تفسير نمونه جلد ۳

جمعي از فضلا

- ۱۱ -


1- آنچه از آيه فوق درباره ارث برادران و خواهران آمده است گر چه ظاهرا بطور مطلق است و برادران و خواهران پدر و مادرى ، و پدرى تنها، و مادرى تنها، را شامل مى شود، ولى با توجه به آخرين آيه همين سوره (نساء) كه تفسير آن به زودى خواهد آمد روشن مى شود كه منظور از اين آيه تنها برادران و خواهران مادرى متوفى هستند (آنها كه فقط از طرف مادر با او ارتباط دارند) در حالى كه آيه آخر سوره نساء درباره برادران و خواهران پدر و مادرى يا پدرى تنها مى باشد (شواهد اين موضوع را به خواست خدا در ذيل همان آيه بيان خواهيم داشت ) بنابراين گر چه هر دو آيه بحث از ارث كلالة (برادران و خواهران ) مى كند و ظاهرا با هم سازگار نيستند اما با دقت در مضمون دوآيه روشن مى شود كه هر كدام درباره يك ، دسته خاص از برادران و خواهران سخن مى گويد و هيچ گونه تضادى در ميان آنها نيست .
2- روشن است كه ارث بردن اين طبقه در صورتى است كه وارثى از طبقه اول يعنى پدر و مادر و فرزندان ، در كار نباشد، گواه اين موضوع آيه (و اولوا الارحام بعضهم اولى ببعض فى كتاب الله ) (خويشاوندان بعضى بر بعض ديگر در
مقررات ارث ترجيح دارند آنها كه به شخص ميت نزديكترند مقدم هستند) و همچنين اخبار فراوانى كه در اين زمينه وارد شده گواه ديگرى بر تعيين طبقات ارث و ترجيح بعضى بر بعض ديگر مى باشد.
3- از تعبير (هم شركاء فى الثلث ) (برادران و خواهران مادرى اگر بيش از يك نفر باشند در ثلث مال شريكند) استفاده مى شود كه آنها يك ثلث را در ميان خود بطور مساوى تقسيم مى كنند و زن و مرد در اينجا هيچ گونه تفاوتى ندارند زيرا مفهوم شركت مطلق مساوى بودن سهام است .
4- از آيه فوق به خوبى اسفاده مى شود كه انسان حق ندارد از طريق وصيت يا اعتراف به بدهى كه بر ذمه او نيست صحنه سازى بر ضد وارثان كند و حقوق آنها را تضييع نمايد، او تنها موظف است ديون واقعى خود را در آخرين فرصت گوشزد نمايد و حق دارد وصيتى عادلانه كه در اخبار حد آن مقدار ثلث تعيين شده بنمايد.
در روايات پيشوايان اسلام در اين زمينه تعبيرات شديدى ديده مى شود از جمله در حديثى مى خوانيم : (ان الضرار فى الوصية من الكبائر) زيان رسانيدن به ورثه و محروم ساختن آنها از حق مشروعشان به وسيله وصيتهاى نابجا از گناهان كبيره است ).
اسلام در حقيقت با اين دستور مى خواهد هم شخص را از قسمتى از اموال خود حتى بعد از وفات بهره مند سازد، و هم وارثان را، مبادا كينه و عقده اى در دل آنها به وجود بيايد و پيوند محبت كه بايد بعد از مرگ هم باقى باشد سست گردد.
آيه و ترجمه


تلك حدود الله و من يطع الله و رسوله يدخله جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها و ذلك الفوز العظيم (13) و من يعض الله و رسوله و يتعد حدوده يدخله نارا خالدا فيها و له عذاب مهين (14)


ترجمه :

