بررسى‏هاى اسلامى جلد اول

علامه سيد محمد حسين طباطبايى
به كوشش: سيد هادى خسرو شاهى

- ۱۵ -


رويا چيست؟

دانشمندان طبيعى اروپا بريا رويا حقيقى قائل نيستند و بحث از ارتباط آن با حوادث خارجى را واجد وزن علمى نمى‏دانند، جز بعضى از روان شناسان كه درباره آن تحقيقاتى كرده‏اند و عليه دسته اول به خواب هايى كه پرده امور پنهان بر مى‏دارد يا از حوادث آينده خبر مى‏دهد به طورى كه نمى‏توان آنها را حمل بر تصادف و اتفاق كرد، استدلال نموده‏اند.

قرآن در اين باره چه مى‏گويد؟

در قرآن شريف خواب هايى از پيغمبران و جز ايشان نقل و تصديق شده است. از جمله خواب حضرت ابراهيم درباره ذبح اسماعيل، خواب حضرت يوسف، خواب رفقاى زندانى آن حضرت، خواب ملك مصر و خواب رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) را درباره فتح مكه مى‏توان نام برد و در رواياتى كه از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) و ائمه اطهار (عليه السلام) نقل شده نيز شواهدى وجود دارد.

همه ما يا خودمان خواب هايى ديده‏ايم كه دلالت بر امور مخفى حل مشكلات علمى يا قومى حوادثى در آينده داشته و يا از ديگران اين گونه خواب‏ها را شنيده‏ايم. اين خواب‏ها را مخصوصا خواب‏هاى صريحى كه احتياج به تعبير ندارد نمى‏توان اتفاقى و به طور كلى بى ارتباط با جريانى كه قابل انطباق با آنهاست، دانست.

البته نمى‏توان انكار كرد كه بعضى از عوامل درونى از قبيل امراض و انحرافات مزاجى و خستگى و پرى شكم و هم چنين پاره‏اى از عوامل بيرونى از قبيل گرما و سرما و ديگر چيزها در قوه خيال تاثير دارد و قوه متخيله نيز در خواب موثر مى‏باشد؛ مثلا كسى كه تحت تاثير حرارت يا برودت شديد واقع شده، در خواب آتش‏هاى شعله ور يا برق و يخ مى‏بيند و كسى كه امتلا معده و انحراف مزاج دارد، خواب‏هاى مشوش و بى سر و ته مى‏بيند.

هم چنين اخلاقيات و صفات نفسانى نيز در رويا بى تاثير نيست و به همين جهت اكثر خواب‏ها بر اثر تخيلاتى است كه اسباب داخلى و خارجى موجب آنها شده و در واقع نشان دهنده كيفيت تاثير آن اسباب مى‏باشد. دانشمندان طبيعى فقط همين اسباب را بررسى كرده‏اند و نتيجه گرفته‏اند كه خواب حقيقتى ندارد. ولى همان طور كه تاثير اين اسباب را نمى‏توان انكار كرد، حقيقت داشتن پاره‏اى از روياها و ارتباط آنها را با امور خارجى نيز نمى‏توان انكار نمود.

آيا نفس با رويا اتصال دارد؟

كسى كه خواب مى‏بيند كه در فلان روز فلان جريان واقع خواهد شد و در موقع معين هم واقع مى‏شود، نمى‏توان گفت: نفس او با حادثه‏اى كه هنوز وجود نيافته ارتباط پيدا كرده است، زيرا ارتباط وجودى و معدوم محال است و هم چنين كسى كه خواب مى‏بيند كه در فلان مكان ظرفى چنين و چنان دفن است و يا فلان مقدار سكه طلا و نقره در آن موجود است و بعد از بيدار شدن به سراغ آنها مى‏رود و زمين را حفر مى‏كند و ظرف اتصال داشته است، زيرا اتصال نفس با امور مادى از راه حواس صورت مى‏گيرد و ظرفى كه با فاصله‏اى در زير خاك قرار گرفته، قابل درك حسى نيست، به همين جهت گفته‏اند كه ارتباط نفس با اين گونه حوادث و اشياء از راه اتصال به علل و اسباب آنهاست.

