از او ياد کرده و او را دانش و فضيلت ستوده است.و
او همان شيخ ابوالفضائل برهان الدين محمد بن علي
بن قطب الدين است.
و فرزند ديگر قطب الدين، شيخ نصير الدين
ابوعبدالله الحسين بن قطب الدين است که يکي از
علماء و دانشمندان بزرگي است که شهيد شده و ما در
کتاب " شهداء الفضيله" صفحه ي 40 شرح زندگي او را
نوشته ايم.
فرزند سوم قطب الدين، فقيه ظهير الدين ابوالفضل
محمد بن قطب الدين است که همه ي تراجم نويسان از
او ستايش کرده و به عنوان امام و ثقه و عدل از او
ياد کرده اند.
قطب الدين راوندي چنانکه در اجازات بحار صفحه
15 به نقل از خط شهيد اول قدس سره آمده روز چهار
شنبه دهم شوال سال 573 فوت کرده است.و در لسان
الميزان به نقل از تاريخ ري تأليف ابن بابويه آمده
است که: " او در سيزدهم شوال فوت کرده است و قبرش
هم اکنون در صحن جديد حضرت معصومه عليها سلام در
قم قرار داد.
سبط ابن تعاويذى
از كه در سال 519 ه متولد و در سال 584 ه فوت
كرده است اشعار زيادى در باره غدير خم و اهل بيت
عليهم السلام دارد كه از آن جمله است اشعارى كه
ذيلا ترجمه مى شود:
" اى همنام پيامبر و اى پسر على كه از بين
برنده شرك بود و اى پسر فاطمه پاك تو بر همه انسان
ها به جهت مقام عالى و اصالت خانوادگى بر ترى دارى
درس وفادارى از شما گرفته مى شود و مردم در هر
كارى خيرى از شما پيروى و به شما اقتداء مى كنند.
چگونه با من خلف وعده مى كنى در صورتى كه خلف
وعده از عادت موالى بزرگوار نيست؟
سواى پسر " مختار " بزرگتر از آنى كه چنين كار
نادرستى را انجام دهى، زيرا تو روز نخست بدون هيچ
گونه اكراه و اجبارى مرا به آن وعده داده بودى.
و انسان با فضيلت كسى است كه در گرفتارى ها دست
آدمى را بگيرد نه در خوشى ها و مواقع آسايش.
چه عذرى مانع تومى شود در صورتى كه امور غير
مقدور نبايد ترا از انجام امور شايسته "مقدور" باز
دارد؟ مادامى كه خلف وعده تو ادامه دارد و عذرى
براى تاخير آن ندارى، من از جمله " نواصب " خواهم
بود و جز مارماهى و ترتيزك نخواهم خورد، و نظافت
خواهم كرد و تا سه روز سرمه خواهم كشيد و در روز
عاشورا غذا خواهم پخت.
و طويت الاحزان
فيه و لم |
ابد سرورا فى
يوم عيد الغدير: |
" و بساط خون و اندوه را در آن روز "عاشورا"
خواهم برچيد و در روز" عيد غدير " ديگر اظهار سرور
و شادمانى نخواهم كرد " و بعد از اين بجاى " مشهد
موسى بن جعفر " "ع"، در مسجد جامع، بيتوته خواهم
كرد و ظرف يهودى را پاك مى دانم و آن را ازخوك
ترجيح مى دهم و بعد از اين شيعه مرا در " كرخ " در
" تاموسه " و در كنار " قصير " خواهند ديد كه قبر
" مصعب " را زيارت مى كنم در صورتى كه پيش از اين
" قبر النذور " را دوست مى داشتم و زيارت مى كردم:
و ميل دارم زبيدى "ابن ملجم" در روز قيامت
رفيقم باشد و فاطمه در روز حشر مرا ببيند كه دستم
در ميان دست قطع شده او "ابن ملجم " قرار دارد.
و مسئول بد بينيم شما هستيد كه انسان مومنى را
"به خاطر خلف وعده ات" جهنمى ساختيد!!"
اين ابياتى كه ترجمه اش را در اينجا آورديم، از
ديوان خطى تعاويدى نقل كرديم كه آن را براى نقيب
كوفه " سيد محمد بن مختار علوى " نوشته و او را به
عدم وفاء به عده اى كه به او داده بوده سرزنش
نموده است و اين ابيات به سبك " تتريه " " ابن
منير " است و براى هر دوى آنها اشتباه و نظائرى
است كه در جلد چهارم صفحه 331- 329 به آنها اشاره
شده است.
تعاويذى كيست؟
ابو الفتح محمد بن عبيد الله "در بعضى مصادر "
عبد الله " آمده است" بغدادى معروف به " ابن
تعاويذى" است.و اين شهرت به خاطر جد مادريش " ابى
محمد مبارك جوهرى معروف به ابن تعاويذى " است كه
در سال 496 ه در كرخ متولد شده و در جمادى الاول
سال 553 ه فوت كرده و درمقبره " شونيزيه " دفن شده
است.
