گام نخستين

حسن رمضانى

- ۶ -


توجه به تبعات اعمال و ترك گناه

پنجمين امرى كه سيد الشهدا-سلام الله عليه-از شخص گنه‏كار خواسته كه‏قبل از ارتكاب هر گناهى بدان ملتزم گردد، اين است كه چون فرشته موكل بر دوزخ‏بخواهد او را در آتش افكند، از آن امتناع كرده و در آتش داخل نشود.

رابطه بهشت و جهنم با اعمال انسان

قبل از آن كه به شرح و تبيين آخرين بخش سخن امام حسين عليه السلام بپردازيم، لازم‏است مطلبى را به عنوان مقدمه براى روشن شدن فرمايش آن حضرت بيان كنيم وآن اين است كه:بدانيم رابطه بهشت و جهنم با اعمال انسان چه نوع رابطه‏اى‏است؟آيا بهشت‏يا جهنم جايى است‏ساخته و پرداخته، بدون آن كه خود انسان درساختن آن نقشى داشته باشد؟آيا انواع عذاب‏ها و تنعماتى كه در بهشت و جهنم‏وجود دارند، امورى هستند كه از انسان جدايند؟آيا بهشت و جهنم از ذات و نفس‏آدمى خارجند؟

در پاسخ گوييم:طبق آنچه از متون دينى اعم از آيات و روايات استفاده‏مى‏شود و قواعد عقلى و برهانى نيز مؤيد آن است، بهشت و جهنم چيزى‏نيستند جز ظهور اعمال انسان;يعنى عذاب‏ها و آلام جهنم چيزى نيستند جزبازگشت نفس اعمال بد آدمى به آدمى و نيز تنعمات بهشت چيزى نيستند جز رجوع‏نفس اعمال نيك انسان به انسان.گر چه در اين تعابير، مسامحاتى است كه ازمطالب آينده روشن مى‏شود.حق تعالى در سوره يس درباره روز قيامت‏مى‏فرمايد:

فاليوم لا تظلم نفس شيئا و لا تجزون الا ما كنتم تعملون (1) ;پس امروز بر كسى‏ظلمى نمى‏رود و به چيزى جز اعمالتان پاداش داده نمى‏شويد.»

همان گونه كه پيداست آيه مزبور صريح است در اين معنا كه جزاى هر عمل‏انسان نفس همان عمل است;نه اين كه عمل چيزى باشد و جزا چيزى جز آن.درحقيقت‏يك چيز است كه به اعتبارى عمل و به ديگر اعتبار جزاست.

و نيز در سوره آل عمران مى‏فرمايد:

يوم تجد كل نفس ما عملت من خير محضرا و ما عملت من سوء تود لو ان بينهاو بينه امدا بعيدا ; (2) روزى كه هر كس آنچه از خوبى انجام داده است‏حاضرمى‏يابد و آنچه از بدى انجام داده دوست مى‏دارد كه ميان آن عمل و او فاصله بسياردورى بوده باشد.»

و نيز در سوره زلزال مى‏فرمايد: يومئذ يصدر الناس اشتاتا ليروا اعمالهم فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره و من‏يعمل مثقال ذرة شرا يره ; (3) آن روز مردم دسته دسته بيرون آيند تا كارهايشان به‏آنان نشان داده شود.پس هر كس به اندازه ذره‏اى كار نيك كرده باشد همان رامى‏بيند و هر كس به اندازه ذره‏اى كار بد كرده باشد همان را مى‏بيند.» و همچنين در سوره كهف مى‏فرمايد:

و وجدوا ما عملوا حاضرا و لا يظلم ربك احدا ; (4) آنچه انجام داده‏اند حاضرمى‏يابند و پروردگار تو به احدى ستم نمى‏كند.»

از تمام آيات ياد شده چنين استفاده مى‏شود:ما در قيامت‏با خود اعمالمان‏سروكار داريم و نفس آنها را مشاهده مى‏كنيم، اگر خوب و زيبا باشند اساس‏تنعمات اخروى ما و اگر بد و زشت‏باشند پايه ناراحتى‏ها و عذاب‏هاى اخروى ماقرار مى‏گيرند.نهايت امر آن كه: اعمال انسان داراى دو صورت است:يكى‏ملكى كه فانى و زودگذر است;و ديگرى ملكوتى كه باقى و زايل ناشدنى است.ما در دنيا با صورت ملكى آنها آشنا و از صورت ملكوتى‏شان بى‏خبر هستيم، ولى‏در قيامت و همچنين در برزخ، از صورت ملكى آنها خبرى نيست و ما آنها را فقطبا چهره ملكوتى‏شان مشاهده مى‏كنيم، اگر زيبا باشند، نعيم ما هستند و اگر زشت‏باشند، جحيم ما خواهند بود.