توضيح آن كه: جهان هستى مشتمل بر سه عالم است؛

عالم طبيعت: كه با آن آشنايى كامل داريم؛

عالم مثال: كه از نظر مرتبه وجود، فوق عالم طبيعى است و موجودات آن صورت‏هاى بى ماده‏اى هستند و نسبت به موجودات مادى زمينه عليت دارند؛

عالم عقل: كه فوق عالم مثل است و در آن حقايق موجودات بدون ماده و صورت موجودند و نسبت به موجودات عالم جنبه عليت دارند.

نفس انسان به واسطه تجردش با عوامل فوق طبيعت سنخيت دارد و در موقع خواب كه اشتغال به ادراك حسى ندارد، طبعا به عالمى كه با آن سنخيت دارد برمى گردد و بر طبق استعدادش حقايقى تجرد عقلى آنها دارد، علل و اسباب را به نحو كليت درك مى‏كند، ولى نفسى كه به آن پايه از كمال نرسيده، حقايق كلى را با صورت‏هاى جزئى حكايت مى‏كند.

چنان كه ما معناى سرعت كلى را با تصور يك جسم سريع الحركه و معناى عظمت را با تصور كوه حكايت مى‏كنيم و نفسى كه هنوز به مرحله تجرد عقلى نرسيده، در عالم مثال متوقف مى‏شود و گاهى علل و اسباب اشيا را در عالم مثال به همان صورت واقعى مشاهده مى‏كند و در آنها دخل و تصرفى نمى‏نمايد و اين همان خواب‏هاى صريحى است كه غالبا اهل صدق و صفا مى‏بيند و گاهى موجودات مثالى را به صورت هايى كه با آنها مانوس است درك مى‏كنند، چنان كه علم را به صورت نور و جهل را به صورت ظلمت مى‏بينند و حتى ممكن است ذهن از يك معنا به معناى ضد آن منتقل شود.

از اين گونه خواب‏ها همان خواب مشهورى است كه نقل مى‏كند: مردى نزد ابن سيرين معبر معروف آمد و گفت: خواب ديدم كه مهرى به دست دارم و دهان و و عورت مردم را با آن مهر مى‏كنم. ابن سيرين گفت: تو موذن مى‏شوى و مردم با اذان تو روزه مى‏گيرند و از خوردن و آميزش جنسى خود دارى مى‏كنند.

روياى صريح و غير صريح‏

از آنچه گفته شد، به دست آمد كه خواب بر دو قسم است: خواب صريح كه نفس خواب بيننده تصرفى در مشاهدات خود نكرده و احتياج به تعبير ندارد و خواب غير صريح كه نفس در آنچه ديده تصرفاتى كرده و از اين جهت احتياج به تعبير و بازگرداندن صورت ذهنى او به صورت حقيقى و اولى دارد، مانند تعبير نور به علم ظلمت به جهل و حيرت.

خواب‏هاى غير صريح نيز به دو دسته تقسيم مى‏شوند: يكى خواب هايى كه انتقال و حكايت در آنها روشن است و به آسانى مى‏توان آنها را به اصل برگداند، مانند مثال‏هاى گذشته، و ديگر خواب هايى كه تصرفات نفس در آنها پيچيده و مبهم است و يافتن مشهودات اصلى براى شخص معبر سخت و يا غير ممكن است. اين دسته از خواب‏ها همان خواب هايى است كه آنها را اضغاث احكام مى‏نمامند و پوچ و بى تعبير مى‏دانند. اين خلاصه بحثى است كه دانشمندان علم النفس درباره رويا كرده‏اند و در قرآن شريف مويداتى براى آن مى‏توان يافت؛ مثلا موضوع بازگشت نفس به عالم فوق طبيعت در حال خواب از اين دو آيه استفاده مى‏شود:

و هو الذى يتوفاكم بالليل.(164)

الله يتوفى الانفس حين موتها و التى ام تمت فى منامها فيمسك التى قضى عليها الموت و يرسل الاخرى.(165)

ظاهر اين آيات شريفه اين است كه نفس در حال خواب از بدن گرفته مى‏شود و تعقلش به حواس ظاهر قطع مى‏گردد و بازگشت به سوى پروردگار مى‏كند؛ بازگشتى كه مشابه بازگشت آن در حال مرگ است.