13- اينها مرزهاى الهى است ، و هر كس خداوند و پيامبرش را اطاعت كند، (و قوانين او را محترم بشمرد) خداوند وى را در باغهايى از بهشت وارد مى كند كه همواره ، آب از زير درختانش جارى است ، جاودانه در آن مى ماند، و اين ، پيروزى بزرگى است !
14- و آن كس كه نافرمانى خدا و پيامبرش را كند و از مرزهاى او تجاوز نمايد، او رادر آتشى وارد مى كند كه جاودانه در آن خواهد ماند، و براى او مجازات خوار كننده اى است .
تفسير :
به دنبال بحثى كه در آيات گذشته درباره قوانين ارث گذشت در اين آيات از اين قوانين به عنوان حدود و مرزهاى الهى ياد كرده و مى فرمايد، (اينها حدود و مرزهاى الهى است كه عبور و تجاوز از آنها ممنوع است ، و آنها كه از حريم آن بگذرند، و تجاوز كنند، گناهكار و مجرم شناخته مى شوند (تلك حدود الله ).
حدود جمع حد در اصل به معنى جلوگيرى و منع كردن است ، و سپس به هر چيزى كه فاصله ميان دو شى ء باشد، و آنها را از هم متمايز سازد، گفته مى شود، مثلا حد خانه و حد باغ و حد شهر و كشور، به نقاطى گفته مى شود، كه آنها را از نقاط ديگر جدا مى سازد.
تعبير (تلك حدود الله ) در چندين مورد از آيات قرآن مجيد آمده است ، و
همه آنها بعد از بيان يك سلسله از احكام و مقررات اجتماعى است ، مثلا در آيه 187 سوره بقره بعد از اعلام ممنوعيت آميزش ‍ جنسى در اعتكاف و احكامى درباره روزه ، و در آيات 229 و 230 سوره بقره و آيه 10 سوره طلاق بعد از بيان قسمتى از احكام طلاق و در آيه 4 سوره مجادله بعد از بيان كفار (ظهار) آمده است . در تمام اين موارد احكام و قوانينى وجود دارد، كه تجاوز از آنها ممنوع است ، و به همين جهت به عنوان مرز الهى شناخته شده اند.
پس از اشاره به اين قسمت از حدود و مرزهاى الهى ، مى فرمايد: (كسانى كه خداوند و پيامبر را اطاعت كنند، و اين مرزها را محترم شمارند، بطور جاودان در باغهايى از بهشت خواهند بود، كه آب از پاى درختان آنها قطع نمى گردد)(و من يطع الله و رسوله يدخله جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها).
در پايان آيه مى فرمايد: (اين رستگارى و پيروزى بزرگى است ) (و ذلك الفوز العظيم )
در آيه بعد به نقطه مقابل كسانى كه در آيه قبل بيان شد اشاره كرده ، مى فرمايد: (آنهايى كه نافرمانى خدا و پيامبر كنند واز مرزها تجاوز نمايند جاودانه در آتش خواهند بود) (و من يعض الله و رسوله و يتعد حدوده يدخله نارا خالدا فيها)
البته مى دانيم تنها معصيت خداوند (هر چند گناه كبيره باشد) موجب خلود و عذاب جاودانى ، نيست ، بنابراين منظور از آيه فوق كسانى هستند كه از روى طغيان و سركشى و دشمنى و انكار آيات الهى ، حكم خدا را زير پا مى گذارند، و در حقيقت ايمان به خدا و روز باز پسين ندارند، و با توجه به اينكه حدود جمع
است ، و تمام قوانين الهى را شامل مى شود، اين معنى بعيد به نظر نمى رسد، زيرا كسى كه تمام قوانين الهى را بشكند، معمولا، به خدا ايمان ندارد، والا گوشهاى از آن را لااقل محترم مى شمرد.
قابل توجه اينكه در آيه قبل ، درباره بهشتيان (خالدين فيها) (بطور جاودان در بهشت خواهند بود) به صورت جمع آمده ، و در اين آيه كه درباره دوزخيان است (خالدا فيها) به صورت مفرد آمده است ، اين تفاوت تعبير در دو آيه پشت سر هم گويا اشاره به اين است ، كه بهشتيان براى خود اجتماعاتى دارند، كه خود يكى از نعمتهاى بهشتى براى آنها محسوب مى شود، در حالى كه دوزخيان آنچنان به خود مشغولند و در خويش فرو رفته اند، كه به ديگرى نمى پردازند، و عملا تنها هستند.
اين موضوع حتى در اين دنيا هم درباره افراد تك رو و مستبد، در برابر افراد متحد و مجتمع نيز صدق مى كند، كه اينها در اين جهان بهشتى هستند، و آنها دوزخى .
و در پايان آيه به سرانجام آنها اشاره كرده و مى فرمايد: (آنها عذاب خوار كننده و آميخته با توهينى دارند)(و له عذاب مهين )
در واقع در جمله قبل جنبه جسمانى مجازات الهى منعكس شده بود، و در اين جمله كه مساءله اهانت به ميان آمده به جنبه روحانى آن اشاره مى كند.
امتيازات قانون ارث اسلامى :
در قانون ارث عموما و در قانون ارث اسلام به خصوص مزايايى وجود دارد كه ذيلا به قسمتى از آنها اشاره مى شود:
1- در نظام ارث اسلامى هيچ يك از بستگان متوفى با توجه به سلسله مراتب از ارث محروم نمى شوند، و آنچه در ميان اعراب جاهلى يا پاره اى از كشورها معمول بود كه زنان و يا كودكان را به خاطر عدم توانايى بر حمل اسلحه و شركت در ميدان جنگ از ارث محروم مى كردند، و ثروت متوفى را به افراد دورتر مى دادند در اسلام وجود ندارد، و تمام افراد به نسبت ارتباطى كه با متوفى دارند مشمول قانون ارث هستند.
2- اين قانون به نيازهاى فطرى و مشروع انسان پاسخ مثبت مى دهد زيرا افراد بشر همواره مايلند كه حاصل دسترنج خود را در دست كسانى ببينند كه پاره تن آنها محسوب مى شود، و حيات آنها در حقيقت ادامه حيات و زندگى خود آنان مى باشد، لذا مى بينيم كه در اين قانون سهم فرزندان از همه بيشتر است ، و در عين حال پدر و مادر و ساير بستگان نيز به نوبه خود سهم قابل ملاحظه دارند.
3- اين قانون افراد را به تلاش و كوشش بيشتر در راه توليد ثروت و گردش چرخهاى اقتصادى تشويق مى كند زيرا وقتى انسان حاصل زحمات عمر خود را نصيب افراد مورد علاقه خويش مى بيند، در هر سن و شرايطى كه باشد به كار تشويق مى گردد و وقفه و ركودى در فعاليتهاى او ايجاد نمى شود.
چنانكه اشاره كرديم قانون ارث در پاره اى از كشورها لغو شد و اموال كسانى كه از دنيا مى رفتند، در اختيار دولت قرار گرفت ، ولى به زودى آثار منفى اين قانون در محيط اقتصادى آن كشور به صورت يك ركود آشكار گشت و به همين دليل ناچار قانون مذكور را لغو كردند.
4- قانون ارث اسلامى از تراكم ثروت جلوگيرى مى كند زيرا در اين نظام بعد از هر نسل ثروت بطور عادلانه در ميان افراد متعددى تقسيم مى گردد و از اين راه به توزيع عادلانه ثروت كمك مى كند.
قابل توجه اينكه اين تقسيم همانند پاره اى از اشكال تقسيم ثروت كه در دنياى امروز وجود دارد و غالبا با ناراحتيهاى اجتماعى همراه است نمى باشد، و طورى است كه همه با آغوش باز آن را مى پذيرد.
5- قانون ارث اسلامى تنها بر اساس چگونگى ارتباط متوفى تنظيم نشده بلكه نياز واقعى وارثان نيز در نظر گرفته شده است ، مثلا اگر مى بينيم ارث پسران در ظاهر دو برابر دختران است و يا ارث پدر در پاره اى از موارد بيش از ارث مادر است ، به خاطر اين است كه مردان در قوانين اسلامى مسووليتهاى مالى فراوانى دارند و هزينه زندگى زنان بر دوش آنها است ، و لذا نياز مالى آنها بيش از زنان مى باشد.
(عول )و (تعصيب ) چيست ؟
در كتاب ارث اسلامى به دو بحث مهم برخورد مى كنيم كه درباره مساءله (عول ) و (تعصيب ) سخن مى گويد، سرچشمه اين بحث از آنجا شروع مى شود كه سهام ارث به شكلى كه در آيات گذشته بيان شد گاهى از مجموع مال كمتر، و گاهى بيشتر است .
مثلا: اگر ورثه ، فقط دو خواهر (پدرى و مادرى ) و شوهر بوده باشند، ارث دو خواهر، دو سوم مال وارث شوهر، نصف مال است كه مجموع آن دو، 76 مى شود يعنى 16 از مجموع مال بيشتر مى گردد، در اينجا اين بحث پيش مى آيد كه آيا 16 بايد بطور عادلانه و به نسبت سهام از همه ورثه كم شود؟ و يا اينكه از افراد معينى كم گردد؟
معروف در ميان دانشممندان اهل تسنن اين است كه بايد از همه كم شود و اين را فقها (عول ) مى نامند (زيرا عول در لغت به معنى زيادى و ارتفاع و بلندى است ).
و در مثال فوق مى گويند: 16 اضافى بايد از هر دو به نسبت سهام آنها كم شود و همچنين در موارد ديگر، در حقيقت سهامداران ارث را در اينجا همانند طلبكارانى فرض مى كنند كه بدهكار قادر به پرداختن مطالبات همه آنها نيست و به اصطلاح ورشكست شده است ، و مى دانيم در چنين جايى مقدار كمبود را به نسبت از همه طلبكاران كسر مى كنند.
ولى به عقيده (فقهاى شيعه ) هميشه كمبود به افراد خاصى متوجه مى شود و در مثال فوق ، كمبود را فقط به دو خواهر مى زنند، و مى گويند: همانطور كه در
حديث وارد شده (ممكن نيست خداوندى كه حساب همه چيز، حتى ريگهاى بيابان را دارد، سهام ارث را طورى قرار دهد كه كسرى داشته باشد) حتما خداوند در اينگونه موارد، قانونى وضع كرده كه با توجه به آن قانون ، كمبودى متصور نيست و آن قانون ، ايناست كه در ميان وارثان ، بعضى در قرآن سهم ثابتى از نظر (حداقل ) و (حداكثر) براى آنها ذكر شده ، مانند سهم شوهر و زن و پدر و مادر ولى بغضى ديگر چنين نيستند، مانند (دو خواهر) و (دو دختر) از اين مى فهميم كه هميشه كمبود و كسرى بايد به آنها بخورد كه حداقل و حداكثر سهم آنها، مشخص نشده يعنى قابل تغيير و در نوسان است ، لذا در مثال فوق ، كمبودى متوجه شوهر نمى شود و تنها بايد 16 اضافى را از سهم دو خواهر كم كرد(دقت كنيد).
و گاهى به عكس ، مجموع سهام ، از مجموع مال ، كمتر است ، و چيزى اضافه باقى مى ماند، مثلا اگر مردى از دنيا برود و تنها يك دختر و مادر از او باقى بماند، مى دانيم كه سهم مادر در اين صورت 16 و دختر 36 مال مى باشد كه مجموع آنها 46 مى شود، يعنى 26 اضافه مى ماند، دانشمندان و فقهاى اهل تسنن مى گويند: اين اضافى را بايد به (عصبه ) (بر وزن كسبه ) يعنى مردان طبقه بعد (مثل بردارهاى متوفى در اين مثال ) داد و اين اصطلاحا (تعصيب ) مى نامند، ولى فقهاى شيعه معتقدند كه همه آن را بايد در ميان آن دو به نسبت 1 و 3 تقسيم كرد زيرا با وجود طبقه قبل ، نوبت به طبقه بعد نمى رسد به علاوه دادن مقدار اضافى به مردان طبقه بعد، شبيه قوانين دوران جاهليت است كه زنان را بدون دليل از ارث محروم مى ساختند (بحث فوق يك بحث پيچيده علمى است كه خلاصه آن در اينجا آمد و شرح بيشتر آن را از كتب فقهى بخوانيد).
آيه و ترجمه


