الغدير جلد ۲

علامه شیخ عبدالحسین احمد امينى نجفی (ره)
ترجمه محمد تقى واحدى

- ۱۳ -


آخر حديث بلفظ مذكور در طريق ابى نعيم اصفهانى.

6- ابوالحسن ابن المغازلى شافعى، متوفاى 483 در مناقب خود از ابى بكر، احمد بن محمد بن طاوان روايت نموده كه گفت: خبر داد ما را ابوالحسين، احمد بن حسين بن سماك، از ابو محمد جعفر بن محمد بن نصير خلدى، از على بن سعيد بن قتيبه رملى، كه گفت خبر داد ضمره بن ربيعه قرشى، از ابن شوذب، از مطر وراق از شهر بن حوشب، از ابى هريره... تا پايان حديث بلفظ مذكور در طريق خطيب بغدادى "در العمده صفحه 52 "و گروه ديگرى نيز آنرا ذكر نموده اند.

7- حافظ، ابوالقاسم، حاكم حسكانى "شرح حال او در ج 1 ص 184 مذكور است" گفت: خبر داد ما را: ابو عبد الله شيرازى، از ابوكر جرجانى، از ابو احمد بصرى، از احمد بن عمار بن خالد، از يحيى بن عبد الحميد حمانى، از قيس بن ربيع، از ابى هارون عبدى، از ابى سعيد خدرى، باينكه چون اين آيه نازل شد: اليوم اكملت لكم دينكم... الايه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: الله اكبر على اكمال الدين و اتمام النعمه و رضى الرب برسالتى، و ولايه على بن ابى طالب من بعدى و فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه و انصر من نصره، و اخذل من خذله.

8- حافظ، ابوالقاسم ابن عساكر شافعى، دمشقى، متوفاى 571 حديث مزبور را بطريق ابن مردويه از ابى سعيد و ابى هريره "بطوريكه در جلد 2 " الدر المنثور " ص 259 مذكور است، روايت نموده است.

9- اخطب خطبا، خوارزمى، متوفاى 568 در " مناقب " ص 80 گويد: خبر داد ما را، سيد الحفاظ، ابو منصور شهردار بن شيرويه بن شهردار ديلمى، در ضمن آنچه كه از همدان بمن نوشت گفت نقل كرده مرا ابوالفتح عبدوس بن عبد الله بن عبدوس همدانى "بوسيله كتابت" گفت خبر داد مرا عبد الله بن اسحاق بغوى، از حسن بن عليل غنوى، از محمد بن عبد الرحمن زراع، از قيس بن حفص، از على بن حسن عبدى، از ابى هارون عبدى، از ابى سعيد خدرى، كه گفت: روزيكه پيغمبر صلى الله عليه و آله مردم را در غديرخم طلبيد، حسب الامر آنجناب خار و خاشاك زير درخت برطرف شد، و آنروز پنجشنبه بود، سپس مردم را دعوت بسوى على عليه السلام كرد و بازوى او "على عليه السلام" را گرفت و بلند نمود تا بحدى كه مردم زير بغل هاى پيغمبر صلى الله عليه و آله را ديدند، تا اينكه اين آيه نازل شد: " اليوم اكملت لكم دينكم... " الايه، تا پايان حديث طبق الفاظى كه بطريق ابى نعيم اصفهانى مذكور افتاد.

و در " المناقب " ص 94 باسناد از حافظ احمد بن حسين بيهقى، از حافظ ابى عبد الله حاكم، از ابى يعلى زبير بن عبد الله ثورى، از ابى جعفر احمد بن عبد الله بزاز از على بن سعيد رملى، از ضمره، از ابن شوذب، از مطر وراق روايت نموده تا آخر آنچه كه از خطيب بغدادى نقل شد. از حيث سند و متن حديث.

10- ابو الفتوح نطنزى در كتاب خود " الخصايص العلويه " از ابى سعيد خدرى بلفظى كه در ج 1 ص 85 گذشت روايت نموده و نيز از ابى سعيد خدرى و جابر انصارى روايت نموده كه گفتند: چون اين آيه: اليوم اكملت لكم دينكم... الايه نازل شد، پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود:

الله اكبر على اكمال الدين و اتمام النعمه و رضى الرب برسالتى، و ولايه على بن ابى طالب بعدى.

