به سوى حق

آيت الله حسين مظاهرى

- ۲ -


بخش دوم ٢

توبه و اميد به رحمت خدا
... بگو، نه فقط گناهت را مي آمرزم و پرونده سياهت را معدوم مي كنم، بلكه پرونده درخشاني نيز (ثواب توبه) برايت فراهم مي آورم.

«اِلّا مَنْ تابَ وَ امَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالحاً فَاولئكَ يُبَدِّلُ اللهُ سَيِّاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ كانَ اللهُ غَفُوراً رحيماً» (فرقان / ٢۵)

طبق بيان قرآن شريف گنهكار بايد به جهنم برود. مگر اينكه توبه كرده و خود را اصلاح كند. در اين صورت، نه فقط گناهش آمرزيده شده و پرونده سياهش معدوم مي شود، بلكه پرونده درخشاني نيز براي وي مهيا مي گردد.
«يُبَدِّلُ اللهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» امام سجاد (سلام الله عليه) مي فرمايند: آيه ي اميدوار كننده اي كه مانند آن در قرآن نداريم، همين آيه است. در واقع آيات اميدوار كننده در قرآن فروان است، اما آيه فوق در رتبه اول و بالاتر از همه ي آنهاست.
مي فرمايد: اگر كسي از رحمت حق مأيوس شود، گناهش بالاترين گناه ها و در سر حد كفر است. اگر فردي كه آلوده به بزرگترين گناهان است روزي تلاطم دروني پيدا كرده و در مقابل حق پشيمان و خجالت زده شد بايد به رحمت خدا اميدوار باشد هرگز نپندارد كه خدا او را نمي آمرزد، زيرا اين گناه هفتاد سال از گناهان ديگر بالاتر است. گناهي كه از نظر قرآن در سر حد كفر مي باشد.

«يا بَنِيَّ اِذْهَبُوا فَتَحَسُّسوا مِن يُوسُفَ وَ اخيهِ وَ لا تَايْسَوُا مِنْ رَّوْحِ الله اِنَّهُ لا يَايْسُ مِنْ رَوْح الله» (يوسف / ٨٧)

يعني مأيوس از رحمت حق نشويد و هرگز مگوييد كه خدا مرا نمي آمرزد. زيرا جز كافر كسي مأيوس از درگاه حضرت حق نمي شود. آنكه كفر دارد، خدا را نشناخته، اسلام ا هضم نكرده، قرآن ناطق و قرآن صامت را نفهميده، از رحمت حق مأيوس مي شود و به بيان ديگر يأس مسلمان از رحمت حق بي معني است.

توّابين بزرگ
با تأمل در روايات اهلبيت و تاريخ مي توان افرادي را مشاهده نمود كه ابتدا نظير كرم ابريشم كه در خود مي تند، يك عمر در گناه تنيده بودند، اما زماني كه تلاطم دروني پيدا كرده، توبه نموده و خود را اصلاح كردند، نه فقط آمرزيده شدند، بلكه راه را نيز طي نمودند. يعني از اولياء الله گرديده و از آنها كراماتي نيز ديده شده است.
به عنوان مثال فضيل بن عياذ فردي ياغي وطاغي و متوغل در مشتهيات و گناه بود. اما زماني كه توبه نمود در دربار حق و اهلبيت پذيرفته شد. همچنين بشر حافي اگر بدتر از فضيل بن عياذ نبود، كمتر از او نيز محسوب نمي شد. زيرا خانه وي مكان گناه، فحشاء و منكرات قرار گرفته بود. اما همين فرد با يك جذبه تلاطم دروني يافته و بازگشت. عرفا درباره بشر حافي مطالبي نقل مي كنند كه در اينجا به صحت يا عدم صحت آنها نمي پردازيم. ليكن همين مقدار مي دانيم كه بشر حافي از اولياء الله شده و گناه هفتاد ساله اش مبدل به پرونده درخشاني گرديد.