هم چنين به اقسام سه گانه رويا نيز اشاراتى موجود است؛ مثلا خواب حضرت ابراهيم (عليه السلام) و خواب رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) از نوع اول و خواب رفقاى زندانى يوسف از نوع دوم مى‏باشد و به خواب‏هاى پيچيده و هم نيز اشاره شده، در آن جا كه از معبرين مصر حكايت مى‏كند كه خواب ملك رااز اضغاث احكام دانستند.

فواتح سوره‏ها براى چيست؟

بحث زير را حضرت آيه الله استاد علامه سيد محمد حسين طباطبائى در پاسخ سوالى كه استاد محترم عبدالرحمن الكيالى از حلب فواتح سور (حروف مقطعه قرآن) نموده‏اند، مرقوم فرموده‏اند و با اجازه درج آن در اين نشريه ما را مفتخر نمودند. اينك ترجمه عين نامه و پاسخ آن از نظر خوانندگان مى‏گذرد.

پيشگاه استاد، دانشمند محترم، حجه الاسلام، استاد علامه، آيه الله سيد محمد حسين طباطبائى، قرآن كريم كتابى است كه خداوند متعال آن را تدريجا و در زمان‏هاى مختلف و اوقات معينه، بر پيامبرش محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) وحى كرد.

مجموع آياتش، بنا بر عقيده ابن سيرين 6216 آيه و بنا بر عقيده ابن مسعود 6218 آيه مى‏باشد و همه متفق كه سوره هايش 114 عدد است.

بيست و هشت سوره از قرآن به حروف معلومى (مقطعه) آغاز شده مانند: الم، الر، المص، حم، طس، طسم، كهيعص، يس، ص، طه، ق، ن.

معناى اين حروف چيست؟ و چرا سه سوره مدنى و بيست و پنج سوره مكى بدان آغاز شده‏اند؟ و چرا تمام سوره‏هاى قرآن به اين حروف يا مانند اينها افتتاح نشده؟

در صورتى كه قرآن عربى و به زبان عرب نازل شده، آيا اصحاب پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) كه قرآن را شنيده، حفظ مى‏كردند و كسانى كه آن را استماع نموده، يادداشت مى‏فرمودند و آنهايى كه شنيده، ورق هايش را نگهدارى مى‏كردند معانى اين حروف را مى‏فهميدند؟

و در صورتى كه نخستين ياران پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) معانى اين حروف را ادراك كرده باشند، پس چرا در تفسير آنها اختلاف كرده، اكثريت آنها بر مطلب قابل قبولى اتفاق نكرده‏اند؟! و اين اختلاف عقايد در كتب تقاسير مذكور است.

به هر حال، نزول اين حروف، لغو و بى فايده نبوده، ناچار معنايى دارند. پس معناى حقيقى اينها چيست؟ آيا حروف رمزند، يا كلماتى بوده مختصر شده‏اند؟ يا آغاز كلام و براى جلب توجه شنوندگان مى‏باشد يا اصطلاحات ويژه‏اى است؟

هر چه در روايات و اقوال اصحاب دقت كردم، تاكنون مقصود قرآن برايم روشن نشد. گفته‏هاى مفسرين و تاويلات دانشمندان مستشرق و اقواق صوفى‏ها نيز چيزى از اين راز نمودار نكرد.

