سخنى با خواننده عزيز
در آن روزگارى كه تعليمات دينى در مدارس بصورت جالبى ارئه نشده بود يكى از مدارس
مذهبى تهران از حضور علامه تقاضا كرده بود كه براى دانشآموزان مطالبى پيرامون
تعاليم اسلام بصورت ساده و فشرده بنويسند معظم له مطالبى را نوشتند كه در پنج
مجلد كوچك چاپ گرديد و سپس مدتها فراموش شده بود بنده كه بر سبيل تصادف توفيق
مطالعه آن را پيدا نمودم مشاهده كردم مطالبى جالب و ارزنده ولى بصورت پراكنده
مىباشد.
از اين رو تصميم گرفتم كه با كسب اجازه از حضورا ستاد بزرگ علامه
سيد محمد حسين طباطبائى مطالب آنها را جمع آورى نموده و با هم تلفيق دهم از اين
رو در خرداد ماه پنجاه و شش با كسب اجازه از ايشان مشغول شدم و با زحمت فراوان
توانستم بخش عقائد و بخش اخلاق و احكام آن در 3 جلد تلفيق دهم سپس بعد از تنظيم
بنظر معظم له رسانم تا پس از بررسى مختصر چاپ گردد و حال خدا را شكر گذاردم كه
اين توفيق حاصل شد و براى استفاده آماده گرديد.
قم - سيد مهدى آيتاللهى
(دادور)
تعريف دين
بسم الله الرحمن الرحيم
دين از الفاظى است كه بسيار بر زبانها جارى مىباشد و
معمولاً به كسى ديندار گفته مىشود كه خدائى براى جهان اثبات كند و براى خشنودى
او اعمال مخصوصى را انجام دهد.
ممكن است در هر اجتماعى و ملتى بموجب قانون،
وظائف هر فرد اجتماع معين شده و بآن عمل مىكند تصور شود كه ديگر احتياجى به
دين نخواهد بود. ولى با دقت و تأمل در احكام و مقررات اسلامى خلاف اين معنى
ثابت مىشود، زيرا دين اسلام تنها به نيايش و ستايش خدا نپرداخته بلكه براى
كليه شئون فردى و اجتماعى انسان دستورهاى جامع و مقررات مخصوصى وضع فرموده است
و جهان پهناور بشريت را بنحو حيرت آورى بررسى نموده نسبت بهر حركت و سكون فردى
و اجتماعى انسان، مقررات مناسبى وضع كرده است و البته چنين دينى را جنبه
تشريفاتى نمىشود داد.
خداى متعال در قرآن كريم دين اسلام را بكيفيتى كه
بيان شد توصيف مىفرمايد و نيز يهوديت و نصرانيت را كه تورات و انجيل كتابهاى
آسمانى آنها است و داراى احكام و مقررات اجتماهى مىباشد بهمين نحو معرفى
مىفرمايد چنانكه فرموده:
و كيف يحكمونك و عندهم التوراه
فيها حكم الله... انا انزلنا التوراه قيها هدى و نور يحكم بها النبيون الذين
اسلموا للذين هادوا و الربانيون و الاحبار. و قفينا على آثارهم بعيسى بن
مريم... و آتينا الانجيل فيه هدى و نور و مصدقاً لما بين يديه و من التوراه و
هدى و موعظه للمتقين و ليحكم اهل الانجيل بما انزل الله فيه... و انزلنا اليك
الكتاب بالحق مصدقاً لما بين يديه من الكتاب و مؤمنا عليه فاحكم بينهم بما انزل
الله1.
تورات و انجيل هم كه
فعلاً در دست يهود و نصارى است همين مطلب را تأييد مىكند، زيرا در تورات
مقررات حقوقى و جزائى بسيار موجود است وظاهر انجيل نيز شريعت تورات را تأييد و
تصديق مىنمايد.
نتيجه
از بيان گذشته روشن مىشود كه دين در اصطلاح
قرآن همان روش زندگى است كه انسان گريزى از آن ندارد و فرقى كه ميان دين و يك
قانون اجتماعى مىتوان يافت اينست كه دين از ناحيه خداى متعال است و قانون
اجتماعى مولود افكار مردم. و بعبارت ديگر دين ميان زندگى اجتماعى مردم و پرستش
خداى متعال و فرمانبردارى از وى پيوند مىدهد، ولى در قانون اجتماعى اهتمامى
باين پيوستگى نيست.
اثر نيك ارتباط قانون به خدا
دين در نتيجه پيوندى كه ميان زندگى اجتماعى انسان و پرستش خداى متعال داده است و
در همه اعمال فردى و اجتماعى براى انسان مسئوليت خدائى ايجاد كرده انسان را در
همه حركات و سكنات خود مسئول خداى متعال مىداند.
چون خداى متعال با قدرت و
علم بى پايان خويش از هر جهت بانسان احاطه دارد و بهر گونه فكرى كه در سر
بپروراند و رازى كه در دل داشته باشد كاملا آگاه است و چيزى بر وى پوشيده نيست،
بهمين سبب در عين اينكه دين مانند قانون بشرى براى حفظ انتظامات پاسبان گمارده
و مقرراتى براى مجازات متخلفان و سركشان وضع كرده، امتياز ديگرى نسبت به قانون
بشرى پيدا مىكند و آن اينست كه: دين زمام مراقبت و نگهدارى انسان را بدست يك
پاسبان درونى مىسپارد كه در كار خود هرگز عفلت و اشتباه نمىكند و از پاداش و
كيفر آن نمىتوان جان بدر برد.
خداى متعال در كلام خود مىفرمايد:
و هو معكم اينما كنتم2.
و
مىفرمايد:
والله بمت يعملون محيط3.
و مىفرمايد:
و ان كلا لما ليوفينهم ربك اعمالهم4.
اگر حال كسى را كه در محيط قانون زندگى مىكند با كسى كه در محيط دين بسر
مىبرد مقايسه نمائيم مزيت و برترى دين براى ما كاملاً واضح و آشكار خواهد شد.
زيرا جامعهاى كه همه افراد آن متدين باشند و وظائف دينى خويش را انجام دهند،
چون در همه حال خدا را ناظر كارهاى خويش مىدانند؛ از هر گونه بدانديشى نسبت
بيكديگر در امان هستند.