حرّبن يزيد رياحي در مقابل يك تلاطم روحي
اما بالاتر از دو فرد مذكور، حرّبن يزيد است و اين مطلب را قرآن ناطق يعني حسين عليه السلام مي گويد. گناه حرّبن يزيد رياحي بسيار بزرگ است. زيرا گناهي يك سال و دو سال و غوطه ور بودن در معصيت و امثال ذلك نيست، بلكه گناه وي سد شدن بر سر راه قرآن ناطق و محاصره ايشان در بياباني بي آب و علف است. وجود وي مقدمه اي براي كشتن ابي عبد الله الحسين عليه السلام شده و خودش معترف است. اولين كسي است كه بدن زينب عليها سلام را لرزانده است و اين از گناهان بزرگ است. اما همين فرد تلاطم دروني پيدا كرد. راوي مي گويد: ديدم بدن او مي لرزد، آن تلاطم دروني و آن گناه بزرگ اين فرد شجاع را به لرزه در آورده بود. به او گفتم: اي حّر خبري نشده كه مي لرزي؟ گفت: نه، خود را بين بهشت و جهنم مي بينم و مشاهده مي كنم كه چه گناه بزرگي از من سرزده است. چه كنم؟ قرآن از نظر نطق مي گويد. هر آنچه هستي بيا و حسين عليه السلام نيز به حرّ مي گويد: بيا، هر آنچه هستي بيا، و حرّ رفت. قرآن شريف مي فرمايد:
اي پيامبر زماني كه فرد گناهكار به سوي تو آمد به او بگو سلام عليكم، و بگو خدا به تو سلام مي كند. زماني كه حّر بن يزيد رياحي بسوي امام به راه افتاد، حسين عليه السلام از حضرت ابوالفضل خواست كه به استقبال وي برود. «فقل سلام عليكم» بدين ترتيب حرّ آمد و در مقابل ابي عبد الله الحسين عليه السلام ايستاد. معلوم بود كه خجالت مي كشد و سر بزير است. زيرا در مقابل حسين عليه السلام و در مقابل رحمت واسعه ي حق تلاطم دروني دارد.

توبه ي حرّ
ابي عبد الله نمي تواند سرافكندگي حرّ را ببيند، لذا مي فرمايد: حرّ، سرت را بالا كن، چشم در چشم من بيانداز و با من حرف بزن.

«... كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلي نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ» (انعام / ۵۴)

سپس مي گويد: حرّ ترا آمرزيدم و بخشيدم. حرّ مي گويد: آقا مي دانم كه بخشيدي، اما اجازه بده به ميدان بروم تا يقين يابم كه بخشيده شدم و بدين ترتيب در يك آن خود را اصلاح كرد.
از مطلب فوق مي توان پي برد كه آنچه در بعضي روايات و يا از نظر قرآن شريف درباره ي عدم قبول توبه در دم مرگ آمده معناي، ديگري دارد. اگر انساني به راستي دم مرگ تلاطم دروني پيدا كرده و توبه كند خداوند او را مي آمرزد. هر زمان كه باشد، هر چه باشد و هر كه باشد. قرآن صامت مي گويد: خدا مي آمرزد و قرآن ناطق مي گويد: مي آمرزم و نظير اين امر در تاريخ فروان است.

اغماض خداوند از گناهان انسان پس از توبه
اگر انساني به راستي به مانند مار گزيده اي از گناه خويش به خود بپيچد، چنانچه اميرالمؤمنين سلام الله عليه در دل شب مانند مار گزيده اي به خود مي پيچيد، خداوند او را خواهد آمرزيد. البته لازمه ي اين امر اينست كه تصميم بگيرد ديگر گناه نكند و خود را اصلاح نمايد. در اين صورت اگر در راه افتاد، در مورد گذشته خودخوري نمايد، سخن ديگري است و اين امر دوم نبايد مطرح باشد. زيرا به عمل كار برآيد. به سخنراني و غم خوردن نيست. اگر تاكنون گنهكار بودي دست بردار و از اين به بعد در راه قدم بگذار. يعني تقيّد به ظواهر شرع پيدا كرده و كار كن كه دست عنايت حق بر سرت بيايد. بدين ترتيب خواه ناخواه مي تواني مقدمه را طي كني و به ذي المقدمه برسي.
از آنجا كه بحث طولاني است بيش از اين درباره ي توبه سخن نمي گوييم. اگر چه بحث مفصل و ارزنده اي از نظر قرآن و روايات اهلبيت است. تنها به خواهران و برادران سفارش مي شود كه از رحمت خدا مأيوس نشوند. زيرا اين يأس از مهارهاي بزرگ شيطان است و بدانيد گناه هر چه بزرگ و هر چه فراوان باشد، اگر تلاطم دروني پيدا شد و به قول قرآن، توبه كرده، خود را اصلاح نموده و در مقابل خدا خجالت زده شديد، حتماً آمرزيده مي شويد.

