گام نخستين

حسن رمضانى

- ۱۰ -


9. معناى باز بودن درهاى بهشت‏و بسته بودن درهاى جهنم در ماه رمضان

اگر به ياد داشته باشى، پيش‏تر گفته شد:در خطبه شعبانيه-كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم‏آن را به مناسبت فرا رسيدن ماه مبارك رمضان ايراد فرموده بودند-دو مورد است كه‏فهم آن به تامل بيشترى نياز دارد:مورد نخست را-كه به ضيافت الله(ميهمانى‏خدا)مربوط بود-پشت‏سر گذاشتيم و اميدواريم كه پشت‏سر نيفتد.

اما مورد دوم و آن اين است كه:طبق فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در ماه مبارك‏رمضان درهاى بهشت‏باز و درهاى جهنم بسته و شياطين در حبسند، بايد ببينيم وتامل كنيم كه مراد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از اين سخنان چيست؟ آيا همان طور كه در بدوامر تصور مى‏شود بهشت، باغ يا قصرى مانند همين باغ‏ها و قصرهاى دنيا بادرهاى بزرگ آن چنانى است كه تا قبل از ماه رمضان درهايش بسته است، ولى به‏مجرد، آغاز ماه مبارك رمضان خداوند دستور مى‏دهد آنها را به روى بندگان‏مؤمنش بگشايند تا داخل شوند؟

آيا جهنم، جايى است مثل شكنجه‏گاه‏هاى دنيا، داراى درهاى كذايى كه تاقبل از ماه رمضان درهايش باز ولى به مجرد شروع شدن ماه رمضان، آنها را به‏دستور خداوند مى‏بندند و[مثلا]اگر كسى بخواهد به جهنم برود با درهاى بسته‏مواجه مى‏شود؟

آيا واقعا در اين دنيا شياطينى هستند مستقل از ما كه تا قبل از ماه رمضان همه‏آزادند و هر جا كه بخواهند مى‏روند و هر كارى كه بخواهند مى‏كنند، ولى ماه‏رمضان كه شروع مى‏شود همه آنها را مى‏گيرند و تحت الحفظ به زندان مى‏برند ودر آن جا محبوس مى‏سازند؟يا اين كه واقع امر خيلى بالاتر از اين گونه تصورات‏و توهمات ابتدايى است؟

در پاسخ سؤالات ياد شده از دو امر ناگزيريم:

الف)مرورى بر آنچه در سابق درباره بهشت و جهنم و ارتباط اين دو با انسان‏گفتيم.

ب)تحقيقى در حقيقت معناى لفظ‏«در»؟

اما خلاصه آنچه در سابق درباره بهشت و جهنم گفته‏ايم، اين است كه بهشت‏و جهنم چيزى نيستند جز ظهور اعمال انسان;عذاب‏ها و آلام جهنم چيزى نيستندجز بازگشت نفس اعمال بد آدمى به آدمى و نيز تنعمات بهشت چيزى نيستند جزرجوع نفس اعمال نيك انسان به انسان، و به عبارت دقيق‏تر بهشت و جهنم هرگزاز انسان جدا نيستند و آدمى نيز هرگز از بهشت و جهنم بريده نيست.انسان اگرسراپا غرق در طاعت و بندگى خدا باشد، او خود بهشت است و اگر خداى ناكرده‏غرق در گناه و عصيان باشد، او خود جهنم است.

اكنون كه مطالب مزبور را مرور كرديم، مى‏پردازيم به بيان حقيقت معناى‏«در»ولى قبل از ورود در بحث، بايد امورى را كه در روشن شدن مطلوب نقش به‏سزايى دارند، مورد تاكيد قرار دهيم.

الف)هر يك از معانى را حقيقتى و صورتى است.حقيقت معنا به منزله روح وصورت آن به منزله قالب است و چه بسيار از معانى كه على رغم داشتن يك‏حقيقت، داراى قالب‏هاى گوناگون و صورت‏هاى متعددند;مانند معناى كلمه‏«ميزان‏»كه معناى حقيقى آن عبارت است از:«چيزى كه ملاك سنجش اشياست‏»ولى همين حقيقت را صورت‏هاى مختلفى است.كه برخى از آنها جسمانى ومادى و برخى ديگر روحانى و معنوى است مانند:ترازو، قپان، باسكول، ساعت، اسطرلاب، پرگار، شاقول، خط كش، عروض، منطق، عقل و...كه‏على رغم اختلافات مشهود و غير مشهودشان، حقيقت معناى ميزان را به نمايش‏مى‏گذارند;زيرا هر كدام از آنها در حد خود، ملاك سنجش چيزى از اشيا و معيارراستى يا كژى موجودى از موجودات است.

