مجلس سوم
تعادل در زندگی انسان از دیدگاه اسلام
بسم الله الرّحمن الرّحیم
مقدّمه ی سوّم بحث ما این بود که انسان، موجودی دو بعدی است. یک بعد، ملکوتی و
رحمانی بنام روح. بُعد دیگر، ناسوتی و مادی به معنای جسم. این دوبُعد موجب شده است
که این وجود بتواند استکمال کرده تا جایی که مقام عند الله پیدا کند. تا آنجا که در
خور آن شود که مخاطب خدا قرار گرفته و خداوند او را به نزد خود بخواند.
ارضاء بُعد رحمانی
آنچه که باید توجّه داشته باشیم و مقدّمه ی مهمّی است این است که از نظر اسلام این
دو بُعد باید ارضا و تغذیه شوند همانگونه که بعد ملکوتی انسان نیازمند است و از نظر
اسلام باید آن را ارضاء و تغذیه کرد، بعد ناسوتی وی یعنی جسم ، غرائز و تمایلات نیز
از نظر اسلام باید ارضاء و تغذیه شود. اگر آن بعد ملکوتی انسان بمیرد، تغذیه نشود و
کشته شود، آن انسان از هر سگ درّنده ای ، درّنده تر می شود.
چنانچه اگر آن بعد مادی یعنی غرائز و تمایلات وی نیز ارضاء نشود علاوه بر اینکه
انسان نمی تواندسیر کند برای او عقده پیدا می شود و اگر از آن فردی که بعد رحمانیش
مرده است بدتر نشود قطعاً کمتر نمی شود. لذا وقتی وارد قرآن وروایات اهل بیت (س) می
شویم می بینیم به همان اندازه که سفار ش به ارضاء و تغذیه ی بعد ملکوتی و رحمانی
شده، به همان اندازه تاکید به ارضاء و تغذیه بعد جسمانی و مادی شده است . اسلام در
رابطه با تغذیه ی بعد ملکوتی ، نماز و سفارشهایی که در آن شده است را تجویز کرده
است. همانگونه که جسم ، صبح ، ظهرو شب نیازمند غذاست ، آن بعد ملکوتی را هم قرآن می
فرماید:
أَقِمِ الصَّلوهَ طَرَفَیِ النَّهارِ و زُلَفاً مِنَ الَّیلِ إنَّ الحَسَناتِ
یُذهِبنَ السَّیِئاتِ .
نماز بخوان ، صبح، عصر و شب نماز بپای دار. برای اینکه نماز است که زنگارها را می
برد.
« إِنَّ الحَسَناتِ یِذهِبنَ السَّیئات» ظاهراً معنایش این نیست که نماز گناه را می
آمرزد، اگر چه آن معنا هم هست امّا اینجا ظاهراً معنایش این است که نماز بخوان تا
زنگار دل برود، نماز بخوان تا آن آلودگیها برود.
أَقِمِ الصَّلوةَ یدلِوُُکِ الشَّمسِ إَلی غَسَقِ الَّیلِ وَ قُرآنَ الفَجرِ إنَّ
قُرآنَ الفَجرِ
کانَ مَشهُوداً
بر پا دارید نماز را وقت زوال آفتاب تا تاریکی شب و خواندن صبح را بدرستیکه خواندن
صبح باشد حاضر به ملائکه شب و روز.
و قرآن الفَجرِ اِنَّ قرآنَ کانَ مَشهوداً، شاید معنایش این است که تمام خصوصیاتی
که در نمازهای ظهر و عصر و مغرب و عشاء هست در نماز صبح ( اگر طلوع صبح خوانده شود)
موجود است. یک نماز دیگر نیز برایت هست. تو باید شب بیدار باشی، آخر شب باید بیدار
شوی.
وَمِنَ الَّیلِ ،فَتَهَجَّد بِهّ نا فِلَه لَکَ عَسی أَن یَبعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً
محموُداً.
خدا می خواهدبه تو مقام محمود بدهد و این مقام محمود متوقف بر این است که در دل شب
بیدار شوی.
قرآن شریف در آیه 41، سوره احزاب می فرماید:
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا ذکُرُوا الله ذِکراً کَثیراً.
یعنی ای انسان با ایمان ! باید همیشه متذّکر خدا باشی. همیشه و تا آنجا که می توانی
ذکر بگو.
امام صادق (ع) می فرماید: پروردگار عالم، برای هر کدام از واجبات و مستحبات حدّی
قرار داده. امّا در این آیه برای ذکر، حدّی قائل نشده است. گفته 17 رکعت نماز واجب
و 51 رکعت نماز مستحبی بخوان، سالی یک مرتبه حج واجب و یا مستحبی برو . امّا آنگاه
که به ذکرمی رسد می فرماید:
ذِکراً کَثیراً. خیلی باید متذکّر من باشی.
