تفسير نمونه جلد ۳
جمعي از فضلا
- ۱۰ -
درباره اين تعبير تفسير ديگرى هم هست و آن اينكه مقصود از
(اموالكم )
اموال خود سرپرستان است نه اموال يتيمان ، يعنى اگر شما مى خواهيد به افراد يتيم كه
هنوز رشد كافى نيافته اند كمك كنيد شايد تحت تاءثير عواطف حساب نشده اموالى بدست
آنها بسپاريد و آنها را به كارهايى بگماريد كه از آنها ساخته نيست ، بلكه به جاى
اين كار غير عاقلانه بهتر اين است كه غذا و لباس و مسكن آنها را تاءمين كنيد تا
بالغ و رشيد شوند.
و در واقع اين يك درس بزرگ اجتماعى است كه قرآن به ما مى دهد كه افراد
(قاصر و ناتوان ) را به خاطر
كمك به شخص آنها به كارهائى كه قدرت انجام آن را ندارند نگماريد زيرا اگر اين كار
منفعت جزئى براى آنها داشته باشد ممكن است زيانهاى كلى براى اجتماع به بار آورد.
بلكه بايد از طريق كمكهاى بلاعوض و كارهاى سبك و كوچك آنها را اداره كرد.
از اينجا روشن مى شود اينكه بعضى از كوته فكران افراد ضعيف و ناتوان را به پستهاى
تبليغى و مذهبى براى كمك و ارفاق به آنها انتخاب مى كنند يكى از زيان بارترين و
نابخردانه ترين كارها است .
در جمله قرآن تعبير جالبى درباره اموال و ثروتها كرده و مى گويد:
(اين سرمايه هاى شما كه قوام زندگانى و اجتماع شما به آن است و بدون آن
نمى توانيد كمر راست كنيد) به دست سفيهان
و اسراف كاران نسپاريد (التى جعل الله لكم قياما).
از اين تعبير به خوبى اهميتى را كه اسلام براى مسائل مالى و اقتصادى قائل است روشن
مى شود، و به عكس آنچه در انجيل كنونى مى خوانيم كه (شخص
پولدار هرگز وارد ملكوت آسمانها نمى شود)
اسلام مى گويد ملتى كه فقير باشد هرگز نمى تواند كمر راست كند و عجب اين است كه
آنها با آن تعليمات غلط به كجا رسيده اند، و ما با اين تعليمات عالى در چه مرحله اى
سير مى كنيم ، در حقيقت آنها از آن خرافات فاصله گرفته اند و به جائى رسيده اند و
ما هم از اين تعليمات عالى دور مانديم و چنين سرگردان شديم .
در پايان آيه دو دستور مهم درباره يتيمان مى دهد:
نخست اينكه (خوراك و پوشاك آنها را از
طريق اموالشان تاءمين كنيد) (و ارزقوهم
فيها و اكسوهم ).
تا با آبرومندى بزرگ شوند و به حد بلوغ برسند
جالب اينكه در اين آيه تعبير به (فيها)
(در اموالشان ) شده است نه (منها)
(از اموالشان ) و مفهوم اين تعبير اين است كه زندگى يتيمان را از درآمد اموال و
سرمايه هاى آنها تاءمين نمائيد، زيرا اگر گفته بود زندگى آنها را از سرمايه هايشان
تاءمين كنيد مفهومش اين بود كه از اصل سرمايه تدريجا برداشته شود، و طبعا هنگامى كه
به بلوغ مى رسيدند شايد قسمت مهم سرمايه خود را از دست داده بودند ولى قرآن با همين
عوض كردن تعبير، به سرپرستان توصيه كرده كه كوشش كنند براى اموال يتيمان ، منافع و
درآمدى حد اقل به اندازه نيازمنديهاى آنها درست كنند تا سرمايه اصلى آنها حفظ گردد.
ديگر اينكه آيه مى گويد: (با يتيمان بطور
شايسته سخن گوييد (و قولوا لهم قولا معروفا).
يعنى با عبارات و سخنان دلنشين و شايسته هم كمبود روانى آنها را برطرف سازيد و هم
به (رشد عقلى
) آنها كمك كنيد تا به موقع بلوغ از رشد عقلى كافى برخوردار باشند، و به
اين ترتيب برنامه سازندگى شخصيت آنها نيز جزء وظائف سرپرستان خواهد بود.
سپس در آيه بعد دستور ديگرى درباره يتيمان و سرنوشت اموال آنها داده و مى فرمايد:
(يتيمان را بيازماييد تا هنگامى كه به حد بلوغ برسند)
(و ابتلوا اليتامى حتى اذا بلغوا النكاح ).
(و اگر در اين موقع در آنها رشد كافى براى
اداره اموال خود يافتيد، ثروت آنها را به آنها بازگردانيد)
(فان آنستم منهم رشدا فادفعوا اليهم اموالهم ).
در اين آيه چند نكته است كه بايد به آن توجه داشت :
1 - از تعبير به (حتى
) استفاده مى شود كه بايد آزمايش يتيمان ، پيش از رسيدن به حد بلوغ و به
صورت مكرر و مستمر انجام شود، تا هنگامى كه در آستانه بلوغ قرار گرفتند وضع آنها
كاملا از نظر رشد عقلى براى اداره امور مالى خود روشن گردد.
ضمنا چنين استفاده مى شود كه منظور از آزمايش ، پرورش تدريجى يتيمان است ، يعنى
نگذاريد آنها به حد بلوغ برسند و سپس اقدام به سپردن اموالشان به آنها بكنيد بلكه
آنها را قبل از بلوغ با برنامه هاى عملى ، براى زندگى مستقل آماده كنيد.
و اما اينكه چگونه بايد يتيمان آزمايش شوند راه آن اين است كه مقدارى مال در اختيار
آنها گذارده شود، و به خريد و فروش و تجارت بپردازند، اما اعمال آنها با نظارت ولى
بطورى كه استقلال عمل را از آنها سلب نكند انجام شود هنگامى كه معلوم شد از عهده
اين كار بر مى آيند و در معامله گول نمى خورند، بايد اموالشان را بدستشان سپرد و
گرنه با تربيت و پرورشهاى مستمر بايد آنها را چنان آماده كرد كه بتوانند در آينده
زمام زندگى خود را بدست گيرند.
2 - تعبير به (اذا بلغوا النكاح
) اشاره به اين است كه آنها به سر حدى كه قدرت بر ازدواج داشته باشند و
روشن است كسى كه قدرت بر ازدواج دارد قدرت بر تشكيل خانواده خواهد داشت ، و چنان
كسى بدون سرمايه نمى تواند به اهداف خود برسد، بنابراين آغاز زندگى زناشوئى با آغاز
زندگى اقتصادى مستقل همراه است ، و به عبارت ديگر ثروت آنها موقعى بدستشان داده مى
شود كه هم به بلوغ جسمى برسند و نياز آنها به مال شديد شود، و هم بلوغ فكرى پيدا
كنند و توانائى براى حفظ مال داشته باشند.
3 - تعبير به (آنستم منهم رشدا)
اشاره به اين است كه رشد آنها كاملا مسلم شود زيرا
(آنستم )
از ماده (ايناس
) به معنى مشاهده و رؤ يت مى باشد، و اين ماده از ماده انسان كه يكى از
معانى آن مردمك چشم است گرفته شده (در حقيقت هنگام رؤ يت و مشاهده از انسان يعنى
مردمك چشم مدد گرفته مى شود و به همين جهت از مشاهده كردن تعبير به ايناس شده است
).
