آشنائى با علوم اسلامى جلد ۲
كلام ، عرفان ، حكمت عملى

علامه شهيد حاج شيخ مرتضى مطهرى

- ۱۳ -


درس پنجم و ششم: تاريخچه مختصر (2)

عرفاى قرن چهارم

الف. ابوبكر شبلى. شاگرد و مريد جنيد بغدادى بود و حلاج را نيز درك كرده و از مشاهير عرفا است. اصلا خراسانى است. در كتاب روضات الجنات و ساير كتب تراجم، اشعار و كلمات عارفانه زيادى از او نقل شده است. خواجه عبدالله انصارى گفته است: اول كسى كه به رمز سخن گفت ذوالنون مصرى بود، جنيد كه آمد اين علم را مرتب ساخت و بسط داد و كتابها در اين علم تاليف كرد، و چون نوبت به شبلى رسيد اين علم را به بالاى منابر برد. شبلى در بين سالهاى 334 - 344 در 87 سالگى درگذشته است.

ب. ابوعلى رودبارى. نسب به انوشيروان مى‏برد و ساسانى نژاد است. مريد جنيد بوده و فقه را از ابوالعباس بن شريح و ادبيات را از ثعلب آموخت. او را جامع شريقت و طريقت و قيقت‏خوانده‏اند. در سال 322 درگذشته است.

ج. ابونصر سراج طوسى صاحب كتاب معروف «اللمع‏» كه از متون اصيل و قديم و معتبر عرفان و تصوف است. در سال 378 در طوس در گذشته است. بسيارى از مشايخ طريقت، شاگرد بلاواسطه يا مع‏الواسطه او بوده‏اند. بعضى مدعى هستند كه مقبره‏اى كه در پائين خيابان مشهد به نام قبر پير پالاندوز معروف است مقبره همين ابونصر سراج است. (1)

د. ابوالفضل سرخسى. اين مرد اهل خراسان و شاگرد و مريد ابونصر سراج و استاد ابوسعيد ابوالخير عارف بسيار معروف بوده است. در سال 400 هجرى درگذشته است.

ه. ابو عبد الله رودبارى. اين مرد خواهرزاده ابوعلى رودبارى است و از عرفاى شام و سوريه به شمار مى‏رود. در سال 369 درگذشته است.

و. ابوطالب مكى. شهرت بيشتر اين مرد به واسطه كتابى است كه در عرفان و تصوف تاليف كرده است به نام «قوة القلوب‏». اين كتاب چاپ شده و از متون اصيل و قديم عرفان و تصوف است. ابوطالب اصلا از بلاد جبل ايران است و در اثر اينكه سالها در مكه مجاور بوده به عنوان مكى معروف شده است. وى در سال 385 يا 386 درگذشته است.

عرفاى قرن پنجم:

الف. شيخ ابوالحسن خرقانى. يكى از معروفترين عرفا است.

عرفا داستانهايى شگفت به او نسبت مى‏دهند. از جمله مدعى هستند كه بر سر قبر بايزيد بسطامى مى‏رفته و با روح او تماس مى‏گرفته و مشكلات خويش را حل مى‏كرده است. مولوى مى‏گويد:

بو الحسن بعد از وفات بايزيد از پس آن سالها آمد پديد گاه و بيگه نيز رفتى بى فتور بر سر گورش نشستى با حضور تا مثال شيخ پيشش آمدى تا كه مى‏گفتى شكالش حل شدى

مولوى در مثنوى زياد از او ياد كرده است و مى‏نمايد كه ارادت وافرى به او داشته است. مى‏گويند با ابوعلى سينا فيلسوف معروف و ابوسعيد ابوالخير عارف معروف ملاقات داشته است. وى در سال 425 درگذشته است.

ب. ابو سعيد ابو الخير نيشابورى. از مهمترين و باحال‏ترين عرفا است. رباعيهاى نغز دارد از وى پرسيدند: تصوف چيست؟ گفت: «تصوف آن است كه آنچه در سردارى بنهى و آنچه در دست دارى بدهى و از آنچه برتو آيد بجهى‏» با ابوعلى سينا ملاقات داشته است. روزى بوعلى در مجلس وعظ ابوسعيد شركت كرد. ابوسعيد درباره ضرورت عمل و آثار طاعت و عصيت‏سخن مى‏گفت. بوعلى اين رباعى را به عنوان اينكه ما تكيه بر رحمت‏حق داريم نه برعمل خويشتن، انشاء كرد:

مائيم به عفو تو تولا كرده وز طاعت و معصيت تبرا كرده آنجا كه عنايت تو باشد، باشد ناكرده چو كرده، كرده چون ناكرده

ابو سعيد، فى الفور گفت:

اى نيك نكرده و بديها كرده وانگه به خلاص خود تمنا كرده بر عفو مكن تكيه كه هرگز نبود ناكرده چو كرده، كرده چون ناكرده (2)

اين رباعى نيز از ابو سعيد است:

فردا كه زوال شش جهت‏خواهد بود قدر تو به قدر معرفت‏خواهد بود در حسن صفت كوش كه در روز جزا حشر تو به صورت صفت‏خواهد بود

ابو سعيد در سال 440 هجرى درگذشته است.

ج. ابوعلى دقاق نيشابورى. جامع شريعت و طريقت به شمار مى‏رود. واعظ و مفسر قرآن بود. از بس در مناجاتها مى‏گريسته او را «شيخ نوحه گر» لقب داده‏اند. در سال 405 يا 412 درگذشت است.

ه. ابوالحسن على بن عثمان هجويرى غزنوى صاحب كتاب‏«كشف المحجوب‏» كه از كتب مشهور اين فرقه است و اخيرا چاپ شده است. در سال 470 درگذشته است.

و. خواجه عبد الله انصارى. عرب نژاد و از اولاد ابو ايوب انصارى صحابى بزرگوار معروف است. خواجه عبد الله يكى از معروفترين و متعبدترين عرفا است. كلمات قصار و مناجاتها و همچنين رباعيات نغز و با حالى دارد، شهرتش بيشتر به واسطه همانها است.

از كلمات او است: «در طفلى پستى، در جوانى مستى، در پيرى سستى، پس كى خدا پرستى؟ » و هم از كلمات او است: «بدى را بدى كردن سگسارى است، نيكى را نيك كردن خرخارى است، بدى را نيكى كردن كار خواجه عبدالله انصارى است.»

اين رباعى نيز از او است:

عيب است بزرگ بركشيدن خود را از جمله خلق برگزيدن خود را از مردمك ديده ببايد آموخت ديدن همه كس را و نديدن خود را

خواجه عبدالله در هرات متولد و در همانجا در سال 481 درگذشته و دفن شده است و از اين جهت به «پير هرات‏» معروف است. خواجه عبدالله كتب زيادى تاليف كرده. معروفترين آنها كه از كتب درسى سير و سلوك است و از پخته‏ترين كتب عرفان است كتاب «منازل السائرين‏» است. بر اين كتاب شرحهاى زياد نوشته شده است.

ز. امام ابوحامد محمد غزالى طوسى. از معروفترين علماى اسلام است. شهرتش شرق و غرب را گرفته است. جامع معقول و منقول بود. رئيس جامع نظاميه بغداد شد و عاليترين پست روحانى زمان خويش را حيازت كرد. اما احساس كرد نه آن معلومات و نه آن مناصب روحش را اشباع نمى‏كند. از مردم مخفى شد و به تهذيب و تصفيه نفس مشغول شد. ده سال در بيت المقدس دور از چشم آشنايان به خود پرداخت. در همان وقت به عرفان و تصوف گرائيد و ديگر تا آخر عمر زير بار منصب و پست نرفت. كتاب معروف «احياء علوم الدين‏» را بعد از دوره رياضت تاليف كرد و در سال 505 در طوس كه وطن اصليش بود درگذشت.

عرفاى قرن ششم:

الف. عين القضاة همدانى. از پرشورترين عرفا است. مريد احمد غزالى برادر كوچكتر محمد غزالى كه او نيز از عرفا است بوده است. كتب زياد تاليف كرد. اشعار آبدارى دارد كه خالى از شطحيات نيست. بالاخره تكفيرش كردند و كشتند و جسدش را سوختند و خاكسترش را بر باد دادند. در حدود سالهاى 525 - 533 كشته شد.

ب. سنائى غزنوى شاعر معروف. اشعار او از عرفانى عميق برخوردار است. مولوى در مثنوى گفته‏هاى او را طرح و شرح مى‏كند. در نيمه اول قرن ششم درگذشته است.

