مى پرسيم اين اجتهادها اگر بسود و مصلحت اسلام بود
چرا به چهار مذهب محدود گرديد و اگر مفسده انگيزه
بود چرا متجاوز از چهار قرن مفاسد اعمال زمامداران
و هرج و مرج دستگاه خلافت با آن موجه و مقبول جلوه
گرديد؟
ميگويند از آنجا كه دامنه اجتهاد و افتاء روز
بروز وسعت مى يافت گسترده تر ميشد و افراد نا اهل
متصدى آن مى گرديدند، اين كار موجب هرج و مرج و
پراكندگى در همبستگى اسلامى شده بود با قدرت هاى
حاكمه براى پيشگيرى از اين مفاسد، مذاهب فقهى
مسلمين را به چهار مذهب رسمى محدود كردند.
گوئيم اين سخن درست بدان ماند كه براى نجات
بيمارى از اختلاف نظر پزشكان، به حيات او خاتمه
دهند. اينان نيز براى پيشگيرى از گسترش خلاف و هرج
و مرج بجاى تعيين ضوابطى در امر اجتهاد و افتاء،
حق اظهار نظر را براى هميشه از امت اسلامى سلب
كردند و باب اجتهاد را در چهار چوبه مذاهب اربعه،
بروى جامعه اسلامى بستند حال اينكه آيا چه كسى حق
اين محدود ساختن و ممنوعيت اجتهاد را به آنان
داده؟ و يا چه منطقى هنوز اين ممنوعيت را تا زمان
حاضر لازم ميداند؟ و آيا با چه دليل و توجيهى بايد
برخى از مسلمين براى هميشه حنفى و گروهى مالكى و
برخى حنبلى بمانند؟ و آيا اين شكاف و تحجر تا كى
بايد ادامه داشته باشد؟
اين سوالاتى است كه در مقابل آنها هيچگونه پاسخ
قانع كننده اى نخواهيد يافت مذاهبى كه هيچگونه
پشتوانه اى از حقيقت جز سر نيزه زمامداران وقت
بملاحظه طرفدارى آنها از نظام حاكم، نداشته است،
باچه منطقى امروز كه آن نظام سر كار نيست و با
تحقيق و تتبع بيشتر ميتوان به احكام واقعى اسلام
دست يافت بايد هنوز بين مسلمانان حاكم و نافذ
باشد؟
و نيز آيا منطبق هر يك از اين مذاهب اربعه نسبت
به ديگرى جز جدال ودشمنى و اختلاف نظر چه بوده
است؟
و آيا با وجود اين اختلاف نظرها چگونه ميتوان
به وحدت اسلامى بازگشت و از زير بار سنگين اين
جمود و تحجر نجات يافت؟
در نقل حديث
شاخص ديگرى از انحراف از كتاب و سنت جمود در
نقل احاديث بر كتب صحاح ششگانه ست و دادن امتياز
بيشتر به دو كتاب بخارى و مسلم است. بطورى كه هر
گاه روايتى هر چند متواتر و در كتب مختلف حديث
آمده باشد به مجرد اينكه در صحيحين يافت نشود به
بهانه هاى نامقبول مردود شناخته شود. براى نمونه
شما همين حديث متواتر غدير خم را بنگريد، ابن حزم
گويد: اين حديث را علماى مانقل نكرده اند ابن
تيميه گويد: از اشخاص موثق كسى آنرا روايت نكرده
قاضى عضد ايجى و تفتازانى به بهانه اينكه شيخين در
دو صحيحشان آنرا روايت نكرده اند، آنرا مردود
شمرده اند، با اينكه شيخين خود اين ادعا را ندارند
كه خارج از رواياتى كه نقل كرده اند و روايت صحيح
ديگرى وجود ندارد. و نيز مانند حديث ذيل آيه
مباهله كه نساءنا در آن حديث، به فاطمه زهرا سلام
الله عليها تفسيرشده، و به اين ايراد حديث را
محكوم كرده اند كه، غير از شيعه ديگران اين حديث
را نقل نكرده اند.
