الغدير جلد ۲

علامه شیخ عبدالحسین احمد امينى نجفی (ره)
ترجمه محمد تقى واحدى

- ۱۲ -


آن مربوط به موضوع ديگرى باشد كه از مطالب قبل و بعد بيگانه و بى ارتباط گردد...

آه و شما خواننده "گرامى" مى بينيد كه اين تجريح رازى نسبت باين وجه صرف استنباطى است كه با استفاده از سياق آيات نموده بدون اينكه مستندى از روايتى داشته باشد، و ما پس از دانستن اين اصل كه: ترتيب ذكر آيات نوعا غير از ترتيب نزول آنها است، ديگر در مقابل نقل صحيح مراعات سياق آيات براى ما مهم نخواهد بود، و با ملاحظه ترتيب نزول سوره هائى كه با ترتيب آنها در قرآن مخالفت دارد مزيد اطمينان باين امر حاصل خواهد شد و وجوه آياتى كه در مكه نازل شده در سوره هائى كه در مدينه نازل شده و بالعكس، مويد اين موضوع است، سيوطى در جلد 1 " الاتقان " صفحه 24 چنين نگاشته:

فصل: اجماع و نصوص مترادفه بر اين امر قايم است كه: ترتيب آيات "قرآن" توقيفى است، و شبهه در اين امر نيست، اما اجماع باين امر: عده از علماء تفسير از جمله، زركشى در " البرهان " و ابوجعفر بن زبير در " مناسبات " اين مطلب را نقل كرده اند، و عبارت ابن زبير اين است: ترتيب آيات "قرآن" در سوره هاى آنها بتوقيف و امر و اعلام "پيغمبر صلى الله عليه و آله" واقع گشته، بدون اينكه در اين موضوع خلافى بين مسلمين باشد، سپس نصوصى را ذكر كرده بر اينكه: رسول خدا صلى الله عليه و آله آنچه را كه از قرآن بر او نازل ميشد بهمين ترتيبى كه هم اكنون در مصحف هاى ما "قرآن" مثبت است باصحاب خود تعليم ميفرمود و تعليم او بدين نحو بتوقيف و اعلام جبرئيل عليه السلام بود كه هنگام نزول هر آيه بيان ميداشت كه جاى نوشتن اين آيه در عقب فلان آيه در فلان سوره است.. اه.

علاوه بر آنچه ذكر شد، اصولا انديشه و ترس پيغمبر صلى الله عليه و آله از يهود و نصارى بمقتضاى اوضاع و احوال مى بايستى در اوايل بعثت آنجناب باشد و يا لا اقل كمى بعد از هجرت، نه در اواخر دوران آنحضرت يعنى در موقعى كه دولت هاى عالم "در اثر نيرو و تفوق اسلام و مسلمين" تهديد ميشدند، و امم مختلفه جهان از او " و پيشرفت امرش" ترسناك بودند، و هنگاميكه خيبر را فتح كرده بود و بنى قريضه و بنى النظير را "كه مهم ترين طوايف يهود بودند" پراكنده و مستاصل نموده بوده، و چهره هاى بسوى او نگران و گردنكشان در مقابل او خواه ناخواه تسليم و خاضع شده بودند، چه حجه الوداع در اين اوان انجام يافت و اين آيه هم چنانكه از احاديث سابق الذكر دانستيد در آن "حجه الوداع" نازل شده. و قرطبى در جلد 6 تفسيرش صفحه 30 اجماع مفسرين را اعلام و تصريح مينمايد باينكه سوره مائده "كه آيه تبليغ در سوره مزبور است" در مدينه نازل گشته، سپس از "نقاش" نقل ميكند كه در سال حديبيه "سال ششم از هجرت" نازل شده و بدنبال آن اين جمله را از ابن العربى نقل ميكند كه اين حديث ساختگى است و براى هيچ مسلمى روا نيست كه اعتقاد بان بنمايد.. تا آنجا كه گويد: و از همين سوره بعضى در حجه الوداع نازل شده و بعضى ديگر در سال فتح "مكه" و آن، اين آيه است: " و لا يجرمنكم شنئان قوم "... تا آخر آيه، و آنچه بعد از هجرت نازل شد مدنى است يعنى در مدينه نازل شده اعم از اينكه در خود مدينه نازل شده باشد يا در يكى از سفرها، و تنها آياتى مكى ناميده ميشود كه قبل از هجرت نازل شده باشد. و خازن در جلد 1 تفسيرش صفحه 448 گفته: سوره مائده- در مدينه نازل شده، مگر آيه شريفه، قول خداى تعالى " اليوم اكملت لكم دينكم "... كه آيه مزبور در عرفه و در "حجه الوداع" نازل شده است، و قرطبى و خازن با دقت در سند از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت كرده اند كه در "حجه الوداع" فرمود: سوره مائده از حيث زمان نزول آخرين قسمت قرآن است.

