سيرت پيغمبر اكرم (صلىالله عليه وآله):
يگانه پايه و اساسى كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) بامر خداى متعال
بنياد دين خود را روى آن قرار داده و آنرا مايه سعادت جهانيان شناخته اصل توحيد
است.
بموجب اصل توحيد؛ كسيكه مبدأ آفرينش جهان و سزاوار پرستش است خداى
يگانه مىباشد و براى كسى جز خداى متعال نمىتوان سر تعظيم فرود آورده كرنش
نمود.
بنابراين، روشى كه در جامعه بشرى بايد معمول شود اينست كه همه با هم
برابر و برادر باشند و كسى را جز خدا فرمانرواى بى قيد و شرط خود قرار ندهند،
چنانكه خداى متعال مىفرمايد:
قل يا اهل الكتاب تعالوا
الى كلمه سواء بيننا و بينكم ان لا نعبد الا الله و لا نشرك به شيئاً و لا يتخذ
بعضنا بعضاً ارباباً من دون الله.
بگو اهل كتاب
بيائيد در يك كلمه اتفاق داشته باشيم و آن اينست كه كسى را جز خداى جهان
نپرستيم و اينكه بعضى از ما بعضى ديگر را خداوند كار و فرمان رواى بى قيد و شرط
قرار ندهد38.
طبق اين دستور
آسمانى، آنحضرت در سيرت خود همه را برابر و برادر هم قرار مىداد؛ و در اجراء
احكام و حدود الهى هرگز تبعيض و استثناء قائل نبود؛ و ميان آشنا و بيگانه و قوى
و ضعيف و غنى و فقير و مرد و زن فرقى نمىگذاشت، و هر كس را بر اساس احكام و
قوانين دين بحقوق خود مىرسانيد:
كسى حق تحكم و فرمانروائى و زورگوئى بكس
ديگرى نداشت و مردم در بيرون از مرز قانون حداكثر آزادى را داشتند (البته آزادى
در مقابل قانون نه تنها در اسلام بلكه در هيچ قانونى از قوانين اجتماعى معنى
ندارد).
همين روش آزادى و عدالت اجتماعى است كه خداى متعال در معرفى پيغمبر
گرامى خودش ذكر مىفرمايد:
الذين يتبعون الرسول البنى
الامى الذى يجدونه مكتوباً عند هم فى التوراه و الانجيل يأمرهم بالمعروف و ينها
هم عن المنكر و يحل لهم الطيبات و يحرم عليهم الخبائث و يضع عنهم اصرهم و
الاغلال التى كانت عليهم فالذين آمنوا به و عزروه و نصروه و اتبعوا النور الذى
انزل معه اولئك هم المفلحون قل يا ايها الناس انى رسول الله اليكم جميعاً.
آنانكه پيروى مىكنند از پيامبر امى ما كه وصف او در توراه و انجيل مسطور است؛
پيامبرى كه ايشان را بآنچه با فطرت و نهاد خدادادى خود خوبى آنرا درك مىكنند
امر مىنمايد و از آنچه با فطرت خود خوب نمىشمارند نهى مىكند و چيزهاى پاك را
براى ايشان حلال و چيزهاى پليد را حرام مىكند؛ پيامبرى كه هر گونه مقررات سخت
و دشوار و زنجيرهاى آزادى كش را از ايشان بر مىدارد. كسانيكه بوى ايمان آوردند
و احترام و ياريش كردند و از نورى (قرآن) كه بوى نازل شده پيروى كردند؛ رستگار
مىباشند. اى پيامبر ما بمردم بگو؛ من از جانب خدا بسوى همه شما فرستاده
شدهام. يعنى روشى كه خداى متعال بمن دستور داده در ميان شما اجرا خواهم كرد39.
و از اينجا است كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) در زندگى خود هيچ
گونه امتيازى براى خود قرار نداد و هرگز پيش كسى كه سابقه آشنايى با آن حضرت
نداشت از ساير مردم تميز داده نمىشد.
بكارهاى خانگى مىپرداخت؛ همه را
شخصاً مىپذيرفت و بسخن ارباب حاجت شخصاً گوش مىداد؛ روى تخت و در صدر مجلس
نمىنشست، در موقع حركت موكب و تشريفات رسمى نداشت.
اگر مالى بدستش مىرسيد
بيشتر از مخارج ضرورى خود را بفقرا مىداد و گاهى موجودى ضرورى خود را نيز
بمستمندان داده خود با گرسنگى مىگذرانيد و هميشه مانند فقرا زندگى مىكرد و با
فقرا مىنشست، در احقاق حقوق مردم كمترين مسامحه بخرج نمىداد ولى در حقوق
شخصى خود حداكثر عفو و اغماض به كار مىبرد.
وقتى در فتح مكه سران قريش را
بحضورش جلب كردند با اينكه پيش از هجرت آنهمه ستمها بوى كرده و پس از هجرت نيز
فتنهها برانگيخته بودند و جنگهاى خونين با وى نموده بودند؛ كمترين تندى بروز
نداد و همه را عفو فرمود.
درود خدا بر او و بر خاندانش باد.
بايد بخوبى
آگاه بود كه آن حضرت هدفى جز نشر دين توحيد نداشت و با شيرينترين اخلاق و
گشادهترين روى و رساترين حجت و برهان مردم را بتوحيد دعوت مىفرمود و ياران
خود را نيز بتعقيب همين روش توصيه مىفرمود. چنانكه خداى متعال دستورش مىدهد:
قل هذه سبيلى ادعو الى الله على بصيره انا و من اتبعنى.
بگو روش من اين است كه با بصيرتى كامل بسوى خدا دعوت كنم و پيروان من نيز
چنيناند40.
آنحضرت كمال عنايت را
باين مطلب داشت كه در جامعه اسلامى هر فردى (اگر چه غير مسلمان و در ذمه اسلام
باشد) بحقوق حقه خود نائل آيد و در اجراء قوانين الهى كمترين استثنائى پيدا
نشود؛ و همه در پيشگاه حق و عدالت برابر باشند. كسى بر كسى (جز از ناحيه تقوى)
امتيارى نداشته و از راه ثروت يا نسب قدرتهاى معمولى ديگر بر كسى تقدم نجويد و
برترى نفروشد؛ و طبقات نيرومند اجتماع بضعفاء و درماندگان زور نگويند و
زيردستان را ستم روا ندارند.
آنحضرت خود نيز مانند فقراء مىزيست و در
نشستن و برخاستن و رفتن و آمدن بهيچوجه تشريفات بكار نمىبرد، بكارهاى خانگى
مىپرداخت و دربان و نگهبان نداشت، در ميان مردم از افراد عادى شناخته نمىشد
با مردم كه راه مىرفت پيش نمىافتاد؛ و به مجلسى كه وارد مىشد در نزديكترين
جاى خالى مىنشست و يارانش را وامى داشت كه حلقه وار ننشينند تا مجلسشان صدر و
ذيل نداشته باشد بهر كه مىرسيد حتى بزنان و كودكان سلام مىكرد روزى به يكى از
يارانش كه مىخواست جلوى وى بخاك افتد و سجده كند، فرمود: چه مىگوئى؟ اينها
روش قيصر و كسرى است و شأن من پيغمبرى و بندگى است، او بيارانش سفارش مىكرد كه
نياز نيازمندان و شكايت ضعيفان را بمن رسانيد، در اين باره مسامحه روا مداريد.
