عوامل کنترل غرائز در زندگی انسان

آیة الله االعظمی آقای حاج شیخ حسین مظاهری

- ۹ -


مجلس نهم

نقش ایمان عقلی در کنترل غرائز
بسم الله الرحمن الرحیم

ایمان عقلی چیست؟
ششمین عاملی را که گفته شده است می تواند انسان را کنترل کند، ایمان عقلی است. ایمان عقلی یعنی انکه انسان بتواند از راه برهان و علم کلام، وجود خدا، نبوت، امامت، معاد و بهشت و جهنم را اثبات کند و بالاخره با دلیل، اصول دین را بفهمد.گفته اند که این عامل، نیروی کنترل کننده ای برای انسان است به این مفهوم که آنگاه که انسان بتوسط برهان، یقین پیدا کرد که بهشتی وجود دارد که افراد نیکوکار به آنجا می روند وجهنمی نیز وجود دارد که افراد بدکار به آنجا می روند، یا اینکه برهاناً فهمید که خدا در همه جا حاضر و ناظر است خواه نا خواه کنترل می شود و اگر غریزه ای بخواهد بر انگیخته شده و طغیان کند، این اعتقاد مانع او می شود بحث ما این است که این نیرو با اینکه مهم است اما بی فایده بوده و نمی تواند انسان سرکش را مهار کند. لذا همه فقها و مجتهدین در ابتدای رساله می نویسند که در اصول دین تقلید جایز نیست. یعنی هر کس به فراخور حالش باید بتواند اثبات وجود خدا کند، حتی پیر زن بیسواد پشت کوه نشین نیز باید به فراخور عقل و حالش بتواند دلیل بیاورد که خدایی در این جهان هست.
روایت مشهوری است که رسول اکرم(ص) رد می شدند، به پیرزنی رسدند که نخ میریسید فرمودند: به چه دلیل می گویی خدائی در این عالم هست؟
او دست از چرخی که در دست داشت برداشت، چرخ ایستاد. عرض کرد یا رسول الله چرخ به این کوچکی به نیروی دست من نیاز دارد، اگر دست من نباشد این چرخ نمی گردد پس این عالم حتماً یک مدبر محرکی می خواهد. پیغمبر(ص) فرمود: علیکم بدین العجائز. از همین پیر زن یاد بگیرید. اگر چه دلیل این پیرزن در فلسفه ملاصدرا یکی از دلایل مهم بنام حرکت است اما به هر حال قدری که از آن سطح فلسفه پائین بیائیم دلیلی فراخور حال همه است.لذا فقها می نویسند همه به فراخوار حال و عقل و سوادشان باید بتوانند اثبات نبوت و معاد و امامت کنند. در این باب « توحید مفضل» کتاب خوبی است و مضمونش دلیل بر این است که تقریر امام صادق(ع) است. زیارت جامعه نیز زیارت عجیبی است و از همه شما عزیزان تقاضا دارم این زیارت جامعه را صبح به صبح بخوانید. که سرودی، صبحگاهی است و شما عزیزان باید صبح به صبح توسلی به آقا امام زمان داشته باشید. نمی شود که یک شیعه ، صبحگاهی نداشته باشد. لذا تقاضا دارم این زیارت جامعه را بخوانید که به امضای حضرت ولی عصر(عج) هم رسیده است و ایشان فرموده:نعم الزیاره هذه. زیارت خوبی است. مراد در اینجا سند زیارتش بود. استاد بزرگوار ما رهبر انقلاب می فرمود: اگر سند هم نداشت کافی بود، برای اینکه غیر امام نمی تواند اینگونه الفاظ و معانی را در قالب اینگونه افکار بریزد.