بنابراين عموم افرادى كه در چنين محيطى بسر مىبرند
از دست و زبان يكديگر آسوده بوده عمرى را در نهايت خوشى و راحتى بسر خواهند
برد، و بسعادت جاويدان نائل خواهند شد.
اما در محيطى كه فقط قانون بشرى
حكمفرما باشد موقعى كه پاسبان را ناظر كار خود مىبيند از كار خلاف خوددارى
مىكند و در غير اينصورت ممكن است بهر عمل خلافى دست بزند.
آرى در
جامعههاى اخلاقى تا اندازهاى آرامش قلبى فراهم است ولى همين اخلاق خود موادى
است دينى نه قانونى.
بعبارت ديگر:
دين عقائد و دستورهاى علمى و اخلاقى
است كه پيمبران از طرف خدا براى راهنمائى و هدايت بشر آوردهاند.
دانستن
اين عقائد و انجام اين دستورها سبب خوشبختى انسان در دو جهان است.
اگر ما
ديندار باشيم و از دستورهاى خدا و پيغمبر اطاعت كنيم در اين دنياى گذران
خوشبخت، و در زندگى جاويد و بى پايان جهان ديگر هم سعادتمند خواهيم بود.
توضيح: ما مىدانيم سعادتمند كسى است كه زندگى خود را در اشتباه و گمراهى بسر
نبرد و داراى اخلاق پسنديده باشد و كارهاى نيكو انجام دهد. دين خدا ما را بهمين
سعادت و خوشبختى هدايت مىكند و دستور مىدهد كه:
اولا عقايد درستى را كه
با عقل و وجدان خود درك كردهايم محترم و مقدس بشماريم.
و ثانياً داراى
اخلاق پسنديده باشيم و تا مىتوانيم كارهاى خوب و شايسته انجام دهيم.
بنابراين دين سه قسمت تقسيم مىشود:
1 - اعتقادات
2 - اخلاق
3 - عمل
1 -
اعتقادات
ما اگر بعقل و وجدان خود مراجعه كنيم درك مىكنيم كه اين جهان پهناور هستى با نظام
حيرتآور خود نمىشود خود بخود بوجود آمده باشد و سر تا پا نظم و ترتيب آن،
بدون نظم دهندهئى انجام يابد؛ مسلماً آفرينندهئى هست كه با توانائى و علم بى
پايان خود اين جهان بزرگ را پديد آورده و با قوانين ثابت و تغيير ناپذيرى كه در
تمام امور برقرار كرده نظام جهان را با نهايت عدل و داد براه انداخته است: هيچ
چيز بيهوده و بگزاف آفريده نشده و هيچ موجودى از قوانين خدائى مستثنى نيست.
و نمىتوان باور كرد كه چنين خداى مهربان با همه عنايت و لطفى كه بافريدههاى
خود دارد جامعه بشرى را بعقل خودشان كه بيشتر اسير هوى هوس شده و در نتيجه دچار
گمراهى و بدبختى مىشود واگذار نمايد.
بنابراين بايد وسيله پيامبرانى كه از
خطا و اشتباه دورند دستورهائى براى افراد بشر بفرستد تا بكار بستن آن دستورها
آنان را بسعادت و نيكبختى برساند.
و چون پاداش فرمانبردارى از دستورهاى
پروردگار در زندگى اين جهان كاملا بظهور نمىرسد بايد عالم ديگرى باشد كه در
آنجا بكارهاى مردم رسيدگى شود تا اگر عمل خيرى انجام دادهاند پاداش آنرا
ببينند و اگر كار زشتى از آنان سر زده بجزاى آن برسند.
دين، مردم را باين
اعتقادات و ساير عقائد حقهئى كه بعداً بطور تفصيل بيان مىكنيم تشويق مىنمايد
و آنان را از جهل و بيخبرى بر حذر مىدارد.
2
- اخلاق
دين بما مىگويد كه در زندگى صفات پسنديده اختيار كنيم و خود را با خويهاى ستوده و
نيكو بيارائيم؛ وظيفه شناس، خيرخواه، بشردوست، مهربان خوشرو و دادگستر باشيم و.
از حق دفاع كنيم و از حدود و حقوق خود تجاوز نكنيم و بمال و عرض و جان مردم
تعدى روا نداريم؛ در طلب دانش و بينش از هيچگونه فداكارى و از خودگذشتگى كوتاهى
ننمائيم و بالاخره عدل و اعتدال (ميانهروى) را در تمام امور زندگى پيشه خود
سازيم.
3 - عمل
دين دستور مىدهد كه در زندگى بكارهائى كه خير و صلاح خود و جامعه ما در آن است
دست بزنيم و از كارهائى كه فساد و تباهى ببار مىآورد دورى كنيم و نيز مىگويد
بعنوان عبادت و پرستش پروردگار اعمالى مانند نماز و نظائر آن كه نشانه بندگى و
فرمانبردارى است بجاى آوريم.
اينهاست مقررات و دستورهائى كه دين آورده و ما
را بآن دعوت مىنمايد و چنانكه پيدا است برخى از آنها اعتقادى و پارهئى اخلاقى
و بعضى ديگر عملى است و بطوريكه گفته شد پذيرفتن و بكاربستن آنها تنها وسيله
سعادت و خوشبختى انسان است زيرا مىدانيم كه انسان جز اينكه واقعبين باشد و با
اخلاق و اعمال پسنديده زندگى كند سعادتى ندارد.
دين فطرى است
آدمى بحكم طبيعت و سرشت خدادادى خود دين مىخواهد، زيرا انسان در سير زندگى پيوسته
براى تأمين سعادت خود تكاپو و تلاش مىكند و براى رفع نيازمندىهاى خود دست
باسباب و وسائلى مىزند كه در مقاصد وى مؤثرند؛ و بدون ترديد هميشه سببى را
مىخواهد كه مؤثر بوده و هيچگاه مغلوب نشود و از طرف ديگر در جهان طبيعت سببى
نداريم كه تأثيرش دائمى بوده و هرگز مغلوب و مقهور موانع نگردد.
