الغدير جلد ۶

علامه شیخ عبدالحسین احمد امينى نجفی (ره)
ترجمه جمال الدين موسوى

- ۱۵ -


م- و قاضى در الشفاء روايت را " انه قسيم النار " ذكر كرده و خفاجى در شرح خود 163/3 گويد: ظاهر كلامش نشان مى دهد " اين امر چيزى است كه پيغمبر " ص " بدان خبر داده، ولى گويند: كسى از محدثان جزابن اثير آن را نقل نكرده است. وى در نهايه گويد: مگر اينكه على رضى الله عنه گفته است: انا قسيم النار يعنى مقصودش اينكه مردم بر دو دسته اند دسته اى با من اند و آنها براه هدايت من مى روند، و دسته اى عليه من اند كه به گمراهى از راه من مى روند، پس نيمى از مردم با من در بهشت، و نيمى به مخالفت با من در آتش اند پايان " سخن ابن اثير ".

من" خفاجى " مى گويم: ابن اثير، مرد مورد وثوقى است و آنچه على گفته است از پيش خود نمى گويد و حكمى است كه بدست او رسيده، زيرا جاى اجتهاد نيست و معنى اش اينكه: من و هر كس با من باشد قسيم اهل آتش خواهيم بود، يعنى در مقابل اهل دوزخيم، زيرا على " و هر كس با اوست " از اهل بهشت است. و بعضى گويند قسيم به معنى قسمت كننده است مانند جليس و سمير " به معنى جالس و سامر " قصه گو " " و بعض گفته اند مقصود از آنها خوارج، و گشندگان اويند چنانكه در نهايه آمده است.

8- گويد: روايات فراوانى در كتب آن ها " يعنى شيعيان " آمده است كه او " يعنى امام منتظر " همه مساجد را ويران خواهد كرد و شيعه پيوسته دشمن مسجد است. از اين رو كسى كه سراسر بلاد شيعه و طول و عرض آنرا به پيمايد كمتر اتفاق مى افتد مسجد ببيند 23/2.

پاسخ- هر آنچه در قوطى مكر و نيرنگ اين مرد، از نسبت هاى مجعول و باطل بود، اورا قانع نساخت و در نسبت مجعولاتش تنها بيك روايت در پاسخ منكراتش كه دليل بر آن نيافته اند، قناعت نكرده تا اين كه آن را به روايات فراوانى در كتب شيعه نسبت داد. كاش اگر راست مى گفت " و او كى، و كجا مى تواند راست گو درآيد " اسمى از اين كتب مى آورد يا اشاره به يكى از اين روايات مى نمود، ولى هيچ گونه به اين امر توجهى نداشت كه اسمهائى هم مى توان ساخت و اسنادى تراشيد تا در كتاب از آن ها نام برد.

حجت منتظر، پيشوا و آقاى هر مومنى است كه به خداو روز جزا ايمان آورده باشد. همان كسانى كه مساجد خدا را آباد مى سازندتا چه رسد كه آن را ويران كند و آن شيعه اى كه چنين نسبتى به او داده شود هنوز آفريده نشده است.

و اما آنچه از بلاد شيعه ياد كرده من نمى دانم آيا او از بلاد شيعه عبور كرده است و به آن ها سرى زده و سپس اين مطالب را نوشته و اين دروغ ها را بافته، يا از غيب سخن مى گويد يا استنادش مانند صاحب " المنار " به يك جهانگرد سنى مجهول يا يك كشيش مسيحى است كه هنوز به دنيا پا ننهاده.

در هر صورت اين دورغ بدخواهانه اش مكافات دارد. هر كس در بلاد شيعه به فحص و كاوش پردازد و بر طبقات متوسط و شهرنشين فرود آيد، حتى از شهرهاى كوچك و دهات و قصبات عبور كند، مساجد مجلل كوچك و بزرگى را با آنچه در آن ها از انواع فرشها، و اثات و چراغها است، مشاهده خواهد كرد و خواهد ديد چگونه در آنها اقامه جمعه و جماعت مى شود و كسى را نمى رسد، منكر محسوس گردد و مشاهدات خود را تكذيب كند و با سخنان بى پايه ى اين مرد به يارى برخيزد.

