بزرگ و كم نظير است كه در همه فنون و فضائل فريد
عصرش بوده و در عراق قاضى- القضاه و هم نشين خواجه
شمس الدين محمد جوينى ملقب به صاحب الديوان متوفى
در سال 683 ه بوده و مدائحى در باره اش گفته كه از
آن جمله است: " مردم همانند شعرند كه بيت القصيده
آن صاحب ديوان است او شمس الممالكاست كه با مرتبه
بلندش ملك و ايوان، شوكت وجلال پيدا كرده است ".
او در پايان غديريه ياد شده اش خواجه بهاء
الدين فرزند خواجه شمس الدين رامدح كرد و ديوانش
را بنام علاء الدين خواجه عطاء الملك جوينى متوفى
در سال681 ه برادر خواجه شمس الدين صاحب ديوان نام
گذارى نمود.
او شعرى داردكه در آن سلطان محققين خواجه نصير
الدين طوسى متوفى در سال 672 ه را مدح كرده است.
شرح حال او در كتاب مجالس المومنين صفحه 226 و
تاريخ آداب اللغه جلد 3 صفحه 13 آمده است.مولف
كتاب اخير درباره اش گفته است: او در سال 678 ه
وفات كرده و داراى ديوانى بنام " ديوان منشات "
است كه در موزه انگلستان موجود است و صاحب رياض
الجنه در قسمت چهارم در زمره علماء او را آورده و
گفته است:
او داراى رساله اى بنام " القوسيه " است كه
بعضى از بزرگان نيشابور شرحى بر آن نوشته و او را
چنين ستوده اند: او قاضى ترين قضات عالم، مفتى
طوائف امم و منشى بدايه و عجايب است...
" از اشعار او در كشكول شيخ بهائى و مجالس
المومنين قاضى و خزائن نراقى كم و پيش بچشم مى
خورد.
شمس الدين محفوظ
متوفى در سال 690 ه ق
وى اشعار زيادى در مورد امامت و غدير خم سروده
كه ترجمه بعضى از آنها ذيلا آورده مى شود: "
پياله، شفاف و مى ناب و نسيم لطيف و نغمه
بلبلان روح افزا است، و بهار چنان زمين را پوشانده
كه از لحاظ زيبائى همانند ندارد، زمين بعد از
برهنگى باغستانى طرب انگيز و يا حرير سبز است و
پرندگان داراى نغمه هاى گونه گونند با نوحه سرا و
يا طرب انگيز خواستنى هستند، و آبها برخى زياد و
پيچيده كه از چمنها روانند، و نسيم روح افرا بر
باغستان مى وزد و بوى عطر و گلاب از آن به مشام
جان مى رسد همانند مديحه آل محمد "ص" كه كشتيهاى
نجاتند و شعرابا شعر گفتن درباره آنها طلب عطر
كرده و معطر مى شوند.
آنان پاكان و پاكيزگان و ركوع كنندگان و سجده
كنان و آقايان و نجيبانند.
از آنها على ابطحى هاشمى تيز راى هنگام حوادث و
سر و صدا هاى جنگ/
ذاك الامير لدى
الغدير اخو |
البشير المستنير
و من له الانباء |
طهرت له الاصلاب
من آبائه |
و كذاك قد ظهرت
الابناء: |
" اوست امير كه در روز غدير تعيين شده، او
برادر پيامبر اكرم است از اصلاب پاك متولد شده
وفرزندانش نيز همگى پاكند "
آيا وصف كنندگان مى توانند آنچنانكه شايسته است
او را مدح كنند در صورتى كه قرآن درباره اش مدح و
ثنا گفته است؟
او داراى همسرى است كه نورش همه جا را روشن
كرده و از اين رو او را زهرا ناميده اند و امامان
از فرزندان اويند كه گذشنگان و آيندگان وسيله آنها
شرافت پيدا كردند.مبدا آنها امام حسن مجتبى عليه
السلام است كه كريمان به انساب و افتخار مى كنند.
و بعد از او امام حسين عليه السلام است كه
شهيدان وسيله او بدرجات عاليشان نائل گرديده اند.
و بعد از امام بزرگوار حضرت زين العابدين عليه
السلام كه امام نجيب و امين و سجده كننده و گريان
است.
و بعد از او امام باقر عليه السلام است كه تمام
كارهايش ستوده و نعمت است.
