انسان مطمئن و راحتى مرگ
به همين مناسبت روايات بسيارى داريم كه وقتى
مؤمنى فوت كرد او را زياد معطل نكنيم، چون او جاهايى را مىبيند و شوق دارد كه خود
را هر چه سريعتر به آنچه مىبيند برساند.
(13)بايد
هرچه زودتر او را به جاى خودش رساند. القبر اما روضه من رياض
الجنه او حفره من حفر النيران.
(14)
اين يك حديث است، و نظاير آن را هم داريم. در ذيل آيات آخر سوره فجر، آيه كريمه
يا ايتها النفس المطمئنه رواياتى هست از جمله اينكه
امام ششم سلام الله عليه فرمودند مؤمن كه در دنيا داراى روحى آرام و نفسى مطمئن
است، آرام به چه چيزى است؟ مطمئن به چه چيزى است؟ آيا آرام و مطمئن به پول است، به
جاه و مقام و رياست يا به حطام دنيوى است؟ خير، آرام و مطمئن به خداست، به لطف او
مطمئن است،، به ولايت خاندان عصمت و طهارت عليهم الصلوه والسلام آرام و مطمئن است.
(15)
در روايات ديگر سدير صيرفى كه مرد بزرگى است از
امام ششم سئوال مىكند، عرض مىكند: هل يكره المؤمن على الموت
آيا مؤمن بر مرگ مكروه و ناراحت مىشود؟ حضرت فرمود: ابدا، ابدا. پروردگار جهان
نسبت به مؤمن، آن هم مؤمن آرا. و مطمئن، آن قدر لطف دارد كه ناخوشى و ناراحتى او را
نمىخواهد و هرگز او را بر مردن و قبض روح اكراه نمىكند. پرسيد: پس چطور مىميرد؟
حضرت فرمود: در آن لحظهها، منادى از طرف پروردگار جهان به اين بنده ندا مىدهد كه
به فلان طرف بنگر، وقتى مىنگرد چهارده معصوم را مىبيند، و اين براى او بسيار جالب
است، و به حدى به آنها دل مىبندد كه وقتى ملك الموت به او مىگويد آيا مىخواهى
اينجا بمانى؟ مىگويد: نه. اصلا ديگر تمام عشق و علاقهاش به اين است كه زودتر قبض
روح شود و با خرمى و نشاط زياد كنار اين گروه قرار بگيرد. نه تنها كراهت و ناراحتى
ندارد، بلكه خيلى خوشحال است.
(16)
انسانهاى بى ايمان در بيان قرآن
انسان وقتى اين احاديث را مىبيند به اين فكر
مىافتد كه كسى كه با اين حقايق قرآنى و معارف اسلامى آشنايى و رابطهاى ندارد،
چگونه زندگى وى كند و در زندگى به چه چيزى دلگرم است؟ از زندگى چه فهميده و چه
فهميده و چه مىخواهد و دنبال چه بهرهاى است؟ اين انسان به بيان قرآن واقعا كور
است، در جهانى تنگ و محدود زندگى مىكند، افكارش خيلى كوتاه و روحش خيلى كوچك و دلش
خيلى محدود است و در ظلمت زندگى مىكند. اما مردى كه با اين حقايق و معارف آشنايى
دارند، جهان را چگونه مىبينند، آفرينش را چه آفرينشى و چه دستگاهى مشاهده مىكنند،
با چه احساسى زندگى مىكنند و با چه نورانيتى و چه روح بزرگى زندگى را مىگذرانند؟
اين مردم واقعا جهان را براى خود تنگ نمىبينند. در اين باره آياتى در قرآن مجيد
هست كه بعضى از آنها را ذكر مىكنيم.
در آيه 122 از سوره انعام پروردگار جهان
مىفرمايد:أومن كان ميتا فاحييناه و جعلنا له نورا يمشى به فى
الناس كمن مثله فى الظلمات ليس بخارج منها. اين ميت
و مرده كه در آيه آمده همان كافر است. آدمهايى كه نسبت به معارف دين و عالم غيب و
ماوراى ماده دركى نكردهاند و احساسى ندارند و خدا را در همين جهان ماده مىبينند،
اينها مردهاند، در ظلمت و تاريكى زندگى مىكنند و هيچ نور ندارند. آيا اينها مثل
كسانيند كه ما به آنها حيات بخشيديم و به آنها نور داديم تا با آن در ميان مردم رفت
آمد كنند. اين نور، نور علم و معرفت است، آشنايى به حقايق و معارف است. اين نور
احساس عظمت اين جهان است و آنچه براى اين جهان مفيد است مثل اين حقايق. آيه ديگر
آيه 72 از سوره اسراء است. و من كان فى هذه أعمى فهو فى الاخر
أعمى و أضل سبيلا. در آيه قبل، تعبير مرده و
زندگى در تاريكى به كار رفته بود، اما در اين آيه تعبير
كور آمده است. كسى كه نسبت به معارف آشنايى ندارد به
حقيقت كور است. وقتى در دنيا كور است و نتوانسته حقايق را درك كند، در آخرت كورتر و
گمراهتر است و راهى به سوى خير و خوبى و سعادت و لطف و عنايت خدا نمىيابد.