9- گويد: يكى از شيعيان در مسئله اى، از يكى از امامانش اظهار نظر و فتوا مى خواهد، نمى دانم آن امام آيا صادق يا ديگرى بوده، او فتواى خود را اظهار مى كند آنگاه سال بعد مى آيد و دوباره درباره همان مسئله از او نظر مى خواهد، اين بار او بخلاف فتواى سال قبل نظر مى دهد در اين دو نوبت شخص سومى هم در كار نبوده است. اين شخص درباره امامش مشكوك مى شود واز مذهب شيعه خارج مى گردد. مى گويد: اگر امام، اين فتوا را از روى تقيه داده است كه كسى در دو نوبت با ما نبوده و من با كمال اخلاص به گفته هاى امام عمل مى كردم، و اگر آنچه گفته، غلط و از روى اشتباه بوده، پس ائمه در اين صورت معصوم نخواهند بود و شيعه ادعاى عصمت مى كند، از اين رو دست از مذهب شيعه برداشت و به مذهب ديگر گرويد. اين روايت در كتب آنان ياد شده است " جلد2 ص 38 ".

پاسخ- من با اين مرد جز آنچه خودش مى گويد، سخنى ندارم:

نسبت مى دهد به امامى از ائمه شيعه، كه نمى داند كدام يك از امامان است.

مسئله اى زننده مجهولى را مطرح مى كند، كه نمى داند چه مسئله اى است. اين سوال را از كسى پرسيده كه او خوديكى از ناشناخته ها است و با هفتاد گونه وسيله تعريف، قابل شناسائى نيست. آنچه را مى گويد استناد به كتابى داده، كه هنوز تاليف نشده است. آنگاه بر اين بنياد محكم شروع مى كند حمله شديد خود را به آن امام، وشيعه اش مى كند ما ايرادى به تصميمى جز ايرادى كه او خود به اين مرد گرفته، نداريم. بجانم سوگند اگر قصيمى امامى كه از او سوال شده يا سوال كننده و يا عين سوال را مى دانست و يا كمترين اطلاعى از آن كتاب ها مى داشت آن را با شور و جنجال ذكرمى كرد، ولى هيچ كدام را نمى داند وبلكه مى دانيم در اين باره همه اش رادروغ بافته، و بر خواننده اشارت و بدگوئى هايش پوشيده نيست.

10- گويد: كسى كه در كتب اين قوم "شيعه " بنگرد، مى داند اينان براى كتاب خدا ارزشى قائل نيستند، زيرا كمتر اتفاق مى افتد به آيه اى از آيات قرآن استشهاد كنند كه صحيح و بى غلط درآيد و تنها كسى از آنها موفق به ايراد آيات به درستى مى شود، كه با اهل سنت معاشرت داشته و بين آنها زندگى كند. و در حقيقت اين هم از درستى اهل سنت است، ولى كسانى كه بااهل سنت فاصله داشته باشند. بعيد است يكى از آن ها بتواند آيه اى بياورد كه از تحريف و غلط، بر حذر باشد، كسانى كه در بلاد گردش كرده اند مى گويند حافظ قرآن بين آن ها پيدا نمى شود و مى گويند قرآن در ميان آن ها خيلى كمياب است.

پاسخ- چه گرفتارى سختى است، دشمن نانجيب و بى دين، كه براستى گرفتارى و بلائى چنين نيست. شخص بى آبرو آبروى نبوديش را بتو مى فروشد و بر آبروى تو مى تازد.

