توجه به تبعات اعمال و ترك گناه
پنجمين امرى كه سيد الشهدا-سلام الله عليه-از شخص گنهكار خواسته كهقبل از
ارتكاب هر گناهى بدان ملتزم گردد، اين است كه چون فرشته موكل بر دوزخبخواهد او
را در آتش افكند، از آن امتناع كرده و در آتش داخل نشود.
رابطه بهشت و جهنم با اعمال انسان
قبل از آن كه به شرح و تبيين آخرين بخش سخن امام حسين عليه السلام بپردازيم،
لازماست مطلبى را به عنوان مقدمه براى روشن شدن فرمايش آن حضرت بيان كنيم وآن
اين است كه:بدانيم رابطه بهشت و جهنم با اعمال انسان چه نوع رابطهاىاست؟آيا
بهشتيا جهنم جايى استساخته و پرداخته، بدون آن كه خود انسان درساختن آن نقشى
داشته باشد؟آيا انواع عذابها و تنعماتى كه در بهشت و جهنموجود دارند، امورى
هستند كه از انسان جدايند؟آيا بهشت و جهنم از ذات و نفسآدمى خارجند؟
در پاسخ گوييم:طبق آنچه از متون دينى اعم از آيات و روايات استفادهمىشود و
قواعد عقلى و برهانى نيز مؤيد آن است، بهشت و جهنم چيزىنيستند جز ظهور اعمال
انسان;يعنى عذابها و آلام جهنم چيزى نيستند جزبازگشت نفس اعمال بد آدمى به
آدمى و نيز تنعمات بهشت چيزى نيستند جز رجوعنفس اعمال نيك انسان به انسان.گر
چه در اين تعابير، مسامحاتى است كه ازمطالب آينده روشن مىشود.حق تعالى در سوره
يس درباره روز قيامتمىفرمايد:
فاليوم لا تظلم نفس شيئا و لا تجزون الا ما كنتم تعملون (1) ;پس
امروز بر كسىظلمى نمىرود و به چيزى جز اعمالتان پاداش داده نمىشويد.»
همان گونه كه پيداست آيه مزبور صريح است در اين معنا كه جزاى هر عملانسان
نفس همان عمل است;نه اين كه عمل چيزى باشد و جزا چيزى جز آن.درحقيقتيك چيز است
كه به اعتبارى عمل و به ديگر اعتبار جزاست.
و نيز در سوره آل عمران مىفرمايد:
يوم تجد كل نفس ما عملت من خير محضرا و ما عملت من سوء تود لو ان بينهاو
بينه امدا بعيدا ; (2) روزى كه هر كس آنچه از خوبى انجام داده
استحاضرمىيابد و آنچه از بدى انجام داده دوست مىدارد كه ميان آن عمل و او
فاصله بسياردورى بوده باشد.»
و نيز در سوره زلزال مىفرمايد: يومئذ يصدر الناس اشتاتا ليروا اعمالهم فمن
يعمل مثقال ذرة خيرا يره و منيعمل مثقال ذرة شرا يره ; (3) آن روز
مردم دسته دسته بيرون آيند تا كارهايشان بهآنان نشان داده شود.پس هر كس به
اندازه ذرهاى كار نيك كرده باشد همان رامىبيند و هر كس به اندازه ذرهاى كار
بد كرده باشد همان را مىبيند.» و همچنين در سوره كهف مىفرمايد:
و وجدوا ما عملوا حاضرا و لا يظلم ربك احدا ; (4) آنچه انجام
دادهاند حاضرمىيابند و پروردگار تو به احدى ستم نمىكند.»
از تمام آيات ياد شده چنين استفاده مىشود:ما در قيامتبا خود
اعمالمانسروكار داريم و نفس آنها را مشاهده مىكنيم، اگر خوب و زيبا باشند
اساستنعمات اخروى ما و اگر بد و زشتباشند پايه ناراحتىها و عذابهاى اخروى
ماقرار مىگيرند.نهايت امر آن كه: اعمال انسان داراى دو صورت است:يكىملكى كه
فانى و زودگذر است;و ديگرى ملكوتى كه باقى و زايل ناشدنى است.ما در دنيا با
صورت ملكى آنها آشنا و از صورت ملكوتىشان بىخبر هستيم، ولىدر قيامت و همچنين
در برزخ، از صورت ملكى آنها خبرى نيست و ما آنها را فقطبا چهره ملكوتىشان
مشاهده مىكنيم، اگر زيبا باشند، نعيم ما هستند و اگر زشتباشند، جحيم ما
خواهند بود.