توحید مفضل کتاب خوب سر تا سر خواندنی یی است،بهتر از توحید مفضل و بهتر از روایاتی که شیخ بزرگوار علامه مجلسی رحمه االله علیه در بحار آورده است، خود قرآن است. شاید در قرآن بیش از هزار آیه آنهم با ظرافتهای خاص مربوط به معارف اسلامی باشد. برهان صدیقین، برهان نظم، برهان حدوث و حرکت ملاصدرا را در یک الفاظ فوق العاده پرمعنا گنجانده است. لذا قرآن تمام براهینی که فلاسفه و منجمله ملاصدرا برای اثبات وجود خدا در اسفار و غیره آورده اند را بسیار رسا و عالی مطرح کرده و به این کلام اکتفانمی کند که باید راجع به اصول دین با برهان و دلیل بتوانیم تنها عقل خودمان را قانع کنیم بلکه در مقابل دیگران نیز مسئولیم.مخصوصاً جوانان عزیز باید بتوانند اگر برخورد با مخالفان دین نمودند سوالها و اشکالها را جواب داده و عقل او را هم قانع کنند.
قرآن شریف برای اثبات خدا، گاه با اشاره و گاه با تصریح برهان می آورد و می فرماید:
سنریهم آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق.
یعنی ما نشانه هایی در زمین و در خود انسان داریم که اگر دقت کند خدا را در آنها می یابد.
افی الله شک فاطر السموات و الارض .
در خود ، عالم هستی دقت کن که دل هر ذره را که بشکافی آثاری از او در آن می یابی.
قرآن شریف در رابطه با انسان بر دو نکته پا فشاری می کند: یکی تن صدا و یکی هم شکل و شباهت خطها و نشانه هایی که در انسان ها است. اکنون سه میلیارد جمعیت بلکه بیشتر در این کره خاکی زندگی می کنند. شما نمی توانید دونفر را پیدا کنید که مثل هم باشند. کارخانه وقتی که استکان تولید می کند همه آنها مانند هم هستند اما سه میلیارد جمعیت نه، بلکه از زمان حضرت آدم تا روزقیامت هر چه انسان بیاید مثل هم نبوده و با هم تفاوت دارند و حتی دو برادر دو قلو. این مصداق برهان نظم است. آیا این، دلیل بر این نیست که یک مدبر حکیم عالمی بر این جهان حکمفرماست؟ لذا قرآن می فرماید:
و من آیاته خلق السموات و الارض و اختلاف السنتکم و الوانکم .
یعنی اگر می خواهی بدانی خدا در این عالم هست یا نه، در عالم هستی بنگر، یا به صدا و شکلت نگاه کن و از آنها بفهم که خدا هست.
نکته ای که درسوره قیامت هست می فرماید:
لا اقسم بیوم القیامه و لا اقسم بالنفس اللوامه ایحسب الانسان الن نجمع عظامه .
یعنی قسم به روز قیامت ، انسان گمان میکند که ما نمی توانیم استخوانهایش را جمع کنیم، ما نمی توانیم سر انگشتهایش را هم بسازیم.
این کلام نکته ای دقیق دارد. انگشت نگارها می گویند خط های سر انگشت هر کس غیر از دیگری است. می گویند از زمان حضرت آدم(ع) تا روز قیامت و الان که سه میلیارد به بالا جمعیت روی کره خاکی زندگی می کنند نمی توانی دو نفر پیدا کنی که سر انگشتشان مثل هم باشد. لذا انگشت نگارها می گویند امضاء اهمیت نداشته ومی شود آنرا جعل کرد اما اثر انگشت را نمی شود ساخت. بنابراین در کارهای مهم امضاء نگرفته و انگشت نگاری می کنند. در این عالم هستی دو نفر اثر انگشتشان مثل هم نمی تواند باشد، آیا این دلیل نیست که یک مدبر عالم حکیمی حکم فرماست. عالم هستی بقدری به یکدیگر متکی هستند که اگر غیر از این باشد عالم هستی رو به فساد می رود.کره زمین که ما روی آن زندگی می کنیم، شانزده حرکت دارد. از یک حرکت ، روز و شب پیدا شده و از حرکت دیگر سال پیدا می شود و... از ابتدای این بحث تا کنون ما بیش از یک میلیون فرسخ حرکت کرده ایم. زمین کجا می رود؟