آيات 124 به بعد سوره طه اين است
و من أعرض عن ذكرى فان له معيشه ضنكا و نحشره يوم القيامه
اعمى قال رب لم حشرتنى أعمى و قد كنت بصيرا قال كذلك أتتك اياتنا فنسيتها و كذلك
اليوم تنسى كسى كه از ياد خدا روى بگرداند، در تنگا مىزيد، و او را در
قيامت كور محشور مىكنيم. آنجا فريادش بلند مىشود كه پروردگارا چرا مرا كور محشور
كردى در حالى كه در دنيا چشمانم مىديد. به او خطاب مىشود آيات ما براى تو آمده و
تو آنها را فراموش كردى و اعتنايى به آن نكردى، اينچنين است كه ما هم اينجا تو را
فراموش كرديم و واگذارديم.
در اين آيه، زندگى كسى كه نسبت به معارف آشنايى
ندارد زندگى در تنگنا و زندگى
كوركورانه توصيف شده است. آدمى كه در دنيا، زندگى را همين زندگى مادى و
طبيعى مىبيند و مردن را امرى عادى و طبيعى تلقى مىكند و چيزهايى را كه در پس
پردهها هست نمىبيند، و فقط ظاهرها را مىبيند، و به تعبير قرآن
يعلمون ظاهرا من الحيوه الدنيا و هم عن الاخره هم غافلون
(17)،
اين كور است و در تاريكى زندگى مىكند، حقايق را نمىبيند. او تنگ نظر و كوتاه همت
است و روح كوچكى دارد.
تذكرى براى ما
ما كه تا حدودى با اين مطلب آشنا مىشويم، خوب
است نسبت به آن اطمينان پيدا كنيم تا نورانى زندگى كنيم، و در نتيجه همت هايى عالى
پيدا كنيم؛ به حطام دنيا نپيچيم و سخت نگيريم، در زندگى در هر مرتبهاى هستيم خيانت
نكنيم؛ خلاف و دزدى نكنيم، كارى نكنيم كه جامعه و مردم جامعه را ناراحت كنيم.
گويا ما هم همان مردگانيم، همان كورانيم، كه در
ظلمت زندگى مىكنيم و خودمان را در تنگناى جهان ماده مىبينيم، از اين روست كه تمام
تلاشمان براى ماده و زندگى اهرى است. بعضى از مطالب را در كتابها مىخوانيم، ولى
اصولا باور نكرديم و به آن اطمينان پيدا نكردهايم. اگر اطمينان داشتيم بهتر زندگى
مىكرديم، مشتى و اخلاق و رفتارمان بهتر بود، كاغذ بازى در ميان نبود، روابط در بين
ما حكومت نمىكرد در حدى كه جاى ضوابط را بگيرد؛ هنوز هم روابط در بين ما از ضوابط
و قوانين و از حكم خدا قوىتر است.
ما همان مردگانيم كه در ظلمت و تنگنا زندگى
مىكنيم. اما معارف عاليه اسلام مىخواهد ما را پرواز دهد، همت ما را بالا ببرد تا
نظرى بلند و روحى وسيع و نفسى آرام و مطمئن پيدا كنيم.
اينها نتيجه خواندن سوره زلزال است. سوره زلزال
هشت آيه كوچك است، اما چه! رواياتى در ذيل اين آيات عرض كنيم، انشاء الله به يارى
خدا خواهيد ديد كه اين آيات كوچك تا چه حد از نظر محتوا بزرگ است، و تا چه حد براى
رشد و تربيت و كمال و آدم شدن كسى كه به اين حقايق توجه كند، مؤثر است.
زلزله قيامت
اذا زلزلت الارض زلزالها
و اخرجت الارض أثقالها.