اكنون كه با مطالب فوق از طريق آيات آشنا شديم، لازم است نظرى به
رواياتانداخته و منطق روايات را نيز درباره آنها بدانيم. مرحوم شيخ صدوق در
معانىالاخبار نقل مىكند:
قال قيس بن عاصم:وفدت مع جماعة من بنى تميم الى النبي صلى الله عليه و آله و
سلم فدخلتو عنده الصلصال بن الدلهمش. فقلت:يا نبى الله!عظنا موعظة ننتفع
بها;فاناقوم نعير فى البرية.فقال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم:يا قيس
ان مع العز ذلا و ان مع الحياةموتا و ان مع الدنيا آخرة و ان لكل شىء حسيبا و
على كل شىء رقيبا و ان لكلحسنة ثوابا و لكل سيئة عقابا و لكل اجل كتابا.و انه
لا بد لك يا قيس من قرينيدفن معك و هو حي و تدفن معه و انت ميت.فان كان كريما
اكرمك.و ان كانلئيما اسلمك، ثم لا يحشر الا معك و لا تبعث الا معه و لا تسال
الا عنه فلا تجعله الا صالحا، فانه ان صلح انستبه و ان فسد لا تستوحش الا منه
و هو فعلك» (5) .
خلاصه مفاد روايتياد شده اين است:قيس بن عاصم مىگويد:روزىهمراه با جماعتى
از قبيله بنى تميم خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رسيديم عرض كردم:اى
پيامبر خدا!ما را نصيحتى كن تا از آن بهرهمند شويم، آن حضرت فرمودند:اى قيس!
همانا با هر عزتى، ذلتى و با حيات، مرگى و با دنيا، آخرتى و براىهر چيزى،
حسابگرى و بر هر چيزى، مراقبى و براى هر حسنهاى، ثوابى و براىهر سيئهاى،
عقابى و براى هر مهلتى، پايانى است.
اى قيس!براى تو ناگزير همنشينى خواهد بود كه با تو دفن مىشود، در حالىكه
او زنده است و تو مردهاى.اگر وى شريف باشد، گرامىات خواهد داشت، و اگر پست و
فرومايه باشد، به حوادث تسليمت مىكند.سپس او محشورنمىشود جز با تو و تو مبعوث
نمىگردى جز با او و مورد سؤال قرار نمىگيرىجز درباره او.پس مواظب باش تا
همراهى نيك براى خود انتخاب كنى;چرا كهاگر نيك باشد مايه انس تو خواهد بود و
اگر بد باشد مايه وحشت تو و آن همنشينچيزى نيست جز اعمال و كردار تو.
