الغدير جلد ۱۰

علامه شیخ عبدالحسین احمد امينى نجفی (ره)
ترجمه زين العابدين قرباني

- ۳۵ -


بغداد سلامى متوفى درسال 674 ه.كتاب " معالم العتره النبويه العليه " تاليف حافظ ابى محمدعبد العزيز بن اخضر جنابذى متوفى در سال 611 ه چنانكه در " كشف الغمه " صفحه 135 آمده از او "شيخ تاج الدين" روايت مى كند.

4- حافظ ابو عبد الله محمد بن يوسف بن محمد كنجى شافعى متوفى در سال 658 ه دو كتابش:" كفايه فى مناقب على بن ابى طالب " و " البيان فى اخبار صاحب الزمان " را در سال 648 ه در اربل بر او قرائت كرد و او از حافظ ابو عبيده الله اجازه اى با خطش دارد و از كتابش " كفايه الطالب " زياد در كشف الغمه نقل مى كند.

5- كمال الدين ابو الحسن على بن محمد بن محمد بن وضاح فقيه حنبلى مقيم بغداد متوفى در سال 672 ه.

از او با اجازه و از كتاب " الذريه الطاره، تاليف ابى بشر محمد بن احمدانصارى دولابى متوفى در سال 320 ه كه با خط ستادش ابن وضاح نوشته شده بوده در كشف الغمه صفحه 109 روايت مى كند.

6- شيح رشيد الدين ابو عبد اللحه محمد بن ابى القاسم بن عمربن ابى القاسم كتاب " المستغيثين " تاليف 578 ه را بر محى الدين ابى محمد يوسف بن شيخ ابى الفرج ابن جوزى كه از مولف آن به اجاره روايت مى كرد، قرائت كرد و مرحوم اربلى اين كتاب را بر شيخ رشيد ياد شده قرائت نمود واو در كشف الغمه صفحه 224 مى گويد: قرائت من بر او در شعبان سال 686 ه در خانه ام كه مشرف بر دجله بغداد بوده صورت گرفته است.

او زياد از عده اى از تاليفات معاصرينش نقل مى كند و آن تاليفات عبارتند از 1- تفسير حافظ ابى محمد عبد الرزاق عز الدين رسعنى حنبلى متوفى در سال 661 ه كه در ميان مرحوم اربلى و او صداقت و پيوندى بوده است چنانكه در جلد اول اين كتاب گذشت.

2- " مطالب السوول " تاليف ابى سالم كمال الدين محمد بن طلحه شافعى چنانكه در شرح حالش در همين كتاب بيان كرديم.

3- تاليفات استاد بى نظير ما قطب الدين راوندى چنانكه در شرح حالش گذشت.

و از مرحوم اربلى عده زيادى از بزرگان فريقين روايت مى كنند كه از جمله است:

1- جمال الدين علامه حلى حسن بن يوسف بن مطهر، چنانكه دراجازه استاد ما شيخ حر عاملى صاحب وسائل آمده است.

2- شيخ رضى الدين على بن مطهر چنانكه در اجازه اى كه سيد محمد بن قاسم بن معيه حسينى براى شمس الدين نوشته آمده است.

3- سيد شمس الدين محمد بن فضل علوى حسنى.

4- پسرش شيخ تاج الدين محمد بن على.

5- شيخ تقى الدين بن ابراهيم بن محمد بن سالم.

6- شيخ محمود بن على بن ابى القاسم.

7- نوه او شيخ شرف الدين احمد بن الصدر تاج الدين محمد بن على.

8- نوه ديگرش شيخ عيسى بن محمد بن على، برادر شرف الدين ياد شده.

9- شيخ شرف الدين احمد بن عثمان نصيبى فقيه و مدرس مذهب مالكى.

10- مجد الدين ابو الفضل يحى بن على بن مظفر طيبى كه در واسط عراق كاتب بوده قسمتى از كتاب " كشف الغمه" را بر او "مرحوم اربلى" قرائت كرده است.