هميشه جهان اين صورت را نخواهد داشت و به اين
شكل نخواهد ماند. چنان زلزلهاى زمين را مىگيرد و تكان مىدهد كه آنچه درون زمين
است و همه سنگينى هايى را كه در دل دارد بيرون مىريزد. بعد از آن دگرگونى و پس از
آن تحول، وقتى زمين سبك شد گفتگوها و صحبتها مىكند و حرفها مىزند.
هميشه روى اين زمين و زير اين گنبد زندگى
نمىكنيم، و هميشه خورشيد ما اين خورشيد و ماه ما اين ماه نيست. روزى اينها عوض
مىشود و جهان ما جهان ديگرى مىشود. اذا مات بنى آدم فقد
قامت قيامته
(18)
براى هر كسى قيامتى است، با مرگ او رستاخيزش بر پا شده و جهان ديگرى برايش پيش
مىآيد، آن هم جهانى نامأنوس. اينها را بايد در خاطر بسپاريم و بدانيم كه چنين
حقايقى هست و ما با چنين جهانهايى در ارتباط هستيم. دلمان را از اين دنيا بكنيم و
اين قدر نظرمان تنگ نباشد و اين قدر به دنيا نچسبيم و زرق و برق دنيا ما را نفريبد
و به سوى خودش جلب نكند.
البته در اينجا روايات ديگرى هم هست كه معلوم
مىكند اين مطلب با ائمه معصومين هم رابطه دارد. هر چند من فكر نمىكنم بيشتر ما
اين مطالب را درست يافته باشيم كه ارتباط با ائمه معصومين عليه السلام چه ارتباطى
است و چه اثراتى دارد و به آدم چه نورانيتى و چه زندگى فوق العادهاى مىدهد. حالا
كه بحمدالله اين رابطه تا حدى برايمان هست و انشاء الله طريقه مان و مكتبيان، مكتب
مستقيم و درستى است، به حقيقت به اين مكتب تمسك داشته باشيم، و اميدواريم پروردگار
جهان ما را تا لحظههاى آخر زندگى از اين خاندان و مكتب اين خاندان جدا نگرداند.
جلسه سوم: شناخت معارف اهل بيت
(عليهم السلام)
اعوذ بالله من الشيطان
الرجيم * بسم الله الرحمن الرحيم * اذا زلزلت الارض زلزالها(1)و أخرجت الارض
أثقالها (2) و قال الانسان مالها (3) يومئد تحدث أخبارها (4) بان ربك أوحى لها (5)
معارف اهل بيت (عليه السلام) در
تفاسير و روايات
مطالبى كه در ذيل روايات مربوط به سوره زلزال
عرض شد، خيل قابل توجه بود. اين مطالب از سلسله معارف عاليه اسلام به حساب مىآيد.
همه اينها از بركات اهل بيت معصومين (عليه الصلاه السلام) است كه ما بايد اسلام
راستين و اسلام واقعى را از طريق اين خاندان اين خاندان بگيريم. طريق اين خاندان،
به حق، همان پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) است و بدون ترديد، جز طريق
اهل بيت هر طريقى انحرافى و مكتب غلطى است و انسان را به ظلالت و گمراهى و سرانجام
به هلاكت ابدى مىكشاند. تنها يك مكتب و تنها يك راه نجات بخش است، و آن مكتب و راه
خاندان عصمت و طهارت (عليه الصلاه السلام) است، چون به مقتضاى روايات متواتر علوم
حقيقى و معارف واقعى اسلام، به امر پروردگار جهان، به وسيله پيامبر اكرم به اين
خاندان تفويض شده است.
(19)
اين مطلب براى هر انسان منصفى قابل هيچگونه ترديد و شبهه نيست. معارفى كه اين
خاندان بيان كردند در تفاسير و در كتب احاديث هست و به راحتى براى همه قابل درك و
فهم است. در مقابل، مكتبهاى ديگر و روشهاى ديگر نيز موجود و قابل مقايسه و قضاوت
است. مثلا در مورد تفسير قرآن مجيد، تفاسير شيعه هست و تفاسير مخالفان شيعه نيز
هست. اگر انسان با انصافى، كه تعصب جاهلانه بر فكر و مغز و وجدانش حاكم نيست، به
اين دو سنخ تفسير مراجعه كند و مطالب آنها را كاملا بررسى كند، مىبيند معارفى كه
در تفاسير اهل حق و شيعه هست و از ائمه معصومين (عليه الصلاه السلام) رسيده است چه
معارف عميق و حقايق سازنده و بلندى است، معارفى كه از شخصيتهاى بزرگ اسلامى رسيده
است، كسانى كه پروردگار جهان آنها را همتاى قرآن قرار داده و فرموده اينها از قرآن
قرار داده و فرموده اينها از قرآن جدا نيستند، و بدون شك اگر كسى تنها به قرآن تمسك
كند و اينان را رها كند رستگار نيست. ائمه معصومين و قرآن از هم جدا نمىشود تا
كنار حوض كوثر با هم به خدمت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مىرسند
(20).