سپس بار ديگر به سرپرستان تاكيد مى كند كه به هيچ عنوانى اموال يتيمان را حيف و ميل
نكنند، و پيش از آنكه بزرگ شوند سرمايه آنها را از بين نبرند. (و لا تاكلوها اسرافا
و بدارا ان يكبروا).
و ديگر اينكه : (سرپرستان ايتام اگر متمكن
و ثروتمندند نبايد به هيچ عنوانى از اموال ايتام استفاده كنند و اگر فقير و نادار
باشند تنها مى توانند در برابر زحماتى كه بخاطر حفظ اموال يتيم متحمل مى شوند با
رعايت عدالت و انصاف ، حق الزحمة خود را از اموال آنها بردارند).
(و من كان غنيا فليستعفف و من كان فقيرا فلياكل بالمعروف ).
در اين زمينه رواياتى نيز وارد شده و مضمون آيه را چنان كه گفته شد توضيح داده است
، از جمله در روايتى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم :
(فذلك رجل يحبس نفسه عن المعيشة فلا باس ان ياكل بالمعروف اذا كان يصلح
لهم فان كان المال قليلا فلا ياكل منه شيئا)؛
منظور كسى است كه سرپرستى مال يتيم ، او را از رسيدگى به زندگى خويش باز داشته ، در
اين صورت مى تواند به اندازه مناسب و شايسته از مال يتيم استفاده كند، و اين در
صورتى است كه به صلاح يتيم باشد، اما اگر ثروت يتيم كم باشد (و طبعا سرپرستى آن ،
نيز وقت زيادى را اشغال نمى كند) در اين صورت چيزى از مال يتيم برندارد).
سپس به آخرين حكم در باره اولياء ايتام اشاره كرده و مى فرمايد:
(هنگامى كه مى خواهيد اموال آنها را به دست آنها بسپاريد گواه بگيريد)
تا جاى اتهام و نزاع و گفتگو باقى نماند (فاذا دفعتم اليهم اموالهم فاشهدوا عليهم
).
در پايان آيه مى فرمايد:اما بدانيد كه حساب كننده واقعى خدا است و مهمتر از هر چيز
اين است كه حساب شما نزد او روشن باشد، او است كه اگر خيانتى از شما سرزند و بر
گواهان مخفى ماند به حساب آن رسيدگى خواهد كرد. (و كفى بالله حسيبا).
آيه و ترجمه
للرجال نصيب مما ترك الولدان و الا قربون و للنساء نصيب مما ترك الولدان و الا
قربون مما قل منه اءو كثر نصيبا مفروضا
(7)
|
ترجمه :
7 - براى مردان از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان از خود مى گذارند سهمى است و براى
زنان نيز از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان مى گذارند سهمى ، خواه آن مال كم باشد يا
زياد، اين سهمى است تعيين شده و پرداختنى .
شان نزول :
در عصر جاهليت عرب ، رسم چنين بود كه تنها مردان را وارث مى شناختند و معتقد بودند
آن كس كه قدرت حمل سلاح و جنگ و دفاع از حريم زندگى احيانا غارتگرى ندارد ارث به او
نمى رسد، به همين دليل زنان و كودكان را از ارث محروم مى ساختند و ثروت ميت را در
ميان مردان دورتر قسمت مى كردند.
تا اينكه يكى از انصار بنام (اوس بن ثابت
) از دنيا رفت در حالى كه دختران و پسران خردسالى به جاى گذارد، عموزاده
هاى او بنام (خالد)
و (ارفطه )
آمدند و اموال او را ميان خود تقسيم كردند، و به همسر و فرزندان خردسال او چيزى
ندادند، همسر او شكايت به پيامبر صلى اللّه عليه و آله كرد، و تا آن زمان حكمى در
اين زمينه در اسلام نازل نشده بود، در اين موقع آيه فوق نازل شد و پيامبر صلى اللّه
عليه و آله آن دو نفر را خواست و به آنها دستور داد كه در اموال مزبور، هيچ گونه
دخالت نكنند و آن را براى بازماندگان درجه اول يعنى فرزندان و همچنين همسر او
بگذارند تا طرز تقسيم آن در ميان آنها در پرتو آيات بعد روشن گردد.
تفسير :
گام ديگرى براى حفظ حقوق زن
اين آيه در حقيقت گام ديگرى براى مبارزه با عادات و رسوم غلطى است كه زنان و كودكان
را از حق مسلم خود محروم مى ساخت ، و بنابراين مكمل بحثهائى است كه در آيات سابق
گذشت ، زيرا اعراب با رسم غلط و ظالمانه اى كه داشتند زنان و فرزندان خردسال را از
حق ارث محروم مى ساختند، آيه روى اين قانون غلط خط بطلان كشيده و گفت :
(مردان سهمى از اموالى كه پدر و مادر و نزديكان بجاى مى گذارند دارند و
زنان هم سهمى خواه كم باشد يا زياد)
(للرجال نصيب مما ترك الوالدان و الاقربون و للنساء نصيب مما ترك الوالدان و
الاقربون مما قل منه او كثر).
بنابراين هيچ يك حق ندارد كه سهم ديگرى را غصب كند .
سپس در پايان آيه براى تاكيد مطلب مى فرمايد: (اين
سهمى است تعيين شده و لازم الاداء) تا هيچ
گونه ترديد در اين بحث باقى نماند (نصيبث مفروضث ).
ضمنا همانطور كه مى بينيم آيه فوق يك حكم عمومى براى همه موارد ذكر مى كند،
بنابراين آنهايى كه فكر مى كنند پيامبران اگر ثروتى داشته باشند به - عنوان ارث به
بستگان آنها نمى رسد بر خلاف آيه فوق است (البته منظور اموال شخصى پيغمبر است و
گرنه اموال بيت المال كه متعلق به مسلمين است طبق قانون بيت المال در موارد خود
مصرف خواهد شد).
همچنين از عموم آيه فوق و آيات ديگرى كه بعدا درباره ارث مى خوانيم روشن مى شود كه
قائل شدن به تعصيب يعنى (اختصاص دادن
قسمتى از مال به مردانى كه از طرف پدر به ميت ارتباط دارند در پاره اى از موارد -
همانطور كه دانشمندان اهل تسنن قائل هستند نيز بر خلاف تعليمات قرآن است زيرا لازمه
آن محروم ساختن زنان از ارث در بعضى از موارد مى شود و اين يك نوع تبعيض جاهلى است
كه اسلام با آيه فوق و مانند آن ، آن را نفى كرده است (دقت كنيد!).
آيه و ترجمه
و اءذا حضر القسمة اءولوا القربى و اليتمى و المسكين فارزقوهم منه و قولوا لهم قولا
معروفا(8)
|
ترجمه :
8 - و اگر به هنگام تقسيم (ارث ) خويشاوندان (و طبقه اى كه ارث نمى برند) و يتيمان
و مستمندان حضور داشته باشند، چيزى از آن اموال را به آنها بدهيد و با آنها به طرز
شايسته سخن بگوييد!
تفسير :
يك حكم اخلاقى
اين آيه مسلما بعد از قانون تقسيم ارث نازل شده زيرا مى گويد:
(هر گاه در مجلس تقسيم ارث ، خويشاوندان و يتيمان و مستمندان حاضر شدند
چيزى از آن به آنها بدهيد)
(و اذا حضر القسمة اولوا القربى و اليتامى و المساكين فارزقوهم منه ).
