الغدير جلد ۲

علامه شیخ عبدالحسین احمد امينى نجفی (ره)
ترجمه محمد تقى واحدى

- ۲۳ -


روايت نموده سپس گفته: رجال آن رجال صحيح است، مگر فطر و نامبرده ثقه است، و آنرا از طريق ابى يعلى از عبد الرحمن بن ابى يعلى روايت نموده و رجال آنرا توثيق نموده است، و آنرا از طريق احمد از زياد بن ابى زياد روايت نموده و رجال آنرا توثيق نموده، و از حبشى بن جناده. از طريق طبرانى روايت نموده و رجال آنرا توثيق كرده و بطرق و اسنادهاى ديگر نيز روايت كرده و بصحيح بودن آن طرق و ثقه بودن رجال آنها تصريح نموده بطورى كه در محل خود گذشت.

17- شمس الدين جزرى شافعى، متوفاى، 833 حديث غدير را بهشتاد طريق روايت نموده و رساله خود را بنام " اسنى المطالب " كه بچاپ رسيده تنها در اثبات تواتر حديث مزبور تاليف نموده است.

و بعد از ذكر داستان مناشده اميرالمومنين عليه السلام در رحبه گفته كه: اين حديث از اين وجه حسن است و از وجوه بسيار كه متواترا از اميرالمومنين رضى الله عنه رسيده صحيح است، و از پيغمبر صلى الله عليه و آله نيز متواترا رسيده كه گروه بسيار از گروه بسيار آنرا روايت نموده اند و كسى كه بدون اطلاع در اين علم "علم حديث" خواسته اين حديث را ضعيف قلمداد كند قابل اعتنا و جايز اعتبار نيست، چه آنكه حديث مزبور از ابى بكر صديق، و عمر بن خطاب، و طلحه بن عبيد الله، و زبير بن عوام، و سعد بن ابى وقاص، و عبد الرحمن بن عوف، و عباس بن عبد المطلب، و زيد بن ارقم، و براء بن عازب، و بريده بن حصيب، و ابى هريره، و ابى سعيد خدرى، و جابر ابن عبد الله، و عبد الله بن عباس، و حبشى بن جناده، و عبد الله بن مسعود، و عمران ابن حصين و عبد الله بن عمر، و عمار بن ياسر، و ابى ذر غفارى، و سلمان فارسى، و اسعد بن زراده، و خزيمه بن ثابت و ابى ايوب انصارى، و سهل بن حنيف، و حذيفه بن يمان، و سمره بن جندب، و زيد بن ثابت و انس بن مالك و غير آنها از صحابه رضوان الله عليهم مرفوعا رسيده است، و از گروهى از آنها كه قطع بخبر آنها حاصر است صحت آن بثبوت رسيده و نيز مسلم شده است كه اين گفتار از رسول خدا صلى الله عليه و آله در روز غدير خم صادر گرديده، چنانكه استاد ما ابو عمر محمد بن احمد بن قدامه مقدسى، بطور قرائت بر او- بما خبر داد از امام فخر الدين على بن احمد مقدسى سپس حديث مناشده را بطرق متعدد ذكر نموده است.

18- حافظ ابن حجر عسقلانى، متوفاى 852 حديث مزبور را در " تهذيب التهذيب " در موارد متعدد و بطرق متعدد روايت نموده، از جمله در جلد 7 از كتاب مزبور ص 337، و در ص 339 خود نامبرده گويد: مولف "ابو الحجاج مزى متوفاى 742 "از آنچه كه ابن عبد البر ذكر نموده تجاوز نكرده است، و بهمين مقدار هم ميتوان قناعت كرد، ليكن حديث موالات را از عده اى ذكر نموده كه فقط نام آنها را برده، و ابن جرير طبرى در تاليفى از خود آنرا جمع نموده و در تاليف نامبرده چندين برابر آنها مذكور است، و ابو العباس ابن عقده صحت حديث را تاييد و گردآورى طرق آنرا مورد توجه و اعتنا قرار داده و از هفتاد صحابى يا بيشتر با دقت در اسناد حديث مزبور را روايت نموده، و در جلد 7 " فتح البارى " ص 61 گويد، كسى كه بيشتر از همه مناقب حضرت على عليه السلام را از ميان احاديث نيكو بطور مستوفى گرد آورده نسائى است در كتاب خصائص، و اما حديث: من كنت مولاه فعلى مولاه، اين حديث را ترمذى و نسائى با بررسى در اسناد آن كه جدا داراى طرق زيادى است، روايت نموده اند، و ابن عقده آنها را در كتاب جداگانه اى قرار داده و بسيارى از اسنادهاى آن صحيح و حسن است، و روايتى از امام احمد بما گفته است: آنچه از "فضايل و مناقب" على بن ابى طالب عليه السلام بما رسيده- از هيچ يك از صحابه بمانند آن نرسيده است:

19- ابو الخير شيرازى شافعى "شرح حال او در ج 1 ص 213 گذشت" در كتاب " ابطال الباطل " كه در رد بر " نهج الحق " نوشته چنين گويد: و اما آنچه كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت شده كه در روز غديرخم ذكرى از على بميان آورده در حاليكه دست او را گرفته بود و فرمود: الست اولى بكم من انفسكم؟ حديث مزبور در صحاح ثبت و بتحقيق پيوسته و ما سر آنرا در ترجمه كتاب " كشف الغمه فى معرفه الائمه " ذكر نموده ايم.

20- حافظ جلال الدين سيوطى شافعى، متوفاى 911 بمتواتر بودن اين حديث تصريح نموده و عده اى از علماء حديث بعد از او اين سخن را از او حكايت و نقل نموده اند چنانكه خواهد آمد.

21- حافظ ابو العباس، شهاب الدين قسطلانى، متوفاى 923 در جلد 7 كتاب " المواهب اللدنيه " ص 13 گويد: و اما حديث ترمذى و نسائى: من كنت مولاه فعلى مولاه، شافعى گويد: مراد از اين ولاء، ولاء اسلام است، مانند قول خداى متعال: ذلك بان الله مولى الذين آمنوا و ان الكافرين لا مولى لهم و سخن عمر: اصبحت مولى كل مومن يعنى: ولى كل مومن، و طرق اين حديث خيلى زياد است، و همه را ابن عقده در كتاب جداگانه جمع كرده و بسيارى از اسنادهاى آنها صحيح و حسن ميباشد.

22- حافظ شهاب الدين، ابن حجر هيثمى، مكى، متوفاى 974 در " الصواعق المحرقه " ص 25 در رد استدلال شيعه بحديث غدير گويد: و جواب اين شبهه كه قوى ترين شبهات آنها "يعنى شيعه" است محتاج بمقدمه ايست و مقدمه مزبور بيان حديث و مخرج آنست، بيان آن اينست كه: حديث مزبور، حديثى است صحيح و شكى در آن نيست، چه آنكه جماعتى "از علماء حديث" مانند: ترمذى و نسائى و احمد با بررسى و دقت در اسناد آنرا روايت كرده اند، و طرق آن خيلى زياد است، و از اينجا است كه شانزده نفر از صحابه "پيغمبر صلى الله عليه و آله" آنرا روايت نموده اند، و در روايتى از احمد مذكور است كه اين حديث را سى نفر از صحابه- از پيغمبر صلى الله عليه و آله شنيده اند و در زمان خلافت على عليه السلام هنگاميكه با او معارضه و منازعه شد، بمدلول آن درباره او شهادت دادند، و قريبا خواهد آمد، و بسيارى از اسنادهاى آن صحيح و حسن است، و آنكه در صحت اين حديث قدح روا داشته نبايد مورد توجه باشد و همچنين سخن آنكه در رد آن حديث ايراد كرده باستناد اينكه "در آن هنگام" على عليه السلام در يمن بوده، در خور توجه و قابل اعتناء نيست، چه آنكه بازگشت آنجناب از يمن و درك حج با پيغمبر صلى الله عليه و آله بثبوت رسيده است، و سخن بعضى از معترضين داير باينكه زيادتى جمله: اللهم وال من والاه... الى آخر ساختگى است، مردود است، زيرا اين جمله "از سخنان پيغمبر صلى الله عليه و آله" از طرقى روايت شده كه بيشتر آن طرق را ذهبى صحيح دانسته، سپس "ابن حجر" در خصوص رد بر اين داستان در مقامى و رد بر تواتر آن در مقام ديگر، گويد: و لفظ "حديث مزبور" در نزد طبرانى و غير او بسند صحيح چنين است كه: پيغمبر صلى الله عليه و آله در غدير خم- زير درختان خطبه ايراد نمود و سپس فرمود: ايها الناس، همانا خداوند مهربان و دانا مرا آگاه فرمود... تا آخر حديث كه در ج 1 ص 59- 58 ذكر شد. و در ص 73 " صواعق " در مقام تعدد مناقب اميرالمومنين عليه السلام گويد: حديث چهارم- روز غديرخم پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: " من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، ".، تا پايان حديث، و بتحقيق در شبهه، يازدهم گذشت، و همچنين گذشت اينكه سى تن از صحابه آنرا از پيغمبر صلى الله عليه و آله روايت نموده اند و اينكه بسيارى از طرق آن صحيح- يا- حسن است، و سخن در پيرامون معناى حديث بطور كامل در آنجا مذكور افتاد.