حقايق و معارفى بسيار عالى از اين شخصيتهاى بزرگ روايات شده است، در تفاسير مخالفان
ما، نيز رواياتى هست اما قابل اعتماد نيست، و از اين گذشته، مطالب خيلى حساس و عالى
و معارف بلند در آنها پيدا نمىشود. به همين صورت، جز كتب تفسير، كتابهاى ديگر ما
نيز همين حكم را دارد.
ذكر يك نمونه: فيض و غزالى
مرحوم فيض اعلى الله مقامه الشريف كتابى دارد
بنام المحجه البيضا. المحجه البيضاء يعنى طريقه روشن و نورانى. نام كامل اين كتاب
اين است: المحجه البيضاء فى تهذيب الاحياء اول يعنى زنده كردن و كلمه احياء دوم نام
كتابى است مفصل و معروف از حجه الاسلام غزالى كه نام آن احياء العلوم است. غزالى
دانشمند مشهورى است و تأليفى دارد، كه از جمله تأليفات او احيا العلوم است كه اين
كتاب داراى علوم متنوع، و مخصوصا مطالب مفصل درباره علم باطن و علم طريقت و علم
اخلاق است. احياء العلوم يعنى اين كتاب مطالب خرافى و گمراه كننده فراوانى هست، اما
در عين حال با سبك زيبا و جالبى نوشته شده است. يعنى از طرفى كتاب پر ارج و مفيدى
است، و از سويى مطالب انحرافى كه در آن است ارزش آن را از بين برده است. اتفاقا
باين كتاب به سبب سبك جالب و تنوع آن، مورد توجه و علاقه اشخاص قرار مىگرفت و از
آن زياد نقل قول مىشد. ايشان به اين فكر افتاد كه اين كتاب را زنده كند و المحجه
البيضاء فى احياء الاحياء را نوشت يعنى محجه البيضاء در زنده كردن احياء در زنده
كردن احياء العلوم غزالى. گرچه احيا العلوم مطالب مفيدى دارد، اما غزالى، جداى از
اينكه وارد اين بحث بشويم كه در آخر كار مستبصر شد يا خير، بهر حال موقع نوشتن
احياء العلوم در رويهاى غير از رويه شيعه و طريقه حقه بوده است، و مطالب بر خلاف
اسلام و ضد اسلامى واقعى زياد دارد. مرحوم فيض كارى كرد كه حياتى واقعى به اين كتاب
ببخشيد تا در نتيجه كسانى كه آن، حياتى نو و زندگى واقعى انسانى و اسلامى پيدا
كنند. ايشان آن مطالب انحرافى و گمراه كننده و ضد اخلاق اسلامى و بر خلاف معارف
واقعى اسلام را از آن حذف كرده است و مطالب درستش را جدا كرده است، و بدين صورت به
كتابى پسنديده و خوب و پابرجا و مستقيم تبديل شده است.
اگر انسان به كتب تاريخ مخالفان شيعه نيز
مراجعه كند، مىبيند كه مطالب غير واقعى، خلاف حق و غير معقول در آن زياد آمده است.
ما در تفسير سوره علق، درباره وحى و ابتداى و حى مطالبى از تواريخ و روايات اهل سنت
عرض كرديم و با برهان ثابت كرديم كه اين مطالب بر خلاف حق است و معقول و قابل باور
نيست. اما كتاب شيعه چنين نيست. البته ممكن است مطالبى از بيرون در آن نفوذ كرده
باشد. در زمانه ائمه معصومين عليهم الصلوه والسلام اشخاصى بودند كه مطالبى جعل
مىكردند و براى خراب كردن و آلوده كردن شيعه به پندارهاى باطل و خيالات واهى، با
دسيسه و نيرنگ، آن را در خلال كتب شيعه وارد مىكردند. اما شيعه از اين مطالب اطلاع
داشت، چون ائمه معصومين عليهم الصلاه والسلام، از همان آغاز به اين مطلب آگاه بودند
و به پيروانشان گوشزد مىكردند كه اشخاصى بر ما دروغ مىبندند و افترا مىزدند و
مطالبى را جعل مىكنند و به ما نسبت مىدهند، اى شيعيان ما حواستان را جمع كنيد. در
روايات معتبر داريم كه خدا لعنت كند كسانى را كه بر ما دروغ مىبندند و جايگاهشان
بدون ترديد آتش دوزخ است
(21).