ج. احمد جامى معروف به ژنده پيل. از مشاهير عرفا و متصوفه است. قبرش در تربت جام -نزديك سرحد ايران و افغانستان - معروف است. از اشعار او در باب خوف و رجاء اين دو بيتى است:

غره مشو كه مركب مردان مرد را در سنگلاخ باديه پى ها بريده‏اند نوميد هم مباش كه رندان جرعه نوش ناگه به يك ترانه به منزل رسيده‏اند

و هم او رد رعايت اعتدال در امر انفاق و امساك گفته است:

چون تيشه مباش و جمله بر خود متراش چون رنده ز كار خويش بى بهره مباش تعليم ز اره گير در كار معاش چيزى سوى خود مى‏كش و چيزى مى‏پاش

احمد جامى در حدود سال 536 درگذشته است.

د. عبد القادر گيلانى. تولدش در شمال ايران بوده و در بغداد نشو و نما يافته و در همانجا دفن شده است. بعضى او را اهل «جيل‏» بغداد دانسته‏اند نه اهل «جيلان‏» (گيلان). از شخصيتهاى جنجالى جهان اسلام است. سلسله قادريه از سلاسل صوفيه منسوب به او است. قبرش در بغداد معروف و مشهور است. او از كسانى است كه دعاوى و بلند پروازيهاى زياد از او نقل شده است. وى از سادات حسنى است. در سال 560 يا 561 درگذشته است.

ه. شيخ روزبهان بقلى شيرازى كه به «شيخ شطاح‏» معروف است زيرا شطحيات زياد مى‏گفته است. اخيرا بعضى از كتب او وسيله مستشرقين چاپ و منتشر شده است. اين مرد در سال 606 درگذشته است.

عرفاى قرن هفتم

اين قرن عرفاى بسيار بلند قدرى پرورانده است. ما عده‏اى از آنها را به ترتيب تاريخ وفاتشان نام مى‏بريم.

الف. شيخ نجم الدين كبراى خوارزمى. از مشاهير و اكابر عرفاست. بسيارى از سلاسل به او منتهى مى‏شود. وى شاگرد و مريد و داماد شيخ روزبهان بقلى شيرازى بوده است. شاگردان و دست پروردگان زيادى داشته است. از آن جمله است «بهاء الدين ولد» پدر مولانا مولوى رومى. در خوارزم مى‏زيست. زمانش مقارن است با حمله مغول. هنگامى كه مغول مى‏خواست‏حمله كند، براى نجم الدين كبرا پيام فرستادند كه شما و كسانتان مى‏توانيد از شهر خارج شويد و خود را نجات دهيد. نجم الدين پاسخ داد: من در روز راحت در كنار اين مردم بوده‏ام، امروز كه روز سختى آنها است از آنها جدا نمى‏شوم. خود مردانه سلاح پوشيد و همراه مردم جنگيد تا شهيد شد. اين حادثه در سال 616 واقع شده است.

ب. شيخ فريدالدين عطار. از اكابر درجه اول عرفا است. در نثر و نظم تاليف دارد. «تذكرة الاولياء» او كه در شرح حال عرفا و متصوفه است و از اما صادق عليه السلام آغاز مى‏كند و به امام باقر عليه السلام ختم مى‏نمايد از جمله ماخذ و مدارك محسوب مى‏شود و شرق‏شناسان فراوان به آن مى‏دهند. همچنين كتاب «منطق الطير» او يك شاهكار عرفانى است. مولوى درباره او و سنائى گفته است:

عطار روح بود و سنائى دو چشم او ما از پى سنائى و عطار مى‏رويم

و هم او گفته است:

هفت‏شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم يك كوچه‏ايم

مقصود مولوى از هفت‏شهر عشق هفت وادى است كه خود عطار در «منطق الطير» شرح داده است.

محمود شبسترى در گلشن راز مى‏گويد:

مرا از شاعرى خود عار نايد كه در صد قرن چون عطار نايد

عطار شاگرد و مريد شيخ مجدالدين بغدادى از مريدان و شاگردان شيخ نجم الدين كبرا بوده است. و همچنين صحبت قطب الدين حيدر را - كه او نيز از مشايخ اين عصر است و در تربت‏حيدريه مدفون است و انتساب آن شهر به او است - نيز درك كرده است.

عطار مقارن فتنه مغول درگذشته و به قولى به دست مغولان در حدود سالهاى 626 - 628 كشته شد.