همين حقيقت
كه انسان بحشب فطرت براى سعادت خود سببى مىخواهد كه مغلوب نباشد و تكيه گاهى
را طالب است كه هرگز منهدم نشود تا زندگى خود را بوى ارتباط دهد و يك آرامش
درونى واقعى پيدا كند خواسته دين است. زيرا تنها خداى متعال است كه در اراده
خود هرگز مغلوب و مقهور نمىشود و عذر و قصور را بر وى راهى نيست و روش زندگى
كه ارتباط بخداى متعال داشته باشد همان دين اسلام است و بس.
بنابراين
مىتوان گفت خواست غريزى انسان يكى از بهترين دلائل است كه اصول سه گانه دين
(توحيد - نبوت - معاد) را اثبات مىكند، زيرا درك فطرى كه لازمه ساختمان ويژه
انسان مىباشد هرگز خطا نمىكند، چنانكه انسان مثلا دوستى را به معنى دشمنى
اشتباه نمىكند و تشنگى را در احساس درونى خود بجاى سيراب بودن نمىگيرد.
درست است كه انسان آگاهى آرزو مىكند كه مانند مرغى بال و پر داشت و مىپريد يا
مثلا مانند ستارهاى بر فراز آسمان قرار داشت و طلوع و غروب مىكرد، ولى حقيقت
اينها پندارى بيش نيست و غير از اين است. كه انسان از ته دل و جداً تكيهگاه
واقعى براى سعادت خود يا راحتى و آسودگى مطلق يا يك زندگى بتمام معنى انسانى
مىخواهد و هرگز از اين فكر روگردان نمىشود.
و چنانچه سبب غير مغلوبى
(خدا) در جهان هستى نبود انسان با نهاد بىآلايش خود بفكرش نمىافتاد و اگر
راحتى و آرامش مطلق و غير نسبى كه راحت و آرامش عالم آخرت است) وجود نداشت
انسان طبعاً جوياى آن نبود و اگر روش دينى (كه از راه نبوت بما رسيده) حق نبود
خواست آن در درون انسان نقش نمىبست.
انسان يك سلسله نيازمندىهاى جسمى و
روحى، مادى و معنوى دارد كه بايد با زندگى دسته جمعى رفع شود و هر يك از افراد
جامعه بشرى با وسائل عادى كه بكار مىاندازد بى آنكه مزاحم و مانعى داشته باشد
زندگى چند روزه اين جهان را با آسايش و آرامش بسر برد و براى زندگى جهان ديگر
توشه بردارد پس بايد در جامعه بشرى قانونى اجرا شود كه مطابق اراده خداى جهان
باشد و با فطرت و آفرينش وفق دهد؛ و بموجب اين قانون هر كس در جاى خود بنشيند و
باندازه ارزشى كه در جامعه دارد بهره برد، و دست وى از تعدى بحقوق ديگران كوتاه
شود و بالاخره همه تسليم اراده حق گردند و همه با هم برادر و در مقابل حق و
عدالت برابر باشند.
فوائد دين
از آنچه گفتيم معلوم شد كه دين در اصلاح فرد و جامعه تأثيرى عميق دارد و بلكه تنها
وسيله سعادت و نيكبختى است.
جامعهئى كه به دين پاىبند نباشد واقعبينى و
روشنفكرى را از دست مىدهد و عمر گرانمايه خود را در گمراهى و ظاهربينى
مىگذراند. عقل را زير پا گذاشته چون حيوانات كوتاه نظر و بى خرد زندگى مىكند؛
دچار زشتى اخلاق و پستى كردار مىشود و بدين ترتيب از امتيازات انسانى محروم
مىگردد.
چنين جامعهئى گذشته از اينكه بسعادت ابدى و كمال نهائى خود
نمىرسد در زندگى كوتاه و زودگذر اين جهان هم نتايج شوم و ناگوار انحرافات و
كجرويهاى خود را خواهد ديد. و دير يا زود چوب غفلت خود را خواهد خورد. و بروشنى
خواهد فهميد كه تنها راه سعادت همان دين بوده است و سرانجام از كردار خود
پشيمان خواهد شد.
خداى متعال در كلام خود مىفرمايد:
قد افلح من زكيها و قد خاب من دسيها.
كسى كه خود
را از آلودگيها حفظ كند رستگار است و آنكس كه بهر ناروائى نزديك شود بهدف خود
يعنى به خوشبختى و رستگارى نخواهد رسيد5.
البته بايد دانست كه آنچه سعادت انسان و نيكبختى فرد و جامعه وابسته بآن است
بكار بستن دستورات دينى است. تنها نامگذارى فائده ندارد زيرا آنچه كه ارزش دارد
خود حقيقت است نه دعوى حقيقت؛ كسيكه خود را مسلمان مىخواند و با درون تيره و
اخلاق پست و كردار زشتى كه دارد منتظر فرشته سعادت است مانند بيمارى است كه
نسخه پزشك را در بغل گذاشته توقع بهبودى دارد و مسلماً با چنين فكرى به سرمنزل
مقصود نخواهد رسيد.
خداى متعال در كلام خود مىفرمايد:
ان الذين آمنوا و الذين هادوا و النصارى و الصابئين من آمن بالله و اليوم الاخر
و عمل صالحاً فلهم اجرهم عند ربهم.
از ميان
كسانيكه مسلمان يا يهودى يا صائبى6 يا
نصرانى ناميده مىشوند آنانكه براستى بخدا و روز قيامت ايمان آوردهاند و كردار
شايسته دارند پيش خدا داراى پاداش نيك خواهند بود7.
ممكن است تصور شود كه بنا بمضمون اين آيه كسانيكه بخدا و روز قيامت ايمان
آوردهاند و داراى عمل صالح هستند اگرچه همه پيغمبران يا بعضى از آنان را قبول
نداشته باشند رستگار خواهند بود ولى بايد دانست كه در سوره نساء آيه 150 و 151
خداوند عالم كسانى را كه به پيغمبران يا به بعضى از آنان ايمان ندارند كافر
دانسته است.
بنابراين كسى از ايمان خودش بهرهمند خواهد بود كه بهمه
پيغمبران ايمان آورده و داراى عمل صالح باشد.
اجمالى از تاريخ اديان
مطمئنترين راه در تحقيق اجمالى پيدايش اديان كه از نظر دينى مىتوان اعتماد نمود
همان است كه قرآن كريم اجمالاً بيان آن مىپردازد زيرا از هر گونه خطا و اشتباه
و اعمال تعصب و غرضرانى منزه و مبراست.