ب)بى‏شك هر يك از الفاظ را معنايى است، ولى بايد خاطر نشان كرد كه‏الفاظ براى بيان حقايق معانى وضع شده‏اند، نه صور آنها و اگر ديده مى‏شودالفاظ در صور معانى به كار مى‏روند، بدين جهت است كه صور، حامل حقايق‏معانى‏اند و طورى با هم عجين شده‏اند كه در حكم يك چيز محسوب مى‏گردند.بنابر اين، اگر لفظ را در هر يك از صور مختلف يك حقيقت استعمال كنند، استعمال لفظ در معناى حقيقى خود خواهد بود، نه استعمال لفظ در معناى‏مجازى آن و درست‏به همين سبب است كه نبايد معناى لفظ را در يك صورت‏خاص، از صورت‏هاى متعدد حقيقت معنا محصور كرد;چرا كه صور ديگر نيزمانند آن صورت خاص، حامل حقيقت معنا هستند.

البته معناى اين سخن اين نيست كه بايد از مورد استعمال لفظ غافل شد، بلكه‏بر عكس، بايد با شناخت مورد استعمال لفظ، قالبى كه با آن مناسب است معين واز دخالت دادن بقيه قالب‏ها و احكام آنها-كه با مورد استعمال تناسبى ندارند-جداخوددارى كرد.

بنابر اين، همان گونه كه محصور كردن حقيقت معنا در يك قالب، كارى است‏خطا و محكوم به تفريط، عدم شناخت مورد استعمال لفظ و سرايت دادن احكام‏صورت‏هايى كه با آن تناسبى ندارند، كارى اشتباه و محكوم به افراط است و هردو عمل، مصداق خروج از حد اعتدال و انحراف از صراط مستقيم‏اند.

ج)طبق فرموده رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم آن جا كه فرمود:«انا معاشر الانبياء امرناان نكلم الناس على قدر عقولهم‏» (1) انبيا و اوليا-صلوات الله عليهم اجمعين-ماموربوده‏اند در خور فهم مردم سخن بگويند.

از طرف ديگر مى‏دانيم كه مردم از نظر فهم و ادراك همه در يك حد نيستند، بلكه داراى درجات و مراتب مختلفى هستند.برخى از آنها در حد و هم و خيال‏متوقف بوده و برخى ديگر به عالم عقل و آسمان حقايق عروج كرده و در اين ميان‏عده‏اى بين و هم و عقل سر گردانند، لذا آن بزرگواران ملكوتى نمى‏توانستندحقايق معانى را-آن طور كه خود ادراك مى‏كنند-براى مردم بيان كنند و به همين‏جهت است كه امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد:

«ما كلم رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم العباد بكنه عقله قط; (2) رسول خدا-كه درود خدا بر اوو اهل بيتش باد-هيچ گاه با مردم آن طور كه خود مى‏فهميد، سخن نگفت.»

جالب اين كه برخى از اهل معرفت، پيامبران را به افرادى لال كه خوابى‏ديده‏اند و مى‏خواهند آن را براى جمعيتى ناشنوا بيان كنند، تشبيه كرده است‏شخص لال اگر خوابى ببيند چطور مى‏تواند آن را براى عده‏اى كر تعريف كند؟بى‏شك نه او مى‏تواند بيان كند و نه آنها مى‏فهمند.

پيامبران نيز در مقايسه با مردم همين طورند;يعنى نه آنها مى‏توانند حقايق را آن‏طور كه خود مى‏فهمند بيان كنند و نه مردم در آن حدى هستند كه سخن پيامبران راآن گونه كه آنها مى‏خواهند، بفهمند;لذا چاره‏اى جز اين نيست كه پيامبران، امورمعقوله‏اى را كه در مى‏يابند، در قالب محسوسات تعبيه كنند و آنها را طورى براى‏مردم مجسم سازند كه همگان را مفيد افتد و هر كسى را در حد قوه ادراك خود ازتعاليم آنان نصيبى باشد. بى‏شك، كسانى كه اهل ظاهرند و از امور به قشر آنها بسنده مى‏كنند، ازسخنان انبيا و اوليا عليهم السلام چيزى جز معانى ظاهرى-كه نسبت‏به حقايق معانى‏قشراند-ادراك نمى‏كنند.بر خلاف آنان كه از ظاهر گذشته و در علم قدمى راسخ‏دارند، چنين كسانى قشرها را نردبان معرفت‏خويش قرار مى‏دهند و بدين وسيله به‏آسمان ارواح معانى عروج و به حقايق آنها دست مى‏يابند.

حق تعالى در سوره عنكبوت بعد از آن كه مردمى را كه غير خدا را ولى خودقرار مى‏دهند به عنكبوتى تشبيه مى‏كند كه به خانه سست و بى‏اساس خويش پناه‏مى‏برد، چنين مى‏فرمايد:

و تلك الامثال نضربها للناس و ما يعقلها الا العالمون ; (3) آنها مثل‏هايى است‏كه ما براى مردم بيان مى‏كنيم و كسى جز دانايان;آنها را درك نمى‏كند.»