بنابراين محتواى آيه يك حكم اخلاقى و استحبابى درباره طبقاتى است كه با وجود طبقات
نزديكتر، از ارث بردن محرومند، آيه مى گويد: اگر در مجلس تقسيم ارث ، جمعى از
خويشاوندان درجه 2 يا 3 و همچنين بعضى از يتيمان و مستمندان حضور داشته باشند چيزى
از مال به آنها بدهيد، و به اين ترتيب جلو تحريك حس حسادت و كينه توزى آنها را كه
ممكن است بر اثر محروم بودن از ارث شعله ور گردد بگيريد و پيوند خويشاوندى انسانى
خود را به اين وسيله محكم كنيد.
گرچه كلمه (يتامى
) و (مساكين
) بطور مطلق ذكر شده ولى ظاهرا منظور از آن ايتام و نيازمندان فاميل است
زيرا طبق قانون ارث ، با بودن طبقات نزديكتر طبقات دورتر، از ارث بردن محرومند،
بنابراين اگر آنها در چنان جلسه اى حاضر باشند سزاوار است هديه مناسبى (كه تعيين
مقدار آن فقط بستگى به اراده وارثان دارد و از مال وارثان كبير خواهد بود) به آنها
داده شود.
جمعى از مفسران احتمال داده اند كه منظور از ايتام و مساكين در آيه هر گونه يتيم و
نيازمندى است خواه از خويشاوندان ميت باشد يا غير آنها ولى اين احتمال بعيد به نظر
مى رسد زيرا افراد بيگانه معمولا راهى در اين جلسات فاميلى ندارند. بعضى از مفسران
نيز معتقدند كه آيه ، يك حكم وجوبى را بيان مى كند نه استحبابى ولى آنهم نيز بعيد
است زيرا اگر آنها حق واجبى داشتند لازم بود مقدار و حدود آن تعيين گردد در حالى كه
به اختيار وارثان حقيقى واگذار شده است .
در پايان آيه دستور مى دهد كه (با اين
دسته از محرومان ، با زبان خوب و طرز شايسته صحبت كنيد (و قولوا لهم قولا معروفا).
يعنى علاوه بر جنبه كمك مادى از سرمايه هاى اخلاقى خود نيز براى جلب محبت آنها
استفاده كنيد تا هيچگونه ناراحتى در دل آنها باقى نماند، و اين دستور نشانه ديگرى
بر استحبابى بودن حكم فوق است .
از آنچه گفتيم اين مطلب نيز روشن شد كه هيچ دليلى ندارد كه بگوئيم حكم آيه فوق
بوسيله آياتى كه سهام ارث را تعيين مى كند نسخ شده است زيرا هيچ گونه تضادى ميان آن
آيات و اين آيه نيست .
آيه و ترجمه
و ليخش الذين لو تركوا من خلفهم ذرية ضعفا خافوا عليهم فليتقوا الله و ليقولوا قولا
سديدا(9)
|
ترجمه :
9 - آنها كه اگر فرزندان ناتوانى از خود به يادگار بگذارند از آينده آنان مى ترسند
بايد (از ستم درباره يتيمان مردم ) بترسند، پس از (مخالفت ) خدا بپرهيزند و (با
يتيمان مردم ) با نرمى و محبت سخن بگويند.
تفسير :
جلب عواطف به سوى يتيمان
قرآن براى برانگيختن عواطف مردم در برابر وضع يتيمان اشاره به حقيقتى مى كند كه
گاهى مردم از آن غافل مى شوند، و آن اينكه : شما با يتيمان مردم همانگونه رفتار
كنيد كه دوست مى داريد با يتيمان شما در آينده رفتار نمايند، منظره كودكان بى پناه
، و اطفال بى سرپرست خود را كه تحت سرپرستى انسانى سنگدل و خائن قرار گرفته كه نه
به احساسات آنها پاسخ مثبت مى دهد، و نه در اموال آنها رعايت عدالت مى كند در نظر
بگيريد، اين منظره دردناك چه اندازه شما را ناراحت مى كند، و چه قدر به آينده
فرزندان خود علاقهمنديد؟ همان اندازه نسبت به فرزندان و يتيمان ديگران علاقه مند
باشيد، و از ناراحتى آنها ناراحت شويد، بنابراين ، مفهوم آيه چنين است : آنها كه از
وضع آينده فرزندان خود مى ترسند، بايد از خيانت درباره يتيمان و آزار آنها بترسند)(و
ليخش الذين لو تراكوا من خلفهم ذرية ضعافا خافوا عليهم ).
اصولا مسائل اجتماعى همواره به شكل يك سنت از امروز به فردا، و از فردا به آينده
دور دست سرايت مى كند، آنها كه سنت ظالمانه اى در اجتماع مى گذارند و مثلا رسم
(آزار به يتيمان ) را در جامعه
رواج مى دهند، در حقيقت خود عاملى هستند كه در آينده با فرزندانشان نيز چنين شود،
بنابراين نه تنها به فرزندان ديگران ستم مى كنند، بلكه راه ستمگرى را به فرزندان
خود نيز هموار مى سازند.
در پايان آيه مى فرمايد: (اكنون كه چنين
است بايد سرپرستان ايتام ، از مخالفت با احكام خدا بپرهيزند و با يتيمان ، با زبان
ملايم و عباراتى سرشار از عواطف انسانى سخن بگويند (فليتقوا الله و ليقولوا قولا
سديدا).
تا ناراحتى درونى و زخمهاى قلب آنها به اين وسيله التيام يابد.
اين دستور عالى اسلامى كه در جمله فوق بيان شد، اشاره به يك نكته روانى در مورد
پرورش يتيمان مى كند كه درخور نهايت دقت است و آن اينكه : نيازمندى كودك يتيم ،
منحصر به خوراك و پوشاك نيست ، بلكه پاسخ گفتن به عواطف و احساسات قلبى او مهمتر
است و در ساختمان آينده او فوق العاده مؤ ثر مى باشد زيرا طفل يتيم بسان ديگران ،
انسان است ، و بايد از نظر نيازهاى عاطفى نيز تغذيه شود، بايد از محبتها و نوازشهاى
يك كودك كه در دامان پدر و مادر است بهره مند گردد، او مانند يك بچه گوسفند نيست كه
صبح همراه گله به چراگاه رود و غروب برگردد، بلكه بايد علاوه بر مراقبتهاى جسمى از
نظر تمايلات روانى نيز اشباع شود و گرنه كودكى سنگدل ، شكست خورده ، فاقد شخصيت و
خطرناك به عمل خواهد آمد.
توضيح لازم
يكى از ياران امام صادق (عليه السلام ) نقل مى كند كه روزى امام ششم (عليه السلام )
فرمود هر كس ظلمى به كسى كند خداوند فردى را مسلط مى كند كه نسبت به او و بر
فرزندان او همان ظلم و ستم را انجام دهد، من در دل با خود گفتم عجبا پدر ظالم است ،
ولى فرزند بايد نتيجه ظلم او را ببيند؟! قبل از اينكه من سخن خود را بيان كنم امام
فرمودند: (قرآن مى گويد: و ليخش الذين لو
تركوا من خلفهم ذرية ضعافا خافوا عليهم
همان سؤ ال كه براى راوى حديث پيدا شده ، براى بسيارى پيدا مى شود كه چگونه خداوند
مجازات عمل كسى را بر ديگرى روا مى دارد، و اصولا كودكان شخص ستمگر چه گناهى كرده
اند كه گرفتار ستم شوند؟!