دين خدا كه همان دين اسلام است
ان الدين عند الله السلام از نخستين روز پيدايش بشر همراه وى بوده است؛
زيرا چنانكه در قرآن كريم تصريح شده نسل كنونى بشر بدو نفر مرد و زن منتهى است
كه در قرآن كريم بنام آدم و زوجهاش حوا ناميده شدهاند؛ و آدم پيغمبر بوده و
وحىهاى آسمانى به وى نازل مىشده است دين آدم بسيار ساده و مشتمل بر كلياتى
چند بوده مانند اينكه مردم بايد در يادخدا باشند و بهمديگر خاصه بوالدين احسان
و نيكى كنند و از فساد و قتل و كارهاى زشت دورى نمايند.
پس از آدم و
زوجهاش، فرزندانشان روزگارى با نهايت سادگى بدون اختلاف مىگذرانيدند چون
روزبروز شماره افراد افزوده مىشد كم كم دور يكديگر جمع شده زندگى دستجمعى را
تشكيل دادند.
در اين حال شيوه زندگى را بتدريج مىآموختند و خود را بمدنيت
نزديكتر مىساختند، چون شماره مردم رو بفزونى گذاشت بقبائل مختلف تقسيم شدند و
در هر قبيله نيز بزرگانى يافت مىشدند كه افراد قبيله به آنان احترام
مىگذاشتند و حتى پس از مرگ نيز مجسمههاى ايشان را مىساختند و مورد ستايش
قرار مىدادند؛ و از همين روزگار بت پرستى در ميان مردم رواج گرفت؛ چنان كه در
اخبار امامان وارد شده كه پيدايش بت پرستى از اين راه بوده است و تاريخ بت
پرستى نيز همين معنى را تأييد مىنمايد كم كم در اثر اجحافاتى كه اقويا بضعفا
مىنمودند اختلافاتى بين مردم پيدا شد. اين اختلافات و اختلافهاى اتفاقى علت
كشمكشهاى گوناگون زندگانى گرديد.
پيدايش اين اختلافات كه بشر را از راه
سعادت منحرف ساخته بسوى بدبختى و هلاكت مىكشانيد، سبب شد كه خداى مهربان
پيغمبرانى را برانگيخت و با ايشان كتاب آسمانى را كه اختلافات بشر را حل و فصل
مىنمود فرستاد چنانكه خداى متعال در كلام خود مىفرمايد:
كان الناس امه واحده فبعث الله النبيين مبشرين و منذرين و انزل معهم الكتاب
بالحق ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه8.
دين اسلام و كتاب آسمانى آن:
دين اسلام دينى است جهانى و هميشگى و يك سلسله امور اعتقادى و مقررات اخلاقى و
عملى است كه بكار بستن آنها سعادت و نيكبختى انسانرا در دنيا و آخرت تأمين
مىكند.
مقررات دين اسلام كه از جانب آفريدگار جهان فرستاده شده طورى است
كه هر فردى از افراد بشر و هر جامعهاى از جامعههاى انسانى كه آنها را بكار
بندد بهترين شرائط زندگى و مترقىترين كمال انسانى برايش فراهم خواهد شد.
دين اسلام آثار نيكوى خود را بطور مساوى بهمه كس و هر جامعهاى مىبخشد و بزرگ
و كوچك، دانا و نادان، مرد و زن، سفيد پوست و سياهپوست؛ شرقى و غربى بدون تفاوت
مىتوانند از فوائد و مزاياى اين آئين پاك برخوردار شوند و نيازمندىهاى خود را
بنحو احسن و اكمل رفع نمايند، زيرا دين اسلام معارف و مقررات خود را روى پايه
آفرينش گذاشته و نيازمندىهاى انسان را منظور داشته برفع آنها مىپردازد و فطرت
و ساختمان انسان نيز در همه افراد مختلف و نژادهاى متفاوت و زمانها يكسان است
زيرا بديهى است كه جامعه انسانى از خاور گرفته تا باختر يك خانواده نوعى است
يعنى همه از نوع انسانند و بزرگ و كوچك، مرد، زن و دانا و نادان؛ سفيد پوست و
سياه پوست - آن اعضاء و افراد اين خانواده هستند و در اصول و اركان ساختمان
انسانى شريكند و نيازمندىهاى افراد مختلف و نژادهاى متفاوت؛ مشابه است و
آيندگان بشر نيز فرزندان و زادگان همين خانوادهاند و قطعاً وارث حوائج و
نيازمندىهاى اينان مىباشند.
در نتيجه، اسلام آئينى است كه برفع
نيازمندىهاى واقعى و فطرى انسان مىپردازد و براى همه كافى و براى هميشه زنده
خواهد بود.
بهمين سبب خداى متعال اسلام را دين فطرى مىنامد و مردم را
بزنده نگاهداشتن فطرت انسانى دعوت مىنمايد و بزرگان دين فرمودهاند:
اسلام
دينى است آسان كه بانسان سختگيرى نمىكند.
خداى متعال با اينكه دين اسلام
را روى اساس فطرت بنا نهاده است و در نتيجه، كليات آن براى همگان قابل فهم و
ادراك مىباشد، ريشهها و پايههاى اصلى معارف و مقررات آنرا در كتاب آسمانى به
پيغمبر گرامى خود حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) نازل و بيان فرموده
است و آن كتاب آسمانى قرآن كريم مىباشد.
آئين مقدس آخرين دين آسمانى است و
بهمين جهت كاملترين اديان مىباشد. با آمدن اين دين اديان قبلى منسوخ شده است
زيرا با وجود كامل نيازى بناقص نمىباشد. دين مقدس اسلام بوسيله پيامبر گرامى
ما حضرت محمد بن عبدالله (صلى الله عليه و آله و سلم) براى بشر فرستاده شده
است. اين در رستگارى و سعادت هنگامى بروى جهانيان گشوده شد كه جامعههاى انسانى
دورههاى خامى و ناتوانى فكرى خود را گذرانيده و براى بدست آوردن كمال انسانيت
آماده شده و شايستگى دريافت معارف و مطالب عالى و بلند پايه الهى و بكار بستن
آنها را بدست آورده بودند.
