- شتابان به سويش دويد.شمر با دشنام و ستيزش
برشمرد، و او آرام و لرزان گفت:
- اى شمر بگذار تا توشه اى از ديدار برادرم
برگيرم.اين آخرين آرزوى يك اسير است.
- آيا جدمان رسول خدا را پاس نمى داريد كه
اينگونه بى آزارم، به ستيز من برخاسته اى؟
- و بعد رو ببرادر گفت: اى برادر عزيزم از چه
مرا در گرداب بلايكه و تنها رها كردى؟
-در اين غم جانكاه استخوانم آب شد، پيكرم رنجور
و توانم سستى گرفت.
- اى برادر اميدم بود كه در مرگ و زندگى غمگسار
من باشى، اميدم نااميد گشت.
- اگر مى پذيرفتند، جان خود را فداى تومى
ساختم، گر چه ناقابل است.
- اى برادر بعد از تو به كسى دل نبند، كورشوم،
كه ديگر روى جهانيان نبينم.
- آه چه حسرتبار، اين فاطمه دخترك تو است كه
جامه اسيرى به تن دارد.
- از سوز ماتم دستى بر سر و دستى دگر بر دل
گرفته مى نالد.
- مى نگرد كه پدر تاجدارش در خون طپيده، ريگهاى
تفتيده كربلا را در مشت مى فشارد.
- از شدت ضعف، توان در پاى نمانده كه سوى پدر
خيزد، ناچار با ناله دردناك مى گويد:
- پدر جان روز يتيمى و ناتوانى به چه كسى پناه
برم؟ درد اندوه و محنت مرا كه دوا خواهد كرد؟
- و چون ديد كه لبهاى پدر بى حركت و تنها چشم
اندوهبارش به حسرت نگران است.
- جانب عمه ها دويده گفت: عمه جان، خاك غم بر
سرم باد كه يتيم شدم.
- اى خاندان احمد درود خدا بر شما باد،
تاروزگار باقى است و اختران جوزاپرتو افشان.
- شما از ميان خلق، برگزيده خدائيد، چنانكه
جدتان خاتم پيامبران.
- شما اختران هدايتيد، با پرتو شماست كه خلق
جهان از حيرت و گمراهى برهند.
- من " ابن حمادم " خود باخته آن خاندان كه مهر
شما ذخيره فرداى من است.
- اميدم اينكه سرافكنده نمانم، و به آرزوهاى
خود كامياب باشم
3- قصيده با 75 بيت و اين سرآغاز:
شجاك نوى الاحبه
كيف شاءا |
بداء لا تصيب
له دواء! |
4 - قصيده با 28 بيت و اين سرآغاز:
ايفرح من له كبد
يذوب |
و
قلب من صبابته كئيب |
5 - قصيده با 68 بيت و اين سرآغاز:
و يك يا عين سحى
دمعا سكوبا |
و يك يا قلب كن
حزينا كئيبا |
6 - قصيده با 74 بيت واين سرآغاز:
اتلعابا و قد لاح
المشيب |
و شيب الراس منقصه و عيب |
7 - قصيده با 67 بيت و اين سرآغاز:
دعوت الدمع
فانسكب انسكابا |
و ناديت السلو
فما اجابا |
و در اين قصيده گويد:
- اگر مهر خاندان رسول، گناه است، مرا از اين
گناه چه باك است.
- مهر ورزم و ثناى خود را نثار قدمشان سازم، و
نثار دشمنشان فحش و دشنام.
- ثناى آنان را وسيله معاش خود نساختم، بلكه
خواسته دل بود كه به جان كوشيدم.
- "ابن حماد: على " با مدح و ستايش اين خاندان
جز پاداش الهى را در نظر نخواهد گرفت.