پاسخ اين سؤ ال را توضيحى كه در بالا بيان كرديم مى توان دريافت ، و آن اينكه
كارهائى كه افراد در اجتماع مرتكب مى شوند تدريجا شكل يك سنت به خود مى گيرد، و به
نسلهاى آينده منتقل مى شود، بنابراين آنها كه اساس ظلم و ستم بر ايتام را در اجتماع
مى گذارند بالاخره ، روزى اين بدعت غلط، دامان فرزندان خود آنها را خواهد گرفت ، و
در حقيقت اين موضوع يكى از آثار وضعى و تكوينى اعمال آنها است و اگر به خداوند نسبت
داده مى شود بخاطر آن است كه تمام آثار تكوينى و خواص علت و معلول به او منسوب است
، و به هيچ وجه ظلم و ستمى از ناحيه خداوند بر كسى نخواهد شد، خلاصه هنگامى كه پاى
ظلم و ستم در اجتماع باز شد پاى ظالم و فرزندان او را هم خواهد گرفت .
آيه و ترجمه
اءن الذين يأ كلون اءمول اليتمى ظلما اءنما يأ كلون فى بطونهم نارا و سيصلون سعيرا(10)
|
ترجمه :
10 - كسانى كه اموال يتيمان را از روى ظلم و ستم مى خورند، تنها آتش مى خورند و به
زودى در شعله هاى آتش (دوزخ ) مى سوزند.
تفسير :
چهره باطنى اعمال ما
در آغاز سوره گفتيم كه آيات اين سوره به منظور پى ريزى يك اجتماع سالم نازل شده ، و
به همين دليل قبلا رسوبات دوران جاهليت و خلافكاريهاى آن زمان را كه در دل بعضى از
تازه مسلمانها وجود داشت از ميان مى برد تا زمينه براى يك اجتماع سالم فراهم آورد.
و چه عمل زشتى بدتر از خوردن مال يتيمان است و لذا در آغاز اين سوره ، تعبيرات
شديدى پيرامون تصرفهاى ناروا در اموال يتيمان ديده مى شود كه صريحترين آنها آيه فوق
است .
اين آيه مى گويد: (كسانى كه اموال يتيمان
را به نا حق تصرف مى كنند در حقيقت آتش خورده اند)
(ان الذين ياكلون اموال اليتامى ظلما انما ياكلون فى بطونهم نارا).
نظير اين تعبير در سراسر قرآن مجيد، تنها در يك مورد ديگر ديده مى شود. و آن درباره
كسانى است كه با كتمان حقايق و تحريف آيات الهى ، منافعى به دست مى آورند كه درباره
آنها نيز مى فرمايد: (ان الذين يكتمون ما
انزل الله من الكتاب و يشترون به ثمنا قليلا اولئك ما ياكلون فى بطونهم الا النار؛
كسانى كه آيات خدا را كتمان مى كنند و به وسيله آن درآمد نا چيزى فراهم مى نمايند
آنها جز آتش چيزى نمى خورند).
سپس در پايان آيه قرآن مى گويد: علاوه بر اينكه آنها در همين جهان در واقع آتش مى
خورند، بزودى در جهان ديگر داخل در آتش برافروخته اى مى شوند)
كه آنها را بشدت مى سوزاند. (و سيصلون سعيرا).
(سيصلى )
در اصل از ماده (صلى
) (بر وزن درد) به معنى داخل شدن در آتش و سوختن است و
(سعير) به معنى آتش شعله ور
است . از اين آيه استفاده مى شود كه اعمال ما علاوه بر چهره ظاهرى خود، يك چهره
واقعى نيز دارد كه در اين جهان از نظر ما پنهان است ، اما اين چهرههاى درونى ، در
جهان ديگر ظاهر مى شوند و مساءله تجسم اعمال را تشكيل مى دهند.
قرآن در اين آيه مى گويد: آنها كه مال يتيم مى خورند گرچه چهره ظاهرى عملشان بهره
گيرى از غذاهاى لذيذ و رنگين است ، اما چهره واقعى اين غذاها آتش سوزان است ، و
همين چهره است كه در قيامت آشكار مى شود.
چهره واقعى عمل هميشه تناسب خاصى با كيفيت ظاهرى اين عمل دارد، همان گونه كه خوردن
مال يتيم و غصب حقوق او، قلب او را مى سوزاند و روح او را آزار مى دهد چهره واقعى
اين عمل آتش سوزان است .
توجه به اين موضوع (چهره هاى واقعى اعمال ) براى كسانى كه ايمان به اين حقايق دارند
بهترين مانع از انجام كارهاى خلاف است ، آيا كسى پيدا مى شود كه با دست خود پاره
هاى آتش را برداشته و در ميان دهان بگذارد و ببلعد؟ همچنين افراد با ايمان ممكن
نيست مال يتيم را به ناحق بخورند و اگر مى بينيم مردان خدا حتى فكر معصيت به خود
راه نمى داند يك دليل آن ، همين بوده كه آنها بر اثر قدرت علم و ايمان و پرورشهاى
اخلاقى چهره هاى واقعى اعمال را مى ديدند و هرگز فكر انجام كار بد را نمى كردند.
يك كودك نادان و بى اطلاع ممكن است مجذوب جلوه زيباى يك شعله آتش سوزان شود و دست
در آن فرو برد، اما يك انسان فهميده كه سوزندگى آتش را بارها آزموده است كجا ممكن
است حتى چنين خيالى بكند؟
احاديث و روايات در نكوهش تجاوز به اموال يتيمان بسيار زياد و تكان دهنده است و حتى
كمترين تعدى به اموال يتيمان مشمول اين حكم معرفى شده : در حديثى از امام باقر يا
امام صادق (عليه السلام ) نقل شده كه كسى سؤ ال كرد اين مجازات آتش درباره چه مقدار
از غصب مال يتيم است ؟ فرمود: در برابر دو درهم !
آيه و ترجمه
يوصيكم الله فى اءولدكم للذكر مثل حظ الا نثيين فإ ن كن نساء فوق اثنتين فلهن ثلثا
ما ترك و اءن كانت وحدة فلها النصف و لا بويه لكل وحد منهما السدس مما ترك اءن كان
له ولد فإ ن لم يكن له ولد و ورثه اءبواه فلا مه الثلث فإ ن كان له اءخوة فلا مه
السدس من بعد وصية يوصى بها اءو دين اءباؤ كم و اءبناؤ كم لا تدرون اءيهم اءقرب لكم
نفعا فريضة من الله اءن الله كان عليما حكيما
(11)
و لكم نصف ما ترك اءزوجكم اءن لم يكن لهن ولد فإ ن كان لهن ولد فلكم الربع مما تركن
من بعد وصية يوصين بها اءو دين و لهن الربع مما تركتم اءن لم يكن لكم ولد فإ ن كان
لكم ولد فلهن الثمن مما تركتم من بعد وصية توصون بها اءو دين و اءن كان رجل يورث
كلالة اءو امراءة و له اءخ اءو اءخت فلكل وحد منهما السدس فإ ن كانوا اءكثر من ذلك
فهم شركاء فى الثلث من بعد وصية يوصى بها اءو دين غير مضار وصية من الله و الله
عليم حليم
(12)
|
ترجمه :
11 - خداوند به شما درباره فرزندانتان سفارش مى كند كه (از ميراث ) براى پسر به
اندازه سهم دو دختر باشد و اگر فرزندان شما (دو دختر و) بيش از دو دختر بوده باشد
دو سوم ميراث از آن آنها است و اگر يكى بوده باشد نيمى (از ميراث ) از آن او است ،
و براى پدر و مادر او (كسى كه از دنيا رفته ) هر كدام يك ششم ميراث است اگر فرزندى
داشته باشد و اگر فرزندى نداشته باشد و (تنها) پدر و مادر از او ارث برند براى مادر
او يك سوم است و اگر او برادرانى داشته باشد، مادرش يك ششم مى برد (و پنج ششم
باقيمانده براى پدر است ) (همه اينها) بعد از انجام وصيتى است كه او كرده است و بعد
از اداى دين است - شما نمى دانيد پدران و مادران و فرزندانتان كداميك براى شما
سودمندترند اين فريضه الهى است و خداوند دانا و حكيم است .