از اين رو اسلام حقايق و معارفى را كه در خور
فهم انسان واقع بين است و نيز اخلاق پسنديدهئى را كه امتياز انسان بآنست و
دستورهائى را كه به همه كارهاى زندگى فردى و اجتماعى انسان سر و سامان مىدهد
براى بشر آورده و او را بعملى ساختن آنها توصيه مىكند.
دين از نظر قرآن
1 - ان الذين عند الله الاسلام و ما اختلف الذين اوتوا الكتاب
الا من بعد ما جاء هو العلم بغياً بينهم و من يكفر بآيات الله فان الله سريع
الحساب.
سوره آل عمران آيه 17.
دينى كه همه پيغمبران مردم را به
سوى آن دعوت كردهاند عبارت از خداپرستى و تسليم در برابر دستورات او است. و
علماء اديان با آنكه راه حق را از باطل تشخيص مىدادند بواسطه تعصب و دشمنى زير
بار حق نرفته هر يك راهى را پيش گرفتند؛ و در نتيجه اديان مختلف در روى زمين
پيدا شده در حقيقت اين دسته از مردم به آيات خدا كافر شدند و خداوند بزودى سزاى
اعمال آنان را خواهد داد.
2 - و من يبتغ غير الاسلام
ديناً فلن يقبل منه و هو فى الاخره من الخاسرين.
سوره آل عمران آيه
79 ترجمه: هر كه جز دين اسلام دين ديگرى را طلب كند و پيرو آن گردد هرگز از وى
پذيرفته نشده و در آخرت اهل نجات نخواهد بود.
3 - يا
ايها الذين آمنوا ادخلوا فى السلم كافه و لا تتبعوا خطوات الشيطان انه لكم عدو
مبين.
سوره بقره آيه 204.
اى مسلمانان در امور دينى همگى تسليم
خدا شويد و چون شيطان دشمن آشكار شما است از او پيروى مكنيد و چيزى در دين كم و
زياد ننمائيد.
4 - و اوفوا بعهدالله اذاعاهدتم و لا
تنقضوا الايمان بعد توكيدها و قد جعلتم الله عليكم كفيلاً ان الله يعلم ما
تفعلون.
سوره نحل آيه 93.
خلاصه ترجمه: اى مسلمانان اگر عهدى
بستيد بعهد و پيمان خود وفا كنيد و بعد از آنكه سوگندهاى خود را محكم كرديد و
خدا را در كار خود شاهد گرفتيد چون خدا به كارهاى شما دانا است، سوگند خودتان
را نشكنيد. مقصود از آيه اينست كه مسلمان هر پيمانى را با خدا يا مردم ببندد
بايد به آن عمل كند و نقض ننمايد.
5 - ادع الى سبيل ربك
بالحكمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتى هى احسن ان ربك هو اعلم بمن ضل عن
سبيله و هو اعلم بالمهتدين.
سوره نحل آيه 126.
خلاصه ترجمه: از
راه بيان حقيقت و بيان صلاح و فساد كارها و با پند و اندرز نيكو مردم را براه
خدا دعوت كن؛ و با بهترين وجهى كه ممكن است در راه اثبات حق با بيگانگان مجادله
نما چون خدا به گمراهان و كسانيكه راه يافتهاند داناتر است.
مقصود: مسلمان
براى پيشرفت دين با هر كس مطابق فهمش و بطوريكه براى او مفيد باشد بايد گفتگو
كند؛ و اگر بوسيله برهان و پند و اندرز نتوانست كسيرا راهنمائى كند با جدل كه
يكى از راههاى اثبات مطلب است بايد او را بسوى حق دعوت نمايد.
6 -
و اذا قرى القرآن فاستمعوا له و انصتوا لعلكم ترحمون.
سوره اعراف،
آيه 203.
خلاصه ترجمه: در موقع خواندن قرآن صحبت نكنيد و با گوش دل معنى
آنرا فرا گيريد، شايد رحمت خدا شامل حال شما گردد.
7 -
يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم فان
تنازعتم فى شىء فردوه الى الله و الرسول ان كنتم تؤمنون بالله و اليوم الاخر
ذلك خير و احسن تاويلاً.
سوره نساء آيه 62.
خلاصه ترجمه: اى
مردم باايمان بدستور خدا و پيغمبر و امامانى كه خدا و پيغمبر اطاعت آنان را
بشما واجب نمودهاند؛ عمل كنيد و اگر بخدا و روز قيامت عقيده داريد اختلافات
خود را از روى قرآن و فرموده پيغمبر حل كنيد چون اين روش براى شما بهتر و
عاقبتش نيكوتر مىباشد.
مقصود: در جامعه اسلامى وسيله رفع اختلاف غير از
قرآن و كلمات پيغمبر چيز ديگرى نيست، و هر اختلافى را با اين دو دليل بايد حل
كرد و اگر يكنفر مسلمان با منطق عقل رفع اختلاف كند آنهم براى اينست كه قرآن
دستور عقل را پذيرفته است.
8 - فبما رحمه من الله لنت
لهم ولو كنت فضا غليظ القلب لانفضوا من حولك فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم
فى الامر فاذا عزمت فتوكل على الله ان الله يحب المتوكلين.
سوره آل
عمران، آيه 153.
خلاصه ترجمه: پس بواسطه رحمت و بخشايشى كه از خداى متعال
بتو رسيده است اين چنين نرم دل و خوشخو گشتى؛ و چنانچه بدزبان و سنگدل بودى از
دور تو پراكنده مىشدند، بنابراين از لغزشهاى مردم درگذر و براى آنان از خدا
آمرزش بخواه و در كارها با آنان مشورت كن. و چون خدا كسانيرا كه باو توكل
مىكنند دوست دارد و از آنان پشتيبانى مىكند هر وقت در كارى تصميم گرفتى بخدا
توكل كن.
چون خوشرفتارى و خيرخواهى و مشورت كردن در امور؛ وسيله انس و محبت
است و بايد افراد جمعيت بسرپرست خودشان علاقهمند باشند تا او بتواند در آنان
نفوذ كند؛ خداوند بسرپرست گرامى مسلمانان دستور خوشروئى و مشاوره را مىدهد.
ولى براى اينكه ممكن است مردم در فكر خودشان اشتباه كنند دستور مىدهد كه بعد
از مشورت در تصميم خود مستقل باش، و بواسطه آنكه با اراده خدا كسى نمىتواند
مخالفت كند در كارها دل بخدا بند و كار خود را باو واگذار كن.
