و در كتاب "لمعات" خود گويد: اين حديث صحيح است و
شكى در آن نيست و بطور تحقيق گروهى مانند ترمذى...
با دقت در طريق آنرا روايت نموده اند تا آخر آنچه
ذكر كرده سپس گويد: استاد ابن حجر در " الصواعق
المحرقه " چنين گفته است.
30- شيخ محمود بن محمد شيخانى، قادرى مدنى در
كتاب " الصراط السوى فى مناقب آل النبى " گويد: و
از جمله حديثهاى صحيحى كه وارد شده گفتار رسول خدا
صلى الله عليه و آله است درباره على رضى الله عنه
من كنت مولاه فعلى مولاه، ترمذى و نسائى و امام
احمد و غيرهم با دقت در طريق آنرا روايت كرده اند،
و چه بسا حديث صحيحى هست كه استادان نامبرده
نياورده اند، سپس داستان "رحبه" را بلفظ سعيد ابن
وهب روايت نموده، سپس گويد: ذهبى گفته كه: اين
حديث صحيح است و بعد روايت احمد را در داستان
رحبه، از ابى الطفيل و زبد بن ارقم ذكر نموده، و
سپس گويد: حافظ ذهبى گفته: اين حديث صحيح و غريب
است سپس آنرا از طريق ابن عوانه از ابى الطفيل از
زيد روايت نموده و بعد گويد: حافظ ذهبى گفته اين
حديث صحيح است، سپس آنرا از طريق حافظ ابى يعلى و
حافظ حسن بن سفيان روايت نموده و بعد از آن گويد:
حافظ ذهبى گفته اين حديث حسن است، و جمهور اهل سنت
در اين نظر ما متفق ميباشند.
و اما آنچه كه تنها اهل بدعتها از اسماعيليه در
بلاد يمن بزعم خود گفته اند و با اين گفتار خود با
اهل جمعه و جماعت و سنن مخالفت ورزيده اند: چه
آنكه آنها در مورد اين فرمايش رسول خدا صلى الله
عليه و آله روز غدير خم يعنى هنگام بازگشت آنجناب
از حجه الوداع كه بعد از جمع نمودن اصحاب اين جمله
را: " الست اولى بكم من انفسكم "؟ سه بار بر آنها
تكرار فرمود و آنها در جواب آنجناب تصديق و اعتراف
مينمودند و سپس دست على رضى الله عنه را گرفت و
فرمود: " من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من
والاه، و عاد من عاداه، و اخذل من خذله، و انصر من
نصره و ادر الحق معه حيث دار ".
گفته اند كه مولى در اين حديث بمعنى اولى است،
نه ناصر، و نه ساير معانى مشتركه آن، مدعى اين
معنى از فرقه اسماعيليه گويد: جز اين نيست كه
اراده پيغمبر صلى الله عليه و آله اين بوده كه
همان سمتى كه از ولاء "اولويت در تصرف" براى رسول
خدا صلى الله عليه و آله بر مردم هست براى على
عليه السلام نيز مسلم است، و جمله نخست از گفتار
پيغمبر صلى الله عليه و آله را " الست اولى بكم من
انفسكم " سند "و دليل" بر اين مدعى قرار داده است،
مدعى اين معنى نيز گويد: اگر "مراد رسول خدا صلى
الله عليه و آله" از مولى ناصر، يا آقا و سيد و
غير آن مى بود نيازى بجمع كردن صحابه و گواه گرفتن
آنها نداشت و موجبى نداشت كه دست على را بگيرد و
بلند كند زيرا، اينرا همه كس ميدانست، و احتياجى
نبود بدعاى پيغمبر صلى الله عليه و آله درباره او
به اللهم وال من والاه تا آخر آن.
