تفسير سوره زلزال

مرحوم آيت الله حاج شيخ على آقا نجفى كاشانى (ره)

- ۱ -


مقدمه ناشر

كتاب حاضر با استفاده از درس‏هاى تفسير مرحوم آيت الله حاج شيخ على آقا نجفى تهيه شده است. مرحوم آيت الله نجفى كاشانى (1365 - 1300 ه. ش) با وجود موفقيت چشمگيرى كه در تدريس فقه و اصول، منطق، ادبيات عرب، هيئت و نجوم قديم در حوزه‏هاى نجف اشرف، قم و كاشان داشتند، از سال 1337 تا پايان عمر، خود را وقف مطالعه و ارائه تفسير قرآن كردند.

مشتاقان بسيارى به خصوص از طبقات تحصيل كرده و فرهنگى، از منبرهاى تفسير ايشان، كه شبها پس از نماز مغرب و عشا در مسجد الحسين (ميرنشانه)كاشان برقرار بود، استفاده مى‏كردند و از چشمه‏هاى علمى و معرفتى ايشان بهره مى‏بردند. شيوه‏هاى تفسيرى ايشان قرآن به قرآن و با استفاده از روايات و با تأكيد بر نكات اخلاقى بود.

سوره زلزال در 12 جلسه از تاريخ 3/9/ 1362 تا 15/9/1362 تفسير شده است. براى تهيه اين كتاب، ابتدا متن سخنرانى‏ها از نوار پياده شد، و سپس با حفظ سبك و سياق بيانى استاد، با ويرايش اندكى - كه براى تبديل عبارات گفتارى به نوشتارى ضرورى بود - به صورت حاضر (در 12 فصل) در آمد. عنوان گذارى و استخراج مدارك و تهيه فهرست‏ها توسط دفتر نشر انجام شده است.

لازم به ذكر است با توجه به تسلط شگفت‏انگيز استاد بر منابع حديثى و استفاده گسترده آنها، بديهى است اين دفتر در امر استخراج مدارك نتوانسته است حق مطلب را ادا كند، و مسئوليت كاستى‏ها به عهده ماست.

اين دفتر از انتقادات و پيشنهادات اهل نظر و خوانندگان گرامى استقبال مى‏كند.

دفتر تنظيم و نشر آثار مرحوم آيت الله نجفى كاشانى

جلسه اول: فضيلت خواندن سوره زلزال‏

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم * بسم الله الرحمن الرحيم * اذا زلزلت الارض زلزالها(1) و أخرجت الارض أثقالها(2) و قال الانسان مالها(3) يومئذ تحدث أخبارها(4)بان ربك أوحى لها(5)

معرفى سوره‏

سوره زلزال كه سوره نودونهم از سوره قرآن مجيد است، در مدينه منوره نازل شد و مشتمل بر هشت آيه است. البته بعضى از مفسرين عقيده‏شان بر اين است كه اين سوره در مكه معظمه نازل شده است‏ (1). به هر صورت، نزول اين سوره در مدينه منوره يا در مكه معظمه، شايد چندان اثر عقيدتى يا عملى نداشته باشد.

روايتى در فضيلت خواندن سوره‏

روايات متعدد در مورد فضيلت تلاوت سوره زلزال است كه از سنى و شيعه به ما رسيده و روايات عجيبى است. از بين روايات، دو روايات را انتخاب كرده‏ايم كه شامل مطالب خيلى عجيب و ارزنده و آمرزنده‏اى است. يكى از اين دو روايت را مرحوم صدوق اعلى الله مقامه الشريف در كتاب ثواب الاعمال نقل كرده است‏ (2). كه همه مفسرين شيعه آن را از اين كتاب آورده‏اند، حديث ديگر را مرحوم كلينى اعلى الله مقامه الشريف در كتاب كافى نقل كرده است‏ (3). كتاب قرآن از اصول كافى ابوابى دارد و از آن جمله باب فضل القران است كه در اين باب روايات زيادى از جمله اين روايت شريف نقل شده است. هر دو روايت، با دو سند مختلف، از امام ششم سلام الله عليه نقل شده است. البته على بن ابراهيم قمى كه پيش از مرحوم صدوق بوده و خود تفسير جالبى دارد، نيز اين حديث شريف را با سند خودش نقل كرده است‏ (4). اين دو حديث در قسمتى از متن با همديگر مشتركند و يك مطلب را بيان مى‏كنند ولى در قسمتهاى ديگر، حديثى كه مرحوم صدوق نقل كرده با حديثى كه مرحوم كلينى نقل كرده، تفاوت دارد. مثلا، در قسمت آخر حديثى كه مرحوم صدوق نقل كرده عبارتى هست كه در حديث كافى نيست، آن عبارت اين است: كسى كه سوره زلزال را در نمازهاى نافله تلاوت كند و از خواندن اين سوره سرد و ملول نشود به فوايد بسيار مى‏رسد. از آن جمله، در فرداى قيامت پروردگار جهان به اين بنده خطاب مى‏كند عبدى! ابحتك جنتى فاسكن منها حيث شئت و هويت لا ممنوعا و لا مدفوعا. اين خطاب، خطاب كوچك و ساده‏اى نيست.