و در كتاب مزبور "خصايص" باسنادش از امام محمد باقر و امام جعفر صادق عليه السلام مذكور است كه فرمودند: اين آيه "يعنى آيه تبليغ" در روز غدير نازل شد و در همان روز نيز اين آيه " اليوم اكملت لكم دينكم... " نازل گرديد، و از قول حضرت صادق عليه السلام گويد: معنى اين آيه اينست: امروز دين شما را كامل نمودم بسبب بپا داشتن نگهبان آن و نعمت خود را بر شما تمام كردم- يعنى بسبب ولايت ما، و دين اسلام را براى شما پسنديدم و بدان رضا دادم، يعنى تسليم شدن نفس نسبت بامر ما. و باز در خصايص خود باسنادش از ابى هريره حديث روزه داشتن روز غدير را بلفظى كه بطريق خطيب بغدادى گذشت روايت نموده و در آن نزول آيه "مزبور" درباره على عليه السلام در روز غدير مذكور است.

11- ابو حامد سعد الدين صالحانى، شهاب الدين احمد در "توضيح الدلايل- على ترجيح الفضايل" ذكر نموده: و باسناد مذكور از مجاهد رضى الله عنه روايت شده كه گفت: اين آيه: " اليوم اكملت لكم دينكم "... در غدير خم نازل شد، و پس از نزول آن رسول خدا صلوه و سلام و بركات خدا بر او و آل او باد فرمود: " الله اكبر على اكمال الدين و اتمام النعمه و رضى الرب برسالتى و الولايه لعلى "- صالحانى آنرا روايت نموده است.

12- ابو المظفر، سبط ابن جوزى، حنفى، بغدادى، متوفاى 654 در تذكره خود ص 18 روايتى را كه خطيب بغدادى با دقت در سند از طريق حافظ، دار قطنى آورده و در ص 119 ذكر شد، نقل نموده است.

13- شيخ الاسلام حموينى حنفى، متوفاى 722 در باب دوازدهم از " فرايد السمطين " روايت نموده كه از شيخ تاج الدين ابو طالب على بن حب بن عثمان بن عبد الله خازن، از امام برهان الدين ناصر بن ابى المكارم مطرزى "بر سبيل اجازه" باخبار از امام اخطب خوارزم ابو المويد، موفق بن احمد مكى خوارزمى، گفت: خبر داد مرا سيد الحفاظ در ضمن مكتوبى كه از همدان براى من فرستاد... تا آخر روايتى كه از اخطب خطباى خوارزمى ذكر شد، از سند و متن حديث.

و از سيد الحفاظ، ابى منصور شهردار بن شيرويه بن شهردار ديلمى روايت نموده كه گفت: خبر داد مرا حسن بن احمد بن حسن حداد معرى حافظ از احمد بن عبد الله بن احمد، از محمد بن احمد، از محمد بن عثمان بن ابى شيبه از يحيى حمانى از قيس بن ربيع، از ابى هارون عبدى. از ابى سعيد خدرى، كه: رسول خدا صلى الله عليه و آله مردم را بسوى على عليه السلام دعوت نمود.. تا آخر حديث بلفظى كه بطريق ابى نعيم در ص 118 عينا ذكر شد، سپس گفته كه: اين حديثى است كه داراى طرق بسيارى است كه منتهى ميشود به ابى سعيد، سعد بن مالك خدرى انصارى.

14- عماد الدين ابن كثير قرشى دمشقى شافعى متوفاى 774، در جلد 2 تفسيرش ص 14 از طريق ابن مردويه از ابى سعيد و ابى هريره روايت نموده كه گفتند: همانا اين آيه در روز غدير خم درباره على عليه السلام نازل شده، و در جلد 5 تاريخش ص 210 حديث مذكور از ابى هريره را بطريق خطيب بغدادى روايت كرده و در اين مورد سخنانى دارد كه بيان آن در موضوع روزه روز غدير خواهد آمد.

15- جلال الدين سيوطى شافعى، متوفاى 911 در جلد 2 " در المنثور " ص 259 از طريق ابن مردويه و خطيب و ابن عساكر اين حديث را بلفظى كه در روايت ابن مردويه گذشت روايت نموده.