و نيز مدعى گويد: كه چنين دعائى در خور كسى
نميشود مگر امام معصوم و الطاعه بعد از پيغمبر صلى
الله عليه و آله باشد مدعى بدلائل گذشته و بدليل
قرار دادن پيغمبر صلى الله عليه و آله حق را تابع
و پيرو على عليه السلام نه متبوع او، و اين مقام
شايسته نيست جز براى آنكس كه فرمانبردارى و عصمت
او واجب باشد، مدعى گويد: بنابر اين "دلايل و
براهين" ثابت است كه: على رضى الله عنه تنها وصى
است و وصايت او از طرف رسول خدا صلى الله عليه و
آله منصوص است، و خلافت آنكس كه بر او پيشى گرفت
معصيت و نافرمانى است، افتراء "ادعاء" مدعى تمام
شد. "مولف الغدير گويد": بتحقيق احاديث صحيح و حسن
گذشت، و در آن احاديث تمام آنچه مدعى ذكر نموده
نيست، بلكه از آنچه ما ذكر كرديم آنچه بصحت پيوسته
عبارتست از "جمله" من كنت مولاه، فعلى مولاه و
"جمله" اللهم وال من والاه و "جمله": ان الله ولى
المومنين، و من كنت وليه، فهذا وليه، اللهم وال من
والاه، و عاد من عاداه، و انصر من نصره، و نيز
صحيح از آنچه ما ذكر نموديم اين سخن پيغمبر صلى
الله عليه و آله است: كه بمردم فرمود: آيا ميدانيد
"تصديق داريد" كه من اولى "سزاوارتر" بولايت
مومنين هستم از خود آنها؟ گفتند بلى يا رسول الله
فرمود: هر كس من مولاى اويم، على عليه السلام
مولاى او است، بار خدايا: دوست بدار آنكه را كه او
را دوست ميدارد، و دشمن بدار آنكه را كه او را
دشمن ميدارد و نيز اين سخن پيغمبر صلى الله عليه و
آله است كه فرمود: مانند اينست كه دعوت شده ام و
دعوت را اجابت نموده ام، و همانا من وا گذاشته ام
در ميان شما دو چيز خطير و گرانبها را: كتاب خدا و
عترتم: اهل بيتم. پس مراقب باشيد چگونه بعد از من
درباره آندو رفتار مينمائيد؟ "آندو" هرگز جدا
نشوند تا در كنار حوض بر من وارد شوند، سپس فرمود:
همانا خداوند مولاى من است، و من ولى هر مومن
هستم، سپس دست على عليه السلام را گرفت و فرمود:
هر كس من مولاى اويم، اين ولى او است، بار خدايا
دوست بدار آنكه را كه او را دوست دارد و دشمن بدار
آنكه را كه او را دشمن دارد، و نيز صحيح از آنچه
ما ذكر كرديم، اين سخن پيغمبر صلى الله عليه و آله
است كه فرمود: آيا من بهر مومنى اولى "سزاوارتر"
از خود او نيستم؟ گفتند: بلى هستى، در اين موقع
فرمود: پس همانا اين "اشاره بعلى عليه السلام"
مولاى كسى است كه من مولاى اويم، خدايا دوست بدار
دوستان او را، و دشمن بدار دشمنان او را پس از اين
جريان عمر رضى الله عنه او را "على عليه السلام"
ملاقات كرد و گفت: گوارا باد تو را، صبح و شام
نمودى در حاليكه مولاى هر مرد و زن مومن هستى،
تمام شد آنچه "از اخبار و روايات صحيح و حسن" بدست
آمده و در آنچه ذكر شد، چيزى از اختراعات مدعى و
افتراهاى او وجود ندارد.
و ابن عقده تمامى طرق احاديث مذكوره و غير آنها
را در كتاب جداگانه اى جمع نموده است.
31- سيد محمد برزنجى، شافعى، متوفاى 1103 در
تاليف خود " النواقض " گويد: بدانكه، شيعه ادعا
ميكنند كه اين حديث نصى است آشكار و نمايان در
امامت على رضى الله عنه، و اين مهم ترين شبهه هاى
آنها است، و مقداريكه "از حديث مذكور" ما ذكر
نموديم: " من كنت مولاه، فعلى مولاه، بدون آن
زيادتى "اللهم وال من والاه... "صحيح است و از طرق
بسيار روايت شده است
32- ضياء الدين مقبلى، متوفاى 1108 حديث غدير
را در كتاب خود " الابحاث المسدده فى الفنون
المتعدده " از احاديث متواتره و قطعى بشمار آورده
است.
