فرهنگ زيارت

جواد محدّثي

- ۵ -


4 حجّ، ميعاد در سرزمين موعود

حج، ميعاد در سرزمين موعود

کعبه، يک سنگ نشاني است که ره گُم نشود

  حاجي! احرام دگر بند، ببين يار کجاست؟

زائر ديارِ يار

در آستانة زيارت خانة خداييم.

سفري مي‌بايد و هجرتي و گشودنِ بند «عادت» از پايِ «روزمرّه‌گي»

و چشيدن آب، از چشمة حيات و پرواز به آنجا که دل‌ها به عشقش مي‌طپد.

غالباً، زائر، مسافر است و زيارت و سفر، توأم.

پس در «حج»، زيارت است و سفر و هجرت، به‌سوي نبض ايمان و مهدِ قرآن و مهبط وحي... .

سير و سفر در اسلام، بسيار پسنديده است و مفيد، ولي بايد در جهت خوب و با انگيزه و هدفي سالم باشد. امام‌صادق(ع) فرموده است:

مسافرت بايد براي يکي از اين سه امر باشد:

1ـ تهية توشة آخرت

2ـ تأمين معاش زندگي

3ـ لذت مباح و تفريح سالم و غيرحرام.[1]

رسول‌خد(ص) هم فرموده است:

مسافرت کنيد تا صحّت بدن يابيد، جهاد کنيد تا غنيمت به‌دست آوريد، حج نماييد تا بي‌نياز گرديد.[2]

زيارت خانة خدا، هم سفر است، هم حج است، هم براي مسلمين منافع مادي و اجتماعي دارد، هم آگاهي‌بخش و وحدت‌آفرين است، هم دشمن‌شکن و دوست‌نواز است. سازندگي حج بسيار است و نقش تربيتي و اجتماعي و سياسي آن، بس عظيم و کارساز، و نخستين گامِ حج، با سفر آغاز مي‌شود و سرفصل زيارت‌ها حجّ خانة خدا است.

در عين حال بايد هشيار بود که اين سفر الهي و زيارت پربرکت که بر هر مسلمانِ توانمند و مستطيع، فرض و واجب است، از محتوا تهي و از اثر خالي نگردد... که اينگونه حج، حج دورة آخرالزمان است. در حديث است که:

«در آخرالزمان، مسافرت و بيرون رفتن مردم براي حجّ به چهار گروه، بيشتر اختصاص پيدا مي‌کند:

حکمرانان براي تفريح و گردش،

ثرومتمندان براي تجارت و داد و ستد،

فقراء براي گدايي و قاريان براي سمعه و ريا...».[3]

در هر صورت، دريغ است که اين سفر، به هدف‌هايي دنيايي و محاسبات سودپرستانه اختصاص يابد و از محتوا و بعد عارفانه و عاشقانه تهي گردد. چرا که مکه، ضيافتگاه ملکوتي و معنوي خداوند است و حاجي مهمانِ پروردگار است و پذيرايي خداوند، با رحمت و مغفرت است.

امام‌علي(ع) فرموده است:

«الحاجّ والمعتمر وَفْدُ اللهِ وحَقٌّ على الله تعالى اَنْ يُکرمَ وَفْده ويَحبُوهُ بالمغفرة». [4]

و حيف که اين ميهماني، که زمينه‌ساز اکرام خدا و پذيرايي با غفرانِ الهي است، در حدّ سفري تفريحي و گردشي پوچ، و رفت و آمدي تاجرانه درآيد... که صاحبخانه کريم و بزرگ است و مهمان را هدفي والا و نيتي در خورِ عظمت «ربّ البيت» شايسته است.

«مکّه»، تربتِ برگزيده

مکه، سرزمين برگزيدة خداوند است و موردنظر و توجه پروردگار. سرزمين عرفان و معنويت و توحيد است، خاستگاه اسلام است، تربت منتخب آفريدگار است و زيارت اين ديار، قدم نهادن و رفتن و ديدن و فيض بردن از جاهايي است که مورد عنايت خاصّ خداست.

امام‌صادق(ع) فرموده است:

«محبوب‌ترين زمين نزد خدا، «مکه» است. نزد خداوند هيچ خاکي محبوب‌تر از خاکش و هيچ سنگي گرامي‌تر از سنگش و هيچ درختي محبوب‌تر از درخت مکه و هيچ کوهي محبوب‌تر از کوه‌هايش و هيچ آبي محبوب‌تر از آب مکه نيست».[5]

در ارزش زيارت مکه همين بس که ايام پربرکت و سراسر خير حج، آنقدر سازنده و پربار و پربها است که در حديثي از امام‌باقر(ع) حتي خواب در مکه، همچون تلاش و فعاليت در شهرهاي ديگر و سجود در مکه، همچون به‌خون غلطيدن و شهادت در راه خدا به‌حساب آمده است:

«...وَالنائم بمکة کالمجتهدِ في البُلدانِ وَالسّاجد بمکّة کالمتشحطِّ بدمه في سبيلِ الله...». [6]

ارزش و قداست اين خاک، به‌خاطر انتساب به پروردگار است و برگزيدگي اين تربت، به‌خاطر معنويات و خاطرات مقدس اين مهد وحي و کانون رسالت و توحيد است.

مرحوم علامة اميني، در ردّ نظرية کساني که به اينگونه امور و تبرک جستن‌ها و ارزش قائل شدن‌ها ايراد مي‌گيرند، بحث و بيان مفصّلي دارد که در جايي چنين مي‌گويد:

«...همچنان که اراضي و ميدان‌ها و خانه‌ها و ادارات رسمي و دولتي که به نحوي منتسب به حکومت‌هاست، احکام و مقررّات ويژه‌اي دارد که مردم، ملزم به رعايت آن و اجراي قوانين مربوط به آن هستند، همچنين زمين‌ها و بناها و سرزمين‌هاي منسوب به خداوند هم شئون خاص و احکام و مقررات ويژه و لوازم و روابطي دارد که حتمي است و آن کس که تسليم پروردگار باشد و در لواي توحيد و زير ساية اسلام زندگي کند به‌ناچار بايد آنها را مراعات کرده و به وظايف خود در قبال آنها قيام و اقدام کند. و از همينجاست که کعبه و حرم و مسجدالحرام و مسجدالنبي و کلاً مساجد و معابد و کليساها و کنيسه‌ها احکام خاص و مقررات ويژه و احترام فوق‌العاده دارد و از نظر طهارت و نجاست و خريد و فروش و... مقرراتش ويژه و لازم الاجراء است. اگر مکة مکرمه حرم امن الهي است که مردم به آن روي مي‌آورند و از هر فراز و نشيب، آهنگ خانة خدا مي‌کنند و آن اعمال مخصوص را انجام مي‌دهند و حتي گياه‌هاي حرم هم حکم خاص دارد، اينها از آثار همان انتساب به خداوند است و به‌خاطر اين است که خداوند، «مکه» را از بين سرزمين‌ها، برگزيده است...».[7]

اين مکه است و کعبه، اين خاستگاه نور توحيد است و «ام‌القري»، اين حجرالأسود است و مقام ابراهيم، اين سرزمين «مبارک» است، خانة برکت‌خيز است. اولين خانة پربرکتي است که براي مردم قرار داده شده است.

به تعبير قرآن: {إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً}[8].

در کعبه، «حجرالأسود»، سوگندنامة خدا با بندگان است و دست کشيدن به آن، تجديد عهد با خداوند است و بيعت نمودن با اوست. دربارة حجرالاسود و رکن يماني، حديث است که: «يَمينُ الله في ارضِه يُصافح بها خَلقه».[9]

نگاه کردن به کعبه هم، عبادت است. که پيامبر(ص) فرموده است:

«النّظر الى الکعبةِ عبادةٌ». [10]

و در حديث ديگر است که: هرکس به کعبه نظر کند (در واژة «نظر» دقت شود) تا وقتي که نگاهش به کعبه است برايش حسنه نوشته مي‌شود و از سيّئات او محو مي‌گردد:

«مَنْ نظر الى الکعبة لم يَزَلْ يُکتبُ له حسنةٌ ويُمحى عنه سيئةٌ حتّى يصرفَ ببصره». [11]

وقتي که کعبه، يادآور آن همه خلوص و عظمت و ايثار ابراهيم است و سمبل توحيد و خداپرستي است، نگاه به آن هم عبادت به‌حساب مي‌آيد. چرا که اين نگاه هم سازنده و تربيت کننده است. تا نگاه کننده چه کسي باشد و در وراي نگاه، چه احساس و درک و برداشتي نهفته باشد.

«اقبال» لاهوري، در شعر خود، به اين پيوند ناگسستني ميان بنده و خدا در رابطة با حجّ و کعبه اشاره کرده و گفته است:

حرم جز قبلة قلب و نظر نيست

 

طوافِ او، طوافِ بام و در نيست

ميان ما و «بيت‌الله» رمزي است

 

که جبريل امين را هم خبر نيست[12]

در حريم حَرَم دوست

در زيارت حجّ، زائر مهمان خداست.

اين زيارت، پاسخگويي و لبيک به دعوتنامة عامّي است که چندهزار سال پيش، حضرت‌ابراهيم، به فرمان خداوند از همة کساني که مي‌توانند و استطاعت شرکت در اين کنگرة عظيم الهي، مردمي را دارند، نموده است.

خداوند در قرآن فرموده است:

{وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ...}. [13]

«براي ابراهيم، جايگاه بيت را فراهم نموديم و دستور داديم براي من شريک قرار مده و خانة مرا براي طواف کنندگان و بپا ايستادگان و راکعان و ساجدان پاک گردان و مردم را به حجّ، ندا داده و دعوت کن که سواره و پياده از هر فراز و نشيبي و سواره بر هر مرکب ضعيفي به اينجا بيايند».

زيارت حج، يک سفر سازندگي است، سفر خودسازي و تهذيب نفس و ارتقاي درجة معرفت و شناخت و عشق به حق و گرديدن به گِرد مرکزيت توحيد است.

در اين سرزمين بعثت و حريم قدسي خدا که قبلة مسلمين و مطاف يکتاپرستان است، بي‌اجازه نمي‌توان وارد شد، بي‌دعوت نمي‌توان رفت. اجازه، همان دعوت عام الهي است و آمادگي براي ورود، همان «لبيک» است. بدون احرام، از ميقات نمي‌توان وارد اين سرزمين شد. در هر وقت از سال که باشد، هرکه و از هر کجا که باشد، براي ورود به اين سرزمين مطهر و حريم حرم دوست، بايد «مُحرم» شد و لبيک گفت و قدم صدق بر آن نهاد. چرا که سر در کوي دوست سپردن و در مطافِ حق گرديدن است.

خدا، زائر را دعوت کرده و اجازة ورود و حضور در ميقات و مطاف و حرم داده است. چه مقام والا و توفيق بزرگي.

به‌قول اقبال:

چه خوش‌بختي چه خرّم روزگاري

 

درِ سلطان به درويشي گشادند

آن که به زيارت حج مي‌رود، سفر به سوي خدا مي‌کند. به تعبير لطيف و زيباي حضرت امام خميني:

«...سفر حج، سفر کسب نيست، سفر تحصيل دنيا نيست، سفر الي‌الله است. شما داريد به طرف خانة خدا مي‌رويد. تمام اموري که انجام مي‌دهيد به‌طول الهيّت بايد باشد. سفرتان اينجا که شروع مي‌شود سفر به‌سوي خداي تبارک و تعالي است. بايد مانند انبياء(ع) و بزرگان دين ما که تمام زمان حياتشان مسافرتشان الي‌الله بوده است و از آن چيزي که در برنامة وصول الي‌الله بوده است يک قدم تخلّف نمي‌کردند. شما هم وفود الي‌الله داشته باشيد و در ميقات که مي‌رويد، لبيک به خدا مي‌گوييد، يعني تو دعوت کردي، و ما هم اجابت...».[14]

باز، به‌قول اقبال لاهوري:

در آن دريا که او را ساحلي نيست

 

دليل عاشقان غير از دلي نيست

تو فرمودي رهِ «بطحا» گرفتيم

 

وگرنه جز تو ما را منزلي نيست

سفري اينچنين عظيم، و زيارتي اينگونه عارفانه و عاشقانه است که باعث مي‌شود امام‌حسن‌مجتبي(ع) بيست و پنج بار پياده به «حج» مي رود[15] و امام حسين (ع)هم گاهي در اين سفر، با داشتن مرکب و وسيلة سواري پياده راه مي‌پيمايد و مرکب، پشت سرش حرکت مي‌کند.[16] اين، شوق ديدار را مي‌رساند. در ميان جمعي که به ديدار خانه مي‌روند، بعضي هم به صاحبخانه مي‌انديشند... «او خانه همي جويد و من صاحبِ خانه» و رابط در اين ميان، «دل» است، و واديِ سفر، عشق و عرفان است.

زيارت حجّ و ادب باطني

وقتي که حج، حضور در ميقاتِ ربّ است، وقتي شرکت در ضيافةالله است، وقتي لبيک گفتن به نداي ابراهيم و دعوتِ خداوند است، پس حاجي بايد به تناسبِ «مقام»، خود را مهيّاي اين «بارعام» سازد.

در مورد اين ادب باطني حج، امام‌صادق(ع) فرموده است:

«اذا اردتَ الحجّ فجرّد قلبك لله من قبل عزمِكَ من کلّ شاغلٍ وحجابِ کلّ حجابٍ وفَوّض امورك کلّها الى خالقِك وتوکل عليه في جميع ما يظهر من حرکاتک وسکناتِك...». [17]

«دل را در هنگام و هنگامة حج، براي خدا مجرد ساختن و از هر حجابي و شاغلي آزاد ساختن، همة امور را به‌خدا سپردن و در تمام حرکات و سکنات، بر او توکّل داشتن...».

اگر حاجي زائر، اينگونه با قلبي سرشار از خدا و تهي از غير، رو به خداي آورد، طبيعي است که هر قدمِ مهمانِ خدا عبادت و درجه و رتبه به‌حسا ب مي‌آيد و در مقابل هر گام حسنه‌اي بر او افزوده شده و سيّئه‌اي از او محو مي‌شود، چنانکه امام‌صادق(ع) فرموده است:

«اِنَّ العبدَ المؤمِنَ حينَ يَخْرُج من بيته حاجّاً لا يخطو خُطوةً ولا تَخْطُو به راحلِتُه الاّ کتب الله له بها حسنةً ومحى عنه سيئةً وَرَفَع له بها درجةً...». [18]

در اين صورت است که حاجي، مهمان خدا خواهد بود والاّ خير.

در اين زيارت، تک‌تک عمل‌ها و مناسک حج، بايد سازنده و آموزنده باشد وگرنه: (به‌قول ناصر خسرو)

رفته و مکه ديده، آمده باز

 

محنت باديه خريده به سيم

با پوشيدن جامة احرام، جامه‌هاي گناه را بايد زمين ريخت و با غسل احرام، گناهان را شستشو کرد و توبه نمود و با احرام بستن، با خدا بايد تجديد پيمان نمود و با گفتن «لبيک»، از صميم جان به نداي دعوتِ خدا و ابراهيم پاسخ گفت و با ورود به حرم، خود را در حريم حرمت الهي ديد و با سعي و طواف، خود را خدايي ساخت و بين خوف و رجاء بود. بايد با رمي جمرات، شيطان‌هاي نهان و آشکار، دروني و بيروني را طرد کرد و با قرباني گوسفند، نفس سرکش را قرباني کرد و کشت و... به ميقات دوست رفت و در مناي معرفت مقيم شد و در پرتو هدايت خدا قرار گرفت و بهتر از پيش شد... در اين زمينه، به گفتگوي عميق و زيبا و بديعِ امام‌زين‌العابدين(ع) با «شِبلي» که از حج آمده بود و امام به ديدارش رفت مراجعه و دقت کنيد.[19]

اين است که حج، همرنگ شدن با خالصان و پاکان و هماهنگ شدن با فرشتگان و کرّوبيان است.

