوت به بار آورد.
4100 16- من كثر سفهه استرذل. 5 179 كسى كه سفاهتش بسيار باشد نزد مردمان، پست
شمرده شود.
4101 17- من داخل السّفهاء حقّر. 5 181 كسى كه در جمع سفيهان در آيد كوچك و پست شود.
4102 18- ليس السّفه كالحلم. 5 79 سفاهت هيچگاه همانند حلم و بردبارى نيست.
4103 19- من مارى السّفيه فلا عقل له. 5 439 كسى كه با سفيه جدال كند عقل ندارد.
4104 20- من عذل سفيها فقد عرّض للسّبّ نفسه. 5 459 هر كس سفيهى را نكوهش كند
خود را در معرض دشنام قرار دهد.
4105 21- مقارنة السّفهاء تفسد الخلق. 6 127 نزديك شدن با سفيهان اخلاق را فاسد كند.
4106 22- ما تلاحى اثنان فظهر الّا اسفههما. 6 80 كشمكش و منازعه نكنند دو نفر
جز آنكه سفيهترينشان پيروز شود.
4107 23- لا يقوّم السّفيه الّا مرّ الكلام. 6 409 سفيه را راست نگرداند جز سخن تلخ.
4108 24- لا ينتصف من سفيه قطّ الّا
بالحلم عنه. 6 426 استيفاى حقى از سفينه نشود مگر با بردبارى در برابر او.
باب السكوت
4109 1- الزم السّكوت و اصبر على القناعة بايسر القوت تعزّ فى دنياك و تعزّ فى
اخراك. 2 237 ملازم خموشى باش، و به كمترين قوت بر قناعت صبر كن تا در دنيا و آخرت
عزيز گردى.
4110 2- ربّ كلام جوابه السّكوت. 4 64 چه بسيار سخنى كه پاسخش سكوت است.
4111 3- ربّ سكوت ابلغ من كلام. 4 69 چه بسيار خموشى كه از سخن گفتن رساتر و گوياتر است.
4112 4- السّكوت على الاحمق افضل جوابه. 1 303 خموشى در برابر آدم احمق، بهترين
پاسخ او است.
4113 6- اذا غلبت على الكلام فايّاك ان تغلب على السّكوت. 3 136 هر گاه مغلوب
سخن شدى بپرهيز از اين كه مغلوب خموشى گردى.
4114 7- من سكت فسلم كمن تكلّم فغنم.
5 473 كسى كه سكوت كند و سالم بماند مانند كسى است كه سخن گفته و غنيمت برده.
باب السلطان (پادشاه)
4115 1- الملوك حماة الدّين. 1 183 پادشاهان (حقيقى و الهى) حاميان و پشتيبانان
دين هستند.
4116 2- الملوك لا مودّة له. 1 250 پادشاهان دوستى ندارند (و هر گاه احساس خطر
براى سلطنت خود كردند دوستى از ميان مىرود).
4117 3- الملك المنتقل الزّائل حقير يسير. 1 300 سلطنت انتقالى كه زوال پذيرد
كوچك و اندك است.
4118 4- السّلطان الجائر يخيف البرىء. 1 312 پادشاه ستمكار آدم بىگناه را نيز
بترساند (و از او در بيم و هراس باشد).
4119 5- الامير السّوء يصطنع البذىّ. 1 312 فرمانرواى بد، افراد پست را برگزيند و به كار گمارد. 4120 6- الجرأة على
السّلطان اعجل هلك. 1 351 جرأت و دليرى كردن بر پادشاه شتابانترين وسيله هلاكت و
نابودى است.
4121 7- السّلطان الجائر و العالم الفاجر اشدّ النّاس نكاية. 2 74 پادشاه
ستمكار و عالم بد كردار سختترين مردم هستند در گزند رساندن به مردم.
4122 8- المكانة من الملوك مفتاح المحنة و بذر الفتنة. 2 159 ارجمند شدن و
منزلت يافتن در نزد پادشاهان، كليد، رنج و محنت و تخم فتنه و آشوب است.
4123 9- احرس منزلتك عند سلطانك و احذر أن يحطّك عنها التّهاون عن حفظ ما رقاك
اليه. 2 208 از منزلت و مقام خود نزد پادشاه نگهبانى كن، و بر حذر باش از اين كه
سهل انگارى كنى از نگهداشتن آنچه تو را بدان منزلت نزد او رسانده است.
4124 10- اعقل الملوك من ساس نفسه للرّعيّة بما يسقط عنه حجّتها و ساس الرّعيّة
بما تثبت به حجّته عليها. 2 475 عاقلترين پادشاهان كسى است كه خود را براى رعيّت
چنان بنماياند كه حجّت و دليل آنها را از دستشان بگيرد، و براى رعيّت به گونهاى
تدبير كند كه حجّت و دليل خود را بر آنها ثابت كند.
4125 11- انّ السّلطان لامين اللَّه فى الارض و مقيم العدل فى البلاد و العباد
و وزعته فى الارض. 2 604 به راستى كه سلطان (واقعى و حقيقى) امين خداست در روى
زمين، و بر پا دارنده عدل و داد است در شهرها، و پاسدار او است در روى زمين.