و در جلد 1 " الاتقان " ص 31 ضمن تعداد آياتى كه در سفر نازل شده گويد: و از جمله آنها است: اليوم اكملت لكم دينكم... در حديث صحيح از عمر روايت شده كه آيه مزبور در شام عرفه "روز جمعه" سال " حجه الوداع " نازل شده، براى آن طرق بسيارى است. ليكن، ابن مردويه با بررسى در طريق از ابى سعيد خدرى روايت نموده كه آيه مزبور روز غدير خم نازل گشت، و مانند آنرا از ابى هريره روايت نموده و در آن مذكور است كه: آنروز هجدهم " ذى الحجه " هنگام بازگشت پيغمبر صلى الله عليه و آله از " حجه الوداع " بوده و هر دوى آنها صحيح نمى آيد. اه

"ما ميگوئيم": اگر مراد او از عدم صحت ايراد و نكوهش در اسناد است، اين درست نيست، زيرا روايت ابى هريره در نزد استادان فن حديث صحيح الاسناد شناخته شده و ثقه و مورد اعتماد بودن رجال آن را تصريح كرده اند، و ما بطور تفصيل اين موضوع را در باب روزه روز غدير بيان خواهيم كرد، و حديث ابو سعيد، طرق بسيارى دارد چنانكه در كلام حموينى نقل از كتاب او " فرايد السمطين " گذشت، علاوه بر اين، اين روايت اختصاص بابى سعيد و ابى هريره ندارد، و ضمن مطالب گذشته بخوبى دانستيد كه عين آنرا جابر بن عبد الله و مفسر تابعى مجاهد مكى و امامان حضرت باقر و حضرت صادق عليهما السلام روايت كرده اند و علماء حديث باين رواه تكيه كرده و در برابر روايت نامبرده تسليم شده اند كما اينكه روايت آن از علماء و حافظين حديث مختص بابن مردويه نبوده و از خود سيوطى در منثورش شنيديد روايت خطيب و ابن عساكر را و دانستيد كه در " نقل و روايت " اين حديث گروه ديگرى نيز هستند كه با بررسى در سند آنرا روايت نموده اند، كه در عداد آنها افرادى است مانند: حاكم نيشابورى و حافظ بيهقى و حافظ ابن ابى شيبه، و حافظ دار قطنى، و حافظ ديلمى، و حافظ حداد و غير آنها، بدون اينكه در آن طعن و انتقادى از طرف يكى از آنان مشهود گردد.

و اگر مراد او عدم صحت از لحاظ معارض بودن آن با رواياتى است كه حاكى از نزول آيه مزبور در روز عرفه است؟ در اينصورت، نامبرده در حكم قطعى ببطلان يكى از دو جانب، گزافه گوئى نموده و بر فرض اينكه جانب ديگر در نظر او رجحان داشته باشد موجب آن نخواهد بود كه بجانب ديگر حكم قطعى ببطلان بدهد چنانكه در مورد تعارض دو حديث مقرر است، خصوصا در صورتيكه ممكن باشد جمع بين آندو باينكه گفته شود: اين آيه دو بار نازل گشته، چنانكه همين احتمال را ابن جوزى در كتاب خود " تذكره " در ص 18 داده مانند آياتى چند از آيات كريمه كه مكرر نازل شده اند، و از آن جمله است: آيه بسمله كه يكبار در مكه و بار ديگر در مدينه نازل شده و غير اين آيه كه ذكر آنها خواهد آمد.

بعلاوه، داستان نزول آيه مزبور در روز غدير تاييد ميشود بانچه در پيش از رازى و ابى السعود و غير آندو اشعار نموديم داير بر اينكه: پيغمبر صلى الله عليه و آله بعد از نزول اين آيه بيش از هشتاد و يك يا دو روز زيست نفرموده، بصفحه 115 مراجعه نمائيد.

و سيوطى در اين تحكم و زورگوئى خود از ابن كثير پيروى كرده: چه نامبرده در جلد 2 تفسيرش ص 14 بعد از ذكر حديث مزبور بدو طريقش گويد: هيچيك از اين دو حديث درست نمى آيد، بنابراين او ستمكارتر است.

16- ميرزا محمد بدخشى، حديث ابن مردويه را بشرحى كه در ص 117 گذشت در " مفتاح النجا " ذكر نموده است.

و پس از تمام اين دلائل و آثار، آنچه در خور نهايت شگفتى است، سخن آلوسى است كه در ج 2 " روح المعانى " ص 249 گويد: شيعه از ابى سعيد خدرى آورده اند كه: اين آيه پس از فرمايش پبغمبر صلى الله عليه و آله درباره على كرم الله وجهه كه در غدير خم فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه، نازل شد، و پس از نزول آن آنجناب فرمود: الله اكبر على اكمال الدين، و اتمام النعمه، و رضى الرب برسالتى و ولايه على كرم الله تعالى وجهه بعدى.