در زمان موعود، به سرزمين ميعاد رفتن است.

کعبه و قبله را از نزديک ديدن است و جهت و وجهة عمل را مشاهده کردن است. زيارت کعبه‌اي است که به فرمان خدا همه‌روزه و در کارهاي عبادي، روي بدان‌سو مي‌کنيم و چهره به طرف «مسجدالحرام» مي‌گيريم که قبله‌اي است پسنديده و رضايتبخش... {فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ...}.[20]

حاجي، در اين زيارت، به خانة خدا و قبله‌گاه مي‌رود.

«و... قبله، روي آوردن به اين سرمايه‌هاي شور و الهام است

و مي‌بينيم و مي‌دانيم

که پيچِ کوچه‌هاي مکه، بوي پيرهن در آستين دارد:

ـ شفاي چشم نابيناي اين ملت

و دستِ شهر مکه، جام جم را در نگين دارد:

ـ صفاي عصمتِ آئينة امّت

و... «کعبه»، قلب خون پالاي مام ميهن اسلام

و ما چون قطره‌اي خون،

رهنوردي سوي اين کانون،

کشانِ کهکشان، در دامن اين آسمان،

ـ شب‌هاي تابستان

به‌سوي کعبة مقصود، «راه شيريِ» تابان

و ما چون ذره‌اي در کهکشان، افتان و خيزان، مست و سرگردان

و سنگ تيره، در ديوارة کعبه

نشانِ بيعتِ «الله» با انسان

و ما بيعت‌گراني با خدا، بنهاده بر کف، جان،

الا... اي قبله، اي رمز محبّت‌ها و الفت‌ها و وحدت‌ها

الا... اي مظهر انديشة توحيد

نشانِ جاودانِ اتحاد روح ملت‌ها

تجلّي‌گاه شورانگيز فکر امّتي آگاه

تو کانونِ همايشگاه ميليون‌ها دل شوريده و روييده از خوني

تو، مغناطيس دل هايي

و ما با روح آتشناک و پاکي، کهرباي کعبه را

ـ چون «کاه».[21]

«مکه»، سرزمين خاطره‌ها...

من از اين شهرِ اميد

شهر توحيد، که نامش «مکه» است

و غنوده است ميان صدفش «کعبة» پاک

قصّه‌ها مي‌دانم...

دست در دست من اينک بگذار،

تا از اين شهر پر از خاطره، ديدن بکنيم،

هرکجا گام نهي در اين شهر

و به هر سوي که چشم‌اندازي

مي‌شود زنده بسي خاطره‌ها در ذهنت

يادي از «ابراهيم»

آنکه شالودة اين خانه بريخت

آنکه بت‌هاي کهن را بشکست

آنکه بر درگه دوست،

پسرش را که جوان بود، به قرباني برد.

يادي از «هاجر» و اسماعيلش

مظهر سعي و تکاپو و تلاش

صاحب زمزمة زمزم عشق

يادي از نالة جانسوز «بلال»

که در اين شهر، در آن دورة پرخوف و گزند

به «اَحد» بود بلند.

يادي از غار «حرا»، مهبط وحي

يادي از بعثت پيغمبر پاک

يادي از «هجرت» و از فتح بزرگ

يادي از «شعب ابي‌طالب» و آزار قريش!

شهر دين، شهر خدا، شهر رسول

شهر ميلادِ علي(ع)

شهر نجواي حسين، در «عرفات»

شهر قرآن و حديث

شهر فيض و برکات!...[22]

آري... و بسي خاطره از جاي دگر... شخص دگر.

کجاي «حج» را مي‌توان يافت که نشان از کسي، حادثه‌اي، خاطره‌اي نداشته باشد؟

کدام عمل حج است که منقطع از ريشه‌اي در تاريخ باشد؟

زيارت حج، برداشتن گام بلندي است بر فراز چندين هزار سال، و شنيدن تاريخ زمان ابراهيم است در امروز، و ديدن آثار هزاره‌هاي ايمان و اعتقاد و عشق و ايثار است، در ميان اين همه آثار رنگارنگ و ثابت و متغير و جديد و قديم... .

حج، يادآور تنها تاريخ اسلام و حتي تاريخ حضرت‌ابراهيم نيست، بلکه با تاريخ و سرگذشت همة انبياي توحيدي و کل بشريت، گره خورده است و پيوند دارد.

در حج، فقط يک منطقة جغرافيايي زيارت نمي‌شود، بلکه يک فرهنگ تاريخ پيش روي زائر است.

حج، يافتن تاريخ در جغرافي است،

حج، تاريخ مجسم و عينيت يافته است،

حج، تجسّم تاريخ توحيد است.

زيارت اين ميعادگاه،  مروري است بر يک تاريخ کهن و سرشار از معرفت و فرهنگ و تعاليم، ليکن، اين احياي خاطرات اين ديار و اين مرور آموزنده و سير پربار، براي کسي است که با جزئيات تاريخ و حوادث و خاطره‌هاي نهفته در سنگ‌سنگ اين شهر و گوشه‌گوشة اين منطقه، آشنا باشد. وگرنه، براي ناآشنا و بي‌خبر از آنچه بر اين سرزمين گذشته است، با ديگر جاها تفاوتي نخواهد داشت. آنچه شورآفرين و احساس برانگيز است، دانستن رخدادها و خاطره‌هاست.

الهام گرفتن از زيارت حج و احياي خاطرات مقدس و بزرگ اين سرزمين و شهر، ضرورتاً مبتني بر شناخت تاريخ است. هر اندازه که با تاريخ بشري و تاريخ اديان توحيدي و انبياي الهي و به‌خصوص با تاريخ اسلام و حيات پيامبر(ص) بيشتر آشنا باشيم، حج برايمان پرمعني‌تر و گيراتر و خاطره‌انگيزتر خواهد بود.

خاطره‌هاي شکوهمند

کعبه، با زندگي حضرت‌ابراهيم، پيوند دارد.

يادآور بناي اين مسجد مقدس و کعبة عزيز، توسط ابراهيم و اسماعيل است.

يادآور تلاش «هاجر» و سعي او در فاصلة دو کوهِ صفا و مروه، و جوشيدن چشمة زمزم از زير پاي اسماعيل است.

کعبه، بناي يادبود توحيد است. در حج، حاجي به صورت و نقش ابراهيم(ع) عمل مي‌کند، گاهي چاقو در دست، قرباني مي‌کند، ابراهيم‌وار، در ذبح اسماعيلش، گاهي در طرد شيطان، رمي جمرات مي‌کند و به آن سمبل‌هاي تجسّم ابليس سنگ‌ريزه پرتاب مي‌کند، گاهي با پوشيدن لباس احرام، کفن‌پوش مي‌شود، گاهي در نقش هاجر و به ياد او، هفت‌بار بين صفا و مروه سعي مي‌کند.

کعبه، يادآور دو بت‌شکن بزرگ تاريخ است: يکي ابراهيم، قهرمان توحيد که سازندة اين بناي کهن توحيدي است و ديگري علي(ع) که در فتح مکه، پاي بر دوش پيامبر نهاد و کعبه را از لوثِ بت‌ها تطهير نمود.

کعبه، هم مبدأ امامت است (ميلاد علي(ع) در آن) و هم منتها و فرجام امامت است (تکيه‌گاه حضرت‌مهدي به کعبه هنگام ظهور).

جاي پاي حضرت‌ابراهيم در مسجدالحرام است (مقام ابراهيم).

جاي قدم‌هاي پيامبر و ائمه و امام‌زمان در اين مسجد است.

حجرالأسود را پيامبر و اولياي خدا بوسيده و بر آن دست کشيده‌اند.

حج، يادآور حجّ نيمه‌تمام امام‌حسين(ع) و عزيمت به شهادتگاه کربلاست.

کعبه، يادآور نزول سورة فيل و نابودي قوم ابرهه در سوءقصد به اين خانه است.

مسجدالحرام، ناله‌هاي جانسوز زين‌العابدين(ع) را به همراه دارد.

مسجدالحرام، جايي است که پيامبر در آنجا نماز خوانده و امامان معصوم در آنجا عبادت خدا کرده‌اند.

حجرالأسود، تبرّک‌يافتة لمس و مسح و بوسة طيّبين و طاهرين و معصومين است.

مکه، همه ساله شاهد حضور امام‌عصر(ع) در منا و عرفات است و مشام جان، اگر آشنا به عطر حضور باشد مي‌تواند به استشمام آن حضور نوراني نائل آيد و در هرجا، ردّپاي مهدي(ع) را بيابد.

عرفات، آن عشق و شور و عرفانِ حسين بن علي را در دامنة «جبل الرّحمه» تداعي مي‌کند.

در تب عرفانِ عرفات، مي‌توان با حسين بن علي(ع) اينگونه خطاب کرد که:

«اي حسين!..

تو در اين دشت چه خواندي که هنوز

سنگ‌هاي «جبل‌الرحمه»، از گرية تو نالانند؟

عشق را هم زتو بايد آموخت

و مناجات و صميميت را... و عبوديت را،

و خدا را هم... بايد زکلام تو شناخت،

در دعاي عرفه،

تو چه گفتي؟ تو چه خواندي، که هنوز،

تب عرفان تو در پهنة اين دشت بجاست؟

پهندشتِ عرفات

وادي «معرفت» است

و به مشعر وصل است

وادي شور و «شعور»

دشت، از نام تو عرفان دارد

و شب، از ياد تو عطرآگين است.

آسمان، رنگ خدايي دارد

و تو گويي به زمين نزديک است

اي حسين!..

اي زلال ايمان

مردِ عرفان و سلاح

در دعاي عرفه

تو چه خواندي، تو چه گفتي، کامروز

زير هر خيمة گرم

يا که در ساية هر سنگ بزرگ

يا که در دامن کوه

حاجيان گريانند

با تو، در نغمه و در زمزمه‌اند».[23]

علي(ع) در جملاتي که فلسفة تشريع حج را بيان مي‌کند، از جمله به اين نکته اشاره مي‌کند که حاجيان در موقف‌هاي انبياء مي‌ايستند و گام، جاي گام رسولان مي‌گذارند: «...وَوَقَفوا مَواقِف انبيائه».[24]

باز در حديث ديگري، از جملة آثار و نتايج حج، همين احياي خاطره و زنده نگه داشتن آثار و اخبار، مطرح شده است. آنجا که «هشام بن حکم» از امام‌صادق(ع) دربارة فلسفة تکليف و تشريع حجّ و طواف بر گرد خانة خدا سؤال مي‌کند، امام، در ضمنِ بيان مبسوطي مي‌فرمايد:

«...فَجعل فيه الاجتماعَ مِن المشرقِ والمغربِ ليَتعارفوا و لينزَع کلّ قومٍ مِنَ التّجارات مِنْ بَلدٍ الى بلدٍ ولينتفع بذلك المکاري والجمّال ولِتُعْرَفَ آثار رسول‌الله و تُعرف اخباره ويُذکر ولا ينسى...».[25]

در اين سخن، آنچه محور قرار گرفته است عبارت است از:

ـ اجتماع در کنگرة عظيم جهاني از شرق و غرب،

شناخت متقابل افراد نسبت به هم،

منافع اقتصادي براي مسلمين،

شناخت آثار پيامبر،

شناخت و احياي اخبار و گفتار پيامبر، تا فراموش نشود.

به برکت حجّ و اين فريضة الهي است که فرصتي براي آشنايي با ملت‌ها و مليت‌ها، نژادها، شخصيت‌ها و مردم گوناگون پيش مي‌آيد. در حديث ديگري، باز هم به نتايج فرهنگي زيارت خانة خدا و سفر حج اشاره شده و امام‌رض(ع) فرموده است:

«...مَعَ مافيه مِنَ التَفَقُهِ ونقل اخبار الأئمّةِ الى کلّ صُقعٍ وَناحيةٍ...».[26]

و اشاره به تفقه و دين‌شناسي و شناخت مکتب و گسترش فرهنگ اهل‌بيت به هر طرف شده است.

در چهل روز مسافرت و زيارت حج، مي‌توان به اندازة چهل‌سال تجربه اندوخت و تاريخ 23 سالة اسلام را در 23 روز حج شناخت.

گفتيم که اين براي آشناي به تاريخ ميسّر است.

«...در اين بيست و سه روز، مي‌تواني همه‌جا با پيغمبر همراه باشي، سيزده روز در مکه بماني ـ به نشانة سيزده سالي که او در مکه بود ـ و در پي او، سفري به طائف کني و به همان جاها که او رفت، سفري به دعوت و سفري به جنگ، و سپس همراه مهاجران، از مکه به مدينه هجرت کني و در راه «ربذه» و بدر، و سپس ورود به «قُبا» و آنگاه مدينه، به سراغ هر کوچه‌اش، پس‌کوچه‌اش، هر نقطه‌اي که نشاني از او دارد و از خاندان او و ياران او... و بدينگونه در متن تاريخ پرشور و عشق و جنبش و جهاد اسلام قرارگيري و خود را در آن بيست و سه سال پربرکت تاريخ آدمي، در ميان مهاجران و انصار بيابي و تاريخ اسلام و سيرة پيامبر را در کنار حج، اين چنين ببيني و يک دورة کامل و دقيق و زنده و تغييردهندة اسلام را همراه حج در گهوارة اسلام و در عزيزترين زمين و زمان و آماده‌ترين حالات و آزادترين بخش عمر...بياموزي...».[27]

در مسجدالحرام، قبر حضرت‌اسماعيل و مادرش هاجر در «حجر اسماعيل» است.

بنا به رواياتي، قبر هفتاد نفر از انبياء در مسجدالحرام، بين رکن يماني و حجرالأسود است و نيز قبر حضرتِ صالح(ع) در آنجاست.

در قبرستانِ ابوطالب (قبرستان معلّي)  در مکه، قبور بزرگان بسياري از جمله: عبدمناف، عبدالمطلب، ابوطالب، خديجة کبري و... قرار دارد.

در اطراف مکه هم قبر کساني چون «ميمونه» همسر پيامبر و «آمنه» مادر آن حضرت و عبدالله بن عباس و حسين بن علي (شهيد فخّ) قرار دارد.

همچنين مرقد بسياري از عالمان دين و بزرگان جهان اسلام در اين شهر است.

ديدار اين اماکن، براي کساني که محبت اولياي دين را در دل داشته باشند بسيار مفيد و مسرّت‌بخش و داراي الهام و آموزش است. در سفر حج، مي‌توان رهتوشه‌هاي بسياري برداشت و به فيوضاتِ بزرگي رسيد و سوغات‌هاي گرانبهايي آورد، همچون: ايمان، هجرت، زهد، وحدت، معرفت، اخلاص، شناخت اقوام و ملل، يافتنِ عِدّه و عُدّه، گسترش افق ديد، وسعت جهان بيني، شناختِ عينيِ آثار و اخبار رسول‌الله و ائمه و انبيا، اينهاست سوغات گرانبهاي اين سفر، ولي افسوس که جمعي از اين سفر و ديدار عظيم، فقط سوغاتشان راديو، ضبط، تلويزيون رنگي، پارچه، دوربين، ساعت، اسباب‌بازي و ابزار تجملات و صنايع ملل کافره و خروج ارز به جيب بت‌هاي صنعتي جديد دنياست. با چمداني پُر، ولي قلبي و مغزي تهي از اين سفر معرفت بر مي‌گردند... . دريغ!