و چون دانشمندان در اين موضوع اختلاف شگفتى دارند، به نظرم رسيد عقيده علمى شما را جويا شوم، شايد مطلب پسنديده‏اى در آن يافته، شك و اشتباهم بر طرف شود.

و به سبب كشف اين مشكل و حل اين معما، فضيلت راهنمايى و شناسانيدن واقع از آن شماست، نه اين كه پاسخ دهيد: اين حروف سرى از اسرار و رمزى از رموز است و جز خدا كسى به معناى آن واقف نيست، زيرا ما مكلفيم معناى تمام آيات را بفهميم و خدا هم آن را به زبان عرب و به منظور هدايت بشر نازل كرده است.

در خاتمه، منتظر پاسخ كافى بوده، بهترين دورد خود را تقديم شما مى‏دارم و از خدا خواستارم كه وجود شما را محفوظ دارد تا ذخيره و شرف دانش و مسلمين باشيد.

حلب - به تاريخ 28 ماه صفر 1379

مصادف ماه ايلول 1959.

دكتر عبدالرحمن الكيالى.

پيشگاه استاد محترم آقاى دكتر عبدالرحمان الكيالى‏

بسم الله الرحمن الرحيم

بالاترين درود خود را به شما تقديم مى‏كنم و از تاخير جواب پوزش مى‏طلبم، زيرا هنگامى كه نامه شما به قم رسيد، من به قصد ييلاق به اصراف دماوند رفته بودم و چون فاصله قم و دماوند زياد و نامه‏ها دست به دست به من مى‏رسيد، پس از مدتى به زيارت مرقومه شما موفق شدم.

روش و مسلك ما در تفسير اين است كه در فهم و بيان معانى آيات، به غير از قرآن استناد نمى‏كنيم و معانى آيات مشكله را فقط از آيات ديگر استفاده مى‏نماييم، ولى خبر متواترى كه از پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به ما رسيده باشد و رواياتى كه علامه و نشانه صدق دارند نيز نزد ما حجت بوده، در تفسير بدان‏ها استناد مى‏كنيم، زيرا به نص قرآن شريف، فرمايش‏ها و دستورات پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) حجت و لازم العمل است.

احاديث خانواده نبوت و اهل بيت (عليه السلام) نيز واجب الاتباع و حجت بوده، بدان‏ها تمسك مى‏نماييم. و مدرك ما در اين موضوع حديث ثقلين مى‏باشد كه به حد تواتر به ما رسيده و احاديث ديگر نيز داريم. اين مطلب را در مقدمه جزء اول تفسير الميزان تذكر داده، در جزء سوم، بحث محكم و متشابه، كاملا توضيح داده‏ايم.

اما مطالبى كه از صحابه يا تابعين يا مفسرين به ما رسيده، حجت ندانسته، بدان‏ها استناد نمى‏كنيم (مگر اقوالى كه با ادله موافق باشد)، زيرا اقوال آنها اجتهادى بيش نيست و آن هم جز براى صاحبش، حجت نبوده، سودى نمى‏بخشد.

و اجتهاد آنها با روايات غير قطعى، نزد ما يك سان بوده و هر دو بى ارزش مى‏باشند ما در تفسير، اين روش و مرام را از روايات بسيارى كه از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) و ائمه اهل بيت وارد شده، استفاده نموديم، مانند: ان القرآن يصدق بعضه بعضا بعض آيات (قرآن بعض دگر را تصديق مى‏نمايند) ينطق بعضه ببعض (پاره‏اى آيات وقتى پهلوى آيه ديگر واقع شدند، معانى آن را آشكار مى‏كنند و يشهد بعضه على بعض (قسمتى از آيات شاهر قسمت‏هاى ديگر مى‏شوند).

و اين مرام، شيوه درست و راه پسنديده‏اى است كه به بركت روايات، نصيب ما گشته. بدون شك آيات قرآن، نظم و اسلوب كلام را داشته، مانند ساير كلمات، قابل فهم بوده، ظهورى دارند، ولى با اين كه به فهم خود، مقاصد و معانى آيات را استفاده مى‏كنيم، حروف مقطعه را موافق اسلوب معمول كلام نيافته، معانى روشنى از آنها ادراك نمى‏كنيم و امثال اين حروف: الم، الر، طه، يس براى ما مجهول اند.

