تفسير نمونه جلد ۲

جمعي از فضلا

- ۱۱ -


5 - معاد جسمانى : بيشتر آياتى كه در قرآن مجيد درباره رستاخيز وارد شده توضيح و تشريحى براى (معاد جسمانى ) است ، اصولا كسانى كه با آيات معاد در قرآن سر و كار دارند مى دانند معاد در قرآن جز به شكل (معاد جسمانى ) عرضه نشده است ، به اين معنى كه به هنگام رستاخيز هم اين (جسم ) باز مى گردد و هم (روح و جان )، و لذا در قرآن از آن به (احياء موتى ) (زنده كردن مردگان ) تعبير شده است و اگر رستاخيز تنها جنبه روحانى داشت زنده كردن اصلا مفهومى نداشت .
آيه مورد بحث نيز با صراحت تمام موضوع بازگشت اجزاى پراكنده همين بدن را مطرح مى كند، كه ابراهيم (عليه السلام ) با چشم خود نمونه آن را ديد.
6 - شبهه آكل و ماكول : از شرحى كه سابقا درباره انگيزه تقاضاى ابراهيم (عليه السلام ) نسبت به مشاهده صحنه زنده شدن مردگان ذكر كرديم (داستان افتادن مرده حيوانى
در لب دريا و خوردن حيوانات دريا و خشكى از آن ) استفاده مى شود كه بيشتر توجه ابراهيم (عليه السلام ) در اين تقاضا به اين بوده كه چگونه بدن حيوانى كه جزء بدن حيوانات ديگر شده ، مى تواند به صورت اصلى باز گردد؟ و اين همان است كه ما در علم عقايد از آن به عنوان (شبهه آكل و ماكول ) نام مى بريم .
توضيح اينكه : در رستاخيز، خدا انسان را با همين بدن مادى باز مى گرداند، و به اصطلاح هم جسم انسان و هم روح انسان بر مى گردد.
سؤ ال :
اكنون اين (سؤ ال ) پيش مى آيد كه اگر بدن انسانى خاك شد و به وسيله ريشه درختان جزء گياه و ميوه اى گرديد و انسان ديگرى آن را خورده و جزء بدن او شد، يا فى المثل اگر در سالهاى قحطى ، انسانى از گوشت بدن انسان ديگرى تغذيه كند، به هنگام رستاخيز. اجزاى خورده شده جزء كدام يك از دو بدن خواهد گرديد؟ اگر جزء بدن اول گردد، بدن دوم ناقص مى شود و اگر به عكس جزء بدن دوم باقى بماند اولى ناقص و يا نابود خواهد شد.
پاسخ :
از طرف فلاسفه و دانشمندان علم عقايد پاسخهاى گوناگونى به اين ايراد قديمى داده شده است ، كه گفتگو درباره همه آنها در اينجا ضرورتى ندارد.
بعضى از دانشمندان كه نتوانسته اند پاسخ قانع كننده اى براى آن بيابند آيات مربوط به معاد جسمانى را توجيه و تاويل كرده اند و شخصيت انسان را منحصر به روح و صفات روحى او دانسته اند، در حالى كه نه شخصيت انسان تنها وابسته به روح است ، و نه آيات مربوط به معاد جسمانى چنان است كه بتوان آنها را تاويل كرد، بلكه همانطور كه گفتيم صراحت كامل در اين معنى دارد.
بعضى نيز يك نوع معاد به ظاهر جسمانى قائل شده اند كه با معاد روحانى فرق چندانى ندارد. در حالى كه در اينجا راه روشنترى با توجه به متون آيات وجود دارد كه با علوم روز نيز كاملا سازگار است و توضيح آن نياز به چند مقدمه دارد:
1 - مى دانيم كه اجزاء بدن انسان بارها از زمان كودكى تا هنگام مرگ عوض مى شود، حتى سلولهاى مغزى با اينكه از نظر تعداد كم و زياد نمى شوند باز از نظر اجزاء عوض مى گردند، زيرا از يك طرف (تغذيه ) مى كنند و از سوى ديگر (تحليل ) مى روند و اين خود باعث تبديل كامل آنها با گذشت زمان است ، خلاصه اينكه در مدتى كمتر از ده سال تقريبا هيچ يك از ذرات پيشين بدن انسان باقى نمى ماند.