و اللاتى ياتين الفاحشة من نسائكم فاستشهدوا عليهم اربعة منكم فان شهدوا فامسكو هن فى البيوت حتى يتوفيهن الموت او يجعل الله لهن سبيلا (15) واللذان ياتيانها منكم فاذوهما فان تابا و اصلحا فاعرضوا عنهما ان الله كان توابا رحيما(16)


ترجمه :

15 - و كسانى از زنان شما كه مرتكب زنا شوند، چهار نفر از مسلمانان را بعنوان شاهدبر آنها بطلبيد! اگر گواهى دادند، آنان ( زنان ) را در خانه ها(ى خود) نگاه داريد تامرگشان فرا رسد؛ يا اينكه خداوند، راهى براى آنها قرار دهد.
16 - و از ميان شما، آن مردان و زنانى كه (همسر ندارند، و) مرتكب آن كار (زشت ) مى شوند، آنها را آزار دهيد (و حد بر آنان جارى نماييد)! و اگر توبه كنند، و (خود را) اصلاح نمايند، (و به جبران گذشته بپردازند،) از آنها درگذريد! زيرا خداوند، توبه پذير و مهربان است .
تفسير :
اين آيه بطورى كه غالب مفسران از آن فهميده اند، اشاره به مجازات زنان شوهردارى است كه آلوده (فحشاء) مى شوند، نخست مى فرمايد: (اگر همسران شما آلوده به زنا شدند، چهار نفر از مسلمانان را به عنوان شهود بر اين كار دعوت كنيد) (و اللاتى ياءتين الفاحشة من نسائكم فاستشهدوا عليهن اربعة منكم ).
واژه (فاحشة ) چنانكه قبلا هم اشاره كرده ايم ، در اصل به معنى كار و يا گفتار بسيار زشت است و اگر در مورد (زنا) و عمل منافى عفت به كار مى رود، نيز به همين مناسبت است . و اين كلمه در 13 مورد در قرآن مجيد آمده است ، كه گاهى در مورد (زنا) است و گاهى در مورد (لواط) و گاهى در اعمال زشت ننگين بطور كلى استعمال شده
است .
سپس مى فرمايد: (اگر اين چهار نفر، به موضوع (زنا) گواهى دادند، آنها را در خانه هاى (خود) محبوس سازيد، تا مرگ آنها فرا رسد) (فان شهدوا فامسكوهن فى البيوت حتى يتوفيهن الموت ).
دليل بر اينكه آيه فوق اشاره به (زناى محصنه ) مى كند، علاوه بر قرينه اى كه در آيه بعد است ، تعبير به (من نسائكم ) (از همسرانتان ) مى باشد، زيرا اين تعبير در مورد همسران در قرآن مكرر وارد شده است ، بنابراين مجازات عمل منافى عفت براى زنان شوهردار در اين آيه (حبس ابد) تعيين شده است .
ولى بلافاصله مى گويد: (و يا اينكه خداوند راهى براى آنها قرار بدهد) (او يجعل الله لهن سبيلا).
از اين تعبير استفاده مى شود كه اين حكم ، يك حكم موقت بوده ، و از همان آغاز اعلام شده است كه در آينده (پس از آماده شدن محيط و افكار) حكم جديدى در باره آنها نازل خواهد شد، و در آن موقع زنانى كه مشمول اين قانون شده اند، و هنوز در قيد حيات هستند، طبعا از زندان آزاد خواهند شد، و مجازات ديگرى نيز در مورد آنها عملى نخواهد گرديد، آزادى آنها از زندان به خاطر الغاى حكم سابق است ، و اما عدم اجراى مجازات جديد درباره آنها به خاطر اين است كه قانون مجازات شامل مواردى كه قبل از آمدن قانون انجام يافته نمى گردد، و به اين ترتيب قانون آينده هر چه باشد راهى براى نجات اين زندانيان است ، ولى البته اين قانون جديد شامل حال تمام كسانى كه در آينده مرتكب مى شوند خواهد بود (دقت كنيد).
و اما اينكه بعضى احتمال داده اند كه منظور از جمله (او يجعل الله لهن
سبيلا) اين است كه خداوند به وسيله دستور آينده درباره سنگسار كردن اين گونه افراد، راهى براى آزادى آنها گشوده است درست نيست ، زيرا هيچ گاه با تعبير (لهن سبيلا) (راهى به سود آنان ) سازگار نمى باشد چه اينكه اعدام راه نجات نمى باشد.
زيرا مى دانيم قانونى كه بعدا در اسلام براى مرتكبين زناى محصنه ، مقرر گرديد، قانون (رجم ) (سنگسار كردن ) بود. (اين قانون در احاديث پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) بطور مسلم وارد شده است ، اگر چه در قرآن به آن اشاره اى نگرديده است ).
از آنچه در بالا گفتيم ، روشن مى شود، كه آيه فوق هرگز نسخ نشده ، زيرا نسخ در مورد احكامى است كه از آغاز به صورت مطلق گفته شود ، نه به صورت موقت و محدود، در حالى كه آيه فوق حكم (حبس ابد) را به عنوان يك حكم محدود و موقت ذكر كرده است . و اگر مشاهده مى كنيم كه در پاره اى از روايات تصريح شده ، كه آيه فوق به وسيله احكامى كه درباره مجازات عمل منافى عفت دارد شده ، نسخ گرديده است ، منظور از آن نسخ اصطلاحى نيست ، زيرا نسخ در زبان روايات به هر گونه تقييد و تخصيص حكم گفته ميشود. (دقت كنيد).
ضمنا بايد توجه داشت كه دستور محبوس ساختن اينگونه زنان در خانه ها حكمى است كه از يك سو به نفع آنهاست زيرا از محبوس ‍ ساختن در زندانهاى عمومى به مراتب بهتر است ، و از سوى ديگر تجربه نشان داده كه زندانهاى عمومى اثر عميقى در آلوده شدن اجتماع دارد زيرا اين مراكز معمولا به صورت آموزشگاه بزرگ مفاسد در مى آيد كه افراد مجرم در آنجا تجربيات خود را در معاشرت دائمى تواءم با وقت وسيع در اختيار يكديگر مى گذارند.
سپس در اين آيه حكم زنا و عمل منافى عفت (غير محصنه ) را بيان مى كند، و مى فرمايد: (مرد و زنى كه (همسر ندارند و) اقدام به ارتكاب اين عمل زشت
مى كنند، آنها را آزار (و مجازات ) كنيد. (واللذان ياتيانها منكم فاذوهما)