ج. شيخ شهاب الدين سهروردى زنجانى صاحب كتاب معروف «عوارف المعارف‏»كه از متون خوب عرفان و تصوف است. نسب به ابوبكر مى‏رساند.گويند هر سال به زيارت مكه و مدينه مى‏رفت. با عبدالقادر گيلانى ملاقات و مصاحبت داشته است.شيخ سعدى شيرازى و كمال الدين اسماعيل اصفهانى شاعر معروف از مريدان او بوده‏اند. سعدى در مورد او مى‏گويد:

مرا شيخ داناى مرشد شهاب دو اندرز فرمود بر روى آب يكى اينكه در نفس خود بين مباش دگر آنكه در جمع بدبين مباش

اين سهره‏وردى غير از شهاب الدين سهره وردى فيلسوف مقتول معروف به شيخ اشراق است كه در حدود سالهاى 581 - 590 در حلب به به قتل رسيد.

سهروردى عارف در حدود سال 632 درگذشته است.

د. ابن الفاررض مصرى. از عرفاى طراز اول محسوب است.اشعار عربى عرفانى در نهايت اوج و كمال ظرافت دارد. ديوانش مكرر به چاپ شده و فضلا به شرحش پرداخته‏اند. يكى از كسانى كه ديوان او را شرح كرده «عبدالرحمن جامى‏» عارف قرن نهم است.

اشعار عرفانى او در عربى با اشعار عرفانى حافظ در زبان فارسى قابل مقايسه است. محى الدين عربى به او گفت‏خودت شرحى بر اشعارت بنويس، او گفت كتاب «فتوحات مكيه‏» شما شرح اين اشعار است.

ابن فارض از افرادى است كه احوالى غير عادى داشته، غالبا در حال جذبه بوده است و بسيارى از اشعار خود را در همان حال سروده است. ابن الفارض در سال 632 درگذشته اشت.

ه. محى الدين عربى حاتمى طائى اندلسى. از اولاد حاتم طائى است. در اندلس تولد يافته اما ظاهرا بيشتر عمر خود را در مكه و سوريه گذرانده است. شاگرد شيخ ابومدين مغربى اندلسى از عرفاى قرن ششم است. سلسله طريقتش با يك واسطه به شيخ عبدالقادر گيلانى سابق الذكر مى‏رسد.

محى الدين كه احيانا با نام ابن العربى نيز خوانده مى‏شود، مسلما بزرگترين عرفاى اسلام است. نه پيش از او و نه بعد از او كسى به پايه او نرسيده است. به همين جهت او را «شيخ اكبر» لقب داده‏اند.

عرفان اسلامى از بدو ظهور قرن به قرم تكامل يافت. در هر قرنى - چنانكه اشاره شد - عرفاى بزرگى ظهور كردند و به عرفان تكامل بخشيدند و بر سرمايه‏اش افزودند. اين تكامل تدريجى بود ولى در قرن هفتم به دست محى الدين عربى «جهش‏» پيدا كرد و به نهايت كمال خود رسيد.

محى الدين عرفان را وارد مرحله جديدى كرد كه سابقه نداشت. بخش دوم عرفان يعنى بخش علمى و نظرى و فلسفى آن وسيله محى الدين پايه گذارى شد. عرفاى بعد از او عموما ريزه خوار سفره او هستند. محى الدين علاوه بر اينكه عرفان را وارد مرحله جديدى كرد يكى از اعاجيب روزگار است. انسانى است‏شگفت و به همين دليل اظهار عقيده‏هاى متضاد درباره‏اش شده است.

برخى او را ولى كامل، قطب الاقطاب مى‏خوانند و بعضى ديگر تا حد كفر تنزلش مى‏دهند. گاهى مميت الدين و گاهى ماحى الدين‏اش مى‏خوانند. صدرالمتالهين فيلسوف بزرگ و نابغه عظيم اسلامى نهايت احترام را براى او قائل است. محى الدين در ديده او از ابوعلى سينا و فارابى بسى عظيمتر است.

محى الدين بيش از دويست كتاب تاليف كرده است. بسيارى از كتابهاى او و شايد همه كتابهايى كه نسخه آنها موجود است (در حدود سى كتاب) چاپ شده است. مهمترين كتابهاى او يكى «فتوحات مكيه‏» است كه كتابى است بسيار بزرگ و در حقيقت‏يك دائرة المعارف عرفانى است. ديگر كتاب فصوص الحكم است كه گرچه كوچك است ولى دقيقترين و عميقترين متن عرفانى است. شروح زياد بر آن نوشته شده است. در هر عصرى شايد دو سه نفر بيشتر پيدا نشده باشند كه قادر به فهم اين متن عميق باشند.

