9. معناى باز بودن درهاى بهشتو بسته بودن درهاى جهنم در
ماه رمضان
اگر به ياد داشته باشى، پيشتر گفته شد:در خطبه شعبانيه-كه رسول خدا صلى
الله عليه و آله و سلمآن را به مناسبت فرا رسيدن ماه مبارك رمضان ايراد فرموده
بودند-دو مورد است كهفهم آن به تامل بيشترى نياز دارد:مورد نخست را-كه به
ضيافت الله(ميهمانىخدا)مربوط بود-پشتسر گذاشتيم و اميدواريم كه پشتسر نيفتد.
اما مورد دوم و آن اين است كه:طبق فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله و
سلم در ماه مباركرمضان درهاى بهشتباز و درهاى جهنم بسته و شياطين در حبسند،
بايد ببينيم وتامل كنيم كه مراد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از اين
سخنان چيست؟ آيا همان طور كه در بدوامر تصور مىشود بهشت، باغ يا قصرى مانند
همين باغها و قصرهاى دنيا بادرهاى بزرگ آن چنانى است كه تا قبل از ماه رمضان
درهايش بسته است، ولى بهمجرد، آغاز ماه مبارك رمضان خداوند دستور مىدهد آنها
را به روى بندگانمؤمنش بگشايند تا داخل شوند؟
آيا جهنم، جايى است مثل شكنجهگاههاى دنيا، داراى درهاى كذايى كه تاقبل از
ماه رمضان درهايش باز ولى به مجرد شروع شدن ماه رمضان، آنها را بهدستور خداوند
مىبندند و[مثلا]اگر كسى بخواهد به جهنم برود با درهاى بستهمواجه مىشود؟
آيا واقعا در اين دنيا شياطينى هستند مستقل از ما كه تا قبل از ماه رمضان
همهآزادند و هر جا كه بخواهند مىروند و هر كارى كه بخواهند مىكنند، ولى
ماهرمضان كه شروع مىشود همه آنها را مىگيرند و تحت الحفظ به زندان مىبرند
ودر آن جا محبوس مىسازند؟يا اين كه واقع امر خيلى بالاتر از اين گونه تصوراتو
توهمات ابتدايى است؟
در پاسخ سؤالات ياد شده از دو امر ناگزيريم:
الف)مرورى بر آنچه در سابق درباره بهشت و جهنم و ارتباط اين دو با
انسانگفتيم.
ب)تحقيقى در حقيقت معناى لفظ«در»؟
اما خلاصه آنچه در سابق درباره بهشت و جهنم گفتهايم، اين است كه بهشتو
جهنم چيزى نيستند جز ظهور اعمال انسان;عذابها و آلام جهنم چيزى نيستندجز
بازگشت نفس اعمال بد آدمى به آدمى و نيز تنعمات بهشت چيزى نيستند جزرجوع نفس
اعمال نيك انسان به انسان، و به عبارت دقيقتر بهشت و جهنم هرگزاز انسان جدا
نيستند و آدمى نيز هرگز از بهشت و جهنم بريده نيست.انسان اگرسراپا غرق در طاعت
و بندگى خدا باشد، او خود بهشت است و اگر خداى ناكردهغرق در گناه و عصيان
باشد، او خود جهنم است.
اكنون كه مطالب مزبور را مرور كرديم، مىپردازيم به بيان حقيقت
معناى«در»ولى قبل از ورود در بحث، بايد امورى را كه در روشن شدن مطلوب نقش
بهسزايى دارند، مورد تاكيد قرار دهيم.
الف)هر يك از معانى را حقيقتى و صورتى است.حقيقت معنا به منزله روح وصورت آن
به منزله قالب است و چه بسيار از معانى كه على رغم داشتن يكحقيقت، داراى
قالبهاى گوناگون و صورتهاى متعددند;مانند معناى كلمه«ميزان»كه معناى حقيقى
آن عبارت است از:«چيزى كه ملاك سنجش اشياست»ولى همين حقيقت را صورتهاى مختلفى
است.كه برخى از آنها جسمانى ومادى و برخى ديگر روحانى و معنوى است مانند:ترازو،
قپان، باسكول، ساعت، اسطرلاب، پرگار، شاقول، خط كش، عروض، منطق، عقل و...كهعلى
رغم اختلافات مشهود و غير مشهودشان، حقيقت معناى ميزان را به
نمايشمىگذارند;زيرا هر كدام از آنها در حد خود، ملاك سنجش چيزى از اشيا و
معيارراستى يا كژى موجودى از موجودات است.