اكنون كه با مطالب فوق از طريق آيات آشنا شديم، لازم است نظرى به روايات‏انداخته و منطق روايات را نيز درباره آنها بدانيم. مرحوم شيخ صدوق در معانى‏الاخبار نقل مى‏كند:

قال قيس بن عاصم:وفدت مع جماعة من بنى تميم الى النبي صلى الله عليه و آله و سلم فدخلت‏و عنده الصلصال بن الدلهمش. فقلت:يا نبى الله!عظنا موعظة ننتفع بها;فاناقوم نعير فى البرية.فقال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم:يا قيس ان مع العز ذلا و ان مع الحياة‏موتا و ان مع الدنيا آخرة و ان لكل شى‏ء حسيبا و على كل شى‏ء رقيبا و ان لكل‏حسنة ثوابا و لكل سيئة عقابا و لكل اجل كتابا.و انه لا بد لك يا قيس من قرين‏يدفن معك و هو حي و تدفن معه و انت ميت.فان كان كريما اكرمك.و ان كان‏لئيما اسلمك، ثم لا يحشر الا معك و لا تبعث الا معه و لا تسال الا عنه فلا تجعله الا صالحا، فانه ان صلح انست‏به و ان فسد لا تستوحش الا منه و هو فعلك‏» (5) .

خلاصه مفاد روايت‏ياد شده اين است:قيس بن عاصم مى‏گويد:روزى‏همراه با جماعتى از قبيله بنى تميم خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رسيديم عرض كردم:اى پيامبر خدا!ما را نصيحتى كن تا از آن بهره‏مند شويم، آن حضرت فرمودند:اى قيس! همانا با هر عزتى، ذلتى و با حيات، مرگى و با دنيا، آخرتى و براى‏هر چيزى، حسابگرى و بر هر چيزى، مراقبى و براى هر حسنه‏اى، ثوابى و براى‏هر سيئه‏اى، عقابى و براى هر مهلتى، پايانى است.

اى قيس!براى تو ناگزير همنشينى خواهد بود كه با تو دفن مى‏شود، در حالى‏كه او زنده است و تو مرده‏اى.اگر وى شريف باشد، گرامى‏ات خواهد داشت، و اگر پست و فرومايه باشد، به حوادث تسليمت مى‏كند.سپس او محشورنمى‏شود جز با تو و تو مبعوث نمى‏گردى جز با او و مورد سؤال قرار نمى‏گيرى‏جز درباره او.پس مواظب باش تا همراهى نيك براى خود انتخاب كنى;چرا كه‏اگر نيك باشد مايه انس تو خواهد بود و اگر بد باشد مايه وحشت تو و آن همنشين‏چيزى نيست جز اعمال و كردار تو.

مرحوم كلينى در اصول كافى باب‏«ادخال السرور على المؤمنين‏»نقل مى‏كندكه امام جعفر صادق عليه السلام فرمود:

« اذا بعث الله المؤمن من قبره خرج معه مثال يقدمه امامه كلما راى المؤمن هولا من‏اهوال يوم القيمة قال له المثال:لا تفزع و لا تحزن و ابشر بالسرور و الكرامة من الله-عز و جل-حتى يقف بين يدي الله-عز و جل-فيحاسبه حسابا يسيرا و يامر به الى‏الجنة و المثال امامه فيقول له المؤمن:يرحمك الله نعم الخارج خرجت معي‏من قبري و ما زلت تبشرني بالسرور و الكرامة من الله حتى رايت ذلك فيقول:من‏انت فيقول:انا السرور الذى كنت ادخلت على اخيك المؤمن في الدنيا خلقنى الله منه لابشرك (6) ;آن گاه كه خداوند مؤمن را از قبرش بر مى‏انگيزاند، مثالى‏همراه او از قبر خارج مى‏شود كه پيشاپيش او مى‏رود و هر جا كه آن مؤمن، وحشتى‏از وحشت‏هاى قيامت را ببيند آن مثال به او گويد:مترس و اندوهگين مباش، بشارت باد تو را به سرور و كرامت‏خداوند تا اين كه در محضر حق تعالى‏مى‏ايستد، پس خداوند او را به حسابى آسان محاسبه فرمايد و فرمان دهد او را به‏بهشت‏ببرند، در حالى كه مثال مذكور پيشاپيش او است.آن مؤمن به او گويد:خداوند تو را رحمت كند كه خوب كسى بودى با من از قبر خارج شدى و همواره‏مرا به سرور و كرامت‏خداوند بشارت دادى، تا اين كه آنچه را گفتى ديدم.توكيستى؟او مى‏گويد:من آن سرورى هستم كه تو در دنيا بر دل برادر مؤمن خويش‏داخل ساختى و خداوند مرا از آن بيافريد تا تو را بشارت دهم.»