و بعد از او امام صادق عليه السلام است كه عالم
اهل بيت است وتمام شاگردانش همگى بزرگواران و
سعادتمندانند.
و بعد از او امام موسى بن جعفر عليهما السلام
است كه به ضريحش زوار تبرك مى جويند.
و بعد از او امام رضا عليه السلام است كه علم
هدايت و گنج تقوى و باب اميدوارى و از بين برنده
تاريكى و روشنى بخش دلها و جامعه است.
و بعد از او جوادالائمه و فرزند برومندش امام
هادى عليهما السلام اند كه نشانه هاى روشنشان مردم
را هدايت مى كند.
و بعد از او امام حسن عسكرى عليه السلام كه در
درخشندگ ى خيره كننده اى ازنور جلال، او را احاطه
كرده است. و بعد از او حضرت مهدى عليه السلام است
كه امام پاك و پسر امام پاك است و در شرق و غرب
پرچم نورانى او افراشته خواهد شد.
او زمين را بعد از فساد آباد مى كند تا جائى كه
گرگ با ميش در يكجا زندگى كنند.
من اى پسر عم رسول خدا قلبا شمارا دوست دارم و
دلم به هواى كوى شما است.
و كسانيكه درباره شما غلو مى كنند و يا شمارا
دشمن دارند كافر مى دانم "
اين شاعر كيست؟
شيخ شمس الدين محفوظ بن وشاح بن محمد ابو محمد
حلى اسدى از اقطاب فقاهت و از بزرگان علم و ادب
است او از كسانى است كه براريكه زعامت دينى و فتوى
تيكه داشته و مرجع حل مشكلات و مراجعات مردم و از
مشايخ اجازه كسانى كه از شيخ نجم الدين محقق حلى
متوفى در سال 667 ه روايت مى كرده اند بوده است.
و حافظ محقق كمال الدين على بن شيخ شرف الدين
حسين بن حماد ليثى واسطى از او روايت مى كند.
و شارح قصائد علويات سروده ابن ابى الحديد
موسوم به " غرر الدلائل " نيز از او روايت مى كند
و در اول همان کتاب مى گويد: اين قصائد را بر
استادم امام عالم فقيه شمس الدين ابى محمد محفوظ
بن وشاح قدس الله روحه قرائت كردم و اينعمل در
خانه اش در " حله " در صفرسال 680 ه واقع شده است.
امينى مى گويد:
فكر مى كنم كه شارح اين قصائد صفى الدين محمد
بن حسن بن ابى الرضاى علوى بغدادى صاحب قصيده
بائيه باشد كه قصيده بائيه را در مرگ شمس الدين
محفوظ سروده است در هر صورت خدا داناتر است.
ميان شاعر ما و استادش محقق حلى، مكاتباتى واقع
شده كه از آن جمله است آن چيزى كه شيخ ما صاحب
معالم در اجازه بزرگش آورده است.
از تاريخ ولادت شيخ ما شمس الدين و وفاتش آگاهى
درستى نداريم، مگر اينكه مى دانيم او تا سال 680 ه
زنده بوده و علامه سماوى وفاتش را در حدودسال 690
ه دانسته است و انسان جستجو گر، از قصائدى كه
بزرگان معاصرينش در مرگ او گفته اند مى تواند عظمت
علمى و شخصيت اجتماعيش را در يابد.
پسر او ابو على محمد مشهوربه تاج الدين بن وشاح
است كه قاضى حله بوده است.
صفى الدين حلى كه در جلد ششم اين كتاب شرح حالش
خواهد آمد، درباره او مرثيه اى گفته كه در ديوانش
صفحه 256 موجودات و نيز قصيده ديگرى در حدود 53
بيت در ديوانش صفحه 210 دارد كه در آن از گفته اى
كه به او از قولش نسبت داده اند عذر خواهى مى كند.
و از " آل محفوظ " در سوريه و عراق هم اكنون
افراد شايسته اى هستند كه استاد، حسين بن شيخ على
بن شيخ محمدجواد بن شيخ موسى آل محفوظ كاظمى رساله
اى درباره شرح حال خانواده بزرگوارش نوشته است و
شرح حال بزرگان اين خانواده بزرگ را سيدنا صدر
كاظمى در تكمله امل الامل و شيخ رازى صاحب "
الذريعه " در وفيات الاعلام آورده اند.در كتاب "
امل الامل " و غيره شرح حال فردى بنام " سديد
الدين سالم بن محفوظ بن عزيزه بن وشاح سوريه اى "
آمده كه محقق حلى متوفى در سال 667 ه بر او قرائت
كرده و سيد بن طاووس متوفى 664 ه و پدر علامه حلى
از او روايت كرده اند در صورتى كه علامه درسال 648
ه متولد شده است.