مرحوم اربلى به او و به جمعى از بزرگان ياد شده در سال 691 ه اجازه داده است. واز كسانى كه بر او قرائت كرده اند عبارتند از:

11- عماد الدين عبد الله بن محمد بن مكى.

12- الصدر الكبير عز الدين ابو على حسن بن ابى الهيجا اربلى.

13- تاج الدين ابو الفتح بن حسين بن ابى بكر اربلى.

14- مولى امين الدين عبد الرحمن بن على بن ابى الحسن جزرى موصلى.

15- شيخ حسن بن اسحاق بن ابراهيم بن عباس موصلى.

در كتاب " امل الامل " و " رياض العلماء " و " رياض الجنه " در روضه چهارم و " روضات الجنات " و " اعلام " زركلى و " تتميم الامل " الامل " ابن ابى شبانه و " الكنى و الالقاب "و " الطليعه فى شعراء الشيعه " ذكر خير و بيان شخصيت ارجمند اربلى آمده است.

ابن فوطى در" الحوادث الجامعه " صفحه 341 گفته:" در سال 657 ه بهاء الدين على بن فخر عيسى اربلى وارد بغداد شد و مقام نويسندگى را در ديوان به عهده داشت تا مرد.

و در صفحه 480 گفته است: او در سال 693 ه در بغداد وفات كرد، و در صفحه 278 گفته است: او در سال 678 ه توليت تعمير مسجد " معروف " رابه عهده گرفت.

و در صفحه 38 قصيده اى را كه او درباره مرگ خواجه نصير طوسى و مالك عز الدين عبد العزيز گفته بوده چنين آورده است: " هنگامى كه عبد العزيز بن جعفر به دنبال او خواجه نصير طوسى مرد، به خاطر از دست دادن اين دوستان، گريه ها كردم و رشته كارهايم همانند دانه هاى مرواريد كه نخ آنها پاره شده باشد، از هم گسست و پراكنده شد، و تمام وجودم را غم و اندازه فرا گرفت و گفتم: عزادار و صبور باش كه آخر از پس امروز فردائى هست ".

و در صفحه 366 گفته است: در بيستم جمادى الاخر " علاء الدين " صاحب ديوان، مى رفت براى نماز جمعه وقتى كه در مسجد كه در محل آبخور سوزنكاران واقع بوده رسيد، مردى با كارد به او حمله كرد و چند ضربه بر او وارد كرد، همه محافظان او، از ترس فرار كردند و ضارب نيز پا به فرار گذاشت، مرد حمالى كه در باب " غله ابن تومه " نشسته بود، جلوش را گرفت و لباسش را روى او انداخت و مامورين نيز سر رسيدند و با باتون بر سر او كوفتند و او را گ رفتند، اما صاحب ديوان را به خانه بهاء الدين بن فخر عيسى "يعنى مرحوم اربلى" كه در آن وقت در خانه اش كه معروف به " ديوان شرابى " بود سكونت داشت بردند، وقتى كه او از جريان آگاه شد پا برهنه بسويش دويد و بغلش گرفت، فورا دكتر آورد، جراحتش را مورد بررسى قرار داد و آنرا مكيد، معلوم شد كه مسموم نشده است.

و در صفحه 369 مكتوبى كه درباره صداق دختر ابى العباس احمد بن خليفه مستعصم كه براى خواجه شرف الدين هارون بن شمس الدين جوينى در جمادى الاخر سال 670 ه تزويج كرده بوده نوشته بوده آورده است.

و كتبى در " فوات الوفيات " جلد 2 صفحه 83 شرح حالش را نگاشته و گفته است: او داراى شعر و نوشته ها است و آن زمان كه رئيس بوده از " صلايا " به متولى " اربل " نامه هائى نوشته است.سپس در ديوان نگارش در زمان " علاء الدين صاحب ديوان در بغداد مشغول انجام وظيفه شد و در دولت يهود بازارش سست گرديد و بعد ازآنها همچنان بر سركار بود تا در سال 662 ه فوت كرد.او داراى تجمل و حشمت و مكارم اخلاق و مذهب شيعه بوده و پدرش نيز در " اربل " والى بوده است.