مرحوم فيض در كتاب وافى خود از كافى نقل مى‏كند كه امير مؤمنان‏على عليه السلام مى‏فرمايد:

ان العبد اذا كان في آخر يوم من ايام الدنيا و اول يوم من ايام الآخرة مثل له ماله وولده و عمله فيلتفت الى ماله فيقول:و الله اني كنت عليك حريصا شحيحا فمالي عندك؟فيقول:خذ مني كفنك.قال:فيلتفت الى ولده فيقول:و الله اني‏كنت لكم محبا و اني كنت عليكم محاميا فمالى عندكم؟فيقولون:نوديك الى‏حفرتك فنواريك فيها.قال:فيلتفت الى عمله فيقول:و الله اني كنت فيك‏زاهدا و ان كنت علي ثقيلا فما لي عندك؟فيقول:انا قرينك في قبرك و يوم نشرك‏حتى اعرض انا و انت على ربك; (7) به درستى كه هر گاه بنده خدا در آخرين‏روز از روزهاى زندگى دنيا-كه نخستين روز از روزهاى زندگى آخرت اوست-قرار گيرد، سه چيز برايش متمثل گردد: يكى مالش و ديگرى فرزندانش و سومى عملش.به مالش نگريسته و مى‏گويد:سوگند به خدا، كه من در به دست آوردن‏تو حريص و در خرج كردنت‏بخيل بودم، اكنون براى من چه مى‏كنى؟مال گويد:تنها چيزى كه از من به تو مى‏رسد كفن توست.سپس متوجه فرزندانش مى‏شود ومى‏گويد:قسم به خدا، كه من شما را دوست مى‏داشتم و در همه جا از شماحمايت مى‏كردم، اكنون شما براى من چه مى‏كنيد؟گويند:تنها كارى كه از مابر مى‏آيد اين است كه تو را به قبرت رسانده و در آن پنهانت كنيم.سرانجام رو به‏عملش كرده و مى‏گويد:به خدا سوگند، كه من در انجام دادن تو بى‏رغبت‏بودم وبه جا آوردن تو بر من سنگين بود، ولى با اين همه تو را انجام دادم، تو براى من چه‏مى‏كنى؟گويد:من در قبر و رستاخيزت همواره با تو هستم تا اين كه هر دو برخداوند عرضه گرديم.»