عُجب خطري جدي براي توّابين
بن بست در اسلام وجود ندارد. چيزي كه به همه ي شما سفارش مي كنم اين است كه هميشه در حال توبه و انابه و در حال اقرار به تقصير در زندگي خود باشيد و مبادا العياذ بالله بعد از توبه مهار ديگري بنام عُجب براي شما ايجاد گردد. بنده بايد بداند مقصر است، اگر چه عبادت اميرالمؤمنين سلام الله عليه را بجا آورد باز مقصر است. حتي اگر نظير عبادت پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله را ادا نمايد. عبادت ايشان به اندازه اي است كه خطاب مي شود اينقدر عبادت نكن.

«طه. ما اَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرانَ لِتَشْقي» (طه / ٢)

قرآن را نفرستاديم كه اينقدر بايستي تا پاهايت ورم كنند. اما همين پيغمبر در مقابل خدا خود را مقصر مي داند و گاهي حال غفلت براي پيامبر پيدا شده، خجالت زده مي شود و براي اين حال گريه مي كند. حال غفلت به اين معنا كه از جنبه يلي الربي به جنبه يلي الخلقي مي آيد. مانند خوردن، آشاميدن، تماس با همسرش و تماس با مردمش و اين را يك حال تقصير براي خود حساب نموده و برايش گريه مي كند.
اميرالمؤمنين سلام الله عليه از همين تقصير، در دل شب گريه ها مي كند گناهاني كه معصومين به خودشان نسبت داده اند و گناهاني كه در دعاي كميل اميرالمؤمنين نسبت به خودش مي دهد از اين قبيل است. ايشان خود را مقصر مي داند و همين كه بايد هميشه الي الله تبارك و تعالي توجه داشت، ولي گاهي اين توجه نيست، براي او گناهي بزرگ است.

انسان در ميان خوف و رجاء
شما نيز همواره حال تقصير را در خود حفظ كرده و خويش را مقصر بدانيد. اميد و رجايي كه در روايات آمده به همين معنا است. در روايات آمده كه انسان بايد همواره ميان اميد و خوف باشد قرآن شريف درباره ي مؤمن مي فرمايد:

«تَتَجافيِِ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمََعاً وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ» ( سجده / 16)

يعني افرادي هستند كه در دل شب از جا بلند شده و با خدا راز و نياز دارند. گاهي صفت جمال خدا در اينها اثر مي گذارد و خدا را مي خوانند و گاهي صفت جلال خدا در اينها اثر گذارده و خدا را مي خوانند. يعني گاه مي ترسند، اما از خود و از تقصير خود و گاهي نيز اميد و رجاء دارند، اما از طرف پروردگار حق.
به عبارت ديگر وقتي به خدا و رحمت او مي نگرد، رجاء پيدا مي كند و زماني كه به خود و تقصيرش نگاه مي كند خوف و ترس در او پيدا مي شود. ما نيز اين چنين باشيم و به آيه ي توبه كه مي گويد باز آي، هر آنچه هستي باز آي، نظر نموده و اميد و رجاء يابيم. آنگاه به خود و گناهان و تقصيراتمان كه نظر كنيم خواه ناخواه خجالت زده و شرمنده شده و براي ما خوف ايجاد مي شود.