اصولا در نقل حديث چيزى جز صدق راوى و ضبط و
وثاقت او معتبر نيست، چنانكه اماميه روايت غير
امامى را كه مورد وثوق باشد پذيرفته و اصطلاح موثق
را براى آن بكار مى برند اگر افتخاراتيكه اهل سنت
براى صحيحين و مخصوصا صحيح بخارى قائل اند منوط به
ميزان صدق و وثاقت آنست چرا براى ديگر كتب موثق
حديث چنين اعتبارى قائل نيستند، و اگر بخاطر
امتيازى ديگر است آن امتياز كدام است؟ بلى ما آن
امتياز را يافته ايم امتياز بخارى در كتمان حقايق
تعصب و دشمنى با اهل بيت پيغمبر و ناديده گرفتن
روايات قطعى، متواتر از ماخذ مورد اعتماد است.
بخارى در اسناد خود، از نقل روايت بسيارى از
علماى امت و اعلام حديث كه به خاندان پيغمبر " ص "
منسوب بوده اند، خوددارى كرده و بجاى آنها، از
معروفين به نصب و دشمنى اهل البيت، از خوارج و
ديگر دشمنان امير المومنين " ع " و خاندانش روايت
نقل كرده است.
براى نمونه يكى از راويان مورد وثوق بخارى،
عمران بن حطان السدوسى بصرى متوفى 84 ه كه از
روساى خوارج است، كسى كه به دشمنى امير المومنين "
ع " در مدح ابن ملجم مرادى گويد:
افتخار بر ضربتى كه از مردى پرهيزگار تنها
بخاطر رضاى خداى بزرگ، صورت گرفت. يعنى درست كسى
كه با اين روش روياروى پيامبر " ص " بمخالفت
برخاسته آنجا كه فرمايد " ص ": يا على اتدرى من
اشقى الاولين فقال " ع " الله و رسوله اعلم فقال
عاقر الناقه قال يا على اتدرى من اشقى الاخرين قال
على "ع " الله و رسوله اعلم قال " ص ": قاتلك يا
على.
ما نميدانيم، وقتى كسى تا اينجا مخالفت پيامبر
" ص " كند كه اشقى الاخرين او را، پرهيزگارش نامد
چه نوع وثاقتى در او پديد مى آيد كه مورد اعتماد
بخارى وثوق او مى گردد ولى روايات اهل بيت پيامبر
" ص " و حتى امام باقر و امام صادق " ع " نزد
بخارى، بى اعتبار است.
از اينرو بخارى ميان هزارها روايتى كه در منقبت
و فضيلت مولا على بن ابيطالب " ع " و اهل بيت
رسيده و ديگران آنها را نقل كرده اند، جز سه چهار
روايت بيشتر نياورده است.
انحراف از كتاب و سنت در مورد حديث منحصر به
بخارى نيست مطالعات عميقى كه در زمينه تاريخ و
سيرت نبوى و حديث اسلامى اخيرا صورت گرفته، پرده
از روى جناياتى كه مقام خلافت و دستگاههاى رهبرى
اسلامى بر سر حديث وسنت پيغمبر " ص " آورده اند،
برداشت، و معلوم ساخت قومى كه خود را با شعار
حسبنا كتاب الله از سنت بى نيازميديدند و كسى را
كه حديثى از پيغمبرنقل كند به شكنجه، تبعيد و
زندان تهديد مى كردند، چه پيش آمد كه نقل و پخش
حديث مورد توجه دستگاه خلافت واقع شد و براى
استخدام حديث و محدث كه بسود دستگاه خلافت از راه
جعل و تزوير و تزوير و دروغ. حديث بسازد به تلاش
افتادند و بازار حديث سازى رونق گرفته، و سوداگران
حديث با نقل محصولات خود حربه جديدى بدست خلفاى
وقت، براى كوبيدن دسته هاى مخالف دستگاه دادند، و
حتى گاه اين عمل بعنوان دين و صلاح و تقوا انجام
گرفت، هر چند كار تدوين حديث بين اهل سنت بر اثر
منع خليفه دوم تا زمان عمر بن عبد العزيز " سال 99
يا 98 " به تاخير افتاد.
ولى در همه اين احوال نفوذ و تسلط دستگاه حاكمه
بر اين منبع فكرى اسلامى بخوبى قابل بررسى و
ملاحظه است.