مفاد آيه مزبور اين است كه هر كسى را قدرت آن نيست كه از ظاهر امور بگذردو به باطن آنها راه يابد، بلكه اكثر مردم در همان حد ظاهر توقف كرده و از باطن‏بى‏خبرند.

يعلمون ظاهرا من الحيوة الدنيا و هم عن الآخرة هم غافلون ; (4) آنان فقط ظاهرزندگى دنيا را درك مى‏كنند و از(باطن آن)آخرت غافلند.»

پر دلى بايد كه بار غم كشد رخش بايد تا تن رستم كشد

شيخ الرئيس، ابو على حسين بن عبد الله بن سينا-رضوان الله تعالى عليه-دررساله معراجيه گويد:

«شرط انبيا آن است كه هر معقول كه دريابند در محسوس تعبيه كنند و در قول آرندتا امت متابعت آن محسوس كنند و برخوردارى ايشان هم معقول باشد ليكن براى‏امت نيز محسوس و مجسم كنند، و بر وعد و اميدها بيفزايند، و گمان‏هاى نيكو زياده كنند.تا شرطها به كمال رسد و تا قاعده و ناموس شرع و اساس عبوديت‏منحل و مختل نشود و آنچه مراد نبى است پنهان نماند و چون به عاقلى رسد، به‏عقل خود ادراك كند و داند كه گفته‏هاى نبى، همه رمز باشد به معقول آكنده و چون‏به غافلى رسد، به ظاهر گفته نگرد و دل بر مجسمات محسوس، حريص و خوش‏گرداند و در جوال خيال شود و از آستانه وهم درنگذرد;مى‏پرستد نادانسته ومى‏شنود نا دريافته‏«الحمد لله بل اكثرهم لا يعلمون‏».و براى اين بود كه‏شريف‏ترين انسان و عزيزترين انبيا و خاتم رسولان صلى الله عليه و آله و سلم چنين گفت‏با مركز حكمت‏و فلك حقيقت و خزينه عقل امير المؤمنين عليه السلام كه:

يا على:اذا رايت الناس يتقربون الى خالقهم بانواع البر، تقرب اليه بانواع العقل تسبقهم.و اين چنين خطاب جز با چنو بزرگى راست نيامدى كه او در ميان خلق آن چنان بودكه معقول در ميان محسوس.گفت:يا على!چون مردمان در كثرت عبادت رنج‏برند، تو در ادراك معقول رنج‏بر تا بر همه سبقت گيرى.لا جرم چون به ديده‏بصيرت عقلى مدرك اسرار گشت همه حقايق را دريافت و ديدن يك حكم دارد كه‏گفت:لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا» (5)

حال كه با اصول و امهات ياد شده آشنا گشتى، وقت آن رسيده است كه حقيقت‏معناى‏«در»را بدانى و بدين ترتيب كم كم به فهميدن مراد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نزديك‏گردى كه فرمود:

«اى مردم به درستى كه در ماه رمضان درهاى بهشت‏باز است، پس از پروردگارخويش بخواهيد كه آنها را به رويتان نبندد و درهاى جهنم بسته است، پس از اوبخواهيد تا آنها را به رويتان باز نكند و شياطين در حبسند، پس از او بخواهيد كه‏آنها را بر شما مسلط نسازد».

لذا گوييم:روح و حقيقت معناى‏«در»كه موضوع له واقعى آن است، عبارت است از مطلق چيزى كه راه وصول به مقصدى است و بدون آن نمى‏توان به‏مطلوب دست‏يافت.

بى‏شك، اين حقيقت را صورت‏ها و قالب‏هاى متعددى است و هر كدام ازآنها مخصوص است‏به موردى خاص، همراه با احكام و خصوصيات ويژه، كه‏جهت آشنا شدن با ويژگى‏هاى هر يك از آنها، شناخت مورد و صورت مناسب بامورد، لازم و ضرورى است.

شايع‏ترين و معروف‏ترين صورت حقيقت مزبور نزد عموم مردم همين‏«در»متعارفى است كه راه ورود به ساختمان‏ها و قصرها و باغ‏ها و خانه‏ها و ساير ابنيه‏مادى است، و بر اثر همين شيوع و معروفيت است كه اكثر اذهان، با شنيدن لفظ‏«در»بدان منصرف مى‏شوند;ولى در عين حال نبايد از اين نكته غفلت كرد كه‏صورت ياد شده فقط مصداق و قالبى از قالب‏هاى متعدد حقيقت معناى‏«در»است، نه تنها قالب منحصر به فرد آن.بنابر اين، نبايد لفظ‏«در»را در همه مواردبر همان صورت متعارف و معهود حمل كرد، بلكه بايد دانست كه در هر چيزى‏مناسب با همان چيز است و نمى‏توان خصوصيات مربوط به يك مورد را به ديگرموارد كشاند.