لذا بزرگان شيعه همواره متوجه اين حقيقت بودند و دريافت روايات، قواعد و ضوابطى
درست كردند كه خيلى مهم و عالى است و اگر كسى وارد باشد، به خوبى مىتواند روايات
درست را از نادرست تشخيص بدهد. متأسفانه بعضى افراد ناوارد و ناآگاه پيدا شدند كه
مايه علمى درستى نداشتهاند و به پارهاى از كتابها مراجعه كردهاند و مطالبى را
ملاحظه كردهاند كه صورت جالبى داشته و در خلال مطالب شيعه نوشتهاند و به تدريج،
مطالب خيلى مخلوط شده است. اما با اين حال، هنوز هم شخصى وارد مىتواند از خلال اين
روايات مطالب متين و معارف حقه را بيرون بياورد و استخراج كند، هر چند كار مشكلى
است. در مجموع مىتوان گفت كه معارف اهل بيت عصمت و طهارت عليهم الصلوه والسلام
معارف حقه و مطالب عالى است و بايد دنبال آن رفت كه به حقيقت موجب رشد و كمال مردم
مىشود.
بركات شناخت اهل بيت عليهم
السلام
در جلسه قبل چند آيه را به مناسبت سخن ذكر
كرديم: اومن كان ميتا فاحييناه و جعلنا له نورا يمشى به فى
الناس از سوره انعام، و و من كان فى هذا اعمى فهو فى
الاخره اعمى و اضل سبيلا از سوره اسراء و و من اعرض عن
ذكرى فان له معيشه ضنكا و نحشره يوم القيامه اعمى قال رب لم حشرتنى اعمى و قدكنت
بصيرا قال كذلك اتتك اياتنا فنسيتها و كذلك اليوم تنسى از سوره طه.
در تمام اين آيات از كورى و بينايى و زندگى و
مردگى سخن گفته شده است. به متقضاى روايات معتبر و معقول، اين كور اين مرده ذكر شده
در آيات، كسانى هستند كه در دنيا مردهاند و كورند و در آخرت هم كور محشور مىشوند،
كسانى كه نه تنها از نظر چشم ظاهرى، بلكه در باطن نيز كورند و كور دلند، اينها
كسانى هستند كه خاندان عصمت و طهارت را نشناختهاند، كسانى هستند كه از ديدن اين
آيات بزرگ الهى كور بودهاند
(22).
كيست كه على بن ابيطالب سلام الله عليه، اين درياى بى كران علم را نبيند، اما
معاويه بن ابى سفيان را ببيند و زير پرچم او برود. اين مرده است، اين كور است. كور
حقيقى و مرده واقعى است. كسى كه اين خاندان، اين آيات بزرگ الهى را نشناسد و با سنت
و روش آنها آشنا نباشد، در زندگى از هيچ چيز برخوردار نمىشود. مگر ما در هستى
آياتى عظيمتر از اين آيات الهى داريم؟ نبأ عظيم و خبر بزرگ اميرالمؤمنين و يازده
فرزند معصوم اويند،
(23).
اسماء حسناى پروردگار جهان اينانند
(24).
كلمات پروردگار جهان اينانند
(25).
چقدر بايد مسلمان كور باشد كه اين حقايق روشن و واضح را نبيند.
امام ششم سلام الله عليه در روايتى فرمود:
سختترين كورى و سختترين عمى آن است كه كسى در نتيجه آن ما را
نشناسد
(26).
مگر مىشود كسى دعاهايى را ببيند كه از ائمه معصومين عليهم الصلوه والسلام رسيده
است و كور كورانه به راه ديگرى برود. مثلا دعاهاى صحيفه سجاديه يا دعاهايى كه از
اميرالمؤمنين سلام الله عليه داريم، كدام فرقه از مخالفان شيعه دارند. دعاى كميل،
دعاى صباح و دعاها و مناجاتهاى ديگر كه مشتمل بر معارف فوق العاده بلند در رابطه
انسان با خداست از چه كسى رسيده است. برويد در كتابخانههاى آنها بگرديد ببينيد
چنين چيزهاى پيدا مىشود؟ به خدا قسم چنين معارفى ندارند، اگر بود منتشر مىشود و
در دسترسى همه قرار مىگرفت.