مرحوم كلينى در اصول كافى باب«ادخال السرور على المؤمنين»نقل مىكندكه
امام جعفر صادق عليه السلام فرمود:
« اذا بعث الله المؤمن من قبره خرج معه مثال يقدمه امامه كلما راى المؤمن
هولا مناهوال يوم القيمة قال له المثال:لا تفزع و لا تحزن و ابشر بالسرور و
الكرامة من الله-عز و جل-حتى يقف بين يدي الله-عز و جل-فيحاسبه حسابا يسيرا و
يامر به الىالجنة و المثال امامه فيقول له المؤمن:يرحمك الله نعم الخارج خرجت
معيمن قبري و ما زلت تبشرني بالسرور و الكرامة من الله حتى رايت ذلك
فيقول:منانت فيقول:انا السرور الذى كنت ادخلت على اخيك المؤمن في الدنيا خلقنى
الله منه لابشرك (6) ;آن گاه كه خداوند مؤمن را از قبرش بر
مىانگيزاند، مثالىهمراه او از قبر خارج مىشود كه پيشاپيش او مىرود و هر جا
كه آن مؤمن، وحشتىاز وحشتهاى قيامت را ببيند آن مثال به او گويد:مترس و
اندوهگين مباش، بشارت باد تو را به سرور و كرامتخداوند تا اين كه در محضر حق
تعالىمىايستد، پس خداوند او را به حسابى آسان محاسبه فرمايد و فرمان دهد او
را بهبهشتببرند، در حالى كه مثال مذكور پيشاپيش او است.آن مؤمن به او
گويد:خداوند تو را رحمت كند كه خوب كسى بودى با من از قبر خارج شدى و
هموارهمرا به سرور و كرامتخداوند بشارت دادى، تا اين كه آنچه را گفتى
ديدم.توكيستى؟او مىگويد:من آن سرورى هستم كه تو در دنيا بر دل برادر مؤمن
خويشداخل ساختى و خداوند مرا از آن بيافريد تا تو را بشارت دهم.»
مرحوم فيض در كتاب وافى خود از كافى نقل مىكند كه امير مؤمنانعلى عليه
السلام مىفرمايد:
ان العبد اذا كان في آخر يوم من ايام الدنيا و اول يوم من ايام الآخرة مثل
له ماله وولده و عمله فيلتفت الى ماله فيقول:و الله اني كنت عليك حريصا شحيحا
فمالي عندك؟فيقول:خذ مني كفنك.قال:فيلتفت الى ولده فيقول:و الله انيكنت لكم
محبا و اني كنت عليكم محاميا فمالى عندكم؟فيقولون:نوديك الىحفرتك فنواريك
فيها.قال:فيلتفت الى عمله فيقول:و الله اني كنت فيكزاهدا و ان كنت علي ثقيلا
فما لي عندك؟فيقول:انا قرينك في قبرك و يوم نشركحتى اعرض انا و انت على ربك;
(7) به درستى كه هر گاه بنده خدا در آخرينروز از روزهاى زندگى دنيا-كه
نخستين روز از روزهاى زندگى آخرت اوست-قرار گيرد، سه چيز برايش متمثل گردد: يكى
مالش و ديگرى فرزندانش و سومى عملش.به مالش نگريسته و مىگويد:سوگند به خدا، كه
من در به دست آوردنتو حريص و در خرج كردنتبخيل بودم، اكنون براى من چه
مىكنى؟مال گويد:تنها چيزى كه از من به تو مىرسد كفن توست.سپس متوجه فرزندانش
مىشود ومىگويد:قسم به خدا، كه من شما را دوست مىداشتم و در همه جا از
شماحمايت مىكردم، اكنون شما براى من چه مىكنيد؟گويند:تنها كارى كه از مابر
مىآيد اين است كه تو را به قبرت رسانده و در آن پنهانت كنيم.سرانجام رو
بهعملش كرده و مىگويد:به خدا سوگند، كه من در انجام دادن تو بىرغبتبودم وبه
جا آوردن تو بر من سنگين بود، ولى با اين همه تو را انجام دادم، تو براى من
چهمىكنى؟گويد:من در قبر و رستاخيزت همواره با تو هستم تا اين كه هر دو
برخداوند عرضه گرديم.»