به عنوان مثال:در ابنيه و ساختمان‏هاى مسكونى، مناسب با همان‏ساختمان‏هاست، با كيفيت و خصوصيت مخصوص به خود. «در»شيشه‏ها وبطرى‏ها و ساير امور محسوسه نيز مناسب با همان موارد با احكام و خصوصيات‏مربوط است.همچنين در امور معنوى مانند محبت و دوستى، يا عداوت ودشمنى، مناسب با همان امور معنوى همراه با ويژگى‏هاى مخصوص به خوداست.و نيز در دانا شدن و سواد آموختن مناسب با دانا شدن و سواد آموختن‏است، با خصوصيات مربوط و همين طور ساير موارد، كه در همه آنها ابتدا بايدمورد را شناخت و سپس صورت مناسب با مورد را و در نهايت‏خصوصيات وويژگى‏هاى صورت مناسب را.بنابر اين، وقتى كه از قول رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم براى ما نقل مى‏شود كه آن جناب‏درباره على بن ابى طالب عليهما السلام فرمود:«انا مدينة العلم و على بابها; (6) من شهر علم‏هستم و على دروازه آن است‏»بدون آن كه فرمايش آن جناب را حمل بر مجاز كنيم‏يا-العياذ بالله-براى حضرت وصى عليه السلام قيافه و هيئتى شبيه دروازه‏هاى‏متعارف فرض نماييم، سخن نبى گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم را تصديق كرده و مى‏گوييم:مراد آن حضرت اين است كه هر كسى بخواهد از علوم و معارفى كه نزد من‏است‏بهره‏مند شود، نخست‏به خدمت على عليه السلام در آيد و از طريق او به علوم من‏پى ببرد و نيز وقتى كه گفته مى‏شود حضرت امام موسى بن جعفر الكاظم عليهما السلام باب‏الحوائج الى الله است، بدون آن كه لفظ‏«باب‏»را حمل بر معناى مجازى يادرهاى متعارف و معمولى كنيم مى‏گوييم:مراد اين است كه هر كس بخواهدخداوند حوايج او را بر آورد بايد به حضرت امام موسى بن جعفر عليهما السلام متوسل شود وبا وساطت آن جناب، به مطلوب خويش دست‏يابد.

و همين طور در ساير موارد كه ذيلا به برخى از آنها اشاره مى‏شود:

الف)«عن عبد الرحمن بن ابي عبد الله قال:سمعت ابا عبد الله عليه السلام يقول:ان رسول‏الله صلى الله عليه و آله و سلم علم عليا بابا يفتح له الف باب، كل باب يفتح له الف باب; (7)

عبد الرحمن بن ابى عبد الله گويد:از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود:به‏درستى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بابى از علم به على عليه السلام آموخت كه آن‏باب هزار باب و هر يك از آنها هزار باب ديگر را براى او مى‏گشود.»

ب)«عن امير المؤمنين عليه السلام قال:انا حجة الله، و انا خليفة الله، و انا صراط الله، و انا باب‏الله... (8) .

از امير مؤمنان على بن ابى طالب عليهما السلام نقل شده است كه فرمود:من حجت‏خدا و خليفه اويم.من صراط مستقيم خدا و باب او هستم...»

ج)«عن ابى حمزة قال:سمعت ابا جعفر عليه السلام يقول:ان عليا عليه السلام باب فتحه الله فمن‏دخله كان مؤمنا و من خرج منه كان كافرا; (9)

ابو حمزه گويد:از امام باقر عليه السلام شنيدم كه فرمود:به درستى كه على عليه السلام درى‏است كه خداوند آن را گشوده است، پس هر كس كه از آن در وارد شود مؤمن‏است و هر كس كه از او خارج شود، كافر است.»

د)«قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم:لكل شي‏ء باب و باب العبادة الصوم; (10) رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: براى هر چيزى درى است و در عبادت روزه است.»

ه)قال على بن ابى طالب عليهما السلام:فان الجهاد باب من ابواب الجنة فتحه الله لخاصة‏اولياءه; (11)

امام امير مؤمنان على بن ابى طالب عليهما السلام فرمود:جهاد درى است از درهاى‏بهشت كه خداوند آن را براى اولياى مخصوص خود باز كرده است.»

اكنون اگر در مواردى كه بدان‏ها اشاره شد خوب دقت كنى، به وضوح‏خواهى ديد كه روح و حقيقت معناى در(مطلق چيزى كه راه وصول به مقصدى‏است)در همه آنها موجود است، ليكن در صورت‏هاى مختلف و قالب‏هاى‏گوناگون، و نيز تصديق خواهى كرد كه نه وحدت حقيقت‏ياد شده با تكثر وتخالف قالب‏ها منافاتى دارد و نه كثرت و تخالف قالب‏ها به وحدت آن حقيقت‏خللى وارد مى‏كند.