و صاحب " روضات الجنات " در صفحه 301 از كتابش
استظهار كرده كه او پسر شاعر ما "شمس الدين محفوظ"
است و حال آنكه چنين استظهارى درست به نظر نمى
آيد، زيرا شاعر ما يكى از كسانى است كه ازمحقق حلى
روايت مى كند. بنابر اين چگونه ممكن است سالمى كه
محقق حلى بر او قرائت كرده پسرش باشد؟ به علاوه
طبقه كسانى كه از سالم روايت كرده اند طبقه مشايخ
شمس الدين محفوظ هستند و مقتضاى آن اينست كه
ازپدرش مقدم باشد؟
و آنچه كه نظر ما را تاييد مى كند اينست كه از
پسر شاعر ما " ابو على محمد تاج الدين بن محفوظ "
كه در امل الامل شرح حالش آمده سيد الدين ابن معيه
متوفى در سال 776 ه روايت مى كند وصفى الدين متوفى
در سال 752 خ در مرثيه اش شعر گفته است اگر سالم
برادر او بود، مى بايد كسانى كه از او روايت مى
كنند از اهل اين طبقه باشند، نه يك قرن پيش از آن.
بهاءالدين اربلى
متوفى در سال 692 يا 693 ه.ق
او نيز درباره " غدير خم " اشعارى دارد كه
ترجمه بعضى از آنها ذيلا آورده مى شود:
" و آن را كه به سوى امير المومنين فرستادم،
همانند كشتيها است كه در ميان امواج سهمگين دريا
پنهان شده باشند.تير هائى كه مسافت زيادى را طى مى
كنند، از نازكى زه ها حكايت مى كنند.
او بدوش گيرنده سنگين ها و بر آورده حاجتهاى و
پناه بى پناهان و دادرس گرفتاران است.
او داراى چنان شرف و عزت است كه حتى حسودان به
آن اقرار دارند و براى " يعرب " و " نزار " نيز
افتخار است.
او داراى چنان بزرگوارى مطبوعى است كه همانند
آب براى تشنه كام، و ستطوتش نيز همانند آتش است.
او داراى چنان افتخاراتى است كه دشمن به آن
گواهى مى دهد، آرى حق آشكار و شمشير ها برهنه اند
از او درباره " بدر " كه شمشير چگونه با كشتن
دشمنان خدا جلا يافته بود، آنگاه كه نيزه ها
همانند ستارگان درخشان در آسمان غبار آلوده، پنهان
و آشكار مى شد.
از او درباره " خيبر " بپرس اگر از اخبار و
آثار صحيح، در اين باره بى خبر مانده اى.و از مردم
" هوازن " بپرس كه حيدر چگونه در آنروز همانند شير
شرزه فداكارى و حمله نمود.
و اسال بخم عن
علاه فانها |
تقضى بمجد و
اعتلاء منار: |
" درباره مرتيه و مقام عالى او، از داستان
تارخى " غدير خم " بپرس كه دليل قاطعى بر عظمت و
بزرگوارى اوست ".
و با دوستى او هر مقصرى اميد نجات دارد و
گناهان بزرگ از او ريخته مى شود.
برو به سوى زمين نجف و در آنجا توقف كن وزمين
آن را ببوس و زيارت كن كه بهترين مزار ها است.و در
آنجا با كمال تواضع و تعظيم زيارت كن، چنانكه در
خانه خدا زيارت مى كنى و بگو: درود بر تو اى
بهترين مردم، واى هدايت- كنندگان بزرگ و نيكوكار.
اى آل طه و اى كريمان امروز، سوگند با شما است،
زيرا در عصر ما " يمين فجار " نيست.
من به شما علاقمندم به اين اميد كه آرزوهايم
وسيله پنج تن بزرگوار بر آورده شود.
پس بر شما از ناحيه ام درود باد زيرا شما
منتهاى اميد و آرزويم هستيد ".