قدرشناسى از نعمت معرف اهل بيت
عليهم السلام
بايد قدر اين نعمت بزرگ را بشناسيم كه پروردگار
جهان بدون رنج و زحمت، بدون خون دل و جستجوى فراوان به ما عنايت كرده است. الان اگر
براى مسلمانى روزنهاى به سوى اين حقايق باز شود، چقدر بايد زحمت بكشد تا اين حقايق
را بيابد، بايد كوشش كند، كتابهاى بسيارى مطالعه كند، تازه دلواپسى و دلهره هم دارد
كه نكند منحرف بشود و در شك و ترديد بيفتد يا وسوسه بشود، ولى بدون هيچ رنج و زحمتى
از سوى پروردگار جهان اين نعمت عظماى الهى به ما عنايت شده است، لذا براى شناخت آن
بايد بيشتر بكوشيم. كمى زحمت دارد، اما بايد كوشش كنيم تا شناخت بيشتر پيدا كنيم، و
به پيروى از اين روش و سنت، مردمى محتاط و پرهيزكار باشيم. على بن ابيطالب فرمود:
اعينونى بورع و اجتهاد و عفه و سداد
(27).
آنها خواستهاند ما پيرو مكتبشان باشيم و به سنت و مكتب آنها عمل كنيم، چون اين سنت
و روش، سنت و روش حق است و سنت و روش پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) است.
ائمه معصومين در زمان پيامبر اكرم نودند، فقط على بن ابيطالب با پيامبر همزمان بود
و حسن و حسين هم مدتى بودند، اما علوم و معارف پيامبر اكرم حرف به حرف، بدون كم و
زياد، به ايشان رسيد. ايشان نيز همه را حفظ كردند و نگهداشتند و ذرهاى در آن خيانت
نكردهاند و معارف را در هر موردى براى مردم بيان فرمودهاند. در عين حال، افرادى
در مقابلشان بودند كه سد راه مىشدند، بعضى مطالب را كتمان مىكردند يا حقايق را از
بين مىبردند و پايمان مىكردند، كه البته آنها به كيفر اين خيانت بزرگ خود
مىرسند.
شرايط روحى و فكرى قرائت سوره
زلزال
بحث درباره سوره اذا زلزلت و آثار خواندن اين
سوره در نوافل بود، كه رواياتش قبلا عرض شد.
اما اين آثار وقتى وجود دارد كه اين سوره درست
و جدى خوانده شود. بايد سوره زلزال را كلام خدا دانست، و با يقين و باور به اين كه
كلام خداست آن را خواند. اگر بدانى كه سوره زلزال كلام خداست، هنگامى كه مىخواهى
اين سوره را تلاوت كنى، با حالى مخصوص تلاوت خواهى كرد، و مىدانى كه خدا با تو سخن
مىگويد.
امام ششم سلام الله عليه فرمود:
من وقتى قرآن تلاوت مىكنم، مخصوصا اوقاتى كه حالى دارم،
آيهاى را با توجه و با تدبر به قدرى تكرار مىكنم تا به حالتى مىرسم كه گويى اين
سخن را از مصدر سخن يعنى از خدا استماع مىكنم
(28).
ما فقط مىگويم قرآن سخن خداست، اما درست باور
نكردهايم، و اگر تا حدى باور كردهايم، عظمت سخن خدا را نشناختهايم، چون عظمت خدا
را نشناختهايم. ما قرآن را خيلى ساده مىگيريم، مثل يك كتاب عادى آن را بر
مىداريم و مثل يك كتاب عادى باز مىكنيم، در صورتى كه نبايد اين طور باشد.
اگر انسان سوره زلزال را با جديت بخواند و با
قاطعيت و به حقيقت سوره زلزال را سخن خدا بداند، با چنين روحيهاى، به خدا قسم، با
همان بسم الله الرحمن الرحيم كارش درست مىشود. جريانى
در بعضى از روايات است، كه به طور خلاصه عرض مىكنم و بعدا در جاى خودش مفصل خواهم
آورد، مردى خدمت پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) آمد و از آن حضرت
موعظهاى خواست، حضرت فرمودند: فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره و
من يعمل مثقال ذره شرا يره. آن مرد عرض كرد: بس است يا رسول الله، همين دو
جمله براى من كافى است
(29).
او فهميد كه اين جملهها چه مىگويد و محتواى آن چيست، و درك كرد كه انسان در برابر
اين دو جمله از سخن خدا چه بايد بكند و چه طور بايد داشته باشد؟
بسم الله الرحمن الرحيم
بسم الله الرحمن الرحيم
بزرگترين آيه از آيات قرآن مجيد است. در قرآن آيهاى از نظر محتوا و عظمت مانند
بسم الله الرحمن الرحيم نداريم.