ولى بايد توجه داشت كه ذرات قبلى به هنگامى كه در آستانه مرگ قرار مى گيرند همه خواص و آثار خود را به سلولهاى نو و تازه مى سپارند، به همين دليل خصوصيات جسمى انسان از رنگ و شكل و قيافه گرفته ، تا بقيه كيفيات جسمانى ، با گذشت زمان ثابت هستند و اين نيست مگر به خاطر انتقال صفات به سلولهاى تازه (دقت كنيد).
بنابراين آخرين اجزاى بدن هر انسانى كه پس از مرگ تبديل به خاك مى شود داراى مجموعه صفاتى است كه در طول عمر كسب كرده و تاريخ گويائى است از سرگذشت جسم انسان در تمام عمر!
2 - درست است كه اساس شخصيت انسان را روح انسان تشكيل مى دهد، ولى بايد توجه داشت كه (روح ) همراه (جسم ) پرورش و تكامل مى يابد، و هر دو در يكديگر تاثير متقابل دارند و لذا همانطور كه دو جسم از تمام جهت با هم شبيه نيستند دو روح نيز از تمام جهات با هم شباهت نخواهند داشت .
به همين دليل هيچ روحى بدون جسمى كه با آن پرورش و تكامل پيدا كرده نمى تواند فعاليت كامل و وسيع داشته باشد. و لذا در رستاخيز بايد همان جسم سابق باز گردد، تا روح با پيوستن به آن فعاليت خود را در يك مرحله عاليتر از سر گيرد و از نتائج اعمالى كه انجام داده بهرهمند شود.
3 - هر يك از ذرات بدن انسان تمام مشخصات جسمى او را در بر دارد يعنى اگر راستى هر يك از سلولهاى بدن را بتوانيم پرورش دهيم تا به صورت يك انسان
كامل در آيد آن انسان تمام صفات شخصى را كه اين جزء از او گرفته شده دارا خواهد بود (دقت كنيد).
مگر روز نخست يك سلول بيشتر بود؟ همان يك سلول نطفه تمام صفات او را در بر داشت و تدريجا از راه تقسيم به دو سلول تبديل شد، و دو سلول به چهار سلول و به همين ترتيب تمام سلولهاى بدن انسان به وجود آمدند. بنابراين هر يك از سلولهاى بدن انسان شعبه اى از سلول نخستين مى باشد كه اگر همانند او پرورش بيابد انسانى شبيه به او از هر نظر خواهد ساخت كه عين صفات او را دارا باشد.
اكنون با در نظر گرفتن مقدمات سه گانه فوق به پاسخ اصل ايراد مى پردازيم : آيات قرآن صريحا مى گويد: آخرين ذراتى كه در بدن انسان در هنگام مرگ وجود دارد روز قيامت به همان بدن باز مى گردد بنابراين اگر انسان ديگرى ، از او تغذيه كرده ، اين اجزاء از بدن او خارج شده و به بدن صاحب اصلى بر مى گردد، تنها چيزى كه در اينجا خواهد بود اين است كه لابد بدن دوم ناقص مى شود، ولى بايد گفت در حقيقت ناقص نمى شود بلكه كوچك مى شود، زيرا اجزاى بدن او در تمام بدن دوم پراكنده شده بود كه به هنگامى كه از او گرفته شد به همان نسبت مجموع بدن دوم لاغر و كوچك تر مى شود، مثلا يك انسان شصت كيلوئى چهل كيلو از وزن بدن خود را كه مال ديگرى بوده از دست خواهد داد و تنها بدن كوچكى به اندازه كودكى از او باقى مى ماند.
ولى آيا اين موضوع مى تواند مشكلى ايجاد كند؟ مسلما نه ، زيرا اين بدن كوچك تمام صفات شخص دوم را بدون كم و كاست در بر دارد و به هنگام رستاخيز همچون فرزندى كه كوچك است و سپس بزرگ مى شود پرورش مى يابد، و به
صورت انسان كاملى محشور مى گردد، اين نوع تكامل و پرورش به هنگام رستاخيز هيچ اشكال عقلى و نقلى ندارد.