او داراى نوشته هاى ادبى از قبيل: المقالات الاربع رساله اللطيف و غير اينها است او هنگامى كه مرد مال زيادى از خود بجا گذاشت كه در حدود هزار هزار درهم مى شده و پسرش ابو الفتح آنها را دريافت كرد و زود آنها را از بين برد و بيچاره مرد!!

و صاحب " شذرات الذهب " جلد5 صفحه 383 شرح حال او را به نام " بهاء الدين بن الفخر عيسى اربلى " نوشته و او از كسانى كه در سال 683 ه فوت كرده است بشمار آورده است.و من فكر مى كنم كه آن تصيف 693 ه باشد.

او را در فهرست كتاب " عيسى بن فخرااربلى " قرار داده اند به گمان اينكه عيسى در كلام مصنف بدل از قولش " بهاه الدين " است "در صورتى كه بدل از براى الفخر است كه همان فخر الدين پدر مرحوم اربلى باشد".

و صاحب " رياض الجنه " درباره او چنين مى گويد: " او وزيربعضى ملوك بوده ثروت و شوكت عظيمى داشته و در آخر كار وزارت را ترك كرده به تاليف و تصنيف وعبادت و رياضت پرداخته بود.

و ملا عبد الرحمن جامى به خاطر آنكه او وزارت را ترك كرده بود قصيده اى فارسى در باره او گفته است.

آنگاه صاحب " رياض الجنه " پانزده بيت از آن اشعار را نقل مى كند كه ما بخاطر اختصار ازنقل آن خود دارى مى كنيم.و چون آن قصيده خالى از اسم او و از هر گونه اشاره اى به موقعيت اوست، از اين جهت مى دهد كه او از وزارت دست كشيده بوده و در جوار حرم مقدس زندگى مى كرده تا مرده است ".

ولى از ابن فوطى گذشت كه او كاتب بوده تا مرده است وفاتش در بغداد واقع شده و در خانه اش كه مشرف بر دجله نزديكى پل جديد بوده دفن شده است و هيچ كس در اين باره اختلافى ندارد، و قبرش معروف ومورد زيارت بوده تا آنكه در اين زمان هاى اخير كسى مالك آن خانه شده و راه وصول به آن و زيارتش را قطع كرده است، و البته مردم با اعمالشان پاداش داده مى شوند اگر خير باشد خير و اگرشر باشد شر.

بيشتر اشعار او در باره عترت پاك پيامر اكرم است كه در كتابش " كشف-الغمه " موجود است، و از آن جمله شعرى است كه در كنار حرم شريف امير المومنين در مدح آن حضرت سروده و در صفحه 79 از كتابش بچشم مى خورد و ترجمه آن چنين است: " درباره على از مقاماتى كه به نام او شناخته شده و ريسمان دين در حل و حرم بدانها محكم شده بپرس.

بپرس از بدر و هوازن و واقعه جمل و احزاب آنگاه كه عمرو بن عبدود مبارز مى طلبيد، و صفين.

او داراى افتخاراتى است كه از لحاظ مرتبه با ستارگان آسمان و از لحاظ منزل با زحل برابرى مى كند، و نيز داراى روش پسنديده اى است كه راه و رسم صحيح زندگى را به انسان نشان مى دهد.

چه مقدار دست تواناى تو اى ابا الحسن حوادث ناگوار را از اسلام دور كرده است؟

و چه مصيبتهائى را كه براى نابودى اسلام دندان قروچه مى رفته از بين برده است؟

و چقدر رسول خدا را با تمام وجود، همانند شمشير عارى ازخلل يارى نمودى؟

و چه بسا روزى كه همانند سايه نيزه نفس انسان شجاع ازشدن فزع آرام نداشته تو در چنين روزهائى از رسول خدا و اسلام حمايت نمودى.

و موضع جنگ تنگ است اما از آن گريزى نيست و آبشخور مرگ سيرابش نمى كند.