مرحوم صاحب جواهر، از کتاب دروس شهيد اول نقل مي‌کند که:

«...مستحب است رفتن به محلّ ولادت پيامبر در مکه، که الآن مسجدي است در کوچه‌اي معروف به کوچة «موله» و نيز، رفتن به خانة خديجه که پيامبر در مکه ساکن آن بود و فرزندان وي از خديجه در آن خانه به‌دنيا آمدند و خديجه در همان خانه از دنيا رفت و پيامبر تا زمان هجرت در آن خانه بود که الآن مسجد شده است. و نيز مستحب است زيارت قبر خديجه در «حجون» و نيز رفتن به غار «حرا» که پيامبر اسلام در آغاز بعثت و وحي در آنجا به عبادت خدا مشغول بود و نيز رفتن به غار «ثور» که محلّ اختفاي پيامبر از مشرکين در هنگام هجرت به مدينه بود...».[28]

و نيز مي‌گويد:

مستحب است کسي که از مکه به راه مدينه بر مي‌گردد در مسجد «غدير خم» نماز بخواند و دعاي فراوان بخواند، چرا که آنجا موضعي و جايي است که پيامبر، علي را به خلافت خود منصوب و تعيين کرد».[29]

الهام گرفتن از اين خاطرات، بسي ارجمند است.

اهميت اجتماعي ـ سياسي حج، که ديگر جاي بحث خود دارد و از موضوع اين نوشته خارج است، ولي به اندازه‌اي است که عمود تقويت‌کنندة مکتب است و اگر خانة خدا، بي‌زائر شود و فريضة مهم حج تعطيل گردد، مقام رهبري و امام، حتماً بايد مردم را به آن الزام کند و هزينه هم بپردازد، اين فتواي فقهي علماي اسلام است.

امام‌صادق(ع) فرموده است:

«لو عَطّل الناسُ الحجَّ لوَجَبَ على الامام اَنْ يُجبرهم على الحجّ اِنْ شاؤوا وَاِنْ اَبَوا، لاَِنّ هذا البيت انّما وُضع لِلحجّ». [30]

سفر حج، سفري است ماية رياضت نفس و اطاعت مالي و عبادت بدني و پرستشِ قولي و فعلي.

و مکه، خانه‌اي است براي «خدا» و «مردم»، «بيت‌الله» است و { وُضِعَ للناس }.

کعبه خانه‌اي است براي «قيام» نه خوابيدن، { قياماً للناس } و براي سعي، نه سکون.

در زيارت حج، سلاح انديشه و نيروي عشق، در کنار همند.

و حج، فراموش کردنِ «خود» در راه «خدا» است.

ذوب شدنِ «من»ها در «ما» است.

و زائر اين خانه، به خلوص و عبوديّت مي‌رسد.

مدينه، شهر پيامبر

مرا تنهايي و آه و فغان، به

 

سوي «يثرب» سفر بي‌کاروان، به

کجا مکتب، کجا ميخانة شوق

 

تو خود فرما مرا، اين به، که آن به

  (اقبال لاهوري)

از سفر حج برگشته‌ايم و ديدار ديار يار، و زيارت «بيت‌العتيق» و مسجدالحرام و حرم خدا.

مي‌خواهيم از «مکه» به زيارت «مدفون مدينه» برويم، تا به پيامبر «جفا» نکرده باشيم و «وفا» نشان دهيم که خود فرموده است: «هرکس حجّ بگزارد و مرا زيارت نکند، بر من «جفا» کرده است» ـ مَنْ حَجّ وَلم يَزُرني فَقَد جَفاني.[31]

در فصل پيش، در مکه بوديم،

خاستگاه اسلام را ديديم، و «مطلع الفجر» قرآن را، و محلّ نزول وحي نخستين را، و سرچشمه را، زمزم ايمان را، کوثر توحيد را، رمز وحدت را، قبلة مسلمين را... .

اينک، به «مدينه» مي‌آييم، که تداوم همان مسير است،

که بازتاب همان جلوه و دامنة آن چکاد، و ثمرة آن بذر است، شاخة آن «شجرة طوبي» است که از قبله‌گاه مسلمين ريشه گرفت.

مدينه، شهر پيامبر است،

شهري که رسول‌خدا، ده‌سال از عمر خويش را در اين ديار گذرانده است،

شهر مهاجر و انصار، شهر اوس و خزرج، شهر «بدر» و «اُحد» و «احزاب»، شهر «بقيع» و مسجدالنبي و کوچة بني‌هاشم.

شهري که با وحي و نزول قرآن آباد شده است و محلّ فرود و عروج جبرئيل و فرشتگان بوده است. در و ديوارش، زمين و فضايش مقدّس است و تربت پاکش، پيکر پيامبر را در بر دارد.

شهري که مرکز نشر و گسترش اسلام بوده و به‌خاطر رسول‌الله، شايستة هرگونه حرمت‌گزاري و تقدير و تقديس است.

شهري که ديوارهايش، کوچه‌ها و گذرهايش، يادآور دوران حيات پيامبر و ائمه است (گرچه حکومت‌هاي وهّابي تا آنجا که توانسته‌اند آثار را زدوده و از بين برده‌اند).

شهري که پيامبر به سويش هجرت کرد و آنجا را خانة خويش قرار داد، فرائض و احکام خدا را در همين‌جا بيان کرد، با دشمنان خدا از همين پايگاه، جهاد کرد.

تاريخ مجسّم صدر اسلام

در مدينه، فقط با يک شهر قديمي ـ گرچه آراسته به مظاهر تمدّن جديد ـ روبرو نيستيم. بلکه با تاريخ اسلام مواجهيم، با فرهنگ قرآني و صدر اسلام روبرو هستيم. مدينه تجسّمي از بسياري حوادث تلخ و شيرين است که در صدر اسلام اتفاق افتاده است.

اگر با ديدة بصيرت بنگريم و با گوش جان به نواي اين شهر، دل بسپاريم، اين شهر با ما سخن‌ها دارد.

مدينه گوياست، مدينه شاعر است، مدينه قصّه‌گوي کهن است.

مدينه مدفن پيغمبر ماست

 

که خاکش سرمة چشم ترِ ماست

مدينه مهبط جبريل بوده است

 

مدينه مرقد چهار اخترِ ماست

مدينه سرفراز و سربلند است

 

مدينه داغدار و دردمند است

زديوار و زمين و کوچه‌هايش

 

صداي نالة زهرا بلند است

مدينه، «مدينةالنبى» است. شهر پيامبر:

در جاي‌جاي اين شهر، آثار گام پيامبر را مي‌بيني، در اين شهر آهسته قدم بردار، که قدم جاي پاي پيامبر مي‌گذاري.

با تأمّل و درنگ در اين شهر به زيارت بپرداز، که با يادگارهاي معنوي پيامبر روبرويي.

به توصيه و رهنمود مرحوم نراقي:

«در مدينه، هنگام زيارت، به يادآور، راه رفتن و قدم برداشتن پيامبر(ص) را در گذرگاه‌هاي اين شهر. به‌يادآور وقار و آرامش پيامبر را و خشوع و خضوعش را در پيشگاه عظمت پروردگار تصوّر کن و به يادآور که چگونه خداوند، ياد بزرگ و معرفت والاي خود را در قلب آن حضرت جاي داد و ياد آن حضرت را در کنار ياد خدا نهاد و کلام خود را بر او نازل کرد و «روح‌الأمين» و فرشتگان مقرّب ديگر را بر او فرود آورد... آنگاه به ياد بياور منتي را که خداوند بر اصحاب او نهاد و آنان را به همنشيني و ديدار چهره‌اش و شنيدن کلامش موفّق ساخت و افسوس بخور بر اينکه توفيقِ زيارت او را نداشته‌اي.

آنگاه با تضرّع، از خداوند بخواه که در آخرت، از همينشيني با آن حضرت محرومت نسازد و در اين باره، اميد فراوان داشته باش، چرا که خداوند، نعمت ايمان را به تو ارزاني داشته و به خاطر «زيارت» او و شوق ديدارش تو را از خانه به سوي مزار او بيرون آورده است...».[32]

درک موقعيت، بيشتر در جهت پيدا کردن «حال» کمک مي‌کند و دانستن جزئيات و خاطرات و حوادث تاريخي مربوط به هر زيارتگاه و هر شهر، سبب مي‌شود که زائر، از زيارتش و مسافر از سفرش، لذت معنوي بيشتري ببرد.

در مدينه نيز اينگونه بايد باشي. بايد بداني که در کجايي و به کجا آمده‌اي و بر سر اين آب و خاک شهر مقدس، چه آمده و چه گذشته است.

تاريخ اينجا کمک خوبي به تو مي‌کند. شناخت مدينه و اطرافش و حوادثش... الهام‌بخش است.

«...آنگاه سفري به خيبر، اين درّة خاموش و بکري که همچنان مانده که در چهارده قرن پيش بوده است و در سکوت اسرارآميز عميق نخلستان‌هاي مرطوب آن، مي‌تواني قلعه‌هاي يهود را بر فراز کوه‌هاي بلند پيرامونت ببيني و يکايک را بشناسي و فرياد رعدآساي علي(ع) را که هنوز در اين سکوت پرخاطرة دره طنين‌انداز است بشنوي و آثار او را به چشم سر ببيني، چشمة علي را و مسجد علي را که پايگاه نظامي او بوده است در شيب تند قلعة مرحب و قلعه‌ها را که هنوز نمودار است و خانه‌هاي متروک و نخلستان‌هاي خلوت خيبر را... و نقشة دقيق صف‌آرايي جنگ‌ها را و صحنه‌ها را و جبهه‌ها را که در آن سرگذشت‌ها بر روي سرزمين‌ها در بدر و احد و خيبر و حنين و مکه... پياده شده است. و در مدينه ده‌روز با پيغمبر زندگي کني و هرجا که او رفته است بروي و همه‌جا علي(ع) را نيز ببيني و بيابي و يکايک اصحاب را... . و حتي خانه‌هاي اصحاب را و همه‌جا در مدينة حال، گذشتة مدينه را... .

و اگر بتواني، هر جايي را در اين شهرها و کوه‌ها و صحراها که از او خاطره‌اي دارد و نقشه‌هاي دقيق جبهه‌هاي بدر و احد و خندق و بني‌قريظه و خيبر و فتح و حنين و طائف و... محلة بني‌هاشم در مکه و مدينه و مسجدالنبي و خانه‌هاي يکايک همسرانش و خانة فاطمه در مدينه و خانة خديجه و ابوطالب و مولد فاطمه و نشانه‌هاي دقيق خانه‌هاي ائمه و اصحاب، و نيز محلة نشيمن دشمنان بزرگش در مکه... آنچنان که بتوان در وضع دگرگون شدة مکه و مدينه و طائف امروز، تصوير دقيق محيط شهر و زندگي اجتماعي و خانوادگي پيامبر را در ذهن مجسّم ساخت و تاريخ را زنده ديد و خود را در آن زمان و مکان و اوضاع و احوال که با جان ما پيوند دارد، حسّ کرد...».[33]

مزارهاي مدينه

گرچه هدف از بحث ما در اين نوشته، خود زيارت و فلسفه و سازندگي‌هاي آن است نه تاريخچة مزارها و نه جغرافياي شهرهاي زيارتي، ليکن دانستن اين خصوصيات، در بهره‌وري از زيارت مؤثرتر است و آنکه براي زيارت به مدينه يا هر شهر مقدس ديگر مي‌رود، اگر بداند که در آنجا چه کساني مدفونند و چه گوهرهاي تابناکي در زير خاک خفته‌اند و چه خورشيدهاي الهام‌بخشي به فروغ‌افشاني در اعصار و قرون وبراي نسل‌ها مشغولند، سود بيشتري از زيارت خواهد برد.

در مدينه، غير از حرم خود پيامبر که مدفن آن وجود پاک و آن دُرّ يکتاي وجود است، و غير از قبر بي‌نشان حضرت‌فاطمه(س) که به‌قول معروف و مشهور، در همان «روضة نبوي» است، قبرستان بقيع وجود دارد. گرچه پس از استيلاي وهّابي‌ها بر عربستان، آثار و بقايا و قبه‌ها و مزارهاي زيادي را در مکه و مدينه از بين برده و اهانت‌ها نمودند،[34] ليکن قداست و حرمت اين مزارها و مشاهد، نزد هر مسلمان قدرشناس و اهل معرفت همچنان باقي است.

در قبرستان بقيع، غير از مزار و مدفنِ ساده و غريب چهار امام معصوم شيعه (امام‌حسن‌مجتبي، امام‌زين‌العابدين، امام‌باقر و امام‌صادق(ع)) قبر اين چهره‌هاي گرامي نيز وجود دارد:

عبدالله پدر پيامبر، عباس عموي پيامبر، ابراهيم پسر پيامبر، صفيه عمة پيامبر، زينب و ام‌کلثوم و رقيه دختران پيامبر، فاطمة زهرا (طبق بعضي نقل‌ها)، حليمة سعديه داية پيامبر، فاطمة بنت اسد مادر اميرالمؤمنين، عقيل برادر اميرالمؤمنين، تعداي از همسران رسول‌خد(ص) و تعدادي از صحابه و تابعين، همچون: مقداد، جابر بن عبدالله انصاري، مالک‌اشتر، عثمان بن مظعون، سعد بن معاذ، ابن‌مسعود، محمد حنفيه و... .[35]

اندوه بي‌پايان مسلمانان دلسوخته و شيعيان عاشق، در اين است که در زيارت بقيع، با منع و بي‌حرمتي و هتّاکي مواجهند، و نه‌تنها مجاز نيستند که از نزديک، اداي احترام کنند و در تجليل و تعمير قبور بکوشند، بلکه به شدّت هم طرد مي‌شوند. اين هم مظلوميت ديگري است براي حق و عدالت. و بقيع، همچنان غريبانه، زير تابش خورشيد قرار گرفته است.

بقيع ما نشانش بي‌نشاني است

 

بقيع ما گلستان نهاني است

درون شب در اين گلزار خاموش

 

چراغش نور ماه آسماني است

بقيع دلخراش ما در اين جاست

 

قبور اولياي ما، در اين جاست

درونش قبر بي‌نام و نشاني است

 

که مي‌گويند آنجا قبر «زهرا» است

در اطراف مدينه، در «ربذه»، قبر ابوذر غفاري است، آن صحابي پاکباز شهيد، و در جاي ديگر مدفنِ «محمد نفس زکيه» است.

در کنار کوه «اُحد»، آنجا که جنگ معروف پيامبر با مشرکين اتفاق افتاد، شخصيت‌هاي بارزي چون: حمزة سيدالشهدا، عبدالله بن جحش، مصعب بن عمير، حارث بن انس، رفاعه، حنظله و شهداي ديگر اُحد که تعدادشان به هفتاد مي‌رسد مدفونند.

در احاديث ما، هنگام زيارت مدينه به ديدار اين آثار و نشان‌ها دستور داده شده است. در حديثي امام‌صادق(ع) به يکي از اصحاب مي‌فرمايد:

«در مدينه، از مسجد «قُبا» شروع کن، در آن نماز و دعا بخوان، در محلّ سکونت و نمازخانة پيامبر نماز بگزار. به‌سوي اُحد رفته و در مسجد آنجا نماز بخوان و بر مدفن «حمزه» بگذر و بر او سلام بده، بر قبور شهدا بگذر، کنار آنها ايستاده و بگو: «سلام بر اهل ديار، شما پيشاهنگ ماييد و ما به‌شما خواهيم پيوست...».[36]

زيارت قبور اولياي دين، هم از جنبة اخلاقي و تربيتي سازنده است و هم براي آخرتمان ذخيرة جاويد است. پيامبر اسلام فرموده است: «هرکس حسن بن علي(ع) را در بقيع زيارت کند، گامش بر صراط استوار خواهد بود، آن روز که قدم‌ها مي‌لغزند...».[37]

بر درگه و آستان «احمد»

مران از در، که مشتاق حضوريم

 

از آن دردي که دادي، ناصبوريم

بفرما هرچه مي‌خواهي بجز صبر

 

که ما از وي دو صد فرسنگ، دوريم

(اقبال لاهوري)

«قبّة خضراء»، که بر مرقد پيامبر است، نگين درخشان «مدينه» است.