گرچه در اين آيه تصريحى به زناى غير محصنه نشده ، ولى از آنجا كه اين آيه دنبال آيه گذشته آمده ، و مجازاتى كه براى زنا در اين آيه ذكر شده با مجازات آيه گذشته تفاوت دارد، و از آن خفيفتر است استفاده مى شود كه اين حكم درباره آن دسته از مرتكبين زنا است ، كه در آيه قبل داخل نبوده اند، و از آنجا كه آيه قبل با قرينه اى كه اشاره شد، مخصوص زناى محصنه است نتيجه مى گيريم ، كه اين آيه حكم زناى غير محصنه را بيان مى كند.
اين نكته نيز روشن است كه مجازات مذكور در اين آيه يك مجازات كلى است ، و آيه 2 سوره نور كه حد زنا را يك صد تازيانه براى هر يك از طرفين بيان كرده ، مى تواند، تفسير و توضيحى براى اين آيه بوده باشد، و به همين دليل اين حكم نيز نسخ نشده است .
در تفسير (عياشى ) از امام صادق (عليه السلام ) نيز در ذيل اين آيه نقل شده ، كه فرمود: (يعنى البكر اذا اتت الفاحشة التى اتتها هذه الثيب فاذوهما) يعنى : منظور از اين آيه مرد و زن بى همسر است ، كه اگر مرتكب عمل منافى عفت شوند، آنها را بايد آزار داد (و مجازات كرد).
بنا بر آنچه گفتيم كلمه (اللذان ) اگر چه تثنيه مذكر است ، منظور از آن ، زن و مرد هر دو مى باشد، و به اصطلاح از باب (تغليب ) است .
جمعى از مفسران احتمال داده اند كه اين آيه در باره عمل زشت (لواط) بوده باشد، و آيه قبل را مربوط به (مساحقه ) (هم جنس گرايى زنان ) دانسته اند، ولى با توجه به رجوع ضمير (ياءتيانها) به كلمه (فاحشة ) كه در آيه قبل آمده است ، استفاده مى شود كه نوع عمل منافى عفت كه در اين آيه آمده ، همانند نوعى است كه در آيه قبل مى باشد، بنابراين يكى را درباره لواط و ديگرى را درباره مساحقه دانستن ، خلاف ظاهر است (اگر چه هر دو نوع در يك جنس كلى يعنى همجنس گرايى
مشتركند) بنابراين هر دو آيه در باره زنا است . از اين گذشته مى دانيم كه مجازات لواط در اسلام اعدام است ، نه آزار رساندن و يا تازيانه زدن ، و هيچ دليلى نداريم كه حكم آيه مورد بحث نسخ شده باشد.
در پايان آيه اشاره به مساءله توبه و عفو و بخشش از اين گونه گناهكاران كرده ، و مى فرمايد: اگر آنها به راستى توبه كنند و خود را اصلاح نمايند و به جبران گذشته بپردازند، از مجازات آنها صرف نظر كنيد، زيرا خداوند توبه پذير و مهربان است . (فان تابا و اصلحا فاءعرضوا عنهما ان الله كان توابا رحيما).
اين دستور در حقيقت راه بازگشت را به روى اين گونه خطاكاران گشوده است كه در صورت توبه و اصلاح ، جامعه اسلامى آنها را با آغوش باز مى پذيرد و به صورت يك عنصر طرد شده اجتماع نخواهند بود.
ولى البته (همانطور كه در كتب فقهى آمده ) توبه در صورتى صحيح است كه قبل از ثبوت جرم در دادگاه اسلامى ، و اقامه شهود، و صدور حكم دادگاه اسلام ، انجام يافته باشد، و الا توبه اى كه بعد از صدور حكم باشد هيچ گونه تاءثيرى نخواهد داشت .
از اين حكم ضمنا استفاده مى شود كه هرگز نبايد افرادى را كه توبه كرده اند در برابر گناهان سابق مورد ملامت قرار داد، جايى كه حكم مجازات و حد شرعى ، با توبه ساقط بشود به طريق اولى بايد مردم از گذشته آنها چشم بپوشند، همچنين كسانى كه اين حد در باره آنها جارى مى شود و بعد از آن توبه مى كنند بايد مشمول گذشت مسلمانان بوده باشند.
روش سهل و ممتنع قوانين كيفرى اسلام
گاه و بى گاه به مناسبتهايى مى پرسند: چرا اسلام قوانين جزايى و كيفرى سخت و طاقت فرسايى مقرر نموده ، مثلا در برابر يك بار آلوده شدن به زناى
محصنه در آغاز مجازات حبس ابد مقرر گرديد و سپس مجازات اعدام تعيين شد، آيا بهتر نبود مجازاتهاى ملايمترى در برابر اينگونه اعمال تعيين گردد تا تعادلى در ميان جرم و كيفر برقرار شده باشد؟!
ولى بايد توجه داشت كه قوانين كيفرى اسلام گرچه ظاهرا سخت و شديد هستند، ولى در مقابل ، راه اثبات جرم در اسلام به اين آسانى نيست ، و براى آن شرايطى تعيين شده كه غالبا تا گناه علنى نشود آن شرائط حاصل نمى گردد.
مثلا: افزايش دادن تعداد شهود را به چهار نفر كه در آيه فوق به آن اشاره شد بقدرى سنگين است كه فقط افراد بى باك و بى پروا ممكن است مجرم شناخته شوند و بديهى است اين چنين اشخاص بايد به اشد مجازات گرفتار شوند تا عبرت ديگران گردند و محيط از آلودگى گناه پاك گردد، همچنين براى شهادت شهود شرايطى تعيين شده از قبيل رؤ يت و عدم قناعت به قرائن ، و هماهنگى در شهادت ، و مانند آن ، كه اثبات جرم را سخت تر مى كند.
به اين ترتيب ، اسلام ، احتمال يك مجازات فوق العاده شديد را در برابر اين گونه گناهكاران قرار داده ، و همين احتمال اگر چه ضعيف هم باشد مى تواند در روحيه غالب افراد اثر بگذارد، اما راه اثبات آن را مشكل قرار داده تا عملا در اين گونه موارد اعمال خشونت بطور وسيع انجام نگيرد، در حقيقت اسلام خواسته اثر تهديدى اين قانون كيفرى را حفظ كند بدون اين كه افراد زيادى مشمول اعدام شوند.
نتيجه اين كه روش اسلام در تعيين مجازات و راه اثبات جرم روشى است كه حداكثر تاءثير را در نجات جامعه از آلودگى به گناه دارد در حالى كه افراد مشمول اين مجازاتها عملا زياد نيستند و به همين جهت ما از اين روش به عنوان روش (سهل و ممتنع ) تعبير كرديم .
آيه و ترجمه


إ نما التوبة على الله للذين يعملون السوء بجهلة ثم يتوبون من قريب فأ ولئك يتوب الله عليهم و كان الله عليما حكيما (17) و ليست التوبة للذين يعملون السيئات حتى إ ذا حضر احدهم الموت قال إ نى تبت الان و لالذين يموتون و هم كفار أ ولئك أ عتدنالهم عذابا أ ليما (18)


ترجمه :