علم می گوید نمیدانم، قرآن هم میگوید نمی دانم و می گوید:مستقرا لها.حالااین یک میلیون فرسخ که ما رفتیم اگر یک فرسخ کم و یا زیاد تر باشد مانند این است که دو اتومبیل تصادف بکند عالم هستی بهم می¬خورد مانند اینکه اتومبیل هایی که به دنبال هم می آیند یکی که ترمز می کند همه با هم تصادف می کنند. لذا کره زمین اگر با یک کره تصادف کند در فضا پرتاب شده و آب می شود. از روزی که این عالم هستی خلق شده، با این نظم و این حرکت های دقیقش اصطکاک پیدا نکرده و پیدا نخواهد شد و وظیفه خود را بخوبی عمل می کند.این حرکت ، این نظم و این دقت را چه کسی بوجود آورده است؟

ایمان عقلی در مقابل انسان سرکش
معلم ستاره شناس موحدی بودکه رقیبی داشت که منکر خدا بود، هر چه به او می گفت اوانکار می کرد.من یک هم مباحثه ای داشتم(خدا طول عمرش بدهد). نیم ساعت با او صحبت میکردم بعد از نیم ساعت می گفت نه، خدا نکندکه انسان نه گفتن را شیوه خود کند. آن فرد موحد چون منجم بود و به ستارگان علاقه داشت در اتاقش یک منظومه شمسی درست کرده بود و این منظومه، وقتی کلید برق را می زد ستاره «وگا» در حرکت شده، منظومه شمسی به دنبالش روان می شد. کره زمین نیز حرکت وضعی پیدا کرده، بدور خودش می چرخید و یک حرکت انتقالی نیز بدور خورشید پیدا می کرد.روزی رفیق لا ابالی و لجوج را به کارگاه خواند، رفیق او آمد و او آهسته بدون اینکه دوستش متوجه شود کلید برق را زد. تا دستگاه روشن شد، نگاه کرد و دید چه صحنه شیوایی است.خیلی خوشش آمد، گفت این را چه کسی برایت ساخته؟
فرد موحد با بی اعتنایی همچنانکه سرش به زیر بود و مطلبی می نوشت.
گفت این تصادف بود.
گفت مسخره نکن چه کسی این را دست کرده؟
گفت به تو گفتم که تصادف بود!
گفت من که دیوانه نیستم، مرا مسخره نکن وبگو چه کسی این را درست کرده، فرد موحد سرش را بلند کرد و گفت این چند کره کوچک بیش نیست و نمی توانی عقلت را قانع کنی که این ها خود بخود درست شده باشد،چگونه می توانی بگویی که این عالم هستی پهناور که منظومه شمسی ما در مقابلش یک دانه شن در بیابان یا قطره ای از دریاست، خود بخود درست شده باشد؟!
در هر حال آن فرد ملحد با لجبازی قانع نشد که مدبر حکیم عالمی بر این جهان حکمفرماست. قرآن شریف،برهان نظم ملاصدرا یا برهان نظم آن موحد را چه قدر زیبا و با یک جمله رسا بیان می کند:
ان فی خلق السموات والارض و اختلاف الیل والنهار لایات لاولی الالباب .
در خلقت آسمان و زمین و در نظمی که در خلقت آسمان و زمین است،در این حرکتی که در نهاد این عالم نهاده شده است نشانه هایی از حکمفرمایی یک مدبر عالم حکیم است.

اعجاز قرآن
قرآن می گوید اصول دین باید با اجتهاد باشد.بدانید که معاد را چگونه می توان اثبات نمود،باید بتوانی اثبات کنی که چرا قرآن معجزه است.قران شریف می گوید من معجزه ام ودلیل بر اعجازم این است که کسی نمی تواند یک سوره یا یک آیه مثل من بیاورد.
قل لئن اجتمعت الانس والجن علی ان یاتوابمثل هذا القران لا یاتون بمثله .
اگر همه جهان با یکدیگر یکی شده و بخواهند یک سوره مثل قران بیاورند نمی شود.
برای این کار تلاش فراوان کردند ولی نتوانستند مثل این قرآن، اگر چه یک سوره بیاورند.الان هم اینگونه است، الان من که مدعی هستم مبلغ قرآنم با کمال صراحت از طرف همه مسلمین می گویم که اگر کسی بتواند یک سوره بیاورد که با قران هماهنگ باشد ما دست از اسلاممان بر می داریم.
