گام نخستين

حسن رمضانى

- ۲ -


بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله الذى جعل الكتاب هدى للمتقين، و الصلوة و السلام على من هو افضل‏الانبياء و المرسلين، و على اهل بيته الطيبين الطاهرين.

1. اهميت تقوا

يكى از امورى كه در فرهنگ اسلامى و متون دينى از اهميت فوق العاده‏اى‏برخوردار است و بلكه به حق مى‏توان گفت اساس تمام كمالات و ترقيات‏روحانى و معنوى انسان است، تقوا و پرهيزكارى و دورى از آلودگى‏ها و گناهان‏است، زيرا آدمى اگر بخواهد به راه راست و صراط مستقيم راه يابد و از تعاليم‏آسمانى و معارف قرآنى بهره‏مند شود، اساس آن تقواست كه: ذلك الكتاب لا ريب‏فيه هدى للمتقين (1) ، و اگر بخواهد نزد پروردگار از كرامت و احترام بيشترى‏برخوردار شود، معيار و زيربناى آن، تقواى برتر است، كه ان اكرمكم عند الله‏اتقيكم (2) ، و اگر بخواهد در كوران حوادث و بحران‏ها و ظلمت‏هاى اوهام، حق‏را از باطل تشخيص داده و اين دو را-در هر لباس و پوششى-از يك ديگر باز شناسد، مايه آن تقواست كه: ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا (3) ، و اگر بخواهد ازاغواهاى شيطانى و وساوس نفسانى و تنگناهاى اين جهان رهايى يابد و از شر اين‏همه، جان سالم به در برد، پايه آن تقواست كه: و من يتق الله يجعل له مخرجا (4) ;و اگر بخواهد از ارزاق خداوندى-چه مادى و چه معنوى-بهره و نصيبى داشته‏باشد، راه آن تقواست كه: و من يتق الله...و يرزقه من حيث لا يحتسب (5) ;و اگربخواهد اعمال خويش را از بيهودگى و بى‏حاصلى در آورده و به مرحله قبول‏برساند، طريق آن تقواست كه: انما يتقبل الله من المتقين (6) ;و در نهايت اگربخواهد در درگاه خدا محبوب و عزيز باشد و عاقبتش ختم به خير شود، ريشه‏اش‏تقواست كه: ان الله يحب المتقين (7) ; و العاقبة للمتقين (8) .

بنابر اين در بعد عمل، تقوا و پرهيز از گناه، اجتناب و دورى از محرمات، اساس هر خير و زير بناى هر سعادتى است و به همين دليل، بر هر عملى مقدم است‏و انسان سالك پيش از آن كه در انجام اعمال كوشش كند بايد بر دورى از گناه‏اهتمام ورزد.رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم خطاب به ابوذر-عليه الرحمة-مى‏فرمايد:

يا اباذر كن بالتقوى اشد اهتماما منك بالعمل ; (9) اى ابوذر!بايد كوششى كه درمراعات تقوا اعمال مى‏كنى از كوششى كه در انجام ساير اعمال به خرج مى‏دهى‏بيشتر باشد.»

نيز بر همين اساس است كه امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام مى‏فرمايد: اجتناب السيئات اولى من اكتساب الحسنات ; (10) دورى از بدى‏ها بر كسب‏خوبى‏ها مقدم است‏».

پس اى عزيز!بدان همان گونه كه فرد مريض بدون مراعات پرهيز، روى‏صحت و سلامتى را نمى‏بيند-گر چه از قوى‏ترين و مؤثرترين داروها استفاده كند-شخص دور افتاده از حقايق و بيگانه با معنويات نيز، بدون مراعات تقوا روى‏معرفت و سعادت را نخواهد ديد، هر چند پر مشقت‏ترين و مشكل‏ترين اعمال راانجام دهد.از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم روايت است كه آن حضرت فرمود:

انكم لو صليتم حتى تكونوا كالحنايا، و صمتم حتى تكونوا كالاوتار، ماينفعكم ذلك الا بورع ; (11) به درستى كه اگر از كثرت نماز همچون كمان خميده ودر اثر زياد روزه گرفتن همچون زه كمان، باريك شويد، به حالتان مفيد نخواهندبود مگر آن كه تقوا پيشه كنيد و از محرمات دورى كنيد.»