نقش دين در اجتماع
دين بهترين و عاليترين روشى است كه مىتواند اجتماع بشر را منظم ساخته و بيش از هر
روش ديگر مردم را برعايت قوانين اجتماعى وادار نمايد. و اگر در اسباب و عواملى
كه در دورانهاى گذشته اجتماعات بشرى را بوجود آورده مطالعه كنيم ين حقيقت
كاملاً روشن خواهد شد.
انسان هرگز جز سعادت و كامرانى خويش را در زندگى
نمىخواهد و نمىجويد و البته اين سعادت جز در سايه تأمين كامل همه وسائل زندگى
ممكن نيست، و از طرف ديگر بشر با فهم خدادادى خويش درك مىكند كه هرگز
نمىتواند همه اين نيازمندىها را بتنهائى بدست آورد و آماده سازد و باين وسيله
سعادت دلخواه خويش را تأمين نمايد زيرا بديهى است كه تحصيل همه احتياجات زندگى
از توانائى يك فرد هر چه هم نيرومند باشد بيرون است، از اين رو ناچار براى رفع
نيازمندىهاى خويش با افراد همنوع خود همكارى كرده بصورت دستجمعى بتحصيل وسائل
حياتى خود مىپردازد. باين معنى كه هر كس تأمين مقدارى از اين وسائل را بعهده
گرفته آنرا آماده مىسازد سپس همه افراد نتيجه فعاليتهاى خود را رويهم ريخته هر
فرى بقدر فعاليت و موقعيت اجتماعى خويش سهمى برمى دارد و از آن استفاده مىكند
و زندگى خويش را اداره مىنمايد.
از اينرو و براى تأمين سعادت خويش دست
بدست همنوعان خود داده بكمك ديگران كار مىكند؛ يعنى در حقيقت همه براى يكديگر
فعاليت كرده محصول فعاليتها را بميان ريخته هر يك از اعضاء اجتماع بحسب موقعيت
و اندازه فعاليت خود از آن سهمى برداشته استفاده مىنمايد.
نيازمندى اجتماع بمقررات
چون محصول فعاليتهاى افراد بهم آميخته است و همه مىخواهند از آنها استفاده كنند:
جامعه نيازمند بيك سلسله مقررات است كه رعايت آنها از آشوب و هرج و مرج جلوگيرى
كند. بديهى است كه اگر مقررات و قوانينى براى اداره كردن اجتماع نباشد هرج و
مرجى پيش مىآيد كه جامعه بشرى حتى يكروز هم نتواند بزندگى خود ادامه دهد.
البته اين قوانين بر حسب تفاوت مدنيت و توحش اقوام و ملل و اختلاف سطح فكر
اجتماعات و سازمان حكومتى آنها فرق مىكند ولى در هر حال هيچجامعهاى از يك
رشته رسوم و مقرراتى كه لااقل مورد احترام بيشتر افراد آن باشد بى نياز نيست. و
هرگز در تاريخ بشريت جامعهاى كه هيچگونه آداب و رسوم و مقررات مشتركه نداشته
باشد بوجود نيامده است.
انسان در برابر مقررات آزاد نيست:
چون انسان همه كارهاى خود را با اختيار و انتخاب خود انجام مىدهد يكنوع آزادى عمل
براى خويش احساس مىنمايد و اين آزادى را مطلق يعنى بى
قيد و شرط پنداشته خواهان آزادى كامل و از هر گونه محدوديتى گريزان است و بهمين
دليل از هر ممنوعيت و محروميتى كه متوجه او شود رنج برده و بالاخره از هر
تحديدى كه دامنگير وى گردد سنگينى و شكستگى مخصوص در خود احساس مىكند، از
اينروى مقررات اجتماعى هر قدر هم كم باشد چون تا اندازهاى انسان را محدود
مىسازد، مخالف طبع آزادى خواه وى خواهد بود.
از طرف ديگر اين مطلب را نيز
مىفهمد كه اگر براى حفظ اجتماع و نظم آن حاضر نشود كه مقدارى از آزادى خويش را
در برابر قوانين از دست دهد، هرج و مرجى بوجود خواهد آمد كه يكباره همه آزادى و
آسايش او را نابود مىسازد.
چنانچه اگر لقمهاى از دست ديگرى بربايد بدون
ترديد ديگران نيز لقمهها از دست او خواهند ربود، و اگر دست ظلم و ستم بسوى كسى
دراز كند ديگران نيز بوى ظلم و ستم خواهند كرد.
بدين جهت براى آنكه مقدارى
آزادى براى خود نگهدارد از مقدارى از آن صرفنظر كرده و از روى ناچارى مقررات
اجتماعى را محترم مىشمارد.
نقطه ضعف در پيشرفت مقررات:
بنابر آنچه گذشت ميان روحيه آزاديخواه انسان و مقررات اجتماعى يك نوع تضاد و
ناسازگارى موجود است يعنى قوانين مانند زنجيرى است كه برپاى تو نهاده شده و او
پيوسته مىخواهد زنجير را پاره كرده و از بند رهايى يابد. و اين بزرگترين خطرى
است كه پيوسته مقررات اجتماعى را تهديد مىكند و اركان آن را متزلزل مىسازد.
بدين جهت هميشه همراه مقررات و وظائف علمى؛ يك رشته مقررات ديگر براى مجازات
متخلفان وضع مىشود كه مردم را از مخالفت ترسانيده باز مىدارد و گاهى براى
آنكه مردم را به اطاعت قوانين تشويق كند آنان را به اخذ پاداش و جوائزى اميدوار
مىگرداند البته جاى انكار نيست كه اين مطلب (يعنى ترس از مجازات و شوق دريافت
پاداش) تا اندازهاى به اجراى قوانين كمك مىكند ولى نمىتواند صد در صد راه
تخلف را ببندد و نفوذ و تسلط قانون را كاملا حفظ نمايد زيرا قوانين مجازات نيز
به درد قوانين ديگر مبتلى بوده و قابل تخلف مىباشد و پيوسته از ناحيه طبع
آزادى خواه بشر تهديد مىشوند، زيرا مردمى كه نفوذ و قدرت كامل دارند مىتوانند
بدون ترس و هراس علنا مخالفت كنند يا با اعمال نفوذ؛ دستگاه قضائى و سازمان
اجرايى را به موافقت خواستههاى خود مجبور نمايند.