تقصير انسان هميشگي است
توبه و انابه از اموري است كه هميشه بايد در انسان وجود داشته باشد و وي هميشه خود را مقصر بداند. اين امر در سير و سلوك به منزله ي مركبي تيز رو و سريع السير است.
مرحوم صاحب وسائل رضوان الله عليه در جلد اول وسائل، رواياتي در اين باره نقل مي كند. يكي از اين روايات چنين است. امام صادق سلام الله عليه مي فرمايد:
دو نفر وارد مسجد شدند، يكي از آنها فاسق و ديگري مؤمن بود. اما وقتي از مسجد خارج شدند فرد فاسق، مؤمن و بلكه بالاتر از صديق شده و ديگري فردي كافر گشته بود. منظور از اين سخن، كفر عملي است. زيرا زماني كه فاسق وارد مسجد شد، به فكر گناهش بود و با خود مي گفت خدايا گناه دارم و بد كردم. اما فرد مؤمن مغرور عبادتش بود و با خود مي گفت من آن هستم كه فراوان عبادت كردم، پس اهل بهشت هستم، آري عُجب او را فرا گرفت و منحط شد. امام صادق عليه السلام مي فرمايد: شخص مؤمن از مسجد كه بيرون آمد كافر و فاسق بود و شخص فاسق را خدا پذيرفته بود.

عُجب دليل عدم پذيرش توبه
مواظب باشيد عُجب شما را فرا نگيرد و هر گاه كه توبه نموديد نپنداريد كه مقصر نيستيد و بهشت براي شما نوشته شده است. از هم اكنون خود را اصلاح كنيد كه توبه منزل اول است. به بيان ديگر اگر خداي نكرده خود را مقصر نمي دانيد، بدانيد فاسقيد و هنوز توبه نكرده و دست عنايت خدا بر سر شما نيست. و الّا اگر توبه قبول شود حال تقصير در انسان ايجاد شده و روز به روز قوي تر مي شويد. مانند پيامبر صلي الله عليه و آله و ائمه طاهرين عليهم السلام كه از حال تقصير ناليده و گريه مي كردند. يعني هر كه تقربش بيشتر باشد درك مي كند كه تقصيرش بيشتر است و اين منزل اول مي باشد.

تقوي منزل دوم انسان
اما منزل دوم يقظه ناميده مي شود. يقظه به معني بيداري است و بعضي از علماي علم اخلاق به جاي يقظه مي گويند تقيد به ظواهر شرع كه اين معني بهتر است. نظير مرحوم قاضي رضوان الله عليه و استادش مرحوم محقق همداني، مرحوم بهاري رضوان الله عليه، مرحوم كربلايي رضوان الله عليه و... ايشان زماني كه به شاگردانش نامه مي نويسند و سفارش مي كنند، بجاي توبه، يقظه مي گويند. توبه و تقيد به ظواهر شرع كه البته هر دوي آنها يكي است و فرق نمي كند. تنها نامش تغيير كرده و آنها هم كه مي گويند يقظه، مرادشان همين است.
علي اي حال اين منزل دوم بوده و به معني تقوا مي باشد. اگر انسان بخواهد بسوي حق سير كند، منزل دوم بعد از توبه، تقوا است. بدانيد اگر تقوا نباشد بجايي نخواهيد رسيد. اگر ساليان سال در علم و مبارزه با خودخواهي و تحصيل كمالات رياضت بكشيد، اگر تقوا نباشد به خودخواهي باز مي گردد و خودسازي در كار نخواهد بود. اگر تقوا نباشد و دست عنايت خدا روي سر انسان قرار نگيرد وي به جايي نمي رسد.

فاسق، دور از رحمت الهي
شايد بيشتر از پنجاه آيه در قرآن وجود دارد كه مي فرمايد:

«... و اللهُ لا يَهدي القومَ الفاسِقينَ» (صف / ۵)
«... انّ الله لا يهدي القومَ الظّالمين» (انعام / ١۴۴)
«... اِنّه لا يُفلِحُ المُجرِمُونَ» (يونس / ١٧)

هدايت در اينجا ايصال الي المطلوب بوده و بدين معني است كه دست عنايت خدا بر سر فاسق نبوده و فاسق زير پرچم الهي نيست.