12 - و براى شما نصف ميراث زنانتان است اگر آنها فرزندى نداشته باشند و اگر فرزندى
براى آنها باشد يك چهارم از آن شماست پس از انجام وصيتى كه كرده اند و اداى دين
(آنها)، و براى زنان شما يك چهارم ميراث شما است اگر فرزندى نداشته باشيد و اگر
براى شما فرزندى باشد يك هشتم از آن آنها است ، بعد از انجام وصيتى كه كرده ايد و
اداى دين ، و اگر مردى بوده باشد كه كلاله (خواهر يا برادر) از او ارث مى برد يا
زنى كه برادر يا خواهرى دارد سهم هر كدام يك ششم است (اگر برادران و خواهران مادرى
باشند) و اگر بيش از يك نفر باشند آنها شريك در يك سوم هستند پس از انجام وصيتى كه
شده و اداى دين ، بشرط آنكه (از طريق وصيت و اقرار به دين ) به آنها ضرر نزند اين
سفارش خدا است و خدا دانا و بردبار است .
شاءن نزول :
عبد الرحمن بن ثابت انصارى برادر حسان بن ثابت شاعر معروف صدر اسلام از دنيا رفت در
حالى كه يك همسر و پنج برادر از او به يادگار مانده بود، برادران ميراث عبد الرحمن
را در ميان خود قسمت كردند و به همسر او چيزى ندادند، او جريان را به خدمت پيامبر
صلى اللّه عليه و آله عرض كرد، و از آنها شكايت نمود،
در اين هنگام آيات فوق نازل شد و در آن ، ميراث همسران دقيقا تعيين گرديد.
و نيز از جابر بن عبد الله نقل شده كه مى گويد: بيمار شده بودم ، پيامبر صلى اللّه
عليه و آله از من عيادت كرد، من بى هوش شده بودم ، پيامبر صلى اللّه عليه و آله آبى
خواست و با مقدارى از آن وضو گرفت ، و بقيه را بر من پاشيد، من به هوش آمدم ، عرض
كردم اى رسول خدا! تكليف اموال من بعد از من چه خواهد شد؟ پيامبر صلى اللّه عليه و
آله خاموش گشت ، چيزى نگذشت كه آيات فوق نازل گرديد و سهم وراث در آن تعيين شد.
تفسير :
سهام ارث
همانگونه كه در شاءن نزول خوانديم اين دو آيه سهم وارث را تعيين مى كند.
در آيه اول حكم طبقه اول وارثان (فرزندان و پدران و مادران ) بيان شده است ، و
بديهى است كه هيچ رابطه خويشاوندى نزديكتر از رابطه فرزند و پدر نمى باشد و لذا
قرآن آنها را بر طبقات ديگر ارث مقدم داشته است .
در جمله نخست مى گويد: (خداوند به شما
درباره فرزندانتان سفارش مى كند كه براى پسران دو برابر سهم دختران قايل شويد)
يوصيكم الله فى اولادكم للذكر مثل حظ الانثيين
قابل توجه اينكه از نظر جمله بندى و طرز بيان ارث دختران اصل قرار داده شده و ارث
پسران به صورت فرع و با مقايسه به آن تعيين گرديده ، زيرا مى گويد: پسران دو برابر
سهم دختران مى برند و اين يك نوع تاكيد روى ارث بردن دختران و مبارزه با سنتهاى
جاهلى است كه آنها را به كلى محروم مى كردند (اما فلسفه تفاوت ارث اين دو به زودى
تشريح خواهد شد.
سپس مى فرمايد: اگر فرزندان ميت ، منحصرا دو دختر يا بيشتر باشند دو ثلث مال از آن
آنهاست . فان كن نساء فوق اثنتين فلهن ثلثا ما ترك
ولى اگر تنهاى يك دختر بوده باشد نصف مجموع مال از آن اوست
) (و ان كانت واحدة فلها النصف ).
سؤ ال :
در اينجا سؤ الى پيش مى آيد كه قرآن در اين آيه مى گويد فوق اثنتين يعنى اگر دختران
بيش از دو نفر باشند دو سوم مال متعلق به آنهاست ، بنابراين آيه از حكم دو دختر
ساكت است ، بلكه تنها حكم يك دختر و چند دختر را گفته است .
پاسخ :
با توجه به جمله اول آيه ، جواب اين سؤ ال روشن مى شود، و آن اين است كه سهم دو
دختر از جمله للذكر مثل حظ الانثيين : پسر دو برابر سهم دختر دارد اجمالا معلوم مى
گردد، زيرا اگر بازماندگان شخص مرده فقط يك پسر و يك دختر باشند سهم دختر يك سوم و
سهم پسر دو سوم مى گردد بنابراين سهم دو دختر طبق اين جمله دو سوم خواهد بود و شايد
بخاطر همين بوده كه در جمله بعد از سهم دو دختر خوددارى شده و تنها اشاره به سهم
چند دختر گرديده كه آنهم از دو سوم تجاوز نمى كند. (دقت كنيد)
از مراجعه به آخرين آيه سوره نساء نيز اين مساءله روشن مى شود زيرا در آن آيه سهم
يك خواهر نصف قرار داده شده (همانند سهم يك دختر) سپس مى فرمايد: اگر دو خواهر بوده
باشند دو سوم مال را مى برند از اين حكم مى فهميم كه در مورد دو دختر نيز دو سوم
مال در نظر گرفته شده است .
به علاوه اين تعبير در ادبيات عرب ديده مى شود كه گاهى مى گويند فوق اثنتين و منظور
اثنتان و ما فوق است يعنى دو و بيشتر.
از همه اينها گذشته حكم مزبور از نظر فقه اسلامى و منابع حديث مسلم است و اگر فرضا
ابهامى در جمله بالا باشد با توجه به سنت (منابع حديث ) برطرف مى گردد.
اما ميراث پدران و مادران كه آنها نيز جزء طبقه اول و همرديف فرزندان مى باشند همان
است كه در آيه فوق بيان شده است و در آن سه حالت است :
حالت اول : شخص متوفى ، فرزند يا فرزندانى داشته باشد كه در اين صورت به پدر و مادر
او هر كدام يك ششم ميرسد (و لابويه لكل واحد منهما السدس مما ترك ان كان له ولد ).
حالت دوم : فرزندى در ميان نباشد و وارث تنها پدر و مادر باشند در اين صورت سهم
مادر يك سوم مجموع مال است (فان لم يكن له ولد و ورثه ابواه فلامه الثلث )
و اگر مى بينيم در اينجا سخنى از سهم پدر به ميان نيامده بخاطر اين است كه سهم او
روشن است يعنى دو سوم به علاوه گاهى شخص ميت ممكن است همسرى داشته باشد در اين صورت
سهم همسر از سهم پدر كم مى شود، و بنابراين سهم پدر در حالت دوم متغير است .
حالت سوم : اين است كه وارث تنها پدر و مادر باشند و فرزندى در كار نباشد، ولى شخص
متوفى برادرانى از طرف پدر و مادر، يا تنها از طرف پدر، داشته باشد، در اين صورت
سهم مادر از يك سوم به يك ششم تنزل مى يابد و در واقع ، برادران ، با اينكه ارث نمى
برند، مانع مقدار اضافى ارث مادر مى شوند و به همين جهت آنها را حاجب مى نامند (فان
كان له اخوة فلامه السدس ).