8- قصيده با 26 بيت و اين مطلع:
هل لجسمى من
السقام طبيب |
ام لعينى من
الرقاد نصيب |
9 - قصيده با 30 بيت و اين مطلع:
يا اهل بيت رسول
الله انكم |
لا شرف الخلق
جدا غاب او آبا |
10 - قصيده با 60 بيت و اين مطلع:
الدهر فيه طرائف
و عجائب |
تترى و فيه فوائد و مصائب |
11 - قصيده با 34 بيت و اين مطلع:
ايا من لقلب دائم
الحسرات |
و من لفجون تسكب العبرات |
اين قصيده، به سبك تائيه دعبل است و درآخر
قصيده گويد:
اليك امين الله
نظم قصيده |
اماميه تزهو بحسن
صفات |
على بن حماد دعاها
فاقلبت |
و همته من اعظم الهممات |
شبيه لما قال الخزاعى
دعبل |
تضمنه الرحمن بالغرفات |
مدارس آيات خلت من
تلاوه |
و
مهبط وحى مقفر العرصات |
12 - قصيده با 95 بيت و اين سرآغاز:
بقاع فى البقيع
مقدسات |
و اكناف بطيبه طيبات |
13- قصيده با 28 بيت و اين سرآغاز:
دعنى انوح و اسعد
النواحا |
مثلى بكى يوم الحسين و ناحا |
14 - قصيده با 43 بيت و اين سرآغاز:
ارى الصبر يفنى و
الهموم تزيد |
و جسمى يبلى و
السقام جديد |
15 - قصيده با 86 بيت و اين سرآغاز:
ماضر عهد الصبى
لوانه عادا |
يوما يزودنى من
طيبه زادا |
در اين قصيده به استقبال سيد اسماعيل حميرى
رفته است كه در قصيده گويد:
طاف الخيال علينا منك عبادا!
و از اين رو عبدى ما در آخر قصيده گويد:
و ازنت ما قال
اسماعيل مبتدئا |
" طاف الخيال
علينا منك عبادا " |
16 - قصيده با 37 بيت و اين مطلع:
ابك ما عشت
بالدموع الغزار |
لذرارى محمد
المختار |
17 - قصيده با 29 بيت و اين مطلع:
ءآمرتى بالصبر
اسرفت فى امرى |
ايومر مثلى لا
ابالك بالصبر |
18 - قصيده با 60 بيت و اين مطلع:
سلامى على قبر
تضمن حيدرا |
سلام مشوق ما
يطيق التصبرا |
و در آخر اين قصيده گويد:
- من در دين خود راه افراط نپويم، و نه در مهر
" وصى "راه تقصير گيرم.
- با اين روش و آئين روز رستاخيز." على بن حماد
" به ملاقات حق خواهد رفت.
19- قصيده با 28 بيت و اين سرآغاز:
يا لائمى دع
ملامى فى الهوى و ذر |
فان حب على قام
فى عذرى |
20 - قصيده با62 بيت و اين سرآغاز:
دعى قلبه داعى
الوعيد فاسمعا |
وداع لبادى
شيبه فتورعا |
21 - قصيده با 77 بيت و اين سرآغاز:
فرقت يا بين شملا
كان مجتمعا |
ابعدت عنى
حبيبى و السرور معا |
22 - قصيده با 25 بيت و اين سرآغاز:
خليلى عج بنا نطل
الوقوفا |
على من نوره شمل الطفوفا |
23 - قصيده با 52 بيت و اين سرآغاز:
خواطر فكرى فى
الحشاء تجول |
و حزنى على آل
النبى يطول |
24 - قصيده با 58 بيت و اين سرآغاز:
اهجرت يا ذات
الجمال دلالا |
و جعلت جسمى
للصدود خيالا؟ |
25 - قصيده با 27 بيت واين سرآغاز:
الا ان زين المر
فى عمره العقل |
و نهج هدى ما
فيه زحلوقه زل |
26 - قصيده با 21 بيت و اين سرآغاز:
يا على بن ابى
طالب يا ابن المفضل |
يا حجاب الله و
الباب القديم الازلى |
27 - قصيده با 51 بيت و اين سرآغاز:
ناجتك اعلام
الهدايه فاعلم |
و اقمت فيها
بالطريق الا قوم |
فانظر بعين
العقل فى عقبى الهوى |
و اسال عن
الدارين ان لم تعلم |
28 - قصيده با 55 بيت و اين مطلع:
من فارق الاحباب كيف ينام؟ |
من فارق
الاحباب كيف ينام؟ |
قصائد ديگرى هم در مجموعه هاى ادبى به على بن
حماد عبدى نسبت يافته ولى سروده ابن حماد ديگرى
است محمد نام كه قرنها بعد چشم به زندگى گشوده
است، از جمله قصيده با اين مطلع:
لغير مصاب السبط
دمعك ضايع |
و لا انت ذا
سلو عن الحزن جازع |
شاعر، در آخر اين قصيده، خود را چنين معرفى
كرده است:
لعل ابن حماد
محمد عبدكم |
له فى غد خير
البريه شافع |
- باشد كه اين بنده شما " محمد بن حماد" را -
برستاخيز - بهترين جهانيان شافع آيد.