اثبات اعجاز قرآن راههای مختلفی دارد. یکی فصاحت و بلاغت قرآن است.این را عربها می دانند که یعنی چه.دلیل دیگری بر اعجاز قرآن این است که اختلاف در قرآن راهی ندارد، قرآن در طی 23 سال بر پیغمبر نازل شده ودر این 23 سال معمولاً اگر کسی بخواهد سخنی بگوید اختلاف رای و فتوی پیدا می کند. ما می بینیم شیخ انصاری رحمه الله علیه، که فرائض را نوشته ، ابتدا، وسط و انتهای آن با هم خیلی تفاوت دارد.تناقض و اختلاف فتوای فرائض زیاد است.مرحوم آخوند خراسانی رحمه الله علیه کتاب کفایه را نوشته و با آنکه چند بار آن را بررسی نموده و شاگردانش کتاب را تنظیم کرده اند بیش از ده تناقض و اختلاف در آن موجود است.
و لو کان من عند غیر الله لوجد وا فیه اختلافاً کثیرا ً.
اگر از جانب غیر خدا بود اختلاف بسیار در آن بود.
از بعد دیگر اینکه انسان آنگاه که هم و غم داشته، بگونه¬ای و آنگاه که نشاط داشته باشد بگونه ای دیگر حرف می زند، در هر کدام از حالتها فقر، جنگ، ریاست، ذلت و... بگونه ای متفاوت با حالت دیگر سخن می گوید.
بنابراین پیغمبر (ص) در طول 23 سال پیام آوری در تمام این صحنه ها بود. به حسب ظاهر در فقر و مذلت بود، سه سال در شعب ابی طالب زندان بود. 74 جنگ بر او تحمیل شد. زمانی12 هزار لشکر مجهز در اطرافش بود بگونه ای که وقتی وضو می گرفت نمی گذاشتند آب وضو بر زمین بریزد و همه آب وضو را میخوردند. از ابتدا تا انتهای قرآن یک روش بیشتر نیست.اگر قرآن از طرف غیر خدا بود اختلاف فتوی و اختلاف رای، نیسان و غفلت در آن مشهود بود. اما سر تا سر آن یک شیوه بود،غلط و اختلاف فتوی در آن نیست. به این، معجزه قرآن می گویند.

برهان عقل نفس اماره
فراگیری اصول دین حتی مانند ملاصدرا و ... آیا میتواند غرائز بر انگیخته شده را مهار نماید؟ خیر، چه بسیار از افرادی را سراغ داریم که مجتهد در فلسفه اند اما گناه در زندگیشان وجود دارد.چه بسیار افراد ی را می بینیم که عقل را بواسطه برهان نظم و بالاتر از آن تغذیه کرده، اما غریزه جنسی و یا ریاست طلبی را نتوانسته اند کنترل نمایند.
نقل شده که در جنگ روم دیدند غلامی به دشمن حمله کرد و لشکر فرار کرد. غلام برای اینکه کسی او را نشناسد به میان لشکر آمده خودش را پنهان کرد. من چشم دوخته بودم که او را دیده و از او تشکر کنم.دیدم به گوشه ای رفت و شروع به دعا کرد و گفت:خدایا توانستم لشکری را فراری دهم اما هنوز نتوانسته ام مسلط بر نفس اماره خودم شوم! خدایا کاری کن که مسلط بر نفس اماره ام شوم.
ان النفس لاماره بالسوء الا ما رحم ربی .
مگر این نفس سرکش را میتوان براحتی مهار کرد؟
در باره یکی از علما می نویسند که کتابی در اثبات وجود خدا نوشته بود.احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لا یفتنون . امتحان برای همه می آید، امتحان ، امروز برای همه و بخصوص برای ما هست.لذا آنگاه که انسان در بحرانها وارد می شود قرآن شریف می فرماید: برای اینکه به انسان بنمایانیم که چقدر توانایی دارد او را می آزمائیم. لذا این عالم فقر گریبانگیرش شده بود.در اثر فقر و بی چیزی غم و غصه ای دلش را گرفت، رفت که در صحرا بگردد.کنار آبی نشست وصحنه بدی برایش پیش آمد و آن صحنه موجب شد که او به خانه آمده کتابی علیه خودش بنویسد، یعنی یک کتاب بر ضد اسلام نوشت. که خدا در این جهان بینی نیست.