فلسفه اين حكم روشن است ، زيرا وجود برادران متعدد موجب سنگينى بار زندگى پدر است ،
چون پدر بايد هزينه آنها را بپردازد تا بزرگ شوند، و حتى پس از بزرگ شدن نيز هزينه
هائى براى پدر دارند، و به همين جهت برادرانى موجب تنزل سهم مادر مى شوند كه از
ناحيه پدر و مادر و يا تنها از ناحيه پدر باشند و اما برادرانى كه تنها از ناحيه
مادر هستند و هيچگونه سنگينى بر دوش پدر ندارد، حاجب نمى گردند.
سؤ ال :
در اينجا سؤ الى مطرح است كه قرآن در اين آيه در مورد برادران لفظ جمع بكار برده و
مى گويد فان كان له اخوة (اگر آن شخص متوفى برادرانى داشته باشد) و مى دانيم كه
حداقل جمع سه نفر است ، در حالى كه تمام فقهاى اسلام معتقدند كه دو برادر هم مى
توانند مانع و موجب تنزل ارث مادر شوند.
پاسخ :
جواب اين سؤ ال با مراجعه به آيات ديگر قرآن روشن مى شود، و آن اينكه لازم نيست در
همه جا لفظ جمع در سه نفر و بيشتر بكار رود بلكه در پارهاى از موارد بر دو نفر هم
اطلاق مى شود مانند آيه 78 سوره انبياء: و كنا لحكمهم شاهدين (ما گواه حكم آنها
بوديم ).
آيه مربوط به قضاوت داود و سليمان است ، و قرآن درباره اين دو نفر ضمير جمع (هم )
بكار برده است ، از اينجا روشن مى شود كه ممكن است گاهى لفظ جمع در دو نفر بكار
رود، ولى البته اين موضوع نياز به شاهد و قرينه دارد و در آيه مورد بحث شاهد همان
اتفاق مسلمانان و ورود دليل از پيشوايان اسلام است ، زيرا در اين مساءله همه
دانشمندان اسلام اعم از شيعه و سنى (به جز ابن عباس ) دو برادر را مشمول حكم آيه
دانسته اند.
سپس قرآن مى گويد: وارثان هنگامى مى توانند مال را در ميان خود تقسيم كنند كه شخص
ميت وصيتى نكرده باشد، و يا بدهى بر عهده او نباشد، بنابراين اگر وصيتى كرده يا
ديونى دارد بايد نخست به آنها عمل كرد
من بعد وصيه يوصى بها اودين .
(البته همانطور كه در باب وصيت گفته شده انسان فقط مى تواند درباره يك سوم از مال
خود وصيت كند و اگر بيش از آن وصيت كند صحيح نيست مگر اينكه
ورثه اجازه دهند).
در اين جمله مى فرمايد شما نميدانيد پدران و فرزندانتان كداميك بيشتر به نفع شما
هستند (آباؤ كم و ابناؤ كم لا تدرون ايهم اقرب لكم نفعا:)
يعنى قانون ارث بر اساس مصالح واقعى بشر استوار شده ، و تشخيص اين مصالح به دست
خداست ، زيرا انسان آنچه را مربوط به خير و صلاح اوست در همه جا نمى تواند تشخيص
دهد، ممكن است بعضى گمان كنند پدران و مادران بيشتر به نيازمنديهاى او پاسخ مى
گويند، و بنابراين بايد در ارث بر فرزندان مقدم باشند، و ممكن است جمعى عكس اين را
فكر كنند و اگر قانون ارث بدست مردم ميبود هزار گونه هرج و مرج و نزاع و اختلاف در
آن واقع مى شد، اما خدا كه حقايق امور را آنچنان كه هست مى داند قانون ارث را بر
نظام ثابتى كه خير بشر در آن است قرار داده .
و در پايان آيه مى فرمايد: (اين قانونى
است كه از طرف خدا فرض و واجب شده و او دانا و حكيم است فريضة من الله ان الله كان
عليما حكيما: اين جمله براى تاكيد مطالب گذشته است ، تا جاى هيچ گونه چانه زدن براى
مردم درباره قوانين مربوط به سهام ارث باقى نماند.
نكته ها :
1- ارث يك حق طبيعى است
شايد بسيارى تصور كنند كه بهتر اين است كه به هنگام فوت كسى ، اموال او جزو اموال
عمومى گردد و در اختيار بيت المال قرار گيرد، ولى به دقت روشن مى شود كه اين كار
كاملا دور از عدالت است ، زيرا مساءله (وراثت
) يك امر كاملا
طبيعى و منطقى است ، همان طور كه پدر و مادر قسمتى از صفات جسمى و روحى خود را طبق
قانون وراثت طبيعى ، به نسلهاى بعد منتقل مى كنند، چرا اموال آنها را اين قانون
مستثنا باشد و به نسل آينده منتقل نشود؟
به علاوه اموال مشروع هر كس نتيجه زحمات و كوششها و تلاشهاى اوست ، و در حقيقت
نيروهاى متراكم شده او را نشان مى دهد، و به همين جهت ما، هر كس را مالك طبيعى
دسترنج خودش مى شناسيم ، اين يك حكم فطرى است .
بنابراين به هنگام مرگ كه دست انسان از اموالش كوتاه مى گردد عادلانه ترين راه اين
اين است كه اين اموال به كسانى تعلق گيرند كه نزديكترين افراد به او هستند و در
واقع هستى آن اشخاص ادامه هستى آن شخص محسوب مى شود.
روى همين جهت ، بسيارى از مردم با اينكه سرمايه كافى براى زندگى خود تا پايان عمر
دارند دست از تلاش و كوشش براى كار و توليد بيشتر، بر نمى دارد، و هدفشان تاءمين
آينده فرزندانشان است ، يعنى قانون ارث مى تواند تحرك و جنبش بيشترى به چرخ هاى
اقتصادى يك كشور بدهد، و اگر اموال هر كس بعد از مرگ او به كلى از او بريده شود، و
جزو اموال عمومى گردد، ممكن است قسمت مهمى از فعاليتهاى اقتصادى خاموش شود.
شاهد اين سخن جريانى است كه در فرانسه واقع شد، مى گويند: چندى قبل نمايندگان
پارلمان فرانسه قانون ارث را الغاء كردند، و به جاى آن تصويب نمودند كه آنچه از كسى
باقى مى ماند به عنوان اموال عمومى ضبط گردد و به مصارف عموم برسد، بطورى كه هيچ يك
از بستگان شخص سهمى نداشته باشند، ولى باگذشت مدتى اثرات نامطلوب اقتصادى اين قانون
آشكار گرديد، و مشاهده شد كه در وضع صادرات و واردات كشور اثر عميقى گذارده و از
تلاش اقتصادى به مقدار زيادى كاسته شده ، اين موضوع مقامات اقتصادى را دچار نگرانى
كرد و عامل اصلى آن را همان (الغاى قانون
ارث ) دانستند و ناچار در آن تجديد نظر
كردند.
بنابراين نمى توان انكار كرد كه قانون ارث علاوه بر اينكه يك امر طبيعى و فطرى است
در گسترش تلاشهاى اقتصادى نيز اثر عميق دارد.
2- ارث در ميان ملل گذشته
قانون ارث چون ريشه فطرى دارد به اشكال گوناگون در ميان ملل گذشته ديده مى شود.