مولوى گويد:

ما در اين انبار گندم مى‏كنيم گندم جمع آمده گم مى‏كنيم مى‏نينديشيم آخر ما به هوش كين خلل در گندم است از مكر موش موش تا انبار ما حفره زدست و زفنش انبار ما ويران شدست اول اى جان، دفع شر موش كن و آنگهان در جمع گندم جوش كن بشنو از اخبار آن صدر صدور لا صلوة تم الا بالحضور گرنه موشى دزد در انبار ماست گندم اعمال چل ساله كجاست؟ ريزه ريزه صدق هر روزه چرا جمع مى‏نايد درين انبار ما (12)

طبق ابيات فوق، مثل كسى كه بدون اجتناب از معاصى، در به جا آوردن اعمال عبادى مى‏كوشد، مانند كسى است كه بدون دفع شر موش دزد، گندم‏ها راذره ذره انبار مى‏كند، لذا همان طور كه جمع گندم با وجود آفتى چون موش، جزرنج و زحمت‏حاصلى ندارد، به جا آوردن اعمال عبادى نيز-با ابتلاى به معاصى-جز خستگى و زحمت، حاصلى نخواهد داشت، زيرا گناهان مانند موش‏ها به‏جان گندم اعمال افتاده و همه را تباه و نابود مى‏سازند.

چگونه مى‏توان متقى بود؟

اكنون كه با اهميت و جايگاه تقوا و پرهيز از گناه و معصيت آشنا شدى، ممكن‏است‏بپرسى:چگونه مى‏توان متقى بود؟و چطور مى‏شود گناهان را از صحنه‏زندگى دور كرد؟و نيز ممكن است‏بگويى:من و امثال من هر گاه تصميم‏مى‏گيريم كه بر خود مسلط شويم و دست از معصيت‏برداريم و مواظب خود باشيم‏كه ديگر گناه نكنيم، يكى-دو روز اول را نسبتا موفق هستيم، ولى چندى بعدشكست‏خورده و به حال اول بر مى‏گرديم.آيا راهى هست كه بدان روى آوريم واز آن مدد جوييم تا در مسير تقوا و پرهيز از گناه، مستقيم و استوار باقى بمانيم؟

در جواب گوييم:اى عزيز!بى‏شك گناه و معصيت را مانند ديگر امورممكن، اسباب و عللى است كه تا آنها را نشناسى و آن گاه هر يك از آنها را باروشى مناسب از ميان نبرى، به ترك گناه موفق نخواهى شد، لذا بايد در مرحله‏نخست همت‏خويش را در شناسايى عوامل گناه مصروف دارى و بعد با روشى درخور، به رفع هر يك از آنها بپردازى تا كم كم بتوانى خود را از چنگال معاصى‏برهانى و گناهان را از وجودت دور سازى.

عوامل گناه چيست؟

حال اگر بپرسى عوامل صدور گناه چيست؟و اصولا چرا شخص مسلمان ومؤمن تن به معصيت مى‏دهد؟

گويم:چند امر است كه هر كدام از آنها در صدور گناه دخيل هستند كه عبارتند از:

الف)عدم ايمان يا ضعف آن به مبدا و معاد و تبعات اعمال;

ب)غفلت;

ج)ضعف اراده در مقابل كوران غرايز و شهوات.

توضيح اين كه:گروهى از افراد، از آن رو كه اساسا انسان‏هاى بى‏ايمانى‏هستند و يا اگر اعتقادى دارند از قوت لازم برخوردار نيست، تن به گناه مى‏دهند.اين گونه افراد على رغم اين كه به زبان مى‏گويند:خدايى هست و از پس امروزفردايى، در مقابل هر عمل خير پاداشى و در مقابل هر عمل شر عقوبتى است، ولى وقتى كه به قلب آنها مراجعه كنى، خواهى ديد كه از ايمان خبرى نيست و يااگر اعتقادى باشد بسيار ضعيف و كم سوست و آن هم آلوده به بسيارى از اوهام وخيالات و خرافات.