و در شرح قصيده همزيه بوصيرى در ص 221 در شرح اين بيت از قصيده او:

و على صنو النبى و من دين فوادى وداده و الولاء گويد: يعنى يارى او و دفاع از مقام او و رد بر آنكه با او در امر خلافت نزاع و معارضه نمود و رد آنان كه اجماع بر خلافت آنجناب را منظور ننمودند و آنانكه بر او خروج نمودند و در امر خلافت با ستيزه كردند و نسبتهاى ناروائى بانجناب دادند، در حاليكه از آن نسبت ها برى بود، و رعايت "دوستى و يارى" آنجناب بمنظور عمل نمودن به مدلول سخن پيغمبر صلى الله عليه و آله است چه بصحت پيوسته كه فرمود: اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، ان عليا منى و انا منه، و هو ولى كل مومن بعدى.. و بمنظور تاكيد دفاع از آنجناب، بواسطه زيادى دشمنان او از بنى اميه و خوارج كه در دشنام دادن و نكوهش او مدت هزار ماه حتى بر منبرها كوتاهى نكردند، "ناظم مذكور" اين معنى را بالاخص در نظم خود آورده. و ولاء او را آئين خود قرار داده و براى تامين همين منظور بزرگان حفاظ نشر فضايل آنجناب را بكار بستند تا نسبت بامت خيرانديشى نموده و حق را يارى نموده باشند، و از همين نقطه نظر است كه احمد گويد: بمانند فضائلى كه درباره على بدست آمده درباره احدى "از صحابه" نيامده، و اسماعيل قاضى و نسائى، و ابو على نيشابورى، گفته اند: اغلب آنچه درباره على رسيده باسنادهاى صحيح و حسن در حق هيچيك از صحابه وارد نشده، از جمله آنها روايتى است بصحت رسيده كه: " ان الله تعالى يحبه و ان رسول الله يحبه " يعنى همانا خداى تعالى دوست ميدارد او "على عليه السلام" را و همانا رسول خدا صلى الله عليه و آله دوست ميدارد او را، بلكه ترمذى روايت نموده كه: "على عليه السلام" محبوبترين مردم بود در نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله تا آنجا كه گويد: چون آيه مباهله "آيه 60 از سوره آل عمران" نازل گشت رسول خدا صلى الله عليه و آله على و فاطمه و دو فرزندش را بسوى خود خواند و سپس گفت: بار خدايا، اينان اهل "خانواده" من هستند، و نيز فرموده است كه: من سرور فرزندان آدم هستم و على سرور عرب است، لكن از طرف بعضى بتصحيح محدث معروف حاكم نسبت باين حديث اعتراض شده است و نيز بصحت رسيده كه "رسول خدا صلى الله عليه و آله" فرمود:

من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه.