و نيز مرحوم فيض در همان باب از كافى نقل مىكند كه امام صادق عليه السلام
فرمود: «ما من موضع قبر الا و هو ينطق في كل يوم ثلاث مرات:انا بيت
التراب.انابيت البلى.انا بيت الدود.قال:اذا دخله عبد مؤمن قال:مرحبا و
اهلا...فيفسح له مد البصر و يفتح له باب يرى مقعده من الجنة قال:و يخرج من
ذلكرجل لم ترعيناه شيئا قط احسن منه.فيقول:يا عبد الله ما رايتشيئا قط
احسنمنك فيقول:انا رايك الذي كنت عليه و عملك الصالح الذي كنت تعمله...و
اذادخل الكافر قبره قالت له:لا مرحبا بك و لا اهلا... و يفتح له باب الى النار
فيرىمقعده من النار ثم انه يخرج منه رجل اقبح من راى قط قال:فيقول:يا عبد
اللهمن انت فما رايتشيئا اقبح منك قال:فيقول:انا عملك السييء الذي كنتتعمله
و رايك الخبيث...; (8) هيچ موضع قبرى نيست مگر آن كه هر روز سه
بارمىگويد:من هستم خانه خاك، منم خانه فرسودگى و پوسيدگى، منم خانهكرمها.هر
گاه بنده مؤمنى در آن داخل شود، به او خوش آمد گويد...سپس تا جايى كه چشم كار
كند قبرش گشاده گردد و درى از بهشتبه رويش باز شود كهجايگاه خود را در آن
ببيند و از آن در، مردى خارج شود كه تا آن زمان كسى را بدانزيبايى نديده
باشد.بنده مؤمن به او گويد:اى بنده خدا!تو كيستى كه تاكنون كسىرا بدين زيبايى
نديدهام؟گويد:من عقيده تو هستم كه در دنيا بر آن بودى و نيز عملصالح توام كه
در دنيا انجام دادى...ولى هر گاه شخص كافر داخل قبرش گردد، قبر به او خوش آمد
نگويد...پس او را فشار دهد...و درى از جهنم به رويش بازگردد كه جايگاهش را در
آن ببيند;سپس از آن در، مردى خارج شود كه تا آن زمانكسى را بدان زشتى نديده
باشد.كافر به او گويد:اى بنده خدا!تو كيستى كه تاكنون كسى را بدين زشتى
نديدهام؟گويد:من عمل بد تو هستم كه در دنيا انجامدادى و نيز عقيده خبيث توام
كه بر آن بودى.»
و نيز در حديث نبوى آمده است:
«انما هي اعمالكم ردت اليكم; (9) اين عذابها همان اعمال شماست
كه بهسوى شما بازگشته است.»
از مجموع آنچه نقل شد، استفاده مىشود كه اساس بهجت و سرور ما، ياخداى
ناكرده وحشت و عذاب ما در آخرت، اعمال ماست;يعنى نفس اين اعمالاست كه يا نعيم
ما خواهند بود و يا خداى ناكرده جحيم ما.
مولوى-عليه الرحمه-مطلب مذكور را در دفتر سوم مثنوى نيك به تصويركشيده است:
چون سجودى يا ركوعى مرد كشت شد در آن عالم سجود او بهشت چون كه پريد از
دهانش حمد حق مرغ جنتساختش رب الفلق حمد و تسبيحت نماند مرغ را گر چه نطفه مرغ
با دست و هوا چون ز دستت رست ايثار و زكات گشت اين دست آن طرف نخل و نبات آب
صبرت جوى آب خلد شد جوى شير خلد مهر تست و ود ذوق طاعت گشت جوى انگبين مستى و
شوق تو جوى خمر بين چون ز دستت زخم بر مظلوم رست آن درختى گشت از و زقوم رست
چون زخشم، آتش تو در دلها زدى مايه نار جهنم آمدى آتشت اين جا چو آدم سوز بود
آنچه از وى زاد مرد افروز بود آتش تو قصد مردم مىكند نار كز وى زاد بر مردم
زند آن سخنهاى چو مار و كژدمت مار و كژدم گردد و گيرد دمت اوليا را داشتى در
انتظار انتظار رستخيزت گشتيار وعده فردا و پس فرداى تو انتظار حشرت آمد واى تو
منتظر مانى در آن روز دراز در حساب و آفتاب جان گداز كآسمان را منتظر مىداشتى
تخم فردا ره روم مىكاشتى خشم تو تخم سعير دوزخ است هين بكش اين دوزخت را كين
فخ است (10)
مرحوم صغير اصفهانى نيز در اين باره به زبان هزل و افسانه چنين گويد:
داد درويشى از ره تمهيد سر قليان خويش را به مريد گفت:از دوزخ اى نكو كردار