17 - پذيرش توبه از سوى خدا، تنها براى كسانى است كه كار بدى را از روى جهالت انجام مى دهند و سپس به زودى توبه مى كنند ، خداوند توبه چنين اشخاصى را مى پذيرد و خدا دانا و حكيم است .
18 - و براى كسانى كه كارهاى بد را انجام مى دهند، و هنگامى كه مرگ يكى از آنها فرا برسد مى گويد الان توبه كردم ، توبه نيست و نه براى كسانى كه در حال كفر از دنيا مى روند ، اينها كسانى هستند كه عذاب دردناكى براى آنها فراهم كرده ايم .
تفسير :
شرائط پذيرش توبه
در آيه گذشته مسئله سقوط حد و مجازات مرتكبين اعمال منافى عفت ، در پرتو توبه صريحا بيان شد و در ذيل آن با جمله (ان الله كان توابا رحيما؛ خداوند توبه بندگان را بسيار مى پذيرد و نسبت به آنها رحيم است اشاره به پذيرش توبه از طرف پروردگار نيز شده ، در اين آيه صريحا مساءله توبه و پاره اى از شرايط آن را بيان مى كند و مى فرمايد: (توبه تنها براى آنها است كه گناهى را از روى
جهالت انجام مى دهند.) (انما التوبة على الله للذين يعلمون السوء بجهالة ).
اكنون ببينيم منظور از (جهالت ) چيست ؟ آيا همان جهل و نادانى و بى خبرى از گناه است ، و يا عدم آگاهى از اثرات شوم و عواقب دردناك آن مى باشد؟
كلمه (جهل ) و مشتقات آن گرچه به معانى گوناگونى آمده است ولى از قراين استفاده مى شود كه منظور از آن در آيه مورد بحث طغيان غرايز و تسلط هوسهاى سركش و چيره شدن آنها بر نيروى عقل و ايمان است ، و در اين حالت ، علم و دانش انسان به گناه گرچه از بين نمى رود، اما تحت تاءثير آن غرائز سركش قرار گرفته و عملا بى اثر مى گردد، و هنگامى كه علم اثر خود را از دست داد، عملا با جهل و نادانى برابر خواهد بود.
ولى اگر گناه بر اثر چنين جهالتى نباشد بلكه از روى انكار حكم پروردگار و عناد و دشمنى انجام گيرد، چنين گناهى حكايت از كفر مى كند و به همين جهت توبه آن قبول نيست ، مگر اين كه از اين حالت بازگردد و دست از عناد و انكار بشويد.
در واقع اين آيه همان حقيقتى را بيان مى كند كه امام سجاد (عليه السلام ) در دعاى ابو حمزه با توضيح بيشترى بيان فرموده است آنجا كه مى گويد: (الهى لم اعصك حين عصيتك و انا بربوبيتك جاحد و لا بامرك مستخف و لا لعقوبتك متعرض و لا لوعيدك متهاون لكن خطيئة عرضت و سولت لى نفسى و غلبنى هواى ...)
(خداى من ! هنگامى كه به معصيت تو پرداختم اقدام به گناه از راه انكار خداونديت نكردم و نه به خاطر خفيف شمردن امر تو بود و نه مجازات تو را كم اهميت گرفتم و نسبت به آن بى اعتنا بودم و نه وعده كيفرت را سبك شمردم بلكه خطايى بود كه در برابر من قرار گرفت و نفس اماره ، حق را بر من مشتبه كرد و هوى و هوس بر من چيره شد).
سپس قرآن به يكى ديگر از شرايط توبه اشاره كرده و مى فرمايد: (سپس به
زودى توبه كنند) (ثم يتوبون من قريب ).
در باره اين كه منظور از قريب (زمان نزديك ) چيست ؟ در ميان مفسران گفتگو است ، جمع زيادى آن را به معنى قبل از آشكار شدن نشانه هاى مرگ مى گيرند، و آيه بعد را كه مى گويد پس از ظهور علائم مرگ توبه پذيرفته نمى شود، شاهد بر آن مى دانند بنابر اين تعبير به (قريب ) شايد به خاطر اين است كه اصولا زندگى دنيا هر چه باشد كوتاه و پايان آن نزديك است .
اما بعضى ديگر آن را به معنى زمان نزديك به گناه گرفته اند، يعنى به زودى از كار خود پشيمان شود و به سوى خدا بازگردد، زيرا توبه كامل آن است كه آثار و رسوبات گناه را به طور كلى از روح و جان انسان بشويد، و كمترين اثرى از آن در دل باقى نماند، و اين در صورتى ممكن است كه در فاصله نزديكى قبل از آنكه گناه در وجود انسان ريشه بدواند و به شكل طبيعت ثانوى در آيد از آن پشيمان شود، در غير اين صورت غالبا اثرات گناه در زواياى قلب و جان انسانى باقى خواهد ماند، پس توبه كامل توبه اى است كه به زودى انجام پذيرد و كلمه (قريب ) از نظر لغت و فهم عرف ، نيز با اين معنى مناسبتر است .
درست است كه توبه بعد از زمان طولانى نيز پذيرفته مى شود، اما توبه كامل نيست و شايد تعبير به (على الله ): (توبه اى كه بر خدا لازم است آن را بپذيرد) نيز اشاره به همين معنى باشد زيرا اين تعبير تنها در اين آيه از قرآن آمده است و مفهوم آن اين است كه پذيرش اين گونه توبه ها از حقوق بندگان مى باشد در حالى كه پذيرش توبه هاى دور دست از طرف خداوند يك نوع تفضل است نه حق .
پس از ذكر شرايط توبه مى فرمايد: خداوند توبه چنين اشخاصى را مى پذيرد و خداوند دانا و حكيم است ) (فاولئك يتوب الله عليهم و كان الله عليما حكيما).
در آيه بعد اشاره به كسانى كه توبه آنها پذيرفته نمى شود نموده ، مى فرمايد: (كسانى كه در آستانه مرگ قرار مى گيرند و مى گويند اكنون از گناه خود توبه كرديم توبه آنان پذيرفته نخواهد شد. دليل آن هم روشن است زيرا در حال احتضار و در آستانه مرگ ، پرده ها از برابر چشم انسان كنار مى رود، و ديد ديگرى براى او پيدا مى شود، و قسمتى از حقايق مربوط به جهان ديگر و نتيجه اعمالى را كه در اين زندگى انجام داده با چشم خود مى بيند و مسايل جنبه حسى پيدا مى كند واضح است كه در اين صورت هر گناهكارى از اعمال بد خود پشيمان مى گردد، و همانند كسى كه شعله آتشى را نزديك خود ببيند از آن فرار مى كند.
مسلم است كه اساس تكليف و آزمايش پروردگار بر اين گونه مشاهده ها نيست ، بلكه بر ايمان به غيب و مشاهده با چشم عقل و خرد است .
به همين دليل در قرآن مجيد مى خوانيم : هنگامى كه نخستين نشانه هاى عذاب دنيا بر بعضى از اقوام پيشين آشكار مى گشت باب توبه به روى آنها بسته مى شد، در سرگذشت فرعون مى خوانيم : (حتى اذا ادركه الغرق قال آمنت انه لا اله الا الذى آمنت به بنو اسرائيل و انا من المسلمين الان و قد عصيت قبل و كنت من المفسدين ؛ تا آن زمان كه غرقاب دامن او را گرفت ، صدا زد: الان ايمان آوردم كه معبودى جز معبود بنى اسرائيل نيست و من از تسليم شدگانم اما به او گفته مى شود الان اين سخن را مى گويى ؟ و پيش از اين نافرمانى كرده و از مفسدان بودى ! به همين دليل توبه تو پذيرفته نخواهد شد.
از بعضى از آيات قرآن (مانند آيه 12 سوره سجده ) استفاده مى شود كه
گناهكاران در قيامت با مشاهده عذاب الهى از كار خود پشيمان مى شوند ولى پشيمانى آنها سودى نخواهد داشت . چنين كسانى درست مانند مجرمانى هستند كه وقتى چشمشان به چوبه دار افتاد و طناب دار را بر گلوى خود احساس كردند، از كار خود پشيمان مى شوند، روشن است كه اين پشيمانى نه فضيلت است و نه افتخار و نه تكامل ، و به همين جهت چنان توبه اى بى اثر است .
البته اين آيه با رواياتى كه مى گويد: توبه تا آخرين نفس پذيرفته مى شود هيچگونه منافاتى ندارد، زيرا منظور از آن روايات لحظاتى است كه هنوز نشانه هاى قطعى مرگ را مشاهده نكرده و به اصطلاح ديد برزخى پيدا ننموده است .
دسته دوم : از كسانى كه توبه آنها پذيرفته نمى شود آنها هستند كه در حال كفر از جهان مى روند، در آيه فوق درباره آنها چنين مى فرمايد: آنها كه در حال كفر مى ميرند توبه براى آنان نيست ) (و لا الذين يموتون و هم كفار).
اين حقيقت در آيات متعدد ديگرى از قرآن مجيد نيز بازگو شده است .
اكنون اين سؤ ال پيش مى آيد كه چنين كسانى كه در حال كفر از دنيا مى روند چه موقع توبه مى كنند كه توبه آنها پذيرفته نخواهد شد؟
بعضى احتمال داده اند كه توبه آنها در عالم ديگر پذيرفته نمى شود و بعضى احتمال داده اند كه منظور از توبه در اينجا توبه بندگان نيست ، بلكه توبه خداوند يعنى بازگشت او به عفو و رحمت مى باشد، ولى ظاهر اين است كه آيه هدف ديگرى را تعقيب مى كند و مى گويد: (كسانى كه از گناهان خود در حال صحت و سلامت و ايمان توبه كرده اند ولى در حال مرگ با ايمان از دنيا نرفتند توبه هاى گذشته آنها نيز بى اثر است ).
توضيح اينكه : مى دانيم يكى از شرائط قبولى اعمال نيك انسان (موافات بر
ايمان ) است . يعنى با ايمان از دنيا رفتن ، و كسانى كه در لحظه پايان زندگى كافر باشند، اعمال گذشته آنها ( حتى اعمال نيكى كه در حال ايمان انجام داده اند) طبق صريح آيات قرآن حبط و نابود مى گردد، توبه هاى آنان از گناه اگر چه در حال ايمان انجام شده نيز در چنين صورتى نابود خواهد شد.
بطور خلاصه شرط قبولى توبه دو چيز است : نخست اين كه قبل از مشاهده نشانه هاى مرگ باشد و ديگر اين كه انسان ، با ايمان از دنيا برود.
ضمنا از اين آيه استفاده مى شود كه انسان نبايد توبه را به تاءخير اندازد، زيرا ممكن است بطور ناگهان مرگ او فرا رسد و درهاى توبه به روى او بسته شود و جالب توجه اين كه تاءخير توبه كه از آن به تسويف تعبير مى كنند در آيه فوق هم رديف مرگ در حال كفر قرار داده شده است و اين نشانه اهميتى است كه قرآن به اين موضوع مى دهد.
در پايان آيه مى فرمايد: (براى اين هر دو دسته ، عذاب دردناكى مهيا كرده ايم ) (اولئك اعتدنا لهم عذابا اليما).
احتياج به تذكر ندارد كه توبه علاوه بر آنچه گفته شد شرايط ديگرى نيز دارد كه در آيات مناسب به آن اشاره خواهد شد.
آيه و ترجمه


