گام نخستين

حسن رمضانى

- ۵ -


4. توجه به مرگ و ترك گناه

توجه به مرگ و ترك گناه

چهارمين كارى كه امام حسين عليه السلام از شخص معصيت كار خواست كه قبل ازانجام هر معصيتى بدان مبادرت كند، اين است كه تصميم بگيرد هر گاه فرشته مرگ‏براى قبض روحش آمد، از دادن جان امتناع كند و به خواسته عزرائيل گردن ننهد.

سيد الشهداء-سلام الله عليه-در اين جا باز به امرى كه نزد همه انسان‏ها مقبول‏و معتبر است اشاره مى‏كند و آن اين كه:آدمى فطرتا از لذت‏هاى زودگذر ومنقطع، خصوصا لذت‏هايى كه تبعات سنگينى را به دنبال دارند، متنفر و گريزان‏است.

به عنوان مثال:اگر شما را وارد باغى كنند كه در آن تمام لذت‏هاى مادى واسباب خوش گذرانى فراهم باشد، بهترين ميوه‏ها، بهترين مناظر، بهترين غذاها وهزار و يك بهترين‏هاى ديگر در آن باغ موجود باشد، آن گاه به شما بگويند:مثلا به‏مدت ده سال آزاديد كه از تمام اين مناظر و غذاها و ميوه‏ها و ديگر امور بهره‏ببريد، ولى بعد از انقضاى مدت مذكور شما را به جبر از باغ بيرون مى‏بريم و براى‏هر يك از لذت‏ها و خوش گذرانى‏هايى كه داشته‏ايد، عضوى از اعضاى بدن شمارا مى‏بريم، آيا حاضريد بدون توجه به اين كه روزى بايد باغ را ترك كرده و براى‏هر يك از لذت‏ها و خوش گذرانى‏ها، تاوانى كلان پس بدهيد، يك سره مشغول‏لذت بردن و خوش گذراندن باشيد؟بى‏شك اگر شما انسان فهميده و عاقلى باشى‏جواب مى‏دهى:هرگز.

آرى، اگر شخص ديوانه باشد و يا اين كه او را از بيرون رفتن و تاوان دادن‏معاف كنند، ممكن است‏بدون توجه به آنچه گفته شد مشغول تمتع و هوسرانى‏شود، كه در هر صورت عيبى ندارد;چرا كه از ديوانه توقعى نيست و معاف نيزتكليفى ندارد.

اكنون اى عزيز!بدان كه مثل دنيا و لذت‏ها و خوش گذرانى‏هاى آن، مثل‏همان باغى است كه وصفش را خواندى كه:«فى حلالها حساب و فى حرامهاعقاب; (1) در حلالش حساب و در حرامش عقاب است‏».و سرانجام بايد روزى‏با به صدا در آمدن زنگ مرگ، از همه چيز و همه كس دست‏بكشى و همه رابگذارى و بگذرى.آن گاه خودت باشى و اعمالت;خودت باشى و آنچه انجام‏داده‏اى.خوب فكر كن و ببين آيا مى‏توانى با در نظر گرفتن عواقب كار و تبعات‏سنگين اعمال، هر چه مى‏خواهى انجام دهى و هر چه دوست دارى بخورى وبياشامى و هر چه دلت مى‏خواهد بگويى و به هر چه ميلت مى‏كشد نگاه كنى؟

آرى، اگر مرگى در كار نبود و براى هميشه در اين عالم بودى شايد جا داشت‏محور اعمالت را شهوات و خواسته‏هاى نفسانى قرار دهى و به هيچ قيد و بندى‏مقيد نباشى، ليكن امر مرگ اين گونه نيست.همان گونه كه بدون اختيار آمده‏اى، بدون اختيار نيز مى‏روى و به عبارت ديگر:همان گونه كه بدون رضايت و اجازه‏تو را آورده‏اند، بدون رضايت و اجازه نيز تو را خواهند برد.

در بعضى از روايات، عارضه مرگ به غلبه خواب بر انسان و مساله رستاخيز به بيدار شدن او از خواب تشبيه شده است;يعنى همان گونه كه-چه بخواهى و چه‏نخواهى-در موقع معين خواب تو را مى‏ربايد، در وقت مشخصى نيز مرگ به‏سراغت‏خواهد آمد.و همان گونه كه نمى‏توانى از غلبه خواب در امان بمانى-هر چند پر قدرت و توانمند باشى-نيز نمى‏توانى از عارضه مرگ، خودت رامصون و محفوظ دارى-هر چند قوى پنجه و نيرومند باشى.

حال كه چنين است، آيا فكرى براى مرگ خودت و گرفتارى‏هاى بعد از آن‏كرده‏اى؟بى‏شك اگر فكرى كرده باشى ديگر نبايد معطل بمانى و بگويى:مى‏خواهم خوب باشم ولى نمى‏توانم.و اگر براى گرفتارى‏هاى بعد از مرگ‏قدرى به فكر فرو رفته باشى نبايد بگويى:چه كنم كه گناه نكنم.خود همين فكراگر فكر باشد، بايد تو را از هر گونه تمايل به پليدى و گناه باز دارد كه «كفى بالموت‏واعظا» و اگر مى‏بينى به هر گونه گناهى نزديك مى‏شوى و اعمال و كردارت‏بى‏حساب و كتاب است، بايد بدانى يا اصلا به فكر مرگ نيستى و يا فكرت، فكرنيست.

چه نيكو سروده است‏باباطاهر عريان:

به دنيا دل نبنده هر كه مرده
كه دنيا سر بسر اندوه و درده
به قبرستان گذر كن تا ببينى
كه دنيا با رفيقانت چه كرده

به قبرستان گذر كردم صباحى
شنيدم ناله و اندوه و آهى
شنيدم كله‏اى با خاك مى‏گفت
كه اين دنيا نمى‏ارزد به كاهى


پى‏نوشتها:

1. بحار الانوار،ج 42،ص 276.