آيا اين پرورش هنگام رستاخيز فورى است يا تدريجى ؟ بر ما روشن نيست ، اما اينقدر مى دانيم هر كدام باشد هيچ اشكالى توليد نمى كند و در هر دو صورت مسئله حل شده است .
تنها در اينجا يك سؤ ال باقى مى ماند و آن اين كه اگر تمام بدن انسانى از اجزاء ديگرى تشكيل شده باشد در آن صورت تكليف چيست ؟
اما پاسخ اين سؤ ال نيز روشن است كه چنين چيزى اصولا محال مى باشد، زيرا مسئله (آكل و ماكول ) فرع بر اين است كه بدنى اول موجود باشد و از بدن ديگر تغذيه كند و پرورش يابد، و با توجه به اين موضوع ممكن است تمام ذرات بدن اول از بدن دوم تشكيل گردد، بايد بدنى قبلا فرض كنيم تا از بدن ديگرى بخورد بنابراين بدن ديگر حتما جزء او خواهد شد نه كل او (دقت كنيد).
با توجه به آنچه گفتيم روشن مى شود كه مساله معاد جسمانى با همين بدن هيچگونه اشكالى توليد نمى كند و نيازى به توجيه آياتى كه صريحا اين مطلب را ثابت كرده است نداريم .
آيه و ترجمه


مثل الذين ينفقون اموالهم فى سبيل الله كمثل حبة انبتت سبع سنابل فى كل سنبلة مائة حبة و الله يضعف لمن يشاء و الله وسع عليم (261)


ترجمه :
261 - كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى كنند، همانند بذرى هستند كه هفت خوشه بروياند، كه در هر خوشه ، يكصد دانه باشد، و خداوند آن را براى هر كس بخواهد (و شايستگى داشته باشد)، دو يا چند برابر مى كند، و خدا (از نظر قدرت و رحمت ،) وسيع ، و (به همه چيز) داناست .
تفسير:
آغاز آيات انفاق انفاق مايه رشد آدمى است !
انفاق مايه رشد آدمى است ! مساله انفاق يكى از مهمترين مسائلى است كه اسلام روى آن تاكيد دارد و قرآن مجيد تاكيد فراوان روى آن نموده است ، كه آيه فوق نخستين آيه از يك مجموعه آيات است كه در سوره بقره پيرامون انفاق سخن مى گويد و شايد ذكر آنها پشت سر آيات مربوط به معاد از اين نظر باشد كه يكى از مهمترين اسباب نجات در قيامت ، انفاق و بخشش در راه خدا است .
بعضى نيز گفته اند: اين آيات پيوندى دارد با آيات جهاد، و انفاق در راه جهاد كه قبل از آيات مربوط به معاد و توحيد، در همين سوره آمده بود.
نخست مى فرمايد: (مثل كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى كنند همانند بذرى است كه هفت خوشه بروياند) (مثل الذين ينفقون اموالهم فى سبيل الله كمثل حبة انبتت سبع سنابل ).
(و در هر خوشه اى يكصد دانه باشد كه مجموعا از يك دانه هفتصد دانه و
مى خيزد (فى كل سنبلة مائة حبة ).
تازه پاداش آنها منحصر به اين نيست ، بلكه : خداوند آن را براى هر كس بخواهد (و شايستگى در آنها و انفاق آنها را از نظر نيت و اخلاص و كيفيت و كميت ببيند) دو يا چند برابر مى كند (و الله يضاعف لمن يشاء).
و اين همه پاداش از سوى خدا عجيب نيست (چرا كه او (از نظر رحمت و قدرت ) وسيع و از همه چيز آگاه است ) (و الله واسع عليم ).
بعضى از مفسران گفته اند: منظور از انفاق در آيه فوق تنها انفاق در راه جهاد است زيرا اين آيه در واقع تاكيدى است بر آنچه در آيات گذشته قبل از داستان عزير و ابراهيم و طالوت آمده بود، ولى حق اين است كه مفهوم آيه گسترده است و حتى پيوند آن با آيات گذشته نيز نمى تواند دليل بر تخصيص اين آيه و آيات آينده شود، زيرا فى سبيل الله مفهوم وسيعى دارد كه هر مصرف نيكى را شامل مى شود، به علاوه آيات آينده نشان مى دهد كه بحث انفاق در اينجا مستقلا دنبال مى شود و در روايات اسلامى نيز به تعميم معنى آيه نيز اشاره شده است .