«اِنّه لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَي الّذينَ امَنُوا وَ عَلي رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ اِنَّما سُلْطانُهُ عَلَي الّذينَ يَتَوَلَّونهُ وَ الَّذينَ هُم بِهِ مُشْرِكُونَ» (نحل / ١٠٠ و ٩٩)

يعني اگر اانسان باتقوا باشد، زير پرچم حق قرار گرفته و دست عنايت خدا بر سرش است. اما اگر تقوا نداشته باشد، زير پرچم شيطان مي شود. چنين فردي لحظه به لحظه روي به بيراهه دارد و ديگر معنا ندارد كه خودسازي كند و يا براي اين شخص سير و سلوك درست كنيم. پس منزل دوم در سير بسوي حق، تقوا است. در ابتدا سوره ي بقره مي فرمايد:

«الم. ذلِكَ الكِتابَ لا رَيْبَ فيهِ هُديً لِلْمُتَّقِينَ» (بقره / ٢)

جمله «هُديً للمتقين» در قرآن بيش از پنجاه بار تكرار شده است. هدايت در اينجا به معني ارائه طريق نيست. زيرا او براي همه هست.

«اِنّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ اِمّا شاكِراً وَ اِمّا كَفوراً» (دهر / ٣)

بلكه هدايت در اينجا ايصال الي المطلوب است. يعني حق تعالي، در قرآن مجيد بيشتر از صد مرتبه بطور نفي و اثبات مي گويد دست عنايت من بر سر متقين است و يا اينكه دست عنايت من بر سر فاسق نيست.

تقيد به ظواهر شرع سبب عنايت خداوند
آيا اين راه دور و دراز، راه پر خطر، راهي كه از مو باريكتر از شمشير برنده تر و از آتش سوزنده تر است را مي شود بدون راهنما و دليل رفت؟ مگر مي شود بدون عنايت حق قدم در چنين راهي گذاشت؟ بايد دست عنايت خدا بر سرمان باشد تا بتوانيم اين راه را طي كنيم و براي اينكه دست عنايت حق بر سرمان باشد، بايد مقيد به ظواهر شرع و به تعبير ديگر با تقوا باشيم.
تقيد به ظواهر شرع به معني اهميت دادن به واجبات مي باشد. يعني زماني كه امر واجبي مطرح مي گردد، انسان بايد تلاطم دروني بيابد. هر واجبي كه باشد، نماز باشد يا روزه، حجاب باشد براي زن، يا امر به معروف و نهي از منكر باشد براي مرد، به هر حال انسان بايد در مقابل هر واجبي تلاطم دروني پيدا كند. مگر در روايات، نخوانديم كه وقتي مؤذن مي گفت الله اكبر، رنگ مبارك پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله سياه مي شد. عايشه مي گويد: وقتي مؤذن مي گفت الله اكبر، ايشان به اندازه اي تلاطم دروني پيدا مي كردند كه ديگر نه ما او را مي شناختيم و نه او ما را مي شناخت و مي فرمود واجب آمد، موقع نماز، يعني اداء امانت حق رسيد. اين امر در مورد ائمه طاهرين نيز كما بيش در روايات ديده مي شود.

نماز اول وقت، سفارش پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله
به جوانان عزيز بايد گفت اگر نماز اول وقت با جماعت، مؤدب و با تعقيب در كارتان نباشد، نمي توانيد به جايي برسيد. در اين صورت نه خير دنيا و نه خير آخرت داريد. مرحوم صدوق رضوان الله عليه در ثواب الاعمال براي كسي كه نماز را سبك مي شمارد بيست و چهار عقوبت ذكر مي كند. توجه داشته باشيد كه اين بيست و چهار عقوبت براي كسي كه نماز نمي خواند نيست، بلكه براي كسي است كه نماز را سبك بشمارد.
قرآن شريف مي فرمايد چنين فردي گمراه است و نمي تواند در راه باشد.