گويند آخرين سخن كه فرمود سفارشى بود كه درباره بردگان و زنان به مردم نمود.
چند نكته از سيرت پيغمبر اكرم:
پيغمبر اكرم در اخلاق كريمه خود انگشت نماى دوست و دشمن بود. در حسن معاشرت آنهمه
آزار و شكنجه و بدرفتارى كه از دشمنان ستمكار و دوستان نادان خود دميديد هرگز
خم بابرو نمىآورد و اظهار دلتنگى نمىكرد، بزنان و كودكان و زيردستان در سلام
پيشى مىگرفت. از هنگامى كه از جانب خدا مأموريت تبليغ دين و هدايت و رهبرى
مردم را پيدا كرد لحظهاى در انجام وظيفه غفلت نكرد و در كوشش خستگىناپذير خود
از پاى ننشست. سيزده سال پيش از هجرت كه در مكه بود با گرفتارى طاقت فرسا كه از
ناحيه مشركين عرب داشت پيوسته بعبادت و تبليغ دين خدا اشتغال داشت. و در ده سال
بعد از هجرت با گرفتارىهاى روز افزون كه از ناحيه دشمنان دين داشت و كارشكنى
هائى كه يهود و منافقان مسلمان نما مىكردند، معارف دين و قوانين اسلام را با
وسعت حيرت انگيزى كه دارد بمردم رسانيد و بيش از 80 جنگ با دشمنان اسلام نمود.
علاوه بر آنكه اداره امور جامعه اسلامى را كه در آنموقع شامل همه شبه جزيره
مىگرديد بعهده داشت، حتى بشكايتها و نيازمندىهاى جزئى مردم؛ بى حاجب و دربان
شخصاً رسيدگى مىكرد.
در شهامت و شجاعت پيغمبر اكرم اين اندازه بس كه يكه و
تنها در برابر جهان آنروز كه چيزى جز زورگوئى و حق كشى حكومت نمىكرد با دعوت
حقه قد علم كرد و آنهمه شكنجه و عذاب كه از ستمكاران وقت ديد، هرگز در وى سستى
و دلسردى ايجاد نكرد و در هيچ جنگى پاى بعقب نگذاشت.
پيغمبر اكرم عفت نفس
جالبى داشت. در زندگى خود زى فقرا را داشت و ساده زندگى مىكرد، و ميان او و
خادمان و غلامان او فرقى بنظر نمىرسيد و آنهمه اموال خطير كه بدستش مىرسيد
بفقراء مسلمانان بذل مىكرد و توشه كمى نيز براى زندگى خود و اهل خانه خود بر
مىداشت. حتى گاهى روزها مىگذشت و از خانه وى دود بلند نمىشد و غذاى پختهاى
تهيه نمىگرديد؛ در زندگى بنظافت و مخصوصاً بعطر خيلى علاقه زيادى داشت. پيغمبر
اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) هرگز تغيير حال نداد و با همان تواضع و
فروتنى كه در اوايل داشت در اوخر زندگى نيز زندگى مىكرد و با آن موقعيت
باارزشى كه داشت هرگز امتيازى كه ارزش اجتماعى او را نشان دهد براى خود قائل
نشد. روى تخت ننشست و صدر مجلس را به خود اختصاص نداد و هنگام راه رفتن جلو
مردم نيفتاد و هرگز قيافه فرمانروائى و حكمرانى بخود نگرفت. گاهى كه در مجلس
عمومى در ميان ياران خود بود اشخاص ناشناس براى ملاقات او مىآمدند آن حضرت را
نمىشناختند و اهل مجلس را مخاطب ساخته مىگفتند: كدامتان پيغمبر خدا هستيد؟
آنگاه مردم پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) را نشان مىدادند.
پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) در عمر خود هرگز بكسى دشنام نداد و
سخن بيهوده نگفت و با قهقهه نخنديد و عملى سبك و بى ارج انجام نداد. بتفكر و
تأمل علاقه داشت و بسخن هر دردمندى و باعتراض هر متعرضى گوش مىداد آنگاه
بپاسخش مىپرداخت و هرگز سخن كسى را قطع نمىكرد؛ فكر آزاد را نمىكشت؛ ولى
اشتباه هر مشتبه را روشن ساخته روى زخم درونى وى مرحم مىگذاشت.
پيغمبر
اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) مهربان و بسيار رقيق القلب بود و از رنج بردن
هر گرفتارى متأثر مىشد؛ ولى هرگز در مجازات بزه كاران و بدكرداران خود را
نمىباخت و در اجراء ميان دور و نزديك و آشنا و بيگانه فرق نمىگذاشت.
در
سرقتى كه از خانه يكى از انصار شده بود يك يهودى و يك مسلمان متهم بودند جمع
كثيرى ازانصار پيش آن حضرت آمده فشار آوردند كه براى حفظ آبروى مسلمانان و
بالخصوص انصار، و نظر بدشمنيهاى علنى يهود؛ مرد يهودى مجازات شود ولى آنحضرت
چون حق را بخلاف آنچه مىخواستند تشخيص داد، آشكارا از يهود طرفدارى كرده و مرد
مسلمان را محكوم نمود.
درگير و دار جنگ بدر كه آنحضرت بتسويه صفوف لشكر
اسلام مىپرداخت به يكى از جنگجويان رسيد كه قدرى جلوتر از ديگران ايستاده بود
آنحضرت باعصائى كه در دست داشت بشكم آن مرد فشار داد كه عقبتر ايستاده صف را
راست نمايد. مرد جنگجو گفت يا رسول الله بخدا قسم شكم بدرد آمد بايد قصاص بكشم.
حضرت عصا را بدست وى داد لباس را از شكم خود كنار زد و فرمود قصاص خود را بكش
مرد جنگجو دويده شكم آنحضرت را بوسيد و گفت: من مىدانم كه
امروز كشته مىشوم مىخواستم بدين وسيله ببن مقدست تماس حاصل كنم پس از
آن بدشمن حمله كرد شمشير زد تا شهيد شد.
وصيت پيغمبر اكرم به مسلمانان:
جهان بشريت مانند ساير اجزاء جهان هستى كه مشهود ما است محكوم ناموس تغير و تبدل
مىباشد و همچنين اختلاف شديدى كه در ساختمان افراد مشهور است سليقهاى مختلف
بوجود آورده كه در اثر آن نفوس مردم در تندى و كندى فهم و ادراك و نگهدارى و
فراموشى افكار مختلف است.
از اين رو عقائد و همچنين رسوم و مقرراتى كه در
ميان جمعيتى حكومت مىكند اگر ريشه ثابت و نگهبانان با ايمان و قابل اعتمادى
نداشته باشد در كمترين وقتى در معرض تغيير و تحريف قرار گرفته از ميان خواهد
رفت. مشاهده و تجربه، اين مسئله راه بروشنترين وجهى براى ما اثبات مىكند.
در راه پيشگيرى از اين خطر پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) براى دين جهانى
و دائمى خود مدركى پاى برجا و نگهبانان صلاحيت دارى معرفى فرمود و كتاب خدا و
اهل بيت كرام خود را بمردم توصيه نمود.