و نيز مرحوم فيض در همان باب از كافى نقل مى‏كند كه امام صادق عليه السلام فرمود: «ما من موضع قبر الا و هو ينطق في كل يوم ثلاث مرات:انا بيت التراب.انابيت البلى.انا بيت الدود.قال:اذا دخله عبد مؤمن قال:مرحبا و اهلا...فيفسح له مد البصر و يفتح له باب يرى مقعده من الجنة قال:و يخرج من ذلك‏رجل لم ترعيناه شيئا قط احسن منه.فيقول:يا عبد الله ما رايت‏شيئا قط احسن‏منك فيقول:انا رايك الذي كنت عليه و عملك الصالح الذي كنت تعمله...و اذادخل الكافر قبره قالت له:لا مرحبا بك و لا اهلا... و يفتح له باب الى النار فيرى‏مقعده من النار ثم انه يخرج منه رجل اقبح من راى قط قال:فيقول:يا عبد الله‏من انت فما رايت‏شيئا اقبح منك قال:فيقول:انا عملك السيي‏ء الذي كنت‏تعمله و رايك الخبيث...; (8) هيچ موضع قبرى نيست مگر آن كه هر روز سه بارمى‏گويد:من هستم خانه خاك، منم خانه فرسودگى و پوسيدگى، منم خانه‏كرم‏ها.هر گاه بنده مؤمنى در آن داخل شود، به او خوش آمد گويد...سپس تا جايى كه چشم كار كند قبرش گشاده گردد و درى از بهشت‏به رويش باز شود كه‏جايگاه خود را در آن ببيند و از آن در، مردى خارج شود كه تا آن زمان كسى را بدان‏زيبايى نديده باشد.بنده مؤمن به او گويد:اى بنده خدا!تو كيستى كه تاكنون كسى‏را بدين زيبايى نديده‏ام؟گويد:من عقيده تو هستم كه در دنيا بر آن بودى و نيز عمل‏صالح توام كه در دنيا انجام دادى...ولى هر گاه شخص كافر داخل قبرش گردد، قبر به او خوش آمد نگويد...پس او را فشار دهد...و درى از جهنم به رويش بازگردد كه جايگاهش را در آن ببيند;سپس از آن در، مردى خارج شود كه تا آن زمان‏كسى را بدان زشتى نديده باشد.كافر به او گويد:اى بنده خدا!تو كيستى كه تاكنون كسى را بدين زشتى نديده‏ام؟گويد:من عمل بد تو هستم كه در دنيا انجام‏دادى و نيز عقيده خبيث توام كه بر آن بودى.»

و نيز در حديث نبوى آمده است:

«انما هي اعمالكم ردت اليكم; (9) اين عذاب‏ها همان اعمال شماست كه به‏سوى شما بازگشته است.»

از مجموع آنچه نقل شد، استفاده مى‏شود كه اساس بهجت و سرور ما، ياخداى ناكرده وحشت و عذاب ما در آخرت، اعمال ماست;يعنى نفس اين اعمال‏است كه يا نعيم ما خواهند بود و يا خداى ناكرده جحيم ما.

مولوى-عليه الرحمه-مطلب مذكور را در دفتر سوم مثنوى نيك به تصويركشيده است:

چون سجودى يا ركوعى مرد كشت شد در آن عالم سجود او بهشت چون كه پريد از دهانش حمد حق مرغ جنت‏ساختش رب الفلق حمد و تسبيحت نماند مرغ را گر چه نطفه مرغ با دست و هوا چون ز دستت رست ايثار و زكات گشت اين دست آن طرف نخل و نبات آب صبرت جوى آب خلد شد جوى شير خلد مهر تست و ود ذوق طاعت گشت جوى انگبين مستى و شوق تو جوى خمر بين چون ز دستت زخم بر مظلوم رست آن درختى گشت از و زقوم رست چون زخشم، آتش تو در دل‏ها زدى مايه نار جهنم آمدى آتشت اين جا چو آدم سوز بود آنچه از وى زاد مرد افروز بود آتش تو قصد مردم مى‏كند نار كز وى زاد بر مردم زند آن سخن‏هاى چو مار و كژدمت مار و كژدم گردد و گيرد دمت اوليا را داشتى در انتظار انتظار رستخيزت گشت‏يار وعده فردا و پس فرداى تو انتظار حشرت آمد واى تو منتظر مانى در آن روز دراز در حساب و آفتاب جان گداز كآسمان را منتظر مى‏داشتى تخم فردا ره روم مى‏كاشتى خشم تو تخم سعير دوزخ است هين بكش اين دوزخت را كين فخ است (10)

مرحوم صغير اصفهانى نيز در اين باره به زبان هزل و افسانه چنين گويد:

داد درويشى از ره تمهيد سر قليان خويش را به مريد گفت:از دوزخ اى نكو كردار قدرى آتش بروى آن بگذار بگرفت و ببرد و باز آورد عقد گوهر زدرج راز آورد گفت:در دوزخ آنچه گرديدم دركات جحيم را ديدم آتش هيزم و ذغال نبود اخگرى بهر انتقال نبود هيچ كس آتشى نمى‏افروخت ز آتش خويش هر كسى مى‏سوخت (11)