در تاريخ اسلام
سرگذشت تاريخ مدون اسلامى، در جعل و تغيير و
دگرگونى حقايق، دست كمى از طرز فكر اسلامى اجتهاد
و تقليد در احكام، و موضوع نقل حديث وسنت اسلامى
نداشت و شايد جناياتى كه بنام تاريخ اسلامى ثبت
شده وسيله اى براى استتار و پرده كشى، روى جنايات
ديگر دستگاههاى حاكمه قرار گرفته است.
مطالعات و تحقيقات جديد روى تاريخ و سيرت
اسلامى بهترين گوياى افسانه سازى و دورغ پردازى
مورخين گرديده و از اين رهگذر معلوم شده مطالبى كه
ساليان دراز به عنوان واقعيات مسلم تاريخى زبان زد
خاص و عام بود و ده ها كتاب متاخر از مورخان متقدم
به عنوان مسلميات تاريخ، آنرا نقل ميكردند و مبناى
فكرى مسلمين گرديده وبا خوش باورى يا حسن نيت مشتى
ساده لوح نسبت به سلف به اصطلاح صالح، ازآن تعبير
گرديد، تا چه حد تحت تاثيرمطامع شخصى و غرض
ورزيهاى قدرت هاى سياسى و طاغوتهاى زمان بوده، تا
جائيكه به اندازه سخنان يك نقال قهوه خانه اى قابل
اعتماد نيست تا چه رسد كه زيرساز فكر اسلامى قرار
گيرد. تنها چيزى كه درباره اين نقالان بايدگفت،
اينان افسانه سازان زبردستى بوده اند كه در صحنه
پردازى مانند يك تاتر نويس ماهر، شكلى به صحنه هاى
خيالى داده و به صورت ارقام واشخاص معين درآورده
اند تا در مسير منافع زمامداران وقت از آن بهره
بردارى شود.
براى پيدا كردن رد پاى اين راهزنان جنايتكار
حديث و تاريخ اسلامى، بايد دست به تحقيقات وسيع
وپر دامنه اى در اسناد و مدارك تاريخى زد كه
خوشبختانه گامهاى موثر و بى سابقه ى اين تحقيقات
را علامه بزرگ سيد شرف الدين عاملى در بررسى و
تحقيق از روايات ابو هريره دوسى كه متجاوز از/537.
حديث از او نقل شده بكار برده است.
و سپس تحقيقات جالب و ژرف " شيخ محمود ابوريه "
عالم مصرى- رحمه الله عليه- تحت عنوان شيخ
المضيره، كار سيد شرف الدين را تعقيب كرد و آنگاه
تحقيقات عالمانه استاد متتبع بحاثه كبير سيد مرتضى
العسكرى در زمينه احاديث عايشه راه را براى حديث
شناسى و تحليل راه حديث هموار ساخت.
در بررسى هاى تاريخى نقطه عطفى به دست علامه
عسكرى گشوده شد كه بر حسب آن مشت يكى از راهزنان
سيرت و تاريخ اسلامى باز شد و تحت تعقيب و محاكمه
قرار گرفت.
اين شخص سيف بن عمر تميمى برحمى كوفى متوفى
قريب 170 هجرى است كه دو كتاب از خودبجاى نهاده
يكى " الفتوح و الرده " وديگرى " الجمل و مسير
عايشه و على " است و هر دو كتاب را از مطالب بى
اساس، دروغ و حقايق واژگونه پر كرده است. سيف براى
پيامبر " ص " اصحابى از پيش خود تراشيده و آنها را
بنام هاى مخصوص و نامانوس از قبيل- سعير هزهاز،
اط، حميصد و... نامگذارى كرده و هر چه ميخواسته از
زبان آنها و نيز از تابعين و غير تابعين اخبار و
روايات پرداخته است. يكى از اين شخصيت هاى خيالى
كه سيف او را به رجال رجال معروف اسلام پيوند داده
و هر چه ميخواسته از زبان او و افراد مربوط با او
گرفته و نقل و زيب دفاتر ساخته، قهرمان افسانه اى
" عبد الله بن سبا " است كه ريشه افتراها وتهمت
هاى منتسب به شيعه اماميه از اوست. طى تحقيقات
علامه عسكرى از تاريخ نشر آن دو كتاب تاكنون كه
بيش از هزار سال ميگذرد، مورخان كه منابع فكر
اسلامى را تكشيل ميدهند ازدو كتاب ياد شده استفاده
كرده و ماخذاسلامى را مشوش و دگرگونه جلوه داده
اند.
