آشنائى با علوم اسلامى جلد ۲
كلام ، عرفان ، حكمت عملى

علامه شهيد حاج شيخ مرتضى مطهرى

- ۲۱ -


درس هفتم: نظريه رواقيان

همزمان با اپيكوريسم، مكتبى ديگر تاسيس شد كه به نام مكتب رواقى معروف است. مؤسس اين مكتب مردى است به نام زنون. زنون رواقى غير از زنون اليائى است. زنون اليائى در حدود دو قرن پيش از زنون رواقى مى‏زيسته است. رواقيان از آن جهت رواقى خوانده شدند كه زنون در يك رواق مى‏نشسته و تدريس مى‏كرده است.

رواقيان، كمتر يونانى هستند. رواقيان قديم، سورى و رواقيان متاخر رومى بوده‏اند. خود زنون اهل قبرس است.

رواقيان در برخى نظريات خود تحت تاثير نظريات كلبيان مى‏باشند، ولى اساس نظريه شان در حكمت عملى، مستقل است. سقراط بيش از هر شخصيت ديگر مورد تقديس رواقيان بوده است. راسل مى‏گويد:

«رفتار سقراط هنگام محاكمه، سرپيچى‏اش از فرار، متانتش در برابر مرگ، و اين دعويش كه ستمگر، به خودش بيش از ستمكش آسيب مى‏رساند، همه با تعاليم رواقيان موافق بود. بى‏پروائيش از سرما و گرما، سادگيش در خوراك و پوشاك، و وارستگى كاملش از همه اسباب راحت جسم نيز با تعاليم رواقيان موافق بود.» (1)

گاهى اشتباه مى‏شود و فلسفه رواقى همان فلسفه آكادمى افلاطونى پنداشته مى‏شود و گمان مى‏رود رواقيون همان اشراقيون و پيرو فلسفه افلاطونند، و البته بايد از اين اشتباه جلوگيرى شود.

فلسفه رواقى، برخلاف فلسفه‏هاى كلبى و اپيكورى تاريخ طولانى‏ترى دارد. مى‏گويند «شروع فلسفه رواقى به منزله تحول و پيشرفت مذهب كلبى بود، و پايان آن، صورتى از ايده‏آليسم افلاطونى داشت. بيشتر دگرگونى‏هائى كه رخ نمود در نظريات مربوط به مابعدالطبيعه و در منطق رواقيان بود، نظريات اخلاقى آنان بالنسبه ثابت ماند.» (2)

روح نظريه اخلاقى رواقيان اين است كه «فضيلت‏» عبارت است از اراده خوب، فقط اراده است كه خوب يا بد است، فضيلت و رذيلت هر دو در اراده جاى دارند.

رواقيان اراده خوب را اراده‏اى مى‏دانستند كه نسبت به حوادث بيرونى تاثير ناپذير باشد. در حقيقت آنها اراده خوب را عبارت از ارده نيرومند مى‏دانستند، معتقد بودن كه انسان با اراده‏اى تاثير ناپذير مى‏تواند آزاد بماند و مانند جزيره‏اى در قلب اقيانوسى متلاطم، ثابت و پابرجا و مستقل به حيات خود ادامه دهد. مى‏گفتند:

«اگر انسان اراده‏اى نيك داشته باشد و بتواند نسبت به رويدادهاى بيرونى بى‏اعتنا و سهل‏گير بماند، وقايع خارجى نمى‏تواند شخصيت ذاتى او را تباه سازند.» (3)

در حقيقت از نظر رواقيان، رستگارى به شخصيت انسان بستگى دارد و شخصيت انسان به اراده او وابسته است. رواقيان اراده خوب را اراده‏اى مى‏دانستند كه اولا نيرومند و تاثير ناپذير باشد و ثانيا موافق با طبيعت باشد.

