درس سوم: موضوع منطق
موضوع منطق چيست؟ اولا ببينيم معنى موضوع چيست؟
ثانيا ببينيم آيا لازم است هر علمى موضوع داشته باشد؟ ثالثا ببينيم موضوع
علم منطق چيست؟
موضوع علم عبارت است از آن چيزى كه آن علم در اطراف آن بحث مىكند و هر يك
از مسائل آن علم را در نظر بگيريم خواهيم ديد بيانى است از يكى از احوال و خواص
و آثار آن. عبارتى كه منطقيين و فلاسفه در تعريف موضوع علم بكار بردهاند اين
است: موضوع كل علم هو ما يبحث فيه عن عوارضه الذاتية يعنى موضوع هر علم آن چيزى
است كه آن علم درباره عوارض ذاتى آن بحث مىكند.
اين دانشمندان به جاى اينكه بگويند موضوع هر علمى عبارت است از آن چيزى كه
آن علم از احوال و خواص و آثار او بحث مىكند به جاى احوال و آثار كلمه قلمبه
«عوارض ذاتيه» را به كار بردهاند،چرا؟ بى جهت؟ نه،بى جهت نيست آنها ديدهاند
كهاحوال و آثارى كه به يك چيز نسبت داده مىشود بر دو قسم است گاهى واقعا
مربوط به خود او است و گاهى مربوط به خود او نيست بلكه مربوط به چيزى است كه با
او يگانگى دارد.
مثلا مىخواهيم در احوال انسان بحث كنيم خواه نا خواه از آن جهت كه انسان
حيوان هم هست و با حيوان يگانگى دارد، خواص حيوان هم در او جمع است، از اين رو
كلمه عرض ذاتى را بكار بردهاند و آن كلمه را با تعريفى مخصوص مشخص كردهاند كه
اين اشتباه از بين برود و به اصطلاح عوارض غريبه خارج شود.
اما اينكه تعريف عرض ذاتى چيست؟ از حدود اين درسها خارج است.
اكنون ببينيم آيا لازم است كه هر علمى موضوع معينى داشته باشد يا نه؟
چيزى كه قطعى و مسلم است اين است كه مسائل علوم از لحاظ ارتباط با يكديگر
همه يك جور نيستند. هر عدهاى از مسائل مثل اين است كه يك خانواده مخصوص
مىباشند، و باز يك عده ديگر، خانواده ديگر، همچنانكه مجموعى خانوادهها احيانا
در حكم يك فاميلند و مجموعى ديگر از خانوادهها در حكم فاميل ديگر.
مثلا يك سلسله مسائلى كه مسائل حساب ناميده مىشوند رابطهشان با يكديگر آن
قدر نزديك است كه در حكم افراد يك خانوادهاند و يك عده مسائل ديگر كه هندسه
ناميده مىشوند افراد يك خانواده ديگر بشمار مىروند. خانواده حساب و خوانواده
هندسه با يكديگر قرابت دارند و جزء يك فاميل بشمار مىروند كه آنها را رياضيات
مىناميم.
پس قدر مسلم اين است كه ميان مسائل علمى پيوندهائى وجود دارد اكنون
مىخواهيم ببينيم ريشه اين پيوندها در كجا است؟ چگونه است كه مسائل حساب با هم
اين اندازه قرابت دارند كه يك خانواده بشمار مىروند و روى همه آنها يك نام
گذاشته شده و علم جداگانه و مستقلى قلمداد شدهاند؟
در اينجا دو نظريه است:
1- علت اين امر اين است كه مسائل هر علمى بالاخره در اطراف يك حقيقت معينى
بحث مىكند. مثلا علت هم خانواده بودن مسائل حساب اين است كه همه آنها در اطراف
عدد و خواص و آثار اعداد است و علت هم خانوادگى و قرابت مسائل هندسى اين است كه
همه آنها در اطراف مقدار مىباشند. پس آن چيزى كه مسائل علوم را به يكديگر
پيوند مىدهد همان چيزى است كه مسائل آن علم در اطراف آن بحث مىكند يعنى موضوع
آن علم. و اگر چنين چيزى در كار نبود قرابتها و پيوندها در ميان مسائل علوم
نبود يك مسئله حساب با يك مسئله ديگر از حساب همان رابطه را داشت كه با يك
مسئله پزشكى يا فيزيكى دارد. از اين رو هر علمى نيازمند به موضوع است و تمايز
علوم از يكديگر نيز ناشى از تمايز موضوعات آن علوم است.
2- نظريه دوم اين است كه پيوند مسائل علوم با يكديگر ناشى از آثار و فوائدى
است كه بر آنها مرتب مىشود. فرضا يك عده مسائل در اطراف يك موضوع معين نباشد،
هر مسئلهاى مربوط به موضوع جداگانهاى باشد، اگر آن مسائل از لحاظ اثر و فايده
و غرض كه به دانستن آنها تعلق مىگيرد وحدث و اشتراك داشته باشند كافى است كه
قرابت و هم خانوادگى ميان آنها بر قرار گردد و ضمنا آنها را از مسائل ديگرى كه
علم ديگر بشمار مىرود متمايز كند.
ولى اين نظريه صحيح نيست اين كه يك عده مسائل از لحاظ اثر و فايده و غرضى كه
به دانستن آنها تعلق مىگيرد وحدت و سنخيت پيدا مىكنند ناشى از شباهت ذاتى آن
مسائل به يكديگر است، و شباهت ذاتى آن مسائل به يكديگر ناشى از اين است كه همه
آن مسائل از حالات و عوارض موضوع واحدى مىباشند.
اكنون ببينيم موضوع علم منطق چيست و علم منطق در اطراف چه موضوعى بحث
مىكند؟
موضوع علم منطق عبارت است از «معرف و حجت»، يعنى مسائل منطق يا درباره
معرفها يعنى تعريفات بحث مىكند يا درباره حجتيعنى درباره استدلالها. عجالتا
كافى است بدانيم كه در همه علوم مجموعا دو كار صورت مىگيرد يكى اينكه يك سلسله
امور تعريف مىشوند و ديگر اينكه براى اثبات يك سلسله احكام استدلال مىشود و
دليل آورده مىشود در همه علوم اين دو كار صورت مىگيرد.
علم منطق مىخواهد به ما راه صحيح تعريف كردن و صحيح استدلال كردن را
بياموزاند. در درسهاى آينده معرف و حجت را كه موضوع علم منطق مىباشند بهتر
خواهيم شناخت.