قدرى آتش بروى آن بگذار بگرفت و ببرد و باز آورد عقد گوهر زدرج راز آورد گفت:در
دوزخ آنچه گرديدم دركات جحيم را ديدم آتش هيزم و ذغال نبود اخگرى بهر انتقال
نبود هيچ كس آتشى نمىافروخت ز آتش خويش هر كسى مىسوخت (11)
رابطه اعمال انسان با شخصيت وى
اكنون كه دانستى رابطه بهشت و جهنم با اعمال انسان چه نوع رابطهاى است، وقت
آن رسيده تا بدانى رابطه اعمال انسان با خود او چگونه است;لذا گوييم:طبق فرموده
خداى تبارك و تعالى در سوره هود آن جا كه راجع به فرزند نوحمىفرمايد: يا نوح
انه ليس من اهلك انه عمل غير صالح (12) انسان نفس عمل خوداست و هر
كسى در طول عمرش، خود را با اعمال خويش مىسازد;يعنى كسى كهمحصول فعاليتشبانه
روزىاش جز اعمال آلوده و پليد چيزى نيست، خود يكپارچه پليدى است و كسى كه
محصول فعاليتشبانه روزى او جز اعمال نيك ونورانى چيزى نيست، خود يك پارچه نيكى
و نورانيت است.به عبارت ديگر، اعمال و رفتار انسان به حسب صور ملكوتىشان،
تشكيل دهنده گوهر ذاتانسانى و سازنده هويت و شخصيت آدمىاند و انسان با اعمال
و كردار و افكار وادراكش سازنده خويش است.
بعد از آن كه ارتباط بين بهشت و جهنم را با اعمال آدمى دانستى و نيز
ارتباطبين آدمى و اعمالش را دريافتى، اگر نيك بنگرى بايد به اين نتيجه برسى كه
بهشتو جهنم هرگز از انسان جدا نيستند و انسان نيز هرگز از آنها بريده
نيست;بلكه بهجاى آن كه بگويى انسان در بهشتيا جهنم است، بايد بگويى:بهشتيا
جهنم درانسان است، بلكه بالاتر بايد بگويى:انسان، يعنى بهشت و جهنم.اگر
آدمىسراپا طاعت و بندگى خدا باشد، او خود بهشت است.و اگر خداى ناكرده غرقدر
عصيان و گناه باشد، او خود جهنم است.
نيز اگر خوب دقت كنى بايد معناى فرموده خدا را آنجا كه مىفرمايد: فاما
انكان من المقربين فروح و ريحان و جنة نعيم... (13) ، يا آن جا كه
مىفرمايد: وجيىءيومئذ بجهنم (14) خوب دريابى.
بعد از ذكر اين مقدمه نسبتا طولانى، مىپردازيم به فرموده حضرت حسين بن على
عليهما السلام كه فرمود:
اى انسان گنهكار!تو بايد قبل از ارتكاب گناه تصميم بگيرى وقتى كه ملك موكل
بردوزخ بخواهد تو را در آتش افكند، از دخول در آن امتناع كنى و در آتش
داخلنگردى.
آيا-با توجه به مطالبى كه تقديم داشتيم-شخص معصيت پيشه مىتواند ازدخول در
آتش امتناع كند يا از جهنم بگريزد و از دخول در آن سر باز زند؟
گر چه جواب روشن است، ولى جهت روشنتر شدن مطلب گوييم:گريختنعاصى از جهنم
به مثابه فرار او از خود است و امتناع او از دخول در آتش به منزلهامتناع از
قبول خويش است.او هر گاه توانست از خود بگريزد و خودش، خودشنباشد، مىتواند از
جهنم بگريزد و از دخول در آتش امتناع ورزد.آيا انسان مىتوانداز خويش بگريزد و
خودش، خودش نباشد؟بىشك نه.بنابر اين، همان گونه كهگريختن از خود ممكن نيست و
معنا ندارد، امتناع انسان گنه كار از دخول در جهنمنيز بىمعنا و غير ممكن
است.يكى از اساتيد ما-حفظه الله تعالى-نقل مىفرمود:
در زمان حكومت ننگين پهلوى، روزى در تهران كنار خيابان، منتظر آمدن
وسيلهنقليه بودم.از دور ديدم درشكهاى در حالى كه شعلههاى آتش از آن
زبانهمىكشد، به من نزديك مىشود.خيلى تعجب كردم.وقتى كه خوب نزديك آمد، ديدم
از آتش خبرى نيست، تعجبم بيشتر شد.خوب كه دقت كردم، ديدم در عقبدرشكه سه نفر
نشستهاند:دو نفر مرد و يك نفر زن بىحجاب، كه در ميان آن دومرد با وضعى بسيار
زننده نشسته بود.آن زمان بود كه متوجه شدم آتشى كه در ابتدااز دور ديدم مربوط
به چه بوده است.