اپيكتتوس كه يكى از رواقيان سرشناس است مى‏گويد:

«اگر هر يك از شما خود را از امور خارجى كنار كشد به اراده خويش باز مى‏گردد و آن را با كوشش و رياضت به پيش مى‏برد و اصلاح مى‏كند بدان سان كه با طبيعت‏سازگار شود و رفيع و آزاد و مختار و بى‏معارض و ثابت قدم و معتدل گردد; و اگر آموخته باشد كه آن كس كه خواستار چيزى يا گريزان از چيزى است كه در حيطه اقتدار او نيست، هرگز نخواهد توانست ثابت قدم و آزاد باشد بلكه بالاضرورة بايد با آنها متغير گردد.» (4)

در حقيقت، رواقيان آزادگى را در اراده خوب مى‏دانند و اراده خوب چنانكه گفتيم مشروط به دو چيز است: يكى تاثيرناپذيرى از حوادث و وقايع جهان، و ديگر توافق و سازگارى با طبيعت.

آنان معتقد بودند كه خير و شر بودن حادثه‏اى براى انسان، امرى مطلق نيست، به طرز تلقى انسان از او بستگى دارد. مى‏گفتند:

«اشخاص ديگر بر امور خارجى كه بر تو مؤثرند اقتدار دارند، مى‏توانند تو را به زندان افكنند و شكنجه دهند يا برده سازند، اما اگر تو اراده‏اى نيرومند داشته باشى، آنها بر تو اقتدارى نخواهند داشت.» (5)

بدون شك، در فلسفه رواقى جزئى از حقيقت وجود دارد. نيرومندى اراده، آزادگى، شخصيت معنوى داشتن جزئى از اخلاقى بودن است. ولى اين فلسفه بيش از اندازه به درون گرائيده است و در نتيجه به نوعى دستور بى‏اعتنائى وسهل انگارى مى‏دهد، اصل سخت كوشى و مقابله با حوادث و تغيير آنها در جهت مراد و هدف در اين فلسفه مورد توجه قرار نگرفته است. انسان در اين جهان آفريده نشده است فقط براى اينكه حالت دفاعى به خود بگيرد و مصونيتى درونى در خود ايجاد كند كه حوادث نتواند در او تاثير نمايد; و آفريده نشده است كه صرفا آزاد بماند و برده و اسير جريانات واقع نشود. بلكه علاوه بر اين بايد مهاجم و تغيير دهنده باشد، يعنى آفريده شده است كه خود را و جامعه را و جهان را در جهت كمال تغيير دهد.

ثانيا اين فلسفه بيش از اندازه فردگرا است، تمام توجهش به فرد است، جنبه اجتماعى ندارد. يعنى هدف اين فلسفه و اين مكتب نجات دادن فرد است و بس. در اين سيستم اخلاقى عواطف باشكوه انسانى جاى ندارد.

ثالثا اين فلسفه به نوعى مقاومت و نوعى رضا و تسليم مى‏خواند، مقاومت (البته مقاومت درونى) در برابر تاثير حوادث (نه خود حوادث) و تسليم در برابر آنچه به حكم طبيعت و يا تقدير الهى چاره ناپذير است. اراده خوب اراده‏اى است كه از طرفى مقاوم باشد و از طرف ديگر با حوادث جبرى و ضرورى ستيزه بيهوده نكند.

ولى از نظر اخلاقى، اين مقدار براى توجيه خوبى اراده كافى نيست. بايد مقصدى خوب كه خوبى خود را نه از ناحيه اراده، از ناحيه ديگر داشته و به علاوه آن مقصد، خوب فى نفسه باشد نه خوب براى من، و به عبارت ديگر مقصدى كه خوب مطلق باشد نه خوب نسبى در ميان باشد.

