نظارت ملی یا امر به معروف و نهی از منکر
بسم الله الرحمن الرحیم
امر به معروف و نهی از منکر در اسلام
از دیگر عواملی که برای کنترل انسان ذکر کرده اند نظارت ملی است و مراد از نظارت
ملی همان امر به معروف و نهی از منکری است که در اسلام است و گفته اند که اگر در
جامعه عمل شود نیروی کنترل کننده ای بر انسان است. می دانید امر به معروف و نهی از
منکر یکی از واجبات بزرگ اسلام است و از نظر کتاب و سنت به انداره ای به آن اهمیت
داده شده است که قرآن می فرماید: امّت اسلام اگر بهترین امتها هستند به این دلیل
است که نظارت ملی( امر به معروف و نهی از منکر) دارند.
کنتم خیر امه اخرجت للناس تامرون بالمعروف و تنهون عن المنکر.
شما بهترین امت ما هستید ، شما برای سایرین الگوئید، بخاطر اینکه امر به معروف و
نهی از منکر دارید.
المومنون والمومنات بعضهم اولیاء بعض یامرون بالمعروف وینهون عن المنکر.
مسلمان ها دوست یکدیگرند و علامت ومعنای دوستیشان این است که باید نظارت ملی ( امر
به معروف و نهی از منکر) ، داشته باشند و آن ملتی که امر به معروف و نهی نداشته
باشد و آن فردی که امر به معروف و نهی از منکر نکند، گناهش بسیار بزرگ است.
امیر المومنین (ع) در نهج البلاغه می فرماید:
اذا ترک الامر بالمعروف و نهی عن المنکر سلط الله علیهم شرارهم و یدعون خیارهم فلا
یستجاب لهم.
اگر بر یک امت اسلامی امر به معروف و نهی از منکر نباشد، پست ها مسلط بر خوبها می
شوند و خوب ها دعا می کنند اما دعایشان مستجاب نمی شود.
و در روایات مختلفی می خوانیم یکی از چیز هایی که موجب می شود دعا مستجاب نشود این
است که امر به معروف و نهی از منکر نمی کنیم و بالاخره قرآن می فرماید:
والعصر ان الانسان لفی خسر الا الذین آمنوا و عملو الصالحات و تواصوا بالحق و
تواصوا بالصبر.
یعنی حتماً و یقیناً در دنیا و آخرت همه زیانکارند مگر آنانکه ایمان داشته و طبق
ایمان عمل کنند و دیگر اینکه امر به معروف و نهی از منکر کنند:تواصوا بالحق و
تواصوا بالصبر.
این سوره مبارکه، سوره عجیبی است و به اندازه ای این سوره در نزد مسلمانان اهمیت
داشت که وقتی به یکدیگر می رسیدند پس از عرض سلام، یکی از آنان می گفت: الا الذین
آمنوا و عملو ا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر. این سوره مبارکه می گوید
انسان برای سعادت یک زیر بنا بنام ایمان و دو بال برای پرواز می خواهد: یکی بال عمل
کردن و دیگری امر به معروف و نهی از منکر. و تا زمانی که چنین نباشد مانند مرغ بی
بال است،که گربه او را می خورد. اگر هم یک بال داشته باشد مرغ پر شکسته است و نمی
تواند سعادت پیدا کند و بقول امیر المومنین (ع) باز گربه او را می خورد. اصل مطلب
امر مسلمی است و درباره آن درکتاب و سنت سفارش بسیار شده است.
مراتب امر به معروف و نهی از منکر
امر به معروف و نهی از منکر مراتبی دارد و مهمترین مراتبش یکی جنبه مثبت این امر
است که اگر انسان دید کسی در امر واجب کوتاهی می کند به او گفته و به آن ترغیبش
کند. اگر گناهی از کسی دید با زبان خوش و مهربانی جلوگیری کند.
اذهبا الی فرعون انه طغی فقولا له قولاً لینا لعله یتذکر او یخشی.
