پاسخ- متعه " ازدواج موقت " كه شيعه مى گويد، همان
است كه پيامبر اسلام آن را آورده و براى آن حدود و
مقرراتى قرار داده و در عصر پيامبر اعظم و بعد از
او تا زمان حرام كردن خليفه عمر بن الخطاب، ثابت
بوده است، و بعد از تحريم خليفه، به عقيده كسانى
كه چنين حقى را به خليفه مى دهند كه در قبال قرآن
و آنچه پيامبر اسلام آورده اظهار نظركند و راى او
را ارزش و اهميتى مى دهند، محقق بوده است و تمام
فرق اسلامى بر اصول ازدواج موقت و مقرراتش كه در
كتابهاى خود آورده اند، اتفاق نظر دارند و هيچ
گونه اختلافى در آن نيست و آن اصول عبارتست از:
1- اجرت " مهر ".
2- مدت
3- عقد مشتمل بر ايجاب و قبول
4- جدائى پس از پايان يا بخشش مدت
5- عده، چه كنيز باشد يا آزاد، باردار باشد يا
نه
6- نبردن ميراث.
اين ها مقرراتى است كه اهل سنت و شيعيان همه بر
آن تصريح كرده اند مراجعه كنيد به تاليفات دسته
اول " اهل سنت ": صحيح مسلم، سنن دارمى، سنن
بيهقى، تفسير طبرى، احكام القرآن جصاص، تفسير
بغوى، تفسير ابن كثير، تفسير فخر رازى، تفسير
خازن، تفسير سيوطى و كنز العمال.
و از تاليفات دسته دوم " شيعيان ": من لا يحضره
الفقيه جلد سوم/149، و المقنع هر دو از صدوق،
الهدايه نيز از صدوق، الكافى 44/2، الانتصار از
شريف علم الهدى مرتضى، المراسم از ابن يعلى سلار
ديلمى، النهايه از شيخ طوسى، المبسوط نيز از شيخ،
التهذيب هم از او 189/2 والاستبصار از او 29/2،
الغنيه از سيد ابى المكارم، الوسيله از عماد الدين
ابى جعفر، نكت النهايه از محقق حلى، تحرير العلامه
الحلى 27/2، شرح اللمعه 82/2، المسالك ج 1،
الحدائق 156/6، الجواهر 165/5.
و متعه يا ازدواج موقت معمول بين شيعيان، چيزى
جز آنچه ذكر كرديم نيست و يك قسم بيشتر هم ندارد و
شيعه را درباره متعه غير از آنچه ياد شده، عقيده
ديگرى نيست. و گوش جهان اقسامى براى ازدواج موقت
كه يكى از فرقه هاى شيعه آن را بگويد، نشنيده است،
و هيچ شيعه اى سابقه آشنائى با اقسام كوچك و بزرگ
آن ندارد. و براى هيچ فقيهى از فقهاى شيعه و يا
هيچ عوامى از توده هاى آن، از روز نخست تا امروز،
كه روز دروغ، جعل، تهمت " يعنى روز قصيمى " است،
كمترين رابطه اى با اين فقه جديد و نو ظهور، فقه
قرن بيستم نه قرون هجرت نبوى نداشته است.
ولى قصيمى " و هم طرازانش در اين جهل مركب " را
نمى دانم از چه كسى اين اقسام خيالى را شنيده است
و در چه كتابى از كتب شيعه آن را يافته، و به
فتواى كدام عالم از علماى شيعه استناد مى كند و از
كدام امام از امامان شيعه روايت مى كند. و در كلام
شهر از شهرهاى آنان، يا دهى ازدهات آنان، يا
سرزمينى از سرزمينهاى آنان چنين ازدواج دست بدستى
را كه به دروغ بر آنها نسبت مى دهد، يافته است.
سوگند بخدا كه هيچ كدام اينها واقع نشده است، ولى
شياطين به اولياء خود سخنان باطل را از روى غررور،
وحى مى فرستند.