محى الدين در سال 638 در دمشق درگذشت و همانجا دفن شد. قبرش در شام هم اكنون معروف است.

و. صدرالدين محمد قونوى. اهل قونيه (تركيه و شاگرد و مريد و پسر زن محى الدين عربى. با خواجه نصيرالدين طوسى و مولوى رومى معاصر است. بين او و خواجه نصير مكاتبات رد و بدل شده و مورد احترام خواجه بوده است. ميان او و مولوى در قونيه كمال صفا و صميميت وجود داشته است. قونوى امامت جماعت مى‏كرده و مولوى به نماز او حاضر مى‏شده است. و ظاهرا-همچنانكه نقل شده - مولوى شاگرد او بوده و عرفان محى الدين را كه در گفته‏هاى مولوى منعكس است از او آموخته است. گويند روزى وارد محفل قونوى شد. قونوى از مسند خود حركت كرد و آن را به مولوى داد كه بر آن بنشيند. مولوى ننشست و گفت جواب خدا را چه بدهم كه بر جاى تو تكيه زنم؟ قونوى مسند را به دور انداخت و گفت مسندى كه تو را نشايد ما را نيز نشايد.

قونوى بهترين شارح افكار و انديشه‏هاى محى الدين است. شايد اگر او نبود محى الدين قابل درك نبود. مولوى وسيله قونوى با مكتب محى الدين آشنا شد. اينكه گفته مى‏شود مولوى شاگر قونوى بوده است ظاهرا مربوط به اخذ افكار و انديشه‏هاى محى الدين است. انديشه‏هاى محى الدين در مثنوى و در ديوان شمس منعكس است. كتابهاى قونوى از كتاب درسى حوزه‏هاى فلسفى و عرفانى اسلامى در شش قرن اخير است.

كتابهاى معروف قونوى عبارت است از: مفاتح الغيب، نصوص، فكوك، قونوى در سال 672 (سال فوت مولوى و خواجه نصيرالدين طوسى) و يا سال 673 درگذشته است.

ز. مولانا جلال الدين محمد بلخى رومى معروف به مولوى صاحب كتاب جهانى «مثنوى‏». از بزرگترين عرفاى اسلام و از نوابغ جهان است. نسبش به ابوبكر مى‏رسد مثنوى او دريائى است از حكمت و معرفت و نكات دقيق معرفة الروحى و اجتماعى و عرفانى. در رديف شعراى طراز اول ايران است. مولوى اصلا اهل بلخ است. در كودكى همراه پدرش از بلخ خارج شد. پدرش او را با خود به زيارت بيت الله برد. با شيخ فريدالدين عطار در نيشابور ملاقات كرد.

پس از مراجعت از مكه همراه پدر به قونيه رفت و آنجا رحل اقامت افكند. مولوى در ابتدا مردى بود عالم و مانند علماى ديگر همطراز خود به تدريس اشتغال داشت و محترمانه مى‏زيست تا آنكه با شمس تبريزى عارف معروف برخورد، سخت مجذوب او گرديد و ترك همه چيز كرد.

ديوان غزلش به نام شمس است. در «مثنوى‏» مكرر با سوز و گداز از او ياد كرده است. مولوى در سال 672 درگذشته است.

ح. فخرالدين عراقى همدانى شاعر و غزلسراى معروف. شاگر صدرالدين قونوى و مريد و دستپرورده شهاب الدين سهروردى سابق الذكر است. در سال 688 درگذشته است.

عرفاى قرن هشتم

الف. علاءالدوله سمنانى. نخست‏شغل ديوانى داشت، كناره گرفت و در سلك عرفا در آمد و تمام ثروت خود را در راه خدا داد. كتاب زيادى تاليف كرده است. در عرفان نظرى عقائد خاص دارد كه در كتب مهم عرفان طرح مى‏شود. در سال 736 درگذشته است. خواجوى كرمانى شاعر معروف از مريدان او بود و در وصفش گفته است:

هركو به ره على عمرانى شد چون خضر به سرچشمه حيوانى شد از وسوسه عادت شيطانى وارست مانند علادوله سمنانى شد

ب. عبدالرزاق كاشانى. از محققين عرفاى اين قرن است. فصوص محى الدين و منازل السايرين خواجه عبدالله را شرح كرده است. و هر دو چاپ شده و مورد مراجعه اهل تحقيق است.