«فَخَلَفَ مِن بعدهم خَلْفٌ اضاعُوا الصّلوةَ واتَّبَعوا الشهواتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غيّاً.» (مريم / ۵٩)

غي در اينجا به معني گمراهي است و سوف نيز در اينجا سوف تحقيقي نظير «فسيري الله عملكم و رسوله و المؤمنون» است. يعني آنكه نماز را ضايع كند و بدون عذر آن را تا آخر وقت به تأخير بياندازد، يقيناً گمراه است و دست عنايت حق بر سرش نيست. مواظب باشيد نماز را سبك نشماريد، زيرا قرآن مي گويد واي بر كسي كه نماز را سبك بشمارد.

«فَوَيْلٌ لِلْمُصلّين. الَّذينَ هُمْ عَنْ صَلوتِهِم ساهُون.» (ماعون / ۵)

مي فرمايد واي به آن كسي كه ايمان در قلبش رسوخ نكرده است مي دانيد آن كيست؟ كسي كه سهل انگار در نماز باشد.
امام صادق عليه السلام مي گويد: سهل انگار در نماز معنايش اينست كه بدون عذر نماز را اول وقت نخواند، بلكه منظور كسي است كه وقتي خسته است، نماز را براي آخر وقت مي گذارد. فردي مي گفت: من مقدسم، براي اينكه هميشه نماز صبحم يك ركعتش اين طرف آفتاب و يك ركعتش آن طرف آفتاب است و قاعده من ادرك را من درك مي كنم. اين شخص اگر بخواهد سيرو سلوك كند غلط است و دروغ مي گويد.

نماز شب وسيله سير و سلوك
آنكه مي گويد ناد علي بخوان زيرا پدر هفت جد نماز است، شيطان بوده و اين سخن دروغ است. براي سير و سلوك بايد به:

«يا ايّها المزَّمِّلُ. قُمِ اللَّيْلَ اِلّا قَليلاً. نِصْفَهُ اَو انْقُص مِنْهُ قليلاً. اَوْزِدْ عليه و رَتّل الْقُرْانَ تَرْتيلاً.» (مزمل / ١ و ٢ و ٣ و ۴)

مقيد بود. مي فرمايد: اي پيغمبر بار گراني چون نبوت بر دوش تو آمده است. اگر بخواهي اين بار را حمل كني، بايد به وسيله ي نماز به خدا پناه ببري. نمازي كه در دل شب، يعني نصف از شب يا كمتر يا زيادتر باشد. آن اندازه كه بتواني بايد در دل شب راز و نياز با خدا داشته باشي.
اگر بخواهيد به جايي برسيد بايد به همه واجبات مخصوصاً به نماز اهميت بدهيد. اگر خانمي در حجاب سهل انگار باشد روشن است كه نمي تواند سير و سلوك كند، زيرا اين حركت او از شيطان است و به جايي نمي رسد. اگر خانمي با خويشان نزديكش بنشينند و بگويند و بخندند، و صورتش را نامحرم ببيند يا طوري باشد كه شهوت ديگران را تحريك كند، بعد هم بخواهد سير و سلوك كند، غلط است، زيرا او در خط شيطان بوده و حرف و حركت او شيطاني است. به امر واجب و مهمي كه بيشتر از ده آيه در قرآن راجع به آن آمده، يعني حجاب بايد اهميت بدهد و در مقابلش تلاطم دروني پيدا كند. بعضي اوقات ديده ام كه زن با عفتي كه پدر و مادرش حجاب را يادش داده اند، دختر كوچك خود را نيز اينچنين مقيد به حجاب بار آورده است. دختر پنج الي شش ساله اي كه اگر به ناگاه نامحرم او را ببيند مثل مار گزيده اي به خود مي پيچد كه چه شد؟ چرا صورت و موهاي سرم را نامحرم ديد؟ يك زن در مقابل حجاب بايد چنين باشد. يك زن و يك مرد مخصوصاً جوانان بايد در مقابل نماز چنين باشند.