رابطه اعمال انسان با شخصيت وى

اكنون كه دانستى رابطه بهشت و جهنم با اعمال انسان چه نوع رابطه‏اى است، وقت آن رسيده تا بدانى رابطه اعمال انسان با خود او چگونه است;لذا گوييم:طبق فرموده خداى تبارك و تعالى در سوره هود آن جا كه راجع به فرزند نوح‏مى‏فرمايد: يا نوح انه ليس من اهلك انه عمل غير صالح (12) انسان نفس عمل خوداست و هر كسى در طول عمرش، خود را با اعمال خويش مى‏سازد;يعنى كسى كه‏محصول فعاليت‏شبانه روزى‏اش جز اعمال آلوده و پليد چيزى نيست، خود يك‏پارچه پليدى است و كسى كه محصول فعاليت‏شبانه روزى او جز اعمال نيك ونورانى چيزى نيست، خود يك پارچه نيكى و نورانيت است.به عبارت ديگر، اعمال و رفتار انسان به حسب صور ملكوتى‏شان، تشكيل دهنده گوهر ذات‏انسانى و سازنده هويت و شخصيت آدمى‏اند و انسان با اعمال و كردار و افكار وادراكش سازنده خويش است.

بعد از آن كه ارتباط بين بهشت و جهنم را با اعمال آدمى دانستى و نيز ارتباطبين آدمى و اعمالش را دريافتى، اگر نيك بنگرى بايد به اين نتيجه برسى كه بهشت‏و جهنم هرگز از انسان جدا نيستند و انسان نيز هرگز از آنها بريده نيست;بلكه به‏جاى آن كه بگويى انسان در بهشت‏يا جهنم است، بايد بگويى:بهشت‏يا جهنم درانسان است، بلكه بالاتر بايد بگويى:انسان، يعنى بهشت و جهنم.اگر آدمى‏سراپا طاعت و بندگى خدا باشد، او خود بهشت است.و اگر خداى ناكرده غرق‏در عصيان و گناه باشد، او خود جهنم است.

نيز اگر خوب دقت كنى بايد معناى فرموده خدا را آنجا كه مى‏فرمايد: فاما ان‏كان من المقربين فروح و ريحان و جنة نعيم... (13) ، يا آن جا كه مى‏فرمايد: وجيى‏ءيومئذ بجهنم (14) خوب دريابى.

بعد از ذكر اين مقدمه نسبتا طولانى، مى‏پردازيم به فرموده حضرت حسين بن على عليهما السلام كه فرمود:

اى انسان گنه‏كار!تو بايد قبل از ارتكاب گناه تصميم بگيرى وقتى كه ملك موكل بردوزخ بخواهد تو را در آتش افكند، از دخول در آن امتناع كنى و در آتش داخل‏نگردى.

آيا-با توجه به مطالبى كه تقديم داشتيم-شخص معصيت پيشه مى‏تواند ازدخول در آتش امتناع كند يا از جهنم بگريزد و از دخول در آن سر باز زند؟

گر چه جواب روشن است، ولى جهت روشن‏تر شدن مطلب گوييم:گريختن‏عاصى از جهنم به مثابه فرار او از خود است و امتناع او از دخول در آتش به منزله‏امتناع از قبول خويش است.او هر گاه توانست از خود بگريزد و خودش، خودش‏نباشد، مى‏تواند از جهنم بگريزد و از دخول در آتش امتناع ورزد.آيا انسان مى‏توانداز خويش بگريزد و خودش، خودش نباشد؟بى‏شك نه.بنابر اين، همان گونه كه‏گريختن از خود ممكن نيست و معنا ندارد، امتناع انسان گنه كار از دخول در جهنم‏نيز بى‏معنا و غير ممكن است.يكى از اساتيد ما-حفظه الله تعالى-نقل مى‏فرمود:

در زمان حكومت ننگين پهلوى، روزى در تهران كنار خيابان، منتظر آمدن وسيله‏نقليه بودم.از دور ديدم درشكه‏اى در حالى كه شعله‏هاى آتش از آن زبانه‏مى‏كشد، به من نزديك مى‏شود.خيلى تعجب كردم.وقتى كه خوب نزديك آمد، ديدم از آتش خبرى نيست، تعجبم بيشتر شد.خوب كه دقت كردم، ديدم در عقب‏درشكه سه نفر نشسته‏اند:دو نفر مرد و يك نفر زن بى‏حجاب، كه در ميان آن دومرد با وضعى بسيار زننده نشسته بود.آن زمان بود كه متوجه شدم آتشى كه در ابتدااز دور ديدم مربوط به چه بوده است.

