را كه وصى آنها در آن روز بوصايت منصوب شده عيد
بگيرند، راوى گويد: عرض كردم: كسى كه در اين روز
روزه بدارد پاداش او چگونه است؟ فرمود: معادل
پاداش شصت ماه روز داشتن.
و نيز در جلد 1 كافى ص 204 از سهل بن زياد، از
عبد الرحمن بن سالم از پدرش روايت كرده كه گفت: از
حضرت ابى عبد الله عليه السلام سئوال نمودم: آيا
براى مسلمين جز جمعه و اضحى و فطر عيدى هست؟
فرمود: آرى، عيدى كه حرمتش از عيدهاى نامبرده
زيادتر و بزرگتر است، عرض كردم: فدايت شوم آن چه
عيدى است؟ فرمود روزى كه رسول خدا صلى الله عليه و
آله در آن روز اميرالمومنين عليه السلام را منصوب
داشت و فرمود: من كنت مولاه، فعلى مولاه، عرض كردم
آن چه روزى بوده؟ فرمود: تو را چه كار با اينكه چه
روزى بوده؟ چه اينكه سال ميگردد، ولى آن روز هجدهم
ماه ذى حجه است، عرضكردم: ما، در اين روز چه عملى
سزاوار است انجام دهيم؟ فرمود: در آنروز بوسيله
روزه داشتن و عبادت بياد خدا باشيد و محمد صلى
الله عليه و آله و آل او را ياد كنيد، زيرا رسول
خدا صلى الله عليه و آله باميرالمومنين عليه
السلام امر فرمود كه آنروز را عيد بگيرند، و ساير
پيغمبران نيز چنين ميكردند، و باوصياء خود امير
ميكردند كه روز اعلام وصايت را عيد بگيرند.
و باسنادش از حسين بن حسن حسينى، از محمد بن
موسى همدانى، از على بن حسان واسطى، از على بن
حسين عبدى روايت نموده كه گفت: شنيدم حضرت ابى عبد
الله عليه السلام ميفرمود: روزه روز غديرخم در هر
سال در نزد خداوند معادل است با يكصد حج و يكصد
عمره نيكوى پذيرفته شده و اين روز بزرگترين عيد
الهى است الحديث. و در "الخصال" استاد ما- شيخ
صدوق- باسنادش از مفضل بن عمر روايت كرده كه گفت:
بحضرت ابى عبد الله عليه السلام عرض كردم: براى
مسلمين چند عيد وجود دارد؟ فرمود: چهار عيد،
عرضكردم عيدين "فطر- اضحى" و جمعه را ميدانم و
ميشناسم. فرمود: بزرگتر و شريفتر از آنها روز
هجدهم ذى الحجه است، و آن روزيست كه رسولخدا صلى
الله عليه و آله اميرالمومنين عليه السلام را بپا
داشت و او را براى مردم "بامامت و ولايت" منصوب
فرمود، عرض كردم: براى ما در اين روز چه تكاليفى
هست؟ فرمود: واجب است بر شما روزه داشتن اين روز
بعنوان شكر و ستايش خداوند با اينكه ذات اقدس او
در خور اينست كه در هر ساعت شكر و ستايش او انجام
گيرد، و همچنين ساير پيغمبران باوصياء خود امر
كردند كه روزيرا كه وصى آنها منصوب شده عيد
بگيرند.. الحديث..