چنانكه عامه و خاصه بنحو تواتر نقل
كردهاند كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) بارها فرموده:
من پس از خود كتاب خدا و اهلبيت خود را در ميان شما مىگذارم. اينها هرگز از هم
جدا نمىشوند و شما ماداميكه باينها تمسك كنيد گمراه نخواهيد شد.
رحلت پيغمبر اكرم (صلىالله عليه وآله) و مسئله جانشينى:
آخرين شهرى كه فتح آن موجب استيلاى نام اسلام بر شبه جزيره عربستان شد شهر
مكه بود كه حرم خدا و جايگاه كعبه است، اين شهر در سال هشتم هجرى بدست لشكريان
اسلام افتاد و پس از آن بفاصله كمى شهر طائف نيز فتح شد.
سال دهم هجرت پيغمبر
اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) براى انجام مراسم حج بمكه رفت و پس از برگزارى حج
و تعليمات لازمه بمردم راه مدينه را يش گرفت در ميان راه در محلى بنام غدير خم
دستور داد تا قافله را از حركت باز داشتند و در ميان صد و بيست هزار نفر حاجى كه از
نواحى متفرقه گرد آمده بودند دست على (عليه السلام) را گرفته بلند نموده و ولايت و
جانشينى آنحضرت را بهمه اعلام داشت.
با اين اقدام مسئله والى در جامعه اسلامى
كه ولايت امور مسلمين را داشته باشد و از كتاب و سنت نگهبانى و از معارف و قوانين
دينى نگهدارى كند حل شد و حكم آيه شريفه:
يا ايها الرسول بلغ
ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته41.
اجرا گرديد. پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) بمدينه برگشت و پس از هفتاد
روز تقريباً در بيست و هشتم ماه صفر سال يازدهم هجرت رحلت فرمود.
قرآن سند نبوت
بزرگترين پشتوانهاى كه پيغمبر اكرم آنرا سند نبوت معرفى كرد و براى اصول و فروع
معارف اسلامى مصدر و مدرك و بعبارت ديگر تكيه گاه قرار داد؛ كتاب آسمانى آنحضرت
است كه قرآن ناميده مىشود.
قرآن كريم كلام خداى متعال؛ و خطاباتى است كه
از مصدر عزت و مقام و كبريا و عظمت بپيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) نازل
گشته و بوسيله آن راه سعادت نشان داده شده است.
قرآن كريم يك سلسله مواد
علمى و عملى بجهان انسانى نشان مىدهد كه آدمى با بكار بستن آنها بسعادت اين
جهان و آن جهان نائل خواهد شد.
قرآن كريم معجزه نبوت پيغمبر اكرم (صلى الله
عليه و آله و سلم) و يك حجت و مدركى است كه خصم را از هر جهت عاجز و زبون
مىكند و راه هر عذر و اعتراض و مناقشه و معارضه را بر وى مىبندد و مقاصد خود
را بروشنترين وجهى اثبات مىكند.
قرآن كريم در ميان مقاصد خود بى آنكه مردم
را بتقليد كوركورانه دعوت نمايد با ايشان با زبان عادى و منطق خدادادى خودشان
سخن مىگويد. و يكرشته معلومات را كه انسان خواه ناخواه با فطرت خود درك مىكند
يادآور شده تذكر مىدهد كه هرگز انسان نمىتواند از پذيرفتن آنها شانه خالى
نمايد و از اعتراف با آنها سر باز زند.
خداى متعال مىفرمايد:
انه لقول فصل و ما هو بالهزل.
سوره طارق آيه 14 خلاصه ترجمه:
قرآن كريم سخنى است كه جدا كننده حق از باطل است؛ كلامى نيست كه بيهوده و سرسرى
گفته شده باشد.
مطلبى را كه بيان مىكند تا آنجا كه شعاع دلالتش پيش مىرود
براى هميشه نسبت بهمه كس زنده و پاينده است؛ نه مانند سخنان معمولى مردم كه از
جهانى چند كه فهم و تفكر مىتواند احاطه كند سنجيده شود و از بقيه جهات عفلت و
اهمال در آن راه داشته باشد، بلكه كلام خدائى است كه بهر پيا و نهان محيط و از
هر مصلحت و مفسده باخبر مىباشد.
از اينرو بر هر فرد مسلمان لازم است كه
چشم واقع بينى خود را بگشايد و پيوسته متذكر اين دو آيه شريفه بوده كلام خدا را
زنده و پاينده تلقى نمايد، و بآنچه ديگران فهميده و گفتهاند قناعت نورزد، و در
تفكر آزاد را كه يگانه سرمايه اختصاصى انسانيت است، و قرآن كريم آنهمه تاكيد در
بكار انداختن آن مىنمايد بروى خود نبندد، زيرا كتاب خدا براى هميشه و نسبت
بهمه كس قول فصل و حجتى زنده است و چنين كتابى بفهم دسته معينى منحصر نخواهد
شد.
خداوند متعال مىفرمايد:
و لا يكونوا كالذين
اوتوا الكتاب من قبل فطال عليهم الامد فقست قلوبهم.
مسلمانان مانند
اهل كتاب نباشند كه به آنان كتاب داده شد و در اثر طول مدت دلهايشان سخت شده
معارف الهى را نپذيرفتند42.
قرآن كريم
از مردم مىخواهد كه بفطرت خود مراجعه كرده حق را بپذيرند يعنى اولا خود را
براى قبول بى قيد و شرط حق آماده سازند و آنچه را كه ديدند حق است و خير و نفع
دنيا و آخرتشان در آن است بى اينكه بوسوسههاى شيطان و نداى هوى و هوس گوش دهند
قبول نمايند.
پس از آن معارف اسلامى را بشعور زنده خود عرضه دارند؛ اگر
ديدند حق است و مصلحت و آسودگى واقعى آنان در پذيرفتن و بكار بستن آنها است
تسليم آنها شوند؛ و البته در اين صورت روش زندگى انسان و آئينى كه در جامعه
بشرى معمول مىشود مقررات و دستورهائى خواهد بود كه انسان با خواست غريزى و
تمايل فطرى خود آنها را مىخواهد.
و بالاخره روش يكنواختى خواهد بود كه همه
اجزاء و مواد آن با ساختمان ويژه انسانى توافق كامل داشته باشد و از تضاد و
تناقض بكلى دور ماند؛ نه روش متضادى كه در جائى از معنويات سرچشمه گيرد، و
درجائى از ماديات و در موردى موافق با عقل سليم، و در موردى تابع هوى و هوس.
خداى متعال در وصف قرآن كريم مىفرمايد:
يهدى الى الحق و
الى طريق مستقيم.
قرآن كريم راهنمائى مىكند بسوى
مطلق حق، و راهنمائى مىكند بسوى يك راه و روشى كه يكنواخت و از هر گونه تضاد و
تناقض دور باشد43.
و باز
مىفرمايد:
ان هذا القرآن يهدى للتى هى اقوم.
بدرستى اين قرآن بسوى دين و آئينى رهنمائى مىكند كه در اداره و رهبرى زندگى
انسان از ساير روشها و آئينها تواناتر است و ايستادگى بيشترى دارد44.