14- گويد: كودترين نادان ها و ساده لوح ترين
مردم كسانى هستند كه گوسفندبى نوائى را مى آورند،
پشمهايش را مى كنند و به گونه هاى مختلف شكنجه اش
مى دهند تا اين گمراهى و گناه آنان را الهام بخش
اين باشد كه آن گوسفند، عايشه همسر پيامبر گرامى
است، آن هم محبوبترين همسران او. و يا كسانى هستند
كه دو راس قوچ آورده پشم هاى آنها را مى كنند و به
اقسام شكنجه، آنها را مى آزارند تا به وسيله آندو
به دو خليفه پيامبر ابوبكر و عمر، اشاره كرده
باشند و اين كار شيعيان افراطى است. و همانا نادان
ترين نادانان و ساده لوح ترين ساده ها كسانى هستند
كه امام خود را در سرداب زير زمين غايب كرده و
قرآن و مصحفشان را با او پنهان كرده اند و نيز
كسانى كه با اسب ها و الاغ هاى خود بسوى سردابى كه
امامشان در آن غايب گرديده مى روند و در انتظار او
بسر مى برند و او را صدا كنند تا نزدآنها بيرون
آيد و بيش از هزار سال است پيوسته كارشان همين
است. و همانا از همه نادان تر و از همه خشگ تر،
كسانى هستند كه پندارند قرآن تحريف شده، و زياد و
كم، در آن صورت گرفته است از جلد 1 ص 374.
پاسخ- نزديك است قلم از اتهامات اين مرد، هنگام
تعرض بطلانش، به لرزه درآيد اينها ادعاهاى حسى
نسبت به امورى است كه نه آسمان بر فرازش سايه
افكنده، و نه زمين آن راتحمل كرده است، زيرا شيعه
از روزى كه در عهد نبوى بوجود آمد، روزى كه صاحب
رسالت شيعه على " ع " را به زبان آورد و گروهى از
صحابه به نام شيعيان على " ع " خوانده شدند تا به
امروز حديث گوسفند و دو قوچ را نشنيده و چشمانش
نديده كه كسى به اين حيوانات بى آزار، چنين ظلم و
آزار خشنى را مرتكب شود و اين گونه دستهاى
تجاوزكار كار به سوى آنها دراز گردد؟
ولى قصيمى را ديده اند، كه به پيروزى از ابن
تيميه، جامه پاك آنان را كه از اين كثافات پاكيزه
است، آلوده سازد. كاش اين مرد ما را به يك شاهدى
از بين شيعيان كه چنين كارى مرتكب شده باشند
رهنمون مى ساخت يا يكى از مجامع شيعه كه اين عادت
را دارند، نشان مى داد، يا حتى در جائى كه براى يك
مرتبه چنين اتفاقى افتاده باشد در سراسر جهان هر
كجا كه باشد، نام مى برد.
كاش من خودم و شيعيان ديگر مى دانستيم آيا
تاكنون يكنفر شيعه، اين عمل شنيع راجائز دانسته
است؟ و آيا كسى هست كه آن را نيكو پنداشته باشد و
يا اشاره اى به خوبى آن كرده باشد، هر چند يكنفر
قصه گو در نقالى اش باشد؟ بلى اين دروغ شاخدار را
در كتاب قصيمى و استادش ابن تيميه كه پر از اين
گونه اتهامات است مى يابيم. تهمت سرداب "زيرزمين "
از اين زننده تر است. و هر چند مولفان ديگر اهل
سنت اين نسبت دروغ را داده اند، ولى او نغمه هاى
تازه اى ساز كرده و الاغ رانيز بر اسب افزوده، و
ادعا مى كند هر شب اين عادت از بيش از هزار سال به
اين طرف، جارى است. و حال آنكه شيعه، غيبت امام را
در سرداب نمى داند. و شيعيان او را در سرداب پنهان
نكرده اند، و او از سرداب ظاهر نخواهد شد، بلكه
عقيده آنان كه از احاديثشان اتخاذ شده اينست كه او
در مكه معظمه در مقابل خانه كعبه ظهور خواهد كرد.