و در "المصباح" شيخ الطايفه- طوسى- صفحه 513 از
داود رقى، از ابى هارون عمار بن حريز عبدى روايت
نموده كه گفت: در روز هجدهم ذى الحجه بحضور ابى
عبد الله شرفياب شدم، آنجناب روزه دار بود، و بمن
فرمود: اين، روز بزرگى است، خداوند حرمت اين روز
را بر اهل ايمان بزرگ داشته، دين آنها را در اين
روز كامل فرموده و نعمت خود را بر آنها تمام كرده
و عهد و پيمانى را كه با اهل ايمان داشته تجديد
فرموده، حضور آنجناب عرض شد: ثواب روزه داشتن اين
روز چيست؟ فرمود: اين روز. روز عيد و روز خوشحالى
و مسرت است و روزى است كه بعنوان شكر و سپاسگزارى
خداوند بايد روزه داشت و همانا روزه داشتن اين روز
از حيث فضيلت و پاداش معادل شصت ماه روزه داشتن
ماههاى حرام "يعنى محترم" ميباشد الحديث..
و عبد الله بن جعفر حميرى از هارون بن مسلم. از
ابى الحسن ليثى از ابى عبد الله عليه السلام روايت
نموده كه آنجناب بدوستان و شيعيان خود كه در محضر
او بودند فرمود: آيا ميشناسيد روزيرا كه خداوند
بسبب آنروز اسلام را بلند مرتبه ساخت و مناره هاى
دين را در آن آشكار فرمود، و آنروز را براى ما و
براى دوستان و شيعيان ما عيد قرار داده؟ گفتند:
خدا و رسولش و فرزند رسولش داناترند، آيا روز فطر
است سرور ما؟ فرمود: نه، عرض كردند: آيا روز اضحى
است فرمود: نه. و در عين حال اين دو روزيكه نام
برديد روزهاى بزرگ و با شرافتى است. ولى روز تعيين
مناره هاى دين از آندو روز بزرگتر و شريفتر است، و
آن روز هجدهم ذى الحجه است كه رسول خدا صلى الله
عليه و آله در بازگشت از حجه الوداع هنگامى كه
بغدير خم رسيد... تا آخر حديث.
و در حديث حميرى است: بعد از نماز شكرانه روز
غدير در سجده ميگوئى: " اللهم انا نفرج وجوهنا فى
يوم عيدنا الذى شرفتنا فيه بولايه مولانا
اميرالمومنين على بن ابى طالب صلى الله عليه ".
فياض بن محمد بن عمر طوسى در سال 259 در سن نود
سالگى گفت كه: حضرت ابى الحسن على بن موسى الرضا
عليه السلام را در روز غدير ملاقات نمود در حاليكه
گروهى از خواص در محضر مباركش بودند و آنها را
براى افطار نزد خود نگاهداشته بود و در عين حال-
غذا و هدايا و لباس و حتى انگشترى و كفش براى خانه
هاى آنها فرستاده بود و وضع زندگى آنها را "از حيث
معيشت" تغيير داده بود و همچنين وابستگان و
نزديكان خود را از هر جهت بوضع و صورت نوينى
درآورده بود بطوريكه در كليه شئون زندگى و آلات و
ادوات معمولى وضع جديد و نوينى بخود گرفته بودند
كه با روزهاى قبل فرق داشت و آنحضرت فضيلت و سبقت
اين روز را براى آنها بيان ميفرمود.
و در مختصر- بصائر الدرجات- باسناد از محمد بن
علاء همدانى واسطى- و يحيى بن جريح بغدادى روايت
نموده كه آندو، در ضمن حديثى گويند: ما با هم قصد
ملاقات احمد بن اسحاق قمى- نماينده حضرت ابى محمد
عسكرى را "در سال 260 وفات يافته" در شهر قم
نموديم و درب خانه او را كوبيديم، دختر كى عراقى
در را گشود و از او درباره احمد بن اسحاق و قصد
ملاقات او سئوال نموديم، دخترك عراقى گفت: آنجناب
بمراسم عيدش مشغول است، زيرا امروز عيد است، ما پس
از اين جريان با خود گفتيم: سبحان الله عيدهاى
شيعه چهار است: اضحى- فطر- غدير- جمعه-. الحديث..