يا ءايها الذين ءامنوا لا يحل لكم أ ن ترثوا النساء كرها و لا تعضلوهن لتذهبوا ببعض ما ءاتيتموهن إ لا أ ن يأ تين بفحشة مبينة و عاشروهن بالمعروف فإ ن كرهتموهن فعسى أ ن تكرهوا شيا و يجعل الله فيه خيرا كثيرا (19)


ترجمه :

19 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد! براى شما حلال نيست كه از زنان ، از روى اكراه (و ايجاد ناراحتى براى آنها) ارث ببريد! و آنان را تحت فشار قرار ندهيد كه قسمتى از آنچه به آنها پرداخته ايد (از مهر)، تملك كنيد! مگر اينكه آنها عمل زشت آشكارى انجام دهند و با آنان ، به طور شايسته رفتار كنيد! و اگر از آنها (بجهتى ) كراهت داشتيد، (فورا تصميم به جدايى نگيريد!) چه بسا چيزى خوشايند شما نباشد، و خداوند خير فراوانى در آن قرار مى دهد.
شاءن نزول :
در تفسير مجمع البيان از امام باقر (عليه السلام ) نقل شده كه اين آيه در باره كسانى نازل گرديده كه همسران خود را بدون اين كه همچون يك همسر با آنها رفتار كنند، نگه مى داشتند، به انتظار اين كه آنها بميرند و اموالشان را تملك كنند. و از ابن عباس نقل شده كه آيه فوق در باره افرادى نازل شده كه همسرانشان مهر سنگين داشتند و در عين اين كه تمايل به ادامه زناشويى با آنها نداشتند به خاطر سنگين بودن مهر حاضر به طلاق آنها نمى شدند، و آنها را تحت فشار قرار مى دادند تا مهرشان را ببخشند و طلاق بگيرند.
جمعى از مفسران براى آيه فوق شاءن نزول ديگرى نقل كرده كه متناسب با اين آيه نيست ، بلكه متناسب با آيه 22 است كه ما آن را به خواست خدا در ذيل همان آيه خواهيم آورد.
تفسير :
باز هم دفاع از حقوق زنان
در آغاز سوره گفتيم كه آيات اين سوره با بسيارى از اعمال نارواى دوران جاهليت مبارزه مى كند، در آيه مورد بحث به چند عادت ناپسند آن دوران اشاره گرديده است و به مسلمانان هشدار داده شده كه آلوده آنها نشوند:
1 - زنان را به خاطر اموالشان زندانى نكنيد - همانطور كه در شاءن نزول گفته شد يكى از رفتارهاى ظالمانه مردان ، در دوران جاهليت اين بود كه با زنان ثروتمندى كه از زيبايى بهره اى نداشتند ازدواج مى كردند، سپس آنها را به حال خود وامى گذاردند نه آنها را طلاق مى دادند و نه همچون يك همسر با آنها رفتار مى نمودند، به اميد اين كه مرگشان فرا رسد و اموالشان را تملك كنند، آيه فوق مى گويد: (اى افراد با ايمان براى شما حلال نيست كه از زنان از روى اكراه و ايجاد ناراحتى ، ارث ببريد) (يا ايها الذين آمنوا لا يحل لكم ان ترثوا النساء كرها).
و به اين ترتيب عمل فوق را محكوم ساخته است .
2 - زنان را براى حلال كردن مهر خود تحت فشار قرار ندهيد - يكى ديگر از عادات نكوهيده آنها اين بود كه زنان را با وسايل گوناگون ، تحت فشار مى گذاشتند تا مهر خود را ببخشند و طلاق گيرند، اين كار مخصوصا بيشتر در موقعى بود كه زن مهريه سنگينى داشت ، آيه فوق اين كار را ممنوع ساخته و مى فرمايد: آنها را تحت فشار قرار ندهيد، به خاطر اين كه قسمتى از آنچه را به آنها پرداخته ايد تملك كنيد) (و لا تعضلوهن لتذهبوا ببعض ما آتيتموهن ).
ولى اين حكم استثنايى دارد كه در جمله بعد به آن اشاره شده است و آن اين كه اگر آنها مرتكب عمل زشت و ننگينى گردند شوهران مى توانند آنها را تحت فشار قرار دهند، تا مهر خود را حلال كرده و طلاق بگيرند) (الا ان ياتين بفاحشة مبينة ).
در حقيقت اين كار يك نوع مجازات و شبيه به گرفتن غرامت در برابر كارهاى
نارواى اين دسته از زنان است .
آيا منظور از (فاحشة مبينة ) (عمل زشت آشكار) در آيه فوق ، خصوص اعمال منافى عفت است يا هر گونه ناسازگارى شديد؟ در ميان مفسران گفتگو است ، ولى در حديثى كه از امام باقر (عليه السلام ) نقل شده تصريح گرديده كه هر گونه مخالفت شديد زن و نافرمانى و ناسازگارى او را شامل مى شود (البته منظور هر مخالفت جزئى نيست زيرا در مفهوم كلمه (فاحشه ) اهميت و فوق العادگى افتاده است و ذكر كلمه (مبينة ) نيز آن را تاءكيد مى كند).
3 - سپس دستور معاشرت شايسته و رفتار انسانى با زنان را صادر مى كند و مى فرمايد: (با آنها شايسته معاشرت كنيد) (وعاشروهن بالمعروف ).
و به دنبال آن اضافه مى كند: (حتى اگر به جهاتى از همسران خود رضايت كامل نداشته باشيد و بر اثر امورى آنها در نظر شما ناخوشايند باشند (فورا تصميم به جدايى نگيريد و تا آنجا كه در قدرت داريد مدارا كنيد). زيرا ممكن است شما در تشخيص خود گرفتار اشتباه شده باشيد، و آنچه را نمى پسنديد خداوند در آن خير و بركت و سود فراوانى قرار داده باشد) (فان كرهتموهن فعسى ان تكرهوا شيئا و يجعل الله فيه خيرا كثيرا).
بنابر اين تا كارد به استخوان شما نرسد سزاوار است معاشرت به معروف و رفتار شايسته را ترك نكنيد بخصوص اينكه بسيار مى شود كه همسران درباره يكديگر گرفتار سوءظنهاى بى دليل و حب و بغضهاى بى جهت مى گردند و قضاوتهاى آنها در اين حال غالبا نادرست مى باشد، تا آنجا كه خوبيها در نظرشان بدى و بديها در نظرشان خوبى جلوه مى كند، ولى با گذشت زمان و مدارا كردن ، تدريجا حقايق آشكار مى شود.
ضمنا بايد توجه داشت تعبير به (خيرا كثيرا) كه در آيه به همسرانى كه مدارا مى كنند نويد داده شده مفهوم وسيعى دارد كه يكى از مصاديق روشن آن فرزندان صالح و با لياقت و ارزشمند است .
آيه و ترجمه


