4. توجه به مرگ و ترك گناه
توجه به مرگ و ترك گناه
چهارمين كارى كه امام حسين عليه السلام از شخص معصيت كار خواست كه قبل
ازانجام هر معصيتى بدان مبادرت كند، اين است كه تصميم بگيرد هر گاه فرشته
مرگبراى قبض روحش آمد، از دادن جان امتناع كند و به خواسته عزرائيل گردن ننهد.
سيد الشهداء-سلام الله عليه-در اين جا باز به امرى كه نزد همه انسانها
مقبولو معتبر است اشاره مىكند و آن اين كه:آدمى فطرتا از لذتهاى زودگذر
ومنقطع، خصوصا لذتهايى كه تبعات سنگينى را به دنبال دارند، متنفر و
گريزاناست.
به عنوان مثال:اگر شما را وارد باغى كنند كه در آن تمام لذتهاى مادى واسباب
خوش گذرانى فراهم باشد، بهترين ميوهها، بهترين مناظر، بهترين غذاها وهزار و يك
بهترينهاى ديگر در آن باغ موجود باشد، آن گاه به شما بگويند:مثلا بهمدت ده
سال آزاديد كه از تمام اين مناظر و غذاها و ميوهها و ديگر امور بهرهببريد،
ولى بعد از انقضاى مدت مذكور شما را به جبر از باغ بيرون مىبريم و براىهر يك
از لذتها و خوش گذرانىهايى كه داشتهايد، عضوى از اعضاى بدن شمارا مىبريم،
آيا حاضريد بدون توجه به اين كه روزى بايد باغ را ترك كرده و براىهر يك از
لذتها و خوش گذرانىها، تاوانى كلان پس بدهيد، يك سره مشغوللذت بردن و خوش
گذراندن باشيد؟بىشك اگر شما انسان فهميده و عاقلى باشىجواب مىدهى:هرگز.
آرى، اگر شخص ديوانه باشد و يا اين كه او را از بيرون رفتن و تاوان
دادنمعاف كنند، ممكن استبدون توجه به آنچه گفته شد مشغول تمتع و هوسرانىشود،
كه در هر صورت عيبى ندارد;چرا كه از ديوانه توقعى نيست و معاف نيزتكليفى ندارد.
اكنون اى عزيز!بدان كه مثل دنيا و لذتها و خوش گذرانىهاى آن، مثلهمان
باغى است كه وصفش را خواندى كه:«فى حلالها حساب و فى حرامهاعقاب; (1)
در حلالش حساب و در حرامش عقاب است».و سرانجام بايد روزىبا به صدا در
آمدن زنگ مرگ، از همه چيز و همه كس دستبكشى و همه رابگذارى و بگذرى.آن گاه
خودت باشى و اعمالت;خودت باشى و آنچه انجامدادهاى.خوب فكر كن و ببين آيا
مىتوانى با در نظر گرفتن عواقب كار و تبعاتسنگين اعمال، هر چه مىخواهى انجام
دهى و هر چه دوست دارى بخورى وبياشامى و هر چه دلت مىخواهد بگويى و به هر چه
ميلت مىكشد نگاه كنى؟
آرى، اگر مرگى در كار نبود و براى هميشه در اين عالم بودى شايد جا داشتمحور
اعمالت را شهوات و خواستههاى نفسانى قرار دهى و به هيچ قيد و بندىمقيد نباشى،
ليكن امر مرگ اين گونه نيست.همان گونه كه بدون اختيار آمدهاى، بدون اختيار نيز
مىروى و به عبارت ديگر:همان گونه كه بدون رضايت و اجازهتو را آوردهاند، بدون
رضايت و اجازه نيز تو را خواهند برد.
در بعضى از روايات، عارضه مرگ به غلبه خواب بر انسان و مساله رستاخيز به
بيدار شدن او از خواب تشبيه شده است;يعنى همان گونه كه-چه بخواهى و
چهنخواهى-در موقع معين خواب تو را مىربايد، در وقت مشخصى نيز مرگ
بهسراغتخواهد آمد.و همان گونه كه نمىتوانى از غلبه خواب در امان بمانى-هر
چند پر قدرت و توانمند باشى-نيز نمىتوانى از عارضه مرگ، خودت رامصون و محفوظ
دارى-هر چند قوى پنجه و نيرومند باشى.
حال كه چنين است، آيا فكرى براى مرگ خودت و گرفتارىهاى بعد از
آنكردهاى؟بىشك اگر فكرى كرده باشى ديگر نبايد معطل بمانى و بگويى:مىخواهم
خوب باشم ولى نمىتوانم.و اگر براى گرفتارىهاى بعد از مرگقدرى به فكر فرو
رفته باشى نبايد بگويى:چه كنم كه گناه نكنم.خود همين فكراگر فكر باشد، بايد تو
را از هر گونه تمايل به پليدى و گناه باز دارد كه «كفى بالموتواعظا» و اگر
مىبينى به هر گونه گناهى نزديك مىشوى و اعمال و كردارتبىحساب و كتاب است،
بايد بدانى يا اصلا به فكر مرگ نيستى و يا فكرت، فكرنيست.
چه نيكو سروده استباباطاهر عريان:
به دنيا دل نبنده هر كه مرده
كه دنيا سر بسر اندوه و درده
به قبرستان گذر كن
تا ببينى
كه دنيا با رفيقانت چه كرده
به قبرستان گذر كردم صباحى
شنيدم ناله و
اندوه و آهى
شنيدم كلهاى با خاك مىگفت
كه اين دنيا نمىارزد به كاهى