5 ـ خوف از نقصان در عبادت ، يا قلّت آن در برابر عظمت حق
اين خوف ، يكى از عالى ترين مراحل كمال انسانى ، و از بهترين علل براى حركت بيشتر ،
و به دست آوردن مقام برتر است .
با كمك اين خوف ، انسان نسبت به عبادات و اطاعت از مول ، كوشش بيشترى خواهد كرد ،
و سعى خواهد نمود ، عباداتش واجد تمام شرايط باشد .
كسى كه قلبش به نور شناخت حقّ منوّر گردد ، و خداى خود را به حقيقت بشناسد ، و به
عظمت و بزرگى او راه برد ، البته عبادت خود را هرچند زياد و خالص باشد ، در جنب
بزرگى او كوچك ديده ، وبلكه به حساب نخواهد آورد !
راستى در برابر عظمت بى نهايت در بى نهايت او ، انسان دچار وحشت شده ، و براى جبران
اين وحشت ناچار است هرچه در توان دارد ، مصرف آن عزيز كند.
انسان با آشنايى به قرآن و معارف الهى ، به اين نتيجه خواهد رسيد ، كه علم حضرت
دوست به هر چيزى محيط است ، و هيچ ذرّه اى از ذرّات عالم هستى ، از دايره علم آن
جناب بيرون نيست ، با اين آشنايى و توجّه ، ناگهان به خود آمده و فرياد برمى دارد ،
آه شايد در خدمت من و عبادت و اطاعتم نقص وقصورى باشد كه من به خاطر محدود بودن
علمم از آن بى خبرم ، و ممكن است اين نقص باعث شود كه عمل من مورد قبول حبيب من
نشود ، و يا اگر نقصى نداشته باشد ، عمل من در برابر بزرگى او ناچيز و يا هيچ
است !! با اين محاسبه انسان دچار خوف شديد مى شود، وبراى جبران آن دست به اطاعت
وعبادت گسترده مى زند.
از نبىّ اكرم نقل شده ، وقتى در محراب عبادت مى ايستاد به پيشگاه حق عرضه مى داشت:
ما عَرَفْناكَ حَقَّ مَعْرِفَتِكَ وَما عَبَدْناكَ حَقَّ عِبادَتِكَ .
آن طور كه شايسته توست تو را نشناخته و به عبادت تو اقدام نكرده ايم !!
عاشق او هرچه به او نزديك تر مى شود ، به عظمت و جلال او بيشتر پى مى برد ، و در
اين صورت دچار خوف عظيم تر شده و عبادت خود را هرچند زياد باشد ناچيز مى بيند ، اين
خوف به دنبالش كثرت عبادت هست ، تا وقتى كه سالك به مقام قرب نايل شده ، و به وصال
و لقاء محبوب مى رسد ، آن زمان است كه خوف او مبدّل به امن گشته ، و به عالى ترين
درجات انسانى رسيده است .
اين گونه سير و حركت ، و اين نحو شور و اشتياق ، و اين شكل خوف و كثرت عبادت را در
وجود امام عارفين ، مولاى موحّدين ، سرحلقه عاشقين ، اميرالمؤمنين (عليه السلام)
مى توان يافت :
در اين زمينه بهتر است كه به گفتار ضرار بن ضمره ، عاشق دلباخته على (عليه
السلام) ، در برابر معاويه توجه كرد .
معاويه به ضرار گفت : على را برايم وصف كن ، ضرار گفت : مرا از اين برنامه معاف
بدار ، معاويه گفت : هيچ راهى جز توصيف على ندارى ، ضرار گفت : اكنون كه ناچارم
مى گويم .
به خدا قسم ، على از شناخت عقل و انديشه ما بسيار دور رس بود ، بر همه چيز توان
داشت ، گفتارش ميزان شناخت حق و باطل بود ، و جز به عدالت حكمى از حضرتش صادر
نگشت .
از سراسر وجود او دانش و علم مى ريخت ، و تمامى نواحى هويّت و ماهيّتش گوياى حكمت
بود .
از دنيا و شكوهش وحشت داشت ، و با تاريكى شب انسى عجيب برقرار مى كرد ، اشكش به
خاطر ترس از عظمت حق فراوان بود .
هميشه در انديشه و تفكّر به سر مى برد ، و لباس زير و خشن را دوست داشت ، و غذايش
را جز نان جوين ، و مواد بسيار عادى كه لذّتى در آن نبود ، چيزى تشكيل نمى داد .
به هنگامى كه بين ما بود ، با ما فرقى نمى كرد ، از جواب هر خواسته مشروعى كه
داشتيم امتناع نداشت ، وقتى از او دعوت مى كرديم اجابت مى فرمود .
به خدا قسم با اينكه به او نزديك بوديم ، و او هم با ما نزديك بود ، ولى انگار از
عظمت و بزرگى اش ياراى سخن گفتن با او را نداشتيم .
اهل دين را فوق العاده گرامى مى داشت و با افتادگان نشست و برخاست مى نمود .
در زمان حكومتش هيچ قدرتمندى از ترس عدالت على ، جرئت اعمال زور و سلطه اش را
نداشت ، و هيچ ضعيفى از رسيدن به عدل على مأيوس نبود .
خدا را به شهادت مى طلبم كه شاهد شبهاى على بودم ، زمانى كه پرده تاريك شب به رخسار
جهان در مى افتاد ، و ستارگان در آسمان دنيا به جلوه گرى مى نشستند او محاسن خود را
به دست مى گرفت ، و همچون آدم مار گزيده به خود مى پيچيد و چون انسان غصه دار اشك
مى ريخت و مى گفت : دنيا برو غير مرا گول بزن ، خود را به من عرضه مكن ، و براى جلب
من ، متوسّل به هفت قلم آرايش مشو ، چه دور است ، چه دور است كه بتوانى مرا فريب
دهى ، من تو را سه طلاقه كرده ام ، و جاى هيچ گونه رجوعى براى تو باقى نگذاشته ام ،
مدّت تو بسيار كوتاه ، و خطرت براى فرزند آدم بزرگ است ، و عيش و خوشيت اندك !!
آه كه توشه ام براى سفر آخرت كم است ، واى كه عبادتم براى دفع وحشت از راهى كه در
پيش دارم اندك است !!
ناگهان معاويه گريست ، و گفت خدا رحمت كند ابوالحسن ر ، كه به خدا قسم اين چنين
بود ، سپس گفت : اى ضرار حزن و اندوهت نسبت به او چگونه است ؟ گفت : مانند كسى كه
فرزندش را در لانه اش سر بريده ، و گريه گلوگير او شده ، و از غصه آرام نمى گيرد ،
و اندوهش به پايان نمى رسد !!