در ميان يهود گرچه بعضى مدعى هستند كه قانون ارثى وجود نداشته ، ولى با مراجعه به
تورات مى بينيم اين قانون صريحا در سفر (اعداد)
آمده است آنجا كه مى گويد:
(و با بنى اسرائيل متكلم شده بگو كه اگر
كسى بميرد و پسرى ندارد ميراث وى را به دخترش انتقال نماييد، و اگر دخترى ندارد
ميراثش را به برادرانش بدهيد، و اگر برادرى ندارد ميراث او را به بازماندگان او از
نزديكترين خويشاوندانش بدهيد تا وارث آن باشد، و اين امر براى بنى اسرائيل حكم
واجبى باشد به نوعى كه خداوند به موسى امر فرموده است
).
از جمله هاى فوق استفاده مى شود كه ارث در ميان بنى اسرائيل فقط روى مساءله نسب دور
مى زده است ، زيرا نامى از همسر در آن برده نشده است .
و در آيين مسيح (عليه السلام ) نيز بايد همين قانون تورات معتبر باشد، زيرا در
اناجيل موجود نقل شده كه مسيح گفته است من نيامده ام كه چيزى از احكام تورات را
تغيير دهم ، و لذا در كتب و رسائل مذهبى موجود آنها بحثى درباره ارث نمى بينيم ،
فقط در چند مورد از مشتقات كلمه (ارث
) سخن گفته شده كه همگى درباره ارث معنوى يا اخروى است .
اما در ميان عربها پيش از اسلام ، ارث از يكى از سه راه بوده است :
1- نسب : منظور از نسب نزد آنها تنها پسران و مردان بوده است و كودكان و زنان از
بردن ارث محروم بودند.
2- تبنى : يعنى فرزندى كه از خانواده اى طرد شده خانواده ديگرى او را به خود نسبت
دهد و به شكل (پسر خوانده
) درآيد در اين صورت ميان اين پسر خوانده ، و پدر خوانده اش ، ارث
برقرار مى شد.
3- عهد و پيمان : يعنى دو نفر با هم پيمان مى بستند كه در دوران حيات و زندگى از
يكديگر دفاع كنند و بعد از مرگ از يكديگر ارث ببرند.
اسلام قانون فطرى و طبيعى ارث را از خرافاتى كه به آن آميخته شده بود پاك كرد و
تبعيضات ظالمانه اى را كه در ميان زن و مرد از يك سو، و بزرگسال و كودك ، از سوى
ديگر قائل بودند از بين برد، و سرچشمه هاى ارث را در سه چيز خلاصه كرد كه تا زمان
به اين شكل سابقه نداشت :
1- نسب : به مفهوم وسيع آن يعنى هر گونه ارتباطى كه از طريق تولد در ميان دو نفر در
سطوح مختلف ايجاد مى شود، اعم از مرد و زن و بزرگسال و كودك .
2- سبب : يعنى ارتباطهاى ديگرى كه از طريق ازدواج در ميان افراد ايجاد مى شود.
3- ولاء: يعنى ارتباطهاى ديگرى كه از غير طريق خويشاوندى (سبب و نسب ) در ميان دو
نفر پيدا مى شود: (ولاء عتق
)يعنى اگر كسى برده خود را آزاد كند، و آن برده پس از مرگ هيچ گونه
خويشاوند نسبى و سببى از خود به يادگار نگذارد، اموال او به آزاد كننده او مى رسد
(و اين خود يك نوع تشويق و پاداش براى آزاد كردن بردگان است ) و
(ولاء ضمان جريرة ) و آن پيمان
خاصى بوده كه در ميان دو نفر به خواست و اراده خودشان برقرار مى شده ، و طرفين
متعهد مى شدند كه از
يكديگر در موارد مختلفى دفاع كنند و پس از مرگ (در صورتى كه هيچ گونه خويشاوند نسبى
و سببى نداشته باشند) از يكديگر ارث ببرند، و ديگر (ولاء
امامت )، يعنى اگر كسى از دنيا برود و هيچ
گونه وارث نسبى و سببى و غير اينها نداشته باشد، ميراث او به امام (عليه السلام ) و
به عبارت ديگر به بيت المال مسلمين مى رسد.
البته هر يك از طبقات فوق شرايط و احكامى دارند كه در كتب فقهى مشروحا آمده است .
3- چرا ارث مرد دو برابر زن مى باشد؟
با اينكه ظاهرا ارث مرد دو برابر زن است ، اما با دقت بيشتر روشن مى شود كه از يك
نظر ارث زنان دو برابر مردان مى باشد! و اين بخاطر حمايتى است كه اسلام از حقوق زن
كرده است .
توضيح اينكه اسلام وظايفى بر عهده مردان گذارده كه با توجه به آن نيمى از درآمد
مردان عملا خرج زنان مى شود، در حالى كه بر عهده زنان چيزى گذارده نشده است ، مرد
بايد هزينه زندگى همسر خود را طبق نيازمندى او، از مسكن و پوشاك و خوراك و ساير
لوازم بپردازد، و هزينه زندگى فرزندان خردسال نيز بر عهده اوست ، در حالى كه زنان
از هرگونه پرداخت هزينه اى حتى براى خودشان معاف هستند، بنابراين يك زن مى تواند
تمام ارث خود را پس انداز كند، در حالى كه مرد ناچار است آن را براى خود همسر و
فرزندان خرج كند، و نتيجه آن عملا چنين مى شود كه نيمى از درآمد مرد براى زن خرج مى
شود، و نيمى از خودش ، در حالى كه سهم زن همچنان به حال خود باقى مى ماند.
براى توضيح بيشتر به اين مثال توجه كنيد: فرض كنيد مجموع ثروتهاى موجود در دنيا
معادل 30 ميليارد تومان باشد كه از طريق ارث تدريجا در ميان زنان و مردان جهان
(دختران و پسران ) تقسيم مى گردد، اكنون مجموع درآمد مردان را با
مجموع درآمد زنان جهان از راه ارث حساب كنيم ، مى بينيم از اين مبلغ 20 ميليارد سهم
مردان ، و 10 ميليارد سهم زنان است ، اما مطابق معمول ، زنان ازدواج مى كنند و
هزينه زندگى آنها بر دوش مردان خواهد بود و به همين دليل زنان مى توانند 10 ميليارد
خود را پس انداز كنند، و در بيست ميليارد سهم مردان ، عملا شريك خواهند بود، زيرا
در مورد آنها و فرزندان آنها نيز مصرف مى شود.
بنابراين در واقع نيمى از سهم مردان كه 10 ميليارد مى شود صرف زنان خواهد شد، و با
اضافه كردن اين مبلغ به 10 ميليارد كه پس انداز كرده بودند، مجموعا صاحب اختيار 20
ميليارد - دو سوم مجموع پول دنيا- خواهند بود، در حالى كه مردان بيش از 10 ميليارد
عملا براى خود مصرف نمى كنند.
نتيجه اينكه سهم واقعى زنان ، از نظر مصرف و بهره بردارى دو برابر سهم واقعى مردان
است ، و اين تفاوت به خاطر آن است كه معمولا قدرت آنها براى توليد ثروت كمتر است ،
و اين يك نوع حمايت منطقى و عادلانه است كه اسلام از زنان به عمل آورده است و سهم
حقيقى آنها را بيشتر قرار داده اگر چه در ظاهر سهم آنها نصف است .