اگر اوضاع و احوال قيامت را در همين حدى كه قرآن و روايات اسلامى بيان كرده‏اند تصور كنيم و ببينيم اوضاع آنجا چگونه است و مردم در آن صحنه چه حالى هستند، اگر اندكى تأمل كنيم، اهميت و فوق العادگى اين خطاب را درك خواهيم كرد. در آن احوال خيلى سخت و در آن شدائد، به بنده‏اى خطاب مى‏شود: عبدى اى بنده من، ابحتك جنتى اين بهشت و اين تو. فاسكن منها حيث شئت و هويت در هر كجا از آن كه مى‏خواهى و ميلت مى‏كشد سكونت گزين. اين خيلى عجيب است: هر جا كه مى‏خواهى انتخاب كن. لا ممنوعا و لا مدفوعا هيچگونه منعى نيست، اگر به سويى بروى و جايى به نظرت خوب بيايد بگويند: ممنوع! يا تابلويى زده باشند كه ورود ممنوع! نه، ابدا چنين نيست.

و لا مدعوفا هم چنين اگر جايى انتخاب كردى، تو را آنجا نمى‏رانند. ممكن است انسان به محلى برود و آنجا را بپسندد و بار بيندازد و بساطش را پهن كند، ولى اشخاصى بيايند و او را از آنجا بلند كنند و بگويند تشريف ببريد، اما اينجا نه، لا ممنوعا و لا مدفوعا.

اين نتيجه تلاوت سوره مباركه زلزال است، البته با شرايطى كه قبلا ذكر كرده‏ايم. فكر نكنيم كه چطور چنين چيزى مى‏شود. ما كه اين سوره را خيلى تلاوت كرده‏ايم و مى‏كنيم، اما خود را در اين مرتبه و در اين مقام نمى‏بينيم، پس چطور حديث، مطلب را اين چنين بيان مى‏كند.

به يقين سوره زلزال، با تحقق يافتن حقايقى كه بيان مى‏كند در ما و باور داشتن آن حقايق، چنين اثرى دارد. ايمان در حكم كليدى براى باز كردن در بهشت است، اما آيا ديده‏ايد كليدى دندانه نداشته باشد. ايمان شرايط و قيودى دارد، نتايج و آثارى نيز دارد. اين بخشى از روايتى بود كه مرحوم صدوق نقل كرده بود.

روايتى كه مرحوم كلينى نقل كرده است، روايتى خيلى عجيب و بسيار قابل دقت است. متن اين حديث شريف را مى‏خوانيم و در حد امكان توضيحى درباره آن عرض مى‏كنيم تا ببينيم محتوا و مضمون اين حديث چيست.

عن ابى عبدالله (عليه السلام) قال: لا تملوا من قرائه اذا زلزلت حضرت صادق (عليه السلام) فرمودند: از خواندن سوره اذا زلزلت ملول و سرد نشويد، خسته نشويد.

چرا؟ فانه من كانت قرائته بها فى نوافله لم يصبه الله عزوجل بزلزله ابدازيرا كسى كه در نمازها مستحبى سوره اذا زلزلت قرائت كند پروردگار جهان تا آخر عمر هيچگاه او را به سختى‏هاى زلزله گرفتار نمى‏كند و به زلزله نمى‏ميراند. ممكن است در محيطى زلزله‏اى بشود، ولى به قارى اين سوره در نوافل صدمه‏اى نمى‏زند. و لم يمت بها و بر فرض كه در محل او زلزله شود، در اثر زلزله نمى‏ميرد. و لا بصاعقه به برق گرفتگى نمى‏ميرد. اگر در بيابانى يا در بالاى كوهى باشد و آسمان برقى بزند و به چيزهايى اصابت كند و اشخاصى را بسوزاند و از بين ببرد به خواننده اين سوره در نوافل اصابت نمى‏كند. ولا بافه من آفات الدنيا و همچنين به پيشامدها و حوادث ديگر دنيوى نمى‏ميرد و مرگ او را طبيعى و عادى مى‏شود، در راه خدا و براى خدا، و گرفتار حوادث و پيشامدهاى ناگوار و نكبت هايى كه - نستجير بالله - بعضى را مى‏گيرد نمى‏شود.

