او، بلى" الحب يعمى و يصم" دوستى آدمى را كر و كور
ميكند و من كان فى هذه اعمى فهو فى الاخره اعمى و
اضل سبيلا: و كسيكه در اين جهان نابينا و كور باشد
پس او در آخرت و روز قيامت نابينا و گمراه تر
خواهد بود.
و ظاهر ميشود از عينى در كتاب""عمده القاوى"" ج
2 ص 172 و ابن حجر در فتح البارى ج 1 ص 352 ثبوت
اين دو جمله" يعنى قول عمر لا تصل- يا- و اما انا
فلم اكن لاصلى حتى اجد الماء"" از لفظ عمر در حديث
و براى همين آنرا مذهب و فتواى او قرارداده اند.
عينى گويد: در آن" يعنى در حديث" است كه عمر
براى شخص جنب تيمم را لازم نميديد براى قول عمار
باو: پس اما تو نماز نخواندى و گويد: كه عمر آيه
تيمم را مخصوص حديث اصغر ميدانست و اجتهادش او را
واداشت كه جنب تيمم نكند.
و ابن حجر گويد: اين فتواى معروفى است از عمر
بيان ميكند اين حديث از اينكه اين اجتهاد خليفه
در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بوده و
آن عجيب ترين چيزيستكه به گوش روزگار رسيده،
چگونه خدا دينش را كامل نموده و مانند مسئله
تيممى كه مورد ابتلاء عموم مردم است در زمان
پيامبر صلى الله عليه و آله نامعلوم بوده و در آن
مجالى براى مثل خليفه بوده كه آنرا نداند يا در آن
اجتهاد كند و چگونه باب اجتهاد را گشود بدو
دستگيره اش بر امت با وجود آنكه پيامبر صلى الله
عليه و آله در ميان آنان بود.
پس آيا اين مرد سئوال نكرد پيامبر خدا را بعد
از آنكه عمار با او مخالفت كرد و او را ديد كه در
خاك غلطيد و نماز خواند.
و آيا عمار او را خبر نداد از روزيكه جنب شده
بودند و پيامبر صلى الله عليه و آله او را ارشاد
نموده وآموخت سنت او را در تيمم و آيا ندانست
پيامبر خدا نماز نخواندن عمر را و حال آنكه
مهمترين واجبات و كامل ترين فريضه هاست، هر جا كه
جنب شد وآب پيدا نكرد و آيا خبر داد او را بانچه
را كه اسلام آورده و در شرع مقدسش مقرر شده است.
و آيا نه پرسيدعمر بعد از آن از پيغمبر خدا صلى
الله عليه و آله مردانى را كه مخالف با راى و
عقيده او بودند چون اميرالمومنين على عليه السلام
و ابن عباس و ابو موسى اشعرى و تمام صحابه غير از
عبدالله بن مسعود.
و آيا عمل اين گروهيكه قائل به تيمم بودند براى
جنبيكه آب ندارد از روى تبعيت و پيروى از سنت
ثابته اى شنيده شده از رسول خدا صلى الله عليه و
آله بوده يا تنها راى و اجتهاد نيز بوده است در
پيش اجتهاد خليفه.
و آيا خليفه وثوق و اعتماد بعمار نداشت روزيكه
اورا از سنت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله خبر
داد پس از رايش برنگشت و ابن مسعود نديده كه عمر
قانع بقول عمار شده باشد.
و آيا بر خليفه مخفى بوده حديثى را كه بخارى در
صحيحش از عمران بن حصين نقل كرده كه رسول خدا صلى
الله عليه و آله مرديرا ديد كه گوشه اى نشسته و
نماز نميخواند در مردم پس فرمود: فلانى براى چه در
ميان مردم نماز نميخوانى، پس گفت اى پيامبر خدا من
جنب شده ام و آب نيست، پس فرمود: بر تو باد بخاك
كه آن كافيست تو را.
