الغدير جلد ۲

علامه شیخ عبدالحسین احمد امينى نجفی (ره)
ترجمه محمد تقى واحدى

- ۲۲ -


و گوشه آنرا از پشت سرش افكند، و اين روايت را علامه زرقانى در جلد 5 " شرح المواهب " ص 10 ذكر نموده.

و شيخ الاسلام حموينى در باب دوازدهم از " فرايد السمطين " از طريق احمد بن نيع باسناديكه عده اى از حفاظ و ارباب دقت نظر در آن هستند از ابى راشد از على عليه السلام روايت نموده كه گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: همانا خداى عز و جل مرا در بدر و حنين بفرشتگانى يارى فرمود كه چنين عمامه اى بر سر داشتند، و اين "عمامه" سد و حائلى است بين مسلمين و مشركين، اين سخن را پيغمبر صلى الله عليه و آله هنگامى بعلى عليه السلام فرمود كه در روز غدير عمامه بر سر آنجناب نهاد و طرفى از آنرا بدوش آنجناب افكند، و باسناد ديگرى از طريق حافظ ابى سعيد شاشى "شرح حال او در جلد 1 ص 170 گذشت" روايت كرده كه: رسول خدا صلى الله عليه و آله عمامه خود "موسوم به سحاب" را بر سر على بن ابى طالب عليه السلام نهاد و دو طرف آنرا از جلو و عقب او افكند، سپس فرمود: رو بمن كرد، آنحضرت رو نمود، بعد فرمود پشت بمن كن، آنحضرت پشت نمود، سپس فرمود: فرشتگان به نزد من چنين آمدند.

اين روايت را بهمين لفظ، جمال الدين زرندى حنفى در "نظم درر السمطين" و جمال الدين شيرازى، در اربعين خود، و شهاب الدين احمد، در توضيح الدلايل روايت نموده و اين جمله را افزوده اند: سپس پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود:

من كنت مولاه، فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله.

و حموينى باسناد ديگر از طريق حافظ ابى عبد الرحمن ابن عايشه از على عليه السلام روايت كرده كه فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله در روز غدير خم عمامه اى بر سر من نهاد و حاشيه آنرا بر شانه ام افكند و فرمود: همانا خداوند در روز بدر و حنين مرا يارى كرد بفرشتگانى كه چنين عمامه بر سر داشتند، و بهمين لفظ حديث مذكور را، ابن صباغ مالكى در " الفصول المهمه " ص 27 و حافظ زرندى در " نظم درر السمطين " و سيد محمود قارى مدنى در " الصراط السوى " روايت نموده اند.

فايده: ابوالحسين ملطى در " التنبيه و الرد " ص 26 چنين گويد: گفتار رافضيان، باينكه: على در سحاب است- منشاء آن، سخن پيغمبر صلى الله عليه و آله است بعلى عليه السلام كه روى بسوى من كن در حالتيكه او عمامه پيغمبر صلى الله عليه و آله را كه موسوم به سحاب بود بر سر داشت، در اين هنگام پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: بتحقيق، على عليه السلام آمد در حاليكه، در سحاب است، يعنى عمامه ايرا كه نامش سحاب است، پوشيده و رافضيان اين موضوع را بغير معنى خود تاويل نمودند!

و بطوريكه در " بحر الزاخر " ص 215 مذكور است، غزالى گويد: پيغمبر صلى الله عليه و آله عمامه اى داشت كه سحاب ناميده ميشد، و آنرا بعلى عليه السلام بخشيد، و چه بسا على عليه السلام با اين عمامه ظاهر ميشد، و رسول خدا صلى الله عليه و آله ميفرمود: اتاكم على فى السحاب- يعنى على بسوى شما آمد در حالتيكه در سحاب است، و حلبى در جلد 3 " السيره الحلبيه " ص 369 گويد پيغمبر صلى الله عليه و آله عمامه اى داشت كه آنرا سحاب ميناميدند، آنرا بعلى بن ابى طالب كرم الله وجهه پوشانيد، و چه بسا كه على كرم الله وجهه با آن عمامه ظاهر ميشد و پيغمبر صلى الله عليه و آله ميفرمود: على بسوى شما آمد در حاليكه در سحاب است، و مقصود آنحضرت همان عمامه بود كه آنرا باو بخشيده بود.