سهل انگاري در انجام واجبات موجب سيه روزي انسان
به قول آن جوان دانشگاهي چه خوش نوشته بود كه يكي از روزهاي سياه من آن روزي بود كه از خواب بيدار شدم و ديدم آفتاب زده و نمازم قضا شده است. او راست مي گويد، روز سياه انسان آن روزي است كه در مقابل امر واجبي از واجبات خدا كوتاهي كند. روز سياه يك زن آن روزي است كه صورت او را نامحرم ببيند. روز سياه زن آن روزي است كه به واسطه ي لباسش يا صورتش جواني تحريك گردد. اين خانم خيال نكند كه روز خوش اوست، اين روز سياه اوست، ليكن نمي فهمد.
بحث ناقص و وقت ما نيز تمام شده است چند كلمه اي مصيبت حسين عليه السلام را بخوانم اين مكتب اين قيام به ما چه مي گويد؟ مي گويد اي جوان، در مقابل واجبات تلاطم دروني پيدا كن، در مقابل عبادت تلاطم دروني پيدا كن. شب عاشورا يعني روز تاسوعا و نزديك غروب است، حسين عليه السلام نزديك در خيمه نشسته و سر مبارك را بر زانوها نهاده و به خواب رفته استك قربان رأفتت حسينم، نه فقط براي حرّ دلش مي تپد، براي عمر سعد نيز دلش مي تپد، كه چرا تا اين حد كج شده است. لذا در مقابل مي خوانيم كه چند مرتبه با همين عمر سعد جلسه خصوصي داشت. حسين عليه السلام كجا و عمر سعد كجا؟ اما جلسه خصوصي مي گرفت تا ببيند آيا مي تواند اين فرد را از بيراهه به راه بياورد. در روز عاشورا حسين عليه السلام چند بار به گريه افتاد، اما اين گريه ها براي علي اصغر يا علي اكبرش نبود، بلكه براي گمراهي و جهالت دشمن اشك مي ريخت، رحمت حق متلاطم مي شد و حسين عليه السلام را به گريه در مي آورد كه چرا اين افراد بدينگونه عمل مي كنند و جهل مركب و فسق آنها را به جايي رسانده كه جمع شده اند تا پاره دل زهرا و اهلبيت ابي عبد الله را بشكند. تصور مي كنم كه عصر تاسوعا همين قضيه بوده و حسين عليه السلام براي دشمن غصه مي خورد، براي مردم پستي غصه مي خورد كه دسته دسته به سوي جهنم مي رفتند. به راستي آنها به كجا مي آيند؟ آيا براي كشتن ابي عبد الله الحسين عليه السلام مي آيند؟ ناگاه زينب مظلومانه در حالي كه بالاي سر برادرش ايستاده بود، لشگر دشمن را ديد كه رو به خيمه گاه هجوم آورد. مقاتل نوشته اند زينب دلش نمي آمد برادرش را بيدار كند، اما وقتي ديد لشگر هلهله كن مي آيد دست نوازش روي سر حسين اش گذاشت، او را بيدار كرد و گفت: حسينم لشكر دارد مي آيد. امام حسين برادرش ابوالفضل را در مقابل لشگر فرستاد كه چه خبر است؟ چيست؟ گفتند: شمربن ذي الجوشن آمده و دستور داده كه هم اينك كار را تمام كنيد. لذا يا جنگ يا تسليم.

تقاضاي مهلت از دشمن به خاطر نماز
جمله اي كه حسين دارد و همه ي ما، مخصوصاً جوانها بايد از آن درس گرفته و توبه و يقظه را از اين مكتب بياموزيم اين است، گفت: ابوالفضلم تو مي داني من رابطه با خدا و عبادت و نماز را دوست دارم پس برو و از اينها مهلت بگير تا من يك شب با خدا راز و نياز داشته باشم، نماز بخوانم و عبادت كنم.
ابي عبدالله اهلبيت خود را به صبر سفارش مي كند. ايشان در روز عاشورا يك مرتبه وداع نكرد. از مقاتل فهميده مي شود كه حسين عليه السلام به طرف ميدان مي رفت، اما مثل اينكه براي اهلبيتش نگران است، دو مرتبه بر مي گشت و مقاتل مي نويسد توصيه به صبر و به حلم مي كرد. توصيه مي كرد كه مواظب باشيد در مقابل دشمن بلند گريه نكنيد و التماس نكنيد. اما چه شده كه حالا خودش التماس مي كند و از دشمن مي خواهد كه يك شب مهلت بدهيد؟ براي چه؟ براي اينكه مي خواهم مكتبم را به جوانها بفهمانم، مي خواهم بفهمانم كه براي نماز و براي تقيد به ظواهر شرع آمدم. آمده ام تا عبادت را زنده و گناه را ريشه كن كنم. از اول شب تا به صبح خودش، اهلبيت و اصحابش زمزمه ها و عبادتها دارند.