ب)بىشك هر يك از الفاظ را معنايى است، ولى بايد خاطر نشان كرد كهالفاظ
براى بيان حقايق معانى وضع شدهاند، نه صور آنها و اگر ديده مىشودالفاظ در صور
معانى به كار مىروند، بدين جهت است كه صور، حامل حقايقمعانىاند و طورى با هم
عجين شدهاند كه در حكم يك چيز محسوب مىگردند.بنابر اين، اگر لفظ را در هر يك
از صور مختلف يك حقيقت استعمال كنند، استعمال لفظ در معناى حقيقى خود خواهد
بود، نه استعمال لفظ در معناىمجازى آن و درستبه همين سبب است كه نبايد معناى
لفظ را در يك صورتخاص، از صورتهاى متعدد حقيقت معنا محصور كرد;چرا كه صور
ديگر نيزمانند آن صورت خاص، حامل حقيقت معنا هستند.
البته معناى اين سخن اين نيست كه بايد از مورد استعمال لفظ غافل شد، بلكهبر
عكس، بايد با شناخت مورد استعمال لفظ، قالبى كه با آن مناسب است معين واز دخالت
دادن بقيه قالبها و احكام آنها-كه با مورد استعمال تناسبى ندارند-جداخوددارى
كرد.
بنابر اين، همان گونه كه محصور كردن حقيقت معنا در يك قالب، كارى استخطا و
محكوم به تفريط، عدم شناخت مورد استعمال لفظ و سرايت دادن احكامصورتهايى كه
با آن تناسبى ندارند، كارى اشتباه و محكوم به افراط است و هردو عمل، مصداق خروج
از حد اعتدال و انحراف از صراط مستقيماند.
ج)طبق فرموده رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم آن جا كه
فرمود:«انا معاشر الانبياء امرناان نكلم الناس على قدر عقولهم» (1)
انبيا و اوليا-صلوات الله عليهم اجمعين-ماموربودهاند در خور فهم مردم سخن
بگويند.
از طرف ديگر مىدانيم كه مردم از نظر فهم و ادراك همه در يك حد نيستند، بلكه
داراى درجات و مراتب مختلفى هستند.برخى از آنها در حد و هم و خيالمتوقف بوده و
برخى ديگر به عالم عقل و آسمان حقايق عروج كرده و در اين ميانعدهاى بين و هم
و عقل سر گردانند، لذا آن بزرگواران ملكوتى نمىتوانستندحقايق معانى را-آن طور
كه خود ادراك مىكنند-براى مردم بيان كنند و به همينجهت است كه امام صادق عليه
السلام مىفرمايد:
«ما كلم رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم العباد بكنه عقله قط; (2)
رسول خدا-كه درود خدا بر اوو اهل بيتش باد-هيچ گاه با مردم آن طور كه خود
مىفهميد، سخن نگفت.»
جالب اين كه برخى از اهل معرفت، پيامبران را به افرادى لال كه
خوابىديدهاند و مىخواهند آن را براى جمعيتى ناشنوا بيان كنند، تشبيه كرده
استشخص لال اگر خوابى ببيند چطور مىتواند آن را براى عدهاى كر تعريف
كند؟بىشك نه او مىتواند بيان كند و نه آنها مىفهمند.
پيامبران نيز در مقايسه با مردم همين طورند;يعنى نه آنها مىتوانند حقايق را
آنطور كه خود مىفهمند بيان كنند و نه مردم در آن حدى هستند كه سخن پيامبران
راآن گونه كه آنها مىخواهند، بفهمند;لذا چارهاى جز اين نيست كه پيامبران،
امورمعقولهاى را كه در مىيابند، در قالب محسوسات تعبيه كنند و آنها را طورى
براىمردم مجسم سازند كه همگان را مفيد افتد و هر كسى را در حد قوه ادراك خود
ازتعاليم آنان نصيبى باشد. بىشك، كسانى كه اهل ظاهرند و از امور به قشر آنها
بسنده مىكنند، ازسخنان انبيا و اوليا عليهم السلام چيزى جز معانى ظاهرى-كه
نسبتبه حقايق معانىقشراند-ادراك نمىكنند.بر خلاف آنان كه از ظاهر گذشته و در
علم قدمى راسخدارند، چنين كسانى قشرها را نردبان معرفتخويش قرار مىدهند و
بدين وسيله بهآسمان ارواح معانى عروج و به حقايق آنها دست مىيابند.
حق تعالى در سوره عنكبوت بعد از آن كه مردمى را كه غير خدا را ولى خودقرار
مىدهند به عنكبوتى تشبيه مىكند كه به خانه سست و بىاساس خويش پناهمىبرد،
چنين مىفرمايد:
و تلك الامثال نضربها للناس و ما يعقلها الا العالمون ; (3) آنها
مثلهايى استكه ما براى مردم بيان مىكنيم و كسى جز دانايان;آنها را درك
نمىكند.»