و كسانى هم كه نفغوذ و
قدر كافى ندارند مىتوانند از غفلت يا ضعف كار كارگردانان جامعه سوء استفاده
كرده مخالفتهاى خود را پتهانى انجام دهند، يا با رشوه و شفاعت يا از راه دوستى
و خويشاوندى بامتنفذان اجتماع به مقصود خويش نائل آيند و در نتيجه چرخ اجتماع
را از محور خود بيرون آورده از كار بيندازند.
بهترين گواه بر مطلب اين است
كه ما هر روزه هزاران نمونه از اين گونه مخالفتها و قانون شكنىها را در
جامعههاى مختلف بشرى مشاهده مىنمائيم.
سرچشمه اصلى ضعف قانون
اكنون بايد ديد كه سرچشمه اين خطر كجاست، و چگونه بايد طبع سركش و آزادى خواه بشر
را رام ساخت و در نتيجه از مخالفت قانون جلوگيرى كرد؟
سرچشمه اين خطر كه
بزرگترين سبب براى رخنه كردن فساد در پيكر اجتماع مىباشد و حتى مقررات هم
نمىتواند از آن جلوگيرى كند اينست كه روشهاى اجتماعى معمولى كه قوانين را به
وجود مىآورد چشم به مرحله مادى افراد دوخته اعتنايى به معنويات و غريزههاى
درونى ايشان ندارند؛ و تنها هدفشان هماهنگى و حفظ نظم و توازن ميان اعمال مردم
است تا طورى انجام گيرد كه منتهى به اختلاف و كشمكش نگردد.
آنچه قانون
اجتماعى مىخواهد آنستكه به موادش عمل شده و اعمال اجتماع را كنترل نمايد ديگر
كارى به صفات درونى و احساسات باطنى ايشان كه محرك اين اعمال و دشمن داخلى
ممقررات است ندارد.
با اين كه هرگاه توجهى به طبع آزادى خواه بشر و صدها
غريزه ديگر (مانند خود خواهى و شهوت پرستى كه علت اصلى مفاسد است) نشود هرج و
مرج و بى نظمى در اجتماع به وجود آمده روز به روز دامنه اختلافات وسيعتر خواهد
شد. چون كليه قوانين هميشه با حمله و هجوم ياغيان نيرومند و شبيخون دزدان
زبردستى كه از همين غرائز سرچشمه مىگيرند تهديد مىشوند و هيچ قانونى
نمىتواند جلوى مفاسد را گرفته و از اختلافات جلوگيرى نمايد.
مزيت دين بر ساير قوانين:
آخرين روش اجتماعى براى حفظ قانون؛ وضع قوانين مجازات و گماشتن پاسبان است. ولى
همان طور كه گفته شد قوانين مجازات و پاسبان نمىتواند جلوى طبع سركش و غرائز
ديگر بشر را گرفته و كارى كند كه مقررات اجتماعى عملى شود.
ين علاوه بر
وسائل نامبرده دو وسيله نيرومند ديگر نيز در اختيار دارد كه مىتواند با آنها
هر نيروى مخالفى را مغلوب كند و در هم شكند:
1 - هر فرد ديندار به راهنمائى
دين به اين حقيقت پى برده است كه زندگى وى محدود به زندگى چند روزه اين جهان
گذران نيست بلكه حياتى نامحدود و بى پايان در پيش دارد كه با مرگ از بين
نمىرود و تنها راه سعادت هميشگى و راحتى ابدى وى اين است كه از مقررات دينى كه
پروردگار متعال به وسيله پيامبران خود فرستاده است پيروى كند، زيرا مىداند كه
مقررات دينى از طرف پروردگار دانا و توانا و بينائى است كه درون و بيرون انسان
در نزد او آشكار مىباشد و لحظهاى از آفريدههاى خود غافل نيست و روزى خواهد
آمد كه همين انسان را در پيشگاه خود باز داشته به حساب و رفتار پنهان و آشكار
او رسيدگى خواهد كرد و پاداش اعمال نيك و بد او را خواهد داد.
بنابر اين
ممكن نيست از پنهان داشتن عملى استفاده كرده از فرمان خداى تعالى شانه خالى
نمايد.
2 - هر فرد ديندار نيز طبق عقايد دينى خود مىداند هر دستور دينى را
كه انجام مىدهد اطاعتى از پروردگار خويش نموده است و با اينكه از نظر رسم
بندگى استحقاق اجر و مزدى ندارد، پاداش نيكى از فضل و عنايت پروردگار دريافت
خواهد نمود.
از اينجهت هر اطاعتى را كه انجام مىدهد در حقيقت باختيار خويش
معاملهاى نمود و داد و ستدى كرده است، زيرا با ميل و رغبت مقدارى از آزادى
خويش را از دست داده در برابر آن خشنودى خداوند مهربان را بدست آورده و پاداش
نيكى خواهد گرفت.
يكنفر ديندار با پيروى از قوانين و مقررات دينى با كمال
خوشى سرگرم معامله است و هر چه از نقد آزادى صرف مىكند چندين برابر سود بر
مىدارد، كالائى مىفروشد و متاعى بهتر از آن خريده بجاى آن مىگذارد.
ولى
كسيكه پايبند دين نيست چون رعايت مقررات و پيروى از قانون را براى خود خسارتى
فرض مىكند و طبع آزادى جوى او از باختن مقدارى از آزادى خود رنج مىبرد در پى
فرصت است تا بوسيلهاى اين بند را پاره كرده آزادى خود را بدست آورد.
نتيجه:
از بيانات گذشته معلوم شد كه تأثير دين در زنده نگه داشتن اجتماع
بسى قويتر و ريشهدارتر از روشهاى غير دينى است.
چاره جوئى ديگران:
كشورهاى عقب مانده جهان در يك قرن اخير بفكر ترقى و تعالى افتادهاند گرچه
حكومت اجتماعى را نپذيرفتهاند ولى چون بنقاط ضعف قانون توجه نكرده و از نيروى
دين استفاده ننمودهاند؛ روزگارشان تيره و محيط زندگيشان نمونهاى از وحشيگرى
شده است.