تعاويذى در زمره شعراى طراز اول شيعه و
نويسندگان چيره دست اين طائفه قرار داد و عراق با
شعر عالى و ادبيات نورانيش احساس غرور مى كند،
چنانكه كتاب ها از گفتار نورانيش منور و با عبارت
خوشبويش معطر است و همه كتب تراجم و رجال او را
ستوده و فضائل آشكار و آثار فراوانش را ياد آور
شده اند.
در " معجم الادباء " جلد 7 صفحه 31 آمده است
كه: او در زمانش شاعر معروف عراق بوده و در ديوان
اقطاع در بغداد نويسنده بوده است و زمانى كه عماد
كاتب اصفهانى در عراق بوده مدتى با او همنشينى
داشته وقتى كه به شام رفت و به سلطان " صلاح الدين
يوسف بن ايوب " پيوست، ابن تعاويذى با او مكاتبه
داشت و ميان آنها مراسلاتى صورت گرفت كه برخى از
آنها را " عماد " در " الخريده " آورده است.
ابو الفتح تعاويذى در آخر عمرش سال 579 ه كور
شد و براى او در اين باره اشعار و يادى است كه در
آن از دوران بينائى و جوانيش ياد مى كند.
او با سه قصيده سلطان صلاح الدين را ستوده و
آنها را از بغداد بسوق فرستاد و دريكى از آنها با
قصيده ابى منصور على بن حسن معروف به " صردر " كه
اولش اينست: " اكذا يجازى ود كل قرين...؟ معارضه
كرده است.
او در ديوان، حقوق ماهانه اى داشت، وقتى كه كور
شد خواست كه آن را به نام فرزندانش قرار بدهد،
آنگاه اين قصيده را نوشت و پيش خليفه " الناصر "
فرستاد و از او خواست: تا زمانى كه زنده است حقوق
ماهانه اش را به او بدهند كه اول آن قصيده چنين
است: " خليفه خدا تو به دين و دنيا و امر اسلام
آگاهى..." سپس حموى درباره او مى گويد: " تمام
اشعار او عالى و نيكو است و ديوانش بزرگ و در دو
مجلد است كه خودش پيش از اينكه چشمش آسيب ببيند آن
را جمع آوردى كرده بود، و آن را با خطبه اى
بسيارعالى آغاز كرد و چهار باب برايش قرارداد و
آنچه را كه بعد از كورى سروده آن را " زيادى "
خوانده است كه بعضى از ديوان هاى موجود آنها را
دارند و بعضى ديگر فاقدند.
و براى او كتابى است كه آن را " الحجبه و
الحجاب " ناميده و در يك مجلد بزرگ است و نسخه اش
بسيار كم است.
او در دهم رجب سال519 ه متولد و در دوم شوال
سال 593 ه در بغداد فوت كرد و در مقبره باب " ابرز
" دفن گرديد.
و در تاريخ ابن خلكان جلد 2 صفحه 123 آمده است
كه: ابو الفتح ابن تعاويذى منسوب به جد مادريش "
ابو محمد مبارك" است كه كفالت و تربيتش را به عهده
داشته است، و اين ابو الفتح تعاويذى، شاعر بى نظير
زمانش بوده اشعارش بسيار شيرين و جذاب و پر معنى و
در نهايت زيبائى و لطف است و به عقيده من تا دويست
سال پيش از او چنين اشعارى وجود ندارد، و كسى در
اين گفته مرا مواخذه نكند، زيرا طبايع مختلف است
چنانكه گفته اند: " و للناس فيما يعشقون مذاهب:
مردم در چيزهائى كه دوست دارند مختلفند ".
او در ديوان مقاطعات كاتب بوده و در اواخر عمرش
سال 597 ه كور شد.
آنگاه نظير آنچه كه از معجم الادباء نقل كرديم
ابن خلكان نيز نقل كرد و بيش از هفتاد بيت از
اشعارش را آورد و افزود: " اين مقدار از اشعارش را
بخاطر آنكه بسيار جذاب و عالى بوده آورده ام آن
قسمت از قصائدش كه در باره مدح و ذم است فوق
العاده عالى وجالب است.
و او كتابى به نام " الحجبه و الحجاب " دارد.
عماد اصفهانى در كتاب " الخريده" از او ياد
كرده و او را چنين ستوده است: او جوانى است كه
داراى فضائل و آداب و رياست و كياست و جوانمردى
است، من و او را صدق عقيده در پيوند صداقت با هم
جمع كرده است، من وسيله او اخلاق نيك و رفتار
پسنديده را تكميل كردم.