امينى گويد: آنچه به شيعه نسبت داده ميشود در گفتار اين جمله "على فى السحاب" همين معنى است، و- احدى از شيعه هيچگاه معنى ديگرى براى اين جمله در نظر نگرفته چنانكه ملطى گمان برده بلكه مردمانى اين جمله را بمعناى ديگرى تاويل و آنرا بر سبيل افترا و تهمت بما نسبت داده اند، حساب خيانت و افتراء آنها در دست خدا است.

بنابر آنچه ذكر شد، اين روز تاجگذارى فرخنده ترين روز است در اسلام و بزرگترين روز جشن و سرور است براى دوستداران اميرالمومنين عليه السلام، همانطور كه براى دشمنان و بد انديشان روز غم و غصه و كينه اندوزى است.

وجوه يومئذ مسفره، ضاحكه مستبشره، و وجوه يومئذ عليها غبره، ترهقها قتره

" سوره عبس "

سخنى چند از حفاظ حديث و صحابان نظر پيرامون سند حديث

در بكار بستن اين بحث، نه درباره درستى، و صحت حديث، و نه بمنظور اثبات تواتر آن نياز و داعى براى ما وجود نداشته، چه آنكه خود حديث فى حد ذاته با واقعيت خود از هر گونه دليل و استدلال بى نياز است، كرا ميرسد كه صحت آنرا منكر شود؟ در حاليكه بسيارى از رجال سند آن آنانى هستند كه در صحيح مسلم و صحيح بخارى نامشان ثبت و مورد اعتماد و ثقه بودن آنها تاييد شده؟، و كدام عنصر لجوج و عناد پيشه را امكان آن هست كه تواتر لفظى "در جمله حديث" و تواتر معنوى "در تفاصيل" و تواتر اجمالى آن را در تمام شئون آن رد يا انكار نمايد؟ در حاليكه دور و نزديك بوقوع آن گواه و در روايت آن اتفاق نموده اند و اكثر مولفين در حديث و تاريخ و تفسير و كلام آنرا در مولفات خود ثبت و ضبط نموده اند و گروه ديگر اين داستان را جداگانه تدوين نموده و تاليفاتى ببار آورده اند، و خلاصه آنكه اين واقعه از هنگامى كه منادى رشد و سعادت بشر با صداى روح فزاى خود آن را اعلام فرموده در فضاى احساسات و مسامع خلق تا عصر حاضر طنين افكنده و در آينده نيز بمرور قرنها و گذشتن زمان برقرار و جاودان است، و هر كس در قبال چنين حقيقت در مقام ترديد يا انكار برآيد بمانند كسى است كه خورشيد تابان را ناديده بگيرد و اشعه جهان آراى آن را انكار نمايد بنابراين انگيزه ما در ايراد اين بحث فقط بيان اين حقيقت ثابت است كه هم آهنگى و اتفاق همگان "مولف و مخالف" را نسبت باين حقيقت آشكار و مهم نشان دهيم كه عموما بر صحت و تواتر اين داستان اذعان نموده اند، تا خوانندگان بدانند، هر كس از اين شاهراه منحرف شود از مسير مستقيم حقيقى جدا شده و از وجهه مورد اتفاق و اجتماع امت اسلامى رو گردانده در حاليكه خود معتقد و معترف است كه امت اسلامى بر يك امر خبط و خلاف واقع اجتماع و اتفاق نميكند.

اينك از جمله بزرگان علماء و حفاظ كه به صحت اين حديث تصريح نموده اند:

1- حافظ، ابو عيسى ترمذى متوفاى 279 در جلد 2 صحيح خود در ص 298 بعد از ذكر حديث مزبور گويد: اين حديث، حسن و صحيح است.

2- حافظ، ابو جعفر طحاوى، متوفاى 279 در جلد 2 " مشكل الاثار " در ص 308 گويد: ابوجعفر گفته: منكرى در مقام دفع ورد اين حديث برآمده و پنداشته كه وقوع اين امر ممكن نيست و اشعار نموده كه هنگام بيرون شدن پيغمبر صلى الله عليه و آله از مدينه بمنظور حج كه در راه خود از غدير خم در جحفه گذشته، على عليه السلام با آنحضرت نبوده است!!