و در تعليق " هدايه العقول الى غايه السئول "
در جلد 2 ص 30 "مينگارد": علامه، سيد عبد الله بن
وزير، در تاريخ معروف خود- موسوم- به "طبق الحلوى"
از سيد محمد ابراهيم نقل نموده كه: حديث " من كنت
مولاه ". يكصد و پنجاه طريق دارد، ولى همه آن طريق
را جز افرادى از حفاظ حديث نشناخته اند، و علامه
بزرگوار محمد بن اسمعيل امير رحمه الله گفته: حديث
مزبور يكصد و پنجاه طريق دارد، و علامه مقبلى "شرح
حال او در ج 1 ص 227 گذشت" بعد از تحقيق و بررسى
بعض طرق اين حديث گويد: هر گاه اين امر معلوم
نباشد پس در دين معلومى "امرى مقطوع" وجود نخواهد
داشت و در فصول خود اين حديث و همچنين حديث منزلت
را از احاديث متواتر لفظى قرار داده، و جلال، نسبت
بتواتر حديث غدير كلام "فصول" را اقرار نموده ولى
بمتواتر بودن حديث منزلت تسليم نشده و چنين گويد:
حديث منزلت صحيح و مشهور است، نه متواتر.
و سيد- امير محمد صنعانى- نامرده در كتاب "
الروضه النديه- شرح التحفه العلويه "- گويد: و
حديث غدير نزد بيشتر از پيشوايان حديث متواتر
"شناخته شده" است، حافظ ذهبى، در " تذكره الحفاظ "
در شرح حال طبرى گويد: محمد بن جرير "طبرى" درباره
حديث غدير كتابى جداگانه تاليف نموده است، ذهبى
گويد: من بر آن كتاب دست يافتم و از بسيارى طرق آن
دچار دهشت شدم!!
و نيز ذهبى در شرح حال حاكم "از او نقل نموده
كه" گويد: حديث مزبور داراى طرق نيكوئى است، كه
طرق آنرا جداگانه تصنيف و جمع نموده ام.
سپس گويد: استاد- مجتهد، ضياء الدين صالح بن
مهدى مقبلى "كه در حرم خداوند " مكه " مسكن گزيده"
در " ابحاث خود " حديث غدير را در احاديث متواتره
كه جمع نموده بشمار آورده، و نامبرده از پيشوايان
علم و تقوى و انصاف است، و با انصاف پيشوايان حديث
داير بتواتر آن ديگر لزومى ندارد كه با ايراد طرق
آن ايجاد ملال شود، بلكه براى تيمن و تبرك بذكر
بعضى از آنها پرداخته ميشود.
33- شيخ محمد صدر العالم در كتاب " معارج العلى
فى مناقب المرتضى " چنين گويد: سپس بدان كه حديث
موالات در نظر سيوطى رحمه الله بطوريكه در " قطف
الازهار " ذكر نموده متواتر است، لذا من خواستم
طرق آنرا وارسى كنم تا اين تواتر آشكار گردد، بنا
بر اين ميگويم: احمد و حاكم از ابن عباس و ابن ابى
شيبه و احمد از نامبرده "ابن عباس" از بريده، و
احمد و ابن ماجه از براء، و طبرانى از جرير. و ابو
نعيم از جندع انصارى. و ابن قانع از حبشى بن جناده
اند. و ترمذى با دقت در سند روايت نموده و گفته
حديث- حسن و غريب است.
و نسائى و طبرانى و ضياء مقدسى از ابى الطفيل،
از زيد بن ارقم يا حذيفه بن اسيد. و ابن ابى شيبه
و طبرانى از ابى ايوب، و ابن ابى شيبه و ابن ابى
عاصم و ضياء از سعد بن ابى وقاص. و شيرازى در "
الالقاب " از عمر. و طبرانى از مالك بن حويرث. و
ابو نعيم در " فضايل الصحابه " از يحيى بن جعده،
از زيد بن ارقم، و ابن عقده در كتاب الموالات از
حبيب بن بديل بن ورقاء. و قيس بن ثابت و زيد بن
شراحيل انصارى.