نماز، پيام عاشورا
ظهر عاشورا شد، ظهر عاشورا مهياي نماز است. بسياري از اصحاب كشته شدند، يكي از اصحاب گفت: حسينم ظهر است، فرمودند: خوب، مگر چه شد؟ عرض كرد: دلم مي خواهد نمازي پشت سر شما بخوانم. بسياري از اصحاب مثل گل پرپر شده اند و اين صحابي اين را مي گويد خود مي داند ديري نمي پايد كه در گودال قتلگاه به خون مي غلطد، اما مي گويد: حسينم مي خواهم پشت سرت نماز بخوانم. در مقاتل مي خوانيم كه حسين تبسم كرد و خوشحال شد، بعد هم در حق او دعا مي كند، نمي گويد خدا تو را از شهداء حساب كند، بلكه مي گويد خدا تو را از نمازگزارها حساب كند. حضرت در صحنه كربلا نماز مي خواند تا با اين حركت نشان بدهد كه براي چه قيام كردند. اشهد انك قد اقمت الصلوة را نه فقط امام صادق عليه السلام مي گويد، بلكه روز عاشورا عملاً ابي عبدالله و اصحابش نشان داده و به نماز ايستادند.
مي گويند حبيب بن مظاهر كه پيرمرد نود ساله اي بود، در مقابل ابي عبدالله ايستاد و خود را سپر قرار داد. اما پستي به كجا مي رسد و خدا نكند انسان رذل بشود و عنايت حق و ولايت خدا از سرش برداشته شود. كار مي رسد به اينجا كه وقتي ابي عبدالله به نماز ايستاده حبيب بن مظاهر سپر حضرت قرار مي گيرد. در وسط نماز بدن ابي عبدالله را تيرباران كردند. اما اينها نماز مي خواندند. نماز اول تمام نشده بود كه حبيب بن مظاهر به روي خاك افتاد و در راه نماز شهيد شد. مي دانيد كه نگذاشتند نماز عصرش را بخواند. اصغرش را كشتند، اكبرش را كشتند، همه ي اصحاب و يارانش را كشتند، تير سه شعبه به قلب مباركش زدند، نگذاشتند نماز عصرش را بخواند. اما آيا تقيد به ظواهر شرع را از دست داد؟ خير، هرگز.

نماز عصر در قتلگاه
هلال بن نافع مي گويد: به گودال قتلگاه رفتم و ديدم مثل اينكه داماد به حجله رفته است، داغ علي اكبر بر دلش، اما برافروخته شده است. زيرا مكتب را نوشت و به جامعه ارائه داد. مي گويد: ديدم برافروخته شده، مثل اينكه زير لب چيزي راز و نياز مي كند، اما به قدري تشنه است كه صدايش جوهر ندارد. مي گويد: رفم جلو ببينم آقا دم مرگ چه مي گويد؟ ديدم دم مرگ مثل اينكه نماز عصرش را مي خواند.

«الهي رضا برضائك، صبراً علي بلائك لا معبود سواك» «رضي الله رضانا اهل البيت»

يعني خدايا، رضايت تو رضايت ما است و رضايت ما رضايت تو است. خدايا من در مقابل تو تسليم هستم، من عبدم و تو مولي، چه در مدينه و روي سينه پيغمبر باشم و چه در گودال قتلگاه باشم. با اين همه داغها باز هم رضا برضاك، صبراً علي بلائك، لا معبود سواك.