بُکرَه وَعَشِّیاً. در صبح و شام به یاد من باش.
و بالاخره پس از 11 قسم می فرماید:قَد أَفلَحَ مَن زَکیّها.
در قرآن شریف جمله ای که به این مقدار بر ان تاکید شده باشد، یعنی برای یک مطلب 11
قسم خورده باشد. نداریم. و تنها منحصر به این آیه:« قَد أَفلَحَ مَن زَکیّها» است.
رستگاری فقط متعلق به کسی است که خودش را ساخته باشد. زنگارها ، قساوت ها، صفات
رذیله و بندها و ... را رد کرده باشد.
وَ قَد خابَ مَن دَسَّیها
همانا شقاوتمند و بدبخت کسی است که بند و زنگار داشته و صفت رذیله ای در او رسوخ
کرده باشد. و بالاخره در آخرکار می فرماید:
فَوَیلٌ لِلقاسِیَه قُلُوبُهُم مِن ذِکرِ الله.
وای بر کسی که دل او سیاه شده و زنگار آنرا گرفته باشد، وای بر کسی که آن بعد
رحمانی را روشن و ارضاء نکرده است.
أَفَمَن شَرحَ الله صَدرَهُ لِلإسلام.
آیا آنکس را که خدا شرح صدر عطایش کرد برای اسلام.
نظیر این آیه در قرآن فراوان است که مرتّب سفارش به مواظبت بعد ملکوتی می کند و می
گوید که اگر این چنین نکنی زنگارمی گیرد و اگر زنگار گرفت و سر تاسر دل را قساوت
گرفت، وَلَن یُفلِحَ ابداً. لذاروایات متعددی داریم که آنگاه که انسان گناه می کند،
نقطه ی سیاهی در دلش پیدا می شود و اگر توبه نکرد و گناه دوم آمد آن نقطه سیاه زیاد
می شود و اگر آن نقطه ی سیاه دل را فرا گرفت ، وَلَن یُفلِحَ ابداً. دیگر رستگاری
در آن راه ندارد.
تغذیه بُعد مادی
قرآن به همان اندازه که اندازه که در سفارش تغذیه بعد ملکوتی وجود می گوید: فَوَیلٌ
لِلقاسِیَه قُلُوبُهُم مِن ذِکرِ الله، به همان مقدار نیز بر تغذیه ی بعد مادی
غرائز و تمایلات سفارش کرده. یا بَنی آدَم خُذُوا زَنِیِتِکُم عِندَ کُلِّ مَسِجدٍ
وَ کُلُوا واشربُوا وَلا تُسرِفُوا اِنُّهُ لا یُحبُّ المُسرِفینَ.
ای انسانهامواظب باشید بگونه ای که در اجتماع ، در دل مردم جا باز کنید. بخورید و
بیاشامید، امّا مراقبت کنید که اسراف نکرده و عیاشگر نباشید . سپس می فرماید:
قُل مَن حَرَّمَ زینَه اللهِ الَّتی اَخرَجَ لِعِبادِهِ و الطَّیبات مِنَ الرِزقِ.
بگو ای پیغمبر چه کسی زینت های خدا را که برای بندگان خود آفریده ، حرام کرده و از
صرف رزق حلال منع کرده است؟!
ای پیامبر آنان که ازدواج نمی کنند ، آنهایی که نمی خو.رند و نمی آشامند و درمیان
جامعه نیستند، برای اینکه می خواهند تارک دنیا باشند، به آنها بگو این عمل شما
یهودی گری است . چه کسی گفته است که مسلمان باید اینگونه باشد؟ بگو چه کسی حرام
کرده؟سپس می فرماید این ها زینه الله است، اینها طیّبات مِنَ الرزق و متعلق به
توست. اصلاًبرای فرد مسلمان خلق شده است. اگر فرد کافر از آنها استفاده می کند
بخاطر وجود توست. خدا برای تو خلق کرده و سبب وجود این نعمات الهی وجود توست . اگر
چه این نعمات دردنیا بین تو و کافر مشترک است امّا د رآخرت مختص توست.
وَابتَغِ فیما آتاکَ اللهُ الدّارَ الاخِره.
به هر چه خدا به تو عطا کرده بکوش تا ثواب و سعادت در آخرت تحصیل کنی.
یعنی ای انسان همان گونه که باید به فکر آخرتت بوده و از عقل، قدرت، علم، مال و
شخصیت برای آخرت استفاده کنی ،. باید مراقبت نمایی تا آن نیروها را برای دنیا یت
نیز بکار بندی . ای انسان دنیا را فراموش نکرده و تارک دنیا نشو.