و در اين باره حديثى را كه احمد باسنادش براى ما روايت كرده ذكر نموده وى گفت: حديث نمود ما را جعفر بن محمد عليهما السلام از پدرش كه فرمود بر جابر بن عبد الله داخل شديم ذكرى از حديث خود در خصوص حج پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله بميان آورد و سپس گفت: على عليه السلام شتر قربانى پيغمبر صلى الله عليه و آله را از يمن آورد، و سپس بقيه حديث را ذكر نموده.

ابوجعفر گفته، اسناد اين حديث صحيح است و احدى را نسبت براويان آن طعنى نيست و در آن حديث چنين است كه اين سخن رسول خدا صلى الله عليه و آله بعلى عليه السلام در غدير خم هنگام بازگشت آنجناب از حج خود بمدينه بوده، نه هنگام خروج از مدينه براى حج و اين گوينده منكر بپندار خود گفته كه اين حديث در مورد اين داستان از سعد بن ابى وقاص روايت شده و اين سخن رسولخدا صلى الله عليه و آله در غدير خم هنگامى خروج او از مدينه بسوى حج بوده نه در بازگشت از حج بسوى مدينه.

ابوجعفر گويد: صحيح در اين موضوع اينست كه: حكم اين روايت را از عايشه دختر سعد نگرفته و بلكه آنرا از مصعب بن سعد گرفته، و همچنين غير ليث آنرا روايت كرده، كسى كه در ضبط روايت بصير و مورد اعتماد است و قول او در آن حجت است، و او شعبه بن حجاج است.

3- فقيه، ابو عبد الله محاملى بغدادى، متوفاى 330 صحت اين حديث را در امالى خود بطوريكه در ج 1 ص 103 گذشت تاييد نموده.

4- ابو عبد الله حاكم متوفاى 405 روايت مزبور را بطرق متعدد آورده و در " المستدرك " صحت آنرا تاييد كرده چنانكه در محل خود گذشت.

5- ابو محمد، احمد بن محمد عاصمى در " زين الفتى " گويد: پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: من كنت مولاه، فعلى مولاه، و اين حديثى است كه امت اسلامى آنرا با پذيرش دريافت نموده و با اصول موافق است، سپس آنرا بطوريكه در محل خود گذشت بطرق مختلف روايت نموده.

6- حافظ، ابن عبد البر قرطبى، متوفاى 463 در جلد 2 " الاستيعاب " ص 373 بعد از ذكر حديث مواخات "اعلام و اجراء آئين برادرى" و دو حديث "رايت" و "غدير" گويد: همه اينها اخبارى است كه به ثبوت رسيده.

7- فقيه، ابوالحسن ابن المغازلى شافعى، متوفاى 483 در كتاب خود " المناقب " بعد از آنكه حديث مزبور را از استاد خود ابوالقاسم فضل بن محمد اصفهانى روايت كرده گويد: ابوالقاسم گفت اين حديث از رسول خدا صلى الله عليه و آله صحيح است و آنرا حدود يكصد تن روايت نموده اند كه از جمله آنها عشره مبشره است، و اين حديثى است ثابت و هيچ نقص و علتى براى آن بنظر نرسيده، على عليه السلام مخصوص و متفرد باين فضيلت است و احدى در اين فضيلت با آنجناب شريك نبوده است.

8- حجه الاسلام ابو حامد غزالى متوفاى 505 در " سر العالمين " ص 9 گويد: برهان و حجت چهره گشود و تمام فرق "امت اسلامى" اتفاق نمودند بر متن حديث از خطبه او "رسول خدا صلى الله عليه و آله" در روز غدير خم باتفاق جميع كه آنحضرت ميفرمود: " من كنت مولاه فعلى مولاه " سپس، عمر گفت: به. به... تا آخر داستان، تمام سخن در مفاد حديث انشاء الله خواهد آمد.

9- حافظ، ابو الفرج، ابن جوزى حنبلى، متوفاى 597 در " المناقب " گويد: علماء تاريخ اتفاق دارند بر اينكه داستان غدير بعد از بازگشت پيغمبر صلى الله عليه و آله از حجه الوداع در هجدهم ذى حجه بوده، در حاليكه از صحابه و صحرانشينان و ساكنين اطراف مكه و مدينه يكصد و بيست هزار تن با آنجناب بودند، و اين گروه كسانى بودند كه با پيغمبر صلى الله عليه و آله حجه الوداع را درك نمودند و اين سخن را از او شنيدند و شعرا در اين موقع و راجع باين داستان اشعار بسيار سرودند.