و نيز جناب ايشان نقل فرمودند:
در مسجد جامع تهران پاى صحبت مرحوم حاج آقا جمال اصفهانى-رضوان اللهتعالى
عليه-نشسته بودم.وقتى كه ايشان مشغول صحبت و وعظ بودند ديدم ازدهان مباركشان
نور خارج مىشود.اين دو قضيه و صدها قضيه ديگر از اين قبيل، همه گوياى اين
واقعيت وحقيقتند كه انسان مطيع و فرمانبردار، آن گاه كه مشغول عبادت و اطاعت
است دربهشت است، بلكه او خود بهشت است. ولى از آن جا كه در اين دنيا حجاب ومانع
در كار است، نمىگذارد حقيقت امر آشكار شود.و همچنين انسان معصيتكار همان زمان
كه مشغول معصيت و عصيان مىباشد، در جهنم است;بلكه اوخود جهنم است و مىسوزد و
مىسوزاند، ولى چون در حجاب طبيعتاست، عذاب را احساس نمىكند.
حق تعالى درباره كفار و استعجال آنان به عذاب مىفرمايد:
يستعجلونك بالعذاب و ان جهنم لمحيطة بالكافرين (15)
محصل معنا آن كه:اين بيچارهها از تو مىخواهند عجله كرده و عذاب آنان راجلو
بيندازى.غافل از آن كه جهنم، هم اكنون كافران را احاطه كرده است.
خداوند نمىفرمايد:«سيحيط بالكافرين»تا گفته شود:جهنم در آينده، كافران را
احاطه مىكند، بلكه مىفرمايد:«لمحيطة بالكافرين»، يعنى همين الآن بهكافران
محيط است.بنابر اين، نياز به استعجال ندارد، آنها، هم اكنون درجهنماند، ولى
خود نمىدانند.وقتى كه حجابهاى طبيعت و پردههاى آن كناررفت، در جهنم بودنشان
براى آنها مكشوف مىگردد;مانند كسى كه در حادثهاىجراحات شديدى بر او وارد
مىآيد و به سبب گرمى بدن متوجه هيچ يك از آنهانمىگردد;ولى بعدها كه كم كم به
حال طبيعى بر مىگردد جراحات واردهسوزش خود را نشان داده و شخص مجروح متوجه
آنها مىشود.
جهنم باطن دنياست
حكيم بزرگوار مرحوم حاج ملا هادى سبزوارى مىفرمايد: فان الدنيا باطنه
جهنم;ان جهنم لمحيطة بالكافرين (16) ;ان الذين ياكلون اموالاليتامى
ظلما انما ياكلون فى بطونهم نارا، (17) و روى عن النبى صلى الله
عليه و آله و سلم:انه كانقاعدا مع اصحابه فى المسجد فسمعوا هدة عظيمة فارتاعوا
فقال صلى الله عليه و آله و سلم:اتعرفونما هذه الهدة.قالوا:الله و رسوله
اعلم.قال:حجر القى من اعلى جهنم منذسبعين سنة، الان وصل الى قعرها و من سقوطه
فيها هذه الهدة.فما فرغ منكلامه الا و الصراخ فى دار منافق من المنافقين قد
مات و كان عمره سبعين سنةفقال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم الله اكبر
فعلمت الصحابة ان هذا الحجر هو ذلك و انه منذخلقه الله يهوي في جهنم فلما مات
حصل في قعرها.قال الله تعالى:انالمنافقين في الدرك الاسفل من النار (18)
.و لكون باطن الدنيا هو جهنم كان المرادبالورود على النار فى قوله
تعالى:و ان منكم الا واردها كان على ربك حتمامقضيا (19) ، هو الورود
على الدنيا و لذا حيثيسئل عن شموله لهم عليهم السلام قال عليه السلام:جزناها و
هى خامدة يعني لم ينشب فينا مخالب الدنيا و لم نقع في اشراكها ولم يتعلق
باذيالنا ايدى علائقها (20) .