این آیه شریفه می گوید پیشرفت وقتی است که انسان تسلط بر اعصابش داشته باشد و با
زبان خوش بگوید. لعله یتذکر اویخشی. خدا دوست دارد که فرعون آدم بشود پس به موسی می
فرماید که آدم شدن او در این است که با زبان خوش با او سخن بگویی. فقولا له قولا
لینا. و مخصوصاً از پدرها و مادرها تقاضا دارم در خانه باید امر به معروف و نهی از
منکر داشته باشند اما با تسلط بر اعصاب با زبان خوش و مخصوصاً
با جوانها با استدلال سخن گویند.داد و فریاد معمولاً نتیجه عکس می دهد. و بالاخره
قران شریف به ما یاد داده و می فرماید:
و اذ قال لقمان لابنه و هو یعظه یا بنی لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم.
لقمان پسرش را نصیحت می کرد و به طور موعظه با او سخن می گفت و با مهربانی به او می
گفت پسر عزیزم مشرک نشو برای اینکه شرک ظلم بزرگی است.
می بینید که این آیه هم استدلال و هم مهربانی دارد و هم طرز کلام، طرز موعظه و
اندرز است.
دومین مرتبه، مبارزه منفی است و آن در صورتی است که نتوانسته ای با مبارزه مثبت
کاری انجام دهی.
مبارزه منفی
مبارزه منفی آن است که اگر دیدی مبارزه مثبت فایده ای ندارد ترک معاشرت ، قهر و ترک
و بی اعتنایی بسیار موثر است.
دو سه نفر به جنگ تبوک نرفتند، پیغمبر(ص) به جنگ رفتند و هنگامیکه برگشتند، اینها
پررویی کرده و هر سه نفر به استقبال ایشان آمدند، هنوز به آنها نرسیده بودند که
حضرت به اصحاب فرمودند کسی که با اینها صحبت نکند. آنها جلو آمده و سلام کردند،
پیغمبر(ص) جوابی دادند اما دیگر با ایشان حرف نزدند. مسلمانان نیز با آنها حرف
نزدند. اینها به خانه رفته و به زنانشان خبر دادند که پیغمبر(ص) دستور ترک معاشرت
با اینها را داده است. زنان و فرزندان نیز ب آنها ترک معاشرت کردند و بقدری زندگی
برآنان سخت شد که دیدند در شهر نمی توانند زندگی کنند. پس به بیابان رفتند و آنجا
گریه ها و زاری ها کردند تا تو به شان قبول شد و پیغمبر بدنبال آنها فرستاد. وقتی
آمدند آیه نازل شد که این آیه میگوید:
مبارزه منفی، بی اعتنایی با گناهکار بسیار موثر است. می فرماید:
و علی الثلاثه الذین خلفوا حتی ضاقت علیهم الارض بما رحبت و ضاقت علیهم انفسهم
وظنوا ان لا ملجا من الله الا الیه.
یعنی پیامبر(ص) بگو مبارزه منفی بسیار مفید است. آن سه نفر را که تخلف از جنگ کردند
یاد کن که کارشان به اینجا رسید و بقدری زندگی برایشان مشکل شد که نفس در سینه
هایشان پیچید و آنان توبه کردند و خدا توبه آنها را قبول کرد.
این آیه شریفه به ما می گوید مبارزه منفی لازم است. لذا در روایات میخوانیم که به
شراب خوار زن نداده واز او زن نگیرید ویا با ربا خوار و فاسد معاشرت نکنید. مثلاً
یک کاسب ربا خوار را اگر همه بازار با او ترک معاشرت کرده هیچکس از او چیزی نخریده
یا به او نفروشد، طولی نمی کشد که درب مغازه او بسته می شود. اگر مردم با انسان
گنهکار رفت و آمد نکنند، دست از گناهش بر میدارد. لذا خطاب شد به شعیب پیغمبر،که ای
شعیب! صد هزار نفر از قوم تو را هلاک میکنیم، 40 هزار نفر از آنان بد هستند و شصت
هزار نفر از آنان خوبند.