ولادت او در دهم رجب روز جمعه سال 519 ه بوده و
در دوم شوال سال 583 ه يا 84 در بغداد فوت كرد و
در باب " ابرز " دفن گرديد.
و اين نجار گفته است: تولد او روز جمعه و وفاتش
روز شنبه 18 شوال بوده است.
ابو الفداء در تاريخش جلد 3 صفحه 8 و ابن شحنه
در " روض المناظر " و ابن كثير در تاريخش جلد 12
صفحه 329 و صاحب " شذرات الذهب " جلد 4 صفحه 281 و
مولف " نسمه السحر " جلد 3 از او چنين ياد كرده
اند.ومن هيچ گونه خلافى درباره تاريخ ولادتش
نيافتم مگر آنكه عبد الحى در شذراتش آن را سال 510
ه نوشته كه مدركى براى آن نديدم.
و يافعى در دوموضع از كتاب " مرآه الجنان " جلد
2 صفحه 304 و 429 از او ياد كرده و در موضع اول
گفته است: بعضى از مورخان، مرگش را در سال 553 ه
ذكر كرده اندو بعضى ديگر در سال 584 ه گفته اند در
صورتى كه سال 553 ه تاريخ وفات جداوست كه معروف به
ابن تعاويذى بوده است و نوه اش در همان وقت درباره
اش شعر گفته است، و برخى از مورخان مرگ جدش را با
او به خاطر آنكه هر دو معروف به ابن تعاويذى بوده
اند اشتباه كرده اند.
در تاريخ" آداب اللغه العربيه " درباره او چنين
آمده است: او در سال 538 ه فوت كرده است.و من گمان
مى كنم كه اصلش583 ه بوده كه تصحيف شده است.
فريد و جدى در دائره المعارف جلد 6 صفحه 777
گفته است: او در سال 516 ه متولد و در سال 583 ه
يا 596 ه وفات كرده است كه هر دو تاريخ تصحيف شده
است.
كسى كه ديوان ابن تعاويذى را ديده باشد بخوبى
مى داند كه وفاتش درچه زمانى واقع شده است، زيرا
در قصائدش تاريخ نظم آنها موجود است و اكثر آنها
از سال 70تا 84 بوده است.
و در ديوانش قصيده اى كه درباره جدش " مبارك "
متوفى در سال 55 3 ه گفته داراى همان تاريخ نيز
هست، و داراى دو قصيده است كه در سال 583 سروده
يكى در مدح الناصر لدين الله ابى العباس احمداست و
ديگرى در مدح وزير جلال الدين ابى المظفر عبيد
الله بن يوسف است كه او را در مورد وزارتش تهنيت
گفته و آن را در عيد قربان سال 583 ه سروده است.
بنابر اين وقتى كه مسلم باشد او درماه شوال
وفات كرده است بدون اشكال بايد فوت او در سال 584
ه واقع شده باشد البته خدا داناتر است.
او اشعار مفصلى تيز درباره مرثيه ابى عبد الله
الحسن عليه السلام سروده كه به خاطر اختصار از نقل
آنها خود دارى مى كنيم.
شعراء غدير در قرن 07
ابو الحسن المنصور بالله
او كه از سال 561 ه متولد شده و در سال 614 ه
فوت كرده است نيز در باره " غدير خم " اشعارى دارد
كه برخى از آنها ذيلا نقل شود:
بنى عمنا ان يوم
الغدير |
يشهد للفارس
المعلم |
ابونا على وصى الرسول |
و من خصه
باللوا الاعظم: |
" پسر عموهاى ما، روز " غدير " براى انسان دانا
گواه خوبى است.
پدرما على وصى رسول خدا است، او كسى است كه
پيامبر اكرم او را به " پرچم بزرگ " اختصاص داده
است.
احترام شما از راه انتساب با اوست، ولى ما از
گوشت و خون اوئيم.
اگر چه همه ما از هاشميم، اما كوهان شتركجا و
كف پايش كجا؟
اگر شما همانند ستارگان آسمانيد ما ماه
ستارگانيم.
ما فرزندان دختر و پسر عم با ايمانش هستيم نه
شما، پدر ما ابو طالب از او "رسول خدا" حمايت كرد
و اسلام آورد، در حالى كه همه مردم نسبت به او
كافر بودند، گرچه ايمانش را از او پنهان مى كرد
اما هيچ گاه علاقمنديش را نسبت به او پنهان نمى
كرد.
چه فضائلى را ما بذل و بخشش دارا نيستيم؟ ما
دنباله رو محمد و پير و افعال او هستيم، ولى شما
پيروابا مجرميد "ابو مسلم خراسانى".
او مملكت را همانند عروس تحويل شما داد، ولى
پاداشى كه به او داديد اين بود كه خونش را ريختند!