در آيه ديگر سبب اين توانائى اسلام را همان مطابقت اسلام با آفرينش انسان معرفى
مىكند، زيرا پر روشن است كه روش و راهى كه خواستههاى فطرى و نيازمندىهاى
واقعى انسان را پاسخ مىدهد ببهترين وجهى انسان را كامياب و خوشبخت خواهد ساخت:
فأقم وجهك للدين حنيفاً فطره الله التى فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلك
الدين القيم.
براى پذيرفتن دين استوار باش با
رعايت ميانهروى. دينى كه با آفرينش مخصوص انسانى كه هرگز قابل تغيير و تبديل
نيست توافق كامل دارد، چنين دينى استكه مىتواند جامعه انسانى را اداره نمايد و
بسر منزل سعادت برساند45.
و باز
مىفرمايد:
كتاب انزلناه اليك لتخرج الناس من الظلمات
الى النور.
كتابى است كه بتو نازل كرديم كه مردم رااز تاريكيها بسوى
روشنائى بيرون آورى46.
قرآن كريم
مردم را براه روشنى دعوت مىكند كه روشن باشد و سر منزل مقصود را بروشنى نشان
دهد، اين راه ناگزير راهى خواهد بود كه بخواستهاى فطرى انسان همان
نيازمندىهاى واقعى او است پاسخ درست بدهد و با نظرى كه عقل سليم مىدهد توافق
داشته باشد؛ و آن همان دين فطرى است كه اسلام ناميده مىشود.
اما روشى كه
بر اساس هوى و هوس و ارضاء شهوت و غضب جامعه يا افراد با نفوذ جامعه گذاشته
شده؛ و همچنين راه و روشى كه با تقليد كوركورانه از پدران و نياكان اتخاذ
گرديده، و همچنين راه و روشى كه يك ملت عقب مانده و ناتوان از يك ملت توانا و
نيرومند گرفته باشد و بى اينكه بررسى كرده با منطق عقل سليم تطبيق نمايند هر چه
پيش آنان يافتند بى چون و چرا پذيرفته خود را بايشان تشبيه كنند، اينگونه روشها
جز فرو رفتن در تاريكى نيست و در حقيقت پيمودن راهى است كه به هيچ وجه رسيدن به
مقصد را تضمين نمىكند چنانكه خداى متعال مىفرمايد: اومن
كان ميتافأ حييناه و جعلناه له نوراً يمشى به فى الناس كمن مثله فى الظلمات ليس
بخارج مثلها. سوره انعام آيه 122.
خلاصه معنى: آيا كسيكه مرده بود و
ما او را (بوسيله هدايت بسوى دين) زنده كرديم و بوى روشنائى داديم كه با
راهنمائى آن در ميان مردم راه زندگى را مىپيمايد مانند كسى است كه در
تاريكيهاى گوناگون فرو رفته و از آنها بيرون نخواهد آمد؟
اهميت قرآن مجيد:
قرآن كريم كتابى است آسمانى كه پشتوانه آئين جهانى و هميشگى اسلام است و كليات
معاف اسلام در آن با بيانى جذاب ذكر شده است و از اين نظر ارزش آن مساوى با
ارزش دين خدا است، و دين كه سعادت واقعى و نيكبختى حقيقى بشر بسته بآن است از
هر چيز پرارزشتر و مهمتر و بالاتر است بلكه هيچ چيز كه در ارزش قابل سنجش با آن
نيست. گذشته از اين قرآن كريم سخن خدا و معجزه باقيه پيغمبر اكرم (صلى الله
عليه و آله و سلم) مىباشد.
اعجاز قرآن:
مسلم است كه لغت عربى زبانى است نيرومند و پهناور كه مىتواند مقاصد درونى انسان
را بروشنترين و دقيقترين وجهى اداء كند و در اين خصوص كاملترين زبانها است.
از راه تاريخ ثابت شده است كه اعراب جاهليت (پيش از اسلام) كه اغلب چادرنشين و
از رسوم مدنيت بى بهره و از بيشتر مزاياى زندگى كاملا محروم بودهاند در قدرت
بيان و بلاغت كلام، موقع و مقام بزرگى داشتهاند چنانكه در صفات تاريخ هرگز
نمىتوان براى آنان رقيبى پيدا كرد.
در بازار ادبيات عرب؛ سخن شيوا
بالاترين ارزش را داشت و سخنان زيبا اديبانه را بسيار احترام مىگذاشتند. و
همانطور كه بتها و خدايان خويش را در خانه كعبه نصب مىكردند اشعار دلربا و
دلنشين سخنوران و شعراى درجه يك را بديوار كعبه مىآويختند. و با آنكه زبانى
بآن پهناورى و با آن همه علائم و دستورهاى دقيق را بدون كمترين غلط و كوچكترين
اشتباهى بكار مىبردند و در آرايش و پيرايش كلام بيداد مىكردند، در روزهاى
نخستين كه آياتى از قرآن كريم به پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) نازل
گرديد و براى مردم تلاوت شد غلغلهاى در ميان اعراب و سخنوران آن قوم انداخت و
بيان جذاب و پر معنى قرآن چنان در قلبها جاى كرده و صاحبدلان را شيفته خود ساخت
كه هر سخن شيوائى را فراموش كرده و شعرهاى آبدارى كه از استادان سخن بنام
(معلقات) بكعبه آويخته شده بود پائين آوردند.
اين سخنان خدائى با زيبائى و
دلربائى بى پايان خود هر دلى را مجذوب مىساخت و با نظم شيرين خود مهر خاموشى
بدهان شيرين زبانها مىزد.
ولى از سوى ديگر براى اقوام مشرك و بت پرست بسيار
تلخ و ناگوار بود زيرا با بيان رسا و حجت قاطع خود آئين توحيد را مبرهن و مدلل
مىساخت و روش شرك و بت پرستى را نكوهش مىكرد و بتهائى را كه مردم، خدايان
مىناميدند و دست نياز بسوى آنها دراز مىكردند و در پيشگاه آنها قربانيها
مىنمودند و بالاخره آنها را مىپرستيدند بدگوئى كرده و آنها را مجسمهى سنگى و
چوبى بيجان و بدون اثر و ثمر معرفى مىنمود اعراب وحشى را كه كبر و نخوت سراپاى
آنان را فرا گرفته و زندگانى خود را بر اساس خونخوارى و راهزنى بنا نهاده بودند
بآئين حق پرستى و احترام عدالت و انسانيت دعوت مىكرد اين بود كه اعراب از راه
ستيزه و مبارزه پيش آمدند و براى خاموش كردن اين مشعل هدايت بهر وسيلهاى دست
مىزدند ولى هرگز از كوشش نابكارانه خود جز نوميدى سودى نمىبردند. در اوائل
بعثت، پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) را پيش يكى از فصحا بنام وليد
كه از سخن شناسان معروف بود بردند آن حضرت آياتى چند از اول سوره
حم سجده تلاوت نمود. وليد با كبر و نخوتى كه داشت با دقت گوش مىداد تا
آن حضرت بآيه شريفه فان اعرضوا فقل انذرتكم صاعقه مثل صاعقه
عادو ثمود رسيد همينكه اين آيه را تلاوت فرمود حال وليد دگرگون گرديده
لرزه بر اندامش افتاد چنانكه از خود بيخود گرديد و مجلس بهم خورده جماعت متفرق
شدند.