4126 12- اجلّ الملوك من ملك نفسه و بسط العدل. 2 439 والاترين پادشاهان كسى
است كه بر نفس خويش مسلّط و مالك باشد و عدل و داد را بگستراند.
4127 13- احسن الملوك حالا من حسن عيش النّاس فى عيشه و عمّ رعيّته بعدله. 2
451 نيكوترين پادشاهان از نظر وضع و حال آن پادشاهى است كه زندگى مردم در دوران
زندگى او نيكو باشد و رعيّت خود را به عدل و داد خويش فرا گيرد.
4128 14- افضل الملوك من حسن فعله و نيّته، و عدل فى جنده و رعيّته. 2 445
برترين پادشاهان كسى است كه كردار و انديشهاش نيكو باشد، و در ميان رعيّت و
سپاهيان خود به عدالت رفتار كند.
4129 15- آفة الملوك سوء السّيرة. 3 102 آفت پادشاهان بد رفتارى است.
4130 16- اذا ملك الاراذل هلك الافاضل. 3 129 هنگامى كه اراذل و افراد فرومايه
پادشاهى كنند بزرگان نابود گردند.
4131 17- اذا استشاط السّلطان تسلّط الشّيطان. 3 121 هنگامى كه پادشاه بر سر
خشم آيد شيطان بر او مسلّط گردد.
4132 18- اذا تغيّرت نيّة السّلطان تغيّر الزّمان. 3 120 هنگامى كه انديشه
پادشاه دگرگون شود اوضاع زمان نيز دگرگون گردد.
4133 19- آفة الملك ضعف الحماية. 3 107 آفت پادشاهى و سلطنت ضعف حمايت از رعيّت است.
4134 20- آفة العمران جور السّلطان. 3 109 آفت عمران و آبادانى، ستم سلطان است.
4135 21- اذا بنى الملك على قواعد العدل، و دعم بدعائم العقل نصر اللَّه مواليه
و خذل معاديه. 3 168 هنگامى كه پادشاه سلطنت خود را بر پايههاى عدالت بنا نهد، و
بر پا دارد آن را با ستونهاى عقل و خرد، خداوند پيروان و دوستان او را يارى كند و
دشمنانش را خوار گرداند.
4136 22- اذا زادك السّلطان تقريبا فزده اجلالا. 3 172 هنگامى كه پادشاه بر
نزديك كردن تو افزود، تو نيز بر احترام و اجلال او بيفزاى.
4137 23- تاج الملك عدله. 3 278 تاج پادشاه، عدالت و دادگسترى او است.
4138 24- خور السّلطان اشدّ على الرّعيّة من جور السّلطان. 3 442 سستى و ضعف
پادشاه براى رعيت سختتر از ستم پادشاه است. 4139 25- خير الملوك من امات الجور و
احيى العدل. 3 431 بهترين پادشاهان كسى است كه ستم را بميراند و عدالت را زنده كند.
4140 26- حقّ على الملك ان يسوس نفسه قبل جنده. 3 415 بر پادشاه حق و لازم است
كه پيش از سپاهيانش خود را سياست كند (يعنى تدبير نفس خود و اداره آن را به دست
گيرد).
4141 27- زكاة السّلطان اغاثة الملهوف. 4 106 زكات پادشاهى و سلطنت، رسيدن به
فرياد بيچارگان و نجات دادن آنهاست.
4142 28- سلطان العاقل ينشر مناقبه. 4 133پادشاه عاقل، مناقب و نيكىهايش پراكنده و منتشر شود.
4143 29- سلطان الجاهل يبدى معايبه. 4 133 پادشاه نادان، عيبهاى خود را آشكار كند.
4144 30- صاحب السّلطان كراكب الاسد يغبط بموقفه و هو اعرف بموضعه. 4 202 مصاحب
پادشاه همچون كسى است كه بر شير سوار شده، ديگران وضع او را آرزو كنند، ولى خود به
وضع خويش آشناتر از ديگران است (و دشوارىهاى كار خود را بهتر از ديگران مىداند).
4145 31- طلب السّلطان من خداع الشّيطان. 4 258 طلب كردن پادشاهى از فريبهاى
شيطان است.
4146 32- غضب الملوك رسول الموت. 4 390 خشم پادشاهان پيك مرگ است.
4147 33- فضيلة السّلطان عمارة البلدان. 4 422 فضيلت و برترى پادشاه به آباد
كردن شهرها است. 4148 34- قلوب الرّعيّة خزائن راعيها، فما اودعها من عدل او جور
وجده.
4 521 دلهاى رعيت خزينههاى فرمانروايان آنهاست، كه هر چه از عدل و جور در آن به
وديعت نهند پاداش و كيفرش را بيابد.
4149 35- قلّما تدوم مودّة الملوك و الخوّان. 4 496 بسيار كم اتفاق افتد كه
دوستى پادشاهان و خيانتكاران دوام داشته باشد.