مرحوم ملّا محسن فیض کاشانی رحمه الله علیه همین جا یک روایتی نقل می کند و می
فرماید: به رسول اکرم (ص) خبر دادند که سه تن از جوانها ی شهر منزوی شده اند، یک
آیه ی عذاب آمده و اینها ترسیده اند . هر سه تن شهر را رها کرده و به بیابان رفته و
آنجا در حال عبادت هستند و هر کدام نذری کرده اند. یک تن نذر کرده که دیگر زن
نگرفته و تماس با زن نگیرد. دیگری نذر کرده که به هیچ وجه غذای لذیذ نخورد. و سوّمی
نذر کرده که دیگر در اجتماع زندگی نکند.
از نظر اسلام، از نظر فتوای همه ی علما اگر شخصی چنین نذری کند، اصلاً نذر منعقد
نمی شود، برای اینکه نذر باید راجح باشد و فقها می گویند اینگونه نذور راجح نیست.
پیامبر کاری به نذر آنان نداشت که نذرشان غلط است، برای او جلوگیری از بدعت مهم
بود. لذا بی وقت به مسجد آمدند. به اندازه ای با عجله آمدند که عبا از دوش مبارک
افتاده بود. یک طرف عبا روی دوش مبارک بود و طرف دیگر کشیده می شد. با سرعت به مسجد
آمدند. به بلال گفتند اذان بگو و مردم را جمع کن که:
« اَصّلوه جماعَه»
آیا چه خبر است؟ مردم ریختند و کار و کسب و همه تعطیل شد، زن و مرد به مسجد آمدند
تاببینند چه شده . پیغمبر روی همان پلة اول ایستاد برای اینکه به جامعه اسلامی
بگوید که کار خیلی مهم است. و فرمود ای مردم! من که پیغمبر هستم با زن تماس دارم،
من که پیغمبر شما هستم غذای لذیذ می خورم و در دل جامعه بوده و با اجتماع تماس
دارم. فمن رغب عن سنّتی فلیس منّی .
اسلام، مسلمان منزوی را قبول ندارد
هر که چنین نباشد اصلاً مسلمان نیست. اسلام، مسلمان منزوی را قبول ندارد. مسلمان
تنبل و همیشه گوشه ی مسجد نشین را کسی قبول ندارد.
امیر المومنین(ع) همان روز اول آمدند کوفه و وارد مسجد شدند، دیدند که دسته ای هیپی
مانند گوشه ای نشسته اند. فرمودند اینها چه کسانی اند؟به ایشان گفتند اینها« رجال
الحق» هستند. این برای امیرالمومنین تازگی داشت. پس فرمودند: رجال الحق یعنی چه؟
گفتند اینها به مسجد آمده و عبادت می کنند. اگر چیزی گیرشان آمد می¬خورند و اگر
چیزی گیرشان نیامد، صبر می کنند.
امیر المومنین فرمود سگ هم همین طور است. اگر چیزی گیرش آمد ، می خورد ، اگر چیزی
گیرش نیامد، صبر می کند. سپس امیر المومنین تازیانه کشیده و بر سر آنها کوبید و گفت
رجال الحق یعنی چه؟ برخیزید، بروید و کار کنید، کسب و فعالیت کنید.
عمربن اُزینه پیرمرد مقدّسی از اصحاب خاصّ امام صادق (ع) و یکی از تجّار کوفه است.
ظاهراً از کار در بازار خسته شده بود. حال ، این خستگی یا به علت کسادی بازار و یا
به علت کار زیاد بود، پس کسب را رها کرده ( امّا تمکّن مالی او خوب بود) به مدینه
خدمت امام صادق (ع) آمد. حضرت فرمودند که عمربن ازینه حالت چطور است؟
گفت کسب را رها کرده ایم . حضرت بر آشفتند و فرمودند چرا؟
گفت یابن رسول الله به اندازه ی کافی برای خوردن دارم و می خواهم هنگام پیری در
گوشه ی مسجد معتکف شوم.
حضرت فرمودند: هذا مِن قِلّه عَقل. معلوم می شود دیوانه شده و عقلت کم شده است. بعد
فرمودند: عمر بن ازینه برو کار و تجارت کن، هنگام نماز، نماز به پای دار و مراقبت
کن تا دل را روشنایی بدهی و آنگاه که کسب کردی، اگر خودت به اندازه ی کافی داری، به
دیگران بده. و بالاخره هم بخور و هم بخوران. هم مواظب خودت باش و هم مواظب دیگران .
وقت نماز هم به مسجد رفته و نماز بخوان.
صاحب وسائل علیه الرحمه در جلد دوازدهم وسائل روایاتی نقل می کند. از جمله اینکه
دسته ای تجّار و کسبه از کوفه خدمت امام صادق(ع) آمدند.