غديريه ابوالفرج رازى
تجلى الهدى " يوم
الغدير " على الشبه |
و برز ابريز
البيان عن الشبه |
- بروز غدير، جلوه حق بر تاريكى شبهات پرتو
افكند،و طلاى ناب از غش پاك شد.
- خداى عرش، نظام اجتماعى را تكميل فرمود،
چونانكه قرآن مجيد بى پرده بيان كرد.
- رسول خدا در اجتماع مسلمانان به پاخاست و
بازوى على يكتا مرد جهان را برافراشت.
- فرمود: هر كه را من سالارو سرورم، اينش سرور
و سالار است.وه چه افتخارى؟!
شرح حال شاعر
ابو الفرج، محمد بن هندوى رازى.
" خاندان هندو "از خاندانهاى مشهور اماميه اند
كه به نشر علم و ادب بپا خاسته اند.در ميان اين
خاندان جمعى با زيور فضل و دانش به افتخارات ويژه
نائل آمده، در فن شعر و انشا گامهاى وسيع و مثبتى
برداشته در فرهنگ رجال با نام و نشان و شهرت علمى
و ادبى فراوان يادشده اند.
از جمله: ابو الفرج محمد بن هندو، سر دودمان
اين بيت شريف است كه ابن شهر آشوب در " معالم
العلما " ازشعراى اهل بيت دانسته، و در صف
پرهيزگاران جاى داده است.
از جمله: ابو الفرج حسين بن محمد بن هندو است
كه ثعالبى در يتيمه ج 3 ص 362 به شرح حال او مى
پردازد، و بعد از اينكه از اصحاب و دوستان صاحب
ابن عباد وزير معروفش شمرده، قسمتى از اشعار او را
ياد مى نمايد و مى گويد:سروده هاى نمكين او فراوان
است و مقام را گنجايش ذكر آن نيست، جز اينكه چند
بيت، به عنوان نمونه ياد شود، از جمله:
- اگر قله هاى مجد و عظمت را برافراشته بينى،
وحشت مگير، پيش رو كه گام به گام بدان نزديك شوى.
- نيزه بلند كه بينى سر به فلك سايد، ازخاك
برخيزد و گره گره جانب آسمان گيرد.
و هم اين سروده ديگر:
يقولون لى ما بال
عينك مذرات |
محاسن هذا الظبى
ادمعها هطل؟ |
فقلت زنت عينى
بطلعه وجهه |
فكان لها من
صوب ادمعهاغسل |
- گويند: ديدگانت را چه آسيب رسيد؟ از آنگاه كه
بديدار اين غزال گشودى اشكبار است.
- گفتم: تير نگاهم در آغوش رخسارش جاى گرفت، از
اين روش با سيلاب سرشك غسل بايد كرد.
و از جمله: ابو الفرج، على بن الحسين بن محمد
بن هندو، شرح حال او در فرهنگهاى رجال ادب ياد
شده، و همگان دانش سرشار او را ستوده به مهارت او
در فن حكمت و فلسفه، طب، انشاءشعر، احساس و ادب
اعتراف كرده اند، كتاب " مفتاح طب "، " مقاله
مشوقه ":پيش گفتار در علم فلك، " كلم روحانيه" از
حكمت يونانيان " وساطت " بين زنبارگان و لوطيان،
كه جنبه هزل و شوخى دارد، از تاليفات اوست، ضمنا
ديوان شعرى هم از خود به يادگار نهاده و در سال
420 در جرجان بدرود حيات گفته است.
و از سروده هاى ابو الفرج على در مضامين تازه و
بديع:
- سنگينى وقارم در برابر آهووشى از دست رفت كه
چشم جهانيان به سويش دوخته است.
غدا وجهه كعبه
للجمال |
و فى قلبه الحجر الاسود |
- رخسار ماهش " كعبه " زيباپرستان ولى در سينه
اش " سنگ سياه ".