و احمد از على و سيزده نفر. و ابن ابى شيبه از
جابر. و احمد و ابن ابى عاصم با دقت در طريق در "
السنه " از زاذان بن عمر روايت كرده اند، گفت: در
رحبه از على عليه السلام شنيدم... تا آخر حديث را
ذكر نموده، سپس گويد: و احمد با دقت در طريق از
براء ابن عازب و زيد بن ارقم روايت نموده... و لفظ
آندو را ذكر نموده، سپس گويد: و طبرانى از ابن
عمر. و ابن ابى شيبه از ابى هريره و دوازده تن از
صحابه و احمد و طبرانى و ضياء از ابى ايوب و جمعى
از صحابه و حاكم از على و طلحه. و احمد و طبرانى و
ضياء از على و زيد بن ارقم و سى نفر از صحابه. و
ابو نعيم در فضايل الصحابه از سعد. و خطيب از انس
روايت نموده اند. و عبد الله بن احمد و ابو يعلى و
ابن جرير و خطيب و ضياء از عبد الرحمن بن ابى ليلى
روايت نموده اند كه گفت: على عليه السلام را در
رحبه ديدم... و تمام حديث را ذكر نموده. و سپس
گويد: و طبرانى از عمرو بن مره و زيد بن ارقم با
هم روايت نموده. و طبرانى و حاكم از ابى الطفيل از
زيد بن ارقم روايت نموده اند و حديث را بلفظى كه
ذكر نموديم بيان داشته و سپس گويد: و طبرانى از
حبشى بن جناده روايت كرده. و ابو نعيم در " فضايل
الصحابه " از زيد بن ارقم و براء بن عازب روايت
نموده.
34- سيد ابن حمزه، حرانى، دمشقى، حنفى، متوفاى
1120 حديث غدير را در كتاب خود " البيان و التعريف
" جلد 2 ص 136 و 230 از طريق ترمذى و نسائى و
طبرانى و حاكم و ضياء مقدسى روايت نموده سپس گويد:
سيوطى گفته كه حديث متواتر است.
35- ابو عبد الله زرقانى، مالكى، متوفاى 1122
در جلد 7 " شرح المواهب " ص 13 بعد از ذكر كلام
مصنف مذكور در ص 300- گويد: و مخصوص فرمود "رسول
خدا صلى الله عليه و آله" او "على عليه السلام" را
بسبب زيادتى علم او، و دقايق استنباط و فهم او، و
حسن سيرت و صفاى سريره او، و اخلاق كريم، او، و
استوارى و استحكام قدم او- "تا آنجا كه گويد": و
طبرانى و غير او باسناد صحيح آورده اند كه: رسول
خدا صلى الله عليه و آله خطبه در غدير خم ايراد
فرمود هنگام بازگشت از " حجه الوداع " و آن موضعى
است در جحفه- سپس حديث را ذكر نموده- و در حديث
مزبور است: اى مردم، همانا خداوند مولاى من، و من
مولاى اهل ايمان هستيم و من باهل ايمان اولى
"سزاوارتر" هستم از خود آنها، پس هر كه من مولاى
اويم، على عليه السلام مولاى او است، بار خدايا
دوست بدار دوستان او را و دشمن دار دشمنان او را و
يارى كن كسى را كه او را يارى نمايد، و خوار نما
كسى را كه او را خوار نمايد و او را محور و مدار
حق قرار ده، و بعضى پنداشته اند كه زيادتى " اللهم
وال من والاه... " ساختگى است و اين پندار مردود
است باينكه اين جمله ها از طرقى آمده كه بسيارى از
آن طرق را ذهبى بصحت پذيرفته و دار قطنى از سعد
روايت كرده كه چون ابوبكر و عمر اين كلمات "پيغمبر
صلى الله عليه و آله" را شنيدند، گفتند: گرديدى اى
پسر ابى طالب مولاى هر مرد و زن مومن، سپس داستان
نزول آيه: " سال سائل.. " را پيرامون قضيه ذكر
نموده و شرح حال ابن عقده را ذكر و او را ستوده
سپس گويد: و اين حديث متواتر است، شانزده نفر
صحابى آنرا روايت نموده اند، و در روايتى از احمد
مذكور است كه: سى تن صحابى اين خطبه و سخن را از
پيغمبر صلى الله عليه و آله شنيدند و هنگامى كه
على عليه السلام در ايام خلافتش مورد معارضه و
منازعه واقع شده بود بانچه شنيده بودند براى
آنحضرت شهادت دادند، بنابراين سخن كسى كه بر صحت
آن معترض و يا داستان مزبور را رد نموده باعتبار
اينكه على عليه السلام در يمن بوده- قابل توجه و
التفات نيست، زيرا بثبوت رسيده كه آنجناب از يمن
مراجعت فرمود و با رسول خدا صلى الله عليه و آله "
حجه الوداع " را درك فرمود.