اعتبار و شرف مدينه، به اين است که حبيب خدا و رسول آخرين و شفيع امت در آن است. گنبد سبز حرم، نشان آن معنويت و عرفان نبوي است که جاذبه‌اش دل‌ها را مي‌ربايد. آرزوي ديرينة هر مسلمان و عشق برتر آحاد امت آن رسول، آن است که روزي به زيارتِ آن مرقد پاک و آن تربت مبارک نائل شوند.

جلوة وجود آن حضرت، از وراي بيش از هزار و چهارصدسال مي‌درخشد و ديده‌ها را جذب و خردها را مدهوش و جان‌ها را شيفته مي‌سازد.

زيارت آن پيامبر، فرض مسلماني و شرط ادب و مقتضاي عقل و فرمان عشق است.

عده‌اي کوته‌فکر و مغرض و کم‌مطالعه در طول قرن‌هاي گذشته ـ و به‌دنبالش تا امروز هم ـ با ايجاد شک‌ها و وسوسه‌ها و آشوب‌هاي فکري، از مسائلي همچون زيارت انتقاد کرده و آن را با روح اسلام و توحيد، ناسازگار دانسته‌اند و از اين راه به شيعه تاختند و تشيع را متهم به افکار شرک‌آلود کرده‌اند.

در برابر اضلال‌ها و سفسطه‌ها و وسوسه‌هاي اين شياطين اغواگر اِنسي، علماي شيعه با شهابِ قلم به ردّ و رجم اين شياطين پرداخته‌اند و پاسخ‌هايي دندان‌شکن، در دفاع از حق داده‌اند. چرا که مقتضاي شرف و لازمة پاسداري از ايمان و مرزباني ارزش‌هاي والاي تشيع و عقايد ارجمند و مسلم شيعه اين بوده است.

قهرمانان اين ميدان بسيارند، که يکي از چهره‌هاي درخشان و يلان نستوه و چيره‌دستِ اين صحنه، مرحوم «علامة اميني» است.

اين محقّق مصلح و نويسندة بزرگ اسلام، مسأله را از نظر دليل‌هاي عقلي و نقلي و سندهاي حديثي و تاريخي اثبات کرده و سفارشات پيامبر را دربارة زيارت و مشروعيت و استحباب آن بيان نموده و اين موضوع را از جهات گوناگون مورد بحث دقيق و عميق و علمي و گسترده و مستند قرار داده است.

عناوين بحث مرحوم اميني در «الغدير» چنين است:

1ـ احاديث وارده دربارة زيارت قبر پيامبر

2ـ سخناني از بزرگان و علماي مذاهب چهارگانة تسنن پيرامون زيارت قبر پيامبر

3ـ آداب زيارت

4ـ متن زيارت‌هايي براي پيامبر و دعا در کنار قبر مطهر وي

5ـ تشويق به زيارت قبور و...[38]

در اين نوشتة مختصر، مجال بيان گسترده دربارة فضيلت و آداب زيارت آن حضرت نيست. فقط به چند نمونه از احاديث فراواني که در مجموعه‌هاي حديثي شيعه و عامّه نقل و ياد شده است اشاره و اکتفا مي‌کنيم:

پيامبر اسلام:

«هرکس مرا يا يکي از ذريه‌ام را زيارت کند، من هم روز قيامت، زيارتش کرده و از هراس‌هاي آن روز، نجاتش مي‌دهم».[39]

مرحوم صاحب جواهر از اين حديث، استحباب زيارت غيرمعصومين را از ذرية پيامبر استفاده نموده است.[40]

و در جاي ديگر هم گفته است: مستحب است زيارت صحابة برگزيدة پيامبر، همچون سلمان فارسي در مدائن و عمار ياسر در صفّين و ابوذر در ربذه و حذيفه و همانند آنان و شهدا، خصوصاً جعفر بن ابي‌طالب در «مؤته»، و قبر پيامبران، هرجا که دفن شده‌اند...».[41]

امام‌باقر(ع):

«زيارت قبر پيامبر، برابر با پاداش يک حجّ مقبول، همراه با پيامبر است».[42]

امام‌صادق(ع):

«زيارة قبر رسول‌الله و زيارة قبور الشهداء وزيارة قبر الحسين تعدل حجة مبرورةً مع رسول‌الله». [43]

«زيارت قبر پيامبر و زيارت قبور شهداء و زيارت قبر حسين، برابر با حجّ مقبول در همراهي پيامبر است».

پيامبر اسلام(ص):

«يا علي! هرکس مرا يا تو را، يا دو فرزندت ـ حسن و حسين ـ را، در حال حياتمان يا پس از مرگمان زيارت کند، ضامن مي‌شوم که او را از هول و حشت‌هاي قيامت خلاص کرده و در درجات خويش، همراه خود سازم».[44]

امام‌صادق(ع):

«در حرم پيامبر، برترين جايي که نماز در آن خوانده شود نزديک قبر است، هرگاه وارد مدينه شدي و به مسجد پيامبر رفتي، از قبر پيامبر شروع کن، بايست و بر پيامبر سلام بده و بر رسالت و بلاغ، بر او گواهي ده...».[45]

که اين، تحکيم و تجديد ميثاق امت با پيامبر است.

پيوند حجّ و زيارت با رهبري

  «تماميت حج، ديدار امام است»

(امام‌باقر(ع))[46]

در مسألة ترويج و احياي فرهنگ اهل‌بيت(ع) از جمله سنگرها و پايگاه‌هايي که مي‌توانست ـ و بايد ـ نقش عظيم و سرنوشت‌سازي داشته باشد، «حج» و زيارت خانة خدا بود.

اعتقاد داشتن به امامت ائمة معصوم، و التزام به رهبري آنان، در همة ابعاد مکتب و فروعِ دين، نقش اساسي دارد و مسائل اسلام، تنها در ارتباط با امامت، و اعتقاد به رهبري و ولايتِ امام معصوم يا جانشينان اوست که در جهت صحيح خويش، سير مي‌کند، ولي از اين ميان، به فريضة بزرگِ «حجّ» مي‌پردازيم که با بحث «زيارت»، تناسب و پيوند دارد و «مکه»، خود، يکي از زيارتگاه‌هاي بزرگ اسلامي است و کعبة مقدس و حرم خدا و رسول، از مزارهاي بسيار شريف و پرارج، در نظر همة مذاهب و فرقه‌هاي اسلامي و مليت‌هاي مختلف اين «امت عظيم» است.

امام و وليّ خدا است که مي‌تواند با دادنِ جهت صحيح به حج، اين تجمّع بي‌نظير و کنگرة عظيم سالانه را به کانوني فعّال، در جهت هدايت و وحدت مسلمين و اتحاد قوا و صفوف و قلوب، در برابر دشمن، تبديل کند و از آن، مرکزيّتي براي رشد فرهنگ ديني و تعليمات اسلام پديد آورد.

حضرت امام‌خميني+ در مورد ابعاد سياسي و اجتماعيِ عباداتي همچون «نماز» و «حج» که مربوط به زندگي دنيوي انسان‌هاست، مي‌فرمايد:

«...مسلمانان، از جهات اجتماعي ـ سياسيِ اين عبادات، غافل شده‌اند و به‌خصوص در اجتماع حج، که مهبط وحي و خاستگاه اسلام است از برکات اين تجمع، متأسفانه غافل شده‌اند. اجتماعي که شارع مقدس اسلام، به آساني و به صورتي فراهم کرده که براي ملت‌ها و دولت‌هاي ديگر، جز با تلاشي بزرگ و صرف بودجه‌اي هنگفت، امکان‌پذير نيست. و اگر مسلمين، رشد سياسي و اجتماعي داشتند، از راه تبادل افکار و تفاهم و انديشيدن در نيازهاي سياسي ـ اجتماعي و قوانين اقتصادي و حقوقي و اجتماعي و سياسي به حلّ بسياري از مشکلات و مسائل مورد ابتلاي خود موفق مي‌شدند و آنگاه، ديده مي‌شد که اسلام، بر خلاف تصوّر بسياري از جوانان و بلکه پيرمردان اسلام، که تحت تأثير تبليغات شوم و مسموم و مستمرّ بيگانه و عمّالشان در طول تاريخ قرار گرفته‌اند، تنها در عبادت و اخلاق، خلاصه نمي‌شود. اين تبليغات دامنه‌دار اجانب، براي آن بوده است که اسلام و منتسبين به اسلام را از چشم جوانان و دانشجويانِ علوم جديد، بيندازند...».[47]

حج، تنها يک عبادت نيست که به هر صورت، انجام گيرد. فلسفه و اهداف اين مناسک مهم، اگر درست شناخته و پي‌گيري و پياده شود، آنگاه، «ادا» شده است. در حج، مهم، «اقامة» آن است، برپا داشتن!

سفارش اميرالمؤمنين(ع) به «قثم بن عباس» که از طرف آن حضرت، حکمفرماي مکه بود، اين است که:

«فَأقِمْ لِلناسِ الحجَّ وذَکِّرهُمْ بايّام اللهِ».[48]

حج را براي مردم برپاي دار، و آنان را به ياد «ايام‌الله» بيانداز.

يادآوري و احياي ايام الله، در کنار اقامة حج و برپايي اين مراسم بيان شده است، توجه به سازندگي اين دو کار، مهم است.

پس، روح حج، امامت است و اين عبادت، تنها در پيوند با رهبري است که سياست صحيح قرآن را پياده خواهد کرد و کعبه، { قياماً للناس } خواهد شد و منافع و سودهاي عظيم اين فريضة الهي، عايد مسلمانان خواهد گشت.[49]

«حج»، عبادتي سياسي

پيش از پرداختن به پيوند «حج» با «امامت»، نگاهي به بُعد سياسيِ حج بيفکنيم.

هدف، صرفاً برداشت سياسي از حج و نگاه به آن فقط از «زاوية سياست» نيست. حج، بيش از هرچيز، درونماية توحيدي و تأثير تربيتي و عرفاني و آموزش اطاعت و تعبّد دارد، و بازآفريني خاطرة ابراهيم بت‌شکن و عشق و اخلاص و ايثار او در راه خداست و حضور، در کلاسي است که انبياي بزرگ و اولياء الله، آموزگار آن هستند، عامل تقويت تقوا و ايمان و مبارزه با نفسانيت و هواپرستي و خودخواهي و غرور و تکبر و دنيادوستي است.

اين بحث، در جاي خود مسلّم است. ليکن، بعد سياسي اين اجتماع عظيم، به‌خصوص در رابطه با رهبري، نبايد مورد غفلت قرار گيرد. که اگر حج، فاقد اين بُعد باشد، آن سود لازم را نخواهد داشت و نيروي عظيمي که در حج، متمرکز و متبلور مي‌شود، هدر و هرز خواهد رفت.

در اين باره بهتر است قسمت‌هايي از سخنان امام امت را نقل کنيم، تا به بحث اصليِ خويش برسيم. چرا که کلامِ امام، امامِ کلام‌هاست و سخن او نيز، همچون خودش، حجت و سند و معيار و ميزان است.

امام+، در بعد سياسي فريضة حج مي‌فرمايد:

«اين مکه، اين مشعر، اين منا، اين عرفات، همه‌اش يک مسألة سياسي است. ممکن است عبادت باشد، در عباداتش هم سياست است، سياست هم عبادت است».[50]

«مجتمع، هم يک مجتمع سياسي است که بايد اشخاصي که از اطراف مي‌روند، از ممالک مختلف مي‌روند، مسائل را با هم طرح بکنند، مسائل مسلمين را طرح بکنند...».[51]

«...اجتماع حج، از امور بسيار سياسي اسلام است که تمام طبقات مستطيع، که هر جاي ايران اسلامي هستند، هر جاي ممالک اسلامي هستند، جمع شوند در هر سال در يک محلّي، ...اين اجتماعات، اجتماعاتِ سياسي است، اجتماعي است، بايد در اين اجتماعات، گويندگان، نويسندگان همة بلاد مسلمين در آنجا مسائل اسلام را، مسائل بلاد مسلمين را، گرفتاري‌هايي که دارند... بايد چه کنند».[52]

«...جهات سياسي زيادي در اجتماعات، جماعات و جُمعات و خصوصاً اجتماعِ گرانبهاي حج مي‌باشد که از آن جمله، اطلاع بر گرفتاري‌هاي اساسي و سياسي اسلام و مسلمين است، که با گردهمايي روحانيون و روشنفکران و متعهّدان زائر بيت‌الله‌الحرام ممکن است طرح، و با مشورت، از راه‌حل‌ها مطّلع، و در بازگشت به کشورهاي اسلامي، در مجتمع‌هاي عمومي گزارش داده و در رفع آنها کوشا شوند...».[53]

امام امت، ضمن راهنمايي‌هايي که در جهت اهداف و محتواي سياسيِ حج دارد، در تبيين اينکه از حج، چه استفاده‌هاي تبليغي و سياسي ـ اجتماعي مي‌توان برد، مي‌فرمايد:

«...بايد در اين اجتماع عظيم الهي که هيچ قدرتي جز قدرت لايزال خداوند، نمي‌تواند آن را فراهم کند، مسلمانان به بررسي مشکلات عمومي مسلمين پرداخته و در راه رفع آنها با مشورتِ همگان، کوشش کنند...».[54]

و خطاب به حاضران آن ميقات عظيم و کنگرة شکوهمند، مي‌گويد:

«...همة شما، اي زائران بزرگوار بيت‌الله‌الحرام، که از چهار سوي عالم، به‌طرف خانة خدا، مرکز توحيد و محلّ وحي، و مقام «ابراهيم» و «محمد»، اين دو ابر مرد بت‌شکن و پرخاشگر بر مستکبرين شتافتيد، ...حال، بشناسيد اين مشاعر بزرگ را، و مجهّز شويد از مرکز بت‌شکني، براي شکستن بت‌هاي بزرگ، که به صورت قدرت‌هاي شيطاني و چپاولگران آدمخوار درآمده‌اند و از اين قدرت‌هاي تهي از ايمان نهراسيد و با اتّکال به خداي بزرگ، در اين مواقف عظيمه، پيمان اتحاد و اتفاق در مقابل جنود شرک و شيطنت ببنديد...».[55]

الله اکبر... شگفت سخني است و بزرگ پيامي!

راستي وقتي که فقيهي بزرگوار و آگاه و بيدار، اينگونه ابراهيم‌وار، تبر برداشته و به‌ جانِ بت‌هاي پوشالي قرن افتاده باشد، حج هم در مسير خود، هدايتگر افکار و مؤلف قلوب خواهد شد... الحمدلله، بر اين نعمت عظمي.

اين، خود يکي از نمونه‌هاي امامت و رهبري اصيل، در شئون اسلامي ـ و از جمله حج ـ است که خدا بر ما منت نهاده است.

باز هم بشنويم از زبانِ اين هادي امت، که زلال معارفِ دين است:

«...از همه بالاتر، در هر سال يک‌مرتبه اجتماع در حج که از همة بلاد اسلامي، اشخاصي که مستطيع هستند، واجب شده است بر آنها که مجتمع شوند و بايد در آنجا مسائل اسلام، در آن مواقفي که در حج هست، در عرفات، به‌خصوص در منا، و بعد در خود مکة مکرمه و بعد در حرم رسول‌اکرم، اين مواقفي که در آنجا هست، در آنجا مردم مطلع بشوند از اوضاع مملکت و از اوضاع تمام کشورهاي اسلامي، و در آنجا بالحقيقه، يک مجلس عالي است و يک اجتماع عالي براي بررسي تمام اوضاع تمام کشورهاي اسلامي».[56]

حضرت امام، در پيام ديگري، وظايف حجاج را بيان فرموده است. از جمله اينکه:

«...بر دانشمندان و معمّمين لازم است مسائل اساسي سياسي و اجتماعيِ خود را با ديگر برادران در ميان بگذارند و در رفع آن، طرح‌هايي تهيه کنند».[57]

آنچه سبب عدم استفادة از حج شده است، نشناختن فلسفة اجتماعي ـ سياسيِ اين اجتماع عظيم امت مسلمان است. در واقع، چيزي که امام، از آن به «گم کردن حج» تعبير مي‌کند و ضرورتِ بازيابي و پيدا کردن حج را مطرح مي‌سازد:

«...مسلمين، اگر حج را پيدا کنند، آن سياستي که در حج به‌کار رفته از طرفِ اسلام، همان را پيدا کنند، کافي است براي اين که استقلال خودشان را پيدا کنند».[58]

امام امت، خود در اين رابطه کوشيد تا از طريق پيام‌هاي خود در ايام حج به زائران خانة خدا و نيز در سخنراني‌هاي خود، صداي مظلوميت امت مسلمان ايران را به گوش جهانيان برساند و آنان را در مبارزه با دشمنان قرآن و مسلمين به همبستگي و اتحاد وادارد و حج را به کانون و پايگاهي براي مبارزه عليه استکبار و کفر جهاني تبديل سازد.