درهاى بهشت و جهنم كدامند؟

اكنون كه حقيقت معناى لفظ‏«در»را فهميدى و نيز با توجه به آنچه پيش‏تر گفته شد رابطه بهشت و جهنم را با وجود انسان و اعمال و رفتار وى دانستى، گوييم:اگر به حاق آنچه گفتيم رسيده باشى، بدون ترديد تصديق خواهى كرد كه مراد ازدرهاى بهشت، مطلق امورى است كه راه را براى انجام كارهاى شايسته و نيك‏هموار كرده و موجب مى‏شوند كه از آدمى اعمال پسنديده و خوب صادر شود، ونيز حكم خواهى كرد كه مقصود از درهاى جهنم مطلق امورى است كه راه را براى‏ارتكاب اعمال ناشايست و زشت‏باز و موجب مى‏شوند كه از آدمى كارهاى ناپسندسربزند.

حال اگر بپرسى امورى كه راه انجام كارهاى شايسته را هموار مى‏كنند و بدين‏سبب درهاى بهشتند چيست؟و نيز امورى كه راه ارتكاب اعمال ناشايست را بازمى‏كنند و بدين جهت درهاى جهنم هستند كدام است؟گوييم:از آن رو كه آدمى‏همه كارهايش را-چه خوب و چه بد-به وساطت قوايى كه خداى تبارك و تعالى‏آنها را در وجود او تعبيه كرده است انجام مى‏دهد، و آنها عبارتند از حواس‏پنج گانه ظاهرى(لامسه، باصره، سامعه، ذائقه، شامه)و حواس سه گانه باطنى(متخيله، واهمه، عاقله)مى‏توان گفت‏حواس پنجگانه ظاهرى به اضافه قوه‏متخيله و قوه واهمه، در صورتى كه مطيع قوه عاقله نباشند(بدون قوه عاقله)امورى هستند كه راه را براى ارتكاب كارهاى ناپسند هموار مى‏كنند و درهاى‏هفت گانه جهنمند ولى همين هفت‏حواس در صورتى كه تحت امر قوة عاقلة واقع‏شوند، (به اضافه قوه عاقلة)امورى هستند كه راه را براى انجام اعمال پسنديده بازمى‏كنند و درهاى هشت گانه بهشتند و شايد به همين جهت‏باشد كه در برخى ازنصوص دينى تعداد درهاى بهشت هشت عدد و تعداد درهاى جهنم هفت عدد ذكرشده است.حق تعالى در سوره حجر درباره جهنميان مى‏فرمايد:

و ان جهنم لموعدهم اجمعين لها سبعة ابواب لكل باب منهم جزء مقسوم ; (12) به درستى كه وعده گاه همه آنها جهنم است كه آن را هفت دروازه است و هردروازه‏اى به گروهى اختصاص يافته است.»

امام باقر عليه السلام مى‏فرمايد:

«احسنوا الظن بالله و اعلموا ان للجنة ثمانية ابواب...; (13) به خداوند گمان نيكوبريد و بدانيد بهشت را هشت دروازه است.»

محقق و مدقق بى‏نظير خواجه نصير الدين طوسى-رضوان الله تعالى عليه-درفصل چهاردهم تذكره آغاز و انجام-كه در اشاره به درهاى بهشت و دوزخ است-چنين مى‏فرمايد:

مشاعر حيوانى-كه به آن اجزاى عالم ملك ادراك كنند-هفت است.پنج ظاهر و آن‏حواس خمسه است و دو باطن و آن خيال و وهم است، كه يكى مدرك صور ويكى مدرك معانى است.چه مفكره و حافظه و ذاكره از مشاعر نيستند، بل اعوان‏ايشانند.

و هر نفس كه متابعت هوا كند و عقل را در متابعت هوا مسخر گرداند: ارايت من‏اتخذ الهه هواه (14) هر يكى ازين مشاعر سببى باشند از اسباب هلاك او:

و اضله الله على علم (15) تا حالش آن بود كه: فاما من طغى و آثر الحيوة الدنيافان الجحيم هى الماوى (16)

پس هر يكى از اين مشاعر به مثابت درى‏اند از درهاى دوزخ: لها سبعة ابواب‏لكل باب منهم جزء مقسوم (17)

و اگر عقل-كه مدرك عالم ملكوت است و رئيس آن همه مشاعر است-رئيس مطاع باشد و نفس را از هواى او منع كند تا به هر يكى از مشاعر آيتى از كتاب الهى‏را از عالم امرى كه ادراكش به آن مشعر خاص باشد به تقديم رساند و به عقل نيزاستماع آيات كلام الهى را از عالم خلقى تلقى كند، به خلاف آن قوم كه: و لو كنانسمع او نعقل ما كنا في اصحاب السعير. (18) اين مشاعر هشت گانه كه عقل باهفت‏حس مدرك-كه مذكور شد-باشد، به مثابت درهاى بهشت‏باشد.