بديهى است كه چنين افرادى هنگامى كه لذت‏ها و خوشى‏هاى زندگى دنيا رابا دستورهاى دينى در تعارض ببينند، نمى‏توانند اوامر و نواهى اولياى دين رابر خواسته‏هاى خود، مقدم بدارند و از لذايذ نفسانى و حيوانى خويش چشم‏بپوشند، بلكه با گفتن جملاتى مانند:«سيلى نقد به از حلواى نسيه است‏»!«چه‏كسى رفته و از آن دنيا خبر آورده كه اين حرف‏ها راست است‏»!و از اين قبيل‏سخنان، بر خر مراد خويش سوار مى‏شوند و از ارتكاب هيچ معصيتى فرو گذارى‏نمى‏كنند.

گروه ديگر از افراد آن گونه نيستند كه مانند گروه مذكور از نظر اعتقادى‏مشكلى داشته باشند، بلكه بر عكس، انسان‏هاى معتقد و پاى بندى هستند، ولى‏مشكل آنها غفلت از معتقدات است، بدين معنا كه امور ظاهرى و اشتغالات‏معمولى و روز مره زندگى دنيا، آنها را طورى از ياد خداوند و معاد و عقوبت‏هاى‏اعمال زشت و ناپسند خود غافل نموده كه به چيزى جز خواسته‏هاى آنى و امورمربوط به زندگى دنيا فكر نمى‏كنند.پيداست كه چنين كسانى عملا با دسته اول-كه به بى‏اعتقادى يا ضعف ايمان‏مبتلا هستند-هيچ فرقى ندارند و همان گونه كه آنان به آسانى مرتكب معصيت‏مى‏شوند، اينان نيز به سهولت‏به دام گناه گرفتار مى‏آيند.

گروه سوم كسانى هستند كه نه مثل دسته اول مشكل عقيدتى دارند كه‏بى‏اعتقادى يا ضعف اعتقاد، آنها را به عصيان بكشاند و نه مثل دسته دوم مبتلاى به‏غفلت هستند كه به سبب آن به دام گناه بيفتند، بلكه هم معتقدند و هم متوجه، ولى‏با اين همه از آن رو كه انسان‏هاى سست عنصر و بى‏اراده‏اى هستند، در صحنه‏تعارض دين و هواى نفس نمى‏توانند بر خواسته‏هاى نفسانى خويش غالب آيند وخود را كنترل كرده و از معصيت‏بپرهيزند.

چگونگى مقابله با عوامل گناه

حال كه با عوامل و اسباب گناه آشنا شدى، لازم است راه مقابله با هر يك‏از آنها را نيز بدانى تا با از ميان برداشتن آنها، بر اجتناب از گناه توفيق‏يابى;لذا گوييم:اگر شخص گنه‏كار از گروه اول باشد(از نظر اعتقادى‏وضع مطلوبى نداشته باشد)لازم است قبل از هر چيز، خود را به اعتقادات‏صحيح و متقنى كه بر دلايل برهانى و محكم استوار باشند، مجهز كند;بدين معنا كه بايد با تفكر و تامل در دقايق و ظرايف هستى و مطالعه و تحقيق دردفاتر و كتاب‏هايى كه متفكران و انديشمندان الهى، در اعتقادات و مسائل‏عقيدتى نگاشته‏اند به مرحله‏اى دست‏يابد كه خداى تبارك و تعالى را بدون‏هيچ شك و شبهه‏اى باور كند و به راستى به روز رستاخيز معتقد شود و باورداشته باشد كه: فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره و من يعمل مثقال ذرة شرا يره (13) تا بتواند مواظب خود باشد و از كارهاى ناشايست اجتناب كند.در غير اين‏صورت با ايمان تقليدى و عقيده ناپايدار و خلاصه با تزلزل و تذبذب نمى‏توان‏متقى بود.

به همين جهت، خداى تبارك و تعالى در اول سوره بقره وقتى كه اوصاف‏متقين را ذكر مى‏كند، نخستين صفتى را كه مورد اشاره قرار مى‏دهد«ايمان به‏غيب‏»است:

ذلك الكتاب لاريب فيه هدى للمتقين الذين يؤمنون بالغيب و... ; (14) اين‏كتاب كه در آن هيچ ترديدى نيست مايه هدايت تقوا پيشگان است.آنان كه به غيب‏ايمان دارند و...»