مفاد آيه مزبور اين است كه هر كسى را قدرت آن نيست كه از ظاهر امور بگذردو
به باطن آنها راه يابد، بلكه اكثر مردم در همان حد ظاهر توقف كرده و از
باطنبىخبرند.
يعلمون ظاهرا من الحيوة الدنيا و هم عن الآخرة هم غافلون ; (4)
آنان فقط ظاهرزندگى دنيا را درك مىكنند و از(باطن آن)آخرت غافلند.»
پر دلى بايد كه بار غم كشد رخش بايد تا تن رستم كشد
شيخ الرئيس، ابو على حسين بن عبد الله بن سينا-رضوان الله تعالى
عليه-دررساله معراجيه گويد:
«شرط انبيا آن است كه هر معقول كه دريابند در محسوس تعبيه كنند و در قول
آرندتا امت متابعت آن محسوس كنند و برخوردارى ايشان هم معقول باشد ليكن
براىامت نيز محسوس و مجسم كنند، و بر وعد و اميدها بيفزايند، و گمانهاى نيكو
زياده كنند.تا شرطها به كمال رسد و تا قاعده و ناموس شرع و اساس عبوديتمنحل و
مختل نشود و آنچه مراد نبى است پنهان نماند و چون به عاقلى رسد، بهعقل خود
ادراك كند و داند كه گفتههاى نبى، همه رمز باشد به معقول آكنده و چونبه غافلى
رسد، به ظاهر گفته نگرد و دل بر مجسمات محسوس، حريص و خوشگرداند و در جوال
خيال شود و از آستانه وهم درنگذرد;مىپرستد نادانسته ومىشنود نا
دريافته«الحمد لله بل اكثرهم لا يعلمون».و براى اين بود كهشريفترين انسان و
عزيزترين انبيا و خاتم رسولان صلى الله عليه و آله و سلم چنين گفتبا مركز
حكمتو فلك حقيقت و خزينه عقل امير المؤمنين عليه السلام كه:
يا على:اذا رايت الناس يتقربون الى خالقهم بانواع البر، تقرب اليه بانواع
العقل تسبقهم.و اين چنين خطاب جز با چنو بزرگى راست نيامدى كه او در ميان خلق
آن چنان بودكه معقول در ميان محسوس.گفت:يا على!چون مردمان در كثرت عبادت
رنجبرند، تو در ادراك معقول رنجبر تا بر همه سبقت گيرى.لا جرم چون به
ديدهبصيرت عقلى مدرك اسرار گشت همه حقايق را دريافت و ديدن يك حكم دارد
كهگفت:لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا» (5)
حال كه با اصول و امهات ياد شده آشنا گشتى، وقت آن رسيده است كه
حقيقتمعناى«در»را بدانى و بدين ترتيب كم كم به فهميدن مراد رسول خدا صلى الله
عليه و آله و سلم نزديكگردى كه فرمود:
«اى مردم به درستى كه در ماه رمضان درهاى بهشتباز است، پس از پروردگارخويش
بخواهيد كه آنها را به رويتان نبندد و درهاى جهنم بسته است، پس از اوبخواهيد تا
آنها را به رويتان باز نكند و شياطين در حبسند، پس از او بخواهيد كهآنها را بر
شما مسلط نسازد».
لذا گوييم:روح و حقيقت معناى«در»كه موضوع له واقعى آن است، عبارت است از
مطلق چيزى كه راه وصول به مقصدى است و بدون آن نمىتوان بهمطلوب دستيافت.
بىشك، اين حقيقت را صورتها و قالبهاى متعددى است و هر كدام ازآنها مخصوص
استبه موردى خاص، همراه با احكام و خصوصيات ويژه، كهجهت آشنا شدن با
ويژگىهاى هر يك از آنها، شناخت مورد و صورت مناسب بامورد، لازم و ضرورى است.
شايعترين و معروفترين صورت حقيقت مزبور نزد عموم مردم همين«در»متعارفى
است كه راه ورود به ساختمانها و قصرها و باغها و خانهها و ساير ابنيهمادى
است، و بر اثر همين شيوع و معروفيت است كه اكثر اذهان، با شنيدن لفظ«در»بدان
منصرف مىشوند;ولى در عين حال نبايد از اين نكته غفلت كرد كهصورت ياد شده فقط
مصداق و قالبى از قالبهاى متعدد حقيقت معناى«در»است، نه تنها قالب منحصر به
فرد آن.بنابر اين، نبايد لفظ«در»را در همه مواردبر همان صورت متعارف و معهود
حمل كرد، بلكه بايد دانست كه در هر چيزىمناسب با همان چيز است و نمىتوان
خصوصيات مربوط به يك مورد را به ديگرموارد كشاند.