ارتباط قرائت قرآن و دعا با امور مادى و طبيعى‏

البته مطلبى كه تا اينجاى روايت ذكر شد، مطلب خوبى است. گمان نمى‏كنم بتوان اين مطلب را آنطورى كه مى‏خواهيم تجزيه و تحليل كرد. خوب، سوره اذا زلزلت چه رابطه‏اى با حوادث دارد كه اگر شخصى بخواند گرفتار زلزله و صاعقه نمى‏شود و حوادث و پيشامدهاى سخت و ناگوار گريبانش را نمى‏گيرد؟ مگر ما در جهان ماده زندگى نمى‏كنيم؟ مگر جهان ماده يك اسباب و علل عادى ندارد؟ وقتى زلزله سختى رخ دهد و همه بناها و ساختمانها و ديوارها را در هم فروريزد، با آن چه مى‏شود كرد؟ هركس آنجا باشد گرفتار مى‏شود. مگر مى‏شود با گفتن بسم الله الرحمن الرحيم يا با خواندن سوره اذا زلزلت جلوى حادثه را گرفت و آن را از خود دور كرد؟ اين يك امر معنوى است، مگر امور معنوى در امور مادى اثر مى‏گذارد؟

انسانى كه كسالت پيدا كرد، مگر مى‏توان به جز با داروى مناسب او را علاج كرد. مى‏گويند بايد دنبال دارو رفت. اين كسالت يك عوارض مادى دارد، مثلا، در نتيجه هجوم و تمركز يك گروه از ميكروبها در عضوى از بدن انسان ايجاد شده است. اين ميكروب مگر ورد را مى‏فهمد، مگر دعا را متوجه مى‏شود، مگر مى‏شود به او گفت از اين عضو بيرون برو. ميكروبها موجوداتى زنده‏اند، و خيلى هم جان سخت هستند و خيلى حريص در فلج كردن و از كار انداختن انسان يا عضوى از او. بايد وسيله‏اى، دارويى و يا سلاحى مادى پيدا كرد و با آنها مبارزه كرد و نابودشان كرد تا آن كسالت از بين برود. اما اگر كسى چند جمله دعا بخواند، اين دعا كه يك سرى الفاظ و تركيبى از كلمات و جملات است چه ربطى با كشته شدن ميكروب و از بين رفتن مرض دارد. از اين جهت است كه خيلى از اشخاص كه مدعى پايبندى به دين و مقدسات دينى و اعتقاد به معنوياتند، درباره اين طور روايات كه مثلا براى شفا مريضت حمد بخوان، يا براى رفع سر درد يا تب فلان دعا را بخوان، مى‏گويند اين روايات درست است، هر چند ممكن است بعضى از آنها سندهاى ضعيفى داشته باشد. البته در اين روايات، روايات محكم و متعبر و صحيحى هست كه به درستى آن اطمينان حاصل مى‏شود، اما، اين طور توجيه مى‏كنند كه وقتى انسان براى رفع كسالتى دعايى خواند، آن دعا مستقيما اثر نمى‏كند و آن كسالت را از ميان نمى‏برد، بلكه دعا به اراده پروردگار جهان سبب مى‏شود كه شخص پيش فلان پزشك برود و به خواست خدا آن پزشك هم كسالت را خوب تشخيص مى‏دهد و دارويى تجويز مى‏كند، دارو هم خوب و مطابق مرض در مى‏آيد و كسالت را به كلى بر طرف مى‏كند. اين اثر دعا است. در نتيجه خواندن دعا پروردگار جهان لطف و عنايتى مى‏كند و اسباب و وسايل ماده را فراهم مى‏كند و انسان به دنبال آن اسباب و وسايل مى‏رود و به كمك آنها با مشكل يا مرض مبارزه مى‏كند و آن را از بين مى‏برد. مثلا درباره سوره حمد كه گفته‏اند اگر بر مريض بخوانى موجب شفاى اوست، و حتى در بعضى روايات به قدرى به اين مطلب اهميت داده‏اند كه گفته‏اند اگر بر مرده‏اى سوره حمد را خواندى و جان به او بازگشت و زنده شد، تعجب نكن، (5). مى‏گويند سوره حمد مستقيما هيچ اثرى ندارد، اما اسباب و مقدمات فراهم مى‏كند تا مرض شفا يابد. آيا واقعا مطلب اين طور است؟ البته نمى‏خواهيم بگوييم اين حرف معقول نيست. نه اتفاقا سخن معقولى است. ولى چرا دعا و سوره حمد يا فلان سوره قرآن يا فلان آيه خود مستقيما اثر نداشته باشد؟ چه اشكالى دارد؟ اگر يك انسان، كه به حدى بزرگوار است كه جهان و موجودات جهان، زنده و غير زنده البته به خواست خدا، در فرمان اويند، به ميكروب‏ها فرمان بدهد كه از اينجا بيرون برويد و خارج شويد، چرا خارج نشوند؟ خوب خارج مى‏شوند، هيچ مانعى ندارد. اما من و شما نمى‏توانيم اين كار را بكنيم. شخصيت هايى هستند كه اگر فرمان بدهند به تب كه در بدن كسى هست: اخرج، بيرون شو از اين بدن، تب هم فرمان ببرد و بيرون رود و احتياجى هم به دارو نباشد. به ميكروب بگويد برو بيرون، يا اراده كند كه ميكروبها بميرند و نابود شوند، چنين شود. البته حالا نمى‏خواهيم در اين موضوع وارد شويم و مطالبى را ذكر مى‏كنند عرض كنيم. بهرحال، اجمالا مطلب را به طورى جدى مى‏توان پذيرفت كه دعا يا سوره‏اى از سوره‏هاى قرآن به اراده پروردگار جهان مستقيما در جهان اثر مى‏گذارد. آن اثرى كه خداوند در يك بنفشه يا قرص تب بر گذاشته، اين اثر را در يك آيه قرآن يا در يك دعا يا در اراده يك ولى خود هم مى‏گذارند. اين مرد ولى اوست. اين مرد بنده اوست، اراده‏اى قوى و نيرومند دارد. مردى است كه جهان او را مى‏شناسد. موجودات و ذرات او را مى‏شناسد، چون ولايتش بر كاينات عرضه شده و همه ولايت او را بپذيرفته‏اند. وقتى اين طور است كه با يك چنين موقعيت و اراده‏اى قوى و نيرومند، به اراده خود و به خواست خود جلوى حادثه‏اى يا پيشامدى يا چيز ناگوار را مى‏گيرد، يا كسالتى را رفع مى‏كند، پس چنين چيزى ممكن و معقول است. سوره اذا زلزلت مى‏توان چنين آثارى مادى و خارجى داشته باشد. اما در مورد چه كسى و چه شخصى؟ با چه شرايطى و در چه حالى و با چه عقيده و ايمانى بخواند، تا چه حد با محتواى سوره زلزال خود را تربيت كرده و ساخته باشد، اين حرف ديگرى است. به طور اجمال‏اين مطلب ممكن و معقول و پذيرفتنى است، چون امام ششم ما فرموده است.

اثر ديگر خواندن سوره‏

اين قسمتى از روايت كافى بود، قسمتهاى بعدى آن چنين است: ولا بافه من آفات الدنيا حتى يموت پس او گرفتار ناگواريها و صاعقه و زلزله نمى‏شود تا اينكه زمان مرگ او برسد.

و اذامات موقعى كه در آستانه مردن واقع شد. اين جور تعبيرات با اذا در آيات روايت هست، مثلا اذا قمتم الى الصلوه فاغسلوا وجوهكم (6). يعنى هنگامى كه براى ايستادن به نماز آماده مى‏شويد، وضو بگيرند؛ نه اينكه ايستاده‏ايد و مى‏خواهيد تكبيره الاحرام بگوييد. اين تعبيرات با اذا هست.