و نيز جناب ايشان نقل فرمودند:

در مسجد جامع تهران پاى صحبت مرحوم حاج آقا جمال اصفهانى-رضوان الله‏تعالى عليه-نشسته بودم.وقتى كه ايشان مشغول صحبت و وعظ بودند ديدم ازدهان مباركشان نور خارج مى‏شود.اين دو قضيه و صدها قضيه ديگر از اين قبيل، همه گوياى اين واقعيت وحقيقتند كه انسان مطيع و فرمانبردار، آن گاه كه مشغول عبادت و اطاعت است دربهشت است، بلكه او خود بهشت است. ولى از آن جا كه در اين دنيا حجاب ومانع در كار است، نمى‏گذارد حقيقت امر آشكار شود.و همچنين انسان معصيت‏كار همان زمان كه مشغول معصيت و عصيان مى‏باشد، در جهنم است;بلكه اوخود جهنم است و مى‏سوزد و مى‏سوزاند، ولى چون در حجاب طبيعت‏است، عذاب را احساس نمى‏كند.

حق تعالى درباره كفار و استعجال آنان به عذاب مى‏فرمايد:

يستعجلونك بالعذاب و ان جهنم لمحيطة بالكافرين (15)

محصل معنا آن كه:اين بيچاره‏ها از تو مى‏خواهند عجله كرده و عذاب آنان راجلو بيندازى.غافل از آن كه جهنم، هم اكنون كافران را احاطه كرده است.

خداوند نمى‏فرمايد:«سيحيط بالكافرين‏»تا گفته شود:جهنم در آينده، كافران را احاطه مى‏كند، بلكه مى‏فرمايد:«لمحيطة بالكافرين‏»، يعنى همين الآن به‏كافران محيط است.بنابر اين، نياز به استعجال ندارد، آنها، هم اكنون درجهنم‏اند، ولى خود نمى‏دانند.وقتى كه حجاب‏هاى طبيعت و پرده‏هاى آن كناررفت، در جهنم بودنشان براى آنها مكشوف مى‏گردد;مانند كسى كه در حادثه‏اى‏جراحات شديدى بر او وارد مى‏آيد و به سبب گرمى بدن متوجه هيچ يك از آنهانمى‏گردد;ولى بعدها كه كم كم به حال طبيعى بر مى‏گردد جراحات وارده‏سوزش خود را نشان داده و شخص مجروح متوجه آنها مى‏شود.

جهنم باطن دنياست

حكيم بزرگوار مرحوم حاج ملا هادى سبزوارى مى‏فرمايد: فان الدنيا باطنه جهنم;ان جهنم لمحيطة بالكافرين (16) ;ان الذين ياكلون اموال‏اليتامى ظلما انما ياكلون فى بطونهم نارا، (17) و روى عن النبى صلى الله عليه و آله و سلم:انه كان‏قاعدا مع اصحابه فى المسجد فسمعوا هدة عظيمة فارتاعوا فقال صلى الله عليه و آله و سلم:اتعرفون‏ما هذه الهدة.قالوا:الله و رسوله اعلم.قال:حجر القى من اعلى جهنم منذسبعين سنة، الان وصل الى قعرها و من سقوطه فيها هذه الهدة.فما فرغ من‏كلامه الا و الصراخ فى دار منافق من المنافقين قد مات و كان عمره سبعين سنة‏فقال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم الله اكبر فعلمت الصحابة ان هذا الحجر هو ذلك و انه منذخلقه الله يهوي في جهنم فلما مات حصل في قعرها.قال الله تعالى:ان‏المنافقين في الدرك الاسفل من النار (18) .و لكون باطن الدنيا هو جهنم كان المرادبالورود على النار فى قوله تعالى:و ان منكم الا واردها كان على ربك حتمامقضيا (19) ، هو الورود على الدنيا و لذا حيث‏يسئل عن شموله لهم عليهم السلام قال عليه السلام:جزناها و هى خامدة يعني لم ينشب فينا مخالب الدنيا و لم نقع في اشراكها ولم يتعلق باذيالنا ايدى علائقها (20) .