به عنوان مثال:در ابنيه و ساختمانهاى مسكونى، مناسب با همانساختمانهاست،
با كيفيت و خصوصيت مخصوص به خود. «در»شيشهها وبطرىها و ساير امور محسوسه نيز
مناسب با همان موارد با احكام و خصوصياتمربوط است.همچنين در امور معنوى مانند
محبت و دوستى، يا عداوت ودشمنى، مناسب با همان امور معنوى همراه با ويژگىهاى
مخصوص به خوداست.و نيز در دانا شدن و سواد آموختن مناسب با دانا شدن و سواد
آموختناست، با خصوصيات مربوط و همين طور ساير موارد، كه در همه آنها ابتدا
بايدمورد را شناخت و سپس صورت مناسب با مورد را و در نهايتخصوصيات وويژگىهاى
صورت مناسب را.بنابر اين، وقتى كه از قول رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم
براى ما نقل مىشود كه آن جنابدرباره على بن ابى طالب عليهما السلام
فرمود:«انا مدينة العلم و على بابها; (6) من شهر علمهستم و على
دروازه آن است»بدون آن كه فرمايش آن جناب را حمل بر مجاز كنيميا-العياذ
بالله-براى حضرت وصى عليه السلام قيافه و هيئتى شبيه دروازههاىمتعارف فرض
نماييم، سخن نبى گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم را تصديق كرده و
مىگوييم:مراد آن حضرت اين است كه هر كسى بخواهد از علوم و معارفى كه نزد
مناستبهرهمند شود، نخستبه خدمت على عليه السلام در آيد و از طريق او به
علوم منپى ببرد و نيز وقتى كه گفته مىشود حضرت امام موسى بن جعفر الكاظم
عليهما السلام بابالحوائج الى الله است، بدون آن كه لفظ«باب»را حمل بر معناى
مجازى يادرهاى متعارف و معمولى كنيم مىگوييم:مراد اين است كه هر كس
بخواهدخداوند حوايج او را بر آورد بايد به حضرت امام موسى بن جعفر عليهما
السلام متوسل شود وبا وساطت آن جناب، به مطلوب خويش دستيابد.
و همين طور در ساير موارد كه ذيلا به برخى از آنها اشاره مىشود:
الف)«عن عبد الرحمن بن ابي عبد الله قال:سمعت ابا عبد الله عليه السلام
يقول:ان رسولالله صلى الله عليه و آله و سلم علم عليا بابا يفتح له الف باب،
كل باب يفتح له الف باب; (7)
عبد الرحمن بن ابى عبد الله گويد:از امام صادق عليه السلام شنيدم كه
فرمود:بهدرستى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بابى از علم به على عليه
السلام آموخت كه آنباب هزار باب و هر يك از آنها هزار باب ديگر را براى او
مىگشود.»
ب)«عن امير المؤمنين عليه السلام قال:انا حجة الله، و انا خليفة الله، و انا
صراط الله، و انا بابالله... (8) .
از امير مؤمنان على بن ابى طالب عليهما السلام نقل شده است كه فرمود:من
حجتخدا و خليفه اويم.من صراط مستقيم خدا و باب او هستم...»
ج)«عن ابى حمزة قال:سمعت ابا جعفر عليه السلام يقول:ان عليا عليه السلام باب
فتحه الله فمندخله كان مؤمنا و من خرج منه كان كافرا; (9)
ابو حمزه گويد:از امام باقر عليه السلام شنيدم كه فرمود:به درستى كه على
عليه السلام درىاست كه خداوند آن را گشوده است، پس هر كس كه از آن در وارد شود
مؤمناست و هر كس كه از او خارج شود، كافر است.»
د)«قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم:لكل شيء باب و باب العبادة
الصوم; (10) رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: براى هر
چيزى درى است و در عبادت روزه است.»
ه)قال على بن ابى طالب عليهما السلام:فان الجهاد باب من ابواب الجنة فتحه
الله لخاصةاولياءه; (11)
امام امير مؤمنان على بن ابى طالب عليهما السلام فرمود:جهاد درى است از
درهاىبهشت كه خداوند آن را براى اولياى مخصوص خود باز كرده است.»