4150 36- من طال عدوانه زال سلطانه. 5 211 كسى كه به درازا كشد ستمكارى او زائل
گردد پادشاهى او.
4151 37- من احسن الملكة امن الهلكة. 5 212 كسى كه نيكو پادشاهى كند از نابودى ايمن است.
4152 38- من ملك استأثر. 5 141
كسى كه پادشاهى يابد خود رأى گردد.
4153 39- من اساء الى رعيّته سرّ حسّاده. 5 274 كسى كه با رعيت خويش بد رفتارى
كند حسودان خود را شادمان و خوشحال كرده است.
4154 40- ليس ثواب عند اللَّه
سبحانه اعظم من ثواب السّلطان العادل و الرّجل المحسن. 5 90 ثواب و پاداشى در
پيشگاه خداى سبحان بزرگتر از پاداش پادشاه عادل و مرد نيكوكار نيست.
4155 41- من اجترأ على السّلطان فقد تعرّض للهوان. 5 316 كسى كه دليرى كند بر
پادشاه، خود را در معرض خوارى در آورده است.
4156 42- من اشفق على سلطانه قصّر عن عدوانه. 5 343 كسى كه بر پادشاهى خود
بترسد، دشمنى خود را كوتاه كند.
4157 43- من جار فى سلطانه عدّ من عوادى زمانه. 5 373 كسى كه در دوران پادشاهى
خود ستم كند از دشمنان زمان خود شمرده شود.
4158 44- من جار فى سلطانه و اكثر عدوانه هدم اللَّه بنيانه و هدّ اركانه. 5 396 هر كس در دوران پادشاهى خود ستم كند و دشمنى و ظلم خود را بسيار كند، خداى
تعالى بنيان پادشاهى و اركان سلطنتش را ويران كند و در هم بكشد.
4159 45- من عدل فى سلطانه و بذل احسانه اعلى اللَّه شأنه و اعزّ اعوانه. 5 396 كسى كه در دوران پادشاهى خود به عدل و داد رفتار كند، و احسان خود را بذل
كند خداوند كارش را بلند گرداند و اعوان و انصارش را غالب كند.
4160 46- منازعة الملوك تسلب النّعم. 6 133 منازعه با پادشاهان نعمتها را سلب كند.
4161 47- من حقّ الملك ان يسوس نفسه قبل جنده. 6 25 از حق پادشاه (كه بر او
لازم و ثابت) است آنكه خويشتن را پيش از لشكريانش سياست و تدبير كند.
4162 48- من حقّ الرّاعى ان يختار لرعيّته ما يختاره لنفسه. 6 25 از حق
سرپرستان آن است كه براى رعيت و زير دستان خود انتخاب كند آنچه را براى خود انتخاب
مىكند.
4163 49- لا ترغب فى خلطة الملوك فانّهم يستكثرون من الكلام ردّ السّلام، و
يستقلّون من العقاب ضرب الرّقاب. 6 300 رغبت نكن براى آميزش و اختلاط با پادشاهان،
كه اينان (به خاطر غرور و نخوتى كه دارند) در مورد سخن گفتن جواب سلام را بزرگ
شمارند، و در مورد عقاب كردن، گردن زدن را كوچك شمارند.
4164 50- لا تكثرنّ
الدّخول على الملوك فانّهم ان صحبتهم ملّوك و ان نصحتهم غشّوك. 6 299 رفتن نزد
پادشاهان را زياد نكن (و هر چه مىتوانى كمتر بر آنها در آى) كه اگر صحبت دارى با
ايشان از تو آزرده شوند، و اگر نصيحتشان كنى با تو نيرنگ زنند و نپذيرند.
4165 51- لا تصدّعوا على سلطانكم فتذمّوا غبّ امركم. 6 278 پراكنده نشويد و
شكاف در كار پادشاهانتان ايجاد نكنيد، كه سرانجامى نكوهيده به دنبال خواهيد داشت.
4166 52- لا تلتبس بالسّلطان فى وقت اضطراب الامور عليه، فانّ البحر لا يكاد
يسلم منه راكبه مع سكونه فكيف مع اختلاف رياحه و اضطراب امواجه. 6 334 اختلاط مكن
با پادشاهى در هنگام اضطراب و به هم ريختگى كارها بر او، كه به راستى دريا در زمان
آرامشش كسى كه در آن سوار است چندان اطمينانى به سلامت خود ندارد، تا چه رسد به وقت
طوفان و تلاطم امواج و اضطراب آن.
4167 53- لا تطمعنّ فى مودّة الملوك فانّهم يوحشونك آنس ما تكون بهم، و يقطعونك
اقرب ما تكون اليهم. 6 344 هيچگاه طمع به دوستى پادشاهان نداشته باش كه آنان در وقتى كه تو از هر
زمان با آنها مأنوستر هستى تو را دچار وحشت مىكنند و مىرمانند، و در هنگامى كه
از هر وقت به ايشان نزديكترى، از تو مىبرند.