اگر معنى اخلاق، دستورالعمل زندگى باشد به معنى اينكه هر كسى براى اينكه خوشتر و بهتر و نيرومندتر و با شخصيت‏تر زندگى كند بايد آن دستورها را به كار بندد، دستورالعملهاى رواقيون را مى‏توان اخلاق شمرد. و اما اگر اخلاق را به معنى رفتار با فضيلت و قابل تقديس و متعالى بدانيم، آنچه رواقيون گفته‏اند كافى نيست. زيرا آنچه رواقيون مى‏گويند خوب نسبى، يعنى خوب براى همان فردى است كه به كار مى‏بندند، و حال آنكه قبلا گفتيم كه خير و فضيلت، آنگاه خير و فضيلت است كه نسبت به اشخاص متغير نباشد.

اخلاق رواقى با خلاق كلبى، در بى‏اعتنائى و تاثير ناپذيرى از حوادث اشتراك دارند. تفاوت در اين است كه اخلاق كلبى خوبى را در بى‏نيازى عملى و ترك همه چيز مى‏داند و از همه چيز كناره مى‏گيرد و «سگ زيستى‏» و «حيوان زيستى‏» را توصيه مى‏نمايد، ولى اخلاق وراقى توصيه به كناره گيرى و ترك عملى نمى‏كند، آنچه توصيه مى‏كند، بى‏تفاوت بودن در برابر اقبالها و ادبارهاى حوادث است نه گريز از آنها. لهذا رواقى مخالف بهره‏مندى از تمدن و مواهب حيات نيست، آنچه او مخالف آن است گرفتارى و اسارت به وسيله آنها است.

كلبى مانند كسى است كه از ترس گرفتارى به يك بيمارى از محيط مى‏گريزد، و اما رواقى بجاى گريز از محيط بيمارى، در خود مصونيت طبى ايجاد مى‏كند. اما هيچكدام به مبارزه با بيمارى دعوت نمى‏كنند.

قبلا گفتيم كه بعد از سقراط، علاوه بر مكتب افلاطون و مكتب ارسطو، چهار مكتب ديگر نيز به وجود آمد كه هر كدام به نحوى ادامه [مكتب] سقراط به شمار مى‏رفتند. هر كدام از اين مكتبها در حقيقت، شاخه‏اى از فلسفه سقراط را تعقيب مى‏كردند. آن مكتبها عبارت است از مكتب كلبيان، مكتب شكاكان، مكتب اپيكوريان و مكتب رواقيان.

از نظر تاريخى اين مكتب‏ها همه در زمانى به وجود آمده‏اند كه دوره ادبار يونان بوده است، زيرا نظام دولت‏شهرى يونان وسيله اسكندر از بين رفت و با نابودى اسكندر، نوعى بى‏نظمى و اغتشاش و ناراحتى در زندگى مردم پديد آمد.

بسيارى از محققان را عقيده بر اين است كه اين مكتبها همه عكس العملهاى مختلفى است كه فلاسفه به حكم قانون طبيعى در برابر آن مشكلات ابراز داشته‏اند، و در واقع همه اين فلسفه‏ها فلسفه دلدارى و تسلى است.

مى‏گويند: مردم مى‏توانند به طرق گوناگون با بدبختى و ادبار سروكار داشته باشند. مى‏توانند تسليم آن شوند، يا با آن بجنگند، يا از آن بگريزند، يا آن را بپذيرند. مطابق هر يك از اين رفتارها يك نظريه اخلاقى وجود دارد كه آن را توجيه مى‏كند.

مكتب كلبى مكتب فرار از زندگى است، مكتب رواقى مكتب مقاومت است، اما مقاومت درونى. مكتب اپيكوريسم مكتب فرار از رنجها و پناه بردن به لذتها است، و مكتب شك، مكتب تزلزل معيارها است كه معمولا به دنبال سختيها پديد مى‏آيد.


پى‏نوشتها:

1- تاريخ فلسفه غرب، ص 492.

2- كليات فلسفه، تاليف پاپكين و استرول، فصل فلسفه اخلاق.

3- همان كتاب، [فصل فلسفه اخلاق]

4- همان مدرك.

5- همان كتاب.