كاش مى دانستم اين قسمت را او چه موقع، و در چه حالى نوشته است؟ آيا در حال مستى يا در حال هشيارى؟ و در چه وضع روحى بوده. آيا با مغزى آشفته و مجنون، يا با دلى بيدار و هشيار، وآيا اين دروغ ساز با كاوش در كتابهاى شيعه آن را نوشته، و در نتيجه كاوشهايش ديده است كه اين كتابها از آيات صحيح و بى غلط قرآن خالى است، يا براى اينكه آنها را ساكت كرده باشد، خبرى، به مضمون فوق جعل كرده است؟ و آيا اين مرد دروغگو مى توانددر راس پيشوايان ادبيات عرب، كسى جزبزرگان شيعه را بيابد كه در تفسير قرآن، كتب گرانبهائى تاليف كرده باشند و در زبان عربى كتب گرانقدرى به عنوان ماخذ زبان عربى بوجود آورده، و در ادبيات آن كتابهاى نهادى اى به عنوان مراجع، براى جوامع علمى و ادبى ساخته، و در دستور زبان عربى " نحو " مجموعه هائى از كتب و زين علمى، نوشته باشند؟.

شما با مراجعه به كتابهاى اماميه، آنها را، از استشهاد به آيات كريمه قرآن آكنده مى يابيد، به طورى كه گويا كتب اماميه افلاكى هستند كه بر گرد اختران آيات قرآنى، بدون پوشش غلط و اشتباه، نور افشانى مى كنند.

ما تا امروز نمى دانستيم مقياس تلاوت صحيح يا غلطقرآن هم، مى تواند، انگيزهاى مذهبى قرار گيرد. انگيزه هاى مذهبى پيوندهاى قلبى است و هيچگونه ارتباطى با زبان و لهجه و ايراد كلمات و ساختمان سخن و حكايت آنچه از قرآن ياغير قرآن ترتيب داده شده و كيفيت عقايد مذهبى، ندارد

و كاش مى دانستيم شيعه چه نيازى براى درست خواندن قرآن، و تلاوت صحيحش به غير شيعه دارد؟ آيا اين نياز مربوط به كمبود از ناحيه زبان عربى است، يا مربوط به نادانى روش هاى قرائت قرآن است؟ نه سوگند بخدا كسى در ميان شيعه كه بتوان اين دروغ را به او نسبت داد، وجود ندارد. اما شيعيان عرب كه تشيع، آنان را از زبان، فطريات و نژادشان، دور نساخته است آيا شما فكر مى كنيد عراق و جبل عامل يا بلاد ديگر شيعه كه پر از بزرگان و علماء و نوابغ و برجسته گان است، بهره آنان از زبان عربى، كمتر از عربهاى بيابانى نجد و حجاز، يعنى عربهاى سوسمار خور و كفتاركش است؟

اما شيعيان غير عرب چه بسيارندپيشوايان عرب و بزرگان و نويسندگان وشعرائى كه از ميان آنها برخاسته اند. كسى كه تاريخ را بررسى كند، بخوبى مى داند ادبيت از شيعه گرفته شده و فن خطابه از شيعه است، نويسندگى را از شيعه بايد فرا گرفت و تجويد و قرائت قرآن كار شيعيان است، از اين رو ابن- خلكان در تاريخش در شرح حال على بن جهم 38/1 گويد: وى باوجود انحرافى كه از على بن ابيطالب عليه الصلاه و السلام داشت. و اظهارتسنن مى كرد طبع سرشارى داشته و بر سرودن اشعار با الفاظ شيرينى توانا بود، گويا معتقد بود كه طبع شعر و قدرت شاعرى با الفاظ شيرين، ويژه شيعيان است و درباره آنان غالبا قطعيت دارد.