گفت: خدایا بدها گناهشان دامنگیرشان است اما خوبها چه کرده اند؟
خطاب شد:به این دلیل که بدها گناه کردند و اینها نشسته و بی تفاوت بودند.
مهمترین مراتب امر به معروف و نهی از منکر دو مسئله است که اگر این دو مسئله را عمل
کنیم، انسانها کنترل می شوند،مخصوصاً اگر خود، اهل عمل باشیم که عمل انسان بسیار
کارساز است.
امام صادق (ع) به طلبه هایشان سفارش می کردند که: کونوا دعاه اللناس بغیر السنتکم.
با اعمالتان مردم را بسازید. وقتی که یک مرد در خانه زبان مودبی داشت یا زمانی که
یک زن در خانه در مقابل شوهر متواضع بود، بطور نا خودآگاه در همسر وفرزندان موثر
است.کردار پدر و مادرها بسیار تاثیر دارد. از همه شما تقاضا دارم که در خانه با
عملتان،مسلمان بسازید. در خانه مسلمان باشید تا زن و فرزندانتان بطور ناخودآگاه
مسلمان بشوند. وقتی که همسرتان با شما به خیابان آمد ودید که شما مقید هستیدو نگاه
به نامحرم نمی کنید، یا وقتی دید که شما کسب اسلامی می کنید،عمل شما بر روح اینخانم
بطور نا خود آگاه اثر مثبت داشته، این خانم عفیف و با صداقت میشود. فرزندان شما نیز
اینگونه اند.
غیبت
نخستین قسمت از امر به معروف و نهی از منکر این است که باید مراقب بود که غیبت نکرد
که غیبت هویت انسان را تغییر داده و او را بصورت سگ می کند.این سگ اگر توبه نکند
بصورت سگ به جهنم می رود، این سگ در جهنم غذا می خواهد. امام حسین(ع) می فرماید:
غذای این سگ،غیبتهایی است که کرده و غیبتها هم بصورت چرک و خون وگوشت گندیده به
آنجا می روند و مانند سگی که در میان مردم لاشه می خورد،آن سگ در میان جهنمی ها
لاشه می خورد.
من سی سال با استاد بزرگوارم مرحوم علامه طباطبایی رحمه الله علیه بوده ام.سی سال
با استاد بزرگوارم رهبر عظیم الشان انقلاب بودم، در این سی سال بجان این دو شخصیت
بزرگوار قسم می خورم مطلبی که شبهه غیبت باشد از این دو ندیدم. فراموش نمی کنم که
همین رهبر عظیم الشان انقلاب برای درس گفتن به مسجد سلماسی آمدند. نفس ایشان بشماره
افتاده بود،و در منبر فرمودند: والله تا حال اینقدر نترسیده ام. و افزودند: نیامده
ام که درس بگویم، آمدم که قدری حرف بزنم . من تقریبا 10،15 سال درس ایشان رفتم و
هیچ وقت یک جسارت از ایشان به طلبه ها ندیدم اما حالا اینجا فرمودند:
اگر علم نداری، اگر عقل نداری، اگر دین نداری، عاقل باش و نخواه که هویت انسانی ات
را بهم بزنی.