شاعر در این باره شعری گفته است که در جامع الشواهد هم هست و رفقا به آن توسل می کنند و مفهومش این است که :چه بسیار از عقلا را می بینم که از نظر اقتصادی خیلی در تنکنا بوده و چه بسیار از احمقها و افراد جاهل را می بینیم که چقدر د ررفاه و آسایش اند واین مطلب است که عالم متخصص در علم کلام را زندیق کرده است.خدا نکند انسان در بن بست واقع بشود،که اگر چنین شد و چیز دیگری نداشت، عقل و علم و علم کلام و برهان صدیقین و برهان نظم و برهان حدوث، همه زیر پا می رود.نیازمند عامل دیگری هستیم و آن فقط و فقط ایمان است، ایمانی است که رسوخ در دل کرده و از راه عمل پیدا شده باشد. آن ایمانی که نخستین مرحله اش این است که خدا را با چشم دل دیده ، او را حاضر و ناظر بداند، و الا خدا نکند که انسان در بحران و سرازیری واقع بشود.
به مقدس اردبیلی رحمه الله علیه گفتند شما اگر در خانه ای باشی که هیچکس جز یک زن نباشد، آیا زنا می کنی یا نه؟
او نگفت نه، گفت پناه میبرم به خدا که چنین صحنه ای برای من پیش نیاید!
خدا نکند که انسان در بحرانهایی واقع شود. غیر ممکن است که برای انسان امتحان و بحران پیش نیاید و در آن مقاطع باید پناهگاهی محکم داشته باشد تا در آن بحرانهای استثنایی فریاد رس او باشد.
ومن یتوکل علی الله فهو حسبه.
آنکه بر خدا توکل کند، خدا او را کفایت می کند.
و این علم کلام و علم فلسفه نیست.ولید بن مغیره، ریحانه الادب است. این لقب را عرب به او داده . یعنی او گل سر سبد ادب است و واقعاً در فصاحت و بلاغت عجیب است.روزی او به مسجد الحرام در مکه آمد و دید که پیغمبر قرآن می خواند. ولید قران را بدست گرفت و یقین کرد که این قرآن مال خداست. بنزد رفقایش مانند ابوسفیان و ابو جهل آمد و گفت که مسلمان شده ام. اینجا تذکر نکته ای لازم است که آن اینکه مواظب باشید عصبیت بر شما چیره نشود، مواظب باشید خود گرا ، شخص گرا و حزب گرانبوده و حقیقت گرا باشید. برای انسان شخص گرا ، حزب گرا، وطن گراو... خواه نا خواه لجاجت هم می آید و آنگاه که لجاجت آمد حقیقت را نیز پایمال می کند.بارها استاد بزرگوار ما رهبر عظیم الشان انقلاب تاسف خورده می فرمودند:مگربه این زودی می شود صفات رذیله را ریشه کن کرد. بیست سال خون جگر می خواهد تا بشود صفت رذیله ای را ریشه کن نمود.
استاد بزرگوار ما مرحوم ایه الله بروجردی رحمه الله علیه به ما نصیحت می فرمودند که : بیست سال خون جگر می خواهد تا انسان بتواند شهرت طلبی و ریاست طلبی را از سر خود بیرون کند، لذا این روایت را می خواندند: آخر شیء یخرج عن القلوب الصدیقین حب الجاه.
بالاخره آقای ولید از نظر علم مسلمان شد، او جمله ای دارد که به اندازه ای فصیح و بلیغ است که همتای روایت ماست.همه بلغا می گویند این ریحانه الادب عجب جمله ای گفته است! گفت: ان له الحلاوه و ان له لطراوه و ان اعله لمثمرو ان اسفله لمعذق و انه یعلوا و لا یعلی علیه.گفت: این قرآن طراوت و شیرینی خاصی دارد. و واقعاً اینچنین است. این قران درختی است که شاخه های او ثمر بخش است و واقعاً ثمر بخش است. این قرآن ریشه هایی در زمین دارد که کنده نمی شودو واقعاً که کنده نمی شود.این قرآن کتاب خداست و هیچ انسانی مثل آنرا نمی تواند بیاورد.