اعظم آيه فى كتاب الله بسم الله الرحمن الرحيم
(30).
بسم الله الرحمن الرحيم
بيان رحمت پروردگار جهان است، الله كه
رحمن و رحيم است. رحمن و
رحيم هر كدام خصوصيتى دارند، ولى مبدا هر دو همان رحمت است.
پروردگار جهان رحمت دارد، اما آيه ما رحمت او
را شناختهايم و در وجود ما اثر گذاشته است؟ آيا ما متحقق به رحمت شدهايم و خود را
با رحمت ساختهايم؟
رحمت پروردگار جهان
موضوع رحمت پروردگار جهان موضوع عجيبى است.
و رحمتى و سعت كلى شىء فسأ كتبها للذين يتقون و يؤتون الزكوه
و الذين هم باياتنا يؤمنون. اين بخشى از آيه 156 سوره اعراف است.
رحمت پروردگار جهان، جهان شمول است. سراسر اين
جهان، آثار رحمت پروردگار جهان است. فسأكتبها للذين يتقون و
يؤتون الزكوه و الذين هم باياتنا يؤمنون در آينده اين رحمت را براى كسانى كه
تقوا پيشه و پرهيزكارند مىنويسيم و تثبيت مىكنيم. كسانى كه در برابر فرامين الهى،
در برابر او امر و نواهى او، و در برابر خواستههاى او تسليمند. كسانى كه زكات
مىدهند و انفاق مىكنند و به آيات ما ايمان دارند. اين قسمت از آيه، به مقتضاى
روايات زياد و معتبر، مربوط به قيامت است
(31).
در قيامت رحمت پروردگار جهان، به يكباره شامل حال اشخاصى است كه در طريق حقند و در
طريق حق گام بر مىدارند.
روايت معرفى است كه پروردگار جهان رحمت خود را
صدر بخش كرده و يك بخش آن را بين موجودات اين جهان تقسيم كرده است. نود و نه بخش
ديگر آن رحمت است كه نزد خود اوست
(32).
تمام اين رحمتى كه در جهان مشاهده مىكنيد، يك صدم رحمت خداوند است. همين رحمتى كه
در جهاد است انواع و اقسام دارد، فقط يك قسمش رحمت مادرى است كه در انسان و در همه
موجودات زنده وجود دارد. همين يك قسم چه قدر مىشود؟ در حيوانات، مادرها نسبت به
فرزندانشان، پرندگان نسبت به جوجهها يشان، چه رحمتى دارند؟ مىگويند شير كه حيوان
درندهاى است، اگر در نهايت گرسنگى باشد و اگر گرسنگى به او فشار بياورد، اين
حيوانى كه در حالت عادى خوى ذاتيش درندگى است و وقتى گرسنه باشد خيلى خطرناك
مىشود، با اين حال اگر مادر باشد و چند بچه داشته باشد و پهلوى بچه هايش باشد و
خطرى بچهها را تهديد كند، حتى اگر طعمهاى در اطرافش باشد سراغ آن نمىرود. امكان
ندارد يك گام از پيش بچه هايش عقب بگذارد، اگر انسانى از آنجاها رد بشود مىتواند
به سلامت بگذرد.
اين رحمت مادرى است. اين يك نوع عاطفه مادرى
است. به تعداد انواع حيوانات عاطفه وجود دارد، در خود انسان هم كه ديدهايد.
رحمتهاى ديگرى هم وجود دارد. و ما ارسلناك الارحمه للعالمين
(33).
انبياء و رسل و از همه بالاتر پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) چه رحمت
عظيمى داشتهاند. همه اين رحمتها اثر همان يك بخش از رحمت خداست، نود و نه بخش ديگر
پيش خود خداست كه با آن رحمت با موجودات، با بندگانش و با انسانها رفتار مىكند.
در قيامت رحمت بين اشخاص و موجودات، مثل رحمت
مادرى، همه تمام مىشود، و خداوند اين يك بخش از رحمت راهم به رحمت خود اضافه
مىكند و با تمام صد بخش رحمت با مؤمنان رفتار مىكند، و اين خيلى عجيب است.
در بسم الله الرحمن
الرحيم اين كلمات رحمن و
رحيم كه اشاره به رحمت پروردگار جهان است، بيانگر حقايقى است. اميرالمؤمنين
سلام الله عليه فرمود: اگر فرصت پيش بيايد و موقعيت اقتضاء
بكند، در تفسير بسم الله الرحمن الرحيم، در شرح اين
آيه، هفتاد شتر را سنگين بار مىكنم،
(34).