و كسى نگفته آن نور، در سرداب مخفى شده، بلكه آنجا
زيرزمين خانه ائمه در سامراء بوده و چون معمول بود
براى حفظ از گرماى شديد در خانه ها زير زمين تعبيه
كنندو اين زيرزمين بخصوص شرافت افتخار آميزى بر
اثر انتساب به ائمه دين كسب كرده است و از آن رو
كه جايگاه سه تن از امامان بوده، مانندساير اماكن،
اين خانه مبارك شرافت پيدا كرده است، و اين شرافت
و تكريم در ساير خانه هاى ائمه عليهم السلام، و
خانه شرف بخششان، پيامبر اعظم "ص " در هر شهرى كه
باشد، جارى است، زيرا " خدا خواسته است اين خانه
ها بلند پايه، و محل ذكر او باشد "
كاش صحنه سازان سرداب بر يك راى ثابت، در دروغ
گوئى خود اتفاق مى كردند تا آثار جعل و ساختگى اش
آشكار نگشته آنان را رسوا نسازد مثلاابن بطوطه در
رحله اش 197/2 نمى گفت: اين سرداب مورد بحث، در
حله قرار دارد، و قرمانى در " اخبار الدول " نمى
گفت در بغداد واقع است، و ديگرى نمى گفت در سامرا
است و قصيمى بعد از آنها همه آمده، نميداند اين
سرداب كجا است، از اينرو تنها به لفظ سرداب اكتفاء
كرده تا نادانى اش پوشيده بماند.
و من ازقصيمى خواهش مى كنم زمان اين عادت را
كوتاه تر از " بيش از هزار سال " قرار دهد تا شامل
عصر حاضر و سالهاى پيوسته به آن نشود، زيرا نبودن
چنين عادتى در اين اعصار، مقابل چشم و گوش همه
مردم و همه مسلمانان است، وچه خوب بوده كه آن را
به برخى قرون، از قرون وسطى نسبت مى داد تا شنونده
بتواند اجمالا وجود آن را احتمال دهد، ولى دروغگو
را حافظه نيست و بدين جهات بى توجه است.
و اما درباره تحريف قرآن، حق مطلب را در ص 85 و
جاهاى ديگر ادا كرده ايم. اين بود پاره اى از ياوه
هاى قصيمى وصدها نمونه ديگر از اين قبيل كسى كه
مراجعه به كتابش كند، جايگاه او را از راستى در
گفتار، و مقام امانت رانزد او، و ميزان علم او، و
ارزش دين را نزد او، سطح نزاكت و ادب او را خواهد
شناخت.
" كسانى كه در آيات خدا با نداشتن دليل و برهان
به جدال و كشمكش پردازند نزد خدا و مردم با ايمان،
دشمنى بزرگى را مرتكب شده اند و خدا اين چنين بر
دل هاى متكبران حيار، مهر مى زند "
فجر الاسلام، ضحى الاسلام، ظهر الاسلام
اين كتابها را استاد احمد امين مصرى، براى هدفى
كه خودش بهتر مى داند و ما هم از هدفهايش بى خبر
نيستيم، نوشته است اين اسمهاى قلمبه، نبايد محقق
بيداررا وقتى از محتويات بى پايه و موهن آنها،
آگاه مى گردد بفريبد. اين اسما مانند اسم نويسنده
" امين " مطابق با مسمى نيست. سوگند بخدا اگرامين
بود، رعايت حفظ ناموس علم و دين و كتاب و سنت را
مى كرد و قلم رااز سياه كردن اين صفحات ننگين باز
ميداشت و شهرت اسلام مقدس را قبل از شهرت مصر
عزيز، با زبان نيشدار و زننده اش ننگين نمى ساخت و
با پيروى از هوا و اميال نفسانى، وسيله گمراهى از
راه راست، نمى گرديد، و حقايق را نمى پوشانيد و
براى مردم به صورتى واژگونه از صورت حقيقى، ارائه
نمى داد، و كلمات را از جاهايش دگرگون نمى ساخت و
دامن پاك امتى بزرگ را با نسبت هاى دروغين و تهمت
وافتراهايش آلوده نمى ساخت.