4168 54- لا يكون العمران حيث يجور السّلطان. 6 404 آبادانى نيست در جايى كه
پادشاه ستم كند.
باب الإسلام و التسليم
4169 1- المستسلم موقّى. 1 47 كسى كه (در پيشگاه خداى تعالى) تسليم و منقاد است
(از مهلكهها) محفوظ است.
4170 2- الاسلام ابلج المناهج. 1 124 اسلام روشنترين راههاست.
4171 3- التّسليم ان لا تتّهم. 1 305 تسليم در برابر خداوند به اين است كه او
را متّهم نكنى.
4172 4- الاسلام هو التّسليم، و التّسليم هو اليقين، و اليقين هو التّصديق و
التّصديق هو الاقرار، و الاقرار هو الاداء، و الاداء هو العمل. 2 85 اسلام همان تسليم است، و تسليم همان يقين است، و يقين همان تصديق است، و تصديق
همان اقرار و اقرار همان اداى فرمان الهى است، و ادا، همان عمل و انجام دستورات او
است.
4173 5- اسلم تسلم. 2 168 اسلام آور تا سالم بمانى.
4174 6- ارض للنّاس بما ترضاه لنفسك تكن مسلما. 2 188 بخواه از براى مردم همان
را كه براى خود مىخواهى تا مسلمان باشى.
4175 7- احسن النّاس ذماما احسنهم اسلاما. 2 405 هر كس بيشتر رعايت حرمت كند
اسلامش نيكوتر است.
4176 8- افضل المسلمين اسلاما من كان همّه لاخراه و اعتدل خوفه و رجاه. 2 456 برترين مسلمانها از نظر اسلام كسى است كه اندوهش براى آخرتش باشد و ترس و
اميدش يك اندازه و معتدل باشد.
4177 9- انّ المسلمين مستكينون. 2 495 به راستى كه مسلمانان فروتنان هستند.
4178 10- انّ للاسلام غاية فانتهوا الى غايته، و اخرجوا الى اللَّه ممّا افترض
عليكم من حقوقه. 2 535 به راستى كه اسلام را نهايتى است پس به نهايت آن خود را
برسانيد (و از آن محروم نمايند) و بيرون آييد به سوى خداوند از آن حقوقى كه بر شما
واجب كرده است.
4179 11- ان اسلمت نفسك للَّه سلمت نفسك. 3 17 اگر خويشتن را در پيشگاه خداوند
تسليم كردى نفس تو سالم خواهد ماند.
4180 12- انّك ان سالمت اللَّه سلمت و فزت. 3 54 به راستى كه تو اگر آشتى و
مسالمت كنى با خدا، سالم مانده و رستگار شوى.
4181 13- تبصرة لمن عزم، و آية لمن توسّم، و عبرة لمن اتّعظ، و نجاة لمن صدّق. 3 308 (دين اسلام) بينايى است براى كسى كه عزم آن كند، و نشانهاى است
براى كسى كه نشانهاش را بپذيرد، درس عبرتى است براى كسى كه بپذيرد، مايه نجات و
رهايى است براى كسى كه تصديقش كند.
4182 14- سالم اللَّه تسلم اخراك. 4 139 آشتى كن با خدا تا آخرت تو سالم بماند.
4183 15- سلّموا لامر اللَّه و لامر وليّه فانّكم لن تضلّوا مع التّسليم. 4 139
تسليم شويد در برابر دستور خدا و دستور ولىّ او كه به راستى شما با تسليم شدن هرگز
گمراه نخواهيد شد.
4184 16- شرّع اللّه لكم الاسلام فسهّل شرائعه و اعزّ اركانه على من حاربه. 4 188 روشن و آشكار قرار داد خداوند براى شما راه اسلام را، و احكام آن را آسان
گردانيد، و اركان و پايههاى آن را محكم ساخت در برابر كسى كه با آن بجنگد.
4185 17- ظاهر الاسلام مشرق و باطنه مونق. 4 278 برون اسلام درخشنده و درونش
زيبا و شگفت آور است.
4186 18- غاية الاسلام التّسليم. 4 369 نهايت اسلام، تسليم است.
4187 19- فى التّسليم الايمان. 4 401 در تسليم است ايمان.
4188 20- من استسلم الى اللَّه استظهر. 5 167 كسى كه در پيشگاه خداوند تسليم گردد پشتش محكم شود.
4189 21- من سالم اللَّه سلم. 5 182 كسى كه آشتى و مسالمت كند با خدا سالم
ماند.
4190 22- من اسلم سلم. 5 134 كسى كه اسلام آورد سالم ماند.
4191 23- من سالم اللَّه سلّمه و من حارب اللَّه حربه. 5 412 كسى كه آشتى و
مسالمت كند با خدا خدايش به سلامت دارد، و كسى كه با او بجنگد خدا با او جنگ كند.
4192 24- من متّ اليك بحرمة الاسلام فقد متّ باوثق الاسباب. 5 470 كسى كه توسّل
جويد به حرمت اسلام در حقيقت به محكمترين وسيلهها توسّل جسته است.