اين حديث را سى نفر از صحابه روايت نموده اند، و نيز از جمله رواياتى كه بصحت پيوسته اينست كه خداى متعال امر فرمود پيغمبر صلى الله عليه و آله را كه: چهار نفر را دوست بدارد و خبر داد پيغمبرش را كه ذات اقدس او نيز آنها را دوست ميدارد، و از جمله آن چهار نفر على عليه السلام است، و نيز بصحت پيوسته اينكه دوست نميدارد او را مگر مومن و دشمن نميدارد او را مگر منافق، و اينكه هر كس باو ناسزا بگويد، به پيغمبر صلى الله عليه و آله گفته، و اينكه او "على عليه السلام" نبود ميكند بر تاويل قرآن همانطور كه پيغمبر صلى الله عليه و آله نبرد فرمود بر تنزيل قرآن، و اينكه دو گروه در مورد على عليه السلام هلاك ميشوند، دوستى كه افراط در دوستى او كند "يعنى دوستى را منتهى به غلو نمايد" و دشمنى كه در دشمنى او شدت و عناد بورزد، و همانا كشنده آنجناب "ابن ملجم " لع "" شقى تر آخرين است همانطور كه پى كننده ناقه "صالح" شقى تر اولين است.

23- جمال الدين حسينى، شيرازى، متوفاى 1000 در كتاب اربعين خود پس از ذكر حديث غدير و نزول آيه: " سال سائل " در اين داستان گويد: اصل اين حديث سواى داستان حارث متواتر از اميرالمومنين عليه السلام رسيده و داستان حارث نيز متواترا از پيغمبر صلى الله عليه و آله روايت شده است، داستان مزبور را جمع كثير و گروه بسيارى از صحابه روايت نموده اند و ابن عباس آنرا روايت كرده، سپس لفظ ابن عباس و حذيفه بن اسيد غفارى و حديث ركبان را روايت كرده است.

24- جمال الدين ابوالمحاسن، يوسف بن صلاح الدين حنفى، در كتاب " المعتصر من المختصر " ص 413 گويد: ابوالطفيل واثله بن اسقع گفت: على بن ابى طالب عليه السلام مردم را در رحبه جمع نمود و سپس فرمود: سوگند ميدهم بخداى عز و جل هر مردى را كه سخنان رسول خدا صلى الله عليه و آله را در روز غديرخم شنيده "برخيزد و شهادت دهد".

پس جماعتى از آنها برخاستند و شهادت دادند باينكه رسول خدا صلى الله عليه و آله در روز غديرخم فرمود:

آيا نميدانيد كه ولايت من بمومنين بيشتر و سزاوارتر است از خود آنها؟؟ آنحضرت اين سخن را در حال ايستاده فرمود و سپس دست على عليه السلام را گرفت و فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه. ابوالطفيل گويد: من از آن جمع بيرون شدم در حالتيكه از اين سخن و اين جريان در نفس خود چيزى احساس ميكردم پس زيد بن ارقم را ملاقات نمودم و آنچه را كه شنيده بودم باو خبر دادم، گفت: متهم نخواهى بود، من "نيز" اين سخنان را از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم، پس آنكسى كه خروج على عليه السلام را به حج با رسول خدا صلى الله عليه و آله و گذشتن او را در راه به غدير خم انكار نمود، و گفت: على عليه السلام با شتران قربانى از يمن آمد در خورد توجه و اعتنا نيست زيرا هر چند كه آنجناب هنگام خروج رسول خدا صلى الله عليه و آله از مدينه بقصد حج در خدمت آنجناب نبود ولى در بازگشت، با رسول خدا صلى الله عليه و آله بود براهى كه از غدير خم ميگذشت، بنابراين جا دارد كه اين سخنان پيغمبر صلى الله عليه و آله در مراجعت بوده و اين نظر را حديث صحيح تاييد ميكند، كه اين گفتار رسول خدا صلى الله عليه و آله در غديرخم هنگامى بوده كه آنجناب از حج بر ميگشته و بمدينه مراجعت ميفرموده است، از زيد بن ارقم رسيده به او گفت: چون رسول خدا صلى الله عليه و آله از حجه الوداع مراجعت كرد و در غدير خم نزول فرمود حسب امر آن جناب درختانرا كوفتند.. و نامبرده حديث مزبور را بلفظ زيد كه ذكر شد از طريق نسائى در ج 1 ص 64 بيان داشته است.