و آيا از ياد او رفته حديثى را كه سعيد بن مسيب
از ابى هريره روايت نموده، گويد: آمد نزد رسول خدا
صلى الله عليه و آله و گفت: ما در ريگ هستيم و در
ميان ما زن حايض و جنب و نفساء" زائو" است پس بر
ما چهار ماه ميگذرد كه آب پيدا نميكنم فرمود: بر
تو باد بخاك يعنى تيمم و در عبارت ديگر است كه
عربهائى آمدند خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله پس
گفتند: اى رسول خدا ما در اين ريگهازنده گى ميكنيم
و قدرت بر آب نداريم و سه ماه يا چهار ماه ميشود
كه آب نميبينيم و در ميان ما زن زائو و حائض و جنب
است. فرمود: بر شما بادبر زمين و در لفظ اعمش است:
كه عربها آمدند حضور پيامبر صلى الله عليه و آله و
گفتند ما در ريگ هستيم و از آب دوريم دو ماه و سه
ماه و در ميان ما جنب و حايض است. پس فرمود بر شما
باد بر خاك و آيا رفته است از خاطر او خبريرا كه
ابوذر از سنت باو داد گفت من دور از آب بودم و با
من عيالم بود پس جنب شدم و بدون طهارت نماز خواندم
پس آمدم خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله در موقع
ظهر و آن حضرت در ميان جمعى از اصحابش در سايه
مسجد بودند پس فرمود ابوذر: گفتم: بلى هلاك شدم اى
پيامبر خدا، پس فرمود چى تو را هلاك كرد گفتم من
از آب دور بودم و همسرم با من بود پس جنب شدم و
بدون طهور" وضو و يا غسل" نماز خواندم، پس پيامبر
خدا صلى الله عليه و آله و سلم دستور داد آبى براى
من بياورند،پس كنيز سياه چهره اى ظرف آبى آورد كه
پر بود و تكان ميخورد پس من رفتم و در پشت شترم
غسل كردم پس از آن آمدم خدمت پيغمبر صلى الله عليه
و آله پس پيامبر فرمود: اى ابوذر بدرستيكه خاك پاك
طهور و پاك كننده است هر چند كه تا ده سال آب
نيابى پس هر گاه آب يافتى پس آنرا بر بدنت بريز.
م- و آيا بگوش او نرسيده حديث اسقع گويد: بودم
من كه بار و بنه براى پيامبر صلى الله عليه و آله
و سلم ميبردم پس جنب شدم پس پيامبر صلى الله عليه
و آله فرمود: اى اسقع بار و بنه ما را بسته حركت
كن. پس گفتم: پدر و مادرم بفدايت من جنب شده ام و
در اين منزل آب نيست پس فرمود بيا اى اسقع بتو
تيمم بياموزم مثل آنچه را كه جبرئيل بمن آموخته پس
آمدم خدمت آنحضرت پس كمى از راه دور شده و تيمم را
بمن ياد داد
و پيش از هر چيزى اينكه آيه تيمم دو آيه است
يكى در سوره نساء آيه 43 و آن قول خداى تعالى است
يا ايها الذين آمنوا لا تقربوا الصلوه و انتم
سكارى حتى تعلموا ما تقولون جنبا الا عابرى سبيل
حتى تغتسلوا و ان كنتم مرضى او على سفر او جاء احد
منكم من الغايظ او لامستم النساء فلم تجدوا ماء
فتيمموا صعيدا طيبا فامسحوا بوجوهكم و ايديكم ان
الله كان عفوا غفورا.
: اى كسانيكه ايمان آورده ايد نزديك نماز نشويد
درحاليكه شما مست هستيد تا بدانيد كه چه ميگوئيد و
نزديك نماز نشويد در حال جنابت مگر رونده گان راه
تا آنكه غسل كنيد و اگر بيمار بوديد يا مسافريا
يكى از شما از " توالت " آمد يا آميزش با
همسرانتان نموديد و آب نيافتيد پس با خاك پاك تيمم
كنيد و مسح نمائيد صورتتان و دستهايتان را
بدرستيكه خداوند بخشنده و آمرزنده است.
و امير المومنين عليه السلام فرمود: اين آيه
نازل شده وقتيكه جنب شد و آب نيافت تيمم نمود و
نماز خواند تا ادراك آب نمود پس وقتيكه آب پيدا
كردغسل نمود.
و آيه دوم در سوره مائده آيه 6 است و آن قول
اوست:
""يا ايها الذين آمنوا اذا قمتم الى الصلوه
فاغسلوا وجوهكم و ايدكم الى المرافق و امسحوا
بروسكم و ارجلكم الى الكعبين و ان كنتم جنبا
فاطهروا و ان كنتم مرضى او على سفر او جاء احد
منكم من الغائط او لامستم النساء فلم تجدوا ماء
فتيمموا صعيدا طيبا فامسحوا بوجوهكم و ايديكم
منه"". ترجمه: اى كسانيكه ايمان آورده ايد هر گاه
برخاستيد براى نماز پس بشوئيد صورتتان و دستهايتان
را تا مرفق و آرنج و مسح كنيد سر و پاهايتان را تا
كعبين و روى پاى، و اگر جنب بوديد پس تطهير كنيد و
اگر بيمار بوديد يا مسافر يا يكى از شما از"
توالت" و مستراح آمد يا آميزش با زنانتان نموديد و
آب نيافتيد پس تيمم كنيد با خاك پاك پس مسح كنيد
صورت و دستهايتان را از آن.