4193 25- هدى من حسن اسلامه. 6 193 راهبر شد كسى كه اسلامش نيكو است.
4194 26- و الّذى فلق الحبّة و برأ النّسمة ما اسلموا و لكن استسلموا و اسرّوا
الكفر، فلمّا وجدوا اعوانا عليه اعلنوا ما كانوا اسرّوا، و اظهروا ما كانوا ابطنوا.
6 245 سوگند بدان خدايى كه دانه را شكافت و انسان را آفريد اينان (يعنى منافقان)
اسلام را به ظاهر پذيرفتند و تظاهر به اسلام كردند و كفر خود را پنهان كردند، و چون
كمك كارانى براى خود يافتند كفر درونى خود را آشكار كردند و آنچه را پنهان مىكردند
ظاهر ساختند.
4195 27- هو ابلج المناهج نيّر الولائج مشرف الاقطار رفيع الغاية. 6 209 اسلام
راههايش درخشنده، احكامش روشن، اطراف آن والا مرتبه، و نهايت آن بلند و مرتفع است.
4196 28- لا ايمان افضل من الاستسلام. 6 384 هيچ ايمانى برتر از تسليم شدن نيست.
4197 29- لا معقل أمنع من الاسلام. 6 384 هيچ پناهگاهى محكمتر از اسلام نيست.
باب السلام
4198 1- ابخل النّاس من بخل بالسّلام. 2 438 بخيلترين مردم كسى است كه از سلام كردن بخل ورزد.
4199 2- لكلّ داخل دهشة فابدءوا بالسّلام. 5 24 هر داخل شوندهاى دهشتى دارد پس
آغاز كنيد به سلام كردن (تا او از آن دهشت برهد).
باب السلامة
4200 1- لا لباس اجمل من السّلامة. 6 380 جامهاى زيباتر از سلامت نيست.
4201 2- طوبى لمن سلك طريق السّلامة ببصر من بصّره و طاعة هاد أمره. 4 243 خوشا
به حال كسى كه بپيمايد راه سلامت را با ديده كسى كه او را بينا كرده، و پيروى كردن
از راهنمايى كه به او دستور داده است.
4202 3- لا وقاية أمنع من السّلامة. 6 366 نگهدارندهاى محكمتر از سلامت نيست.
باب السلم (سازش)
4203 1- ربّ حرب اعود من سلم. 4 69 چه بسا جنگى كه سودمندتر از آشتى است.
4204 2- السّلم علّة السّلامة و علامة الاستقامة. 1 352 آشتى بودن با مردم سبب
سلامت، و نشانه استقامت (و راستى در گفتار و كردار) است.
4205 3- سالم النّاس تسلم دنياك. 4 139 با مردم مسالمت كن تا دنيايت سالم
بماند.
4206 4- سالم النّاس تسلم و اعمل للآخرة تغنم. 4 139 با مردم مسالمت كن تا سالم
مانى و براى آخرت كار كن تا غنيمت يابى.
4207 5- كلّ مستسلم موقّى. 4 525 هر فرمانبردارى (از آفات و بليات و عذابها)
نگه داشته شده است.
4208 6- من سالم النّاس كثر اصدقاؤه و قلّ اعداؤه. 5 221 كسى كه با مردم با
مسالمت رفتار كند دوستانش بسيار و دشمنانش اندك شوند.
4209 7- من استسلم سلم. 5 141 كسى كه تسليم باشد (در پيشگاه خدا) سالم ماند.
4210 8- سنّة الابرار حسن الاستسلام. 4 130 روش و سيره نيكان تسليم بودن نيكو است.
4211 9- ذاك ينفع سلمه و لا يخاف ظلمه، اذا قال فعل و اذا ولّى عدل. 4 40 اين شخص سود دهد آشتى او و از ستمش ترسى نيست سخنى كه بگويد عمل كند، و
چون به حكومت رسد به عدالت رفتار كند.
4212 10- من سالم النّاس سترت عيوبه. 5 268 كسى كه با مردم به مسالمت رفتار كند عيبهايش پوشيده ماند.
4213 11- من سالم النّاس ربح السّلامة. 5 357 كسى كه با مردم مسالمت كند، سلامت را سود برد.
4214 12- من رضى من النّاس بالمسالمة سلم من غوائلهم. 5 384 كسى كه به مسالمت
با مردم تن دهد از فتنهها و فسادهاى ايشان سالم ماند.
4215 13- وجدت المسالمة ما لم يكن وهن فى الاسلام انجع من القتال. 6 244 سازش و مسالمت را در صورتى كه موجب وهن و سستى در اسلام نباشد، سودمندتر
از جنگ و كشتار ديدم.
باب السمت (سيما و هيئت)
4216 1- نعم الدّلالة حسن السّمت. 6 159 نيكويى سيما راهنماى خوبى است (براى خوبى انسان).
باب المسامحة (سهل و آسان گرفتن)
4217 1- ساهل الدّهر ما ذلّ لك قعوده و لا تخاطر بشىء رجاء اكثر منه. 4 144 آسان بگير با روزگار در جايى كه سوارى و نشستن بر آن را براى تو رام كرده
باشد، و خود را به مخاطره نينداز براى چيزى به اميد رسيدن به زيادتر از آنچه در
اختيار دارى.