و اذامات هنگامى كه در شرف مرگ واقع شود، هنگامى كه در بستر مرگ افتاده است نزل عليه ملك كريم من عند ربه يك ملك، يك فرشته بزرگوار از سوى پروردگار اين مؤمن - قارى سوره زلزال - مى‏آيد من عند ربه از نزد پروردگارش، فيقعد عند رأسه اين ملك نزد سر اين مرد مؤمن، كه در حال احتضار است، مى‏نشيند. از جمله بعدى معلوم مى‏شود كه در آن لحظات ملك الموت نيز كنار بالين اين شخص است. فيقول آن ملكى كه از نزد پروردگار آمده است، آن ملك بزرگوار فيقول يا ملك الموت خطاب مى‏كند به ملك الموت ارفق بولى الله با اين بنده خدا مدارا كن.

خود اين بنده خدا شايد در همان احوال اين گفت و شنودها را مى‏شنود، اما آيا مى‏بيند يا خير؟ اين معلوم نيست، چون ديد حساب ديگرى دارد و در يك لحظه‏هاى مخصوص ممكن است.

يا ملك الموت ارفق بولى الله به اين بنده خدا رفق كن و با او مدارا كن. مبادا با او سخت بگيرى و ناراحتش كنى.

چرا؟ فان كان كثيرا ما يذكرنى و يكثر تلاوت هذه السوره اين سخن را از سوى خدا به ملك الموت مى‏گويد: زيرا اين بنده خدا مرا زياد ياد مى‏كرد، غافل از من نبود و اين سوره را زياد تلاوت مى‏كرد اين تعبير نكته‏اى دارد: ويكثر تلاوه هذه السوره يعنى اين ولى خدا، اين بنده مؤمن بسيار اين سوره اذا زلزلت را تلاوت مى‏كرد. از تعبير هذه معلوم مى‏شود كه سوره اذا زلزلت هم كنار اين بنده خدا حاضر و مجسم است.

تجسم قرآن و عمل انسان در قيامت‏

در همين كتاب قرآن در اصول كافى روايتهايى عجيب ذكر شده كه در قرآن مجيد در قيامت، با صورت و سيما و قيافه‏اى بى نهايت زيبا و جالب، با ابهت و بزرگى مى‏آيد (7). چگونه چنين چيزى مى‏شود. قرآن مگر چيست كه به يك صورتى در بيايد، يا سوره قرآن به يك صورتى در بيايد؟ البته درك اين مطلب براى ما دشوار است، ولى وقتى كسى با حقايق قرآن مجيد انس گرفت و اين حقايق را در لوح نفس خود به حقيقت جاى داد، اين مطلب را درك مى‏كند. نفس خود اين آدم به صورتى بسيار نيكو ترسيم مى‏شود. بدون استثنا در قيامت مردم به همان صورت باطنى خودشان محشور مى‏شوند، آن صورت باطنيشان جلوه مى‏كند، اگر زيبا باشد زيبا و اگر نازيبا باشد نازيبا. مهم اين است كه هر انسانى خود صورت باطنى خود را ترسيم مى‏كند. من و شما نيز بايد مواظب باشيم كه اين صورت را زيبا ترسيم كنيم. و اين بستگى به بندگى خدا كردن، كار و كوشش و فعاليت براى خدا، قرآن براى خدا خواندن و براى خدا ياد گرفتن دارد. اينها خود صورتى مى‏شود كه در خارج جلوه مى‏كند، خيلى زيبا، نورانى، خوش قيافه و قشنگ.

به سخن آمدن سوره زلزال‏

خود سوره اذا زلزلت هم به سخن مى‏آيد. خيلى عجيب است. انسان به روشنى زندگى كند كه فرشتگان و ملائك اين طور به او احترام كنند و موقعيت او را بشناسند و درباره‏اش سفارش كنند و او را ولى الله بخوانند. اين مك به ملك الموت مى‏گويد با اين ولى خدا مدارا كن، زيرا اين ولى خدا زياد به ياد خدا بود و اين سوره را تلاوت مى‏كرد، و به سوره زلزال اشاره مى‏كند. گفتيم كه معلوم مى‏شود سوره زلزال هم كنار اوست يعنى ملك الموت هست، اين فرشته بزرگوار هست، سوره اذا زلزلت هست، و اين ولى الله هم هست،همه حاضرند. اما يك ملك الموت و اين فرشته بزرگوار و سوره اذا زلزلت با چه سيمايى هستند، خود اين بنده خدا مى‏داند.