10- ابو المظفر، سبط ابن جوزى، حنفى، متوفاى 654 در تذكره خود در ص 18 بعد از ذكر حديث غدير و بيان آغاز و انجام آن و تهنيت عمر، بطرق متعدد گويد: و همه اين روايات را احمد بن حنبل در " الفضايل " با تفصيل بيشترى بررسى و روايت نموده، بنا بر اين هر گاه گفته شود: روايتى كه مشتمل بر اين سخن عمر رضى الله عنه: اصبحت مولاى و مولى كل مومن و مومنه ميباشد ضعيف است، پاسخ آن اينست كه: اين روايت صحيح است، و ضعيف همانا روايتى است كه آنرا، ابوبكر احمد بن ثابت خطيب از عبد الله بن على بن بشر، از على بن عمر دار قطنى از ابى نصر حبشون بن موسى بن ايوب خلال تا مى رساند آنرا به ابى هريره "بطور مرفوع- يعنى- بدون ذكر بقيه راويان" روايت كرده و در پايان آن گفته: چون پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه، اين آيه نازل شد: اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا، گفته اند، حبشون بتنهائى اين حديث را آورده، و ما ميگوئيم: بحديث حبشون استدلال نكرده ايم، و بلكه استدلال ما بحديثى است كه احمد در " الفضايل " از براء بن عازب روايت نموده و اسناد آن صحيح است، تا آنجا كه گويد: علماء تاريخ متفقند بر اينكه داستان غدير بعد از مراجعت پيغمبر صلى الله عليه و آله از حجه الوداع در هجدهم ذى الحجه وقوع يافته كه در ميان جمع صحابه كه يكصد و بيست هزار تن بودند فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه،.. تا آخر حديث. پيغمبر صلى الله عليه و آله باين مطالب با عبارات واضح تصريح فرموده نه تلويح و اشاره انتهى و بزودى تتمه سخنش در مبحث " مفاد حديث " انشاء الله ذكر خواهد شد.

11- ابن ابى الحديد معتزلى، متوفاى 655 در جلد 2 شرح نهج البلاغه ص 449 حديث تهنيت را از جمله اخباريكه در فضايل اميرالمومنين شيوع و اشتهار دارد بشمار آورده، در ص 148 از او مستفيض و شايع بودن داستان احتجاج اميرالمومنين عليه السلام در روز شورى كه در آن حديث غدير ذكر شده گذشت.

12- حافظ، ابو عبد الله گنجى شافعى، متوفاى 658، در " كفايه الطالب " ص 15 بعد از ذكر حديث از طرق احمد گويد: احمد در مسند خود اين حديث را چنين آورده و كافى است كه مثل او يكراوى آنحديث را بسند واحد بياورد تا چه رسد باينكه تمام طرق روايت را چنين پيشوائى جمع آورى كند و بعد از آنكه حديث مزبور را از طرق حافظ ابى عيسى ترمذى "در جامع خود" روايت نموده گويد: حافظ دار قطنى طرق اين روايت را در جزء "مستقلى" جمع نموده، و حافظ ابن عقده كوفى كتاب جداگانه اى در اين باره تاليف نموده، و اهل سير و تواريخ داستان غديرخم را روايت نموده اند و محدث شامى در كتاب خود آنرا بطرف مختلفه از تعدادى از صحابه و تابعين نقل و ذكر نموده، اين موضوع را استادان بطور عالى بمن خبر دادند، و حافظ نامبرده "گنجى" داستان مزبور را در ص 17 باسنادش از محاملى روايت نموده سپس خود گويد اين حديث مشهور و حسن است و راويان مورد اعتماد و ثقه آنرا روايت نموده اند، و پيوستگى اين اسنادها بيكديگر برهانى است در صحت نقل.