4218 2- من سامح نفسه فيما يحبّ اتعبه فيما يكره. 5 368 هر كس مسامحه و سهل انگارى كند با نفس خود را در آنچه
دوست مىدارد، به رنج و تعب اندازد او را در آنچه ناخوش دارد.
4219 3- من عامل النّاس بالمسامحة استمتع بصحبتهم. 5 384 كسى كه با مردم با
مسامحه و سهل انگارى در كارها رفتار كند، از مصاحبت با آنان بهرهمند خواهد شد.
4220 4- لا تداهنوا فيقتحم بكم الادهان على المعصية. 6 278 مداهنه و سازش كارى
نكنيد با نفس خود كه اين سازشكارى شما را بر معصيت و نافرمانى خدا در آورد.
4221 5- لا يقيم امر اللَّه سبحانه الّا من لا يصانع و لا يخادع و لا تغرّه
المطامع. 6 409 بر پا ندارد دستور خداى سبحان را جز كسى كه سازشكارى نكند و نيرنگ نزند، و
مطامع و آزمندىها فريبش ندهد.
باب الاستماع (شنيدن و گوش دادن)
4222 1- اسمع تعلم و اصمت تسلم.
2 181 گوش دار تا دانا شوى و خموش باش تا سالم بمانى.
4223 2- استمعوا من ربّانيّكم و احضروه قلوبكم و اسمعوا ان هتف بكم. 2 241 گوش
دهيد سخن كسى را كه از جانب پروردگارتان سخن گويد، و دلهاتان را براى او آماده
كنيد، و اگر شما را آواز داد بشنويد.
4224 3- ألا إنّ أسمع الأسماع من وعى التّذكير و قبله. 2 330 بدانيد كه
شنواترين گوشها گوش كسى است كه ياد آورى و پند را حفظ كند و آن را بپذيرد.
4225 4- اذا سمعت من المكروه ما يؤذيك فتطأطأ له يخطك. 3 190 هر گاه شنيدى از
كسى چيز ناخوشايندى را كه آزارت دهد، سر به زير افكن تا از تو بگذرد.
4226 5- اذا لم تكن عالما ناطقا فكن مستمعا واعيا. 3 145 اگر دانشمند گويايى
نبودى پس شنوندهاى نگهدارنده باش.
4227 6- جعل اللَّه سبحانه لكم اسماعا لتعى ما عناها و أبصارا لتجلو من عشاها.
3 366 خداى سبحان براى شما گوشهايى قرار داد تا نگه دارد آنچه را به كارش آيد، و
ديدههايى تا جلا داده شود از نابينايى.
4228 7- سامع هجر القول شريك القائل. 4 134 شنونده سخن زشت (مانند تهمت و غيبت
و مانند آنها) شريك است با گوينده آن.
4229 8- رحم اللَّه عبدا سمع حكما فوعى، و دعى الى رشاد فدنى، و اخذ بحجزة هاد
فنجا. 4 44 خدا رحمت كند بندهاى را كه حكمى بشنود و آن را حفظ كند، و به راه راستى
خوانده شود و نزديك گردد، و دامن راهنمايى را بگيرد و نجات يابد.
4230 9- سامع ذكر اللَّه ذاكر. 4 133 كسى كه ذكر خدا را بشنود، او نيز ذكر
كننده است (و حكم ذاكر را دارد).
4231 10- عوّد اذنك حسن الاستماع و لا تصغ الى ما لا يزيد فى صلاحك استماعه
فانّ ذلك يصدىء القلوب و يوجب المذامّ. 4 329 گوش خود را عادت بده به نيكو شنيدن،
و گوش مده به چيزى كه شنيدن آن در اصلاح تو نيفزايد، كه به راستى شنيدن آن دلها را
زنگار دهد، و سبب نكوهشها گردد.
4232 11- ليكفكم من العيان السّماع و من الغيب الخبر. 5 41 بايد كفايت كند شما
را ديدن از شنيدن، و خبر دادن از غيب (آنچه كه از ديده پنهان است).
4233 12- من احسن الاستماع تعجّل الانتفاع. 5 475 كسى كه خوب گوش دهد زودتر سود
برد.
4234 13- من السّؤدد الصّبر لاستماع شكوى الملهوف. 6 46 از آقايى و سيادت است،
صبر كردن و گوش دادن به درد دل درمانده دلسوخته.
4235 14- وقر سمع لم تسمع الدّاعية. 6 234 كر باد گوشى كه نشنود دعوت حق را.
باب السنة (روش نيكو)
4236 1- أقم النّاس على سنّتهم و دينهم و ليأمنك برئهم و ليخفك مريبهم و تعاهد
ثغورهم و أطرافهم. 2 215 بر پا دار مردم را بر روش و دينشان، و بىگناهاشان بايد از
تو ايمن باشد، و كسى كه متّهم هست از تو بيمناك باشد، و سر حدّات و اطراف شهرهاى
ايشان را بازرسى كن.