و تقول له السوره مثل ذلك اين شاهد ديگرى است بر اين كه خود سوره آنجا حضور دارد. سوره اذا زلزلت نيز به سخن مى‏آيد و به ملك الموت سفارش مى‏كند و همان مطلبى را كه ملك كريم گفته بود به عزرائيل مى‏گويد: اى ملك الموت! با اين بنده خدا مدارا كن، زيرا اين ولى خدا پيوسته به ياد خدا بوده و من سوره اذا زلزلت را خيلى مى‏خواند. حالا ملك الموت در جواب آنها چه مى‏گويد: و يقول ملك الموت قد امرنى ربى ان اسمع له و اطيع و لا اخرج روحه حتى يأمرنى بذلك، الا ان اولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون.

قسمت آخر عبارت، يك آيه قرآن است: الا ان اولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون (8). در جلسه بعدى به شرح اين عبارت مى‏پردازيم.

جلسه دوم: مقام خواننده سوره زلزال‏

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم * بسم الله الرحمن الرحيم * اذا زلزلت الارض زلزالها(1) و أخرجت الارض أثقالها(2) و قال الانسان مالها(3) يومئذ تحدث أخبارها(4) بان ربك أوحى لها(5)

چكيده مطلب گذشته‏

سخن درباره روايتى بود كه از امام ششم سلام الله عليه در مورد اثر خواندن سوره زلزال در نمازهاى نافله و مستحب نقل شده است. اين روايت و امثال و اين روايت براى رشد انسان و به كمال رساندن او فوق العاده مؤثر است؛ مشروط به اين كه انسان به حقايق اين روايت توجه كند و با روحى پاك و دلى قوى آنها را باور كند و نسبت به آن اطمينان و آرامش داشته باشد.

به قسمتى از اين روايت قبلا اشاره شد كه اجمال آن اين بود: كسى كه سوره زلزال را در نمازهاى نافله بخواند و بر آن مداومت كند و از خواندن آن سرد و ملول نشود، هنگام مرگ فرشته بزرگوار از جانب پروردگار جهان به بالين او مى‏آيد. در آن حال، ملك الموت و خود سوره اذا زلزلت نيز با سيماى زيبا و نورانى در كنار او هستند. آن فرشته بزرگوار از طرف خدا به ملك الموت مى‏گويد كه با اين مؤمن و بنده خدا مدارا كن، زيرا او زياد به ياد خدا بود، خدا را فراموش نمى‏كرد و سوره اذا زلزلت را كه اينجا حاضر است زياد مى‏خواند. خود سوره اذا زلزلت هم درباره اين مؤمن و ولى خدا به ملك الموت سفارش مى‏كند (9).

نامأنوس بودن روايت براى ما

اين مطالب را به مقتضاى روايت نقل مى‏كنم، اما اين كه شما چگونه تلقى مى‏كنيد، چه برداشتى از اين مطالب داريد و تا چه حد نسبت به آن آرام و مطمئنيد، اين را خودتان مى‏دانيد و خدا.

چون امثال اين مطلب، مطالبى است كه براى ما مأنوس نيست. چون اين مطالب مافوق آن چيزى است كه ما در زندگى و از زندگى مى‏فهميم و تا به حال بفهميم، خدا مى‏داند. كسانى از ما هم كه از زندگى چيزى فهميدند و برداشتى كردند از ظاهر زندگى برداشت كردند. اين حقايق خيلى برتر از اين زندگى و اين حيات و خيلى بالاتر از افق فكر ما و سطح فهم ماست. اما چاره‏اى نيست، فكر نكنيد كه چون از سطح فكر ما بالاتر است پس نبايد در اطراف آن بحث و گفت و شنود كنيم. بايد با اين مطلب انس گرفت و نسبت به اين حقايق آگاه شد، چون حقايقى مفيد و عاليند. اگر انسان با اين حقايق آشنا شود زندگى و حيات را طورى ديگر مى‏فهمد و برداشتن از زندگى و حيات را طور ديگرى مى‏فهمد و برداشتن از زندگى دگرگون مى‏شود و به شكل ديگرى زندگى مى‏كند و با مردم اجتماع و برادران مسلمان خود برخورد مى‏كند. پس نبايد خود را از اين حقايق دور نگه داريم.

توضيح روايت را ادامه بدهيم. و تقول له السوره مثل ذلك سوره اذا زلزلت بر بالين اين مؤمن در حال احتضار حاضر است.