و هر گاه تاليفاتش اسلامى بود " چنانكه از اسمش
بر مى آيد " مشتمل بر گمراهى ها، نسبت هاى دروغ، و
سخنان باطل، نمى گرديد و از آداب اسلامى، آداب
دانش پژوئى، آداب پاكدامنى و برادرى كه قرآن
آورده، دور نمى شد. بنابراين، اسلامى كه امين قرن
بيستم" نه چهارده قرن قبل " آورده، مخالف نداى
قرآن بليغ است، مخالف نداى اسلامى است كه امين وحى
خدا در قرن اول هجرى اظهار كرد، زيرا اگر اين است
كتابش و اينست امينش پس اسلام را بايد وداع گفت، و
اگر دانشگاه الازهر مصر، اين است علمش واين است
دانشمندش، پس خاك بر سر آن باد.
بسيارى از محققان اماميه متعرض محتويات اين
كتابها شده اند و به اباطيل آن در كتابهاى پر ارزش
خود، اشاره كرده اند و كتاب " تحت رايه الحق "
براى كسى كه بخواهد حق را دريابد در اين مورد بى
نياز كننده و بسنده است.
" بلكه اينان حقيقت را پس از اينكه نزدشان آمده
تكذيب كرده و امر بر آنان مشتبه شده است "
الجوله فى ربوع الشرق الادنى
تاليف محمد ثابت مصرى معلم ممتاز علوم اجتماعى
دبيرستان " القبه"
قاعده معمول جهانگردان اين است كه در بلاد و
گوشه و كنار ديار به ديدارچيزهائى بروند كه با
طبعشان سازگار باشد از اين رو انگيزه هاى مختلفى
براى سياحت وجود دارد، يك جهانگرد ممكن است در سفر
نامه اش چيزى جز برخورد با دانشمندان و ملاقات با
ادبا را ذكر نكند، ديگرى برخوردش رابا سياستمداران
و نظريات سياسى آنها را درج كند و سومى به توصيف و
تشريح اوضاع زندگى و اقتصادى و يا آب و هواى مطبوع
و ميوه هاى دوست داشتنى آن سرزمين، بپردازد و با
جهانگرد عارفى پيدا شود كه بدايع آفرينش، و اتقان
حكمت خداى سبحان را در مشاهدات خود ياد كند. و در
اين ميان جهانگردبى آزرمى هم پيدا مى شود كه هيچ
امرى جز شهوات و اعمال زشت توجه او را جلب نكند.
او به توصيف... مى پردازد و به ميخانه ها مى گرايد
و از زبان روسپى سخن مى گويد. جهانگردديگر، دروغ
گوى بدكارى است كه در هرفراز سخنش به سوگند متوسل
مى شود، وهر كس از او پذيرائى نكرده باشد با فحش و
فضيحت از او ياد مى كند مسافرى كه اين گردش را در
سرزمينهاى خاور نزديك " الجوله فى ربوع الشرق
الادنى" انجام داده از دو دسته اخير است. براى ما
شايسته تر بود كه روى نامش وسفر نامه اش خط بطلان
مى كشيديم، ولى خواننده محترم را در جريان پاره اى
از مطالبش كه در نتيجه آن، سفرنامه پردازى و تاريخ
نويسى را بد نام كرده است، قرار مى دهيم:
1- گويد: علماى آنجا " نجف اشرف" مى گويند
تعداد مقبره هاى نجف بى كم و زياد ده هزار است،
زيرا حضرت على " ع " پيكرهاى زيادتر از آن را،
جائى مى فرستد كه هيچ كس آدرس آن را نمى داند ص
105.