در مقابل اينان ملتهاى مترقى و هوشمند جهان كه به نقطه ضعف قوانين
پى بردهاند براى آنكه قوانين را از شكست قطعى نجات دهند چاره جوئى نموده و راه
ديگرى را پيمودهاند.
اين ملتها طرز تعليم و تربيت را طورى تنظيم مىكنند
كه افراد خواه ناخواه با يكرشته اخلاق صحيح بار بيايند، و موقعى هم كه وارد
محيط فعاليت مىشوند قانون را مقدس و غير قابل تخلف بشمارند.
اين نوع تربيت
سبب مىشود كه قانون جريان عادى را پيدا كرده و در نتيجه تا اندازه قابل توجهى
سعادت جامعه را تأمين نموده و قانون را از شكست نجات دهد.
ولى بايد دانست
اين نوع افكار در جامعههائى كه با آن پرورش مىيابند، دو قسمند:
1 - افكار
و عقائدى مانند بشردوستى و خيرخواهى و ترحم بزيردستان كه روى واقعبينى استوار
است و بدون شك از اديان آسمانى گرفته شده است و از روزگاران دراز؛ پيش از آنكه
جامعههاى مترقى بوجود آيند، دين مردم را بسوى اين افكار دعوت مىكرده است.
بنابراين نيكبختى و سعادتى كه بواسطه اين افكار در جامعههاى مترقى ديده مىشود
از بركات دين بشمار مىآيد.
2 - عقائد و افكار بيهوده و موهوم كه جز در
بازار خرافات ارزشى براى آنها نيست مثل آنكه بافراد تلقين مىكنند كه اگر در
راه نجات كشور خو رنجى ببرند يا كشته شوند نامشان در صفحات تاريخ با خطوط طلائى
ثبت مىگردد:
اينگونه پندارهاى خرافى اگرچه نتايج عملى مىدهد و ممكن است
فردى كه تحت تأثير اين تلقينها قرار مىگيرد در ميدان جنگ فداكاريهائى كند و
عده زيادى از دشمن را نابود نمايد، ولى چندين برابر نفعى كه مىدهد ضرر
مىرساند، چون آدمى را موهوم پرست و خرافى بار آورده و غريزه واقع بينى او را
از كار انداخته است؛ زيرا در نظر مردميكه ايمان بخدا و روز جزا ندارند و مرگ را
نيستى و نابودى مىدانند زندگانى جاويد و كامرانى پس از مرگ مفهومى نخواهد
داشت.
اهميت اسلام در آسودگى بشر:
همانطور كه دين نسبت بروشهاى اجتماعى ديگر موقعيت ممتازى دارد؛ اسلام نيز در ميان
ساير اديان موقعيت ممتازى را دارا مىباشد.
از اينروى اسلام از هر روش
ديگرى بحال جامعه بشرى سودمندتر است. اين حقيقت با يك سنجش بين اسلام و ديگر
اديان و نيز با روشهاى اجتماعى ديگر روشن مىشود.
مقايسه اسلام با ديگر اديان:
اسلام در ميان همه اديان تنها دينى است كه صددرصد اجتماعى است.
تعليمات اسلام
نه مانند كيش كنونى مسيحيان است كه تنها سعادت اخروى مردم را در نظر گرفته و
درباره سعادت دنيوى آنان ساكت باشد، و نه مانند آيين فعلى يهود است كه تنها
تعليم و تربيت يك ملتى را وجهه همت قرار دهد، تعليمات اسلام مانند دستورهاى
مجوس و بعضى مذاهب ديگر، بچند موضوع محدود از اخلاق و اعمال نپرداخته است.
در اسلام تعليم و تربيت و سعادت در جهانى همه مردم آنهم براى هميشه و در هر
زمان و مكان در نظر گرفته شده است؛ و بديهى است غير از اين، راهى براى اصلاح
جامعهها و سعادت دو جهانى مردم نيست، زيرا:
اولاً تنها اصلاح يك جامعه يا
يك ملت در ميان همه جوامع بشرى با روابط جهانى كه روزبروز نزديكتر و محكمتر
مىشود كوششى است بيهوده و در حقيقت مانند تصفيه كردن يك قطره آبست در استخرى
بزرگ يا نهرى آلوده.
ثانياً تنها اصلاح يك جامعه با غفلت از جوامع ديگر
امرى خلاف حقيقت اصلاحطلبى مىباشد. در تعليمات اسلام تمام افكارى كه در آفريش
جهان و انسان ممكن است در مغز بشر جلوه كند؛ و همه اخلاقيكه مىتواند در نفوس
مردم جايگزين شود و همچنين همه اعمال و فعاليتهائيكه مىشود از يك انسان در
محيط زندگى بروز نمايد بررسى شده است.
اما راجع بافكار در اسلام آن قسم
انديشههائى كه جنبه واقعبينى دارد و در رأس آنها توحيد خداى متعال جا دارد
انتخاب گرديده و اصل و ريشه قرار داده شده است.
و در اخلاق اسلام آنچه در
واقع و نزد عقل سليم پسنديده است انتخاب شده و بر اصل توحيد استوار گرديده است.
سپس روى پايه و اصل اخلاق، يك سلسله مقررات و قوانين عملى كه همه جزئيات زندگى
انسان را بررسى مىكند تشريع شده و در نتيجه وظائف فردى و اجتماعى هر سياه و
سفيد؛ شهرى و بيابانى، مرد و زن، كوچك و بزرگ، خادم و مخدوم حاكم و محكوم،
توانگر و درويش، در حال عادى و استثنائى روشن گرديده است.
كلمه طيبه كشجره طيبه اصلها ثابت و فرعها فى السماء.
سوره ابراهيم
آيه 24.
هر كسى بر اصول معارف و تعليمات اخلاقى اسلام و فقه اسلامى بديده
تحقيق بنگرد درياى بيكرانى را مشاهده خواهد كرد كه عقل دورانديش از احاطه محيطش
و فكر از رسيدن بقعرش زبون است با اينهمه هر جز آن با اجزاء ديگر پيوسته و
مرتبط و متناسب و رويهم يك واحد متشكل خداپرستى وانسان پروريست كه خداى يگانه
آنرا به پيامبر گرامى خود وحى فرموده.