و اين قرآنهاى چاپ شده در ايران و عراق و هند است كه در تمام اقطار عالم منتشر گرديده. و اين قرآن هاى خطى آنها است كه تقريبابه تعداد كسانى كه نوشتن مى دانستند قبل از ظهور چاپ نوشته شده و محفوظ مانده است. و هنوز از شيعيان كسانى هستند كه به قصد تبرك قرآن را بدست خود مى نگارد. پس در كدام يك از آنها غلط فاحش يا خللى در نوشتن، ياناموزونى در اسلوب، يا بى توجهى به فنون آن، مى توان يافت؟ مگر اشتباهات ناچيزى كه چشم نويسنده نمى تواند به دقت آن را رعايت كند و اين امر لازمه هر انسان اعم از شيعه يا سنى، عرب يا عجم است. به گمان مى رسد كسى كه به قصيمى خبر گردشش در بلاد شيعه را داده، هنوز از مادر نزاده است و قصيمى در عالم تخيل تصويرى از او ساخته و پنداشته، با او سخن مى گويد. و يا وقتى به بلادشيعه سفر مى كرده جز كوچه هاو راههائى كه از آنها عبور مى كرده، جاى ديگرى را نديده و معلوم است در آنجاها قرآنهائى كه در راه افتاده باشد و در پشت در خانه ها باشد نبوده لذا او هم نديده است، هر گاه به خانه ها وارد مى شد قرآن ها را در صندوقها و جايگاههاى مخصوصش مى يافت و مى ديد روى هر رف و طاقچه اى غالبابه مقدار نفوس اهل خانه، قرآن نهاده شده و گاهى از اين تعداد افزون تر است و در اوقات مختلف شب و روز قرائت مى گردد.

اينها غير از قرآن هاى كوچكى است كه شيعيان براى محافظت و به عنوان حرز براى مردان و زنان استفاده مى كنند، و غير از قرآنهائى است كه مسافران براى خواندن و محفوظ ماندن از حوادث سفر با خود همراه مى برند. و غير از قرآنهائى است كه روى قبور اموات براى خواندن در هر صبح و شام و هديه كردن ثوابش، بروح آنها، مى نهند، و غير از قرآنهائى است كه كودكان براى آموزش از آغاز كودكى به مدرسه مى برند، و غير از قرآنى است كه همراه عروس ها، قبل از هر چيز به خانه شوهر مى فرستند، و بعضى اين قرآن را براى تيمن و تبرك در زندگى جديد، بخشى از مهريه قرار مى دهند. و غير از قرآنى است كه به خانه هاى جديد مسكونى خود قبل از فرستادن اثاث البيت، مى فرستند، و غير از قرآنهائى است كه پهلوى زنها براى جن و شياطين متعدى مى نهند، شياطينى كه به اولياء خود وحى مى فرستند " و يكى از آنها قصيمى دروغ- ساز است " و آنان را به سخنان زشت و غرور آميز مى فريبند.

آيا اينان اند كه براى كتاب خدا ارزشى قائل نيستند؟ اينان اند كه قرآن در بينشان كم ياب است؟ اما آنچه براى اين مرد، شيطان جهان گردش، از بلاد شيعه خبر آورده كه حافظ قرآن بين آنها وجود ندارد، داستان اين دروغ را از كتب شرح حال و فهرست هاى تاريخى بايد پرسيد و مراجعه به كتاب " كشف الاشتباه فى رد موسى جار الله "/532 و 444 بايد كرد در آنجاحافظان و قاريان شيعه يكصد و سى و چهار نفر نام برده شده است.

11- گويد: آيا مى تواند يكنفر " شيعى " يك حرف از قرآن بياورد كه دلالت بر قول شيعه به تناسخ ارواح و حلول خدا در جسم امامانشان داشته باشد و يا دلالت بر عقيده به رجعت امامان و عصمتشان كند، و يا دلالت بر مقدم بودن على بر ابابكر و عمر و عثمان داشته باشد، يا وجود على در ابرها را، ثابت كند و يا آيه بياورد كه بر طبق آن بگويد برق تبسم و لبخند على، و رعد صداى اوست، چنانكه شيعه اماميه بدان ها معتقد است، ص 72/1.