اكنون اگر در مواردى كه بدانها اشاره شد خوب دقت كنى، به وضوحخواهى ديد كه
روح و حقيقت معناى در(مطلق چيزى كه راه وصول به مقصدىاست)در همه آنها موجود
است، ليكن در صورتهاى مختلف و قالبهاىگوناگون، و نيز تصديق خواهى كرد كه نه
وحدت حقيقتياد شده با تكثر وتخالف قالبها منافاتى دارد و نه كثرت و تخالف
قالبها به وحدت آن حقيقتخللى وارد مىكند.
درهاى بهشت و جهنم كدامند؟
اكنون كه حقيقت معناى لفظ«در»را فهميدى و نيز با توجه به آنچه پيشتر گفته
شد رابطه بهشت و جهنم را با وجود انسان و اعمال و رفتار وى دانستى، گوييم:اگر
به حاق آنچه گفتيم رسيده باشى، بدون ترديد تصديق خواهى كرد كه مراد ازدرهاى
بهشت، مطلق امورى است كه راه را براى انجام كارهاى شايسته و نيكهموار كرده و
موجب مىشوند كه از آدمى اعمال پسنديده و خوب صادر شود، ونيز حكم خواهى كرد كه
مقصود از درهاى جهنم مطلق امورى است كه راه را براىارتكاب اعمال ناشايست و
زشتباز و موجب مىشوند كه از آدمى كارهاى ناپسندسربزند.
حال اگر بپرسى امورى كه راه انجام كارهاى شايسته را هموار مىكنند و
بدينسبب درهاى بهشتند چيست؟و نيز امورى كه راه ارتكاب اعمال ناشايست را
بازمىكنند و بدين جهت درهاى جهنم هستند كدام است؟گوييم:از آن رو كه آدمىهمه
كارهايش را-چه خوب و چه بد-به وساطت قوايى كه خداى تبارك و تعالىآنها را در
وجود او تعبيه كرده است انجام مىدهد، و آنها عبارتند از حواسپنج گانه
ظاهرى(لامسه، باصره، سامعه، ذائقه، شامه)و حواس سه گانه باطنى(متخيله، واهمه،
عاقله)مىتوان گفتحواس پنجگانه ظاهرى به اضافه قوهمتخيله و قوه واهمه، در
صورتى كه مطيع قوه عاقله نباشند(بدون قوه عاقله)امورى هستند كه راه را براى
ارتكاب كارهاى ناپسند هموار مىكنند و درهاىهفت گانه جهنمند ولى همين هفتحواس
در صورتى كه تحت امر قوة عاقلة واقعشوند، (به اضافه قوه عاقلة)امورى هستند كه
راه را براى انجام اعمال پسنديده بازمىكنند و درهاى هشت گانه بهشتند و شايد به
همين جهتباشد كه در برخى ازنصوص دينى تعداد درهاى بهشت هشت عدد و تعداد درهاى
جهنم هفت عدد ذكرشده است.حق تعالى در سوره حجر درباره جهنميان مىفرمايد:
و ان جهنم لموعدهم اجمعين لها سبعة ابواب لكل باب منهم جزء مقسوم ;
(12) به درستى كه وعده گاه همه آنها جهنم است كه آن را هفت دروازه است و
هردروازهاى به گروهى اختصاص يافته است.»
امام باقر عليه السلام مىفرمايد:
«احسنوا الظن بالله و اعلموا ان للجنة ثمانية ابواب...; (13) به
خداوند گمان نيكوبريد و بدانيد بهشت را هشت دروازه است.»
محقق و مدقق بىنظير خواجه نصير الدين طوسى-رضوان الله تعالى عليه-درفصل
چهاردهم تذكره آغاز و انجام-كه در اشاره به درهاى بهشت و دوزخ است-چنين
مىفرمايد:
مشاعر حيوانى-كه به آن اجزاى عالم ملك ادراك كنند-هفت است.پنج ظاهر و
آنحواس خمسه است و دو باطن و آن خيال و وهم است، كه يكى مدرك صور ويكى مدرك
معانى است.چه مفكره و حافظه و ذاكره از مشاعر نيستند، بل اعوانايشانند.