25- شيخ نور الدين هروى، قارى حنفى، متوفاى 1014 در ج 5 " المرقاه شرح المشكوه " ص 568 بعد از روايت حديث مزبور بطرق مختلفه گويد: و حاصل كلام اينست كه اين حديث صحيح است و شكى در آن نيست، بلكه بعض از علماء حفاظ آنرا از احاديث متواتره بشمار آورده اند، زيرا در روايتى از احمد مذكور است كه سى نفر از صحابه آنرا از پيغمبر صلى الله عليه و آله شنيده اند و در آنهنگام كه او "على عليه السلام" در ايام خلافتش مورد معارضه و منازعه قرار گرفته بود آنچه را كه درباره آنجناب "از پيغمبر صلى الله عليه و آله" شنيده بودند درباره او شهادت دادند، و در ص 584 گويد: احمد آنرا در مسند خود روايت نموده و كمترين مرتبه اين حديث اينست كه- حسن- باشد، بنابراين سخن آنكه داير بقدح و ترديد نسبت بثبوت اين حديث ايراد شده و آنرا بعنوان اينكه على در آنهنگام در يمن بوده است رد كرده در خور اعتنا و قابل توجه نيست، زيرا به ثبوت رسيده كه آنجناب از يمن مراجعت و حج را با پيغمبر صلى الله عليه و آله درك نموده است، و شايد سبب گفتار ترديد آميز اين گوينده اين بوده كه پنداشته است كه پيغمبر اين گفتار "من كنت مولاه.. "را هنگام عزيمت از مدينه بمكه و رسيدن به غديرخم فرموده است پس از اين مرحله سخن بعض از ارباب حديث داير باينكه. زيادتى جمله: " اللهم وال من والاه.. " ساختگى است مردود است، چه آنكه اين زيادتى از طرقى روايت شده كه بسيارى از آن طرق را ذهبى بصحت پذيرفته است.

26- زيد الدين مناوى شافعى، متوفاى 1031 در ج 6 " فيض القدير " صفحه 218 گويد: ابن حجر گفته كه "حديث غدير" حديثى است كه از طرق بسيار زيادى روايت شده و ابن عقده تمام طرق آنرا در كتاب جداگانه اى جمع نموده كه بعض از آن طرق صحيح و بعض ديگر حسن است، و در بعض از طرق مذكوره تصريح نموده كه اين "يعنى سخنان پيغمبر صلى الله عليه و آله درباره على عليه السلام" در روز غدير خم وقوع يافته، و بزار در روايت خود اين زيادتى را "در دنبال سخنان پيغمبر صلى الله عليه و آله" روايت نموده كه فرمود: " اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و احب من احبه، و ابغض من ابغضه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله ".

و چون ابوبكر و عمر اين سخنان "پيغمبر صلى الله عليه و آله" را شنيدند، طبق روايتى كه دار قطنى از سعد بن ابى وقاص نقل نموده- گفتند: " امسيت يابن ابى طالب مولى كل مومن و مومنه " يعنى گرديدى اى پسر ابى طالب مولاى هر مرد و زن مومنى و نيز با دقت در سند روايت نموده كه بعمر گفته شد: تو نسبت بعلى عليه السلام حسن رفتارى ميكنى كه مانند آنرا نسبت بهيچ يك از صحابه ننموده اى؟ عمر گفت: همانا او "على عليه السلام" مولاى من است، سپس بعد از روايت حديث نزول آيه " سال سائل بعذاب واقع " در روز غدير، گويد: هيثمى گفته كه رجال احمد ثقه هستند، و در موضع ديگر گفته: رجال او رجال صحيح هستند و مصنف "سيوطى" گفته: حديث متواتر است.

27- نور الدين حلبى شافعى، متوفاى 1044، در جلد 3 " السيره الحلبيه " ص 302 آنچه را كه داير بصحت حديث و ورود آن بسندهاى صحيح و حسن از ابن حجر گذشت ذكر كرده و قابل توجه نبودن سخن آن كسى را كه در صحت حديث قدح كرده و يا ذيل آن را ساخته دانسته نقل نموده و ورود آن را از طرقى كه بسيارى از آن طرق را ذهبى بصحت پذيرفته، بيان داشته است.