36- شهاب الدين حفظى شافعى، يكى از شعراى
الغدير است در قرن دوازدهم نامبرده در كتاب ذخيره
الاعمال فى شرح عقد جواهر اللال- گويد: اين حديث
صحيح است و شكى در آن نيست، ترمذى و نسائى و احمد
آنرا روايت كرده اند و طرق آن بسيار است، امام
احمد رحمه الله گويد: و سى تن صحابى هنگامى كه على
عليه السلام در ايام خلافتش مورد معارضه و منازعه
قرار گرفته بود باين حديث براى آنحضرت شهادت
دادند.
37- ميزرا محمد بدخشى در كتاب " نزل الابرار "
ص 21 گويد: اين حديث صحيح و مشهور است، و نسبت
بانكار صحت اين حديث سخن نگفته مگر متعصب انكار
پيشه كه سخن او بى اعتبار است چه آنكه حديث مزبور
طرق بسيار زيادى دارد و ابن عقده تمام طرق آنرا در
كتاب جداگانه جمع نموده و ذهبى بصحت بسيارى از طرق
آن تصريح نموده، و تعداد بسيارى از صحابه آنرا
روايت نموده اند.
و در كتاب " مفتاح النجا فى مناقب آل العبا "
گويد: حكيم در " نوادر الاصول " و طبرانى بسند
صحيح در " تاريخ كبير " از ابى الطفيل، از حذيفه
بن اسيد رضى الله عنه روايت نموده اند كه: رسول
خدا صلى الله عليه و آله در غدير خم زير درختى
خطبه ايراد فرمود و گفت: ايها الناس بتحقيق خداى
مهربان و دانا مرا آگاه فرمود. تا آخر خطبه كه در
صفحه 59 جلد 1 گذشت، سپس گويد: و احمد از براء ابن
عازب و زيد بن ارقم رضى الله عنهما روايت نموده،
بلفظى كه در ص 63 و 64- جلد اول بيان داشتم، سپس
گويد: و احمد از على و ابى ايوب انصارى و عمرو بن
مره و ابو يعلى از ابى هريره. و ابن ابى شيبه از
او و از دوازده تن از صحابه. و بزار از ابن عباس و
عماره و بريده. و طبرانى از ابن عمر و مالك بن
حويرث و ابى ايوب و جرير و سعد بن ابى وقاص و ابى
سعيد خدرى و انس. و حاكم، از على و طلحه. و ابو
نعيم در " فضايل الصحابه " از سعد. و خطيب از انس
رضى الله عنهم روايت نموده اند، سپس حديث را ذكر
نموده و گويد: و در روايت ديگر طبرانى از عمرو بن
مره و زيد بن ارقم و حبشى بن جناده رضى الله عنهم،
مرفوعا بلفظ: من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال
من والاه، و عاد من عاداه، و انصر من نصره، و اعن
عن اعانه، روايت شده و در نزد ابن مردويه از ابن
عباس رضى الله عنهما مرفوعا چنين است: اللهم: من
كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد
من عاداه و اخذل من خذله، و انصر من نصره، و احب
من احبه و ابغض من ابغضه، و در روايت ديگر از ابى
نعيم در كتاب " فضايل الصحابه " از زيد بن ارقم و
براء بن عازب با هم مرفوعا چنين مذكور است: الا ان
الله وليى و انا ولى كل مومن، من كنت مولاه فعلى
مولاه و از احمد در روايت ديگر. و از ابن حبان و
حاكم و حافظ ابى بشر اسماعيل بن عبد الله عبدى
اصفهانى، مشهور بسمويه از ابن عباس از بريده روايت
شده "و لفظ روايت را ذكر نموده" و از طبرانى در
روايت ديگر از ابى الطفيل از زيد بن ارقم روايت
شده- و لفظ آن را ذكر كرده- و نزد ترمذى و حاكم،
از زيد بن ارقم روايت شده- و لفظ آن ذكر نموده-.