و هر نفس كه متابعت هوا كند و عقل را در متابعت هوا مسخر گرداند: ارايت
مناتخذ الهه هواه (14) هر يكى ازين مشاعر سببى باشند از اسباب هلاك
او:
و اضله الله على علم (15) تا حالش آن بود كه: فاما من طغى و آثر
الحيوة الدنيافان الجحيم هى الماوى (16)
پس هر يكى از اين مشاعر به مثابت درىاند از درهاى دوزخ: لها سبعة ابوابلكل
باب منهم جزء مقسوم (17)
و اگر عقل-كه مدرك عالم ملكوت است و رئيس آن همه مشاعر است-رئيس مطاع باشد و
نفس را از هواى او منع كند تا به هر يكى از مشاعر آيتى از كتاب الهىرا از عالم
امرى كه ادراكش به آن مشعر خاص باشد به تقديم رساند و به عقل نيزاستماع آيات
كلام الهى را از عالم خلقى تلقى كند، به خلاف آن قوم كه: و لو كنانسمع او نعقل
ما كنا في اصحاب السعير. (18) اين مشاعر هشت گانه كه عقل باهفتحس
مدرك-كه مذكور شد-باشد، به مثابت درهاى بهشتباشد.
و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى فان الجنة هي الماوى. (19)
البته لازم است تاكيد كنيم كه درهاى بهشت و جهنم به امورى كه بدانهااشاره
شد محدود نمىگردند، بلكه همان طور كه در ابتدا خاطرنشان گرديد:درهاى بهشت،
مطلق امورى است كه راه را براى انجام كارهاى خير هموارمىكنند و همچنين درهاى
جهنم، مطلق امورى است كه راه را براى ارتكاباعمال بد باز مىنمايند، ولى از آن
رو كه در ميان امورى كه انجام كارهاى خيريا شر را تسهيل مىكنند، حواس پنج گانه
ظاهرى و حواس سه گانه باطنى، نمودبيشترى دارند، مورد تاكيد و اشاره قرار
گرفتهاند.و گرنه انحصارى در كارنيست، و مىتوان علاوه بر آنها چيزهاى ديگرى را
مصداق درهاى بهشتيا جهنمدانست.
درستبه همين جهت است كه نصوص دينى در بيان تعداد درهاى بهشت وجهنم متفاوتند
و در عين تفاوت همه صادق و مطابق با واقعند;زيرا، هر كدام ازآنها مساله ياد شده
را از ديدگاهى معين و به اعتبارى مخصوص مورد ملاحظه قرارداده است;
مثلا از جمله امورى كه، راه را براى انجام كارهاى خير يا شر هموار مىكنند،
امام و رهبر جامعه است;يعنى اگر زعامت ملت در كف با كفايت امامى صالح قرار
گيرد، راه براى انجام كارهاى خير هموار مىگردد و اگر رهبرى امت دردست امامى
ناصالح بيفتد، راه براى انجام كارهاى شر باز مىشود.لذا امامصالح، امام نور و
درى از درهاى بهشت است و امام ناصالح امام نار و درى ازدرهاى جهنم. رسول خدا
صلى الله عليه و آله و سلم درباره حسين بن على عليهما السلام مىفرمايد:
«الا و ان الحسين باب من ابواب الجنة من عانده حرم الله عليه ريح الجنة
(20) ;آگاهباشيد كه حسين عليه السلام درى از درهاى بهشت است و هر كس با
او دشمنى ورزدخداوند بوى بهشت را بر او حرام خواهد كرد.»
امير مؤمنان على بن ابى طالب-عليه افضل صلوات المصلين-مىفرمايد:
«ان للجنة احدى و سبعين بابا يدخل من سبعين منها شيعتي و اهل بيتي و منباب
واحد سائر الناس (21) ;به درستى كه براى بهشت هفتاد و يك در است
كهشيعيان و خاندان من از هفتاد در و ديگران از يك در آن داخل مىشوند.»
امام صادق عليه السلام در خبرى بعد از آن كه تعداد درهاى جهنم را هفت در
ذكرمىكند، آنها را به هفت نفر از ائمه جور اختصاص داده و مىفرمايد:
«فهم ابواب لمن اتبعهم» (22) يعنى:پس آنان براى پيروان خويش
درهايى ازجهنمند و راه ورود آنها را به آتش هموار مىسازند.
آخرين نكتهاى كه در اين مقطع از بحث لازم است مورد تاكيد قرار گيرد ايناست
كه درهاى بهشت و جهنم را در هر عالمى صورى است مناسب با همانعالم.صور ظاهرى و
دنيوى آنها همانهايى است كه به عنوان مصاديق درهاىبهشت و جهنم بدانها اشاره
شد;ولى صور باطنى و اخروى آنها صور ديگرىاست كه در عالم آخرت مناسب با همان
عالم، بروز مىكنند. اى عزيز!اكنون كه-با توجه به مطالب مزبور-درهاى بهشت و
جهنم راشناختى و با حقيقت آنها آشنا شدى، بايد بدانى كه اگر چشم را جهت نظر به
مناظرمحرم و نامشروع بگشايى، در حقيقت درى از درهاى جهنم را به روى خودگشودهاى
و اگر گوش را براى استماع سخنان نامربوط و باطل باز بگذارى، درحقيقت درى از
درهاى جهنم را باز گذاشتهاى و اگر دهان را جهتبيان، هرسخن نامربوط و باطلى
باز كنى، در حقيقت درى از درهاى جهنم را به روىخويش باز كردهاى.