حضرت سراغ یکی از اصحاب خاصّش را گرفت. گفتند که آقا ایشان دست از کار کشیده و گوشه
مسجد رفته، منزوی شده و نماز می خواند. امام صادق (ع) سه مرتبه فرمودند: هذا مِن
عَمَلِ الشَّیطان . بعد هم همین دستوری که به عمر بن ازینه داده بودند برایش پیغام
داده و فرمودند: برو به بازار و کار وکسب حلال کن، هنگام نماز برو و نماز بخوان. هم
مواظب دنیایت باش و هم مواظب آخرتت. اگرهم پول اضافه داشته و احتیاج نداری به فکر
دیگران باش. برای دیگران کار کن وبالاخره منزوی شدن در خانه صحیح نیست.
معنای زهد در اسلام
اصولاً زهد در اسلام آن چیزی که ما یا دیگران تصور کرده ایم، نیست. معنای زهد در
اسلام این نیست که انسان از جامعه کنار کشیده ودرجامعه نباشد، کم خوری، کم خوابی یا
عدم تماس با مردم و زن و فرزند را پیشه ی خود ساخته و مشغو.ل به خود شود. این معنای
زهد نیست. معنای زهد در اسلام را حافظ شیرازی علیه الرحمه بسیار شیوا و بلیغ معنا
کرده است و می گوید:
غلام همّت آنم که زیر چرخ کبود زهر چه رنگ تعلّق پذیردآزاد است
زاهد آن است که بند نداشته باشد نه اینکه پول نداشته باشد.
زاهد آن است که بند حبّ ریاست اورا مهار نکرده باشد نه آنکه ریاست نداشته باشد.
زاهد آن فردی است که بندها را گسسته باشد تا هنگام مرگ بتواند از این دنیا برود،
بدون اینکه علاقه ای او را منحرف کند.
درباره ی مرحوم ملّا احمد نراقی صاحب السعادة، این فقیه بزرگوار و معلّم علم اخلاق
گفته شده است که درویشی این کتاب معراج السعاده را دیده و باب زهد آنرا مطالعه کرده
و نفهمیده بود. او که فریفته ی مرحوم نراقی شده بود از راه دور به کاشان آمد .
مرحوم محقق نراقی علیه الرحمه از فقهای بزرگی بود که حتّی شیخ انصاری علیه الرحمه
از شاگردان ایشان بوده است که مقداری پیش ایشان شاگردی کرد و حوزه ای در کاشان
داشت. در کاشان ایشان وجهه ای داشتند. از نظر تمکّن ، قدرت و ریاست ایشان یک
مرجعیّتی داشتند.
این آقای درویش وقتی آمد، دید که این تشکیلات با زهد و درویشی هماهنگ نمی¬آید چرا
که یک مکنت ، دستگاه وریاستی دارد، پس مات و مبهوت شده و نتوانسته بود هماهنگی بین
مبحث زهد نوشته شده در معراج السعادة ، و این تشکیلات را بیابد.
چند روز گذشت، دلش می خواست بگوید امّا خجالت می کشید، و بالاخره نگفت . امّا مرحوم
نراقی که فرد عالمی است، همان ساعت اول حس کرد که او چه مشکلی دارد. روز سوم که این
درویش می خواست برود، مرحوم نراقی گفت کجا می خواهی بروی؟
گفت: می خواهم به کربلا بروم.
ایشان گفت من هم می آیم . این درویش تعجّب کرد و گفت آقا من چند روز معطّل شما بشوم
تا شما بیایید؟
گفت همین الان می آیم . درویش تعجب کرد که آیا میشود از این مال، مکنت، مرجعیت و
این دستگاه یک دفعه دل شست و آمد.
مرحوم نراقی گفت: بله همین الان بلند شو، پیاده هم می رویم . درویش کشکولش را جا
گذاشت و یادش رفت بردارد. در چهار فرسخی کنار چشمه آبی منزل کردند.درویش یادش آمد،
که کشکول را همراه نیاورده اند وردّش را تعقیب کرد تا برگردد.
مرحوم محقق نراقی فرمودند: چه شده؟
گفت : کشکولم را جا گذاشته ام.
فرمودند : اشکالی ندارد. برای اینکه می رویم کربلا وبعد که برگشتیم یا یک کشکول
برایت می خرم یا کشکولت را میدهم.
گفت : خیر من به کشکولم علاقه دارم و بدون کشکول نمی توانم راه را ادامه بدهم.
مرحوم نراقی فرمودند: نمی خواهد از اینجا تا کاشان برگردی.
گفت: خیر ، نمی شود.
همانجا به او فرمودند که من هم نمی خواهم به کربلا بروم و از همین جا بر می گردم،
برگرد برویم تا کشکولت را بدهم. فرق بین من و تو این است که من مال و مکنت و ریاست
دارم ، امّا علاقه ای به آنها نداشته و آنها برایم بند نشده است و تو هیچ کدام از
اینها را نداشته و تنها یک کشکول داری امّا همین یک کشکول برای بت شده است.