بنا به نقل صاحب «روضات الجنات‏» در ذيل احوال شيخ عبدالرزاق لاهيجى، شهيد ثانى از عبدالرزاق كاشانى ثناء بليغ كرده است. بين او و علاء الدوله سمنانى در مسائل نظرى عرفانى كه وسيله محى الدين طرح شده است مباحثات و مشاجراتى بوده است. وى در سال 735 درگذشته است.

ج. خواجه حافظ شيرازى. حافظ، على‏رغم شهرت جهانيش تاريخ زندگيش چندان روشن نيست. قدر مسلم اين است كه مردى عالم و عارف و حافظ و مفسر قرآن كريم بوده است. خود مكرر به اين معنى اشاره كرده است:

نديدم خوشتر از شعر تو حافظ به قرآنى كه اندر سينه دارى عشقت رسد به فرياد گر خود بسان حافظ قرآن زبر بخوانى با چارده روايت زحافظان جهان كس چو بنده جمع نكرد لطائف حكمى با نكات قرآنى

با اينكه اينهمه در اشعار خود از پير طريقت و مرشد سخن گفته است معلوم نيست كه مرشد و مربى خود او كى بوده است. اشعار حافظ در اوج عرفانى است و كمتر كسى قادر است لطائف عرفانى او را درك كند. همه عرفائى كه بعد از او آمده‏اند اعتراف دارند كه او مقامات عاليه عرفانى را عملا طى كرده است.

برخى از بزرگان بر برخى از بيتهاى حافظ شرح نوشته‏اند، مثلا محقق جلال الدين دوانى، فيلسوف معروف قرن نهم هجرى رساله‏اى در شرح اين بيت:

پير ما گفت‏خطا بر قلم صنع نرفت آفرين بر نظر پاك خطا پوشش باد

تاليف كرده است.

حافظ در سال 791 درگذشته است. (3)

د. شيخ محمود شبسترى آفريننده منظومه عرفانى بسيار عالى موسوم به «گلشن راز». اين منظومه يكى از كتب عرفانى بسيار عالى به شمار مى‏آيد و نام سراينده خويش را جاويد ساخته است. شرحهاى زيادى بر آن نوشته شده است. شايد از همه بهتر شرح شيخ محمد لاهيجى است كه چاپ شده و در دسترس است. مرگ شبسترى در حدود سال 720 واقع شده است.

ه. سيد حيدر آملى. يكى از محققين عرفا است. كتابى دارد به نام «جامع الاسرار» كه از كتب دقيق عرفان نظرى محى الدينى است و اخيرا به نحو شايسته‏اى چاپ شده است. كتاب ديگر او «نص النصوص‏» در شرح «فصوص‏» است. وى معاصر فخر المحققين حلى فقيه معروف است. سال وفاتش دقيقا معلوم نيست.

و. عبدالكريم جيلى صاحب كتاب معروف «الانسان الكامل‏». بحث «انسان كامل‏» به شكل نظرى اولين بار وسيله محى الدين عربى طرح شد و بعد مقام مهمى در عرفان اسلامى يافت.

صدرالدين قونوى شاگر و مريد محى الدين در كتاب «مفتاح الغيب‏» فصل مشبعى در اين زمينه بحث كرده است. تا آنجا كه اطلاع داريم دو نفر از عرفا كتاب مستقل به اين نام تاليف كرده‏اند. يكى از عزيزالدين نسفى از عرفاى نيمه دوم قرن هفتم، و ديگر همين عبدالكريم جيلى، و هر دو به اين نام چاپ شده است. جيلى در سال 805 در 38 سالگى درگذشته است. بر ما روشن نيست كه عبدالكريم، اهل جيل بغداد بوده يا اهل جيلان (گيلان).

عرفاى قرن نهم

الف. شاه نعمت الله ولى. اين مرد نسب به على عليه السلام مى‏برد و از معاريف و مشاهير عرفا و صوفيه است. سلسله نعمة اللهى در عصر حاضر از معروفترين سلسله‏هاى تصوف است. قبرش در ماهان كرمان مزار صوفيان است. گويند 95 سال عمر كرد و در سال 820 يا 827 يا 834 درگذشت. اكثر عمرش در قرن هشتم گذشته و با حافظ شيرازى ملاقات داشته است. اشعار زيادى در عرفان از او باقى است.