و إ ن أ ردتم استبدال زوج مكان زوج و ءاتيتم إ حدئهن قنطارا فلا تأ خذوا منه شيا أ تأ خذونه بهتنا و إ ثما مبينا (20) و كيف تأ خذونه و قد أ فضى بعضكم إ لى بعض و أ خذن منكم ميثقا غليظا (21)


ترجمه :

20 - و اگر تصميم گرفتيد كه همسر ديگرى به جاى همسر خود انتخاب كنيد و مال فراوانى (به عنوان مهر) به او پرداخته ايد ، چيزى از آن را نگيريد آيا براى باز پس گرفتن مهر زنان ، متوسل به تهمت و گناه آشكار مى شويد؟ 21 - و چگونه آن را باز پس مى گيريد در حالى كه شما با يكديگر تماس و آميزش كامل داشته ايد و (از اين گذشته ) آنها پيمان محكمى (هنگام ازدواج ) از شما گرفته اند.
شاءن نزول :
پيش از اسلام رسم بر اين بود كه اگر مى خواستند همسر سابق را طلاق گويند و ازدواج جديدى كنند براى فرار از پرداخت مهر، همسر خود را به اعمال منافى عفت متهم مى كردند، و بر او سخت مى گرفتند، تا حاضر شود مهر خويش را كه معمولا قبلا دريافت مى شد بپردازد، و طلاق گيرد، و همان مهر را براى همسر دوم قرار مى دادند.
آيه فوق به شدت از اين كار زشت جلوگيرى كرده و آن را مورد نكوهش قرار مى دهد.
تفسير :
اين آيه نيز براى حمايت قسمت ديگرى از حقوق زنان نازل گرديده و به عموم
مسلمانان دستور مى دهد كه به هنگام تصميم بر جدايى از همسر و انتخاب همسر جديد حق ندارند چيزى از مهر همسر اول خود را كم بگذارند، و يا اگر پرداخته اند پس بگيرند، هر قدر هم مهر زياد باشد (و ان اردتم استبدال زوج و اتيتم احديهن قنطارا فلا تاءخذوا منه شيئا).
همانطور كه در سابق گفتيم (قنطار) به معنى مال و ثروت زياد است . راغب در كتاب مفردان مى گويد اصل (قنطار) از (قنطره ) به معنى پل است و چون اموال زياد همچون پلى هستند كه انسان در زندگى مى تواند از آنها استفاده كند، از اين جهت به آن قنطار گفته اند.
زيرا فرض اين است كه طلاق در اينجا به خاطر منافع شوهر صورت مى گيرد نه بخاطر انحراف زن از جاده عفت ، بنا بر اين دليلى ندارد كه حق مسلم آنها پايمال شود.
سپس اشاره به طرز عمل دوران جاهليت در اين باره كه همسر خود را متهم به اعمال منافى عفت مى كردند نموده و مى فرمايد: (آيا براى باز پس گرفتن مهر زنان متوسل به تهمت و گناه آشكار مى شويد) (اتاءخذونه بهتانا و اثما مبينا).
يعنى اصل عمل ، ظلم است و گناه ، و متوسل شدن به يك وسيله ناجوانمردانه و غلط، گناه آشكار ديگرى است .
در آيه بعد مجددا با استفهام انكارى ، براى تحريك عواطف انسانى مردان اضافه مى كند كه شما و همسرانتان مدتها در خلوت و تنهايى با هم بوده ايد همانند يك روح در دو بدن ، ارتباط و آميزش كامل داشته ايد، چگونه بعد از اين همه نزديكى و ارتباط، همچون بيگانه ها و دشمنان با يكديگر رفتار مى كنيد، و حقوق مسلم آنها را پايمال مى نماييد؟! (و كيف تاخذونه و قد افضى بعضكم الى
بعض ).
اين درست همانند تعبيرى است كه ما در فارسى امروز داريم كه اگر دو نفر دوست صميمى با هم به نزاع برخيزند به آنها مى گوييم شما سالها با يكديگر نان و نمك خورده ايد چرا نزاع مى كنيد؟ در حقيقت ستم كردن در اين گونه موارد به شريك زندگى ، ستم بر خويشتن است .
سپس مى فرمايد: از اين گذشته همسران شما پيمان محكمى به هنگام عقد ازدواج از شما گرفته اند چگونه اين پيمان مقدس و محكم را ناديده مى گيريد و اقدام به پيمان شكنى آشكار مى كنيد؟ (و اخذن منكم ميثاقا غليظا).
ضمنا بايد توجه داشت كه اين آيه گرچه در مورد طلاق دادن همسر سابق براى انتخاب همسر جديد وارد شده ولى اختصاص به آن ندارد، بلكه منظور اين است در هر مورد كه طلاق و جدايى به پيشنهاد مرد صورت گيرد، و زن تمايلى به جدايى ندارد بايد تمام مهر پرداخته شود، و يا اگر پرداخته شده چيزى از آن باز پس نگيرند، خواه تصميم بر ازدواج مجدد داشته باشند يا نه ، بنابر اين جمله (ان اردتم استبدال زوج ؛ اگر بخواهيد همسر ديگرى انتخاب كنيد) در حقيقت ناظر به وضع دوران جاهليت بوده است و دخالتى در اصل حكم ندارد.
ذكر اين نكته نيز لازم است كه (استبدال ) به معنى طلب تبديل كردن است بنابر اين معنى طلب و اراده در آن افتاده است و اگر مشاهده مى كنيم كه با (اردتم ) (بخواهيد) ضميمه شده بخاطر اين است كه مى خواهد اين نكته را گوشزد كند كه به هنگام مقدمه چينى و تصميم بر تبديل كردن همسر خود نبايد از مقدمات نامشروع و ناجوانمردانه شروع كنيد.
آيه و ترجمه