لذا استاد بزرگوار ما ، رهبر عظیم الشان انقلاب ادام الله ظلّه بارها همین نصیحت را
به ما می کردند و می فرمودند: برفرض این انگشتر مال توست و تو در صورت علاقه یا عدم
علاقه به آن از آن استفاده می کنی. حال چه داعی داری که برایت بت شود؟ و یا این عبا
مال من است ، من علاقه به آن داشته باشم یا نداشته باشم، استفاده می کنم. حال چه
داعی داری که این برایت بت شود؟
أَلهیکُمُ التَّکاثر حَتّی زُرتُمُ المَقابِر.
زهد یعنی بی علاقگی
لذا زهد در اسلام یعنی بی علاقگی . پول دارد، امّا این پول نمی تواند قفس و بند
برای او بشود. ریاست دارد امّا این ریاست نمی تواند او را در سلطه خود بگیرد. این
ریاست نمی تواند او را به قول قرآن شریف اَخلَدَ اِلیَ الاَرض کند . مکنت، قدرت،
تمکّن و بالاخره در دنیا در بین مردم مرید دارد امّا بند ندارد.یکی هم تنها انگشتر
دارد امّا بت دارد. جز یک انگشتر چیزی ندارد امّا همان انگشتر برایش بت شده است. جز
یک خانه هیچ ندارد اما همان خانه برایش بت شده است. یا چیزی جز یک فرزند و یک زن
ندارد اما برایش بت شده اند. لذا اسلام می گوید نفس کشی حرام است. حتّی دستورهایی
که بعضی از صوفی ها راجع به خودسازی می دهند، اسلام آنها را حرام می داند. اسلام می
گوید باید با نفس امّاره مبارزه کرد، باید باهوی و هوس مخالفت کرد. باید با حبّ
مال، حبّ ریاست، و هر آنچه که غیر خدایی است، مخالفت کرد. این حبّ، مخصوص به خداست
و لذا نباید در دلش هیچ چیز و هیچ کس جز خدا باشد. اسلام می گوید باید بگونه ای
باشد که بت نداشته باشد. لذا در شیوه مبارزه با نفس ، علمای علم اخلاق می گویند: یک
کسی مثلاً یک دروغ گفت، بخواهد زبان خودش را قطع کرده و تازیانه اش بزند، آیا صحیح
است؟ یا شخصی مثلاً یک غیبت کرد، حالا سی تازیانه به خودش بزند ،صحیح است؟ خیر. یا
یک کسی مثلاً دست خودش راببرد، برای اینکه کار بد یا دزدی کرده، این نیز صحیح نیست.
یک کسی کاری بکند که دیگر احتیاج به زن نداشته باشد. مثل آدم کشی، خودکشی،خیر، نفس
کشی در اسلام حرام است،مبارزه مهم است. امّا مهمتر از مسئله مبارزه، مسئله تعدیل
است.
تعادل در زندگی انسان
اینکه انسان بتواند این اسب چموش را مهار کند، با توّجه به اینکه این اسب غذا لازم
دارد. شما اگر اسبی را بخواهید سوار شوید کاه و جو می خواهد.حالا اگر کاه و جو به
او ندهید، خوب سواری نمی دهد. انسان یک عضوش را که از دست دهد، مقداری از عقلش را
از دست می دهد.عقل سالم دربدن سالم است. انسانی که ضعف اعصاب داشته باشد نمی تواند
فکر کند، نمی تواند فرزندش را تربیت کند.انسانی که ضعف جسمانی داشته باشد، نمی
تواند نماز شب بخواند، نمی تواند در بازار برای دیگران یا برای خودش کارکند.همانقدر
که باید مواظب روح باشد، باید از جسم مراقبت نماید. تا اینجا از نظر همه فقها و
علمای علم اخلاق و از نظر قرآن و روایات اهل بیت مسئله بلا اشکال است.
اولین مطلبی که هست و باید مواظب باشیم این است که ما باید دنیا دار بوده، امّا
نباید دلبستگی داشته باشیم. سیر الی الله با دلبستگی به دنیا تطابقی ندارد. این
کلام قرآن است، قرآن می فرماید: انسانهایی هستند که سیر ملکوتی بسیار بالایی دارند،
در میان مردمند، اینها افرادی هستند که کار و کسب می کنند، امّا کسب و تجارت و
پولشان آنها را از یاد خدا باز نمی دارد. یعنی به اینها دلبستگی ندارد.
فی بُیُوتٍ أَذِنَ اللهُ أَن تُرفَعَ وَ یُذکَرَ فَیها إسمُه.
در خانه هایی (مانند معابد و منازل انبیاء و اولیاء)خداوند رفعت داده که آنجا رفعت
یابد و ذکر نام او شود.