ب. صائن الدين على تركه اصفهانى. از محققين عرفا است. در عرفان نظرى محى الدين يد طولا داشته است. كتاب «تمهيد القواعد» وى كه اكنون در دست است و چاپ شده است دليل تبحر او در عرفان است و مورد استفاده و استناد محققين بعد از وى است.

ج. محمد بن حمزه فنارى رومى. از علماى كشور عثمانى است. مردى جامع بوده است و كتب زياد تاليف كرده است. شهرت او به عرفان به وسيله كتاب «مصباح الانس‏» وى است كه شرح كتاب «مفتاح الغيب‏» صدرالدين قونوى است.

شرح كردن كتب محى الدين عربى و يا صدرالدين قونوى كار هركسى نيست. فنارى اين كار را كرده است و محققين عرفان كه پس از وى آمده‏اند ارزش اين شرح را تاييد كرده‏اند.

اين كتاب در تهران با چاپ سنگى با حواشى مرحوم آقا ميرزا هاشم رشتى از عرفاى محقق صد ساله اخير چاپ شده است. متاسفانه به علت بدى چاپ مقدارى از حواشى مرحوم آقا ميرزا هاشم غير مقرو است.

د. شمس الدين محمد لاهيجى نوربخشى شارح «گلشن راز» محمود شبسترى. معاصر مير صدرالدين دشتكى و علامه دوانى بوده و در شيراز مى‏زيسته است و مطابق آنچه قاضى نورالله در «مجالس المؤمنين‏» نوشته است صدرالدين دشتكى و علامه دوانى كه هر دو از حكماى برجسته عصر خود بودند نهايت احترام و تجليل از وى مى‏كرده‏اند.

وى مريد سيد محمد نوربخش بوده و سيد محمد نوربخش شاگرد ابن فهد حلى بوده كه ذكرش در تاريخچه فقها خواهد آمد. لاهيجى در شرح گلشن راز صفحه 698 سلسله فقر خود را كه از سيد محمد نوربخش شروع و به معروف كرخى مى‏رسد و سپس به حضرت امام رضا عليه السلام و ائمه پيشين تا حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم منتهى مى‏شود، ذكر مى‏كند و نام اين سلسله را «سلسلة الذهب‏» مى‏نهد.

شهرت بيشتر لاهيجى به واسطه همان شرح گلشن راز است كه از متون عالى عرفان به شمار مى‏رود. لاهيجى به طورى كه در مقدمه كتابش مى‏نويسد در سال 877 آغاز به تاليف كرده است. تاريخ دقيق وفاتش معلوم نيست. ظاهرا قبل از سال 900 بوده است.

ه. نورالدين عبدالرحمن جامى. عرب نژاد است و نسب به محمد بن حسن شيبانى فقيه معروف قرن دوم هجرى مى‏برد. جامى شاعرى توانا بوده است. او را آخرين شاعر بزرگ عرفانى زبان فارسى مى‏دانند.

در ابتدا «دشتى‏» تخلص مى‏كرده است، ولى چون در ولايت جام از توابع مشهد متولد شده و مريد احمد جامى (ژنده پيل) هم بوده است، تغيير تخلص داده و به جامى متخلص شده است. مى‏گويد:

مولدم جام و رشحه قلمم جرعه جام شيخ الاسلامى است. (4) زين سبب در جريده اشعار به دو معنى تخلصم جامى است

جامى در رشته‏هاى مختلف: نحو،صرف، فقه، اصول، منطق، فلسفه، عرفان تحصيلات عالى داشته و كتب زياد تاليف كرده است. از آنجمله است‏شرح فصوص الحكم محى الدين، شرح لمعات فخرالدين عراقى، شرح تائيه ابن فارض، شرح قصيده برده در مدح حضرت رسول(ص) ،شرح قصيده ميميه فرزدق در مدح حضرت على ابن الحسين(ع)، لوايح، بهارستان كه به روش گلستان سعدى است، نفحات الانس در شرح احوال عرفا.

جامى مريد طريقتى بهاء الدين نقشبند مؤسس طريقه نقشبنديه است، ولى همچنانكه محمد لاهيجى با اينكه مريد طريقتى سيد محمد نوربخش بوده است، شخصيت فرهنگى تاريخيش بيش از او است جامى نيز با اينكه از اتباع بهاء الدين نقشبند شمرده مى‏شود شخصيت فرهنگى و تاريخى‏اش به درجاتى بيش از بهاءالدين نقشنبد است لهذا ما كه در اين تاريخچه مختصر نظر به جنبه فرهنگى عرفان داريم نه جنبه طريقتى آن، محمد لاهيجى و عبدالرحمن جامى را اختصاص به ذكر داديم. جامى در سال 898 در 81 سالگى درگذشته است.