موقعى كه آن ملك كريم از طرف پروردگار جهان با ملك الموت سخن گفت، خود سوره هم به ملك الموت خطاب مى‏كند و مثل همان مطلبى را كه ملك بزرگوار گفته بود مى‏گويد.

حالا ملك الموت به آنها پاسخ مى‏دهد، و يقول ملك الموت.

حقيقت وجودى انسان‏

عزرائيل همان ملك الموت است. قرآن مى‏فرمايد: قل يتوفيكم ملك الموت الذى و كل بكم (10). اين آيه كريمه در برابر پندارى عده‏اى است كه مى‏پنداشتند با مردن گم مى‏شوند، همين كه مردم و بدنشان متلاشى و هر ذره‏اى به سويى رفت، ديگر گم مى‏شوند. بدنى كه متلاشى و خاك شد و زير و رو و متفرق گشت و در بين ذرات جهان گم شد، چه كسى مى‏تواند آن را پيدا كند. پروردگار جهان مى‏فرمايد: اينطور نيست كه شما خيال مى‏كنيد، يتو فيكم ملك الموت الذى و كل بكم. تو اى انسان، همين قالب بدن مادى و همين جسم نيستى. آنچه حقيقت و واقعيت توست، آن را ملك الموت مى‏گيرد و در قبضه اوست. قل يتوفيكم ملك الموت الذى وكل بكم. اين كه در بين ما و در معرض ديد ما و در اختيار ماست و آن را به هر طرف مى‏گردانيم و به هر سو مى‏بريم، اين بدن است كه يك حمال است و درك شعور ندارد، و ما با آن بازى مى‏كنيم. اما آنچه حقيقت ماست و در آيه از آن به كم تعبير شده است: قل يتوفيكم ملك الموت الذى وكل بكم آن را ملك الموت مى‏گيرد و سخت هم مى‏گيرد. آن حقيقت هرگز گم نمى‏شود. بدن انسان كه متلاشى شد، آن متلاشى نمى‏شود و به فرمان پروردگار جهان در قبضه قدرت ملك الموت است.

مقام خواننده سوره‏

حالا اين ملك الموت با آن ملك كريم و سوره اذا زلزلت كد در بالين مؤمن حاضرند سخن مى‏گويد. به اين مطلب توجه كنيد، به خدا قسم خيلى مطلب مهمى است. حيف كه ما مردم مسلمان با اين حقايق بلند ان نداريم و گويا باور و اطمينان نسبت به آن نداريم و اين از كردار و رفتار و اخلاق ما معلوم است.

بسيار عجيب است، در اين عالم پهناور كه فقط جهان ماده‏اش - از جهان معنا بگذريم - و عالم شهادتش - از عالم غيب بگذريم - به قدرى وسيع است كه هنوز هيچ دانشمندى ادعا نكرده است كه من مرز اين جهان را يافته‏ام، حتى بعضى مى‏گويند اصلا اين جهان مرز ندارد. آنگاه يك انسان در اين جهان وسيع چه حساب مى‏شود. بى ترديد كره زمين در مقايسه با اين جهان از ذره كمتر است. ذره در اصطلاح امروز جزيى از ماده است كه نه با چشم و نه با هيچ وسيله نمى‏توان آن را ديد، و فقط از آثارش به وجودش پى برده‏اند. زمين كنار اين جهان از ذره هم كمتر است. آنگاه يك انسان كه بر روى اين زمين مى‏لولد، چيزى به حساب مى‏آيد؟ اما اين انسان چون مؤمن است و در زندگى در رابطه با خداست، و خواننده سوره اذا زلزلت است و توجه به حقايق سوره داشته، آن را درك كرده و خود را با آن تربيت كرده است، به چنين مقامى رسيده است.