«فی بیوت» نمی دانم متعلّق به چیست. اگر متعلّق به اول آیه باشد که یک مطلب دیگر
نیز از آن استنباط می شود:« اللهُ نُورُ السَمواتِ وَالاَرضِ.»
خلاصه اینکه قرآن می¬فرماید ابدان مطّهره ای هستند که بسیار مرتفعند و مقام محمود
دارند. اینها سیر کرده و مقصود را پیدا کرده اند . اینها افرادی هستند که در محضر
خدایند وخدا را همیشه حاضر و ناظر می¬د¬انند. اینها افرادی هستند که:
رِجالٌ لا تُلهیهِم تِجارَه وَ لا بَیعٌ عَن ذِکرِ الله.
مردانی که تجارت و خرید و فروش آنها را از ذکر خدا باز نمی دارد.
در بازار فعالیت می کنند امّا بازار برایشان بند و قفس نشده ، در میان مردمند امّا
مرید ها برایشان قفس و بند نشده اند. این « لا تُلهیهِم تِجارَه» از باب مثال یعنی
هیچ چیز جز خدا اینها را نمی تواند مشغول خود بکند. در میان مردمند امّا اینها را
مشغول نمی کنند. کارو کسب و پول و ریاست دارد امّا اینها نمی¬توانند اورا مشغول
کنند. لا تُلمیهِم تِجارَه وَلا بَیعٌ عَن ذِکرِ الله.
هنگام نماز، نماز می خوانند و هنگام دیگر گرایی دیگر گرایند.
یَخافُونَ یَوماً تَتَقَلَّبُ فیهِ القُلُوبَ وَالاَبصارُ.
از روزیکه دیده ها و دلها در ان روز حیرانند، ترسان و هراسانند.
اینها به فکر قیامتشان هم هستند. به فکر قبر، عالم برزخ، صف محشر و به فکر بهشت و
جهنّم . قرآن می گوید: باید در دنیا باشی. این دنیاست که می تواند ما را آباد
بکند.این غرائز و تمایلات است که می تواند ما را به مقام عالی برساند. امّا باید
مواظب باشیم که دلبستگی در کار نباشد.
اسراف و تبذیر
دوّمین مطلب اینکه نباید اسراف و تبذیر و اتراف در کار باشد. قرآن می گوید در دنیا
باش و به فکر دنیایت باش. از زینت های خدا، از غذاهای طیّب و از لباسهای خوب
استفاده کن. امّا مواظب باش که عیّاش نباشی، اگر عیّاشی مطرح شد، آنوقت هم خود و هم
جامعه را بیچاره میکنی . در سوره ی واقعه می فرماید:
واَصحابُ الشِّمالِ ما أَصحابُ الشِّمال.
دست چپها در روز قیامت چقدر شومند. انسانی که آنجا دست چپی باشد چقدر شوم و بدبخت
است. اینها در آتش جهنّم و در عذاب بسیا ر سختی هستند.
إِنَّهم کانُوا قَبلَ ذلکَ مُترِ فینَ.
بدرستی که آنهابودند پیش از این به ناز و نعمت.
آنان شومند و گناه آنان بسیار بزرگ بوده وآن اسراف و تبذیر و عیاشی در دنیا بوده
است. به قول علما ی علم اخلاق توغّل در مشتهیات داشتند. این در ربط با فرد بود. در
ربط با جامعه هم قرآن می فرماید که جامعه اسراف گر، تبذیر گر، عیاشگر نابود خواهد
شد، یعنی وقتیکه انسانهای عیاش در یک جامعه زیاد شدند این ملت نابسامان زیرو رو و
نابود خواهد شد. انسان عیّاش نه تنها به خود ضرر می¬زند بلکه برای دیگران ضرر دارد.
اسلام می گوید که نباید جامعه، در فرد و در خانه اسراف باشد. ولخرجی در اسلام غلط
است چنانچه ولگردی، بی اختیار سخن گفتن و پر گویی نیز از دید اسلام غلط است .از
همین پرگوئیها است که غیبت، سخن چینی و تهمت پیدا می شود. خواب زیاد در اسلام نکوهش
شده است. اَبغض النّاس عندالله الّنوام. البته نه اینکه انسان نخوابد، خیر. بقدر
احتیاج واجب است که بخوابد امّا پر خوابی ممنوع است. همانطور که کم خوابی ممنوع
است، چرا که اسب چموش نفس را اگر کاه و جو، ندهی، می میرد و وقتی مرد، تو هم در قفس
می میری و نمی توانی سیر و حرکت الی الله بکنی.
پرخوری نیز در اسلام تقبیح شده است. ابغض النّاس عندالله الأکول و اصولاً از
دیداسلام هر چه پر باشد غلط است حال با این . تفاسیر چه چیز از دید اسلام خوب است؟
نگاهی به آیه این مسئله را روشن می سازد این آیه باید سرمشق زندگی باشد و اگر جامعه
ای،فردی این آیه را سرمشق زندگیش قرار دهد، اقتصاد سالمی پیدا می کند.