و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى فان الجنة هي الماوى. (19)

البته لازم است تاكيد كنيم كه درهاى بهشت و جهنم به امورى كه بدان‏هااشاره شد محدود نمى‏گردند، بلكه همان طور كه در ابتدا خاطرنشان گرديد:درهاى بهشت، مطلق امورى است كه راه را براى انجام كارهاى خير هموارمى‏كنند و همچنين درهاى جهنم، مطلق امورى است كه راه را براى ارتكاب‏اعمال بد باز مى‏نمايند، ولى از آن رو كه در ميان امورى كه انجام كارهاى خيريا شر را تسهيل مى‏كنند، حواس پنج گانه ظاهرى و حواس سه گانه باطنى، نمودبيشترى دارند، مورد تاكيد و اشاره قرار گرفته‏اند.و گرنه انحصارى در كارنيست، و مى‏توان علاوه بر آنها چيزهاى ديگرى را مصداق درهاى بهشت‏يا جهنم‏دانست.

درست‏به همين جهت است كه نصوص دينى در بيان تعداد درهاى بهشت وجهنم متفاوتند و در عين تفاوت همه صادق و مطابق با واقعند;زيرا، هر كدام ازآنها مساله ياد شده را از ديدگاهى معين و به اعتبارى مخصوص مورد ملاحظه قرارداده است;

مثلا از جمله امورى كه، راه را براى انجام كارهاى خير يا شر هموار مى‏كنند، امام و رهبر جامعه است;يعنى اگر زعامت ملت در كف با كفايت امامى صالح قرار گيرد، راه براى انجام كارهاى خير هموار مى‏گردد و اگر رهبرى امت دردست امامى ناصالح بيفتد، راه براى انجام كارهاى شر باز مى‏شود.لذا امام‏صالح، امام نور و درى از درهاى بهشت است و امام ناصالح امام نار و درى ازدرهاى جهنم. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم درباره حسين بن على عليهما السلام مى‏فرمايد:

«الا و ان الحسين باب من ابواب الجنة من عانده حرم الله عليه ريح الجنة (20) ;آگاه‏باشيد كه حسين عليه السلام درى از درهاى بهشت است و هر كس با او دشمنى ورزدخداوند بوى بهشت را بر او حرام خواهد كرد.»

امير مؤمنان على بن ابى طالب-عليه افضل صلوات المصلين-مى‏فرمايد:

«ان للجنة احدى و سبعين بابا يدخل من سبعين منها شيعتي و اهل بيتي و من‏باب واحد سائر الناس (21) ;به درستى كه براى بهشت هفتاد و يك در است كه‏شيعيان و خاندان من از هفتاد در و ديگران از يك در آن داخل مى‏شوند.»

امام صادق عليه السلام در خبرى بعد از آن كه تعداد درهاى جهنم را هفت در ذكرمى‏كند، آنها را به هفت نفر از ائمه جور اختصاص داده و مى‏فرمايد:

«فهم ابواب لمن اتبعهم‏» (22) يعنى:پس آنان براى پيروان خويش درهايى ازجهنمند و راه ورود آنها را به آتش هموار مى‏سازند.

آخرين نكته‏اى كه در اين مقطع از بحث لازم است مورد تاكيد قرار گيرد اين‏است كه درهاى بهشت و جهنم را در هر عالمى صورى است مناسب با همان‏عالم.صور ظاهرى و دنيوى آنها همان‏هايى است كه به عنوان مصاديق درهاى‏بهشت و جهنم بدان‏ها اشاره شد;ولى صور باطنى و اخروى آنها صور ديگرى‏است كه در عالم آخرت مناسب با همان عالم، بروز مى‏كنند. اى عزيز!اكنون كه-با توجه به مطالب مزبور-درهاى بهشت و جهنم راشناختى و با حقيقت آنها آشنا شدى، بايد بدانى كه اگر چشم را جهت نظر به مناظرمحرم و نامشروع بگشايى، در حقيقت درى از درهاى جهنم را به روى خودگشوده‏اى و اگر گوش را براى استماع سخنان نامربوط و باطل باز بگذارى، درحقيقت درى از درهاى جهنم را باز گذاشته‏اى و اگر دهان را جهت‏بيان، هرسخن نامربوط و باطلى باز كنى، در حقيقت درى از درهاى جهنم را به روى‏خويش باز كرده‏اى.

بر عكس اگر چشم را جهت ديدن مناظر مشروع يا تشخيص راه از بيراهه‏بگشايى، در حقيقت درى از درهاى بهشت را به روى خود گشوده‏اى و اگر گوش‏را جهت‏شنيدن حرف حق باز بگذارى، در حقيقت درى از درهاى بهشت را بازكرده‏اى و اگر دهان را هت‏بيان كلام حق باز كنى، در حقيقت درى از درهاى‏بهشت را به روى خويش گشوده‏اى.

همچنين بايد بدانى كه اگر ولايت امام نور را بپذيرى، در حقيقت درى ازدرهاى بهشت را به روى خود گشوده‏اى و بر عكس اگر ولايت امام نار را قبول‏كنى، در حقيقت درى از درهاى جهنم را به روى خود باز كرده‏اى و همين طور دربقيه موارد.