- و از سروده هاى اديبانه اش:
- بان ماهپاره بگوئيد: ترا با صلاح و فساد من
چه كار است؟
زود فودا راحلا
قلبه |
لابدللراحل من زاد |
- از لبانت توشه همراه مسافر دلباخته كن، مسافر
از زاد و توشه ناگزير است.
و هم اين قطعه ديگر:
- گفتند: چند روزى به دگران پرداز و دل
ازدوستان بى وفا بردار، چاره دل همين است.
- ولى اين دل به گنجايش مهر آنان ساخته شده،
مهر دگران را در آن راه نيست.
و هم اين قطعه زيباى ديگر:
- بجان خودت سوگند كه به خاطر بدگويان و سخن
چينان، از نامه دريغ نكردم.
- بلكه از فراقت سيل اشك بر دامنم ريزد و نامه
را سياه كند: نامه سياه قابل ارسال نيست.
و يا اين سروده دگر:
- مرد عائله مند را با افتخار و كمال چكار؟ كسى
جانب افتخارات پويد كه تنهاو يكتاست. - نبينى
خورشيد عالمتاب كه يكتاست، اقطار كيهان در نوردد،
و بنات نعش از جاى نجنبد؟
و اين قطعه آخرين:
- آنجا كه خوار و بى مقدار شوى، خيمه و خرگاه
بيرون زن كه خوارى فرو مايگى است.
- اگر زيستن در خانمان مايه شكست و نقصان است،
ترك گفتن آن با عزت و شرافت توامان است، نه بينى
كه چون " صندل " در هندوستان با هيزم برابر است؟
خواننده گرامى فراموش نكند كه شرح حال ابو
الفرج على بن هندو، در كتاب " عيون الانباء "، "
فوات الوفيات "، " محبوب القلوب " به " يتيمه
الدهر " حواله شده در حاليكه يتيمه از شرح حال او
خالى است، بلكه شرح حال پدرش حسين بن محمد در
يتيمه ياد شده است.
اضافات چاپ دوم:
|بلى،ثعالبى شرح حال ابو الفرج على را در "
تتمه يتيمه " ص 143 - 134 ياد كرده و او را با
عبارات زير ستوده است: در آداب و علوم دستى كامل و
سهمى به سزاداشت و در فن بلاغت فائق و كاميار
بود.يگانه روزگار در شعر و احساس و زين.نادره اهل
فضل در صيد مضامين بكر و شيرين.پيشواى اهل ادب در
نظم جواهر آبدار و لولو تابدار.اين همه با پرداخت
عبارت شيوا، و دريافت هدفهاى والا.و اوست يادآور
نقادان پر فن كه اينك شعر من است جادوى سخن.
من در كتاب " يتيمه " فقط شمه از اشعار نخبه او
را ياد كردم، چون به تمام سروده هاى او دست نيافته
بودم، اينك در اينجا "تتمه اليتيمه" فصلى از چكامه
هاى نغز و ساخته هاى نمكين پر مغز او درج مى كنم
كه در صفحات تاريخ ادب چون معجزه رخشان از تمام
ادب پروران سبق برده است ". ثعالبى، بعد از اين
ثنا و ستايش، اوراقى چند از شعر آبدار، و قسمتى
ازرساله هزليه " وساطت " او را زيب و زيور كتابش
ساخته است|.
و ازجمله اين خاندان: ابو الشرف، فرزند ابو
الفرج على بن حسين بن محمد بن هندو است كه صاحب "
دميه القصر " در صفحه 113 ضمن شرح حال پدرش از او
يادمى كند.
غديريه كه در صدر اين فصل نگاشته آمد، گاهى در
مجموعه هاى ادبى به نام ابو الفرج: سلامه بن يحيى
موصلى ثبت شده و اين صحيح نيست، زيرادانشورى كه به
كتاب " مناقب " ابن شهر آشوب و نيز كتاب " معالم
العلما "ى او وارسى كرده باشد قطع دارد كه ابن شهر
آشوب، ابو الفرج موصلى را درهر دو كتاب با نام
كوچك ياد مى كند، و شاعر ما ابو الفرج را با
كنايه.و خدا داناتر است.