والذین اذا انفقوا ولم یقتروا و کان بین ذلک قواما. نه پرخوری و نه کم خوری، نه
پرخوابی و نه کم خوابی، نه پر گفتن و نه کم گفتن، همه جا باید تعادل رعایت شود.
آنگاه که تعادل برقرار شد، مقصود اسلام عملی می گردد. بعد مادی باید تغذیه و ارضاء
گردد اما تعدیل شود. مراقبت کنید که سر خود کاری انجام نداده یا مطلبی نگفته، یا
چیز ی خلق نکنید که گناهش بسیار بزرگ است. باید ببینیم قرآن چه می گوید:
یا ایها الذین امنوا لا تقدموا بین یدی الله و رسوله.
یعنی بر خدا و رسولش پیشی نگرفته و ببینیم آنها چه می گویند نه آنکه ببینیم « من»
چه می گوید. اسلام می گوید اسراف ، تبذیر و عیاشی نباشد چون هم انسان و هم جامعه را
نابود کرده و به کام دوزخ می کشاند.
ارضاء غرائز از راه حلال
سومین مطلب آن است که اسلام می گوید ارضاء غرائز از راه گناه نبوده و از راه حلال
باشد. باید دقت کرد که غرائز از راه حرام ارضاء نشوند. قرآن کریم در سوره اعراف،
آیه 30 می فرماید:
یا بنی آدم خذوا زینتکم.
یعنی با شخصیت و نظیف باش، لباس خوب و تمیز واتو کرده بپوش ، موهایت شانه زده باشد،
بی قید نباش و بالاخره تمیز وارد جامعه شده و شخصیتت را حفظ کن.
عایشه می گوید: پیغمبر اکرم(ص) هر گاه می خواست از خانه بیرون رود، در خود جستجو می
کرد. عمّامه و قبایشان را نگاه می کردند. بعضی اوقات می گفتند:یا رسول الله! مگر
مردم هم باید زینت کنند؟ می فرمود: می خواهم آلت غیبت مردم واقع نشوم.
یک وقت خدای ناکرده به نام حزب اللهی وارد مسجد بشود، دهانش بو بدهد یا العیاذُ
بالله با یک لباسهای پاره ای که هیپی گری است د رجامعه حاضر بشود. این حزب اللّهی
نیست. اتفاقاً از همین راههاست که دشمن استفاده می کند. لذا قرآن می گوید:
یا بنی آدم خذوا زینتکم عند کل مسجد وکلوا واشربوا و لا تسرفوا انه لایحب المسرفین
خدا عیاش را دوست ندارد ، انسان عیاش بدبخت می شود. ای پیغمبر به آنها که منزوی شده
و دنیا را حرام کرده اند، بگو چه کسی برشما زینت خدا را حرام کرد؟
قل من حرم زینه الله التی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق.
بگو چه کسی بر شما طیبات من الرزق را حرام کرد.
قل هی للذین آمنوا فی الحیوه الدنیا خالصه یوم القیامه .
بگو این نعمت ها در دنیا برای اهل ایمان است و نیکوتر از اینها در آخرت برایشان
خواهد بود.
بگو خدا اینها را برای تو خلق کرده اما تو کنار می کشی؟ مقصودم اینجاست که می
فرماید:
قل انما حرم ربی الفوا حش ما ظهرمنها و ما بطن والأثم و البغی بغیر الحق و أن
تشرکوا بالله ما لم ینزل به سلطانا و ان تقولوا علی الله ما لا تعلمون.
بگو پیامبر که خدا هر گونه اعمال زشت را چه در آشکار و چه پنهان و گناهکاری و ظلم
بنا حق و شرک بخدا را که برای آن دلیلی ندارید و اینکه چیزی را نمی دانید و از
جهالت بخدا نسبت می دهد، حرام کرده است.
این جمله: « وان تقولوا ما لا تعلمون» را جوانهای عزیز همیشه در فکرشان داشته
باشند. و سپس آنچه را که حرام است در این قضیه ذکر می کند. عایشه زنی را دید که
بسیار افسرده بود، از او پرسید مگر شوهر نداری؟
گفت : چرا.
گفت: اگر شوهر داری پس چرا این قدر افسرده ای وزیور و زینت برای آرایش به خود
آویزان نکرده ای؟
گفت : شوهرم مرا رها کرده و به بیابان رفته، نذر کرده که دیگر با زن تماس نگیرد.
یکی از رفقایش هم نذر کرده که غذای لذیذ نخورد، دیگری هم نذر کرده که دیگر با جامعه
تماس نگیرد.