هر قدر زندگانى كنى روزگار شگفتيها بتو نشان
ميدهد
بحث و كاوش در پيرامون حقيقت اين عيد تا اينجا
اين معنى را آشكار و اثبات نمود كه اين عيد "غدير
خم" مربوط بتمام امت اسلامى است "اختصاص بگروه
خاصى ندارد" و تاريخ تاسيس اين عيد پيوسته است تا
عهد پيغمبر صلى الله عليه و آله و از عهد نبوى
پيوسته رشته اين عيد از هر يك از اوصياء پيغمبر
صلى الله عليه و آله بوصى بعد اتصال داشته و
پيشوايان دين مردم را از فضيلت و شرافت اين عيد
آگاه فرموده و مرتبه رفيعه اين روز را هر يك از
امناء وحى تصريح و اشعار فرموده اند، مانند امام
ابو عبد الله صادق و امام ابوالحسن على بن موسى
الرضا بعد از جد گراميشان اميرالمومنين صلوات الله
عليهم.
اين دو امام بزرگوار كه در دوران زندگى خود
بعظمت عيد غدير و اتصال آن بعهد نبوى صلى الله
عليه و آله و سلم تصريح فرموده اند هر يك در زمانى
از اين دنيا رفته اند كه هنوز نطفه هاى آل بويه
منعقد نشده بود و روايات آنها در تفسير فرات و در
كافى ثبت گرديده كه هر دو در قرن سوم تاليف شده، و
همين روايات و اخبار مدارك شيعه و مصادر آنها است،
كه اين روز از عهد قديم و دوران بس درازى بموجب
سخنان طلائى صادر از كانهاى دانش و مصادر واقعى
امور عيد مسلمين بوده است.
حال كه اين مقدمه را دانستيد و بدان توجه
نموديد، اكنون با من بيائيد تا از نويرى و مقريزى
در مقام پرسش برآئيم و سخنان و نظريات بى پايه و
خلاف واقع آنها را بررسى كنيم، داير باينكه: اين
عيد را معز الدوله على بن بويه در سال 352 بوجود
آورده است!!!
نويرى در كتاب " نهايه الارب فى فنون الادب "
جلد 1 صفحه 177 ضمن ذكر عيدهاى اسلامى گويد:... و
ديگر از اعياد عيدى است كه شيعه بوجود آورده و
آنرا عيد غدير ناميده اند و سبب تشكيل برادرى
پيغمبر صلى الله عليه و آله بوده است با على بن
ابى طالب در آنروز- و غدير "گودالى است كه" چشمه
آبى در آن ريخته ميشود و دور آن درختان بزرگ و بهم
پيچيده اى وجود دارد و بين غدير "گودال مزبور" و
چشمه آب مسجد رسول خدا صلى الله عليه و آله است و
روزى كه آنرا روز عيد قرار داده اند هجدهم ذى
الحجه است، زيرا در سال دهم از هجرت كه حجه الوداع
در آن سال انجام يافته در چنين روزى برقرارى آئين
برادرى فيما بين مسلمين صورت گرفته، شيعه شب آنروز
را بنماز و عبادت ميگذرانند و در بامداد آنروز تا
قبل از ظهر دو ركعت نماز بجا مياورند و رويه و
شعارشان در اين روز پوشيدن لباس نو و آزاد كردن
بردگان و نيكى حتى به بيگانگان و قربانى كردن
گوسفندان است.
و اول كسيكه اين عيد را ابداع نموده، معز
الدوله، ابوالحسن عليه بن بويه است بشرحى كه در
اخبار مربوط باو و وقائع سال 352 انشاء الله ذكر
خواهيم نمود، و در قبال اين عيد كه شيعه بوجود
آورد و آنرا بعنوان يكى از سنن "و آداب مذهبى"
ادامه داد، عوام اهل سنت هم در سال 389 روز سرورى
نظير آن براى خود اختراع نمودند و آنروز هشت روز
بعد از عيد شيعه است و گفتند كه در چنين روزى داخل
شدن رسول خدا صلى الله عليه و آله با ابوبكر صديق
در غار صورت گرفته و مراسمى را در آن روز مشتمل بر
آرايش و نصب قبه ها و افروختن آتش اجراء كردند!