مگر در اين سوره چه حقايقى نهفته است؟ فمن يعمل مثقال ذره خيرا، و من يعمل مثقال ذره شرا يره. يكى شخص با شعور، حساس و مطمئن وقتى اين جمله را بشنود يا بخواند كه اگر كسى به اندازه شرى انجام دهد آن را مى‏بيند، چنين مؤمنى زندگى را چگونه مى‏بيند و چگونه زندگى خواهد كرد؟ اين مؤمن از نظر خدا دورنيست. در اين جهان عظيم، در اين غوغايى كه در زمين است، اين همه انسان مى‏ميرد، آن همه حوادث اتفاق مى‏افتد، اين مؤمن در گوشه‏اى، در كنارى است، شايد كسى هم او را نمى‏شناسد، نه مقام و نه موقعيتى داشته است، چه بسا گمنام بوده و كسى به او اهميت نمى‏داده است، شايد وقتى از كوچه عبور مى‏كرد و به كسى سلام مى‏كرد او را عار داشت كه جوابش را بدهد، اما چون به ياد خدا بوده خدا هم او را فراموش نكرده است. الان در اين لحظه‏هاى حساس كه وقت احتضار است پروردگار جهان او را فراموش نكرده و از قلم نينداخته است و لطف او شامل حال اين مؤمن است. خداى خود فرموده كه به ياد من باشيد، من به يادتان هستم، (11) اما اگر مرا فراموش كنيد من هم فراموشتان مى‏كنم و شما را وا مى‏گذارم. (12) اين مؤمن بياد خدا بوده و سوره زلزال را مى‏خوانده است، پروردگار جهان هم به ياد اوست و او را فراموش نكرده و ملكى از جانب خود فرستاده است،آنهم ملكى كريم و بزرگوار. خود سوره اذا زلزلت هم پيش شخص به صورتى زيبا مجسم شده است.

آنگاه ملك الموت به آن فرشته بزرگوار و به سوره زلزال مى‏گويد: قد امرنى ربى ان اسمع له واطيع و لا اخرج روحه حتى يأمرنى بذلك شما براى اين بنده خدا توصيه و سفارش كرديد، من هم به شما اطمينان مى‏دهم كه پروردگارم فرمان داده كه گوش به فرمان او، اين بنده خدا، اين مؤمنى كه در حال احتضار است و سوره زلزال را مى‏خواند است، باشم و حرفش را اطاعت كنم.

من هرگز در كار پيشى نمى‏گيرم، من مطيع فرمان خود هستم. ولا اخرج روحه و پروردگار من به من امر كرده كه روح او را خارج نكنم و جان او را نگيرم حتى يأمرنى بذلك تا خود اين بنده خدا به من دستور دهد و بگويد جان مرا بگير.

اين مطلب خيلى مهم است.

قد امرنى ربى ان اسمع له و اطيع و لا اخرج روحه حتى يأمرنى بذلكمن بايد گوش به فرمان و مطيع باشم، و روحش را نمى‏توانم قبض كنم تا خودش به من دستور دهد.

معلوم مى‏شود كه هنوز دستور نداده و هنوز چيزهايى باقى است.

فذا امرنى هنگامى كه اين مؤمن به من فرمان بدهد، اخرجت روحهجانش را ارج مى‏كنم.

ولا يزال ملك الموت عنده ملك الموت پيوسته بر بالين اين مؤمن هست حتى يأمره و يقبض روحه تا اين كه او امر كند كه‏اى عزرائيل جان مرا بگير و قبض كن. خوب، اين چه موقع است؟ كى اين مؤمن به ملك الموت دستور مى‏دهد كه جان مرا بگير؟ اذا كشف له الغطاهنگامى كه پرده‏ها برداشته شود. معلوم مى‏شود در آن لحظه‏ها هنوز پرده‏ها از جلوى چشم اين مؤمن برداشته نشده، و لحظه هايى مى‏گذرد تا كشف له الغطاء پرده‏ها برداشته مى‏شود. ما نمى‏دانيم اينها چه پرده هايى است و چه صورتى دارد و ضخامتش چه قدر است. اين پرده‏ها بين ديد اين مؤمن و بهشت است. كشف له الغطاء فيرى منازله فى الجنه پرده‏ها برداشته مى‏شود و اين مؤمن جايگاههاى خود در بهشت مى‏بيند و موقعيت و مكان و مكانت ود را در بهشت مشاهده مى‏كند.

فيخرج روحه فى ألين ما يكون من العاج وقتى پرده‏ها برداشته شد و آن مؤمن آن مقامات بلند را ديد به ملك الموت مى‏گويد بسم الله مشغول شو و جان مرا بگير. آنگاه بسيار آسان قبض روح مى‏شود. فى ألين ما يكون من العلاج. ألين از لينت است. يعنى به نرمترين و آسان‏ترين و سيله، و به آسان‏ترين راه، روحش قبض مى‏شود. ثم يشيع روحه الى الجنه سبعون الف ملك هفتاد هزار فرشته روح او را تشييع مى‏كنند فيبتدرون بها الى الجنه و با مسارعت او را به سوى بهشت مى‏برند.