عایشه به نزد پیامبر رفته و قضیه را به ایشان گفت. پیامبر با عجله به مسجد آمد،
بطوریکه عبای ایشان روی زمین کشیده می شد.
لذا زن باید تمیز باشد، اما برای شوهر، آنچه که باید دقت شود این است که در جامعه
با روی باز و جلف نگردد، لباسهای شهوت انگیز نپوشد و زیورش را برای نامحرم استفاده
نکند.
قل انما حرم ربی الفواحش ما ظهر.
مقصود ار «ما ظهر» همین است. از نظر قرآن ارضاء غریزه شهوت از راه گناه ، زنا ،
نگاه شهوت آمیز به زن مردم، از راه مال مردم خوردن، تقلب، حقه بازی، گران فروشی،
احتکار و بالاخره مردم را سوزاندن صحیح نیست. این شیوه ارضاء شهوت بد بختی می آورد.
از ظلم کردن به مردم، مال مردم را تصرف کردن یا خورن « والبغی بغیر الحق» نباید از
این را باشد.
و ان تقولوا علی الله ما لا تعلمون.
خدای ناکرده فکر و تصورات خود را در قالب اسلام عرضه کند و مطلبی که خدا نگفته
باشد، در جامعه بگوید و بخواهد از این راه غرائز خویش را ارضاء کرده، این سخن است
که اسلام می گوید غرائز را باید ارضاء کرد، اما نه از راه گناه.
خلاصه بحث
خلاصه بحث جلسه سوم این شد که انسان دوبعدی است و انسان این دو بعد را حتماً باید
ارضاء بکند. تنها چیزی که باید سخت مواظب باشیم، این است که نباید دلبستگی به دنیا
داشته باشیم. مسرف، مبذر و عیاشگر نبوده و گناه در زندگی ما نباشد.
ایمان عاطفی
حال ما تصمیم گرفته ایم که دلبستگی و علایق مادی در زندگیمان نباشد، بندها را بریده
و گناه در زندگیمان مدخل نباشد، می خواهیم این بعد مادی را مهار کنیم. اما چه کسی
می تواند این مهم را انجام دهد؟ آیا خودمان ، عقلمان، وجدان اخلاقیمان، مردم یا
قانون؟ آیا اینها بدون ایمان به خداوند تبارک و تعالی می¬توانند این اسب چموش را
مهار کنند؟ عقل انسان، وجدان اخلاقی ، تربیت و علم، قانون، نظارت ملی و حتی ایمانی
که از علم سر چشمه گرفته باشد، نمی توانند. فقط و فقط یک نیروست که می تواند این
بعد مادی انسان را مهار و کنترل کرده و دهنه این اسب چموش را به آن بعدمعنوی داده و
بگوید پرواز کن. با این مرکب راهوار به جایی برس که اسمش عندالله و جوار الله است.
فقط یک عامل می تواند و آن ایمانی ا ست که از راه عمل و راز و نیاز با خدا در دل شب
بدست آمده باشد. ایمان نشأت گرفته از نماز شب و ایمانی که از خدمت به جامعه در قلب
رسوخ پیدا کرده باشد. این ایمان عاطفی می نامیم. آن ایمانی که امام سجاد سلام الله
علیه در اواخر دعای ابوحمزه می فرماید:
اللهم انی اسئلک ایمانا تباشر به قلبی . نه ایمانا تباشر به عقلی.
ایمان گاهی تباشر به عقلی است که ایمان را از اسفار ملاصدرا ، برهان نظم ، برهان
حرکت، برهان صدیقین درست کرده. دل، معاد را باورکرده، خدا را باور کرده است اما این
باور از راه استدلال نیست، بلکه راهش رابطه با خداست. هر چه رابطه با خدا محکمتر
باشد، این ایمان بیشتر در دل رسوخ میکند. و قرآن می گوید: اگر این باور،مراتب اولش
باشد، نفس کنترل می شود، دیگر چه رسد به آن مقام والایش که اسمش را حق الیقین و علم
الیقین نام نهاده اند.
درهمین سوره تکاثر می فرماید: خوشا به حال آن کسانی که این نیروی کنترل کننده را
دارند که نیرویی عظیم است.
جوانان عزیز! کاری کنید که این نیروی کنترل کننده برایتان ایجاد شود و الا هیچ کس و
هیچ چیز نمی تواند شما را کنترل کند. قانون هر چه باشد، این بشر همان قانون را زیر
پا می گذارد. اگر تمام دنیا با یکدیگر متحد شوند تا یک زن بی عفت را عقیم کنند، نمی
شود. حتی اگر شوهر شبانه روزمواظبش باشد، اگر زن بی عفت باشد، کار خودش را میکند.
چه چیز می تواند این زن را کنترل کند؟ فقط و فقط نیروی کنترل کننده ای بنام ایمان.
آنهم ایمانی که در دل رسوخ کرده باشد.