و مقريزى در جلد 2 " خطط " صفحه 222 چنين
نگاشته گويد: عيد غير "قبلا" عيد شرعى نبوده و از
پيشينيان امت آنها كه روش و عملشان مورد پيروى
مردم بوده چنين عيديرا اجرا نميكرده اند و نخستين
زمانى كه در اسلام اين عيد "غدير خم" معرفى و در
عراق مراسم آن اجراء شده عهد و زمان معز الدوله
على بن بويه بوده است چه نامبرده در سال 352 هجرى
اين روز "غدير" را عيد معرفى كرد و از آنروز شيعه
ها آنرا عيد گرفتند.. اه
من چه ميتوانم بگويم درباره كسى از اهل كاوش و
تحقيق كه از تاريخ شيعه مطالبى مينگارد پيش از
آنكه بر حقائق آن وقوف يابد يا حقيقت امر را
دانسته ولى هنگام نگاشتن آنرا فراموش ميكند آيا با
وقوف بر حقائق امر- در نتيجه تدبريكه شب هنگام
بكار رفته از ذكر آن حقايق صرف نظر مينمايد يا
اينكه چيزى را مى گويد بدون آنكه آنرا درك كند يا
باكى ندارد بانچه ميگويد؟... بسيار جاى شگفتى است!
مگر؟ اين مسعودى، "مورخ شهير" كه در سال 346
وفات يافته نيست كه در كتاب " التنبيه و الاشراف "
ص 221 مينگارد: و فرزندان على رضى الله عنه و
پيروان او اين روز را بزرگ ميشمارند؟ مگر اين
كلينى كه حديث عيد غدير را در كافى روايت ميكند در
سال 329 وفات نيافته؟ و يا پيش از او فرات بن
ابراهيم كوفى نيست، كه در طبقه استادان ثقه
الاسلام كلينى نامبرده قرار دارد. و از مفسرين
بنام است كه حديث غديرخم را در تفسيرش كه نزد ما
موجود است روايت نموده؟ اين علماء و كتب حديث آنها
قبل از تاريخى كه نويرى و مقريزى عنوان ميكنند
"قبل از سال 352 "وجود داشته اند مگر؟ اين فياض بن
محمد بن عمر طوسى نيست كه وجود عيد غديرخم و سابقه
آن را در سال 259 خبر داده و خود در محضر امام على
بن موسى الرضا عليهما السلام كه "در سال 203 "وفات
يافته حضور داشته كه آنحضرت اين روز را عيد گرفته
و سابقه ممتد اين عيد و فضيلت آنرا "بر اعياد ديگر
اسلام" ذكر فرموده است؟ و آنرا از پدرانش تا منتهى
به اميرالمومنين عليه السلام ميشود روايت فرموده
است؟
و امام صادق عليه السلام كه در سال 148 وفات
يافته اصحاب خود را بتمام اين امور تعليم فرموده و
بانها خبر داده كه رويه و سنن پيغمبران صلى الله
عليه و آله اين بوده، روزيرا كه در آن جانشين خود
را منصوب مينموده اند عيد ميگرفته اند چنانكه سنت
بر اين در ميان ملوك و پادشاهان كه روز تاجگذارى و
استقرار بر تخت پادشاهى خود را عيد ميگرفتند جارى
بوده است؟
حتى ائمه دين اسلام عليهم اجمعين در اعصار
قديمه "هر يك در عهد و زمان خود" شيعيان خود را
بوظايف مخصوصه اين روز امر ميفرمودند و آنها را
وادار ميفرمودند بعبادات و طاعات خاصه و كارهاى
نيك و دعاهاى مخصوص باين روز؟ و حديث مخصوصى كه از
مختصر " بصائر الدرجات " ذكر شد بالصراحه اشعار
دارد بر اينكه اين روز در اوايل قرن سوم هجرى از
جمله اعياد چهارگانه شيعه بوده است.