28- شيخ احمد بن با كثير مكى، شافعى، متوفاى 1047 در كتاب " وسيله المال فى عد مناقب الال " بعد از روايت حديث مزبور بلفظ حذيفه بن اسيد، و عامر ابن ليلى، و ابن عباس، و براء بن عازب گفت: اين حديث را بزار برجال صحيح از فطر بن خليفه با دقت در طريق روايت نموده و نامبرده ثقه است، و نيز از ام سلمه رضى الله عنها روايت كرده، سپس لفظ ام سلمه و بعد لفظ سعد بن ابى وقاص را ذكر نموده، بعد از آن گويد: دار قطنى در فضايل از معقل بن يسار رضى الله عنه با ذيت در طريق آورده كه گفت: از ابى بكر رضى الله عنه شنيدم كه ميگفت: على بن ابى طالب عترت رسول خدا صلى الله عليه و آله است يعنى از آنها است كه پيغمبر صلى الله عليه و آله تاكيد فرموده بر تمسك بانها و پيروى راه آنها، زيرا آنها ستارگان درخشان راه "سعادت" هستند، هر كه از آنها پيروى كند "بسر منزل سعادت" راه يافته است، و ابوبكر او را مخصوص باين فضيلت دانسته، بعلت اينكه آنجناب در اين شان و مرتبت امام و پيشوا است و در شهر علم و عرفان است، و بالنتيجه، او امام ائمه و عالم امت است، و گوئى، ابى بكر اين روش را از اختصاص دادن رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آن حضرت را در روز غدير خم در ميان همگان بخصوصياتى كه ذكر شد اتخاذ نموده است، و اين حديث صحيح است و ترديدى در آن نيست و هيچگونه شكى كه منافى آن باشد، در آن وجود ندارد و اين حديث از گروه بسيارى از صحابه روايت شده و شيوع و اشتهار كامل يافته. و تنها در شهرت آن مجمع حجه الوداع كافيست، شيخ الاسلام عسقلانى رحمه الله تعالى گويد: حديث: " من كنت مولاه... " را ترمذى و نسائى با دقت در طريق روايت نموده اند و طرق خيلى زيادى دارد، و ابن عقده تمام طرق حديث مزبور را در كتاب جداگانه اى جمع نموده، و بسيارى از اسنادهاى آن صحيح و حسن است، دلالت بر اين معنى دارد آنچه كه ابو الطفيل رضى الله عنه روايت كرده كه: على رضى الله عنه و كرم وجهه در دوران خلافتش مردم را در رحبه كه موضعى است در عراق جمع كرد سپس بپا خاست و حمد و ثناى الهى را بجا آورد تا پايان روايت كه در ص 29 ذكر شده است.

29- شيخ عبد الحق دهلوى بخارى، متوفاى 1052 در شرح المشكات گفتارى دارد كه مفاد و ترجمه آن اينست: و اين حديث بدون شك و ترديد صحيح است جمعى مانند ترمذى و نسائى و احمد آنرا روايت نموده اند، و طرق آن بسيار است شانزده نفر از اصحاب "پيغمبر صلى الله عليه و آله" آنرا روايت كرده اند، و در روايتى مذكور است كه: سى تن از صحابه آنرا از پيغمبر صلى الله عليه و آله شنيدند و در زمانى كه آنحضرت در ايام خلافت مورد معارضه و منازعه قرار گرفته بود بانچه شنيده بودند درباره على عليه السلام شهادت دادند، و بسيارى از اسناد آن صحيح و حسن است، و اظهارات آن كس كه در صحت آن سخن گفته قابل توجه و اعتنا نيست. و همچنين گفتار بعض از معترضين باينكه. زيادتى جمله: " اللهم وال من والاه.. " ساختگى است چه آنكه بطرق مختلفه روايت شده كه اكثر آن طرق را ذهبى بصحت پذيرفته است