و سيوطى در جلد 1 " الاتقان " صفحه 20 از محمد بن كعب از طريق ابى عبيد روايت نموده كه: سوره مائده در "حجه الوداع" فيما بين مكه و مدينه نازل شده و در جلد 1 " فضائل القرآن " تاليف ابن ضريس صفحه 11 از محمد بن عبد الله بن ابى جعفر رازى، از عمرو بن هارون، از عثمان بن عطاى خراسانى، از پدرش، از ابن عباس، روايت شده كه: اول آيه نازل از قرآن: " اقرا باسم ربك... " است، و بعد از آن: " يا ايها المزمل.. و بهمين ترتيب تعداد مينمايد: سوره فتح، سپس سوره مائده، سپس سوره برائت، سوره برائت را آخرين سوره قلمداد ميكند كه مائده قبل از آن نازل شده است و ابن كثير در جلد 2 تفسيرش صفحه 2 از عبد الله بن عمر روايت كرده كه آخرين سوره نازله، سوره مائده و سوره فتح است "يعنى سوره نصر" و از طريق احمد و حاكم و نسائى از عايشه نقل كرده كه: مائده آخرين سوره ايست كه نازل شده.

پس، از تمام آنچه ذكر شد، معلوم ميشود ارزش آنچه كه قرطبى در جلد ششم تفسيرش صفحه 244 روايت نموده، و سيوطى در " لباب النقول " صفحه 117 از طريق ابن مردويه و طبرانى از ابن عباس ذكر نموده مبنى بر اينكه: ابو طالب همه روزه مردانى از بنى هاشم ميفرستاد كه از پيغمبر صلى الله عليه و آله نگهبانى و حراست نمايند، تا اينكه اين آيه "و الله يعصمك من الناس" نازل گرديد پس از نزول اين آيه كه ابوطالب خواست كسانى را براى حراست پيغمبر صلى الله عليه و آله بفرستد، آنجناب بعم خود فرمود: همانا خداوند مرا از "شر" جن و انس حفظ و حراست فرمود، اين روايت مستلزم آنست كه آيه مزبور در مكه نازل شده باشد، و اين خبر "علاوه بر جهاتى كه بيان گرديده" ناتوان تر از آنست كه بتواند در قبال احاديث گذشته و اجماع سابق و نصوص مفسرين كه اخيرا ذكر شد مقاومت نمايد.

دنبال و پايان اين گفتگو: قرطبى در جلد 6 تفسيرش صفحه 242 درباره قول خداى تعالى: يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك: گويد: اين، يك تاديبى است براى پيغمبر صلى الله عليه و آله و تاديبى است براى دانشمندان از امت او باينكه، چيزى از امر شريعت خدا را كتمان نكنند، در حاليكه خداى متعال ميدانست كه پيغمبر او صلى الله عليه و آله چيزى از او وحى الهى را كتمان نمينمايد، و در صحيح مسلم، از مسروق، از عايشه روايت شده كه او گفت: هر كه، بتو حكايت نمود اينكه محمد صلى الله عليه و آله چيزى از وحى را كتمان فرمود، بطور تحقيق دروغ گفته، در حاليكه خداى تعالى ميفرمايد: " يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك... " تا آخر آيه "از گفتار مفسر است" و خدا زشت گرداند رافضيان را زيرا آنها گفتند كه: آن حضرت چيزى را از وحى الهى كه مورد نياز مردم بود كتمان نمود انتهى و قسطلانى در ج 7 " فتح البارى " ص 101 افترا روى افترا بار آورده گويد: شيعه ميگويند كه: آنحضرت چيزى را بر سبيل تقيه كتمان نمود!!

اى كاش اين دو نفر "قرطبى و قسطلانى" مستند و منشاى براى اين افترائيكه بشيعه بسته اند نشان ميدادند خواه دانشمندى كه آنرا گفته است يا تاليفى كه آنرا در بر داشته يا فرقه اى كه چنين عقيده را بخود بسته باشند بلى اين دو نفر چيزى از اين قبيل نيافتند. و بلكه، پنداشتند كه در هر چه كه در مورد هر گروهى در هر حال نسبت دهند، مورد تصديق قرار ميگيرند!