پاسخ- جاى شگفتى است كه اين مرد و همكاران دروغسازش، شيعه اماميه را با وجود روابط بين فرق اسلامى، و پيوند همبستگى، و سادگى رفت و آمد به بلادو شهرهاى آنان، يا وسايل سريع السيرماشينى امروزه در كمترين مدت، به تهمت هائى نسبت داده كه از آنها بيزارند و اگر محال نباشد، بسيار بعيد به نظر مى آيد كه مذاهب امروزه هنوز از آراء و عقايد هم بيخبر مانده باشند.

با اين وضع امروز كسى كه تهمت زند و نسبتى بر خلاف واقع بخواهد بهر فرقه اى از مذاهب بدهد، قبل از تحقيق و بررسى كه به سادگى برايش فراهم است، بى آزرمى و جلفى او را نشان مى دهد و كسى كه در كتابش بنگرد، او را بسيار دروغزن، گناهكار و بى پروا مى يابد مگر اينكه از گفتار خود برگردد و توبه كند.

اگر اين مرد در سخن خداى بزرگ، مى انديشيد آنجا كه گويد: " انسان سخنى بر زبان نراند مگر فرشته رقيب و عتيدنزد او حاضرند " و يا وعيد خدا را درمورد: " هر دروغگوى گنه كار كه عيبجو و تلاشگر در راه سخن چينى و افساد بين مردم " مى پذيرفت، از دروغ و بهتان، خوددارى ميكرد و مصلحت خود را مى شناخت او شيطانش را او خود پاسخ ميداد به اينكه شيعه اماميه چه وقت قائل به تناسخ بوده و چه موقع قائل به حلول خدا درجسم ائمه اش بوده؟ و كدام يك از آنها در قديم و جديد عقيده به وجود على در ميان ابرها داشته اند... تا آخر، تا حرفى از قرآن را بر آن شاهد آورند.

بلى " على در ابرها است " اين جمله اى از شيعه است. اقتدا به پيغمبر اعظم " ص " به همان معنى كه در جلد اول ص 292 گذشت، ولى گوينده كينه توز آنها را از جاى خود تحريف و تاويل كرده تا شهرت و آبروى شيعه اماميه را لكه دار كند.

آيا براى اين مرد و قومش عار و ننگ نيست بر يكى از فرق بزرگ اسلامى، دروغ ببندد و از تهمت زدن آنها باكى نداشته باشد. و آنان را به آراء زننده و بى پايه اى نسبت دهد؟ و از رفتار زشت خود در معامله با آنها تحاشى نكند؟ آيا كتب شيعه اماميه كه در قرون گذشته و امروز تاليف شده و زبان گوياى عقايد آنان است مشتمل بر بيزارى از اينگونه نسبت هاى مختلفى كه از زبان بدخواهانشان گفته مى شود نيست؟ او اگر اين مطالب را نمى داندمصيبتى بزرگ است و اگر مى داند و عمدا چنين مى كند مصيبت اعظم است.

بلى او مى تواند در نسبت هاى دروغينش به سخن اشخاصى از همقطارانش مانند طه حسين، احمد امين و موسى جار الله از رجال تهمت و افترا، استناد جويد.

و اما عقيده اماميه به رجعت را قرآن گفته است، ولى نادانى، ديده اين مرد را مانند بصيرتش، نابينا ساخته، آن را نديده و در قرآن، نيافته است.

از اين رو بعهده اوست كه به كتب اماميه مراجعه كند، و گروهى از علماء تاليفات خود را بدان اختصاص داده اند، چه خوب بود اگر به يكى از اين كتابها مراجعه مى كرد.

چنانكه آيه تطهير، به عصمت گروهى از كسانى كه اماميه عقيده به عصمتشان دارند تصريح مى كند و در مورد بقيه معصومين، از روى قاعده وحدت ملاك و روايات صريح و قاطع، استدلال مى توان كرد.