غبار تيره جهان را پر كرده همانند كوهى كه روى كوه ديگر قرار گرفته باشد.

و تو با شمشير قاطع و سپر طويل و نيزه چرخان تيزت، آنان را دور كردى.

جانت را در راه يارى رسول خدا، بذل كردى و هيچ گاه در اين راه بخل نورزيدى.

و تو همانند نيزه تنها و بدون هيچ ترس و وحشتى در يارى پيامبر اكرم بپا خاستى.

با عزم آهنين، دشمنان را پست و زبون مى كردى كه اگر با آن به سنگهاى قله هاى كوه ها حمله مى كردى نابودشان مى نمودى.

اى بهترين مرد از عرب و عجم و اى بهترين مردم از لحاظ گفتار و عمل!

اى كسى وسيله تو مردم هدايت يافته و اميد سلامت هنگام حوادث بزرگ دارند. اى كسى كه رسم عدالت را به طورآشكار بر گرداندى در صورتى كه سالها در بوته تعطيل قرار گرفته بود.

اى شهسوارى كه قهرمانان در برابرت خاشعند و اى كسى كه همه مردم در برابرت بنده اند.

اى آقاى مردم، اى كسى كه همانند ندارى اى كسى كه مناقبت ضرب المثل شده است.

مديحه اى كه گفتم از باب كرم بپذير و اگر نتوانستم چنانكه بايسته است مدحت كنم آن عجز از ناحيه من است، و بعدا مديحه بهترى به سوى شما هديه خواهم كرد اگر بتوانم و عمرم اجازه بدهد ".

او درباره مدح امام صادق عليه السلام چنين گفته است:

" مناقب امام صادق عليه السلام چنان مشهور است كه راستگوئى از راستگوى ديگر آن را نقل مى كند او از لحاظ عظمت و بر ترى چنان مقامش بالا است كه كسى نمى تواند حقيقت آن را درك كند، مجد گوارى در دودمانش همانند شير از پستان جريان دارد.

او در جميع حالاتش از مردم زمانش برترى داشته و دارد.

آسمان بخشش ريزان و باران عطايش جارى است و هر صاحب فضيلتى به بخشش و فضيلتش معترف و گوياست.

او داراى مقام شامخ و ارجمندى است و كوه مجدش سر بفلك كشيده است او از شجره عزت است كه شاخه هايش از افلاك بالاتر رفته است.

عطايش چون باران رحمت ريزان است و نيكويش در عطايش برق مى زند راى او صواب است اگر چه نادان آن را دشمن دارد، و مانند ريزش باران كه ممكن است راهروى را تركند و او از ترشدنش ناراحت گردد در صورتى كه باران براى عموم مفيد و نافع است.

و گويا كه چهره اش همانندماه مى درخشد و داراى بذل و بخشش فراوان و و اخلاق پسنديده اى است.

آنان مردمى هستند كه پاكيزه و بلند مرتبه اند كه خداوند اين خصائص را در نهاد آنان به وديعت نهاده است.

او بزرگوارى و عظمت را محكم كرد و در راه نيل به آن كوشيد و گويا كه آنها به يكديگر عشق مى ورزند.

اگر كارها دشوار و راهى به سوى آن نباشد، و در آن وقت رتق و فتق امور بدست او خواهد بود.

مجد و عظمت مشتاق اوست و اين عجب نيست، او نيز مشتاق آن است.

مولايم من مخلص شمايم اگر چه ديگران نسبت به شما مخلص نباشند.

من آشكار مى گويم كه: دوست شمايم و سر به آستان شما گذارده ام و به شما اميدوارم.

در آن هنگام كه افراد مطيع نجات پيدا مى كنند و نافرمانها سقوط مى كنند تنها وسيله شما اميد بر آوردن حاجات وتحقق آرمانم را دارم".