بر عكس اگر چشم را جهت ديدن مناظر مشروع يا تشخيص راه از بيراههبگشايى، در
حقيقت درى از درهاى بهشت را به روى خود گشودهاى و اگر گوشرا جهتشنيدن حرف حق
باز بگذارى، در حقيقت درى از درهاى بهشت را بازكردهاى و اگر دهان را هتبيان
كلام حق باز كنى، در حقيقت درى از درهاىبهشت را به روى خويش گشودهاى.
همچنين بايد بدانى كه اگر ولايت امام نور را بپذيرى، در حقيقت درى ازدرهاى
بهشت را به روى خود گشودهاى و بر عكس اگر ولايت امام نار را قبولكنى، در
حقيقت درى از درهاى جهنم را به روى خود باز كردهاى و همين طور دربقيه موارد.
نيز بايد بدانى مقصود رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از اين كه
فرمود:در ماه مبارك رمضاندرهاى بهشتباز و درهاى جهنم بسته و شياطين در حبسند،
اين است كه خداوندتبارك و تعالى، با آداب و رسومى كه در ماه مبارك رمضان مقرر
كرده، راه انجامكارهاى خير را هموار و طريق ارتكاب اعمال ناشايست را مسدود و
غرايز نفسانىو هواهاى شيطانى را به بند كشيده است.
و همچنين بايد بدانى مراد آن جناب از اين كه فرمود:از خداوند بخواهيددرهايى
كه از بهشتبه روى شما باز مىشود، همان طور باز، و درهايى كه ازجهنم به روى
شما بسته مىشود، همان طور بسته و شياطينى كه در حبس واقعمىشوند، همان طور
محبوس بمانند، اين است كه از خداوند متعال درخواستكنيد توفيقاتى كه به سبب
وقوع در ماه مبارك رمضان نصيبتان مىشود و بر اساس آناعمالى را انجام مىدهيد
و يا گناهانى را ترك مىكنيد و يا خود و هواهاى شيطانىخويش را به مقررات و
حدود الهى مقيد مىسازيد، بعد از ماه مبارك رمضان نيزادامه داشته باشد.
اين گونه نباشد كه با رفتن ماه مبارك رمضان، خيرات و بركاتى كه اين ماه
عزيزبا خود مىآورد، نيز از ميان برود و اهتمامى كه در انجام عبادات و ترك
محرماتبه خرج مىدهيد و كنترلى كه بر هواها و غرايز نفسانى اعمال مىكنيد،
ضعيف وكم رنگ شود.
در آخر يكى از ماههاى رمضان، به يكى از دوستان گفتم:از امشب درهاىبهشتبه
روى خيلىها بسته مىشود و در عوض، درهاى جهنم به روى آنها بازمىگردد.آن دوست
پرسيد چگونه؟
گفتم:چگونگى آن را بگذار براى فردا هنگام اذان صبح.
آن شب سپرى شد وقت اذان صبح، به سمت مسجد حركت كردم و در بينراه آن دوست را
ديدم.عطف به صحبتشب گذشته بدو گفتم:به اين اتاقهاكه چراغهاى آنها همه خاموش
استخوب بنگر و ببين چگونه مردم خفتهاندو از فرا رسيدن سحرگاه و نماز اول وقت
غافل هستند.در صورتى كه در شبهاىگذشته نزديك اذان صبح همه اين چراغها، روشن
و مردم بيدار بودند:يكىقرآن مىخواند و ديگرى دعاى سحر و ديگرى نافله شب، يكى
مسواك مىكردو ديگرى وضو مىساخت و ديگرى آماده رفتن به مسجد و خلاصه هر كسىبه
صورتى در جنب و جوش و تلاش بود و با اعمال و حالاتى كه داشت، درهاى بهشت را به
روى خويش باز كرده بود، ولى امشب و امروز همان طوركه مىبينى و خواهى ديد، از
آن همه جنب و جوش و تلاش و آن همه اعمال وحالات، هيچ خبرى نيست، ترك آن اعمال و
از دست دادن آن حالات، يعنى بسته شدن درهاى بهشت و بر عكس، ادامه و استمرار
آنها، يعنى باز نگه داشتندرهاى بهشت.