و پوشيده نيست كه اين از افتراهاى آنان "شيعه" است، و ركاكت "ضعف و بى مايگى" خبر در آغاز امر، گواه بر اين مطلب است... اه

ما نميتوانيم احتمال اين را بدهيم كه آلوسى بر طرق اين حديث و راويان آن آگاهى نداشته و بعلت جهل و عدم وقوف اين روايت را بشيعه فقط نسبت داده است بلكه انگيزه هاى عصبى و كينه توزى او را وادار نموده كه اين حقيقت آشكار را در پرده هاى اشتباه كارى و هوچيگرى بپوشاند، ديگر اين گمان را بخود راه نداده كه كسى باشد و پس از وقوف و اطلاع بر كتب اهل سنت و روايات آنها با او در آويزد و بحساب فتنه انگيزى او برسد!!

آيا كسى نيست، از اين دو مرد سوال كند: با شناسائى تو كسانى را از پيشوايان حديث و علماء تفسير و حاملين تاريخ از غير گروه شيعه كه حديث مزبور را روايت نموده اند، چگونه روايت مزبور را اختصاص بشيعه داده؟ و با اينكه سلسله اسناد اين روايت به ابى هريره و جابر بن عبد الله انصارى و امام باقر و امام صادق عليهما السلام نيز منتهى گشته چگونه اسناد حديث مزبور را بابى سعيد خدرى مخصوص نموده؟ سپس از او سوال شود، ركاكت "ضعف و بى مايگى" را كه در حديث مزبور پنداشته و آنرا گواه بر اين قرار داده كه حديث مزبور از ساخته هاى شيعه است آيا در لفظ حديث وجود دارد؟ و حال آنكه همزاد ساير احاديثى است كه روايت شده، و هيچگونه پيچيدگى و ابهامى در آن نيست، يا اين ركاكت خيالى از ضعفى است كه در اسلوب آن هست؟ و يا متضمن تكلفى است در بيان مقصود؟ و يا تنافرى در تركيب آن وجود دارد در حاليكه بر مجراى موازين عربيت صرف جارى است؟ و يا اين ركاكت در معناى آن است. در صورتيكه در آن روايت اثرى از اين نوع ركاكت نيست جز آنكه: آنچه در فضيلت اميرالمومنين عليه السلام روايت شود و هر منقبت و فضيلتى كه بانجناب نسبت داده شود در نظر آلوسى و بعقيده او ركيك و ضعيف و ناپسند است و اين همان كينه و عصبيت باطله ايست كه دارنده آنرا بوادى هلاكت ميفكند كاش ميدانستم كه: شيعه اگر روايت صحيحى را نقل نمودند و روايات اهل سنت هم آنرا تاييد و پشتيبانى نمود، چه گناهى مرتكب شده اند كه يك ناصبى معاند با اين كيفيت در وادى عداوت عنان خود را سر دهد و با عناد لجوجانه بگويد: اين روايت را شيعه آورده... و پوشيده نيست كه اين از مطالب ساخته و بى حقيقت آنها است... الخ.

در حالتى كه براى ما فراهم است كه هم اكنون احاديث ركيك و بى مايه او را كه كتاب ضخيم او پر است از آن، در معرض نمايش بگذاريم تا ارباب انصاف و صرافان سخن، مطالب ضعيف و ركيك را از غير آن تميز دهند، ولى با چشم پوشى از آن ميگذريم و از راه كرم و فتوت او را وا ميگذاريم.!!

كلا انه تذكرة

فمن شاء ذكره، و ما يذكرون الا ان يشاء الله "سوره مدثر"

عذاب واقع

از جمله آيات نازله بعد از نص غدير قول خداى تعالى است در سوره " المعارج " " سال سائل عذاب واقع للكافرين ليس له دافع من الله ذى المعارج " كه علاوه بر اعتقاد شيعه بان، جمعى از علماى اهل سنت كه شخصيت شان مورد تصديق است آنرا در كتب تفسير و حديث ثبت و ضبط نموده اند.

و اينك بذكر نص روايات مذكور توجه كنيد:

1- حافظ، ابو عبيد هروى "كه در سال 4/223 در مكه در گذشته و شرح حال او در ج 1 ص 147 ذكر شده"، در تفسير خود " غريب القرآن " روايت نموده گويد: پس از آنكه رسول خدا صلى الله عليه و آله در غير خم تبليغ فرمود آنچه را كه مامور بدان بود و اين امر در بلاد شايع و منتشر شد، جابر بن نضر بن حارث بن كلده عبدرى آمد و خطاب به پيغمبر صلى الله عليه و آله نموده گفت: بما از طرف خداوند امر كردى كه گواهى به يگانگى خداوند و رسالت تو بدهيم و نماز و روزه و حج و زكاه را امتثال كنيم همه را از تو پذيرفتيم و قبول كرديم، و تو باينها اكتفا ننمودى تا اينكه بازوى پسر عمت را گرفتى و بلند نمودى و او را بر ما برترى دادى و گفتى: من كنت مولاه فعلى مولاه، آيا اين امر از طرف تو است يا از جانب خداوند؟ رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: قسم بخداوندى كه معبودى جز او نيست، اين امر از جانب خداوند است نامبرده پس از شنيدن اين سخن رو بطرف شتر خود روان شد در حاليكه ميگفت: بار خدايا، اگر آنچه محمد ميگويد راست و حق است بر ما سنگى از آسمان ببار، و يا عذابى دردناك بما برسان، هنوز به شتر خود نرسيده بود كه سنگى از فراز بر سر او آمد و از دبر او خارج شد و او را كشت و خداى تعالى اين آيه را نازل فرمود: سال سائل بعذاب واقع... تا آخر.

2- ابوبكر نقاش موصلى بغدادى "كه در سال 351 در گذشته و شرح حال او در ج 1 ص 172 مذكور است" در تفسير خود " شفاء الصدور " حديث ابو عبيد مذكور را روايت نموده با اين تفاوت كه نام شخص مزبور را بجاى جابر بن نضر: حارث بن نعمان فهرى ذكر نموده چنانكه در روايت ثعلبى خواهد آمد و گمان دارم كه اين تصحيح از طرف او باشد.

3- ابو اسحق ثعلبى نيشابورى "متوفاى 37/427 "در تفسير خود " الكشف و البيان " گويد: از سفيان بن عيينه درباره قول خداى تعالى: " سال سائل بعذاب واقع " سوال شد كه در مورد چه كسى نازل شده؟ نامبرده بسوال كننده گفت سائله اى را از من پرسيدى كه تاكنون كسى آنرا از من نپرسيده، پدرم از جعفر من محمد عليهما السلام روايت نموده، و آنجناب از پدرانش "صلوات الله عليهم" روايت نموده كه چون رسول خدا صلى الله عليه و آله بغدير خم رسيد پس از گرد آمدن مردم در حاليكه دست على عليه السلام را گرفته بود بانها اعلام نموده فرمود: " من كنت مولاه، فعلى مولاه " پس اين خبر در بلاد شايع و منتشر گشت و بگوش حرث بن نعمان فهرى رسيد. نامبرده نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد در حالتى كه بر ناقه اى سوار بود، تا به ابطح رسيد، در آنجا از ناقه خود فرود آمد و آنرا خوابانيد و برسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم خطاب نمود و گفت: اى محمد از طرف خداوند ما را امر كردى كه به يكتائى خدا و رسالت تو شهادت دهيم، قبول كرديم، و ما را به پنج نماز امر نمودى پذيرفتيم، و ما را بدادن زكاه امر كردى اطاعت كرديم، و بما امر كردى كه يك ماه روزه بداريم قبول نموديم، و ما را بحج امر كردى پذيرا شديم، بان امور اكتفا ننمودى تا بازوان پسر عمت را گرفتى و او را بلند كردى و بر ما برترى و فضيلت دادى و گفتى: من كنت مولاه فعلى مولاه، آيا اين امر از شخص تو است يا اينهم از طرف خداوند است؟ رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: قسم بان خداوندى كه معبودى جز او نيست، اين امر از طرف خداوند است، حرث بن نعمان پس از شنيدن سخن پيغمبر صلى الله عليه و آله رو بطرف مركب خود روان شد در حاليكه ميگفت: بار خدايا اگر آنچه محمد ميگويد راست و حق است، بر ما سنگى از آسمان ببار يا عذابى دردناك بر ما نازل كن، هنوز بمركب خود نرسيده بود كه خداوند سنگى از فراز بر سر او فرود آورد كه از دبر او خارج شد و او را كشت و خداوند اين آيه را نازل فرمود: " سال سائل بعذاب واقع... " تا آخر آيات.

4- حاكم، ابوالقاسم حسكانى "شرح حال او در ج 1 ص 184 مذكور است" در كتاب " دعاه الهداه الى اداء حق الموالاه " روايت كرده گويد: بر ابوبكر محمد بن محمد صيدلانى قرائت نمودم و بدان اقرار كرد و گفتم حديث نمود شما را ابو محمد عبد الله بن احمد بن جعفر شيبانى، از عبد الرحمن بن حسين اسدى، از ابراهيم بن حسين كسائى "ابن ديزيل" از فضل بن دكين، از سفيان بن سعيد "ثورى"، از منصور از ربعى از حذيفه بن يمان كه گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله درباره على عليه السلام