پس بدرستيكه مقصود از ملامسه در آيه سوره نساء
" آميزش " است چنانچه از اميرالمومنين عليه السلام
و ابن عباس و ابو موسى اشعرى نقل شده و پيروى كرده
ايشان را در اين مسئله حسن" بصرى" و عبيده و شعبى
و ديگران و اين مذهب و عقيده هر كسى است كه منع از
وضوء كرده در آميزش با زن را مثل ابو حنيفه و ابو
يوسف و محمد و زفر وثورى و اوزاعى و غير ايشان. و
اين جهتش اينستكه چون نداى سبحان مقدم داشت بيان
حكم جنب را در موقع وجود آب بقولش:""حتى تغتسلوا""
تا اينكه غسل كنيد. و در قول ديگرش""فاطهروا"" پس
تطهير كنيد. سپس شروع كرد در صورت حكم عدم تمكن از
استعمال آب براى بيمارى يا مسافرت يا نبود آب و در
اينجا گريز زد بذكر حدث اصغر بقولش:""او جاء احد
منكم من الغايط"" يا بيايد يكى از شما از " توالت
". پس يادآورى كرد و جنابت رابقولش: " او لامستم
النساء " يا آميزش و جماع كرديد با زنها. و اگر
اراده شده بود بان غير از جماع هر آينه جدا شده
بود از ما قبلش. و تعبير كرد از جماع بلمس كه
مرادف با مس و آميزش است كه به آن جماع قصد ميشود
و بس در قول خداى تعالى:""لا جناح عليكم ان طلقتم
النساء ما لم تمسوهن"": باكى بر شما نيست اگر
طلاقى گفتيد زنانشانرا ماداميكه جماع و آميزش
نكرديد. و قول او:""و ان طلقتموهن من قبل ان
تمسوهن"": و اگر طلاق گفتيد پيش از آنكه آميزش
كنيد. و قول او:""ثم طلقتموهن من قبل ان تمسوهن"":
سپس طلاق گفتيد پيش از آنكه جماع و آميزش كرده
باشيد.
و براى عده اى از فقهاء تسنن و پيشوايانشان
كلمات فراوانى است در مقام كه پرده بر ميدارد از
حقيقت حال كه اكتفا ميكنيم از آن به كلمه و سخن
ابى بكر جصاص حنفى متوفى 370. در كتاب احكام
القرآن ج 2 ص 456- 450 گويد:
اما قول خداى تعالى:""او لامستم النساء فلم
تجدوا ماء فتيمموا صعيدا"" يا آميزش كرديد زنها را
پس آب نيافتيد پس تيمم كنيد با خاك.
پس بدرستيكه پيشينيان نزاع و جدال كرده اند در
معناى ملامسه ياد شده در اين آيه. پس على" عليه
السلام" و ابن عباس و ابو موسى و حسن و عبيده و
شعبى گويند: آن كنايه از جماع و آميزش است و آنها
وضوء را واجب نمى دانستند براى كسيكه زنش را لمس
كرده. و عمر و عبد الله بن مسعود ميگفتند: مقصود
لمس كردن با دست است و آن دروضوء را واجب نمى
كردند به لمس كردن زن و براى جنب نميديدند كه تيمم
كند.پس كسيكه تاويل كرده از صحابه بر جماع و
آميزش" مخصوص" واجب نكرده وضوء را از مس و آميزش
زن و كسيكه حمل كرده آنرا بر لمس كردن با دست وضوء
را از مس زن واجب كرده وتيمم را براى جنب جايز
ندانسته است.
سپس ثابت كرده باطل نشدن وضوء را بلمس كردن زن
در هر حال چه از روى شهوت و انگيزه غريزه جنسى
باشد يا غير شهوت سنت نبويه. پس گويد لمس كردن
احتمال ميرود جماع و آميزش مخصوص باشد بنابر آنچه
را كه على عليه السلام و ابن عباس و ابو موسى
تاويل كرده اند. و احتمال ميرود منظور دست زدن
باشد بنابر آنچه را ازعمر و عبد الله بن مسعود
روايت شده است.
پس چون روايت شده از پيامبر صلى الله عليه و
آله كه برخى از همسرانش را بوسيده سپس نماز خواند
و وضوء نگرفت روشن كند اين مقصود خداى تعالى را.