و از اين جا نتيجه مى‏گيريم كه حروف مقطعه، مانند آيات ديگر نيست كه به منظور تفهيم معانى با همان روشن عادى كلام عرب، نازل شده باشد.

و اين مطلب هم قابل گفتن نيست كه وجود اين حروف لغو و بى فايده است، زيرا كلام خدا از لغو، منزه بوده، خود در توصيف آن مى‏گويد: لقوا فصل * وما هو بالهزل.

از اين بيانات روشن شد كه شروع بعضى سروه‏هاى قرآن به حروف مقطعه، مسلما وجهى دارد و به منظور خاصى ذكر شده، لكن وجوهى كه درباره آنها از اصحال و تابعين و مفسرين به ما رسيده، نفس حق جو را اقناع نمى‏كند و از اين جهت، ما در تفسير خود، اين بحث را به تفسير سوره حم عصق تاخير انداختيم، شايد خداوند متعال در آن فرصت، از اين راز پرده برداشته، وجه اطمينان بخشى به نظر آيد.

البته اگر اجل مهلت داده، توفيق يافتيم.

اما وجه اين كه سوره مذكوره را بر ديگران ترجيح داديم اين است كه چگونگى وحى و الهام خدا و كيفيت آن در آن سوره بيان شده و با بحث ما مناسب دارد.

تاكنون كه كشف آن مشكل، اين مقدار نصيب ما گشته كه حروف مقطعه با محصل مضامين و معانى سوره و غرض و هدفى كه در سوره از آن تعقيب شده، ارتباط مخصوصى دارند؛ مثلا ما در سوره هايى كه به الم آغاز شده، ارتباط خاصى مى‏يابيم با اين كه بعضى از آنها مكى و بعضى مدنى مى‏باشند و در ماين سوره هايى كه به حرف الر يا به حم و طس آغاز شده، ارتباط و سنخيتى ديده مى‏شود كه در غير آنها نيست. و باز در سوره اعراف كه به المص ابتدا شده، همان غرض و مناسبت معنوى را كه در دو سوره الم و سوره صلى الله عليه و آله و سلم ديده مى‏شود ادراك مى‏كنيم.

و از مجموع اينها اجمالا مى‏فهميم كه حروف مقطعه، يك نحو ارتباط و سنخيتى با معانى و مقاصد سوره‏ها دارند، اما چگونگى و كيفيت اين ارتباط و تفصيل و توضيح آن هنوز خوب روشن نگشته، ولى اميدواريم خداوند متعال اين حقيقت را به دست ما روشن كرده، راهنمايى كند. در خاتمه، بهترين درود خود را تقديم داشته، آسايش و موفقيت شما را از خدا خواستارم.

محمد حسين طباطبائى

به تاريخ 21 ربيع الاول 1389

آيا اين پيرايه‏ها مناسب قرآن است؟

اخيراً مشاهده مى‏شود كه بعضى از ناشران، قرآن مجيد را با يك سلسله اشكال و طلسم‏ها و ضمايم ديگر از قبيل نوروزنامه و محرمنامه و امثال آن چاپ و منتشر مى‏نمايند و براى نظر كردن و مشاهده اين اشكال و طلسمات، ثواب‏هاى زياد و خواص عجيب و غريبى مى‏نويسند، نشر چنين مطالب با قرآن مجيد كه يگانه تكيه گاه مسلمانان و تنها كتاب دست نخورده آسمانى است، باعث بحث و گفت و گو ميان جوانان كه حساسيت بيشترى در اين مسائل دارند شده است. از اين نظر يكى از علاقه‏مندان مجله مكتب اسلام سوالاتى از استاد علامه آقاى طباطبائى نموده است و معظم‏له نيز پاسخ پر مغزى به آن داده‏اند.