چه سکويي رفيع‌تر از مواقف حج؟! و چه بلندگويي رساتر از مسجدالحرام و منا و عرفات!..

امام، چه خوب و صريح و ظريف و عميق، انگشت روي نقاط حسّاس و سرنوشت‌ساز مسائل گذاشته، براي آگاهي بخشي و منفعت آفرينيِ «زيارت کعبه» براي مصالح مسلمين، مي‌گويد:

«...اي مسلماناني که در کنار خانة خدا، به دعا نشسته‌ايد، به ايستادگانِ در مقابل آمريکا و ساير ابرقدرت‌ها دعا کنيد...».[59]

و با اظهار شگفتي از خاميِ روحاني‌نمايان وابسته به حکّام جور، نسبت به مسائل اسلام، مي‌فرمايد:

«...نمي‌دانم ائمة جماعت حرمين شريفين، از اسلام چه برداشت کرده‌اند و از حج بيت‌الله الحرام که سرتاسر آن مشحون به سياست، و سرلوحة آن، قيام انسان‌ها به قسط و رفع ستمگري‌ها و چپاولگري‌هاست که سياستِ کلّيِ انبياي عظام و خصوص، حضرت رسول خاتم(ص) است، چه فهميده‌اند، که زائرين حرمين شريفين را به اسم اسلام از دخالت در سياست و حتي از شعار عليه اسرائيل و آمريکا منع مي‌کنند؟...

اگر دولت حجاز از اين فريضة عبادي سياسي که هر سال در مواقف کريمة حرمينِ شريفين، با حضور ميليوني مسلمانان تشکيل مي‌شود استفادة سياسي اسلام مي‌نمود، احتياج به آمريکا و هواپيماهاي «آواکس» آن و ساير ابرقدرت‌ها نداشت...

در مرکز سياست اسلام، مسلمين به حکمِ «وعّاظ السلاطين» با دخالت در سياست، بلکه با شعار عليه دشمنان خونخوار قرآن کريم و اسلام عزيز، مجرم شناخته مي‌شوند و به حبس و شکنجه کشيده مي‌گردند...

از حجاج بيت‌الله الحرام تقاضا داريم که براي پيروزي اسلام، در مواقف شريفه دعا کنند و پيام ملت ايران و نداي «يا للمسلمينِ» اين امّت مظلوم را به کشورهاي خود برسانند...».[60]

در همين پيام است که امام امت، با اشاره به محتواي آگاهي‌بخش و وحدت‌آفرين و بيدارگر حج، اظهار تأسف مي‌کنند از اينکه:

«...ملاذ و ملجائي چون حرمين شريفين، که در عهد رسول‌خد(ص) مرکز عبادت و سياست اسلامي بوده و پس از رحلت آن بزرگوار، مدت‌ها نيز چنين بوده است و طرح فتوحات و سياست از آن دو مرکز بزرگ سياسي عبادي ريخته مي‌شده است، اکنون به‌واسطة کج‌فهمي‌ها و غرض‌ورزي‌ها و تبليغات وسيع ابرقدرت‌ها، کار را به آنجا بکشانند که دخالت در امور سياسي و اجتماعي، که مورد احتياج مبرم و از اهمّ امور مسلمين است، در حرمين شريفين، جرم شناخته شود... جرم اين مسلمانان، شعار بر ضدّ آمريکا و اسرائيل، اين دشمنان خدا و رسول بوده است...».[61]

از بيانات فراوان امام امت+ در بعد سياسي حج و دستورالعمل‌هاي وي در بهره‌برداري صحيح از اين فريضه، به همين مقدار ـ هرچند به طول انجاميد ـ بسنده مي‌کنيم.[62]

اين همه، براي نشان دادن اين جهت در حج بود که: مرتبط است با وضعيت اجتماعي و سرنوشت سياسي مسلمين.

حاکم بر حق اسلامي هم نمي‌تواند نسبت به آن بي‌تفاوت باشد.

از اين‌رو، حج، براي احياي امر ائمه و نشر حق و دفاع از فضيلت‌ها و مبارزه با طاغوت‌ها، سنگري براي رهبري و ولايت است.که هم امام مسلمين به آن توجه دارد و هم پيروان قرآن بايد از آن، در جهتِ حق، بهره بگيرند.

تماميّت حجّ و ديدار با امام

حج، بايد پيام‌آور وحدت و بيداري و تحکيم کنندة آثار و اخبار و طرح‌ها و برنامه‌هاي ديني و فرهنگي در «خطّ امامت» و داراي بهره‌هاي سياسي و اجتماعي باشد وگرنه حج، حج نخواهد بود.

اين اهداف، در زيارت حج، هم از طريق برخورد عيني و رابطة حضوري با امام معصوم در مراسم حج تحقق پيدا ميکند، ‌هم به ملاقات و ديدار امام رفتن در ارتباط و در پي اين سفر عظيم و الهي و هم با الهام‌گيري از فرهنگ اهل‌بيت و علوم و معارف معصومين(ع) از رهگذر اين زيارت، و هم از راه تبعيّت از جانشينان بر حق و شايستة ائمه، در عصر غيبت حجت خدا.

شناخت شيوة عمل و سيرة ائمه در اين موضوع، ضروري و مفيد است. ببينيم آنان در اين باره چه مي‌کرده و چه مي‌گفته‌اند و رهنمودشان چه بوده است؟

وقتي که امامان معصوم را، وارثان خلف و صالح پيامبر و احياگر سنت آن حضرت مي‌دانيم، روشن است که «معالم دين» و سرمشق عمل و معارف اسلام و چه بايد کردها را هم بايد از آنان بگيريم و بياموزيم. پذيرش امامت و ولايت و هدايت و رهبري آنان، که معلمان پرارج امت اسلام‌اند دين و عبادات و احکام را در مسير حق قرار مي‌دهد.

در واقع، روح اعمال مذهبي و تکاليف شرعي، ولايت آنان است.

«ابوحمزة ثمالي» نقل مي‌کند که: امام‌زين‌العابدين(ع) به ما گفت:

ـ کداميک از بقعه‌هاي روي زمين برتر است؟

گفتم: خدا و رسولش و فرزند رسولش داناترند.

فرمود: آگاه باش! که با فضيلت‌ترين محلّ، بينِ «رکن» و «مقام» ـ در مسجدالحرام ‌ـ  است. و اگر کسي به درازاي نهصد و پنجاه سال عمر نوح، با نماز و روزه و عبادت در اين مکان، به سر برد و خدا را در حالي ملاقات کند که بدون ولايتِ ما باشد، آن همه عبادت، سودي نخواهد بخشيد.[63]

روشن است که نمي‌توان «ولايت» را تنها در محدودة محبت قلبي و اعتقاد دروني خلاصه کرد.

اين شناخت و محبت و ولايت، بايد آثار خارجي و تأثيرگذاري در فکر و عمل و اقدام و موضعگيري داشته باشد. اگر تنها به حج آمدن و طواف و سعي بي‌هدف و بدون رابطه با امام و بدون پيوند با رهبري و ولايت باشد، فاقد ارزش است و به طواف و قرباني جاهليت مي‌ماند که تکرار برخي اعمال بيهوده و بي‌محتوا و بي‌جهت و بي‌خط و بدون سازندگي است. اين، سخن و شعار يک هوادار ائمه نيست، سخن خود آن معصومان است که جز با اتکاء به خدا و مکتب، سخني نگفته‌اند.

ابوحمزة ثمالي، مورد ديگري را از زبان امام‌باقر(ع) نقل مي‌کند و مي‌گويد:

امام(ع)، در حالي که در آستانة دري مُشرِف به مسجدالحرام نشسته بود و مردم را در حال طواف مي‌نگريست، به من گفت: اي اباحمزه! اين مردم به چه چيز امر شده‌اند؟

من ندانستم که در پاسخ، چه بگويم.

حضرت فرمود:

«اِنّما اُمِروا اَنْ يَطوفوا بهذه الأحجار، ثُمّ يأتونا فَيُعْلِمونا ولايَتهم». [64]

و در نقلِ «محجة البيضاء»، اين اضافه را دارد که:

«فَيُخبرونا بولايتهم ويَعرضوا علينا نَصرهم». [65]

يعني:

مردم مأمور شده‌اند که اين سنگ‌ها (ي کعبه) را طواف کنند، سپس پيشِ «ما» آمده و ولايت خود را به «ما» خبر دهند و اعلام کنند و ياري خويش را بر ما عرضه بدارند.

مسأله «عرضة نصر» و «اعلام ولايت» و «ديدار با امام» و «اعلان مودّت» و اين قبيل تعبيرات، که در اينگونه روايات آمده است، بسيار آموزنده و جالب است.

الزام مي‌کند که زائران خانة خدا، در آنجا امام را ملاقات کنند و اعلام آمادگي براي تبعيت و اطاعت و ياري بنمايند. يعني اگر نيرويي، امکاناتي، عِدّه و عُدّه‌اي دارند، به اطلاعِ‌ وليّ خدا برسانند، مواضعشان را در اطاعت از رهبري ائمه، صريح و آشکار، بيان کنند تا اگر نيازي به آنان بود، ائمه از وجودشان در مسير اهداف، استفاده کنند.

در حديثي ديگر، «فضيل» نقل مي‌کند که:

در حج، امام‌باقر(ع) نگاه به مردمي کرد که گِرد کعبه طواف مي‌کردند، فرمود:

«در جاهليت هم اينگونه طواف مي‌کردند (يعني بدون هدف و معرفت و شناخت و جهت) اينان امر شده‌اند که کعبه را طواف کنند، آنگاه به سوي ما حرکت کنند و «ولايت» و «مودّتِ» خويش را به ما اعلام کنند و نصرت و ياري خود را به ما عرضه نمايند، ولي چون چنين نمي‌کردند، حج آنان هم چون اعمالِ جاهلي بود».[66]

مرحوم فيض کاشاني در «وافي»، در توضيح اين حديث مي‌گويد:

«معناي سخن امام، اين است که آنان، بدون شناخت مقصود اصلي از آمدن به زيارتِ‌کعبه و طواف خانة خدا چنين مي‌کنند. حضرت ابراهيم وقتي کعبه را ساخت و ذرية خويش را در آنجا ساکن نمود، از خدا خواست که در پاداش آن، دل‌هاي مردم را به سوي ذريه‌اش جذب کند. خدا هم دعايش را پذيرفت و مردم را فرمان داد تا از هرجا به حج آيند و محبت و نصرت و ولايت خويش را بر ذرية او که پيامبر و اولادش هستند عرضه و اعلام بدارند، تا بدين سبب، نجات يابند و درجاتشان بالا رود و راهي باشد براي شناخت احکام دين و تقويتِ ايمان و يقين. عرضه داشتنِ نصرت به اين است که به آنان بگويند: آيا در کاري از کارها، به ياريِ ما نيازتان هست؟...».[67]

آنچه در اين حديث، محور کلام است، تقويت ايمان و شناخت احکام و اعلام ياري به نفع حق و در رکاب و تحت امر اولاد ابراهيم ـ که ائمة معصومين‌اند ـ مي‌باشد.

مرحوم علامة مجلسي در شرح اين روايت مي‌گويد:

«...از شرايط قبولي حج آنان، اسلام و ايمان است و آنان به‌خاطر نداشتن ولايت، مثل آن است که فاقد ايمان و اسلامند. و در اين، توجه دادن به اين نکته است که علت وجوبِ حج، به حضور امام رسيدن و عرضه کردن ولايت و ياري به آنان و فرا گرفتن احکام از آنان است.

آنگاه دربارة «عرضة نصرت»، مي‌گويد:

«به امامان بگويند: ما از شيعيان شماييم، و آماة ياري‌تان. اگر ما را به خروج و جهاد، يا هر کار ديگر فرمان دهيد، شما را اطاعت مي‌کنيم».[68]

شبيه آنچه که امت آگاه و انقلابي ايران، در ديدارهايشان با رهبر بزرگ انقلاب، حضرت امام‌خميني+، مرتباً عرضة «نصر» و «مودّت» و اعلام حمايت و اطاعت مي‌کردند و با شعار «ما همه سرباز توئيم خميني، گوش به فرمان توئيم خميني» با رهبر خويش، تجديد بيعت مي‌کردند.

در حديث ديگري که همين مضمون نقل شده، راوي، «سدير» است. بنا به نقلِ او، امام‌باقر(ع) پس از انتقادي که از حلقه‌هاي بحث و جلساتي که در مسجد، از سوي «ابوحنيفه» و «سفيان ثوري» و... تشکيل مي‌شد، کار آنان به نوعي جلوگيري از «دين خدا» شمرده و آنان را موانع هدايت، قلمداد کرده، و آرزو کرده است که:

«کاش اينان در خانه‌هايشان مي‌نشستند و مردم مي‌گشتند و کسي را که از خدا و رسول، به آنان خبر دهد، نمي‌يافتند، آنگاه پيش ما مي‌آمدند تا از خدا و رسول به مردم خبر دهيم».[69]

يعني راه آموزش احکام خدا و معارف دين، اهل‌بيت هستند. راهي مطمئن، که دين خدا را به دور از پيرايه‌ها و آرايش‌ها و بدعت‌ها و آراء شخصي به مردم بيان مي‌کنند.

اين مسأله، به‌خصوص در روزگار امام‌محمدباقر(ع) که مذهب‌سازي‌ها و فرقه‌بازي‌ها و جريانات ناسالم فرهنگي و سياسي گوناگون و تبعيّت از آراء و اهواء، رواج بيشتري داشته و براي خيلي‌ها، امر حق و باطل مشتبه مي‌شده و خطّ اصلي را گم مي‌کردند، بيشتر اهميت داشت. و از امام‌باقر(ع) سخنانِ مکرّري در اين زمينه روايت شده است. از «ابوعبيده» نقل شده است که:

«امام‌باقر(ع) وقتي مردم و کارهايشان را در مکه ديد، فرمود: کاري است همچون کارهاي جاهليت! به خدا سوگند، اينان مأمورند که آلودگي‌ها را از خود دور کنند، (اشاره به آية 29 سورة حج: {ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ}) و به نذرهاي خود وفا کنند و بر ما بگذرند و ولايت خويش را به ما خبر دهند و نصرت خويش را بر ما عرضه بدارند».[70]

قرآن کريم، از جملة تکاليف زائران حج را دور کردن و زدودن چرک‌ها و آلودگي‌ها از خويش مي‌شمارد[71] و اين در ساية ديدار با امام ميسّر است که الهام‌بخش خير و تقوا و اخلاق شايسته و معارف والاي دين است و پاک کنندة دل و جان و فکر و ذهن. در آية فوق، امام‌صادق(ع)، کلمة «تَفَث» را به ديدار و ملاقات امام تفسير مي‌کند: «اَلتَفَثُ لقى الأمام، يا: لِقاءُ الامام».[72] چرا که از اين طريق، مناسک حج مسلمين جهت يافته و در مسير سازنده‌تري هدايت مي‌شود.

حضور امام در حجّ

وقتي ديدار با امام در موسم حج، ضرورتي بزرگ و تکليفي کامل کنندة فريضة حج باشد، طبيعتاً بايد امکان اين ديدار هم باشد و امام هم در حج حضور داشته باشد.