نيز بايد بدانى مقصود رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از اين كه فرمود:در ماه مبارك رمضان‏درهاى بهشت‏باز و درهاى جهنم بسته و شياطين در حبسند، اين است كه خداوندتبارك و تعالى، با آداب و رسومى كه در ماه مبارك رمضان مقرر كرده، راه انجام‏كارهاى خير را هموار و طريق ارتكاب اعمال ناشايست را مسدود و غرايز نفسانى‏و هواهاى شيطانى را به بند كشيده است.

و همچنين بايد بدانى مراد آن جناب از اين كه فرمود:از خداوند بخواهيددرهايى كه از بهشت‏به روى شما باز مى‏شود، همان طور باز، و درهايى كه ازجهنم به روى شما بسته مى‏شود، همان طور بسته و شياطينى كه در حبس واقع‏مى‏شوند، همان طور محبوس بمانند، اين است كه از خداوند متعال درخواست‏كنيد توفيقاتى كه به سبب وقوع در ماه مبارك رمضان نصيبتان مى‏شود و بر اساس آن‏اعمالى را انجام مى‏دهيد و يا گناهانى را ترك مى‏كنيد و يا خود و هواهاى شيطانى‏خويش را به مقررات و حدود الهى مقيد مى‏سازيد، بعد از ماه مبارك رمضان نيزادامه داشته باشد.

اين گونه نباشد كه با رفتن ماه مبارك رمضان، خيرات و بركاتى كه اين ماه عزيزبا خود مى‏آورد، نيز از ميان برود و اهتمامى كه در انجام عبادات و ترك محرمات‏به خرج مى‏دهيد و كنترلى كه بر هواها و غرايز نفسانى اعمال مى‏كنيد، ضعيف وكم رنگ شود.

در آخر يكى از ماه‏هاى رمضان، به يكى از دوستان گفتم:از امشب درهاى‏بهشت‏به روى خيلى‏ها بسته مى‏شود و در عوض، درهاى جهنم به روى آنها بازمى‏گردد.آن دوست پرسيد چگونه؟

گفتم:چگونگى آن را بگذار براى فردا هنگام اذان صبح.

آن شب سپرى شد وقت اذان صبح، به سمت مسجد حركت كردم و در بين‏راه آن دوست را ديدم.عطف به صحبت‏شب گذشته بدو گفتم:به اين اتاق‏هاكه چراغ‏هاى آنها همه خاموش است‏خوب بنگر و ببين چگونه مردم خفته‏اندو از فرا رسيدن سحرگاه و نماز اول وقت غافل هستند.در صورتى كه در شب‏هاى‏گذشته نزديك اذان صبح همه اين چراغ‏ها، روشن و مردم بيدار بودند:يكى‏قرآن مى‏خواند و ديگرى دعاى سحر و ديگرى نافله شب، يكى مسواك مى‏كردو ديگرى وضو مى‏ساخت و ديگرى آماده رفتن به مسجد و خلاصه هر كسى‏به صورتى در جنب و جوش و تلاش بود و با اعمال و حالاتى كه داشت، درهاى بهشت را به روى خويش باز كرده بود، ولى امشب و امروز همان طوركه مى‏بينى و خواهى ديد، از آن همه جنب و جوش و تلاش و آن همه اعمال وحالات، هيچ خبرى نيست، ترك آن اعمال و از دست دادن آن حالات، يعنى بسته شدن درهاى بهشت و بر عكس، ادامه و استمرار آنها، يعنى باز نگه داشتن‏درهاى بهشت.

و بر همين منوال است‏بسته يا باز بودن درهاى جهنم، يعنى در روزهاى‏ماه مبارك رمضان اگر كسى مى‏خواست دروغ بگويد يا غيبت‏بكند و يا خداى‏ناكرده به ناموس مردم نگاه شهوت آلود داشته باشد، با خود مى‏گفت من روزه‏هستم، نبايد اين كارها را انجام دهم و لذا با بستن چشم و گوش و زبان و ديگراعضا از گناه، درهاى جهنم را به روى خويش مى‏بست و غرايز و شهوات وميل‏هاى شيطانى را به زنجير مى‏كشيد.ولى از امروز به بعد، كه ماه رمضان‏سپرى شده است‏بسيارى از همين مردم كه در حال روزه مراقب چشم و زبان وگوش خويش بودند كم كم اين محدوديت‏ها را از ميان برداشته و قيد و بندها رامى‏گسلند و بدين ترتيب، درهاى جهنم را دوباره به روى خويش مى‏گشايند وشياطين اميال و شهوات را از حبس آزاد كرده و باز آنها را به جان خويش‏مى‏اندازند.