از آن جا كه مجموع سوال و جواب براى عموم مفيد و جالب بود، به درج آن اقدام مى‏شود.

(خسروشاهى)

سوال: در پاره يا از قرآن‏ها كه اكثرا در ايران چاپ شده است، از طرف ناشرين يك سلسله اشكال به نام طلسم ضميمه كلام الله مجيد گرديده و يك جا چاپ و به فروش مى‏رسد.

اصولا براى اين اشكال و طلسم‏ها مدرك صحيحى در دست هست يا نه؟

پاسخ: اصولا اين اشكال و طلسم‏ها خواه آنچه ضميمه قرآن گرديده و چاپ شده، خواه آن، مدرك صحيحى ندارند و از راه موازين دينى هيچ گونه دليلى بر صحت آنها در دست نيست.

سوال: براى نظر به هر يك از اين اشكال و طلسمات، يك سلسله خواص عجيب و غريبى مى‏نويسند و همه آنها را به پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) و ائمه هدى - صلوات الله عليهم اجمعين - نسبت مى‏دهند. تكليف اين آثار و فوايد چيست؟

پاسخ: مزايايى كه از زبان پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) و ائمه هدى (عليه السلام) براى نظر كردن به اين اشكال نقل شده است، قسمتى از آنها مجعول و باطل است، مانند مطالبى كه درباره نظر كردن به مهر نبوت و امثال آن نقل شده و قسمت ديگر مدرك ندارد.

سوال: ترسيم تمثال‏هاى تخيلى پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) و ائمه هدى (عليه السلام) و ضميمه كردن آن و هم چنين ضميمه كردن يك سلسله روايات خرافى مانند اين كه اگر كسى به شكلى كه مهر نبوت ناميده مى‏شود نگاه كند ثوابى معادل ثواب هزار هزار حج! از حج‏هاى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) براى نوشته مى‏شود يا اگر به فلان شكل نگاه كند همه گناهان او آمرزيده و شفاعت امت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) به دست او سپرده مى‏گردد! قطعا موجب هتك حرمت قرآن مجيد و حرام مى‏باشد.

هم چنين ضميمه كردن يك سلسله اشكال به نام طلسم و غير به قرآن مجيد با توجه به آنچه در بالا ذكر شده كه كوچك‏ترين مدركى ندارد، خالى از هتك حرمت نيست.

اساسا يك فرد مسلمان نبايد اين نكته بديهى را فراموش كند يا از آن غفلت نمايد اين كتاب پاك آسمانى كه سخن خدا و قرآن مجيد ناميده مى‏شود، يگانه تكيه گاه معارف و فرعى اسلام و سند زنده نبوت و مايه آبروى ششصد ميليون مسلمانان جهان است.

با تذكر اين نكته، هرگز وجدان دينى يك فرد مسلمان اجازه نمى‏دهد كه كتاب ديگرى را هر چند مشتمل به مطالب حقه هم باشد، ضميمه آن كرده و در عرض آن قرار دهد و در جامعه منتشر سازد، تا چه رسد به امثال محرمنامه و نوروزنامهها و احكام كسوف و خسوف كه دنياى امروز با نظر سخريه به آنها نگاه مى‏كند و از آن بدتر اشكال و رسوم خرافى و تمثال‏هاى تخيلى است كه ضميمه كردن آنها به قرآن مجيد با حيثيت و شئون كلام خدا بازى كردن است.

ناشرين محترمى كه دوست دارند پاره‏اى از مطالب حقه را مانند اولياى دين و كتاب‏هاى عقايد مذهبى و تجويد و قرائت در سايه نشر قرآن مجيد منتشر كنند، ممكن است آنها را جداگانه چاپ و صحافى كرده و همراه قرآن كريم به مراجعين خود بدهند.

محمد حسين طباطبائى

جمالى الثانى 1385 ه - قم