او قصيده اى درباره مدح خاندان پيامبر اكرم
دارد كه در صفحه 197 كتابش " كشف الغمه " چنين
آمده است: "متعرض دوستى مردمى باش كه ريسمان
معروفشان نيرومند و محكم است، برگزيدگان خدا در
ميان مردمند كه چهره دوستانشان نورانى و درخشان
است.امناء بزرگوار خدا و ارباب كرمند كه فضيلت
آنان مشهور است، بهره رسانندگانند هنگامى كه
تلاشها مى ماند، و پناه دهند گانند هنگامى كه پناه
دهنده اى نيست، آنان داراى ريشه هاى پاك و طهارت
مولدند از شكمها و پشتهاى پاك به دنيا آمده اند،
آنان عترت پيامبر اكرمند و اى كسى كه پرسيدى،
افتخار به على كه معالم دين خدا وسيله او محكم شده
و زمين از اضطراب به خاطر او در امان مانده ترا بس
است كه خداوند وسيله اودر آن هنگام كه ياورى جز او
در ميان مردم نبوده پيامبرش را يارى كرده است، و
با فرزندانش كه هاديان مردم بسوى حقند، تاريكيها
را روشن و مبهمات راآشكار فرموده است، از او
درباره حنين و بدر بپرس كه جز انسان آگاه بپرستش
پاسخ نخواهد گفت، در آن هنگام كه آتش جنگ شعله و
ربود جز او كسى غبار غم از چهره رسول خدا و مسلمين
دور نمى كرد.
حسدوه على
ماثرشتى |
و كفا هم حقدا عليه الغدير: |
"به افتخارات زيادش حسد بردند و تنها داستان
غدير براى حسد بردنشان كافى است ". او شيرى است كه
در موارد دشوارى، جز چكاچك اسلحه صدائى از اوشنيده
نمى شود، ، او قلبى آرام داردو هيچ گاه مشكلات در
او سستى پديد نخواهد آورده، و هنگامى قطعه شده و
به خاك افكنده شده است، او داراى ثبات و صبرى است
كه با قلم قضاء الهى درباره اش نوشته شده كه به
حكم آن حوادث واقع مى شود، او داراى افتخارتى است
كه عطر آن افق را معطر كرده و از آن بوى مشك و
عبير مى آيد ".
شخصيت شاعر
بهاء الدين ابو الحسن على فخر الدين عيسى بن
ابى الفتح اربلى مقيم بغداد مدفون در آن، يكى از
نوابغ و از دانشمندان كم نظير جهان اسلام است كه
با دانش و معلومات چشمگيرش در قرن هفتم درخشيد، او
در زمره بزرگترين علماء علم ادب پيش از خود قرار
دارد و اگر چه لولو نگارش وسيله او گرد آورده شده
و گردن بند شعر از نظم يافته است، اما با اينحال
او يكى ازسياستمداران عصر درخشانش بوده كه شانه
هاى وزارت وسيله او بالا رفت و بساط آن رونق گرفت
چنانكه حقيقت فقه و حديث وسيله او آشكار گرديد و
سنگرهاى مذهب وسيله او حمايت شد.
و كتاب ارزنده اش " كشف الغمه " بهترين كتابى
است كه درباره تاريخ پيشوايان دين و نشان دادن
فضائلشان و دفاع از حريمشان و دعوت به سوى آنان
نوشته شده است.و آن كتاب دليل قاطع بردانش زياد او
و مهارتش در حديث، و ثباتش در مذهب، و نبوغش در
ادب، و جلوه اش در شعر است، خداوند او را با عترت
پاك پيامبر محشور فرمايد.
شيخ جمال الدين احمد بن منبع حلى، تقريظى كه بر
كتابش نوشته در ضمن آن چنين آورده است:
آگاهانه و با سوگندبه نويسنده اين كتاب بگو كه:
به منتهاى مقصودت نائل گشتى و با تاليف آن چيزهائى
از فضائل اهلبيت عصمت و طهارت را آشكار كردى كه
دشمنان را ناراحت مى كند ".
مشايخ روايت او و كساني كه از او روايت كرده
اند
او از بسيارى از بزرگان فريقين، "سنى و شيعه"
روايت مى كند كه ازآن جمله است:- آقاى ما رضى
الدين جمال المله، سيد على بن طاوس متوفى در سال
664 ه.
2- آقاى ما جلال الدين على بن عبد الحميد بن
فخار موسوى كه در سال 676 ه به او اجازه داده است.
3- شيخ تاج الدين ابو طالب على بن انجب بن
عثمان مشهور به ابن الساعى