باز كردن چشم و گوش و زبان به گناه، يعنى باز كردن درهاى جهنم به روى‏خويش.رها كردن اميال و شهوات از محدوديت‏هاى شرعى، يعنى آزاد كردن‏شياطين از حبس و بر عكس، نگاه داشتن اعضا و جوارح از گناه، يعنى بستن‏درهاى جهنم، به قيد و بند كشيدن غرايز و شهوات، يعنى به زنجير كشيدن‏شياطين.و استمرار اين حالات و ادامه اين كنترل‏ها، يعنى بسته نگاه داشتن‏درهاى جهنم و در حبس ماندن شياطين.

ماه تزكيه نفس

بنابر آنچه گفته شد گوييم:اى عزيز!اگر قصد آن دارى كه با اقتدار كامل برغرايز و شهوات خويش فايق آيى و در مسير تقوا و پرهيزكارى قدم‏هاى مؤثرى‏بردارى، بايد بدانى كه ماه مبارك رمضان فرصت‏بسيار خوبى است و نبايد آن را به‏راحتى و رايگان از كف بدهى، و نيز بايد بدانى كه اگر خداى ناكرده در اين ماه‏عزيز(ماه خودسازى و تزكيه نفس)نتوانى خود را اصلاح كنى، به طريق اولى درغير اين ماه نخواهى توانست‏به تزكيه خويش بپردازى.

مثلا كسى كه به ضعف اعصاب مبتلاست و با هزار و يك ناراحتى دست‏به‏گريبان است اگر در يك محيط آرام-كه تمام شرايط فراهم و همه موانع برطرف‏گرديده است-نتواند يا نخواهد استراحت كند، در غير آن محيط-كه تمام موانع‏موجود و همه مقتضيات مفقود است-به طريق اولى نمى‏تواند و نخواهد توانست‏به استراحت‏بپردازد.

خداى تبارك و تعالى ماه مبارك رمضان را ماه خودسازى و تهذيب نفس قرارداده است در اين ماه، تمام شرايط فراهم و همه موانع بر طرف گرديده تا مؤمنان ومسلمانان به خود پرداخته و خويش را اصلاح كنند.حال اگر من يا شما قدر آن راندانسته و از اين فرصت‏خدادادى-آن طور كه بايد-استفاده نكنيم، بدون ترديد درغير اين ماه نخواهيم توانست‏به اصلاح خويش بپردازيم و يا لا اقل جهت رسيدن به‏امر ياد شده با مشكلات فراوانى مواجه خواهيم گرديد.

پس اى رفيق!به هوش باش و از فرصت‏ها حداكثر استفاده را بكن كه به خداسوگند!فردا دير است و اگر به اميد آينده‏اى، بدان كه آينده، چيز نامعلومى‏است، روى چيز نامعلوم حساب باز نكن كه ضرر مى‏كنى و خداى ناكرده چشم‏باز مى‏كنى و مى‏بينى جز روسياهى و تباهى چيزى در بساط ندارى.

هواهاى پليد و زشت و پستت نمى‏دانى چه‏ها داده به دستت شدى هم كاسه با ابليس ملعون به مكرش هر دو دست از پشت‏بستت چو شيطان در وجودت خانه كرده به حكم وى بود خيز و نشستت زدوده از دلت‏ياد خدا را ربوده از كفت عهد الستت تو كى پيروز بودى بر هريمن كه امروزت بود روز شكستت بغير از انى و منى ندارى درون سينه و آن نفس مستت گذشت از عمر تو سى يا چهل سال همين سان بگذرد پنجاه و شستت (23) (سحر)بيدار شو از خواب غفلت كه نرود فرصت‏باقى ز دستت مشو غافل ز حق تا مى‏توانى كزو گرديده ظاهر، بود و هستت

(مؤلف)


پى‏نوشتها:

1و2. «ما پيامبران ماموريم در خور عقل مردم سخن بگوييم.»كلينى،اصول كافى،ج 1،ص 18.

3. عنكبوت(29)آيه 43.

4. روم(30)آيه 7.

5. ابو على سينا،رساله معراجيه،ص 14.

6. مجلسى،بحار الانوار،ج 40،ص 201.

7. همان،ص 131.

8. همان،ج 39،ص 235.

9. كلينى،اصول كافى،ج 1،ص 363.

10. فيض كاشانى،محجة البيضاء،ج 2،ص 122.

11. نهج البلاغه محمد عبده،خطبه 27.

12. حجر(15)آيه 43 و 44.

13. مجلسى،بحار الانوار،ج 8،ص 131.

14. فرقان(25)آيه 43.

15. جاثيه(45)آيه 23.

16. نازعات(75)آيه 37.

17. حجر(15)آيه 44.

18. ملك(67)آيه 10.

19. نازعات(75)آيه 41.

20. شيخ عباس قمى،سفينة البحار،ج 1،ص 108.

21. مجلسى،بحار الانوار،ج 8،ص 139.

22. همان،ص 301.

23. شست‏بر وزن دست چند معنا دارد:1)عددى است معروف كه به عربى ستين گويند و معرب آن‏شصت‏باشد...(محمد حسين بن خلف تبريزى،برهان قاطع.)