اينست حقيقت اين عيد "غدير" ولى اين دو مرد،
براى اينكه طعن بر شيعه بزنند اين حقيقت را با همه
سوابقى كه از صلحاى پيشين بوده انكار نموده و آنرا
بعنوان يك بدعت تازه به معز الدوله نسبت داده اند
و پنداشته اند كه تاريخ شناسان متتبع بر اين خيانت
واقف نميشوند و بحساب ناروائى هاى آنها نمى رسند؟
فوقع الحق و بطل ما كانوا يعملون، فغلبوا هنالك
و انقلبوا صاغرين سوره اعراف: 117 و 116
تاجگذارى روز غدير
بشرحى كه از مجموع واردات عامه و خاصه مذكور
افتاد دانستيد كه، صاحب مقام شامخ خلافت براى
سلطنت اسلامى تعيين شد و مقام ولايت عهد نبوى بدو
واگذار گرديد...
اكنون، همانطور كه سيره ملوك و پادشاهان است.
شايسته و سزاوار بوده كه مراسم تاج گذارى نيز
انجام پذيرد، تاج پادشاهان فرس آرايش صورى داشته و
شان و روش آنان اين بوده كه تاج هاى جواهر نشان كه
با دانه هاى نفيس و گرانبها آراسته شده و بر سر
گذارند، ولى بجاى آن افسر ديهيم، عرب را اين اشعار
بوسيله "عمامه" صورت مى گرفت، چه آنكه عمامه در
عرف عرب لباس و نشانه بزرگان و اشراف قوم بوده و
لذا از رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيده است
كه: العمائم تيجان العرب يعنى: عمامه ها بمنزله
تاج و ديهيم عرب است، اين حديث را قضاعى و ديلمى
روايت كرده اند و سيوطى در جلد 2 " جامع الصغير "
صفحه 155 صحت آنرا تاييد كرده و ابن اثير در "
النهايه " آنرا آورده است.
مرتضى حنفى زبيدى در جلد 2 " تاج العروس " ص 12
گويد: تاج: يعنى، اكليل و فضه و عمامه، و لغت
اخيره بنا بر تشبيه است- جمع تاج: تيجان و اتواج
است، و عرب، عمامه را تاج مينامد، و در حديث وارد
است، العمائم تيجان العرب. كه جمع تاج است و آن
چيزيست كه از طلا و جواهر براى پادشاهان ساخته
ميشود، مقصود او اينست كه: عمامه ها بمنزله تاجهاى
پادشاهان است، چه؟ عرب اكثرشان در باديه ها و
صحراها سر برهنه اند و يا نوعى از پوشش بر سر آنها
است و عمامه در ميان آنها كم است، و اكاليل تاجهاى
پادشاهان عجم است- و توجه. يعنى باو سرورى داد و
عمامه بر سر او نهاد. و در جلد 8 ص 410 مذكور است
كه بر سبيل مجاز گفته ميشود: عمم بضم اول، عمامه
بر سر او نهاده شد بمعنى: سود، يعنى سرورى يافت،
زيرا تاجهاى عرب عمامه ها است، پس همانطور كه در
زبان عجم گفته شده: تاج گذارى كرد در زبان عرب
گفته شده: عمامه بر سر او نهاد، و نيز گفته كه در
عرب وقتيكه تاج بر سر كسى گذاردند گفته ميشود
معمم، و رسم در ميان عرب چنين بود: هنگامى كه مردى
را بسرورى و آقائى منصوب ميداشتند عمامه سرخى بر
سر او مى نهادند، ولى فرس چون تاج بر سر
پادشاهانشان ميگذاردند باو ميگفتند متوج: يعنى تاج
گذارى شده.