اول كسى كه بروايات سيف بن عمراعتماد كرد مورخ
معروف محمد بن جرير طبرى و سپس ابن اثير، ابن
عساكر، ابن كثير و ابن خلدون و... اينها همه مطالب
خود را از او گرفته اند، تا برسد به متاخرانى چون
رشيد رضا، فريد وجدى، احمد امين، حسن ابراهيم و
مستشرقانى مانند، دونلدسن، نيكلسن، اصحاب دائره
المعارف، فان فلوتن كه همه به واسطه يا بيواسطه
ازنقل او استفاده كرده و بدينوسيله پر و بال سخنان
سيف دروغگو به ماخذ و مصادر فكر اسلامى گسترده شده
است و بر همه جاى تاريخ سيرت و فكر اسلامى گسترش
يافته است.
علامه عسكرى سوابق احوال و گزارشهاى زندگى
مجعولين را به دقت بررسى كرده و در خلال بحث از
عبد اله بن سباى افسانه اى، تحقيق روى صحابه
دروغين را در سلسله كتابهائى بنام " ماه و خمسون
صحابى مختلق " " 150 صحابى ساختگى " آغاز كرده و
در جلد اول آن به پرونده بيست و سه نفر آنها با يك
تحليل علمى و عينى به سبك موضوعات تجربى كه جاى
ترديد براى كسى باقى نميگذارد، پرداخته اند. توفيق
معظم له را در تنظيم و تكميل اين تحقيقات ارزشمند
از خداوند متعال خواستاريم باز گرديم به اصل سخن،
تاريخى كه اينست سير انتشار و تكامل آن و دست جعل
و تزوير و دسيسه تا اين اندازه تحت حمايت قدرت
دستگاههاى حاكمه ميتواند با آن بازى كند حكم سيرت
و احكام و حقايق اسامى كه از آن برداشت شود روشن
خواهد بود.
بازگشت بوحدت اسلامى:
اكنون با توجه به مطالب فوق ميتوان به نقش موثر
و نافذ دائره المعارفى ارزشمند در تحقيق منابع
اسلامى چون كتاب الغدير تا اندازه اى واقف گرديد و
براى بازگشت به كتاب و سنت و آشنائى با منابع اصيل
فكر اسلامى از فرازهاى حساس، و مضامين زنده و تكان
دهنده آن بهره برد، و با دقت و پژوهشى كه در آن
بكار رفته، ما مسلمين جهان همه با هم به پناه كتاب
و سنت اصيل اسلامى باز گرديم و بى هيچ مجوزى مقبول
به اسناد نامقبول نگرائيم. در طرز فكر اسلامى، در
آزادى اجتهاد در مسائل عملى از روى كتاب و سنت
بينديشيم، و با توجه به احاديث مورد اعتماد و سيرت
و تاريخ مسلم اسلامى، از پيروى اهواء و مطامع،
بپرهيزيم، باشد كه اين گسيختگى در اعضاى جامعه
اسلامى بهم برآيد و اين پراكندگى در زلال غدير
پايان گيرد و امتى بزرگ با افتخاراتى جاودانه در
اين خلاء فكرى جهان مادى سر برآورده به
ناهنجاريهاى فكرى و نابسامانى هاى اخلاقى و
تبليغات دروغين ما ديگرى پاسخ گويد.
شكر، خدا را كه توفيق ترجمه جلد سوم كتاب
الغدير را كه در دو جلد پنجم و ششم فارسى شكل
گرفته نصيبم فرمود و مرا از اين فيض معنوى سهمى
فراهم شد. توفيق خود را در اين خدمت ناچيز به
پيشگاه اقدس مقام ولايت، رهين تشويق هاى استاد سخن
جناب آقاى حاج شيخ عباسعلى اسلامى موسس جامعه
تعليمات اسلامى و كتابخانه بزرگ اسلامى مى بينم و
براى موسسه كتابخانه بزرگ اسلامى و موسسه انتشارات
غدير در ايران و لبنان آرزوى توفيق بيشتر در تنوير
افكار عمومى و نشر معارف اهل البيت دارم.