هم حضور فکري و فرهنگي و تبليغي، هم حضور شخصي و عيني.

حضور يافتن ائمه در مراسم حج، نشانة ديگري از اهميت سياسي اين تجمع عبادي است. بهره‌گيري از فرصت‌هاي کم‌نظير اين ايام هم با حضور آنان، بهتر و بيشتر ميسّر است. امامان شيعه در مراسم حج، فراوان حضور مي‌يافتند.

سفرهاي متعدّد و پيادة امام‌حسن‌مجتبي(ع) به زيارت خانة خدا[73] و حضور امام‌زين‌العابدين(ع) در حج و شعر معروف فرزدق دربارة آن حضرت، در پيش روي خليفة فاسق، هشام بن عبدالملک، و همچنين مسافرت‌هاي ائمة ديگر و حضورشان در حج، زمينة اين ديدارها را فراهم مي‌کرده است. [74]

«يحيي بن يسار» نقل مي‌کند که:

«ما حج گزارديم، گذارمان به امام‌صادق(ع) افتاد. آن حضرت فرمود: اي حاجيانِ خانة خدا! اي زائران قبر رسول‌الله! اي پيروان آل‌محمّد!.. گوارايتان باد!..».[75]

که مي‌رساند امام، علاوه بر حضور، برخوردهاي تبليغي هم داشته است.

علاوه بر عصر حضور ائمه، در عصر غيبت هم ـ بنا به برخي روايات ـ حضرت‌حجّت# همه‌ساله در مراسم شرکت مي‌کند، هرچند به‌صورتي ناشناس که مردم عادي متوجة آن نمي‌شوند.

محمد بن عثمان ـ يکي از سفراي چهارگانه و نايب خاص امام‌زمان(ع) ـ گفته است:

«واللّه إنّ صاحبَ هذا الأمر يحضُر الموسِمَ کلّ سَنةٍ فَيرى الناسَ وَيعرِفهم ويَرونَهُ ولايَعرفونه».[76]

که گوياي حضور همه سالة امام عصر در موسم حج است، به نحوي که مردم را مي‌بيند و مي‌شناسد و مردم او را مي‌بينند ولي نمي‌شناسند.

امام‌صادق(ع) فرموده است:

«يَفقدُ الناسُ اِمامهم، يَشهدُ الموسم فَيراهُم وَلا يَرَونَهُ».[77]

مردم امام خويش را از دست مي‌دهند ـ در عصر غيبت ـ و او در موسم حضور مي‌يابد و آنان را مي‌بيند و لي آنان وي را نمي‌بينند.

و به عبارتي ديگر از امام‌صادق(ع) اينگونه نقل شده است:

«يَشْهَدُ المَواسِمَ، يَرَى النّاسَ ولا يَرَوْنَهُ».[78]

که به همان معناست.

تماس با امام در حج، اگر به‌عنوانِ متمّم حج و ماية تماميت و کمال اين فريضة الهي بزرگ شمرده شده است، بايد با فراهم بودن زمينه‌اش از سوي خود ائمه باشد.

اينکه امام‌باقر(ع) فرموده است:

«تمامُ الحجِّ لقاء الامام».[79]

خود آن حضرت هم در مراسم و مواقف حج، حضور مي‌يافته است تا امکان اين برخورد و ديدار، ميسّر باشد. گرچه عملاً، به‌خاطر شرايط خاص اجتماعي و سياسي، اين عمل به‌صورت ايده‌آل و مطلوب انجام نمي‌گرفت.

خودِ همين تماس، چه بسا زمينه‌ساز پايه‌ريزي تشکيلات بوده، و برخوردها و رابطه‌ها و شناخت نيروها و بکارگيري عناصر مفيد را در جهت برنامه‌ها، از فوايد جنبي يا اصلي اين «لقاء الامام» بوده است.

اين ايجاد رابطه، حتي به صورتِ غيرمستقيم و با واسطه هم زمينه‌سازي مي‌شد و پيوند غيرحضوري با مکتب اهل‌بيت و خطّ فکري ائمه، فراهم مي‌گشت.

مردمي که از اقصي‌ نقاط ممالک اسلامي آمده‌اند، مي‌بايست در آن ازدحام و شلوغي و حال و هواي مناجات و عبادت و مناسک و... راهي هم به «خطّ ائمه» پيدا کنند، که تصحيح کنندة نظام فکري و عقيدتي، و جهت بخشِ ايمان و عمل مردم در مسير «حق» است.

وصيّت امام‌باقر(ع) را براي اقامة عزاداري و ندبه بر آن حضرت به مدّت ده‌سال در «منا»، نشان دهندة حضور ائمه، حتي در اين شکل، در فريضة حج و هدايت و رهبري فکري ـ مرامي مردمي است. يعني نشان دادنِ «راه»، و نصبِ «علامت» و چراغ راهنما و يادآوريِ اينکه چگونه مي‌توان سراغ ائمه رفت و آنان را فراموش نکرد.

ايام منا، که روز عيد و سرور و برکت است، نه گريه و اندوه و اشک، وقتي در جمع حجاج، گريه سر داده مي‌شود، توجه‌ها به سوي آن کانون جلب مي‌شود. و «...اين خبر را مردم، پس از بازگشت به محل‌هاي خود، به آنها که از اين مواقف دورند نقل مي‌کنند و از اين طريق، به غائبين هم مي‌رسد و حجت بر مردم تمام مي‌شود. ديگر کسي نمي‌تواند عذر و بهانه آورد که نمي‌توانسته به شهري که اقامتگاهِ «حجت خدا» است دسترسي پيدا کند، يا کسي از حجت خدا به او خبري بدهد، يا بگويد که دعوت امام و گمراهي مخالفانش را نشناختم. در اين حال اغلب چنين است که ديگر جاهل قاصر و بي‌خبري باقي نمي‌ماند...».[80]

ولايت، روحِ حجّ

اگر از سنگري استفادة لازم نشود،

اگر گنجي استخراج و مصرف نگردد،

اگر در کنار دريا، گروهي از تشنگي هلاک گردند،

اگر کسي سلاح در دست، زنده اسير دشمن گردد،

جاي بسي دريغ و حسرت است.

حج، چنين سرنوشتي و سرگذشتي داشته و دارد. مگر آنکه روح بيدار زمان، ـ در هر عصر و قرني ـ به بيدارگري بپردازد.

چه حج‌گزاراني که از حج، جز خستگي تن و رنج راه و تباه کردن مال، چيزي فرادست نياوردند. چه سال‌هاي پي در پي و مستمري که از تجمع عظيم حج، فايده‌هاي لازم گرفته نشد و آية قرآن {لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ}، تفسير واقعي خود را نيافت.

و... چه فراوان، سخن امام‌صادق(ع) به عبدالرحمن بن کثير، در طول سال‌ها، مصداق و تحقق يافت، که وقتي از بلنداي کوهي به انبوه حج‌گزاران نگاه کرد، فرمود:

«ما اکثرَ الضَجيجَ وَاقلَّ الحجيج».[81]

ناله‌ها چه بسيار است ولي حاجيان، چه اندک!..

مهم‌ترين هدف در زيارت حج، در زمينة ارتباط و ديدار با امام ـ که قبلاً هم ياد شد ـ و لقاي معصوم، و عرضة ولايت و نصرت، همان جهت يافتن اعمال و مناسک، در مسير خداپسندانه است، که بدون آن، کارهاي عبادي هم لغو و بيهوده و بي‌اجر است.

در روايت از امام‌باقر(ع) نقل شده است که: بر مردم لازم و سزاوار است که اين خانه (کعبه) را زيارت کنند و ما را به‌خاطر بزرگداشتِ خدا، بزرگ بدارند و تعظيم کنند، و ما را در هر جا که باشيم ديدار کنند، مائيم راهنمايان به خدا!...».[82]

اکسير دگرگون‌ساز و روح‌بخش و ارزش‌آفرينِ «ولايت»، در همة امور اسلام، و تکاليف و فروع دين و عبادات، لحاظ شده و شرط قبولي و پذيرفته شدنِ طاعاتِ انسان در پيشگاه خداست و در کتب روايات، باب‌هاي خاصي براي همين منظور، عنوان گشته است که اهل مطالعه مي‌توانند براي اطلاع بيشتر به منابع خاصّ آن رجوع کنند.[83]

به خصوص در مورد حج،‌ که بحث ماست،‌ احاديث فراواني وجود دارد.

«... حج بدون ولايت، و آهنگ کعبه بدون امامت، و حضور در عرفات بدون معرفتِ امام، و قربانيِ بدون فداکاري در راه امامت، و رمي جمره بدون طرد استکبار دروني و بيروني، و سعي بين صفا و مروه بدون کوشش در شناخت و طاعتِ امام، بي‌حاصل بوده و سودي نخواهد داشت. زيرا اگرچه يکي از مبانيِ‌اسلام «حج» است (بُني الاسلامُ على خمسٍ: على الصلوة والزکاة والصوم والحجّ والولاية).[84] لکن هيچ‌يک از نماز و روزه و زکات و حج، همانند ولايت، رکنِ استوار اسلام نيست. لذا، در جوامع روايي آمده که: هيچ دعوتي از طرف خداوند به اندازة دعوت به ولايت و امامت نمي‌باشد (وَلم ينادِ احدٌ مثل ما نودِيَ بالولاية)...».[85]

قبلاً هم حديث‌هايي را نقل کرديم که امام باقر(ع) اعمال کساني را که بدون بصيرت و معرفت و بدون پذيرش يک رهبري صحيح و امامتِ عدل معصوم، بر گِرد خانة خدا طواف مي‌کنند و در مراسم، به صورت يک امر تکراري و تقليدي و بي‌روح، شرکت مي‌کنند، به اعمال دوران جاهليت تشبيه کرده است.

حجّ زنده و سازنده

حجّي که در فکر و عمل فردي يک مسلمان اثر نداشته باشد، بي‌جان است.

حجّي که در وضعيت اجتماعي و سرنوشتِ عمومي مسلمين، نقش مثبت و هدايتگر نداشته باشد بي‌روح است و روح حج، «ولايت» است و در ساية آن است که تک‌تک اعمال و مناسک، جهت و محتوا و خطّ پيدا مي‌کند و اين فريضه، «حيات» و «حرکت» ايجاد مي‌کند و زنده و سازنده مي‌شود.

اگر به خانة خدا رفتن هم در کار باشد، بايد از دري باشد که خدا قرار داده است، و آن در، اهل‌بيتِ پيامبر و معصومين(ع) هستند که طاعتشان فرض، سخن و عملشان حجت، و راه و روش شان، سند و سرمشق، براي تأسّي و پيروي است.

ائمه، فرزندان راستين اسلام و قرآنند.

پيشوايان معصوم، فرزند کعبه هستند (به تعبير امام‌سجاد(ع)) و مگر مي‌توان به ديدار پدر رفت و فرزند را نديد؟!

در تبيين و تحليل سخن امام‌زين‌العابدين(ع) در مجلس يزيد پس از ماجراي کربلا، که خود را فرزند مکه و منا و زمزم و صفا خواند و فرمود:

«اَنا ابنُ مکة ومنا، انا ابن زمزم و صفا...». حضرت آيةالله جوادي آملي، بياني لطيف و ظريف و زيبا دارد، که دريغ است نقل نکنيم. هرچند طولاني است و خلاصه‌اي از آن چنين است:

«....فرزند راستين «مکه»، کسي است که پاسدار روح قبله و مرزبانِ جانِ مطاف باشد. فرزند واقعي «منا» کسي است که به‌منظور حفظ ره‌آورد وحي، از ايثار و نثار خون، دريغ نکند و با فداکاري و قرباني دادن، پيوند خود را با سرزمين قرباني محکم نمايد. مولودِ واقعيِ «زمزم» که در اثر فيض و گوارايي معنوي‌اش مورد علاقة پيامبر گرامي اسلام بود... کسي است که با نثار بهترين و شايسته‌ترين خون به پاي نهال اسلام، آن را بارور کند. و همچنين فرزند راستينِ «صفا» کسي است که در حرم قلبِ او هيچ رجس و رجزي راه نداشته باشد و بر اساس آية تطهير (احزاب 33) از هر رجسي منزّه باشد و از هر تيرگي و آلودگي، پاک باشد و اين انسان کامل، همان امام(ع) است که بدون او، حرمتي براي حرم و مواقفِ آن نخواهد بود. زيرا نه در عرفات، معرفت، و نه در مشعر، شعور، و نه در منا، ذبح عظيم و قرباني باتقوا، و نه در زمزم، نشانة حيات، و نه در صفا، علامت نزهت و صافي، و نه در رمي‌جمرات، رمي شيطان و رجم طاغوت، و نه در حج و زيارت، آيات بيّنات الهي، ظهور نخواهد کرد. و بدون امامت، هيچکدام از آن مواقف، به حسابِ شعائرالله شمرده نمي‌شود... و خلاصه، زائران محروم از شناختِ امامت و ولايت، هرگز «وفد» و مهمان الهي نبوده و از ضيافت معنوي خدا برخوردار نمي‌باشند... زائري که امام معصوم را نمي‌شناسد و امامت را کنار مي‌گذارد و سرپرستي امور مسلمانان جهان را به ياوه مي‌گيرد و رهبري تودة مردم را از حج و زيارت و ديگر فرازهاي عبادي، جدا مي‌داند، و آن را يک امر عادي و در اختيار هر فرد، قرار مي‌دهد، و کرامتي براي هدايت خلق خدا و تدبير امور آنان قائل نيست، در حقيقت، انسان را نشناخته و خود نيز به حريم ارزشمند انسانيت قدم نگذاشته... ـ چنين زائري که با اين ديد به کعبه رفته و با همان ديد، بازگشته، چگونه در مدار توحيد طواف کرده؟ و چطور هرگونه شرک و طغيان را زدوده است؟ در حالي که مجراي فيض خدا را نشناخته و مهمترين عامل تکامل انساني را ناديده گرفته و بهترين سرچشمة زلال و حيات‌بخش را از دست داده است و تشنه‌کام مانده است؟

هرکس امام‌زمان و وليّ‌عصر خويش را نشناسد، مرگ او مرگ جاهليت است... و چون مرگ کسي که امام زمان خويش را نمي‌شناسد، مردنِ جاهلي است، پس زندگي او نيز يک زندگيِ جاهلي بوده و تمام شئون و سنن حياتي او همانند جاهليت سپري مي‌شود؛ قهراً حج و زيارتِ اينگونه افراد نيز، يک حجّ جاهلي بوده و از حجّ توحيدي، سهمي نخواهد داشت...».[86]

اين بُعد حسّاس، يعني سازندگي اجتماعي و رشد فکري و فرهنگي و گسترش خطّ آموزشي و معارف ائمه در اقصا نقاط ممالک اسلامي نبايد مورد غفلت قرار گيرد.

در فصول پيشين هم از جمله آثار و فوائد و نتايج حج را از قول حضرت‌رض(ع) چنين آموختيم که:

«...معَ ما فيه من التفقّه ونقل اخبار الأئمّه(ع) اِلى کلّ صُقعٍ وناحية».[87]

يعني:

تفقّه و دين‌شناسي و نقل اخبار امامان به هر کران و ناحيه‌اي.

و اگر جز اين باشد، خسارت است.

حج، سنگر امام‌شناسي و بيعت با رهبري هم مي‌باشد.

پيوند با ائمه و پيمان با ولايت، و ربط دادن حج به زيارت و ديدار امام، همچنانکه در حال حيات و زمان حضورشان مؤثر و لازم و جهت دهنده بود، پس از شهادتشان هم ـ در عصر غيبت ـ اين خط مي‌بايست ادامه داشته باشد. عامل کمال‌يابي و ارزشمند شدن و مقبول شدنِ اعمال حج، همين زيارتِ ائمه است.