13- شيخ ابو المكارم، علاء الدين سمنانى، متوفاى 736 در " عروه الوثقى " گويد: و رسول خدا صلى الله عليه و آله بعلى "عليه السلام و سلام الملائكه الكرام" فرمود: انت منى بمنزله هارون من موسى و لكن لا نبى بعدى و در غديرخم بعد از حجه الوداع در حاليكه شانه او را گرفته بود در حضور گروهى از مهاجر و انصار فرمود:

من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه.

و اين حديثى است كه همگان بصحت آن اتفاق دارند، بنابراين، على عليه السلام سرور اولياء شد و قلب او بر قلب محمد عليه التحيه و السلام بود، و بهمين راز، سرور صديقين يار غار پيغمبر صلى الله عليه و آله ابوبكر اشاره نموده، در آنهنگام كه ابى عبيده ابن جراح را بسوى على عليه السلام براى حضور در نزد خود فرستاد و گفت: اى ابا عبيده تو امين اين امت هستى، من تو را بسوى كسى ميفرستم كه با آنكه ديروز او را از دست داديم "يعنى پيغمبر صلى الله عليه و آله" هم مرتبه است، و بنابراين سزاوار و شايسته است كه در نزد او با ادب نيكو سخن بگوئى تا پايان گفتار طولانى او.

14- شمس الدين ذهبى شافعى، متوفاى 748، چنانكه در مقدمه ج 1 ص 146 گذشت نامبرده كتاب جداگانه اى در موضوع داستان غدير تشكيل داده و در " تلخيص المستدرك " حديث مزبور را بطرق مختلف ذكر نموده و تعدادى از طرق آنرا صحيح اعلام كرده و اين گفتار او خواهد آمد كه گفته: صدر حديث متواتر است و من يقين دارم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله آنرا "مراد جمله: من كنت مولاه... است" فرموده، اما، جمله " اللهم وال من والاه " زيادتى است كه در عين حال اسناد آن قوى است و گروهى از اعلام محدثين اعتماد بصحت آن نموده اند چنانكه بكلمات بعض از آنها قريبا واقف خواهيد شد.

15- حافظ، عماد الدين ابن كثير شافعى دمشقى، متوفاى 774 در جلد 5 تاريخش در ص 209 از سنن حافظ نسائى از محمد بن مثنى از يحيى بن حماد از ابى عوانه از اعمش "سليمان" از حبيب بن ثابت از ابى الطفيل از زيد بن ارقم بلفظى كه در ج 1 ص 64 بطريق نسائى مذكور شد. اين حديث را روايت نموده سپس گويد: نسائى در نقل اين روايت از اين جهت منحصر بفرد است "يعنى غير از او بدين لفظ روايت نكرده"، و استاد ما ابو عبد الله ذهبى گفته است كه اين حديث صحيحى است، و حديث مناشده در رحبه را روايت نموده و گفته، اسناد اين حديث نيكو است و آنرا بطرق احمد از زيد روايت كرده و گويد: اسناد آن نيكو و رجال آن با شروط سنن مطابق و ثقه هستند و ترمذى در موضوع ريث حديثى را بدين سند تصحيح نموده و حديث مذكور را بطريق ابن جرير طبرى از سعد بن ابى وقاص روايت نموده و از قول ذهبى گفته كه اين حديث حسن و غريب است و آنرا بطريق ديگر از جابر ابن عبد الله روايت نموده و از قول ذهبى گفته كه اين حديث حسن است و آنرا بطريق ديگر نيز روايت كرده و سپس از قول ذهبى گفته كه: صدر حديث متواتر است "يعنى جمله: من كنت مولاه فعلى مولاه.. "و من بيقين ميدانم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله آنرا فرموده، و اما جمله: " اللهم وال من والاه.. " زيادتى است كه در عين حال اسناد آن قوى است.

16- حافظ، نور الدين هيثمى متوفاى 807 در جلد 9 " مجمع الزوايد " ص 109- 104 حديث مربوط به ركبان را كه قبلا از طريق احمد و طبرانى مذكور افتاد روايت كرده سپس گويد: رجال احمد ثقه هستند، و داستان مناشده را از طريق احمد از ابى الطفيل روايت نموده و گفته رجال آن رجال صحيح مى باشد، جز، فطر و نامبرده ثقه است و داستان مزبور را از طريق ديگر احمد از سعيد بن وهب روايت كرده و گفته رجال آن رجال صحيح ميباشد، و آنرا از طريق بزار از سعيد و زيد