اتفاقا با مراجعه به آثار اسلامى به اين نكته پى مى بريم كه سوال بالا از همان آغاز
اسلام در اذهان مردم بوده و گاه بيگاه از پيشوايان اسلام در اين زمينه پرسشهايى مى
كردند، و پاسخهايى كه از طرف اين پيشوايان بزرگ (ائمه اهل بيت عليه السلام ) به اين
سوال داده شده غالبا به يك مضمون است ، و آن اينكه :
(خداوند مخارج زندگى و پرداخت مهر را بر
عهده مردان گذارده است به همين جهت سهم آنها را بيشتر قرار داده
)
در كتاب (معانى الاخبار)
از امام على بن موسى الرضا(عليه السلام ) نقل شده كه در پاسخ اين سوال فرمود:
(اينكه سهم زنان از ميراث نصف سهم مردان است به خاطر آن است كه زن
هنگامى كه ازدواج مى كند چيزى مى گيرد و مرد ناچار است چيزى
بدهد، به علاوه هزينه زندگى زنان بر دوش مردان است ، در حالى كه زن در برابر هزينه
زندگى مرد و خودش مسوليتى ندارد).
سهم ارث همسران از يكديگر
در آيه بعد چگونگى ارث زن و شوهر از يكديگر توضيح داده مى شود. قرآن مى گويد:
(مرد نيمى از اموال همسر خود را در صورتى
كه او فرزندى نداشته باشد به ارث مى برد)
(و لكم نصف ما ترك ازواجكم ان لم يكم لهن ولد)
ولى اگر فرزند و يا فرزندانى داشته باشد (حتى اگر از شوهر ديگرى باشد) شوهر تنها يك
چهارم مال را به ارث مى برد (فان كان لهن ولد فلكم الربع مما تركن ).
البته اين تقسيم نيز (بعد از پرداخت بدهى
هاى همسر و انجام وصيتهاى مالى اوست )
(من بعد وصية يوصين بها او دين ).
(اما ارث زنان از ثروت شوهران در صورتى كه
شوهر فرزندى نداشته باشد يك چهارم اصل مال است )
(و لهن الربع مما تركتم ان لم يكن لكم ولد).
(ولى اگر شوهران فرزندى داشته باشند (اگر
چه اين فرزند از همسر ديگرى باشد) سهم زنان به يك هشتم مى رسد)
(فان كان لكم ولد فلهم الثمن مما تركتم ).
اين تقسيم نيز همانند تقسيم سابق (بعد از
پرداخت بدهكاريهاى شوهر و انجام وصيت مالى اوست ).
(من بعد وصية توصون بها او دين ).
قابل توجه آنكه سهام شوهران و زنان در صورتى كه شخص ميت فرزند داشته باشد به نصف
قليل مى يابد، و آن براى رعايت حال فرزندان است .
و علت اينكه سهم شوهران دو برابر سهم زنان قرار داده شده همان است كه مشروحا در بحث
سابق درباره ارث پسر و دختر گفته شد.
توجه به اين نكته نيز لازم است كه سهمى كه براى زنان تعيين شده (اعم از يك چهارم يا
يك هشتم ) اختصاص به يك همسر ندراد بلكه اگر مردان همسران متعدد داشته باشد سهم
مذكور بين همه آنها بطور مساوى تقسيم خواهد شد و ظاهر آيه فوق نيز همين است .
سپس حكم ارث برادران و خواهران را بيان مى كند و مى گويد:
(اگر مردى از دنيا برود و برادران و خواهران از او ارث ببرند، يا زنى از
دنيا برود و برادر و يا خواهرى داشته باشد هر يك از آنها يك ششم مال را به ارث مى
برند) (و ان كان رجل يورث كلالة او امراءة
و له اخ او اخت فلكل واحد منهم السدس ).
اين در صورتى است كه از شخص متوفى يك برادر و يك خواهر باقى بماند.
(اما اگر بيش از يكى باشد مجموعا يك ثلث
مى برند) يعنى بايد ثلث مال را در ميان
خودشان تقسيم كنند (فان كانوا اكثر من ذلك فهم شركاء فى الثلث ).
سپس اضافه مى كند: (اين در صورتى است كه
وصيت قبلا انجام گيرد و ديون از آن خارج شود)
(منبعد وصية يوصى بها او دين ).
(در حالى كه وصيت و همچنين دين جنبه زيان
رسانيدن به ورثه نداشته باشد) (غير مضار).
به اين معنى كه بيش از ثلث وصيت نكند، زيرا طبق رواياتى كه از پيغمبر اكرم صلى الله
عليه و آله و ائمه اهل بيت (عليه السلام ) وارد شده وصيت بيش از ثلث اضرار به ورثه
است و نفوذ آن مشروط به رضايت آنها مى باشد، و يا اينكه براى محروم ساختن ورثه و
زيان رسانيدن به آنها اعتراف به ديون و بدهيهايى كند، در حالى كه بدهكار نباشد.
در پايان براى تاءكيد مى فرمايد: (اين
توصيه اى است الهى كه بايد محترم شمرده شود، زيرا خداوند به منافع و مصالح شما آگاه
است كه اين احكام را مقرر داشته و نيز از نيات وصيت كنندگان آگاه مى باشد، در عين
حال حليم است و كسانى را كه بر خلاف فرمان او را رفتار مى كنند، فورا مجازات نمى
نمايد) (وصية من الله و الله عليم حليم ).
ارث برادران و خواهران
در جمله (و ان كان رجل يورث كلالة
)به واژه تازه اى برخورد مى كنيم كه فقط در دو مورد از قرآن ديده مى
شود: يكى در آيه مورد بحث و ديگرى در آخرين آيه از همين سوره نساء و آن كلمه كلالة
است .
آنچه از كتب لغت استفاده مى شود، اين است كه (كلالة
)در اصل معنى مصدرى دارد و به معنى كلال يعنى از بين رفتن قوت و توانايى
است . ولى بعدا به خواهران و برادرانى كه از شخص متوفى ارث مى برند گفته شده است و
شايد تناسب آن اين باشد كه برادران و خواهران جزو طبقه دوم ارث هستند، و تنها با
نبودن پدر و مادر و فرزند ارث مى برند، و چنين كسى كه پدر و مادر و فرزندى ندارد
مسلما در رنج است و قدرت و توانايى خويش را از دست داده ، و لذا به آنها
(كلاله ) گفته مى شود و
(راغب ) در كتاب مفردات مى
گويد، كلالة به كسانى گفته مى شود كه از متوفى ارث مى برند، در حالى كه پدر و مادر
يا فرزند و فرزندزاده او نيستند.
ولى از روايتى كه از پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله نقل شده چنين استفاده مى شود
كه كلالة عنوانى است براى شخصى كه از دنيا رفته در حالى كه نه پدرى و مادرى دارد و
نه فرزند و هيچ مانعى ندارد كه عنوان كلاله هم بر شخص متوفى اطلاق شود و هم بر اين
دسته از خويشاوندان (چنانكه در كتاب خود به اين موضوع تصريح كرده است .)
و اما اينكه چرا قرآن به جاى بردن نام برادر و خواهر اين تعبير (كلالة ) را انتخاب
كرده ؟ شايد به خاطر اين است كه اين گونه افراد كه نه پدر و مادر دارند و نه فرزندى
مراقب باشند كه اموال آنها به دست كسانى خواهد رسيد كه نشانه ناتوانى او هستند و
بنابراين پيش از آنكه ديگران از آن استفاده كنند خودشان آنها را در موارد ضرورى تر،
و لازمتر، در راه كمك ، به نيازمندان ، و حفظ مصالح اجتماعى صرف كنند.
در اينجا اشاره به چند موضوع لازم است :
|