معناى فرمايش ايشان با اندكى توضيح اين است كه دنيا را دو صورت است:يكى ظاهرى و ديگرى باطنى.ظاهر دنيا همين است كه مردم شاهد آن هستند وخداوند درباره آن مى‏فرمايد: يعلمون ظاهرا من الحيوة الدنيا و هم عن الاخرة هم‏غافلون ; (21) اينان از زندگى دنيا چيزى جز ظاهر نمى‏دانند و از آخرت غافلند.»واما باطن دنيا عبارت است از جهنم كه در آخرت;يعنى روز«تبلى السرائر»براى‏مردم آشكار مى‏گردد.خداوند مى‏فرمايد:«بى‏شك جهنم بر كافران محيط است.»و در جاى ديگر مى‏فرمايد:«بى‏گمان آنان كه اموال يتيمان را ظالمانه‏مى‏خورند همانا در شكم‏هايشان آتش مى‏خورند.»و از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم روايت است‏كه ايشان با جمعى از صحابه در مسجد نشسته بودند كه ناگهان صداى سهمگينى‏شبيه صداى ريزش ديوار شنيدند.حضرت فرمود:آيا مى‏دانيد اين صداى چه بود؟گفتند:خدا و رسولش بهتر مى‏دانند.فرمود:هفتاد سال پيش سنگى از بالاى‏جهنم رها شد و الآن به قعر آن رسيد.اين صداى سقوط آن سنگ در جهنم بود.هنوز پيامبر از سخن گفتن فارغ نگشته بود كه صداى شيون از خانه منافقى كه درهمان ساعت، در سن هفتاد سالگى مرد برخاست.سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم تكبيرگفت و ياران دانستند مراد از سنگى كه حضرت لحظاتى پيش بدان اشاره فرمودندهمين منافق بود و از همان زمان كه خدايش آفريد، در جهنم افتاد و وقتى كه مرد به‏ته آن رسيد.خداوند مى‏فرمايد:«منافقان در پايين‏ترين جاى جهنم قرار دارند.»و چون جهنم، باطن دنياست منظور از ورود بر آتش در قول خداوند كه‏مى‏فرمايد:«كسى از شما نيست مگر آن كه بر آتش وارد گردد و اين چيزى است‏حتمى و شدنى.»همين ورود در دنياست.لذا وقتى كه از امام عليه السلام مى‏پرسند آياشما هم مشمول اين آيه و اين سخن هستيد؟امام پاسخ مى‏دهد:«آرى، اماهنگامى كه ما از آن عبور كرديم خاموش بود;يعنى ما از دنيا در حالى عبور كرديم‏كه چنگال‏هايش در ما فرو نرفت و در دام‏هايش نيفتاديم و وابستگى‏هاى آن به‏دامان ما بند نشد.»

اكنون اى عزيز!اگر به مبدا و معاد اعتقادى داشته باشى و هم چنين دراين ادعا كه مى‏گويى:مى‏خواهم خوب باشم و گناه نكنم ولى راه آن رانمى‏دانم، راست‏بگويى.در صورتى كه سبب ابتلاى تو به گناه، فقط غفلت ازاعتقادات باشد، بايد بدانى كه درمان درد تو و راه علاج بيمارى تو همان‏است كه از زبان گهربار حسين بن على عليهما السلام براى تو بيان شد:بنابر اين، لازم است‏در تك تك اوامر آن حضرت به خوبى تامل كنى و همه آنها را به خاطربسپارى، تا بلكه به يارى خدا در تخفيف گناهان و اصلاح مفاسد اخلاقى‏قدم‏هاى مؤثرى برداشته و به طور كلى از گناهان فاصله بگيرى، و ما ذلك على الله‏بعزيز.


پى‏نوشتها:

1. يس(36)آيه 54.

2. آل عمران(3)آيه 30.

3. زلزال(99)آيات 6-8.

4. كهف(18)آيه 49.

5. شيخ صدوق،معانى الاخبار،ص 232.

6. كلينى،اصول كافى،ج 2،ص 152.

7. ملامحسن فيض كاشانى،وافى،ابواب ما بعد الموت،باب 106،م 13،ص 92.

8. همان،ص 94.

9. مجلسى،بحار الانوار،ج 3،ص 90.

10. جلال الدين محمد مولوى،مثنوى معنوى،دفتر سوم،ص 197.

11. صغير اصفهانى،ديوان صغير اصفهانى،ص 380.

12. اى نوح!او در حقيقت از اهل تو نيست.همانا او كردارى ناشايسته است.«هود(11)،آيه 46.»

13. واقعه(56)آيه 88 و 89.

14. فجر(89)آيه 23.

15. عنكبوت(29)آيه 54.

16. توبه(9)آيه 49.

17. نساء(4)آيه 10.

18. نساء(4)آيه 145.

19. مريم(19)آيه 71.

20. شرح الاسماء الحسنى،ص 30.

21. روم(30)آيه 7.