اين بود تاريخچه مختصر عرفان از آغاز تا پايان قرن نهم. از اين به بعد، به نظر ما عرفان شكل و وضع ديگرى پيدا مى‏كند. تا اين تاريخ شخصيتهاى علمى و فرهنگى عرفانى همه جزء سلاسل رسمى تصوفند، و اقطاب صوفيه شخصيتهاى بزرگ فرهنگى عرفان محسوب مى‏شوند و آثار بزرگ عرفانى از آنها است. از اين به بعد شكل و وضع ديگرى پيدا مى‏شود.

اولا ديگر اقطاب متصوفه همه يا غالبا آن برجستگى علمى و فرهنگى كه پيشينان ندارند. شايد بشود گفت كه تصوف رسمى از اين به بعد بيشتر غرق آداب و ظواهر و احيانا بدعتهائى كه ايجاد كرده است مى‏شود.

ثانيا عده‏اى كه داخل در هيچيك از سلاسل تصوف نيستند، در عرفان نظرى محى‏الدينى مختصص مى‏شوند كه در ميان متصوفه رسمى نظير آنها پيدا نمى‏شود.

مثلا صدرالمتالهين شيرازى متوفا در سال 1050 و شاگردش فيض كاشانى متوفا در 1091 و شاگرد شاگردش قاضى سعيد قمى متوفا در 1103 آگاهيشان از عرفان نظرى محى الدين بيش از اقطاب زمان خودشان بوده است. با اينكه جزء هيچيك از سلاسل تصوف نبوده‏اند. اين جريان تا زمان ما دامه داشته است. مثلا مرحوم آقا محمد رضا حكيم قمشه‏اى و مرحوم آقا ميرزا هاشم رشتى از علما و حكماء صد ساله اخير،متخصص در عرفان نظريند بدون آنكه خود عملا جزء سلاسل متصوفه باشند.

به طور كلى از زمان محى الدين و صدرالدين قونوى كه عرفان نظرى پايه‏گذارى شد و عرفان شكل و فلسفى به خود گرفت بذر اين جريان پاشيده شد. مثلا محمد بن حمزه فنارى سابق الذكر شايد از اين گروه باشد. ولى از قرن دهم به بعد اين وضع يعنى پديده آمدن قشرى متخصص در عرفان نظرى كه يا اصلا اهل عرفان عملى و سير و سلوك نبوده‏اند و يا اگر بوده‏اند - و غالبا كم و بيش بوده‏اند - از سلاسل صوفيه رسمى بر كنار بوده‏اند كاملا مشخص است.

ثانيا از قرن دهم به بعد ما در جهان شيعه به افراد و گروههايى بر مى‏خوريم كه اهل سير و سلوك و عرفان عملى بوده‏اند و مقامات عرفانى را به بهترين وجه طى كرده‏اند بدون آنكه در يكى از از سلاسل رسمى و عرفان و تصوف وارد باشند و بلكه اعتنائى به آنها نداشته و آنها را كلا يا بعضا تخطئه مى‏كرده‏اند از خصوصيات اين گروه كه ضمنا اهل فقاهت هم بوده‏اند وفاق انطباق كامل ميان آداب و سلوك و آداب فقه است اين جريان نيز تاريخچه‏اى دارد كه فعلا مجال آن نيست.


پى‏نوشتها:

1- «سراج »زين ساز. كم كم اين كلمه به پالان دوز تغيير شكل داده است.

2- نامه دانشوران، ذيل احوال بوعلى سينا.

3- حافظ در حال حاضر محبوب‏ترين چهره‏هاى شعراى فارسى زبان در ايران است. ماترياليستهاى فرصت‏طلب سعى كرده‏اند از حافظ نيز چهره‏اى ماترياليست و لااقل شكاك بسازند و از محبوبيت او در راه اهداف ماترياليستى خود سود جويند. ما در مقدمه چاپ هشتم «علل گرايش به ماديگرى‏» درباره حافظ نيز مانند «حلاج‏» از اين نظر بحث كرده‏ايم.

4- احمد جامى، شيخ الاسلام لقب داشته است.