سپس گويد:- اين حديث صحيح و مشهور است، حافظ
ابو عبد الله محمد بن احمد بن عثمان ذهبى تركمانى
فارقى، سپس دمشقى، بصحت بسيارى از طرق حديث مزبور
تصريح نموده، و اين حديث طرق بسيار زيادى دارد، و
حافظ، ابو العباس احمد بن محمد بن سعيد كوفى،
معروف به ابن عقده تمام طرق اين حديث را در يك
كتاب جداگانه جمع نموده، و احمد از ابى الطفيل
روايت كرده كه: على كرم الله وجهه در رحبه مردم را
جمع نمود... سپس داستان "مناشده" رحبه را ذكر
نموده است.
38- مفتى شام، عمادى حنفى، دمشقى، متوفاى 1171
در كتاب " الصلاه الفاخره " ص 49 حديث مزبور را از
احاديث متواتره بشمار آورده، و بطوريكه در آغاز
كتابش متعرض است، حديث مزبور را از ده تن و بيشتر
از استادان به نقل از ترمذى و بزار و احمد و طبرى
و ابى نعيم و ابن عساكر و ابن عقده و ابى يعلى
روايت كرده است.
39- ابو العرفان- صبان شافعى، متوفاى 1206 در
كتاب " اسعاف الراغبين " در حاشيه نور الابصار ص
153 بعد از روايت حديث گويد: سى تن صحابى آنرا از
پيغمبر صلى الله عليه و آله روايت نموده، و بسيارى
از طرق آن صحيح يا حسن است.
40- سيد محمود آلوسى بغدادى، متوفاى 1270 در
جلد 2 كتاب " روح المعانى " ص 249 گويد: بلى در
نزد ما بثبوت پيوسته كه رسول خدا صلى الله عليه و
آله در حق امير عليه السلام در آنجا "يعنى غديرخم"
فرموده: " من كنت مولاه فعلى مولاه "، و بر اين
جمله چنانكه در بعضى روايات هست اضافه فرموده،
ليكن در جميع آنچه روايت شده بر آنچه ادعا دارند
از امامت كبرى و زعامت عظمى دلالتى نيست و در جلد
2 ص 350 صحت آنرا از قول ذهبى نقل نموده.
و نيز از ذهبى نقل كرده كه گفت: همانا جمله: "
من كنت مولاه " متواتر است و متيقن است كه رسول
خدا صلى الله عليه و آله آنرا فرموده، و اما:
جمله: " اللهم وال من والاه "، زيادتى است كه
اسناد آن قوى است.
41- شيخ محمد، حوت، بيروتى، شافعى، متوفاى 1276
در كتاب " اسنى المطالب " ص 227 گويد: حديث: " من
كنت مولاه، فعلى مولاه "، اصحاب سنن جز ابى داود،
آنرا روايت نموده اند، و احمد آنرا روايت كرده، و
صحت آنرا اشعار نموده اند، و بلفظ: " من كنت وليه،
فعلى وليه " نيز روايت شده، و احمد و نسائى و حاكم
آنرا روايت و صحت آنرا اشعار نموده اند.
42- مولوى، ولى الله لكهنوى در كتاب "مرآت
المومنين فى مناقب اهل