و شبلنجى در " نور الابصار " ص 25- " صاحب
التاج " را از جمله القاب رسول خدا صلى الله عليه
و آله ذكر نموده و سپس گفته: مراد عمامه است، يعنى
دارنده عمامه، زيرا عمامه ها تاج هاى عرب است،
چنانكه در حديث آمده، بنابراين اساس و مبنى در
آنروز "روز غدير خم" رسول خدا صلى الله عليه و آله
عمامه بر سر على عليه السلام گذارد بهيئت خاصى كه
مشعر بر عظمت و جلال آنجناب بود. آرى. رسول خدا
صلى الله عليه و آله بوسيله عمامه خود كه نام آن "
سحاب " بود بدست مبارك خود در آن اجتماع عظيم على
عليه السلام را تاج گذارى فرمود و با اين عمل
اشعار باين معنى فرمود كه شخص تاج گذارى شده "على
عليه السلام" بمقام امارت نظير امارت خود
برانگيخته و منصوب گشته، با اين فرق كه على عليه
السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله ابلاغ
ميكند و قايم مقام آنحضرت است بعد از او.
حافظ، عبد الله بن ابى شيبه و ابو داود طيالسى
و ابن منيع بغوى و ابوبكر بيهقى، بطوريكه در جلد 8
" كنز العمال " ص 60 مذكور است از على عليه السلام
روايت نموده اند كه فرمود: در روز غدير خم رسول
خدا صلى الله عليه و آله عمامه اى بر سر من پيچيد
و قسمتى از آنرا از پشت سرم افكند و در لفظ روايتى
چنين مذكور است: طرفى از عمامه را بر دوشم افكند،
سپس پيغمبر اكرم فرمود: همانا خداوند در روز بدر و
حنين مرا بوسيله فرشته هائى يارى و كمك فرمود كه
آن فرشتگان عمامه هائى باين كيفيت بر سر داشتند، و
فرمود: همانا عمامه فاصله و حائلى است بين كفر و
ايمان، و اين حديث را سيد احمد قشاشى در كتاب "
السمط المجيد " از طريق سيوطى از اعلام چهارگانه
روايت نموده است.
و در جلد 8 " كنز العمال " ص 60 مذكور است كه
از مسند عبد الله بن شخير از عبد الرحمن بن عبدى
بحرانى از برادرش عبد الاعلى بن عدى روايت شده كه:
همانا رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم على بن
ابى طالب عليه السلام را نزد خود خواند و سپس
عمامه بر سر او بست و طرفى از آنرا از پشت سر او
افكند، "ديلمى".
و از حافظ ديلمى، از ابن عباس روايت شده كه
گفت: چون رسول خدا صلى الله عليه و آله عمامه سحاب
را بر سر على عليه السلام نهاد باو فرمود: يا على،
العمائم تيجان العرب. يعنى عمامه ها تاجهاى عربند.
و از ابن شاذان از طريق شيوخ او از على عليه
السلام رسيده كه: همانا پيغمبر صلى الله عليه و
آله بدست خود عمامه بر سر آنجناب نهاد و گوشه آنرا
از پشت سر و از جلوى او در آورد و در جلو و عقب او
دنباله قرار داد، سپس پيغمبر صلى الله عليه و آله
باو فرمود: روى خود را برگردان، چنين كرد، سپس
فرمود: با من روبرو شو، اطاعت كرد، در اين موقع
پيغمبر صلى الله عليه و آله رو باصحاب نمود و
فرمود: تاج هاى فرشتگان چنين است، و حافظ، ابو
نعيم در " معرفه الصحابه " و محب الدين طبرى، در
جلد 3 " الرياض النضره " ص 217 از عبد الاعلى بن
عدى نهروانى با ذكر سند آورده اند، كه رسول خدا
صلى الله عليه و آله روز غدير خم على عليه السلام
را بسوى خود خواند، و عمامه بر سر او نهاد