بعد هم به خانه رفتند و تب مالت ایشان عود کرد و سه روز برای تب مالت در خانه
ماندند. همه این قضایا برای چه بود؟ شنیده بودند که یک طلبه پشت سر یکی از مراجع
غیبت کرده بود. خودش غیبت نکرده بود بلکه یک طلبه پشت سر یکی از مراجع غیبت
کرده،اما نفس او به شماره افتاده و تب مالتش عود می کند، چرا؟برای اینکه او درک
کرده که غیبت بسیار بد است. چرا ما اینقدر غیبت کرده، و منفی بافیم؟! چرا جنبه های
مثبت را نمی گوییم؟!چه کسی جنبه مثبت ندارد؟ اگر هم نمی خواهی بگویی، مرا به خیر تو
امیدی نیست، شر مرسان. اگر عیبی که روی منبر از من دیدی، این را پشت سرم نگفتی
وآمدی به خودم با حالت سرزنش گفتی آنهم برای اینکه عیب جویی کنی، این نیز گناهش
بسیار بزرگ است. آنچنان که درباره آن روایا ت فراوانی داریم.
مرحوم ثقه الاسلام کلینی د کافی نقل می کنند و می فرمایند:
من ایر مومنا و لو فی معصیه ابتلاء الله به. یعنی کسی را اگر چه در فعل گناهش سرزنش
کنی همان را مبتلا می شوی،که به تجربه هم اثبات شده است. لذا قرآن هر دو را حرام
اعلام کرده و می گوید:
ویل لکل همزه لمزه .
یعنی وای بر کسی که زخم زبان زده، عیب جویی و غیبت می کند.
لذا آنان که به نام انتقاد، تهمت زده و غیبت و شایعه پراکنی می کنند، بدانند که
شیطان مهارشان کرده است وباید این مهار پاره بشود. این یک قسمت از امر به معروف
ونهی از منکر که در آداب و رسوم اسلامی است.
تشکیل حوزه های علمیه
دومین قسمت این است که بر امت اسلامی واجب است که تشکیل حوزه های علمیه داده و بطور
واجب کفایی این حوزه ها را اداره کنند و قرآن در وجوب این امر با لحن شدید سخن می
گوید:
فلو لا نفر من کل فرقه منهم طائفه لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعوا
الیهم لعلهم یحذرون.
یعنی چرا همه مسلمانها یک عده ای را نمی فرستند؟ ( معنای « عده ای را بفرستند» یعنی
اینکه عده ای باید بیایند و اداره آنان با آنهایی است که نمی آیند). لذا تشکیل حوزه
از نظر قرآن یک امر به معروف و نهی از منکر و واجب موکد است و اداره کردن این حوزه
ها نیز بر همه واجب کفایی است.از این نظر از قم و بازار قم باید تشکر کرد. در این
سی سال که درحوزه ها هستم، بازار قم حقیقتاً حقی به حوزه دارد چنانچه حوزه هم حقی
به قم دارد و باید افتخار کند که دارای حوزه است. آنچه مسلم است اینکه حوزه های
علمیه از ابتدا تا به حال توسط بازار تامین مالی می شده است یعنی سهم امام را
معمولاً بازاری ها و کسبه می دهند، افراد اداری یا زارعین که سهم امام نمی دهند چون
ندارند که بدهند. معمولاً سهم امام از ابتدا تا بحال از مسئولیتهای بازار بوده و
باید تشکر کرد. وبالاخره بر بازار و بر زارع و کاسب و بر همه واجب کفایی است که
حوزه ها را اداره کنند و بر جوانها نیز واجب کفایی است که تشکیل و گرمی این حوزه ها
را بعهده داشته باشند.
زنده کردن شعائر اسلامی
سومین قسمت از امر به معروف و نهی از منکر این است که این امر باید زنده کننده
شعائر اسلامی باشد.آنان که به حجاز مشرف شده اند هیئت « آمرین بالمعروف ناهین عن
المنکر» را دیده اند. هیئتی است که بجای اینکه کارش احیاء شعائر خدایی و زنده کردن
دین او باشد، بر سر شیعه می زند. اگر یک شیعه ضریح حضرت رسول (ص) را ببوسد ( که
عاشق پیش معشوق آمده و می خواهد در و دیوار معشوق را ببوسد) آنها نمی گذارند. در
روز قیامت کسی که بین عاشق و معشوق تفرقه میاندازد چه گناهی دارد؟ گناهش از نهی
بودنش قطعاً بیشتر است . گفتم که امام حسین (ع) می گوید: هر که بین زن و شوهر را
تفرقه بیندازد مثل این است که هر دوی آنها را مثله کرده باشد. کار اینها تفرقه بین
پیغمبر و امتش شده است. قرآن می فرماید:
ولتکن منکم امه یدعون الی الخیر یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر .
یعنی در میان امت اسلامی همانگونه که عده ای تاجرند، عده ای زارع و عده ای دیگر
طلبه هستند و غیره000، عده ای هم باید مهیای امر به معروف و نهی از منکر باشند.
نظارت ملی
چهارمین قسمت، بحث نظارت ملی است که همه باید مواظب یکدیگر باشیم. هنگام نماز بازار
تعطیل شود ویکدیگر را به نماز ببریم. اگر یک گناه در خانه یا از رفیقتان دیدید، بی
تفاوتی نکرده و بگوئید، چنانچه خود نباید گناه بکنید، باید مراقب باشید که دیگران
گناه نکنند که گناه ، آتش است. و آتش اگر د رخانه ات باشد خانه ات را میسوزاند و
اگر در خانه رفیقت باشد آنجا را نیز می سوزاند. نگذارید خانه خراب بشود، البته اگر
دیدید نپذیرفت، مسئولیت از شما سلب می شود.
در باره خانواده نیز دارد که وقتی آیه شریفه آمد: یا ایها الذین آمنوا قوا انفسکم و
اهلیکم ، ( خود و زن و فرزندانتان ) اصحاب متوقع شدند و گفتند یا رسول الله (ص) !
تکلیف خودمان کم بود، برای ما تکلیف آنها را هم درست کردید؟! پیامبر فرمودند: شما
باید بگوئید و در صورت عدم پذیرش مسئولیتی بر شما نیست.
آیا امر به معروف ونهی از منکر می تواند انسان را کنترل کند؟
اما آیا امر به معروف و نهی از منکر با این اهمیت بسیار میتواند انسان را کنترل کند
یا خیر؟ در حال عادی بله و یکی از نیروهای کنترل کننده است، اگر غریزه به میدان
بیاید همانگونه که از عقل، علم، وجدان اخلاقی و قانون کاری ساخته نبود، از امر به
معروف و نهی از منکر نیز کاری ساخته نیست.تنها چیزی که می تواند انسان را کنترل کند
ایمان است. زمانی که تقید به ظواهر و تهذیب نفس نمود، آنگاه درخت ایمان دردل می
روید، وقتی که اینچنین شد، علم الیقین ( مرتبه اول یقین)، انسان را کنترل می کند.
مرحوم میرزای کوچک ( مرحوم میرزا محمد تقی شیرازی) از نظر علم عجیب بود و نزد همه
مسلم بوده است که بعد از میرزای بزرگ( مرحوم آقا میرزا حسن شیرازی همانکه حکم تحریم
تنباکو را داد) او مرجع تقلید است.
میرزای بزرگ غروب از دنیا رفت، خبر مرگش را به مرحوم میرزای کوچک دادند.یک وسوسه و
خوشحالی از این ریاستی که به او می رسد در دل میرزای کوچک پیدا شد، خیلی ناراحت شد
وشب تا صبح گریه کرد. در تشییع جنازه قرار بود ایشان نماز بخوانند اما درنماز ،
ایشان را پیدا نکردند. در تشییع جنازه آن اواخر که جنازه را روی زمین گذاشتند،
ایشان رفت و بالاخره در سرداب مطهر ایشان را پیدا کردند، دیدند ایشان آنقدر گریه
کرده که چشمایش باد کرده است. گفتند که بیائید نماز بخوانید.
گفت که خیر، من مرجع نیستم.
گفتند: آقا مردم مهیا یند.