اين سخن كاشف از اين است كه رابطه ايمان به غيب با تقوا، رابطه علت‏بامعلول خود است، بدين معنا كه ايمان به غيب، علت است و تقوا معلول;هر چند همين تقوا-كه گفتيم معلول ايمان است-نسبت‏به مراحل برتر ايمان‏علت است، ولى فعلا كلام ما در نقطه ابتدايى سير است و معلوم است كه تقدم‏با ايمان است نه تقوا.به علاوه، عليت ايمان در مورد تقوا، «ايجادى‏»و عليت‏تقوا در مورد برخى از مراحل ايمان‏«اعدادى‏»است-كه فعلا مجال بسط آن‏نيست.

بنابر اين، جهت ايجاد تقوا و پرهيزكارى، ابتدا بايد ايمان به غيب را كه شامل‏ايمان به مبدا و معاد و ايمان به تبعات اعمال است تقويت كرد و گرنه كسى كه‏عقيده ندارد و يا از عقيده متزلزل و ناپايدارى برخوردار است، نمى‏تواند آن طوركه بايد، تقوا را مراعات نمايد، لذا خداوند تبارك و تعالى آن جا كه خطاب به آنان‏كه ظاهرا به اسلام گرويده‏اند مى‏فرمايد: يا ايها الذين آمنوا هل ادلكم على تجارة‏تنجيكم من عذاب اليم‏» نخستين چيزى كه مورد تاكيد قرار مى‏دهد، ايمان جدى و واقعى به خدا و رسول گرامى اوست، زيرا در ادامه مى‏فرمايد: تؤمنون بالله‏و رسوله...» (15) .

پس اى عزيز!اگر تو نيز هنوز به طور جد و حتم به مبدا و معاد دل نداده‏اى وهنوز در مرحله شك و ترديد به سر مى‏برى و در عين حال سعى مى‏كنى تقواپيشه سازى و توقع دارى در صف پرهيزكاران در آيى، بايد بدانى كه سعيت‏باطل وتوقعت نا به جاست، زيرا درخت وجودت در اثر دورى از معارف يقينى، در حال‏خشكيدن است و تو عوض آن كه بيايى و آن را با آب علوم و معارف از ريشه‏سيراب سازى، آمده‏اى گرد و غبار از شاخ و برگ آن مى‏زدايى.

خانه از پاى بست ويران است خواجه در بند نقش ايوان است

بنابر اين، تو قبل از هر چيز لازم است هم خويش را در تقويت عقايدت‏مصروف دارى و از ظلمت‏هاى شك و ترديد به در آيى، تا به آسانى بتوانى از گناه‏دست‏شسته و به پرهيزكاران واقعى بپيوندى.

مراقبه، عامل غفلت زدايى

اما اگر شخص معصيت كار از گروه دوم و جزء كسانى باشد كه غفلت ازمعتقدات، آنها را به گناه و عصيان مى‏كشاند، لازم است از دستورى كه اهل‏سلوك، مراقبه‏اش مى‏نامند و آن را مايه سعادت و ركن عمده سير و سلوك‏مى‏دانند، كمك بگيرد، يعنى شخص ياد شده بايد هر روز از آن لحظه‏اى كه بيدارمى‏شود تا وقتى كه مى‏خواهد بخوابد، در هر جايى و حالى كه هست، همواره‏تمام اعتقادات و باورهايى كه بدان‏ها پاى بند است پيش خود مجسم كند و تا جايى‏كه ممكن است فكر و ذكر و دل خود را به آنها متوجه سازد و بدين ترتيب، ريشه غفلت را-كه زمينه ساز گناهان و تخلفات است-در وجود خويش بخشكاند تا برترك گناه و دورى از معصيت توفيق يابد.

حسين بن على عليهما السلام و مرد گنه‏كار

مرحوم علامه مجلسى-رضوان الله تعالى عليه-در كتاب ارزشمند بحار الانوارروايتى از كتاب جامع الاخبار نقل كرده كه با موضوع بحث ما نيز بسيار مناسب‏است;لذا در اين جا به ذكر آن تبرك جسته و سپس به توضيح آن مى‏پردازيم:

«روي ان الحسين بن علي عليهما السلام جاءه رجل و قال:انا رجل عاص و لا اصبرعن المعصية فعظني بموعظة.فقال عليه السلام افعل خمسة اشياء و اذنب ما شئت.فاول ذلك:لا تاكل رزق الله و اذنب ما شئت، و الثاني اخرج من ولاية الله و اذنب‏ما شئت، و الثالث: اطلب موضعا لا يراك الله و اذنب ما شئت;و الرابع:اذا جاءملك الموت ليقبض روحك فادفعه عن نفسك و اذنب ما شئت;و الخامس: اذاادخلك مالك في النار فلا تدخل في النار و اذنب ما شئت; (16)

روايت‏شده است كه مردى نزد حسين بن على (17) عليهما السلام آمد و گفت:من مردى‏گنه كارم و نمى‏توانم گناه نكنم، مرا نصيحتى كن.آن جناب در جواب اوفرمود:پنج كار به جاى آور و سپس هر گناهى كه خواستى بكن;اول:رزق و روزى خدا را مخور و سپس هر گناهى را كه خواستى بكن;دوم:از تحت ولايت‏خداوند خارج شو و آن گاه هر گناهى را كه خواستى بكن;سوم:براى انجام گناه جايى برو، كه خداوند تو را نبيند و بعد از آن هر گناهى كه‏خواهى بكن; چهارم:هر گاه ملك الموت آمد كه جانت را بگيرد، او را از خود دور گردان و هرگناهى كه خواستى انجام بده;پنجم:چون فرشته موكل بر دوزخ، خواست تو را در آتش افكند، از آن امتناع كن‏و داخل مشو، آنگاه هر گناهى را كه خواستى بكن.»

حال اگر بپرسى چرا حسين بن على عليهما السلام ارتكاب گناه را بر امور ياد شده تعليق‏كرده است؟و اصولا چه ارتباطى بين آنها و رخصت در گناه مى‏تواند وجود داشته‏باشد؟

در جواب گوييم:سيد الشهداء عليه السلام در روايت مزبور، مرد گنه كار را به امورى‏تنبه داده است كه اگر او در حين ارتكاب گناه، بدان‏ها توجه داشته باشد، قطعا ازگناه دست‏شسته و از انجام دادن آن سرباز مى‏زند، و به عبارت ديگر حسين بن‏على عليهما السلام براى آن كه مرد عاصى را از شر گناهان برهاند، او را به عقايد و نداى‏فطرتش-كه از آنها غفلت كرده و در نتيجه، به دام معصيت گرفتار آمده-متوجه‏ساخته، و بدو فهمانده است كه ريشه گناهانى كه از او سر مى‏زند غفلت ازمعتقدات است، و با توجه به آنها است كه مى‏تواند از دام معاصى برهد.


پى‏نوشتها:

1.بقره(2)آيه 2.

2. حجرات(49)آيه 13.

3. انفال(8)آيه 29.

4. طلاق(65)آيه 3.

5. همان،همان،آيه 3.

6. مائده(7)آيه 27.

7. توبه(9)آيه 7.

8. قصص(28)آيه 83.

9. محمد باقر مجلسى،بحار الانوار،ج 74،ص 86.

10. عبد الواحد آمدى،غرر الحكم و درر الكلم،حرف‏«الف‏»

11. مجلسى،بحار الانوار،ج 74،ص 87.

12. مثنوى معنوى،تصحيح نيكلسون،دفتر اوّل،ص 24.

13. هر كس به اندازه سنگينى ذره‏اى كار نيك كرده باشد،همان را مى‏بينيد و هر كس به اندازه سنگينى‏ذرّه‏اى كار بد كرده باشد، همان را مى‏بيند.«زلزال(99)آيات 7 و 8.»

14. بقره(2)آيه 2 و 3.

15. اى مؤمنان!آيا مى‏خواهيد شما را به تجارتى كه از عذاب دردناك نجاتتان مى‏بخشد راهنمايى ودلالت كنم؟«صف(61)آيه 9 و 10».

16. ج 78،ص 126.

17. روايت مزبور را گر چه مرحوم مجلسى به نقل از جامع الاخبار،منسوب به حسين بن على عليهما السّلام دانسته‏و آن را در باب مواعظ آن جناب ذكر نموده است،ولى آنچه در جامع الاخبار موجود است مغاير با اين‏نقل مى‏باشد;زيرا صاحب جامع الاخبار آن را از قول امام على بن الحسين عليهما السّلام روايت كرده است.