بعد از آن عدهاى پيش وليد آمده گله آغاز كردند كه ما را پيش محمد
سرافكنده و رسوا كردى گفت: نه بخدا قسم شما مىدانيد كه من از كسى نمىترسم و
طمعى نيز ندارم و مىدانيد كه سخن شناسم، سخنانى كه از محمد شنيدم شباهتى
بسخنان مردم ندارد سخنانى است جذاب و دلفريب، نه شعرش مىتواند ناميد نه نثر،
پرمغز و ريشهدار است و اگر من ناگزيرم كه در اين باره قضاوتى كرده سخنى بگويم
سه روز مهلتم دهيد تا فكرى بنمايم پس از سه روز كه نزد وى آمدند وليد گفت:
سخنان محمد سحد و جادو است كه دلها را فريفته خود مىسازد.
مشركان
براهنمائى وليد قرآن را سحر و جادو ناميده از شنيدن آن پرهيز مىكردند و مردم
را نيز از گوش دادن به آن منع مىنمودند. و گاهى كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه
و آله و سلم) در مسجدالحرام به تلاوت قرآن مىپرداخت آوازها بلند كرده كف
مىزدند تا ديگران صداى آن حضرت را نشوند.
با اين همه چون در برابر بيان
شيوا و دلرباى قرآن دلداده بودند بيشتر اوقات آرام نمىگرفتند و از تاريكى شب
استفاده كرده پشت ديوار خانه آن حضرت جمع شده به تلاوت قرآن گوش مىدادند آنگاه
آهسته بيكديگر مىگفتند اين سخن را سخن مخلوق نمىتوان گفت. خداى متعال باين
معنى اشاره نموده مىفرمايد:
نحن اعلم بما يستمعون به اذ
يستمعون اليك و اذ هم نجوى اذ يقول الظالمون ان تتبعون الا رجلاً مسحوراً
سوره اسرى آيه 47 خلاصه ترجمه: ما بهتر مىدانيم كه آنان وقتيكه بتلاوت تو گوش
مىدهند قرآن را با چه گوشى مىشنوند و بهتر مىدانيم كه اين ستمكاران مىگويند
اين مرد جادوزده است آنوقت برگشته آسته به گوش همديگر چه مىگويند.
گاهيكه
پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) نزد كعبه بتلاوت قرآن و دعوت مردم
مىپرداخت سخنوران عرب كه مىخواستند از جلو آن حضرت بگذرند خم مىشدند كه ديده
و شناخته نشوند چنانكه خداى متعال مىفرمايد:
الا انهم
يثنون صدورهم ليستخفوا منه سوره هود آيه 5 خلاصه ترجمه: آنان خم مىشدند
كه خود را از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) پنهان كنند.
متهم ساختن پيغمبر اكرم
كفار و مشركين نه تنها قرآن كريم را سحر ناميدند بلكه بمطلق دعوت پيغمبر اكرم (صلى
الله عليه و آله و سلم) سحر مىگفتند و هر وقت آنحضرت مردم را براه خدا دعوت
مىنمود و حقائقى را به آنان گوشزد مىفرمود يا پند و اندرز مىداد مىگفتند:
سحر مىكند، در صورتيكه در همه احوال مسائلى را برايشان روشن مىفرمود كه با
نهاد خدادادى و شعور انسانى خود صحت آنها را درك مىنمودند و راه راست و روش
روشنى را به آنان نشان ميداد كه سعادت و كاميابى جامعه بشرى را عيناً در آن
مشاهده مىكردند هيچ بهانهاى در پذيرفتن آن نداشتند و چنين مطالبى را نمىتوان
سحر نام گذاشت.
آيا اين سخن كه سنگ و چوبى را با دست خود
مىتراشيد پرستش نكنيد و فرزندان خود را قربانى ا نان منمائيد و پى خرافات
مرويد جادو است؟ و آيا اخلاق پسنديده مانند راستى و درستى و خيرخواهى و
انسان دوستى و صلح و صفا و عدالت و احترام حقوق انسانى را مىتوان سحر ناميد؟
خداى متعال در كلام خود باين معنى اشاره نموده مىفرمايد:
و لئن قلت انكم مبعوثون من بعد الموت ليقولن الذين كفروا و ان هذا السحر مبين.
سوره هود آيه 7 خلاصه ترجمه:
وقتيكه بكفار مىگوئى پس از مرگ زنده خواهيد
شد مىگويند سحر مىكند.
قرآن مشركان را
بمعارضه مىطلبد:
كفار و مشركان كه آئين بت پرستى در زمين دلهاشان ريشه دوانيده بود هرگز آماده
نبودند كه دعوت اسلامى را بپذيرند و در برابر حق و حقيقت سر تعظيم فرود آورند
از اين روى پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) را تكذيب كرده مىگفتند:
دروغگو است و قرآنى را كه بخدا نسبت مىدهد سخن خودش مىباشد.
براى رفع اين
تهمت قرآن كريم در مقام تحدى برآمده جمعيتى را كه پيشروان و يكه تازان ميدان
فصاحت و بلاغت بودند بمبارزه دعوت كرد و از ايشان خواست كه اگر در تكذيب پيغمبر
راست مىگويند گفتارى همانند اين گفتار بياورند و از اين راه بى اساس بودن دعوت
اسلامى را ثابت كنند.
چنانكه خداى متعال مىفرمايد:
ام يقولون تقوله بل لا يؤمنون فليأتوا بحديث مثله ان كانوا صادقين.
سوره طور آيه 34 خلاصه ترجمه:
بلكه مىگويند قرآن را خودش ساخته است. اگر
راست مىگويند آنان نيز كلامى مانند آن بياورند.
و باز مىفرمايد:
ام يقولون افترايه قل فأتوا بسوره مثله و ادعوا من استطعتم من دون الله ان كنتم
صادقين.
سوره يونس آيه 38 خلاصه ترجمه:
مىگويند قرآن دروغى است
كه بخدا بسته شده (كلام محمد است نه كلام خدا) بگو اگر راست مىگوئيد شما نيز
سورهاى مانند يكى از سورههاى قرآن بياوريد و در اين باره از خدايان خود
(بتها) و از هر كس كه مىتوانيد استمداد بجوئيد.
كفار و مشركين عرب كه
استادان سخن و فرمانروايان ملك فصاحت و بلاغت بودند با آنهمه كفر و نخوت و غرور
كه در سخنورى داشتند از اجابت اين تكليف سر باز زدند و از مسابقه چشم پوشيدند و
ناگزير معارضه گفتارى را تبديل بمبارزه خونين نمودند، يعنى كشته شدن برايشان
آسانتر از رسوائى معارضه بود.
سخنوران عرب از معارضه با قرآن عاجز شدند نه
تنها آنان كه در عصر نزول قرآن زندگى مىكردند كسانى هم كه پس از عصر نزول قرآن
بوجود آمدند نتوانستند كارى انجام دهند و پس از زورآزمائى عقب نشينى نمودند.