و درباره امام موسى كاظم عليه السلام نيز مديحه اى دارد كه ترجمه آن چنين است:

" مديحه هايم وقف بر امام موسى كاظم است به افراد ملامتگر چه ارتباط دارد؟

و چگونه مدح نكنم مولائى را كه در عصرش بهترين فرزندان ان آدم بوده است؟

چه كسى همانند موسى و پدران و فرزندانش تا قائم آل محمد است؟

او امام بر حق است اگر حكم به حاكم تسليم گردد، عدلش اقتضا مى كند افاضه عدل و بذل جود كند و جلو ظالم را بگيرد، و او در برابر سائل متبسم و خوشرو است اى قربان چنين تبسم و خوشروئى بروم.

او در ميدان جنگ شير ژيان و در عالم بخشش همانند باران رحمت است او داراى افتخاراتى است كه بلاغت گوينده از وصف آن عاجز است.

در دانش دريا بيكران و در جنگ از شمشير برنده تر است، از گناهكاران در مى گذرد و بخشش را دوست دارد و دين بدهكار را ادا مى كند ".

او در خاتمه كتاب " كشف الغمه " صفحه 350 درباره خاندان پيامبر اكرم چنين مى گويد:

" اى پيشواى بزرگوار شما بهترين خلق خدا همواره بوده و خواهيدبود شما با مزايائى كه داريد مقامتان بسيار ارجمند است، خدا درباره شما سوره هل اتى را با نص جلى فرستاده، چه كسى مى تواند با شما همسرى كند درصورتى كه خداوند اخلاق شما را پاكيزه كرده است؟ براى شما بزرگوارى است كه قرآن آن را تثبيت كرده و اگر برق بخواهد به انتهاى عظمت شما راه يابد به آخر نرسيده خاموش خواهد شد.

آنان دستهاى دهنده و چهره هاى نورانى چون صادق دارند و بر مردم بخشش و در برابر بيچارگان درياى كرمند، به دوستان بهشت و به دشمنان جهنم مى دهند، يتيم و فقير و اسير در حال عسر و يسر غذا مى دهند، آنان از بخشش جزائى جز محبت خدا در نظر ندارند، خداوند آنان را از كيفر روزقيامت در امان نگه داشته و به آنان شادابى و سرور عنايت فرمود، و در برابر شكيبائى كه كرده اند پاداش نيكو خواهد داد كه او سزاوار تر است به پاداش بهشت وحرير دادن.

و هنگامى كه آغاز سخن مى كنند، به منبر شرف مى دهند و گفتارشان ميزان و فضل خطاب است از لحاظ نورانيت جانشين خورشيدند و در شب ماه را شرمنده مى كنند.

من بنده شمايم ودر اين علاقه ام خدايم پاداش مى خواهم، خدا مى داند كه راه درستى رفته ام خداوند لطف خاصش را نصيب فرمايد، از زمان طفوليت دلم مملو از علاقه و محبت شما بوده و شما را دوست مى داشتم در صورتى كه در خانواده ام همانندم كسى نبود، خداوند نور شما را آشكار كرد تا جائى كه افق روشن گرديد و بينا شدم ومرا از روى لطف به سوى شما هدايت فرمود و او همواره ولى و يارم بوده است.

او چقدر به من محبت فرمود و چه نعمتها كه به من ارزانى داشت؟ اينك بر من است كه بنده شكور باشم، از ناحيه او باران رحمت بر سرم باريد و حالم شاداب و خوب شد، و هم او همواره مرا از حوادث ناگوار زمانه حفظ فرموده و من هميشه مويد و منصور او بودم اگر در برابر نعتى كه به من ارزانى داشته همواره شكر- گذار باشم سزاوار است.

عليهذا سپاس هميشه مال اوست و شكر همواره مخصوص او ".

در مجموعه هاى خطى و كتب ادبى به قصائد غديريه ديگرى بر خورديم كه آنها را به افرادى كه گفته مى شد در قرن ششم و هفتم زيست مى كردند نسبت داده اند، اما چون شرح حال آنان را در كتب معتبره نيافتيم از اينرو از نقل آنها خود دارى كرديم.

پايان كتاب