4237 2- اقتدوا بهدى نبيّكم فانّه اصدق الهدى، و استنّوا بسنّته فانّها اهدى
السّنن. 2 258 اقتدا كنيد به راهنمايى پيامبرتان كه آن راستگوترين راهنماييهاست و
روش و سنّت او را به كار بنديد كه آن راه برترين روشهاست.
4238 3- أظلم النّاس من سنّ سنن الجور و محا سنن العدل. 2 479 ستمكارترين مردم
كسى است كه روشهاى ظلم و ستم را بنا نهد، و روشها و سنتهاى عدل و داد را نابود كند.
4239 4- قد اوجب الايمان على معتقده اقامة سنن الاسلام و الفرض. 4 490 ايمان به
خدا براى كسى كه بدان اعتقاد دارد، واجب فرموده به پا داشتن سنّتهاى اسلام و فرائض
آن را.
4240 5- طوبى لمن عمل بسنّة الدّين و اقتفى آثار النّبييّن. 4 245 خوشا به حال
كسى كه به سنّت و طريقه دين عمل كند، و از آثار پيامبران پيروى نمايد.
4241 6- من علامات العقل العمل بسنّة العدل. 6 44 از نشانههاى عقل عمل كردن به
طريقه عدل و داد است.
4242 7- لا تنقضنّ سنّة صالحة عمل بها و اجتمعت الالفة لها و صلحت الرّعيّة عليها. 6 320 زنهار كه نشكنى طريقه و سنت
شايستهاى را كه بدان عمل شده و مردم بدان خو گرفته و به صلاح حال رعيت باشد.
باب الإساءة (بدى كردن)
4243 1- الرّجل السّوء لا يظنّ باحد خيرا لانّه لا يراه الّا بوصف نفسه. 2 157
مرد بدكار در باره هيچكس گمان نيكى نبرد، چون نبيند كسى را جز همانند خود. 4244
2- احذروا سوء الاعمال و غرور الآمال و نفاد الامل و هجوم الاجل.
2 286 بپرهيزيد از بدى اعمال و فريب دادن آرزوها، و تمام شدن اميد و حمله
ناگهانى و يورش اجل.
4245 3- ايّاك و الاسائة فانّها خلق اللّئام و انّ المسىء لمتردّ فى جهنّم
بإساءته. 2 296 بپرهيز از بدى كردن كه آن خوى مردمان پست و فرومايه است، و به راستى
كه انسان بد كار به خاطر بدكردارىاش به دوزخ در افتد.
4246 4- اجهل النّاس مسىء مستأنف. 2 387 نادانترين مردم، انسان بدكارى است كه آن را از سر گيرد (و ادامه دهد).
4247 5- افضل من اكتساب الحسنات اجتناب السّيّئات. 2 408 برتر و بالاتر از به
دست آوردن نيكىها، پرهيز و دورى كردن از بدىهاست.
4248 6- اشدّ النّاس عقوبة رجل كافأ الاحسان بالاسائة. 2 441 سختترين مردم در
عقوبت مردى است كه نيكى را به بدى مكافات كند (و پاداش دهد).
4249 7- انّك ان اسأت فنفسك تمتهن و ايّاها تغبن. 3 56 به راستى كه تو اگر بدى كردى، نفس خويشتن را خوار كرده و او را مغبون ساختهاى.
4250 8- ليس من أساء إلى نفسه بذي مأمول. 5 87 كسى كه به خود بدى كرده باشد،
اميد خيرى به او نيست.
4251 9- من عامل النّاس بالاسائة كافؤوه بها. 5 340 كسى كه با مردم با بدى
رفتار كند مردم با همان بدى او را مكافات كنند (و پاداش دهند).
4252 10- من اساء اجتلب سوء الجزاء. 5 280 كسى كه بدى كرد، خود سبب جلب پاداش بد گرديده است.
4253 11- من جرى فى ميدان اسائته كبا فى جريه. 5 355 كسى كه در ميدان بدى خويش
مركب براند، در همان ميدان بر زمين خورده و به رو در افتد.
4254 12- لا تسىء الى من احسن اليك فمن اساء الى من احسن اليه منع الاحسان. 6
331 بدى نكن به كسى كه با تو نيكى كرده كه هر كس بدى كند با كسى كه به او نيكى كرده
از نيكى و احسان جلوگيرى كند.
باب السيادة (آقايى، سرورى)
4255 1- ما ساد من احتاج اخوانه الى غيره. 6 78 آقايى و سيادت ندارد كسى كه
برادرانش به ديگرى جز او نيازمند شوند.
4256 2- السّيّد من تحمّل اثقال اخوانه و احسن مجاورة جيرانه. 2 108 آقا و مهتر
كسى است كه بارهاى سنگين نيازمندىهاى برادرانش را بر دارد، و با همسايگانش به
نيكويى رفتار كند.