و در اين آيه شريفه، روايتى كه امام مذهبش، احمد بن حنبل در مسند خود آورده 323 و 304 و 298 و 296/6و 107/4 و 385/3 و 331/1 قانع كننده و بسنده است.

و چگونه قرآن، على را بر ديگران مقدم ندارد و حال آنكه خداوند ولايت خود و ولايت نبى اش را در اين آيه، با ولايت او مقرون فرموده: انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوه و يوتون الزكوه و هم راكعون.

و در همين مجلد ص 162- 156 اجماع و اتفاق علماء و محدثين و متكلمين را بر نزول اين آيه درباره على امير المومنين " ع " متعرض شديم.

م- و هر محققى اگر حق انصاف را رعايت كند ده ها آيه، در كتاب خدا خواهد يافت كه درباره على امير المومنين " ع " نازل شده و نشان تقدم او بر ديگران است. و اين امر چيز تازه اى نيست، زيرا به تصريح قرآن، او نفس پيامبر " ص "، معرفى شده و به ولايت او، خداوند دينش را كامل گردانيده، و نعمتش را بر ما، تمام ساخته و اسلام را به عنوان دين براى ما، رضايت داده است.

يا همان سوال را در اينجا بر " قصيمى " تكراركرده مى گوئيم: آيا او و قومش مى تواند يك حرفى از قرآن كه دلالت بر تقدم ابى بكر، عمر و عثمان بر ولى الله طاهر، امير المومنين " ع " داشته باشد، بياورند؟.

12- گويد: و اين قوم " يعنى اماميه" در دين خود به اخبار نبوى صحيح اعتماد ندارند، ولى به نامه هاى مزور و بى بنياد كه به زعم خود منسوب به ائمه معصومين است اعتماد مى كنند ص 83/1.

پاسخ- شما به وضع نامه ها و توقيعات صادره از ناحيه مقدسه، آشنا شديد. و اين مرد را شيطانش وحى جديدى فرود آورده معتقد است نامه هاى ساير امامان را نيز، به دروغ به آنها نسبت داده اند و گمان كرده تنها شيعيان اند كه عقيده به عصمت آنها دارند، زيرا در طومار خيالاتش اين آيه را كه: " هر گاه درامرى بين شما اختلاف روى داد بايد آن را به خدا و پيامبر " ص " باز گردانيد " پيدا نكرده است.

متعه

13- متعه " ازدواج موقت " كه رافضيان آن را دست بدست مى دهند، اقسامى كوچك و بزرگ دارد، يكى از اقسامش آن است كه مرد و زن مورد علاقه، توافق مى كنند كه مرد مقدارى مال يا غذا يا اشياء ديگر هر چند خيلى ناچيز باشد به زن بپردازد براى آنكه از او بهره مند شود و شهوتش را يك روز يا بيشتر بر طبق قرارداد، ارضاء كند آنگاه مثل اينكه هيچ گونه آشنائى با هم ندارند و در جائى جمع نشده و همديگر را نمى شناسند، هر كدام راه خود را گرفته مى روند، و اين ساده ترين اقسام ازدواج موقت است.

نوع ديگرى از اين زننده تر وجود دارد كه آن را متعه دوريه نامند بدين ترتيب كه گروهى از مردان، زنى را دراختيار گرفته، يكنفر از آن ها از صبح تا چاشت با او بسر مى برد، آنگاه به ديگرى مى سپارد تا از وقت چاشت تا ظهر با او بگذراند سپس ديگرى از ظهر تا عصر از او تحويل مى گيرد، و آنگاه ديگرى از عصر تا مغرب، او را تصاحب مى كند و بعد ديگرى از مغرب تا عشاء با او بسر مى برد و بعد نيز نفر ديگر از عشاء تا نيمه شب با او خواهد بود و از آن پس ديگرى تا صبح ازاو بهره مى برد، و اين عمل را آنان به حساب دين مى گذارند كه ثواب هم ازآن عايدشان مى شود و اين از بدترين انواع محرمات است ج 119/1.