گفتگوى حضرت سجّاد با جابر در مسئله عبادت
نوشته اند حضرت سكينه جابر بن عبدالله انصارى را احضار كرد ، و به او فرمود : شما
مورد محبّت و احترام خانواده ما هستى ، از شما مى خواهم با برادرم حضرت سجّاد
ملاقات كرده و از قول خودت از او بخواهى در گريه و عبادتش تخفيف دهد ، زيرا همه ما
بر جان او ترسناكيم !!
جابر مى گويد : به محضر حضرت زين العابدين مشرف شدم و خواسته خود را با آن بزرگوار
در ميان گذاشتم ، امام به خدمتكار خانه فرمود ، آن كتاب را بياور خدمتكار كتاب را
به امام داد و حضرت سجاد هم كتاب را در برابر من گذاشت و فرمود : در اين كتاب از
عبادات پدرم على ياد شده ، آن را بخوان تا از من تقاضاى كم كردن عبادت نكنى ، اى
جابر عبادت من كجا و عبادت پدرم على !!
راستى چقدر عجيب است مردى كه آن همه عبادت داشت ، امامى كه پس از نماز صبح سر
بر سجده مى گذاشت و هزار بار مى گفت :
«لا إله إلاّ الله حقّاً حقّ ، لا إله إلاّ الله عبوديّتاً ورقّاً لا إله إلاّ
الله إيماناً وتصديق» .
انسانى كه چهل سال پس از واقعه كربلا قسمتى از وقت شب خود را با كشيدن انبان غذا بر
دوش به داد بينوايان مى رسيد ، آقايى كه سالى دوبار اضافه پوست پيشانى و زانوى او
را از كثرت ركوع و سجود قيچى مى كردند ، بزرگوارى كه در تربيت كردن انسانهاى والا
با كمال قدرت و توان كوشيد ، آن وقت عبادت خود را در برابر خدا آن قدر ناچيز
مى بيند ؟! و ناچيز دانستن عبادت در برابر عظمت حق او را به وحشت مى اندازد .
جداً اين گونه خوف بهترين علت براى رشد و كمال ، و اين خود نديدن از عالى ترين
مراحل تواضع در برابر حق و خلق است .
در شب عرفات از فضيل پرسيدند : حال اين مردمان چون بينى ، گفت : همه آمرزيده اند
اگر من در ميان ايشان نبودمى !!
استاد اخلاق ، عارف بزرگوار ، مفسّر قرآن ، مرحوم حاج شيخ محمود ياسرى رحمة الله
عليه مى فرمود : پيامبر اسلام به جبرئيل گفت : از عجايبى كه ديده اى برايم بازگو
كن .
امين وحى گفت : در زمانهاى گذشته ، در حالى كه بنا بود به يكى از انبياء خدا نازل
شوم ، عابدى را در جزيره اى ديدم ، كه با كمال شوق به عبادت حق مشغول بوده و از خدا
مى خواست مرگش در حال سجده بر حق فرا رسد !
عبادتش را نيكو يافتم ، زمان بندگيش را چهارصد سال ديدم ، دعايش را مستجاب مشاهده
كردم ، علاقه مند شدم وضع قيامتش را ببينم ، برايم اعجاب آور بود !
روز قيامتش نشان مى داد كه اعمالش مورد قبول حق واقع شده ، به او خطاب مى رسد :
أُدْخُلْ جَنَّتي بِرَحْمَتي ، عرضه مى دارد :
أَدْخُلْ جَنَّتَكَ بِعَمَلي ، من به بهشت مى روم ولى با دلگرمى به عمل
و عبادتم !
خطاب مى رسد اى قاضيان دادگاه اكنون كه پاى معامله به ميان آمده ، تمام نعمت هاى
مادّى و معنويم را كه به اين عابد عنايت كردم با عبادتش بسنجيد ، چنانچه عبادت او
گران تر آمد به بهشت رود ، و اگر نعمت هاى من گران تر شد به جهنم رود !!
از نعمت بينايى شروع كردند ، اين نعمت از نظر ارزش خدايى بر تمام عبادتش سنگين تر
آمد چون او را به سوى دوزخ بردند ، عرضه داشت : خداوندا برنامه هاى ديگرى هم داشتم
محاسبه نشد ، خطاب مى رسد چيست ؟ مى گويد : اميد بر كرم تو ، حسن ظنّ بر عنايت تو ،
و از همه بالاتر نياز و فقر و ناچيزى خودم ، خطاب مى رسد او را از مسير عذاب
برگردانده و به خاطر اميد و حسن ظنّش به من به بهشت ببريد ، چون در مسير بهشت قرار
مى گيرد عرضه مى دارد : أَدْخِلْ جَنَّتَكَ بِرَحْمَتِكَ .