گفت که خیر من مرجع نیستم برای اینکه من دراینجا امام زمان را به پهلوی شکسته مادرش
زهرا قسم دادم که این بار را روی دوش من نگذارد. چرا که دلی که حب ریاست داشته باشد
لیاقت این کار را ندارد.ولذا من مرجع نمی شوم، بالاخره نشد و زیر بار نرفت و هر چه
گفتند رساله بنویس، ننوشت.
وقتی که صاحب جواهر بار مرجعیت را بر دوش شیخ انصاری گذاشت، شیخ دید که بار بسیار
سنگین است و تحمل آنرا ندارد، لذا به طلبه ها گفت: شما اشتباه می کنید،من یک هم
مباحثه داشتم که از من اعلم وخیلی هم عالی بود. او مرجع است ودر مازندران است. به
نزد ایشان رفتند و ایشان گفت: خیر مرجع خود اوست و می خواسته فرار کند، من اعلم
بودم اما تقریباً 10 سال پیش به مازندران آمدم، در این مدت او درس می خواند و من
متارکه درس کردم، من اینجا امام جماعتم، او اعلم است، پس به نزد او بروید. آنکه شیخ
انصاری می سازد، ایمان است، آنکه میرزای شیرازی را کنترل می کند و اینکه می بیند
حتی بسیار ضعیف حب ریاست دارد، نفس را کوبیده و مرجعیت قبول نمی کند، ایمان است ،
آنهم ایمان قلبی که در اثر تهذیب نفس در دل او رسوخ کرده باشد.
در روایات می خوانیم که پیغمبر وقتی می خواستند به جنگ بروند عده ای را برای سر
پرستی خانه ها در مدینه می گذاشتند. جوانی برای سرپرستی خانه ها گماشته شده
بود.روزی از این خانه به آن خانه می رفت به خانه دوستش رسید و در زد. خانم پشت در
آمد و جوان به او گفت چه لازم داری تا برایت بگیرم؟
زن در را باز کرد و مرد که شیطان او را وسوسه کرده بود بداخل رفت، دست شهوت انگیز
روی سینه زن گذاشت. یک دفعه زن مثل اینکه مار توی سینه اش آمده ، گفت النار،
النار،( آتش-آتش) چکار می کنی؟
مثل جرقه ای که روی یک انبار بنزین بیاید، آن مرد آتش گرفت.آمد بیرون ودیوانه وار
فریاد میکردالنار- النار. به پیغمبر(ص) خبر دادند او گناهی کرده و در بیابان فریاد
می کشد.
خطاب شد به پیامبر(ص) که او را آمرزیدیم، او را بیاور. وقتی آمد که پیغمبر مشغول
نما ز بود، پس در صف ایستاده و حال خجالت می کشد چگونه در صورت رسول خدا نگاه کند!
پیغمبر به منبر رفتند . او سرش پائین بود. پیامبر شروع به تلاوت سوره « تکاثر»
نمودند:
الهیکم التکاثر حتی زرتم المقابر کلا سوف تعلمون ثم کلا سوف تعلمون کلا لو تعلمون
علم الیقین لترون الحجیم ثم لترووتها عین الیقین ثم لتسئلن یومئذ عن النعیم.
این دنیا مردم را مشغول کرده، یک وقت چشمها را باز کرده می بینید در قبرند. کاش این
بشر می دانست ذره ای ایمان در دلش رسوخ کرده بود! ای کاش مرتبه ای از ایمان دا
داشت! ای کاش می دانست که د رجهنم از او سوال می کنند که با نعمتهای خدا چه کردی!
یک وقت این جوان افتاد. بالای سرش رفتند و دیدند که دق کرده و مرده است.
چه چیز این زن واین مرد را می سازد؟ ایمان. خلاصه سخن این بود که امر به معروف ونهی
از منکر واجب و لازم است و همه باید داشته باشند اما آنچه می تواند انسان را کنترل
کند تنها و تنها ایمان مکتبی است.