چه بسيار پيكرهائى را كه اتومبيل ها از نقاط
دور دست مى آورند، و بعد از غسل دور حرم طواف مى
دهند، و پس از خواندن نماز ميت آنها را دفن كرده
منتظر مى مانند تا باطنش از نظر حضرت على كشف شده
آنگاه جنازه را، پنهان كرده تا در جاى ديگر دفن
شود ص 106.
اتهامات محمد ثابت مصري
پاسخ- ما قوطى هر عطارى را كاوش كرديم و به
ظروف صاحبان صنايع سر زديم و توبره دور گردان و
محتويات داستانهاى نقالان راتفحص كرديم، هيچ گونه
اطلاعى از اين اتهامات نيافتيم. و از ياران ما كسى
از آن ها خبرى در دست نداشت، اين كاوش ها را ما پس
از تحقيق و بررسى از دانشمندانمان و كتابهايشان و
پرسش از آنها و دريافت پاسخ منفى انجام داديم،
زيرا مقام آنان برتر، و كتبشان فراتر از اين است
كه به مسائلى بى مايه و دروغ پردازند. كاش اين
جهانگرد يكى از دانشمندانى را كه با اين فكر ديده
بود، نشان مى داد يا راهى كه او را به آراء و
افكار آنان رسانده، بما مى نمود يا مى گفت در چه
شبى شيطانش براى او وحى آورده است، ولى او هيچ
كدام از اين كارها را نكرد تا آبروى شيطانش را حفظ
كرده باشد، از اين رو با كمال بى شرمى گفتار خود
را آغاز كرده است. " از چه شرم دارى، اين ها چهره
هاى اموى است كه لذت آلودگى به گناهان آبرويش را
ريخته است "
2- گويد: آنجا " نجف اشرف " جايگاه اولين خليفه
پيامبر " ص " و به زعم پاره اى از آنان " شيعيان
"، جايگاه كسى است كه در امر رسالت از شخص پيامبر
شايسته تر بود ص 104.
پاسخ- در ميان شيعيان از قديم و جديد، كسى كه
امير المومنين را شايسته تر از پيامبر در امر
رسالت پندارد، وجود ندارد. اين تهمت و دروغى است
كه دشمنان شيعه براى بدبين كردن مردم نسبت به
شيعيان ساخته اند، از اين رو در هيچ يك از كتب
آنان، آن را نمى يابيد و از هيچ كدامشان اشاره اى،
تا چه رسد به تصريحى از اين بابت نخواهد دريافت.
3- گويد: على به دست ابن ملجم كشته شد. مردم با
حسن بن على بيعت كردند ومعاويه كه مردم شام با او
دست بيعت داده بودند، براى جنگ با حسن، لشگر كشيد
و حسن براى جنگ با او در عراق، آماده شد، ولى
لشگريانش بر او شوريدند و از دورش پراكندند، او هم
با معاويه صلح كرد و از خلافت دست بداشت، و فرار
كرد و كشته شد، آنگاه همه " مسلمانان " جز خوارج و
شيعه " شيعه آل البيت يا آل على "، با معاويه بيعت
كردند، و آنها گرد حسين بن على در مكه فراهم آمدند
و اورا سپاه معاويه در كربلا، با خاندان و پيروانش
جز فرزندى از حسين كه او موفق به فرار شد، ديگران
همه را كشتند ص 110.
پاسخ- اين است شناخت استاد علوم اجتماعى
دبيرستان " القبه" قاهره از تاريخ اسلام.
گمان نمى كنم، مقام را گنجايش تصحيح اغلاط
تاريخى اش باشد. تنها در اينجا يادآور شديم تا
خواننده به ميزان علمش واقف گردد، ولى من آرزو
دارم كسى پيدا مى شد از او مى پرسيد چرا چيزى را
كه نمى داند، مى نويسد؟!