يا پنداشتند كه: شيعه تاليفاتى كه شامل معتقداتشان باشد ندارند تا در مواردى كه نسبتى بانها داده ميشود مجموعه معتقداتشان مقياسى آشكار باشد براى سنجش و تطبيق نسبتها با آن و يا چنين پنداشتند كه نسلهاى بعدى مردانى را نمى پروراند كه با گروه مفترى برابر شوند و بحساب سخنان آنها برسند ناچار، اين گونه اوهام آنها را واداشته و تشويق نموده كه حسن اشتهار شيعه را با اين گونه افتراها و نسبتهاى ناروا و بى اساس آلوده و دگرگون سازند همانطور كه ديگران يعنى ساير نويسندگان معاند و مفترى را در اين وادى افكنده كه هر گونه ناسزا و ناروائى را عليه شيعه جستجو كنند و عواطف و احساسات مردم بى خبر و غير وارد را عليه آنان تحريك و بهيجان بيندازند و موجبات جدائى اقوام و امم را از آنها فراهم سازند!

آى اين گونه تصورات و پندارهاى ناروا باعث شد كه بى دريغ عنان سخن را رها كرده و بر خلاف واقع عليه گروه شيعه سخن گويند بطورى كه گوئى عليه قوم و ملتى سخن ميگويند كه منقرض شده اند و اثر حياتى و اجتماعى آنها از بين رفته و ديگر مدافعى ندارند در صورتيكه آنچه اينان گفته و نوشته اند حقيقت ندارد و شيعه هرگز چنين جراتى نداشت كه ساحت مقدس صاحب رسالت را مورد چنين نسبت قرار دهند و كتمان آنچه را كه تبليغ آن بر آن جناب واجب است درباره حضرتش روا پندارند مگر آنكه تبليغ مخصوص ظرف معينى از زمان و مكان باشد كه وحى الهى اجازه آشكار ساختن آنرا قبل از موعد معين ندهد.

بخدا، اگر اين دو مفسر در تمام سخنان ياران خود "ساير مفسرين" امعان نظر ميكردند و مخصوصا وجوه دهگانه ايرا كه رازى بيان داشته ملاحظه مينمودند از افتراى بشيعه خوددارى ميكردند و بگوينده سخنانى كه شيعه را بگفتن آنها طعن ميزنند و متهمشان ميدارند واقف ميشدند چه؟ همانطور كه اقوال و وجوه مذكوره نقل شد، بعضى از آنها ميگويند: آيه تبليغ درباره جهاد نازل شده، زيرا پيغمبر صلى الله عليه و آله در پاره مواقع از تحريض منافقين بجهاد خوددارى و امساك مينمود، آنديگرى گويد: هنگامى كه پيغمبر از نكوهش خدايان ثنويها سكوت فرمود، اين آيه نازل شد، و آنسومى گويد: هنگامى كه آنحضرت آيه تخيير را از زنان خود "همانطور كه در صفحه 107 بدان اشعار شد" كتمان فرمود اين آيه نازل گشت، بنابر آنچه گفته شد، چنانكه ملاحظه ميكنيد: نزول آيه تبليغ بر مبناى اين وجوه و اقوال مشتمل است بر اينكه پيغمبر صلى الله عليه و آله از انجام ماموريت خود، خوددارى نموده حاشا و كلا چنين نسبتها از ساحت عظمت و قداست پيغمبر گرامى صلى الله عليه و آله دور است.

انه لتذكره للمتقين و انا لنعلم ان منكم مكذبين سوره " الحاقه "

اكمال دين بولايت

و از جمله آيات كه در روز غدير در شان اميرالمومنين عليه السلام نازل شد اين آيه است:

" اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا " "سوره مائده: 3 "

اماميه بطور عموم و بدون استثناء اتفاق دارند باينكه: اين آيه كريمه پيرامون نص غدير نازل شده است، بعد از آنكه پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم ولايت مولاى ما اميرالمومنين عليه السلام را با كلماتى روشن و صريح اعلام و اظهار فرمود، كه در نتيجه، نص آشكار و جلى بر اين امر را در بر گرفت بطورى كه صحابه پيغمبر دانستند و عرب آنرا درك و فهم نمودند، و هر كس كه اين خبر باو رسيد، بدان استدلال و احتجاج نمود، و بسيارى از علماء تفسير و پيشوايان فن حديث و حافظين آثار از اهل سنت با اماميه بر آن اتفاق نموده اند و آن حقيقتى است كه معتبر شناخته شده و نقلى كه در جلد 3 تفسير رازى، ص 529 از اصحاب آثار "راويان و مفسرين" ثبت گشته آنرا تاييد مى نمايد مشعر بر اينكه:

پس از نزول اين آبه بر پيغمبر صلى الله عليه و آله آنجناب بيش از هشتاد و يك روز يا هشتاد و دو روز زنده نبود، و ابوالسعود در حاشيه تفسير رازى جلد 3 ص 523 اين مدت را تعيين كرده، و مورخين از اهل سنت ذكر نموده اند كه وفات پيغمبر صلى الله عليه و آله در دوازدهم ربيع الاول بوده و گوئى، بعد از بحساب نياوردن روز غدير و روز وفات آنجناب يك روز "بر سبيل تسامح" بر آن افزوده شده و در هر صورت، اين بحقيقت نزديك تر است از قول باينكه: آيه مزبور در روز عرفه نازل شده كه در صحيح مسلم و صحيح بخارى مذكور گشته، چه در اين صورت چند روز زياد مينمايد، مضافا بر نصوص بسيارى كه از اين قول پشتى بانى مينمايد بطوريكه جز تسليم بمفاد آن گريزى نيست، تا برسيم به بحث در پيرامون آن.

روايات مربوط به وقت نزول اين آيه

1-حافظ، ابوجعفر، محمد بن جرير طبرى متوفاى سال 310، در " كتاب الولايه " باسناد خود از زيد بن ارقم در حديثى كه در ص 89 گذشت روايت نموده كه: اين آيه كريمه روز غدير خم در شان اميرالمومنين عليه السلام نازل شده.

2- حافظ، ابن مردويه، اصفهانى، متوفاى 410، از طريق ابى هارون عبدى، از ابى سعيد خدرى روايت كرده كه: اين آيه در روز غدير خم بر رسول خدا صلى الله عليه و آله نازل گشت، هنگامى كه فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه و سپس روايت مزبور را از ابى هريره نقل كرده و در آن تصريح شده كه روز مزبور هجدهم ماه ذى الحجه الحرام است يعنى روز بازگشت پيغمبر صلى الله عليه و آله از حجه الوداع- تفسير ابن كثير، جلد 2 ص 14.

و سيوطى در جلد 2 " الدر المنثور " ص 259 گويد: ابن مردويه و ابن عساكر "بسند ضعيف" از ابى سعيد خدرى آورده اند كه چون رسول خدا صلى الله عليه و آله در روز غدير خم على عليه السلام را منصوب و ولايت او را اعلام فرمود، جبرئيل اين آيه را آورد: اليوم اكملت لكم دينكم....

و ابن مردويه، و خطيب، و ابن عساكر بسند ضعيف از ابى هريره روايت كرده اند كه گفت: چون روز غدير خم شد، و آن روز هجدهم ذى الحجه الحرام است، پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: " من كنت مولاه فعلى مولاه "، سپس خداى تعالى اين آيه را فرستاد: اليوم اكملت لكم دينكم... و سيوطى در جلد 1 " الاتقان " ص 31 " از چاپ سال 1360 " بدو طريق از او روايت نامبرده را آورده است.

و بدخشى در " مفتاح النجا " از عبد الرزاق رسعنى از ابن عباس آنچه را كه در ص 98 گذشت ذكر نموده، سپس گويد: و ابن مردويه از ابى سعيد خدرى رضى الله عنه بمانند آن روايت كرده، و در پايان آن مذكور است: پس نازل شد: اليوم اكملت لكم دينكم.. تا آخر آيه در اين هنگام پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: " الله اكبر على اكمال الدين و اتمام النعمه و رضى الرب برسالتى و الولايه لعلى بن ابى طالب " و اربلى بهمين لفظ آنرا در " كشف الغمه " ص 95 از تفسير او نقل كرده و قطيفى در " الفرقه الناجيه " گويد: ابوبكر ابن مردويه حافظ، باسناد خود كه منتهى بابى سعيد خدرى ميشود روايت نموده كه: پيغمبر صلى الله عليه و آله روزيكه مردم را در غدير خم دعوت فرمود، امر كرد خار و خاشاك را از زير درخت برطرف ساختند، و آن، روز پنجشنبه بود، و مردم را بسوى على عليه السلام دعوت كرد و دو بازوى على عليه السلام را گرفت و بلند كرد تا حديكه مردم سفيدى زير بغل پيغمبر صلى الله عليه و آله را ديدند، سپس از يكديگر "پيغمبر صلى الله عليه و آله و على عليه السلام" جدا نشدند تا اين آيه نازل شد: " اليوم اكملت لكم دينكم " تا آخر آيه پس گفت... تا آخر آنچه از ابى نعيم اصفهانى حرف بحرف ميايد.