و لا تنكحوا ما نكح ءاباؤ كم من النساء إ لا ما قد سلف إ نه كان فاحشة و مقتا و ساء سبيلا(22)


ترجمه :

22 - با زنانى كه پدران شما با آنها ازدواج كرده اند ، هرگز ازدواج نكنيد! مگر آنها كه در گذشته (قبل از نزول اين حكم ) انجام شده است ؛ زيرا اين كار، عمل زشت و تنفر آور است و روش نادرستى مى باشد.
شاءن نزول :
در زمان جاهليت معمول بود كه هر گاه كسى از دنيا مى رفت و همسر و فرزندان از خود به يادگار مى گذاشت ، در صورتى كه آن همسر، نامادرى فرزندان او بود، فرزندانش نامادرى را همانند اموال او به ارث مى بردند، به اين ترتيب كه آنها حق داشتند با نامادرى خود ازدواج كنند و يا او را به ازدواج شخص ديگرى در آورند، پس از اسلام ، حادثه اى براى يكى از مسلمانان پيش آمد و آن اين كه : يكى از انصار بنام (ابو قيس ) از دنيا رفت فرزندش به نامادرى خود پيشنهاد ازدواج نمود، آن زن گفت : من تو را فرزند خود مى دانم و چنين كارى را شايسته نمى بينم . ولى با اين حال از پيغمبر (صلى الله عليه وآله ) كسب تكليف مى كنم ، سپس موضوع را خدمت پيامبر (صلى الله عليه وآله ) عرض كرد، و كسب تكليف نمود، آيه فوق نازل شد و از اين كار به شدت نهى كرد.
تفسير :
همانطور كه در شاءن نزول نيز اشاره شد، آيه خط بطلان به يكى از اعمال ناپسند دوران جاهليت مى كشد و مى گويد: (با زنانى كه پدران شما با آنها ازدواج كرده اند ازدواج نكنيد) (و لا تنكحوا ما نكح آبائكم من النساء).
اما از آنجا كه هيچ قانونى معمولا شامل گذشته نمى شود، اضافه مى فرمايد: مگر ازدواجهايى كه پيش از اين انجام شده است ) (الا ما قد سلف ).
سپس براى تاءكيد مطلب ، سه تعبير شديد درباره اين نوع ازدواج بيان مى فرمايد: نخست اين كه مى گويد: (اين عمل ، كار بسيار زشتى است ) (انه كان فاحشة ).
و بعد اضافه مى كند: (عملى است كه موجب تنفر) در افكار مردم است يعنى طبع بشر آن را نمى پسندد (و مقتا).
و در پايان مى فرمايد: (روش نادرستى است ) (و ساء سبيلا).
حتى در تاريخ مى خوانيم كه مردم جاهلى نيز اين نوع ازدواج را (مقت ) (تنفرآميز) و فرزندانى كه ثمره آن بودند (مقيت ) (فرزندان مورد تنفر) مى ناميدند.
روشن است كه اين حكم به خاطر مصالح و فلسفه هاى مختلفى مقرر شده ، زيرا ازدواج با نامادرى از يك سو همانند ازدواج با مادر است چون نامادرى در حكم مادر دوم محسوب مى شود. و از سوى ديگر تجاوز به حريم پدر و هتك احترام او است .
و از همه گذشته ، اين عمل ، تخم نفاق را در ميان فرزندان يك شخص مى پاشد زيرا ممكن است بر سر تصاحب نامادرى ميان آنها اختلاف واقع شود حتى ميان پدر و فرزند ايجاد رقابت مى كند زيرا معمولا ميان همسر دوم و همسر اول رقابت و حسادت وجود دارد، اگر اين كار (ازدواج با نامادرى ) در حيات پدر او صورت گيرد نيز ممكن است يك نوع حسادت ، نسبت به پدر از دست رفته خود پيدا كند.
تعبيرات سه گانه اى كه درباره نكوهش اين عمل در آيه فوق آمده بعيد نيست به ترتيب اشاره به سه فلسفه بالا باشد.
آيه و ترجمه


حرمت عليكم امهاتكم و بناتكم و اخواتكم و عماتكم و خالاتكم و بنات الاخ و بنات الاخت و امهاتكم اللاتى ارضعنكم و اخواتكم من الرضاعة و امهات نسائكم و ربائبكم اللاتى فى حجوركم من نسائكم اللاتى دخلتم بهن فان لم تكونوا دخلتم بهن فلا جناح عليكم و حلائل ابنائكم الذين من اصلابكم و ان تجمعوا بين الاختين الا ما قد سلف ان الله كان غفورا رحيما(23)


ترجمه :

23 - حرام شده است بر شما، مادرانتان ، و دختران ، و خواهران ، و عمه ها، و خاله ها، و دختران برادر، و دختران خواهر شما، و مادرانى كه شما را شير داده اند، و خواهران رضاعى شما، و مادران همسرانتان ، و دختران همسرتان كه در دامان شما پرورش يافته اند از همسرانى كه با آنها آميزش جنسى داشته ايد - و چنانچه با آنها آميزش جنسى نداشته ايد، (دختران آنها) براى شما مانعى ندارد - و (همچنين ) همسرهاى پسرانتان كه از نسل شما هستند (- نه پسر خوانده ها -) و (نيز حرام است بر شما) جمع ميان دو خواهر كنيد؛ مگر آنچه در گذشته واقع شده ؛ چرا كه خداوند، آمرزنده و مهربان است .
تفسير :
تحريم ازدواج با محارم
در اين آيه به محارم يعنى زنانى كه ازدواج با آنها ممنوع است اشاره شده است و بر اساس آن محرميت از سه راه ممكن است پيدا شود.
1 - ولادت كه از آن تعبير به (ارتباط نسبى ) مى شود.
2 - از طريق ازدواج كه به آن (ارتباط سببى ) مى گويند
3 - از طريق شيرخوارگى كه به آن (ارتباط رضاعى ) گفته مى شود.
نخست اشاره به محارم نسبى كه هفت دسته هستند كرده و مى فرمايد:
(مادران شما و دخترانتان و عمه ها و خاله هايتان و دختران برادر و دختران خواهرانتان بر شما حرام شده اند) (حرمت عليكم امهاتكم و بناتكم و اخواتكم و عماتكم و خالاتكم و بنات الاخ و بنات الاخت ).
بايد توجه داشت كه منظور از مادر فقط آن زنى كه انسان بلا واسطه از او تولد شده ، نيست بلكه جده و مادر جده و مادر پدر و مانند آنها را شامل مى شود همانطور كه منظور از دختر، تنها دختر بلا واسطه نيست بلكه دختر و دختر پسر و دختر دختر و فرزندان آنها را نيز در بر مى گيرد و همچنين در مورد پنج دسته ديگر.
ناگفته پيدا است كه همه افراد طبعا از اين گونه ازدواجها تنفر دارند و به همين دليل همه اقوام و ملل (جز افراد كمى ) ازدواج با محارم را ممنوع مى دانند و حتى مجوسى ها كه در منابع اصلى خود قايل به جواز اين گونه ازدواج ها بوده اند، امروز آن را انكار مى كنند.

next page

fehrest page

back page