و صورت ديگرى كه دلالت ميكند كه مقصود از آن
جماع است و آن اينكه لمس كردن هر چند كه حقيقت در
لمس با دست است پس آن چون اضافه بناء شده است لازم
است كه مقصود از آن جماع و آميزش مخصوص باشد
چنانچه وطى ء حقيقت در راه رفتن با پاهاست پس وقتى
اضافه به نساء شد معقول نيست كه غير جماع مقصود
باشد همينطور اين و مانند آن قول خداى تعالى
است""و ان طلقتموهن من قبل ان تمسوهن"" يعنى از
پيش از آنكه با آنها مجامعت و آميزش كرده باشيد.
و نيز بدرستيكه پيامبر صلى الله عليه و آله امر
فرمود كه جنب تيمم كند در اخبار صحيحه و وقتى از
پيامبر صلى الله عليه و آله حكمى وارد شد كه مرتب
ميكند آنرا لفظ آيه واجبست كه فعلش البته از كتاب
صادر شده باشد چنانچه آنحضرت بريد دست دزد را و در
قرآن لفظى است كه اقتضا ميكند كه بريدن دست دزد را
معقول و از روى حكمت بسبب آيه باشد ومانند ساير
شرايع و احكاميكه پيامبر صلى الله عليه و آله نمود
از آنچه راكه ظاهر كتاب پر و پيچيده از آن است.
و دلالت ميكند بر اينكه مقصود جماع است نه صرف
دست زدن اينكه خداى تعالى فرمود:""اذا قمتم الى
الصلاه فاغسلوا وجوهكم، تا آنجا كه: و ان كنتم
جنبا فاطهروا"". هر گاه براى نماز برخاستيد پس
صورتتان را بشويد.تا اينكه گفت: و اگر جنب بوديد
پس تطهير كنيد روشن كرد بان از حكم حدث در حال
وجود آب سپس عطف كرد بر آن قولش را: و ان كنتم
مرضى او على سفر. و اگر بيمار بوديد يا در سفر تا
آنجا كه گويد: فتيمموا صعيدا طيبا،پس تيمم كنيد با
خاك پاك. پس اعاده فرمود ذكر حكم حدث را در حال
نبود آب پس لازم و واجبست كه بوده باشد قول او. او
لامستم النساء حمل بر جنابت باشد تا آنكه آيه مرتب
بر هر دو حال و بيان كننده حكم هر دو در حال وجود
آب و نبود آن. و اگر مقصودلمس با دست بوده باشد هر
آينه ذكر تيمم منحصر بود بر حال حدث نه جنابت مفيد
براى حكم جنابت در حال نبود آب نباشد و حمل كردن
آيه بر هر دو فايده اولى است از اكتفا كردن بان بر
يك فائده و چون ثابت شد كه مقصود جماع و آميزش
مخصوص است لمس بدست منتفى شود براى آنچه كه ما
بيان كرديم از امتناع قصد كردن آن دو بيك لفظ.
پس اگر كسى بگويد: هر گاه حمل بر لمس با دست
شود مفيد اينستكه لمس حدث باشد و اگر منحصر بر
جماع باشد افاده اين را نكند پس واجب بر قضيه تو
در اعتبار دو فايده اينست كه حمل شود برهر دو پس
افاده كند كه لمس حدث است وافاده كند نيز جواز
تيمم را براى جنب. پس اگر جايز نباشد حمل كردن
آنرا بر هر دو امر براى آنچه كه ياد نمودم كه
پيشينيان اتفاق دارند بر اينكه هردو امر اراده
نشده و ممتنع است كه لفظ مجاز و حقيقت باشد يا
كنايه و صريح باشد پس ما با تو برابر شديم دراثبات
فائده تازه اى بحمل كردن آنرا بر لمس با دست با
استعمال ما حقيقت لفظ را در آن تيمم براى جنب اولى
نيست از آنكه ثابت كرده فايده آنرا از جهت حدث
بودن لمس با دست.
باو گفته شود: كه قول خداى تعالى:""اذا قمتم
الى الصلاه"" مفيد حكم حدثهاست در حال وجود آب و
تصريح است با اين بر حكم جنابت پس بهتر آنستكه
بوده باشد آنچه در ترتيب آيه است از قول او:""جاء
احد منكم من الغايط تا قول او: او لامستم
النساء""- بيان براى حكم حدث و جنابت باشد در حال
نبود آب چنانچه در اول آيه بيان براى حكم هر دو
است در حال وجود آب ومورد آيه در بيان تفصيل همه
حدث ها نيست و فقط آن در بيان حكم جنابت است و تو
وقتى حمل كردى لمس را بر بيان حدث پس دور كردى
آنرا در