ابوسفیان ها و ابو جهل ها دیدند که اگر ولید برود خیلی ضرر می کنند، چه کار کنیم؟ ابوجهل فردی مکار و شیطان بود، گفت که من کار را درست می کنم. بنزد ولید آمد و حال غم و غصه به خود گرفت.
ولید گفت ابوجهل چرا غمگینی؟
ابوجهل گفت: حقیقت این است که مردم می گویند توخرفت و پیر شده ای و تمایل به اسلام پیدا کرده ای و می خواهی به آنجا بروی تا به تو پول و مقام بدهند. این سخن ابوجهل برای ولید گران آمد، یعنی غریزه شهرت طلبی و ریاست طلبی او جلوه کرد. این مسلمان از نظر خود برگشت و گفت حالا بر ضد پیغمبر چه بگویم؟ می توان گفت دیوانه است؟
همه گفتند انسانی را که 40 سال با کیاست زندگی کرده نمی توانیم بگوئیم دیوانه است!
می شود گفت دروغگوست؟
همه گفتند چگونه می توان به کسی که چهل سال است به صداقت و امینی مشهور شده و دروغگو گفت!
می توان گفت شاعر است؟ گفتند چهل سال است که شعری از او دیده نشده و آنچه می گوید عاقلانه و متفکرانه است.چند آیه نازل شد:
انه فکر وقدر فقتل کیف قدر ثم قتل کیف قدر ثم نظر ثم عبس و بسر ثم ادبر و استکبر فقال ان هذا الا سحر یوثر ان هذا الا قول البشر .
فکر و اندیشه ی بدی کرد و خدایش بکشد. چه اندیشه بدی کرد، باز خدایش بکشد که چه فکر خطایی نمود، پس باز اندیشه کرد، و روترش کرد و چهره درهم کشید، آنگاه تکبر نخوت آغاز کرد، و گفت این قرآن بجز سحر چیزی نیست و این ایات گفتار بشری بیش نیست.
ولیدی که می گفت: یعلوا و لا یعلی علیه، چرا اینگونه می کند؟ خدا نکند انسان در بحران و مواقع استثنایی واقع شود! مامون می گوید من شیعه گری را از پدرم آموختم . واقعاً هم هر دوی آنها شیعه هستند اما شیعه امام کش! هارون حضرت موسی بن جعفر(ع) را خوب می شناسد، مامون حضرت رضا(ع) را خوب می شناسد، لذا می گوید من شیعه گری را از پدرم یاد گرفتم . زمانی نزد پدرم بودم، موسی بن جعفر(ع) آمد. دیدم پدرم دوان دوان پشت در آمده و ایشان را بغل کرد، آقا را بالا نشانده و مانند عبد ذلیل در مقابلش نشست. ابهت آقا او را گرفته و نمی توانست سخن بگوید. بعد که مقداری آرام گرفت به من و برادرم امین گفت آقا را استقبال کرده تا خانه برسانید.من خطا کردم و به پدرم گفتم او که بود؟ گفت این کسی است که خلافت متعلق به اوست.
گفتم خلافت مال اوست، پس چرا به او نمی دهی؟!
گفت پسر جان من! الملک عقیم. اگر ببینم به احتمال بسیار ضعیف ضد ریاستم شوی، تو را هم می کشم.
مگر می شود این نفس اماره را با برهان نظم تادیبش کرد؟همه اینها که این همه ظلم را به حضرت امام حسن(ع) کردند. آیا حضرت امام حسن(ع) را نمی شناختند؟ همان کسی که دستور داد جنازه امام را تیر باران کنند، چه روایت هایی برای حضرت امام حسن(ع) و امام حسین(ع) نقل می کند! چه روایتهایی از پدرش علی (ع) نقل می کند!

حاصل کلام
حاصل کلام اینکه از ایمان عقلی نیز برای مهار انسان کاری ساخته نیست و آنچه انسان نیازمند آن است، ایمانی است که در دل رسوخ کرده باشد و آن نیست مگر ایمان قلی، ایمانی که راهگشای حرکت و سلوک الی الله است.