زيرا طبيعت بشر پيوسته متمايل به آن است كه هر شاهكار و يا هنرى از ديگرى ظاهر
شود و توجه مردم را بخود جلب نمايد اگرچه مانند مشت زنى و ريسمان بازى كمترين
تأثير مستقيمى در زندگى جامعه نداشته باشد گروهى از مردم به صدد آوردن مثل آن
يا بهتر از آن درآمده بفكر مسابقه مىافتند و از اينجا معلوم است پيوسته گروهى
در كمين قرآن هستند و اگر راهى براى معارضه با اين كتاب آسمانى بيابند از سلوك
آن لحظهاى از ننشينند.
اينان از معارضه عاجز شدند و نتوانستند نام سحر و
جادو را بهانه قرار داده بگويند قرآن سحر است زيرا سحر عملى است كه بحسب خاصيت
حق را باطل و يا باطل را حق جلوه مىدهد، دروغ را راست و راست را دروغ مىنمايد
و اگر قرآن با لهجه زيبا و نظم شيواى خود بشكار دلها مىپردازد خاصيت زيبائى
طبيعى او است و دخلى بعالم سحر ندارد و اگر از راه لفظ بسوى يك سلسله مقاصد
دعوت مىنمايد و معارفى را بمردم يادآورى مىكند كه با شعور انسانى و نهاد
خدادادى خود واقعيت و حقانيت آنها را مىفهمند و مردم را بيك رشته رفتار و
كردار مانند. حقشناسى و خيرخواهى و دادگرى و انسان دوستى وا مىدارد كه عقل
سليم گزيرى از پذيرفتن و ستودن آنها ندارد.
جز بيان حقيقت چيزى نيست اينان
عاجز شدند و نتوانستند بگويند قرآن كلامى است كه در اوج كلام بشر قرار گرفته و
از اين روى در زيبائى و دلربائى و بلاغت و دلنشينى رقيب ندارد و اين دليل
نمىشود كه كلام خدا است.
بعبارت ديگر هر صفتى يا صنعتى مانند جرأت و شهامت
و خواندن و نوشتن و نظائر آنها كه قابل پيشرفت است قهراً در تاريخ بشر يك
نابغهاى كه بمنزله اول برنده مسابقه باشد خواهد داشت و چه مانع دارد كه پيغمبر
اكرم در تكلم عربى با نظم مخصوص و در درجه اول بلاغت باشد و در اين صورت كلام
او با اينكه كلام بشرى است معاوضه نشدنى خواهد بود.
سخنوران معاصر پيغمبر
اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) اين سخن را نگفتند از مدعيان قرآن نيز كسى
نتوانسته بگويد يا به ثبوت رساند زيرا هر صفت و صنعتى كه بدست يكى از نوابغ
باوج ترقى برسد هر چه باشد بالاخره امرى است كه از قابليت و استعداد انسانى
سرچشمه گرفته مولود طبيعت بشرى است و از اين رو براى ديگران نيز ممكن است راهى
را كه بوسيله آن نابغه باز شده پيش گيرند و در اثر تلاش و كوشش لازم كارى
همانند كارهاى همان نابغه و از نوع آن با همان اسلوب بلكه بهتر از آن را اگرچه
از هر جهت باو نرسد انجام دهند.
با اين حال براى نابغه نامبرده كه نخستين
باز كننده راه است تنها سمت پيشوائى و پيشقدمى مىماند.
مثلا نمىتوان در
سخاوت بالا دست حاتم طائى نشست ولى مىتوان كارى همانند كارهاى او كرد؛
نمىتوان گوى سبقت را در خوش نويسى از دست مير و در نقاشى از دست مانى نقاش
گرفت ولى در اثر تلاش و كوشش شايان مىتوان كلمهاى بشيوه مير نوشت يا تابلوى
كوچكى را باسلوب مانى نقاشى كرد.
بنا به همين قانون عمومى اگر قرآن كريم
بليغترين كلام بشرى بود (نه كلام خدا) براى ديگران و خاصه سخنوران نامى جهان
امكان داشت كه در اثر ورزيدگى در همين اسلوب كتابى و دست كم سورهاى شبيه و
مانند يكى از سورههاى قرآن بسازند.
قرآن كريم در مقام معارضه؛ كلامى
همانند كلام خود از مردم خواسته نه بهتر از خود فليأتوا
بحديث مثله؛ فاتوا سوره مثله فأتوا بعشر سور مثله مفتريات لا يأتون بمثله ولو
كان بعضهم لبعض ظهيراً.
تعليمات
قرآن:
قرآن كريم در مدت بيست و سه سال زمان دعوت پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و
سلم) تدريجاً نازل شده و نيازمندىهاى جامعه بشرى را پاسخ گفته است.
قرآن
كتابى است كه در بيانات خود هدفى جز راهنمائى مردم بسوى سعادت ندارد. اعتقاد
درست و خلق پسنديده و عمل شايسته را كه پايههاى سعادت فرد و جامعه انسانى است
با كلامى رسا تعليم مىكند:
و نزلنا اليك الكتاب تبياناً
لكل شىء سوره نحل آيه 89. كتابى كه هر چيز را روشن مىكند بسوى تو
فرستاديم. قرآن معارف اسلامى را باختصار بيان فرموده براى تفضيلات آن معارف
مخصوصاً براى توضيحات مسائل فقهى مردم را بدر خانه نبوت هدايت مىكند چنانكه
مىفرمايد: و انزلنا اليك الذكر لتبين ما نزل اليهم
سوره نحل آيه 44 خلاصه ترجمه: قرآن را فرستاديم تا آنچه را كه از جانب خدا براى
مردم فرستاده شده است براى آنان روشن سازى.
و ما انزلنا
عليك الكتاب الا لتبين لهم الذى اختلفوا فيه سوره نحل آيه 64 خلاصه
ترجمه: اين كتاب را بدين منظور بسوى تو فرستاديم كه اختلاف مردم را حل كرده حق
را براى آنان روشن سازى.
و بايد دانست كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله
و سلم) در تفسير كتاب خدا و توضيح معارف دين، گفتار اهل بيت خود را مانند سخن
خود دانسته و فرموده است كه:
قرآن و اهل بيت من تا دامنه
قيامت از يكديگر جدا نمىشوند و هر كس بخواهد از قرآن استفاده كند بايد دست
بدامن اهل بيت من بزند.
دانش و
نادانى از نظر قرآن:
ستايشى كه در قرآن كريم از علم و دانش شده و تشويقى كه نسبت به تفكر و تعقل بعمل
آمده در هيچ يك از كتب آسمانى ديگر يافت نمىشود و همچنين نكوهشى كه از جهل و
نادانى گرديده از مختصات قرآن است بطوريكه علم و دانش را زندگى و حيات و نادانى
را مرگ ناميده و براى معرفى كامل محيط پر از فساد قبل از اسلام آن را محيط
جاهليت خوانده است.