3- حافظ، ابو نعيم اصفهانى، متوفاى 430 در كتاب خود "ما نزل من القرآن فى على عليه السلام" روايت نموده گويد: حديث كرد ما را، محمد بن احمد بن على بن مخلد "محتسب، متوفاى 357 "كه او از محمد بن عثمان بن ابى شيبه و او از يحيى حمانى و او از قيس بن ربيع، و او از ابى هارون عبدى، از ابى سعيد خدرى رضى الله عنه روايت نموده كه: پيغمبر صلى الله عليه و آله مردم را در غديرخم بسوى على عليه السلام دعوت نمود، بامر آنجناب خار و خاشاك زير درخت برطرف شد و آنروز پنجشنبه بود، سپس پيغمبر صلى الله عليه و آله على عليه السلام را طلبيد و دو بازوى او را گرفت و بلند كرد تا بحدى كه مردم سفيدى زير بغل رسول خدا را ديدند. سپس آن اجتماع متفرق نشد مگر بعد از نزول اين آيه: اليوم اكملت لكم دينكم تا آخر آيه.

پس رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: " الله اكبر على اكمال الدين و اتمام النعمه و رضى الرب برسالتى و بالولايه لعلى من بعدى " سپس فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله.

در اين هنگام حسان عرض كرد: يا رسول الله اجازه فرما درباره على عليه السلام اشعارى بگويم كه شما آنها را بشنويد، فرمود: بگو بميمنت و بركت الهى، پس حسان برخاست و گفت اى گروه بزرگان قريش من پيرو امر ولايت گفتار خود را بشهادت رسول خدا كه در امر ولايت ممضى و مجرى است، اعلام ميداريم، سپس گفت:

يناديهم يوم الغدير نبيهم بخم، فاسمع بالرسول مناديا
يقول فمن مولاكم و وليكم فقالوا و لم يبدوا هناك التعاميا
الهك مولانا و انت ولينا و لم تر منا فى الولايه عاصيا
فقال له قم يا على فاننى رضيتك من بعدى اماما و هاديا
فمن كنت مولاه، فهذا وليه فكونوا له انصار صدق مواليا
هناك دعا اللهم وال وليه و كن للذى عادا عليا معاديا

و شيخ تابعى- سليم بن قيس هلالى- اين حديث را بهمين لفظ در كتاب خود از ابى سعيد خدرى روايت نموده كه گفت: همانا رسول خدا صلى الله عليه و آله مردم را در غدير خم طلبيد و امر فرمود آنچه خار و خاشاك در زير درخت بود برطرف نمودند، و آن روز پنجشنبه بود، سپس مردم را بسوى خود خواند و بازوى على بن ابى طالب عليه السلام را گرفت و بلند كرد تا حدى كه سفيدى زير بغل رسول خدا صلى الله عليه و آله را ديدم... تا پايان روايت بلفظى كه ذكر شد.

4- حافظ، ابوبكر، خطيب بغدادى، متوفاى 463، در تاريخ خود، جلد 8 ص 290 از عبد الله بن على بن محمد بن بشران، از حافظ، على بن عمر دار قطنى، از حبشون خلال، از على بن سعيد رملى، از ضمره، از ابن شوذب، از مطر وراق، از ابن حوشب، از ابى هريره، روايت نموده، از رسول خدا صلى الله عليه و آله-

و از احمد بن عبد الله نيرى، از على بن سعيد، از ضمره، از ابن شوذب، از مطر، از ابن حوشب، از ابى هريره، از پيغمبر صلى الله عليه و آله كه فرمود: هر كس روز هجدهم از ذى الحجه الحرام را روزه بدارد، خداوند روزه شصت ماه براى او مينويسد، و آن روز غدير خم است هنگامى كه پيغمبر صلى الله عليه و آله دست على بن ابى طالب عليه السلام را گرفت و فرمود: آيا من بمومنين اولى از خودشان نيستم؟ گفتند: آرى يا رسول الله. آنحضرت فرمود: " من كنت مولاه فعلى مولاه " سپس عمر بن خطاب گفت: به به اى پسر ابى طالب، گرديدى مولاى من و مولاى هر كسى كه مسلم است، پس خداوند نازل فرمود: " اليوم اكملت لكم دينكم "... تا آخر آيه.

5- حافظ، ابو سعيد سجستانى، متوفاى 477 در كتاب الولايه باسنادش از يحيى بن عبد الحميد حمانى كوفى، از قيس بن ربيع از ابى هارون از ابى سعيد خدرى، روايت نموده كه چون رسول خدا صلى الله عليه و آله مردم را در غدير خم دعوت فرمود بامر آنجناب خار و خاشاك زير درخت برطرف شد و آنروز پنجشنبه بود... تا