حج‌گزار مسلمان، با حضور بر مرقد و تربت پيامبر و آل او در مدينه، اعلام مي‌دارد که حج من در اين خط است و نهايت راهم به اين آستان ختم مي‌شود و آن مناسک و شعائر و عبادات، در اينجا قبولي مي‌يابد و امضا مي‌شود و به ثبت مي‌رسد.

اين، توصيه و دستور خود اولياي دين است و سفارش رسول‌اکرم(ص) است.

در فصل زيارت پيامبر يکي از حديث‌هاي مکرّري را که پيامبر فرموده است هرکس حج کند و مرا زيارت نکند، بر من جفا کرده است، نقل کرديم.

در حديثي ديگر، اميرالمؤمنين(ع) فرموده است:

«اِتمّوا بِرسول الله اذا خَرجْتم الى بيت‌الله الحرامِ، فاِنَّ ترکَهُ جَفاءٌ، وَبذلك اُمِرْتم، وَاتمّوا بالقبور التّي اَلزَمکُمُ اللهُ حَقّها وَزيارتها واطْلُبوا الشّرفَ (الرّزقَ) عِندَها».[88]

«هرگاه براي زيارت و حج خانة خدا بيرون شديد، حج را با زيارت رسول‌خدا تمام کنيد، زيرا ترک آن جفاست و به اين عمل فرمان داده شده‌ايد. و حج را با زيارت قبرهايي به اتمام برسانيد که خداوند حق آنان را بر شما الزام کرده و زيارتشان را لازم نموده است و نزد آن قبرها شرف و روزي خدا را طلب کنيد».

از امام‌صادق(ع) نيز روايت شده است که:

«اِذا حَجّ اَحدُکم فَلْيَخْتِمْ بزيارتنا لاِنَّ ذلك مِن تَمام الحجّ».[89]

هرگاه يکي از شما حج کرد، با زيارت ما آن را ختم کند، چرا که اين، از تماميت حج است.

و نيز فرموده است:

«اِبدؤا بمکّة وَاخْتِموا بنا».[90]

شروع زيارتتان به مکه و ختم آن با زيارت ما باشد.

که گفتيم، اين نوعي تکميل اين عبادت بزرگ و به امضا و ثبت رساندن انجام مناسک است و بيعتِ‌مجدد با امامان و تحکيم رابطه با ولايتشان و تقويت مباني ديني و مکتبي با رهبري صحيح.

در زمان حياتشان، شرفيابي به حضورشان، و در دورة پس از شهادتشان يا عصر غيبت امام، تجديد عهد با مزار الهام بخششان، اين فريضه، به کمال خود مي‌رسد و روح مي‌يابد.

مرحوم شيخ‌صدوق مي‌گويد:

پس از حج، وقتي به مدينه آمدي و پس از زيارت پيامبر اسلام، به زيارت قبر ائمة مدفون در بقيع رفته و آنها را پيش روي خود قرار بده، رو به آنان بايست و بگو:

«سلام بر شما اي پيشوايان هدايت و اهل تقوا و حجت‌هاي خدا بر زمينيان.

سلام بر شما، اي بپا دارندگان قسط، در ميان مردم،

اي برگزيدگان... اي اهل نجوا! شهادت مي‌دهم که شما ابلاغ پيام کرديد، نصيحت نموديد، و در راه خدا مقاومت کرديد. ديگران تکذيبتان کردند و به شما بدي کردند، ولي شما بخشيديد.

شما پيشوايان رشد و هدايتيد، پيروي شما لازم، و سخنتان راست است.

شما دعوت کرديد، ولي جوابتان ندادند. امر کرديد، ولي اطاعت نکردند.

شما، پايه‌هاي دين و ارکان زمين هستيد و همواره و نسل به نسل در معرض عنايتِ ‌خداوندي هستيد.

جاهليت، شما را نيالود و هواهاي نفس، شما را نفريفت.

پاک بوديد و نهادتان پاک بود.

خداوند، با وجود شما بر ما منت نهاد و درودها و سلام‌هاي ما را بر شما، ماية رحمت و مغفرت ما قرار داد... پس شفيعان ما باشيد.

من، در وقتي به سراغ شما آمده‌ام که دنيا پرستان و مستکبرين، از شما اعراض کرده و آياتِ خدا را به استهزاء گرفته‌اند...

اي خداي هماره ايستاي بي‌اشتباه! اي خداي ابدي و محيط بر هر چيز.

منت، توراست که به ما توفيق و معرفت عطا کردي نسبت به کساني که مردم، نسبت به مقامشان معرفت ندارند و حقشان را سبک شمردند و به ديگران تمايل پيدا کردند...».[91]

آنکس که به شناخت اسلام ناب و دينِ بي‌پيرايه، از طريق اهل‌بيت پيامبر، توفيق يافته است سزاوار است که در مسير حق شناسي و حق گزاري، از ياد ائمه غافل نباشد.

مودّت اهل‌بيت، هرچند به حق، از سوي خداوند، اجر و مزد تلاش‌هاي رسول‌اعظم اسلام قرار داده شده است:

{قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى}.[92]

ولي باز هم اين پاداش، چيزي است که به خود ما باز مي‌گردد نه به رسول.

اين ماييم که از طريق مودت خاندان پيامبر و پذيرش امامت و ولايتشان و گوش فرادادن به هدايت‌ها و راهنمايي‌هاشان، راه را بهتر مي‌شناسيم و آگاهانه‌تر در مسير خدا گام بر مي‌داريم و به خداوند نزديک‌تر مي‌شويم.

به زيارت ائمه رفتن و پيوند دادن زيارت خانة خدا، به زيارت فرزندان خلف و راستين کعبه و منا و عرفات، نشان اين حق‌شناسي و وفاداري به «حق» است که در اين دودمان تجسم و تبلور يافته است.

ولي بايد ديد که «زائر» کيست؟ و در چه حدّ و مرحله‌اي از شناخت و شعور و معرفت قرار دارد؟ و با چه انگيزه و محرّکي، آهنگ زيارتِ اولياء الله مي‌کند و چه بهره‌هايي از اين زيارت مي‌برد؟

حج و استفادة سياسي در تاريخ

از انگيزه‌ها و هدف‌هاي اجتماعي، سياسي حج و نقش ولايت امامان، در جهت‌دهي به اين کنگرة عظيم هم بحث کرديم.

براي شناخت بيشتر محتوا و ابعاد سياسي و حکومتي حج، به موضوع ديگر يعني هدايت حجّاج در مناسک و اعمال حج و سامان‌بخشي به امورشان در اين مجمع، و نقش «اميرالحاج» در مراسم مي‌پردازيم.

اسلام، هيچ زاويه‌اي را از ديد خود، دور نگه نداشته است و به هر زمينه‌اي، به‌عنوانِ سازندگي، نگاهي عميق کرده و برنامه‌اي خاص دارد، از جمله، حج و مواقف آن.

درياي عظيم انسان‌هاي حج‌گزار، موج‌هاي نيرومندي هم دارد و از اين موج‌ها بايد استفاده کرد. حکومت اسلامي، در جهت حق به اين موضوع مي‌نگريسته است ـ و بايد بنگرد ـ همچنان که حکّام غيرصالح و ناشايست هم از اين موقعيت سود مي‌برده‌اند و سلطة باطل خويش را تثبيت مي‌کرده‌اند ـ و مي‌کنند ـ .

مسألة سرپرستيِ حجاج و «اميرالحاج» بودن و تعيين کسي که سرپرستي زائران خدا را به عهده داشته باشد و هماهنگ کنندة اعمال و هدايت‌گر مناسک و امامِ جمعه و جماعتِ حجاج بيت‌الله الحرام و نظم‌دهندة کوچ و وقوفِ مسلمانان در آن ايام باشد، يکي از شئونات حکومت اسلام و از مسائل مربوط به امامت و رهبري جامعه بوده و بعد سياسي و تبليغي داشته است، به صورتي که در صدر اسلام، همه‌ساله يا خود خليفه يا نماينده‌اي مخصوص از سوي خليفه، اين سِمَت و منصب را عهده‌دار مي‌شده و سرپرستي زائران خدا در ايام حج و روز عيد قربان و حرکت به‌سوي عرفات و منا و قربانگاه و نماز خواندن بر آنان، به او واگذار مي‌گشته است.

اين امر، از سال هشتم هجري به بعد، به‌طور مداوم معمول شد.[93]

مواضع حکومت اسلامي هم در امور مختلف، با استفاده از اين موقعيت، رسماً ابلاغ مي‌گرديد.

به‌عنوان نمونه، در سال نهم هجرت، که پيامبر اسلام، ابوبکر را مأمور کرده بود که با مسلمين حج بگزارد، پس از عزيمت او، اميرالمؤمنين‌علي(ع) را در پي او، با مأموريّتي ويژه و حساس فرستاد که عبارت بود از تلاوتِ آياتِ نخستين از سورة «توبه» براي مردم.

حضرت‌امير(ع) آيات مذکور را در روز عيد قربان، در منا، در عقبه، با هيبت خاص و کيفيت شکوهمندي، براي مردم خواند.[94] مضمون آيات، اعلام برائت و بيزاري خدا و پيامبر از مشرکان، ممنوعيت طواف مشرکان و برهنگان در خانة خدا، و تعيين موعدي چهار ماهه براي صاحبان پيمان و نيز ممنوعيت حضور شرک و مشرک در قلمرو کشور اسلامي بود. تلاوتِ اين آيات در مراسم حجّ از زبان علي‌(ع) نوعي اعلاميه و قطعنامه به حساب مي‌آمد که تکليف همگان را روشن مي‌ساخت و حضور و وجود شرک را در حجاز، «غير رسمي» اعلام مي‌کرد. آن اعلان عمومي و تلاوتِ آيات، نوعي تقويت مکتب و عظمت دين بود. چرا که حج، مظهر عظمت اسلام و قدرت و شوکت دين: «والحجّ تقوية للدين»[95] و موضع‌گيري عليه شرک. آن هم از موضع قدرت، دليل توانمندي حکومت اسلام بود.

بيدارگري در مراسم حج، همواره چيزي بوده است که مورد نظر پيشوايان حق قرار داشته است و از سوي ديگر، حکومت‌ها هم از اهميت سياسي اين مجتمع، غافل نبوده‌اند.

حسين بن علي(ع) به‌دنبال امتناع از بيعت با يزيد و هجرت به مکه، چند ماه در اين شهر توقف نمود و با افراد گوناگون ملاقات‌ها داشت و روشنگري مي‌نمود و در ايام حج هم، بدون آنکه اعمال حج را همراه مردم ديگر به‌پايان برساند، تصميم به بيرون رفتن از مکه به‌سوي کوفه گرفت. آن خطبة معروفِ «خُطّ الموتُ على ولد آدم...» را که عمدتاً در جهت توجه دادن به مسؤوليت‌هاي اجتماعي مسلمين و دعوت به قيام براي خدا و تبليغِ فرهنگ شهادت‌طلبي و ايثار جان و خون در راه اسلام و دين خدا و زيبايي شهادت در راه خدا براي جوانمردان است در مکه ايراد کرد و دستور داد تا مردم جمع شوند. پس از اجتماع انبوه عظيمي از حجاج و اهالي مکه در «مسجدالحرام»، آن حضرت سخنان تاريخي خويش را القاء نمود.[96]

منصب اميرالحاج

منصبِ «اميرالحاج» و سرپرستي زائران خانة خدا در امور حج و احکام و مناسک، علاوه بر جنبة ديني، بُعد سياسي هم داشته است و تعيين کسي از سوي حکومت براي پيشوايي مسلمانان در ايام حج، به‌عنوان حضور رسمي مقام حکومت و رهبري در مراسم حج، تلقي مي‌شده است. اگر خود خليفه نبوده، کسي از سوي دستگاه خلافت، مأمور اين کار مي‌شده است.

اين برنامه، نقش هدايت فکري و معنوي حج‌گزاران را داشته و حکومت اسلامي، مسلمانان را در اين مجتمع عظيم اسلامي، به حال خود رها نمي‌کرده که هر کس، هر وقت، هر کاري خواست بکند و هيچ نظم و نظام و مديريت و هدايتي در کار نباشد. بلکه خود را ملزم به نوعي سامان بخشيدن و سازمان دادن به امور انبوه حجاج مسلمان مي‌دانسته است.

از اين جهت، گاهي آنان که نمي‌خواستند زير بار حکومت مرکزي بروند، يا خود در اين مسأله، داعيه‌اي و نماينده‌اي داشتند، به نحوي در امر «اميرالحاج» اختلال ايجاد مي‌کردند که نوعي معارضه با حکومت رسمي محسوب مي‌شد.

در دوران خلافت و زمامداري حضرت‌امير(ع)، سه سال «عبدالله بن عباس» اين مسؤوليت را به‌عهده داشت، و يک سال هم کارگزار حکومتي آن‌حضرت در مکه، يعني «قُثم بن عباس» طيّ ابلاغيه‌اي از سوي امام، مأمور شد که حج را براي مردم «اقامه» کند.[97]

«مسعودي»، در تاريخ خود نقل مي‌کند که:

«در سال 37هجري که اميرالمؤمنين(ع)، «عبدالله بن عباس» را به نمايندگي خود براي سرپرستي حجاج در آن سال فرستاد، معاويه هم از آن طرف، شخص ديگري را به نامِ «يزيد بن شجرة رهاوي» فرستاد. اين دو نماينده، بر سر مسألة اميرالحاج بودن و سرپرستي زائرانِ خانة خدا، کارشان به نزاع و کشمکش منجر شد و هيچکدام، حاضر نبود که مسؤوليت را به ديگري واگذار نمايد. تا اينکه بالأخره، هر دوي آنان توافق کردند که شخص ثالثي به‌نام «شيبة بن عثمان» عهده‌دار اين کار شود و امامت مردم را در نماز، به دوش بگيرد».[98]

معلوم است که مسأله، در حدّ يک امام‌جماعت بودن خلاصه نمي‌شده، بلکه آثار و تبعاتِ سياسي و جنبيِ ديگر داشته است. به‌همين جهت هم معاويه، براي درهم شکستن وحدتِ کلمة مسلمين و مخالفت با امامت و ولايتِ علي بن ابي‌طالب(ع) دکّاني در مقابل آن حضرت باز کرد و از طرف خود، «اميرالحاج» ديگري به مکه اعزام نمود.

در تاريخ اسلام، موارد مشابهي براي اينگونه تحرّکات، ديده مي‌شود. در سال 131هجري، «وليد بن عروه» با استناد به يک نامة جعلي، به مکه آمد و امور حجّ مسلمانان را به دست گرفت.[99] همچنين ابوجعفر، منصور دوانيقي، در سال 136هجري، اميرالحاج مردم بود و در همان مراسم، از مردم به نفعِ خود بيعت گرفت.[100]

اينگونه استفاده‌هاي سياسي از مواقف حج، هم براي تحکيم حکومت موجود مورد استفاده قرار مي‌گرفت و هم براي شورش عليه حکومت و نوعي سرپيچي و اعلام مخالفت و حدّاقل مبارزه‌اي منفي.

در سال 199هجري، در ايام خلافتِ مأمون عباسي، «محمد بن داود بن عيسي» به عنوانِ اميرالحاج با مردم حج گزارد. در آن ايام، «ابوالسرايا» بر ضدّ حکومت قيام کرده بود و قصد استيلاء بر مکه و تصرف مکه و مدينه را داشت. ابن الافطس علوي را (حسين بن حسن بن علي بن علي بن الحسين بن علي(ع)) که از اولاد امام‌سجاد(ع) بود، به مکه فرستاد تا ضمن تصرّف آنجا، حج را هم براي مردم اقامه کند.