در سوره زمر آيه 9 مىفرمايد هل
يستوى الذين يعلمون و الذين لا يعلمون آيا مردم دانا با مردم نادان
برابرند؟ در سوره انعام آيه 122 مىفرمايد: أومن كان ميتاً
فأحييناه و جعلنا له نوراً يمشى به فى الناس كمن مثله فى الظلمات ليس بخارج
منها آيا كسى كه روان مردهئى داشت و ما او را زنده كرديم و برايش چراغى
از معرفت و دانش ساختيم كه با روشنائى آن ميان مردم زندگى مىكند مانند كسى است
كه با روانى مرده براى هميشه در تاريكى جهل و نادانى فرو رفته است؟
انها لا تعمى الابصار ولكن تعمى القلوب التى فى الصدور سوره حج آيه 46
خلاصه ترجمه: در حقيقت كور كسى است كه از علم و فهم بى بهره است و نه آنكس كه
چشمش نمىبيند.
لهم قلوب لا يفقهون بها و لهم اعين لا
يبصرون بها و لهم آذان لا يسمعون بها سوره اعراف آيه 179. آنانكه از روى
جهل و نادانى سخت حق را نمىپذيرند دلهايشان آنچه را بايد نمىفهمد، چشمهايشان
ديدنيها را نمىبيند و گوشهايشان در برابر سخنان درست كر است؛ آنان مانند
ستوران و چهارپايان بلكه گمراهتر از آنهايند (زيرا چهارپايان از وسائل فهم
بهرهبردارى مىكنند ولى اينان از وسائل ادراك خود استفاده نمىنمايند) آنان
هستند كه زندگى خود را با غفلت و بى خبرى مىگذرانند.
و
ما يستوى الاعمى و البصير و لا الظلمات و النور و لا الظل و الا الحرور و ما
يستوى الاحياء و لا الاموات سوره فاطر آيه 19 - 22 خلاصه ترجمه: نابينا
و بينا، تاريكى و روشنى؛ سايه خنك و باد گرم و سوزان، زندگان و مردگان يكسان
نيستند.
خداى متعال در آيات بسيارى از كلام خود بشر را بتفكر و تدبر ترغيب
و تشويق مىفرمايد و بندگان خود را دستور مىدهد كه در آفرينش آسمانها و زمين و
پديدهاى گوناگونى كه در آنها است بينديشيد و مخصوصاً در خلقت انسان تفكر كنند؛
و نيز توصيه مىكند كه در تاريخ ملتها و امتهاى گذاشته و آثار و رسوم و عادات و
اطوارايشان كه در واقع علوم و فنون متفرقه انسانى است مطالعه كنند و از نتايج
اين مطالعات براى سعادت حقيقى خود استفاده نمايند و بايد دانست كه زير و رو
كردن نظرات فنى و مسائل علمى براى بهبود و ترقى زندگى چند روزه و محدود اين
جهان نيست بلكه بايد بر اساس مطالعات علمى سعادت و آسايش حيات جاودانى بعدى را
تأمين كرده.
تعليم قرآن نسبت به آفريدگار
جهان
وجود آفريدگار:
أفى الله شك فاطر السماوات و الارض
سوره ابراهيم آيه 10 ترجمه: آيا در وجود خدائيكه آفريننده و پديد آورنده
آسمانها و زمين است مىشود شك كرد؟
توضيح: در روشنائى روز همه چيز پيش چشم
نمايان است؛ خودمان، ديگران، خانه؛ شهر، بيابان؛ كوه و جنگل و دريا را مىبينيم
اما وقتى كه تاريكى شب محيط را فرا گرفت همه آن چيزهاى روشن و پديدار روشنى خود
را از دست مىدهند در آنوقت مىفهميم كه آن روشنى از خودشان نبوده بلكه مربوط
بخورشيد بوده كه بواسطه نوعى ارتباط آنها را روشن مىكرده است. خورشيد، خود
روشن است و با تابش خود زمين و آنچه كه در آن است روشن و آشكار مىكند، اگر
روشنى از خود اين اشياء بود هرگز آنرا از دست نمىدادند.
انسان و ساير
حيوانات زنده با چشم و گوش و حواس ديگر خود اشياء را درك مىكنند با دست و پا و
ساير اعضاء درونى و بيرونى بفعاليت مىپردازند. ولى پس از چندى از حس و حركت
افتاده ديگر هيچ گونه جنبش و فعاليتى از خود بروز نمىدهند و بعبارت ديگر
ميميرند.
ما با مشاهده اين صحنه قضاوت مىكنيم كه شعور و اراده و جنب و
جوشى كه از اين جانداران بظهور مىرسد از هيكل و كالبد آنها نيست بلكه از روح و
جانشان مىباشد كه با رفتن آن، زندگى و فعاليت خود را از دست مىدهند.
اگر
ديدن و شنيدن مثلا از چشم و گوش تنها بود تا اين دو عضو وجود داشت لازم بود
ديدن و شنيدن هم ادامه داشته باشد حال اينكه اينطور نيست.
همينطور جهان
پهناور هستى كه ما خود يكى از اجزاء آن مىباشيم و هرگز نمىتوانيم در هستى
وجود آن ترديد كنيم، اين هستى و پيدايش غير قابل ترديد اگر از خودش و از آن
خودش بود هرگز آن را از دست نمىداد و حال آنكه بچشم مىبينيم كه اجزاء آن يكى
پس از ديگرى وجود خود را از دست مىدهند و پيوسته در حال دگرگونى و تغير و تبدل
بوده حالى را از دست مىدهند و صورتى ديگر بخود مىگيرند.
پس بايد قضاوت
قطعى نمود كه هستى و پيدايش تمام موجودات از چيز ديگرى سرچشمه مىگيرد كه
آفريننده و پديد آورنده اوست. و همينكه رابطه آفرينش خود را با چيزى قطع كرد در
نهانخانه نيستى و نابودى فرو رفته ناپيدا مىشود.
احترام قرآن:
گنجينهاى كه مشتمل بر اين معارف و احكام است همان كتاب آسمانى اسلام (قرآن كريم)
است كه خداى متعال از طريق وحى پيامبر گرامى خود نازل فرموده است.
قرآن
كريم گرانبهاترين و پرارزشترين پشتوانه زندگى مادى و معنوى مسلمانان جهان است
پيامبر اكرم بارها اين كتاب را بهمين عنوان بامت خود سپرده است.
و كراراً
(بويژه در آخرين روزهاى زندگى خود) بمردم فرموده: من پس از
خود دو چيز گرانبها در ميان شما مىگذارم كه تا قيامت از هم جدا نخواهند شد، و
تا زمانيكه بآندو تمسك جوئيد هرگز گمراه نخواهيد شد: يكى قرآن است و ديگرى عترت
من كه بيان كننده قرآن مىباشد، بنابراين اين تقديس و احترام قرآن بر
همه مسلمانان جهان واجب مىباشد.
در لزوم تقديس و احترام قرآن همين قدر بس
كه:
1 - كلام خدا است.
2 - سند قطعى و زنده پيامبر اسلام مىباشد.
3 - متضمن قانون اساسى اسلام است.
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم)
مىفرمايد: از قرآن جدا مشويد زيرا گزارش پيشينيان و گذشتگان شما را در بردارد
و از وضع آينده شما خبر مىدهد و در ميان شما با عدل و داد حكومت مىكند.
دستور قرآن بمجاهده و فداكارى در راه خدا:
روشهاى اجتماعى همگى چون درخت ميوهاى است كه براى شكوفه كردن و بارور شدن بايد در
زمين مناسبى نشانده شود و در آبيارى و پرورش آن كوشش بعمل آيد تا در زمين ريشه
دوانيده استوار گردد سپس نشو و نماى كافى نموده و در فصل مناسب شكوفه باز كرده
ميوه دهد.