و بر همين منوال استبسته يا باز بودن درهاى جهنم، يعنى در روزهاىماه مبارك
رمضان اگر كسى مىخواست دروغ بگويد يا غيبتبكند و يا خداىناكرده به ناموس
مردم نگاه شهوت آلود داشته باشد، با خود مىگفت من روزههستم، نبايد اين كارها
را انجام دهم و لذا با بستن چشم و گوش و زبان و ديگراعضا از گناه، درهاى جهنم
را به روى خويش مىبست و غرايز و شهوات وميلهاى شيطانى را به زنجير
مىكشيد.ولى از امروز به بعد، كه ماه رمضانسپرى شده استبسيارى از همين مردم
كه در حال روزه مراقب چشم و زبان وگوش خويش بودند كم كم اين محدوديتها را از
ميان برداشته و قيد و بندها رامىگسلند و بدين ترتيب، درهاى جهنم را دوباره به
روى خويش مىگشايند وشياطين اميال و شهوات را از حبس آزاد كرده و باز آنها را
به جان خويشمىاندازند.
باز كردن چشم و گوش و زبان به گناه، يعنى باز كردن درهاى جهنم به
روىخويش.رها كردن اميال و شهوات از محدوديتهاى شرعى، يعنى آزاد كردنشياطين
از حبس و بر عكس، نگاه داشتن اعضا و جوارح از گناه، يعنى بستندرهاى جهنم، به
قيد و بند كشيدن غرايز و شهوات، يعنى به زنجير كشيدنشياطين.و استمرار اين
حالات و ادامه اين كنترلها، يعنى بسته نگاه داشتندرهاى جهنم و در حبس ماندن
شياطين.
ماه تزكيه نفس
بنابر آنچه گفته شد گوييم:اى عزيز!اگر قصد آن دارى كه با اقتدار كامل
برغرايز و شهوات خويش فايق آيى و در مسير تقوا و پرهيزكارى قدمهاى
مؤثرىبردارى، بايد بدانى كه ماه مبارك رمضان فرصتبسيار خوبى است و نبايد آن
را بهراحتى و رايگان از كف بدهى، و نيز بايد بدانى كه اگر خداى ناكرده در اين
ماهعزيز(ماه خودسازى و تزكيه نفس)نتوانى خود را اصلاح كنى، به طريق اولى درغير
اين ماه نخواهى توانستبه تزكيه خويش بپردازى.
مثلا كسى كه به ضعف اعصاب مبتلاست و با هزار و يك ناراحتى دستبهگريبان است
اگر در يك محيط آرام-كه تمام شرايط فراهم و همه موانع برطرفگرديده است-نتواند
يا نخواهد استراحت كند، در غير آن محيط-كه تمام موانعموجود و همه مقتضيات
مفقود است-به طريق اولى نمىتواند و نخواهد توانستبه استراحتبپردازد.
خداى تبارك و تعالى ماه مبارك رمضان را ماه خودسازى و تهذيب نفس قرارداده
است در اين ماه، تمام شرايط فراهم و همه موانع بر طرف گرديده تا مؤمنان
ومسلمانان به خود پرداخته و خويش را اصلاح كنند.حال اگر من يا شما قدر آن
راندانسته و از اين فرصتخدادادى-آن طور كه بايد-استفاده نكنيم، بدون ترديد
درغير اين ماه نخواهيم توانستبه اصلاح خويش بپردازيم و يا لا اقل جهت رسيدن
بهامر ياد شده با مشكلات فراوانى مواجه خواهيم گرديد.
پس اى رفيق!به هوش باش و از فرصتها حداكثر استفاده را بكن كه به
خداسوگند!فردا دير است و اگر به اميد آيندهاى، بدان كه آينده، چيز
نامعلومىاست، روى چيز نامعلوم حساب باز نكن كه ضرر مىكنى و خداى ناكرده
چشمباز مىكنى و مىبينى جز روسياهى و تباهى چيزى در بساط ندارى.
هواهاى پليد و زشت و پستت نمىدانى چهها داده به دستت شدى هم كاسه با ابليس
ملعون به مكرش هر دو دست از پشتبستت چو شيطان در وجودت خانه كرده به حكم وى
بود خيز و نشستت زدوده از دلتياد خدا را ربوده از كفت عهد الستت تو كى پيروز
بودى بر هريمن كه امروزت بود روز شكستت بغير از انى و منى ندارى درون سينه و آن
نفس مستت گذشت از عمر تو سى يا چهل سال همين سان بگذرد پنجاه و شستت (23)
(سحر)بيدار شو از خواب غفلت كه نرود فرصتباقى ز دستت مشو غافل ز حق تا
مىتوانى كزو گرديده ظاهر، بود و هستت
(مؤلف)