يعنى آنقدر مىگويم و مىگويم و مىگويم كه اگر نوشته شود به قدرى زياد مىشود كه
به اندازه بار هفتاد شتر مىشود، آن هم نه بار سبك، بلكه بار سنگين.
اين يك واقعيت و حقيقتى است. حالا ما ببينيم
بسم الله الرحمن الرحيم را با چه ارادهاى و با چه قوت
نفسى مىگوييم.
دعاى حاملان عرش در حق مؤمنان:
در جاى ديگرى از قرآن، در آيه هفتم از سوره
چهلم كه هم نام آن را غافرنوشتهاند و هم مؤمن، پروردگار جهان حقيقى را بيان مىكند
كه خيلى عجيب است. الذين يحملون العرش و من حوله يسبحون بحمد
ربهم و يؤمنون به ويستغفرون للذين امنوا ربنا و سعت كلى شىء رحمه و علما.
حيف كه ما حوصله نداريم كه لااقل در حد توان و قدرتمان درباره اين آيات بحث كنيم
فكر كنيم و حقايقش را بررسى كنيم. عرش كجاست؟ اصلا عرش چيست و حاملان عرش چه كسانى
هستند؟ الذين يحملون العرش و من حوله آنهايى كه حامل
عرشند، عرش بر دوش قوى و شانههاى نيرومندشان نهاده شده است. اين مثل يك تختى نيست
كه روى دوش چهار نفر بگذاريم، اينها همه معناى مخصوص خودش را دارد. آنهايى كه حامل
عرشند و كسانى كه در اطراف عرشند، يسبحون بحمد ربهم
آنها تسبيح مىگويند و ربشان را تقديس مىكنند و حمد مىگويند
و يؤمنون به به او گرايش و ايمان حقيقى دارند، و
يستغفرون للذين آمنوا اينها از خدا طلب آمرزش مىكنند براى كسانى كه ايمان
آوردهاند.
در روايات شيعه روايات معتبرى است، كه
مىفرمايند: اين مطلب منحصر به شماست، شما يعنى شيعيان، هركه باشد. فرمودند:
اين موضوع منحصر به شماست، اى شيعيان ما حاملان عرش از خدا
براى شما طلب آمرزش مىكنند، مىگويند خدايا گناهان اينان را بيامرز
(35).
سپس خدا را به رحمت توصيف مىكنند: ربنا وسعت كل شى رحمه
پروردگارا! تو آن خدايى هستى كه رحمتت همه چيز را فرا گرفته است. رحمتت را بيشتر
شامل حال شيعيان گردان، آنها را بيامرز و از گناهانشان صرف نظر كن. در آيات بعد هم
مطالب عجيب و غريبى هست كه اينها در خواست بهشت مىكنند و مىگويند خدايا اينها را
از بديها حفظ كن، و به بهشت ببر و...
خوب، چنين رابطهاى بين زمين و عرش، كه خدا
مىداند كجاست، برقرار است. فاصله خيلى زيادى است، بعد عجيبى است بين عرش و اين
مردمى كه بر پشت زمين زندگى مىكنند. ببينيد چه قدر مسئله مهم است كه حاملان عرش
نسبت به ما شناسايى دارند، موقعيت ما را شناختهاند و مىشناسد، و با اين كه عرش با
اين عظمت بر دوش آنهاست از ما غافل نيستند و براى ما چنين دعا مىكنند، اينچنين خدا
را ستايش مىكنند كه پروردگار! رحمت تو در جهان را گرفته است، تمام ذرات و موجودات
مشمول رحمت تواند، پروردگارا مؤمنان را از رحمت خود دور مدار، آنها را مورد رحمت و
آمرزش خود قرار بده. از اين طرف ما نيز بسم الله الرحمن
الرحيم مىگوييم، اما با چه حالى، با چه توجهى و با چه ارادهاى؟ پس اگر كسى
سوره اذا زلزلت را با اطمينان و آرامش بخواند و به معناى واقعى درست بخواند، و نسبت
به اين كه سخن خداست ايمان و توجه داشته باشد، به طور قطع به لطف و عنايت پروردگار
جهان و به آثار و نتايجى كه در روايات براى خواندن سوره زلزال در نوافل آمده است
مىرسد.
خدا به همين توفيق دهد كه موقعيت خود را
بشناسيم و مواظب باشيم كه اين موقعيت بزرگ را حفظ كنيم و از دست ندهيم.