معناى فرمايش ايشان با اندكى توضيح اين است كه دنيا را دو صورت است:يكى
ظاهرى و ديگرى باطنى.ظاهر دنيا همين است كه مردم شاهد آن هستند وخداوند درباره
آن مىفرمايد: يعلمون ظاهرا من الحيوة الدنيا و هم عن الاخرة همغافلون ;
(21) اينان از زندگى دنيا چيزى جز ظاهر نمىدانند و از آخرت غافلند.»واما
باطن دنيا عبارت است از جهنم كه در آخرت;يعنى روز«تبلى السرائر»براىمردم آشكار
مىگردد.خداوند مىفرمايد:«بىشك جهنم بر كافران محيط است.»و در جاى ديگر
مىفرمايد:«بىگمان آنان كه اموال يتيمان را ظالمانهمىخورند همانا در
شكمهايشان آتش مىخورند.»و از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم روايت استكه
ايشان با جمعى از صحابه در مسجد نشسته بودند كه ناگهان صداى سهمگينىشبيه صداى
ريزش ديوار شنيدند.حضرت فرمود:آيا مىدانيد اين صداى چه بود؟گفتند:خدا و رسولش
بهتر مىدانند.فرمود:هفتاد سال پيش سنگى از بالاىجهنم رها شد و الآن به قعر آن
رسيد.اين صداى سقوط آن سنگ در جهنم بود.هنوز پيامبر از سخن گفتن فارغ نگشته بود
كه صداى شيون از خانه منافقى كه درهمان ساعت، در سن هفتاد سالگى مرد برخاست.سپس
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم تكبيرگفت و ياران دانستند مراد از سنگى كه
حضرت لحظاتى پيش بدان اشاره فرمودندهمين منافق بود و از همان زمان كه خدايش
آفريد، در جهنم افتاد و وقتى كه مرد بهته آن رسيد.خداوند مىفرمايد:«منافقان
در پايينترين جاى جهنم قرار دارند.»و چون جهنم، باطن دنياست منظور از ورود بر
آتش در قول خداوند كهمىفرمايد:«كسى از شما نيست مگر آن كه بر آتش وارد گردد و
اين چيزى استحتمى و شدنى.»همين ورود در دنياست.لذا وقتى كه از امام عليه
السلام مىپرسند آياشما هم مشمول اين آيه و اين سخن هستيد؟امام پاسخ
مىدهد:«آرى، اماهنگامى كه ما از آن عبور كرديم خاموش بود;يعنى ما از دنيا در
حالى عبور كرديمكه چنگالهايش در ما فرو نرفت و در دامهايش نيفتاديم و
وابستگىهاى آن بهدامان ما بند نشد.»
اكنون اى عزيز!اگر به مبدا و معاد اعتقادى داشته باشى و هم چنين دراين ادعا
كه مىگويى:مىخواهم خوب باشم و گناه نكنم ولى راه آن رانمىدانم،
راستبگويى.در صورتى كه سبب ابتلاى تو به گناه، فقط غفلت ازاعتقادات باشد، بايد
بدانى كه درمان درد تو و راه علاج بيمارى تو هماناست كه از زبان گهربار حسين
بن على عليهما السلام براى تو بيان شد:بنابر اين، لازم استدر تك تك اوامر آن
حضرت به خوبى تامل كنى و همه آنها را به خاطربسپارى، تا بلكه به يارى خدا در
تخفيف گناهان و اصلاح مفاسد اخلاقىقدمهاى مؤثرى برداشته و به طور كلى از
گناهان فاصله بگيرى، و ما ذلك على اللهبعزيز.