دكتر جمال الدين موسوى
اصفهان 10 صفر الخير 1394 برابر 14/ 12/ 1352
شعراء غدير در قرن 03
غديريه افوه حمانى
يک انتقاد اصلاحي
البدايه و النهايه
اين مطلب را نبايداز ياد برد كه نويسنده اين
كتاب علاقه مفرطى به افتراء و خلافگوئى دارد و تا
سر حد انتحار در راه نسبت هاى دروغين و فحش ها و
طنزهاى بى دليلش اصرار ميورزد و لبه تيز همه اين
نسبتها و اكاذيب را تنها متوجه شيعه ميسازد. بدين
ترتيب كتابش بجاى اين كه تنها كتاب تاريخ باشد.
منطق زورگوئى و تعصبات قومى و فريادهاى عاطفى ناشى
از آنرا كه موجب تيرگى و تاريكى نوشته و مانع
سلامت نفس و باعث بهم زدگى روح انفاق كلمه ميگردد،
ترويج ميدهد.
از اينها بدتر دشمنى اش با اهل بيت عليهم
السلام و بدگوئى و اظهار عداوتش نسبت به آنان تا
جائى كه هر گاه به فضيلتى دست يابد، يا نامى از
يكى از آن بزرگان به ميان آيد، فضيلت را با طنز
بنادرستى و نامشان را با حملات ناجوانمردانه، پاسخ
ميگويد.
گذشته از اينها همه، شيوه خاص اموى اوست كه در
نمونه هاى زير بايد يافت:
1- گويد: ابن اسحاق و ساير اهل سير و تواريخ
آورده اند كه پيغمبر خدا " ص " بين خود و على
پيمان برادرى افكند و احاديث فراوانى بدين مضمون
رسيده كه هيچكدامشان صحيح نيست زيرا اسناد همه
ضعيف و متون آنها ركيك و نامعقول است " ج 7 صفحه
223 از كتاب مزبور "
و در صفحه 335 همان كتاب روايت را از طريق حاكم
نقل كرده، آنگاه چنين ميگويد: صحت اين حديث محل
تامل است.
پاسخ- خواننده محترمى كه به صفحات 125 و 112 و
174 كتاب ما مراجعه كند و بر طرق فراوان حديث كه
همه صحيح و رجالش مورد وثوقند، واقف گردد و اتفاق
ائمه ى حديث و ارباب سير و حفاظ احاديث را بر نقل
و تصحيح اين حديث، بداند، بى ارزشى گفتار اين مرد
و ميزان سقوطسخنش را از درجه صدق خواهد دانست.
ومتوجه ميشود تامل و ترديد در حديثى كه هيچگونه
جاى تامل و ترديد نيست، از انگيزه ها و تمايلات ضد
اهل بيتى ابن كثير و از ريشه هاى تربيت اموى او در
پايتخت امويان سرچشمه ميگيرد واز تحريكات
هواپرستانه آنان آب ميخورد. و همين عوامل است كه
پيوسته او را در پذيرا شدن حقايق مربوط به مناقب و
فضائل پيشواى مورد اتفاق امت بعد از پيامبر " ص "،
دچار عيبجوئى و ترديد كرده است. شما هم بايد او را
با هواپرستى اش بحال خود بگذاريد.
2- حديث طير مشوى " = مرغ بريان " را نقل كرده،
حديثى كه هم متواترو هم صحيح است و صحت و تواترش
را پيشوايان حديث پذيرفته اند، و در صفحه 353
كتابش خود را از اعتراف به اين حقيقت، با اين سخن
رهانيده است كه گفته: " و خلاصه در دل از صحت اين
حديث با همه طرق فراوانى كه دارد تامل و ترديد است
و الله اعلم. "
پاسخ- دلى كه هنوز دراين حديث تامل داشته باشد،
خدا بر آن مهر زده است وگرنه چرا بايد با وجود همه
شرائط صحت در آن تامل و ترديد كرد؟ وگرنه اينمطلب
كه يك انسانى نزد پيامبر خدا " ص " از همه امت
محبوبتر باشد چيز تازه اى نيست وكسى را نميرسد كه
بر محبوب پيغمبر " ص " هر كسى كه باشد ايراد و
اعتراضى بنمايد تا چه رسد كه آنكس شخصيت بزرگوارى
چون امير المومنين با همه سوابق و فضائل درخشانش
باشد، شخصى كه نفس نفيس پيامبر و پسر عم و