والي شهر، ابتدا عدّه‌اي را براي مقابله با او بسيج و مهيا کرد و خود، بيرون رفت و براي انجام امور حج، پسرش محمد را منصوب کرد... خلاصه آنکه اعمال حجّ مردم بدون سرپرست و جسته و گريخته انجام گرفت و نيروهاي «ابن‌افطس» بر مواضعي استيلا يافته بودند و نيروهاي حکومتي، شهر و عرفه و منا را تخليه کرده بودند و امام‌جماعت هم گريخته بود و باقيماندة اعمال، با رياستِ «ابن‌افطس» انجام شد.[101]

به نقل ديگر: ابن‌افطس، در مدينه خروج کرد و ابتدا مردم را به بيعت با «ابن‌طباطبا» دعوت نمود و پس از مرگ او، مردم را به خود و امامت خود دعوت کرد و به مکه رفت و در منا، در حالي که اميرالحاج مردم داود بن عيسي بود، داود فرار کرد و مردم به «مزدلفه» رفتند و او خود را به مزدلفه رساند و امور حج و نماز مردم را به‌دست گرفت و پس از عيد قربان، به مکه رفت.[102]

در سال 202هجري هم «ابراهيم بن موسي بن جعفر»، به‌عنوانِ اولين علوي از اولاد ابي‌طالب در تاريخ اسلام، بدون اينکه از سوي کسي ولايت و مأموريت يافته باشد، خود، با يک حرکت خشن نظامي، بر اين سمت استيلا يافت و بر مردم حج گزارد و در مسجدالحرام، جمع زيادي را کشتار نمود.[103]

در سال 251هجري، «اسماعيل بن يوسف علوي» در مکه خروج کرد و به‌دنبال آن، والي مکه ـ جعفر بن فضل ـ گريخت و اسماعيل بن يوسف، خانة والي و ديگر دولتمردان را غارت کرد و تعداد فراواني از نيروهاي مسلّح را کشت و اموال بسياري را تصاحب کرد و در مکه غارت و آتش برپا نمود.. و پس از مدتي که آنجا ماند، بالأخره در روز عرفه که حجاج در عرفه بودند به آن موقف آمد و پس از درگيري‌هايي جمعيت زيادي کشته شدند و عده‌اي به مکه گريختند و امکان «وقوف به عرفه» در شب يا روز براي آنان نبود و حج آنان به هم خورد... .[104]

همچنين در سال 317هجري هم که فتنة قرمطيان[105] در مکه پيش آمد، اميرالحاج آن سال، عمر بن حسن بن عبدالعزيز بود ولي با شورش قرامطه و کشتار فراوان مردم، باز حجّ مردم به هم خورد و حجّ آنان، بدونِ «امام» برگزار شد.[106]

از اين نمونه‌ها در تاريخ اسلام فراوان است و غرض، يادي از چند نمونه از کارهايي بود که در موسم حج و با استفاده از تجمع عجيب و عظيم زائران کعبه انجام مي‌گرفت و يا در جهت تبليغ و تحکيم نظام حاکم بر جامعه بود و يا اقدامي مسلحانه بر ضدّ سلطة خلافت‌ها و حکومت‌ها.

در زمان ما هم، چند سال پيش، شاهد اقدام مسلحانة گروهي بوديم که در موسم حج، با موضع گرفتن در مسجدالحرام، عليه نيروهاي حکومتي جنگيدند و تا آخرين نفر، مقاومت کردند و سرانجام کشته شدند. نام اين گروه مسلح، جنبش «الإخوان» بود که به رهبري «جهيمان العتيبي» در اول محرم 1400هجري‌قمري، با شرکتِ بيش از هزار نفر، قيام خود را شروع کردند، ولي به‌شدت سرکوب شدند.[107]

وضعيتِ امروز

امروز چه استفاده‌اي از مواقف کريمة حج مي‌شود؟

و چه اقدامي عليه سلطة باطل صورت مي‌گيرد؟

عظمتي به وسعت تاريخ، در جمعه‌هاي ايام حج در مسجدالحرام برگزار مي‌شود.

کدام فرياد، عليه استکبار، از حنجره‌هاي پرشور مسلمين بر مي‌آيد؟

کدام طرح و تدبير، براي مقابله با نقشه‌هاي شياطين شرق و غرب، اتخاذ مي‌گردد؟

کدام شعار حرکت‌آفرين، لرزه بر اندام، و هراس در دل دشمنان اسلام مي‌اندازد؟

کدام خطبه، کدام مجله و روزنامه، کدام نشريه و سرمقاله، کدام تريبون و تجمع، کدام خطيب و منبر و محراب، به افشاي دسيسه‌هاي استعمار مي‌پردازد؟

کدام حرکت و آگاهي و تشکّل و بيداري را، زائرانِ اين «بيت العتيق» و خانة آزاد، به بلاد خويش به سوغات مي‌برند؟

آيا اين کم‌خاصيّتي، نتيجة دور شدن حج و مواقف، از رهبري و ولايتِ‌ «اولياء الله» نيست؟

کعبه، زادگاه اولين وصيّ پيامبر، حضرت‌امير(ع) است. و نيز، آخرين وصيّ آن حضرت يعني حضرت‌مهدي# هم، نهضت جهاني خويش را، با تکيه به همين کعبه شروع خواهد کرد.

بنابراين، کعبه و حج و زيارت خانة خدا هم، بايد در خدمت حق و در خط هدايت و ولايت معصومين باشد. وگرنه، نتيجه آن مي‌شود که شده است.


پى‏نوشتها:

[1]. انّ على العاقل ان لا يکونَ ظاعناً الاّ في ثلاثٍ: تزوّدٍ لمعادٍ او مرمّةٍ لمعاشٍ او لذّةٍ في غير محرّم (مکارم الأخلاق، ص 240).

[2]. سافِروا تصحّوا، وَجاهِدوا تغنَموا وحَجّوا تستغنوا (محاسن برقي، ص 345).

[3]. اذا کان آخرُالزمانِ خرج الناس للحجّ اربعة اصناف: سلاطينهُم للنّزهه، واغنيائهم للتِجارة، وفقرائهم للمسألةِ وقُرّائهم للسُمعة (محجة البيضاء، جلد 2، ص 189).

[4]. بحار الانوار، جلد 96، ص 8.

[5]. محجة البيضاء، ج 2، ص 152.

[6]. محجّة البيضاء، ‌ج2، ص 153.

[7]. سيرتنا و سنتنا، علامه اميني، ص 160.

[8]. آل عمران:‌ 96.

[9]. محجة البيضاء، ج 2، ص 154.

[10]. بحار الانوار، ج 96، ص 60.

[11]. محجة البيضاء، ج 2، ص 154.

[12]. کليات اقبال، ص 549.

[13]. سورة حج، آيات 26 -  27.

[14]. کتابِ حج (مجموعه مقالات) از انتشارات وزارت ارشاد اسلامي، ص 33.

[15]. بحار الانوار، ج96، ص103.

[16]. همان، ص 105.

[17]. بحار الأنوار، ج96، ص 124.

[18]. همان، ص 315.

[19]. کتاب حج (مجموعة مقالات) چاپ وزارت ارشاد، ص 21. متن اين حديث طولاني را به نقل از «مستدرک الوسائل» بيان کرده است. ناصرخسرو هم در قصيدة معروف خود (حاجيان آمدند با تعظيم...) آن را به نظم درآورده است.

[20]. بقره، آيه 144.

[21]. قسمتي از شعر بلندِ «قبله» از نويسنده،  «برگ و بار»، ص 46.

[22]. برگ و بار، از نويسنده، ص 38.

[23]. برگ و بار، ص 106.

[24]. بحارالأنوار، ج 96، ص 15.

[25]. علل الشرايع، ص 405؛ بحار الانوار، جلد 96 ص 33.

[26]. بحارالأنوار، ج 96، ص 41.

[27]. حج، ص11.

[28]. جواهر الکلام، جلد 20، ص 69 و 75.

[29]. همان.

[30]. بحارالأنوار، ج 96، ص 18 ـ علل الشرايع، ص 396.

[31]. بحارالأنوار، ج 96، ص 372.

[32]. جامع السعادات، نراقي، ج 3، ص 401.

[33]. حج، ص 11.

[34]. نقد و بررسي عملکرد و افکار وهابيت را در کتاب «کشف‌الارتياب» مرحوم سيد محسن امين مطالعه نماييد.

[35]. منتخب التواريخ، محمد هاشم خراساني، ص 101 تا 104.

[36]. وسائل الشيعه، ج 10، ص 276، حديث 2.

[37]. بحارالأنوار، ج 100، ص 145.

[38]. اين بحث مفصل را در جلد 5 الغدير، ص 86 تا 207 مطالعه کنيد.

[39]. بحار الانوار، ج97، ص 123؛ وسائل الشيعه، 10، ص 259.

[40]. جواهر الکلام، ج 20، ص 80.

[41]. همان، ص 103.

[42]. بحار الانوار،‌ج97، ص144.

[43]. همان،‌ج98، ص30.

[44]. بحار الانوار، ج97، ص142.

[45]. همان، ج96، ص378.

[46]. وسائل الشيعه،‌ج10، ص254.

[47]. کتاب البيع، امام‌خميني (چاپ اسماعيليان)، ج 2، ص 460.

[48]. نهج‌البلاغه، فيض الاسلام، نامة 67.

[49]. آياتِ 97 مائده، 25 حج، 96 آل‌عمران، 125 و 159 بقره مطالعه شود.

[50]. خط امام، کلام امام، ج 2، ص 105 (8/10/58).

[51]. صحيفة نور، ج 9، ص 137 (25/6/58).

[52]. همان، ص 204 (4/7/58).

[53]. همان، ص 223 (7/7/58).

[54]. پيام حجّ امام، در 15 شهريور 60.

[55]. صحيفة نور، ج 9، ص 221، پيام امام به‌مناسبت روز عرفه (30/8/58).

[56]. همان، ج 8، ص 264 (2/6/58).

[57]. صحيفة نور، ج 9، ص 176 (29/6/58).

[58]. همان، ج 10، ص 116 (11/8/58).

[59]. همان، ج 13، ص 84 (21/6/59).

[60]. صحيفة نور، ج 15، ص 186.

[61]. همان.

[62]. سخنان امام در اين‌باره بسيار است. از جمله به موارد زير، مي‌توانيد مراجعه نماييد:

ـ صحيفة‌نور، ج 1، ص 156 و 194.  ج 3، ص 123. ج 9، ص 235. ج 10، ص 222. ج 13، ص 80، 123، 163، 154 و 155.

[63]. محجة البيضاء، ج 2، ص 153؛ به نقل از «من لا يحضره الفقيه».

[64]. وسائل الشيعه، ج 10، ص 254، حديث 9.

[65]. محجة البيضاء، ج 2، ص 183؛ بحار الانوار، ج 96 (بيروتي)، ص 374.

[66]. اصول کافي‌ (عربي)، جلد 1، ص 392، حديث 1.

[67]. اصول کافي، ج 1، ص 392 (پاورقي).

[68]. مرآة العقول، ج 4، ص 285.

[69]. اصول کافي، ج 1، ص 393.

[70]. همان، ص 392، حديث 2.

[71]. حج،‌ 29.

[72]. وسائل الشيعه، ج 10، ص 253، حديث 3 و 4؛ تفسير نور الثقلين، ج 3، ص 492.

[73]. کشف الغمه، اربلي، ج 2، ص 183؛ سفينة البحار، ج 2، مادة «حسن».

[74]. اعيان الشيعه (چاپ بيروت)، ج 10، ص 269.

[75]. وسائل الشيعه، ج 10، ص 261 (حاجّ بيت‌الله و زوار قبر نبيّه و شيعة آل‌محمد! هنيئاً لکم).

[76]. بحار الأنوار، ج 52، ص 152، حديث 4.

[77]. اصول کافي، ج 1، ص 337 و 339، حديث 6؛ بحار الانوار، ج 52، ص 151؛ غيبت نعماني (ترجمه، چاپ دارالکتب الاسلاميه 1362 شمسي)، ص 204.

[78]. بحار الأنوار، ج 52، ص 156، حديث 16.

[79]. وسائل الشيعه، ج 10، ص 254، حديث 8 و 12؛ نور الثقلين، ج 1، ص 183؛ بحار الأنوار، ج 96، ص 374.

[80]. مقتل الحسين، عبدالرزاق المقرّم، ص 107.

[81]. بحار الأنوار، ج 27، ص 181، به نقل از بصائر الدرجات.

[82]. همان، ج 27، ص 179.

[83]. از جمله مي‌توانيد به بحار الأنوار، ج 27، باب هفتم «انّه لا تقبل الأعمال الا بالولاية» ص 166؛ و همچنين: اصول کافي (عربي)، ج 1، ص 392 (باب لزوم رفتن پيش ائمه پس از مناسک حج جهت آموختن دين و اعلام ولايت) و ص412 به بعد، مربوط به «ولايت» در قرآن کريم، مراجعه کنيد.

[84]. وسائل الشيعه، ج 1، ص 7.

[85]. کتاب حج (مجموعه مقالات) انتشارات وزارت ارشاد، ص 60، مقالة آية‌الله جوادي آملي.

[86]. کتاب حج (مجموعة مقالات) وزارت ارشاد اسلامي، مقالة آيةالله جوادي آملي، ص 63 تا 65 (نقل به تلخيص).

[87]. بحار الأنوار، ج 96، ص 41.

[88]. وسائل الشيعه، ج 10، ص 255، حديث 10.

[89]. همان، ص 254، حديث 7؛ نور الثقلين، ج 1، ص 183.

[90]. بحارالأنوار، ج 96، ص 373.

[91]. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 575.

[92]. شوري، آية 23.

[93]. مسعودي، مورخ معروف، يکايک کساني را که از زمان پيامبر اسلام، از سال فتح مکه به بعد، تا سال 335 هجري، اين مسؤوليت را عهده‌دار بوده‌اند، نام برده است (مروج الذهب، جزء چهارم، ص 302 تا 313).

[94]. تاريخ طبري، ج 2، ص 382؛ تفسير مجمع البيان، طبرسي، ج 3، ص 3 ـ در تفسير سورة توبه ـ ؛ فروغ ابديت، ج 2، ص 805.

[95]. نهج البلاغه، فيض الاسلام، حکمت 244، صبحي صالح، حکمت 252.

[96]. متن خطبه را در کتب تاريخي و روايي ملاحظه کنيد. از جمله: کشف الغمه، ج 2، ص 241؛ حياة الامام‌الحسين(ع)، ج 3، ص 48؛ و بحار الأنوار، ج 44، ص 366.

[97]. فاقم للناس الحجّ... (نهج البلاغه فيض الاسلام، نامة 67).

[98]. مروج الذهب، ج 4، ص 302.

[99]. همان، ص 305 و 306.

[100]. همان.

[101]. تاريخ طبري، ج 7، ص 120؛ مروج الذهب، ج 4، ص 309.

[102]. مروج‌الذهب، ج 3، ص 440 و ج 4، ص 309.

[103]. همان، ج 4، ص 309.

[104]. مروج الذهب، ج 4، ص 311؛ تاريخ طبري، ج 7، ص 492 (با اندکي تفاوت در نقل).

[105]. قرمطيان، يا قرامطه، فرقه‌اي بودند از اسماعيليه، که در قرن چهارم مي‌زيستند ولي بنياد آن در سال 280هجري به‌دست «حمدان اشعث»، معروف به «قرمط» گذاشته شد. آنان معتقد به شورش و قيام مسلحانه براي مبارزه با خلافت بودند و با قتل و کشتارها و حمله به مسجدالحرام در موسم حج و ايجاد درگيري‌هاي گوناگون، فتنه‌هاي فراواني پديد آوردند. شورشياني بودند با نظريات افراطي که با سلطة بني‌عباس مي‌جنگيدند و بحرين، يکي از نقاط مرکزيت آنان بود.

[106]. مروج الذهب، ج 4، ص 312.

[107]. براي آشنايي بيشتر با ماهيت اين گروه و جزئيات قيامشان، ر.ک: «قيام کعبه، سرآغاز خونينِ قرن»، ترجمة شاکر کسرايي.