درخت اسلام كه دينى صددرصد اجتماعى است براى آنكه اثر كامل خود
را ببخشايد بپيمودن اين مراحل نيازمند است:
1 - از طرف مردم پذيرفته شود.
2 - بوسيله آمرزش نگهدارى شود تا بزندگى خود ادامه دهد.
3 - از مخالفت علمى
با مقرراتش جلوگيرى بعمل آيد؛ و از گزند حوادث نگهبانى شود تا آثار و فوائد خود
را در جامعه بشرى بسط و گسترش دهد.
خاتمه بحث:
در خاتمه بحث بايد توجه
داشت كه قرآن تنها با شيواى نظم خود ديگران را عاجز نكرده است بلكه از جهت
اينكه بر پاسخ واقعى همه نيازمندىهاى بشر مشتمل است و از جهت خبرهاى غيبى كه
داده و از جهت حقائقى كه بيان نموده و از سائر جهات كه در اين كتاب آسمانى جلوه
مىكند تحدى مىنمايد و بعموم بشر اعلان مىكند كه نخواهند توانست مثل آنرا
بياورند.
عقائد : 3 - معاد يا رستاخيز
معاد يكى از اصول سه گانه دين مقدس اسلام و از ضروريات اين دين پاك است.
صدها
آيه از آيات قرآن كريم و هزاران روايت از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و
سلم) و ائمه هدى با صراحت تمام بيان مىكند كه خداى متعال همه بندگان خود را پس
از مرگ در يك روز معين دوباره زنده مىكند و بحساب اعمالشان رسيده نيكوكاران را
نعمت و لذات ابدى مىبخشد و بدكاران را بسزاى كردار و رفتارشان در عذاب هميشگى
جاى مىدهد.
خداوند در قرآن كريم مىفرمايد كه همه پيامبران گذشته معاد و
روز رستاخيز را بمردم تذكر مىدادهاند.
اديان آسمانى ديگر نيز مانند دين
اسلام معاد را اثبات مىكند و گذشته از اينها از قبرهاى كهن و باستانى مربوط به
هزاران سال پيش كه كشف مىشود آثار و علائمى بدست مىآيد كه معلوم مىشود انسان
اولى و بشر ماقبل تاريخ نيز براى انسان يكنوع زندگى پس از مرگ قائل بوده است، و
از اينجا مىتوان فهميد كه انسان با فهم ساده خود روز پاداشى براى نيكوكاران و
بدكاران اثبات مىكند و چون چنين روزى در اين دنيا وجود ندارد ناگزير در جهانى
ديگر خواهد بود.
معاد و اديان و ملل:
همه اديان و مذاهبى كه بپرستش خداى متعال دعوت مىكنند و بشر را به نيكوكارى امر و
از بدكارى نهى مىنمايند؛ براى انسان معاد و زندگى ديگرى پس از مرگ قائلند زيرا
هرگز تهديد نمىكنند كه نيكوكارى وقتى ارزش خواهد داشت كه پاداش نيكى بدنبال
خود داشته باشد و چون اين پاداش در اين جهان مشهود نيست ناگزير پس از مرگ در
جهان ديگرى و با زندگى ديگرى خواهد بود.
گذشته از آن؛ در مقابر بسيار
باستانى كه كشف مىشود علائم و آثارى ديده مىشود كه دلالت دارد بر اينكه انسان
قديم بزندگى ديگرى پس از مرگ ايمان داشته و بحسب اعتقاد خود براى اينكه مرده از
آن جهان آسايش داشته باشد تشريفاتى انجام مىداده است.
معاد در قرآن:
قرآن كريم در صدها آيه معاد را بمردم تذكر مىدهد و هر گونه شك و ريب را از آن نفى
مىكند و در موارد زيادى براى افزايش بصيرت و رفع استعاد آفرينش نخستين اشياء،
قدرت مطلقه خداوندى را بمردم يادآورى مىنمايد چنان كه مىفرمايد:
اولم ير الانسان انا خلقناه من نطفه فاذا هو خصيم مبين و ضرب لنا مثلا و نسى
خلقه قال من يحيى العظام و هى رميم قل يحييها الذى انشأها اول مره و هو بكل خلق
عليم سوره يس آيه 79. خلاصه ترجمه: آيا انسان نمىبيند كه ما او را از
قطره آبى آفريديم؟ آنگاه بمقام مخاصمه بر ميآيد آفرينش خود را فراموش مىكند و
براى ما مثل آورده مىگويد اين استخوانهاى پوسيده را چه كسى زنده مىكند؟ بگو:
آنها را كسى زنده مىكند كه روز نخستين از نيستى به وجود آورده است، چنانكه روز
نخستين آفريده دوباره نيز مىتواند وجود دهد.
و گاهى افكار مردم را بزنده
شدن زمين در بهار پس از مرگ زمستانى هدايت كرده قدرت خدا را تذكر مىدهد چنانكه
مىفرمايد:
و من آياته انك ترى الارض خاشعه فاذا انزلنا
عليها الماء اهتزت و ربت ان الذى احياها لمحيى الموتى انه على كل شىء قدير
سوره حم سجده آيه 39 خلاصه ترجمه: يكى از نشانههاى خداى متعال اين است كه زمين
را مانند مردهاى بى حس و بى حركت مشاهده مىكنى و همينكه بارانى نازل كرديم
بجنبش درآمد سرسبز مىشود، خدايى كه اين زمين مرده را زنده مىكند مردگان را
نيز زنده خواهد كرد زيرا وى بهمه چيز قادر و توانا است. و گاهى از راه استدلال
عقلى پيش آمده نهاد خدادادى انسان را براى اعتراف باين حقيقت بيدار مىكند
چنانكه مىفرمايد:
و ما خلقنا السماء و الارض فما بينهما
باطلاً ذلك ظن الذين كفروا فويل للذين كفروا من النار ام نجعل الذين آمنوا و
عملوا الصالحات كالمفسدين فى الارض ام نجعل المتقين كالفجار سوره ص آيه
28 خلاصه ترجمه: آسمان و زمين و آنچه در ميان آنها است بيهوده (و بازيچه)
نيافريديم (زيرا اگر همين بود كه انسان مثلا بوجود آيد و چند روزى بگردد و
بخوابد و بميرد و باز يكى بهمين ترتيب مكرر شود، آفرينش جهان كارى بيهوده و
بازيچه بيش نبود با اينكه كار بيهوده از خداى حكيم سر نمىزند) آنانكه بمعاد
كافرند آفرينش را بيهوده پنداشتهاند. آيا مردمان مؤمن و نيكوكار را با مردمى
مفسد و تبهكار يكسان قرار مىدهيم؟ (زيرا در اين جهان نيكوكار و زشت كردار
بپاداش كامل اعمالشان نمىرسند اگر جهان ديگرى در بين نباشد كه در آن هر كدام
از اين دو دسته بپاداش مناسب رفتار و كردار خودشان برسند هر دو دسته پيش خدا
يكى خواهند بود و اين منافى عدل الهى است).