4257 3- السّيّد من لا يصانع و لا يخادع و لا تغرّه المطامع. 2 137 سيّد و مهتر
كسى است كه رياكارانه كار نكند و فريبكارى نكند، و آزمندىها او را فريب ندهد.
4258 4- من انعم قضى حقّ السّيادة. 5 154 هر كه انعام و بخشش كند حق آقايى و سيادت را به جاى آورده است.
4259 5- لا شرف كالسّؤدد. 6 353 شرافتى همچون سيادت و آقايى نيست.
4260 6- لا يكمل السّؤدد الّا بتحمّل الاثقال و إسداء الصّنائع. 6 409 سيادت و
آقايى كامل نشود مگر به تحمل بارهاى سنگين نيازمندىها و رساندن احسان به ديگران.
باب السياسة
4261 1- الملك سياسة. 1 13 پادشاهى سياست است.
4262 2- آفة الزّعماء ضعف
السّياسة. 3 103 آفت رهبران و بزرگان و زمامداران ضعف سياست آنهاست.
4263 3- جمال السّياسة العدل فى الامرة و العفو مع القدرة. 3 375 زيبايى سياست
به عدالت در زمامدارى و عفو و گذشت با داشتن قدرت است.
4264 4- حسن السّياسة قوام الرّعيّة. 3 384 سياست نيكو، قوام و بر پا داشتن نظام رعيّت است.
4265 5- حسن التّدبير و تجنّب التّبذير من حسن السّياسة. 3 385 تدبير نيكو و
پرهيز كردن از ولخرجى، از زيبايى سياست است.
4266 6- حسن السّياسة يستديم الرّياسة. 3 385 سياست نيكو، رياست را ادامه بخشد.
4267 7- رأس السّياسة استعمال الرّفق. 4 54 اساس سياست، نرمش و مدارا كردن است.
4268 8- فضيلة الرّياسة حسن السّياسة. 4 423 فضيلت و برترى رياست به سياست نيكو
است.
4269 9- من حسنت سياسته وجبت طاعته. 5 211 كسى كه سياستش نيكو باشد اطاعتش لازم
است.
4270 10- من حسنت سياسته دامت رياسته. 5 294 كسى كه سياستش نيكو شد رياستش
ادامه يابد.
باب السوق (بازار)
4271 1- ايّاك و مقاعد الاسواق فانّها معارض الفتن و محاضر الشّيطان. 2 305 بپرهيز از جايگاه نشستن در بازار، كه معرض فتنهها و جايگاه حضور شيطانها
است.
4272 2- مجالس الاسواق محاضر الشّيطان. 6 134 مجلسهاى بازار جايگاه حضور
شيطانها است.
باب السهر (شب زنده دارى)
4273 1- السّهر روضة المشتاقين. 1 175 شب زندهدارى و شب بيدارى، باغ و بوستان مشتاقان است.
4274 2- السّهر احد الحياتين. 2 27 شب زندهدارى يكى از دو بخش زندگى و حيات
است.
4275 3- ربّ ساهر لراقد. 4 55 چه بسا انسان بيدارى كه براى شخص خوابى كار
مىكند.
4276 4- سهر اللّيل بذكر اللَّه غنيمة الاولياء و سجيّة الاتقياء. 4 141 شب
بيدارى با ياد خدا، غنيمت اولياى الهى و شيوه پرهيزكاران است.
4277 5- سهر اللّيل شعار المتّقين و شيمة المشتاقين. 4 140 شب زندهدارى و شب
بيدارى جامه رويين پرهيزكاران، و خلق و خوى مشتاقان است.
4278 6- سهر العيون بذكر اللَّه خلصان العارفين و حلوان المقرّبين. 4 141 شب
بيدار بودن ديدگان به ياد خدا نشانه خالص بودن عبادت عارفان، و شيرينى كام مقرّبان
درگاه الهى است.
4279 7- سهر اللّيل فى طاعة اللَّه ربيع الاولياء و روضة السّعداء. 4 141 شب
بيدارى در راه اطاعت خدا، بهار اولياء الهى و بوستان نيكبختان است.
4280 8- سهر العيون بذكر اللَّه فرصة السّعداء و نزهة الاولياء. 4 151 شب
بيدارى چشمان، به ياد خدا، فرصت نيكبختان و تفريحگاه و خرّمى اولياء الهى است.
4281 9- نعم عون العبادة السّهر. 6 163 چه كمك كار خوبى است شب زندهدارى براى
عبادت الهى.
باب التسهيل (آسان گرفتن)
4282 1- التّسهّل يدرّ الارزاق. 1 202 آسان گرفتن كارها، روزى را ريزان و
فراوان گرداند.
4283 2- يسّروا و لا تعسّروا، و خفّفوا و لا تثقّلوا. 6 474 آسان كنيد كارها را
و سخت و دشوار نكنيد، و سبك گردانيد آنها را و سنگين نكنيد.
باب السيرة (رفتار و روش)
4284 1- حسن السّيرة عنوان حسن السّريرة. 3 391 خوش رفتارى سر لوحه و نمايانگر
نيكويى باطن است.