ما در ميان همه مردم بطور آشكار وارث قرآن و
احكام آن هستيم، و اگر شما به سوى تارها پناه مى
بريد، ما به سوى آيه محكم قرآن پناه مى بريم.
آيا شرب خمر و كار زشت، شايسته انسان هاى با
فضيلت است؟
شما هماننديزيد بدبخت كور دل، فرزندان پاك رسول
خدا را كشتيد، و به سلطنت بى دوامتان كه هيچ گاه
به سلطنت پايدار مانمى رسد، افتخار نموديد ولى
بالاخره حق به حقدار خواهد رسيد و سلطنت و دولت ما
تشكيل خواهد شد و كسى كه حق را بخواهد ستم نكرده
است "
اين ابيات را " ابو الحسن المنصور.بالله " در
جمادى الاول سال 602 ه به نظم در آورده و در آن با
قصيده " ميميه " " ابن معتر " معارضه كرده كه اولش
اينست:
" پسر عموهاى ما بر گرديد و ما را دوست بداريد
و بروش هاى استوار رفتار كنيد، براى ما و شما
افتخاراتى است و هر كس از حق پيروى كند پشيمان نمى
شود، درست است كه شما فرزندان دخترش هستيد نه ما
اما ما هم پسران عموى مسلمانش هستيم ".
او قصيده اى دارد كه در حدود 55 بيت است و از
آن جمله است:
" آنان ابا الحسن على را كشتند و فرزند برومندش
حسن را باسم شهيد كردند آب فرات را به سوى حسين و
يارانش بستند و باران تير و نيزه بر پيكر شريفش
باريدند ".
شخصيت المنصور بالله
او امام المنصور بالله عبد الله بن حمزه بن
سليمان بن حمزه بن على بن حمزه بن هاشم بن حسن بن
عبد الرحمن بن يحيى بن ابى محمد بن عبد الله بن
حسين ابن ترجمان الدين قاسم بن ابراهيم بن اسماعيل
بن ابراهيم طباطبا بن حسن بن حسن ابن على بن ابى
طالب عليه السلام است.
او يكى از امامان زيديه در كشور يمن بود كه
شرافت خانوادگى را با بزرگى ذاتى جمع كرده بود، او
در عين آنكه از خانواده بسيار بزرگ و از دودمان
على عليه السلام بوده داراى دانش فراوان و فضائل
فوق العاده زياد نيز بود است.او شمشير و قلم، علم
و علم، ادب و فرهنك را در يكجا جمع كرده تا جائيكه
يكى از امامان زيديه در يمن شده بود، او درفقه و
نگارش و شعر سر آمد اقران خود بوده تا آنجا كه
صاحب حدائق و نسمه او را شاعرترين پيشوايان زيديه
به حساب آورده اند.
او داراى حفاظه عجيبى بود كه جمال الدين عمران
بن حسن از بعضى از كسانى كه معروف به حافظه قوى
بوده اند نقل مى كند كه گفته است: " من صد هزار
بيت شعر حفظدارم، فلانى "اسم يكى از ادباء را برد"
نيز همانند من است اما حافظه مادر برابر امام
منصور بالله بسيار ناچيز است ".
و عماد الدين ذو الشرفين مى گويد: با او كتاب
شعرى ديدم، به من گفت: آن را خوانده و حفظ كرده ام
و ازهر قصيده اى از آن كه مى خواهى از من سوال كن،
من نيز از اول و وسط و آخر آن از هر قصيده اى بيتى
را ياد آورمى شدم و او تمام آن قصيده را مى خواند.
او در اصول دين فقه پيش حسام الدين ابى محمد
حسن بن محمد رصاص درس خواند و كتاب هاى ارزنده اى
در قسمت هاى مختلف فقه و اصول و كلام و حديث و
مذهب و ادب تاليف نمود كه از آن جمله است:
1- صفوه الاختيار فى اصول الفقه 2- حديقه الحكم
النبويه شرح الاربعين السلفه 3- الشافى فى اصول
الدين چهار جلد 4- الرساله الهاديه بالادله
الباديه فى السبى 5- الاجوبه الكافيه بالادله
الواقعيه 6- الدره اليمنيه فى احكام السبى و
الغنيمه 7- الاختيار المنصوريه فى المسائل الفقيهه
8- الايضاح لعجمه الافصاح اكثرش در سيره است 9-
الفتاوى طبق كتب فقيهه نوشته شده 10- الرساله
القاهره بالادله الباهره در فقه 11- الرساله
الحاكمه بالادله العالمه 12- الناصحه المشيره بترك
الاعتراض على السيره 13- العقيده النبويه فى
الاصول الدينيه 14- الرساله الفارقه بين الزيديه و
المارقه 15- الرساله النافعه بالادله القاطعه 16-
الرساله الكافيه الى اهل العقول