نكته قابل توجه اينكه در اين آيه كسانى كه در راه خدا انفاق مى كنند به دانه پر بركتى كه در زمين مستعدى افشانده شود تشبيه شده اند در حالى كه قاعدتا بايد عمل آنها تشبيه به اين دانه شود، نه خود اينها، و لذا بسيارى از مفسران گفته اند كه در آيه محذوفى وجود دارد مانند كلمه (صدقات ) قبل از (الذين )، يا كلمه (باذر) قبل از (حبة ) و مانند آن .
ولى هيچگونه دليلى بر حذف و تقدير در آيه نيست و تشبيه افراد انفاق كننده به دانه هاى پر بركت تشبيه جالب و عميقى است گويا قرآن مى خواهد بگويد: عمل
هر انسانى پرتوى از وجود او است ، و هر قدر عمل گسترش يابد، وجود انسان در حقيقت توسعه يافته است .
به تعبير ديگر، قرآن عمل انسان را از وجود او جدا نمى داند و هر دو را اشكال مختلفى از يك حقيقت مى شمرد، بنابراين هيچگونه حذف و تقديرى در آيه نيست و اشاره به اين است كه انسانهاى نيكوكار در پرتو نيكى هايشان نمو و رشد معنوى پيدا مى كنند و اين افراد همچون بذرهاى پر ثمرى هستند كه به هر طرف ريشه و شاخه مى گستراند و همه جا را زير بال و پر خود مى گيرد.
كوتاه سخن اينكه : در مورد هر تشبيهى علاوه بر ادات تشبيه سه چيز لازم است ، (مشبه ) و (مشبه به ) و (وجه تشبيه )، و در اينجا (مشبه ) انسان انفاق كننده است و (مشبه به ) بذرهاى پر بركت ، و وجه تشبيه نمو و رشد آن است ، و ما معتقديم كه انسان انفاق كننده در پرتو عملش رشد فوق العاده معنوى و اجتماعى پيدا مى كند، و نيازى به هيچگونه تقدير نيست .
شبيه اين معنى در آيه 265 همين سوره آمده است .
اين نكته نيز در ميان مفسران مورد بحث است كه تعبير به انبتت سبع سنابل فى كل سنبلة مائة حبة كه اشاره به دانه اى است كه هفتصد دانه يا بيشتر، از آن به دست مى آيد، يك تشبيه فرضى است كه وجود خارجى ندارد (زيرا در مورد دانه هاى گندم هرگز از يك دانه هفتصد دانه برنخاسته است ) و يا منظور دانه هائى همچون دانه هاى ارزن است ، ولى جالب اينكه چند سال قبل كه سال پر بارانى بود، در مطبوعات اين خبر انتشار يافت كه در بعضى از شهرهاى جنوبى ، در پاره اى از مزارع بوته هاى گندمى بسيار بلند و پر خوشه ديده شده ، كه در بعضى موارد در يك بوته ، حدود چهار هزار دانه گندم شمارش شده است ، و اين خود مى رساند كه تشبيه بالا، يك تشبيه كاملا واقعى است نه خيالى .
جمله (يضاعف ) از ماده (ضعف ) (بر وزن شعر) به معنى دو برابر يا چند
برابر است ، و با توجه به آنچه در بالا اشاره شد كه دانه هائى پيدا مى شود كه چند هزار دانه محصول مى دهد، اين تعبير نيز يك تشبيه واقعى است .
نكته :
انفاق مهمترين طريق حل مشكل فاصله طبقاتى
يكى از مشكلات بزرگ اجتماعى كه همواره انسان دچار آن بوده و هم اكنون با تمام پيشرفتهاى صنعتى و مادى كه نصيب بشر شده نيز با آن مواجه است مشكل فاصله طبقاتى است به اين معنى كه فقر و بيچارگى و تهيدستى در يك طرف و تراكم اموال در طرف ديگر قرار گيرد.
عدهاى آنقدر ثروت بيندوزند كه حساب اموالشان را نتوانند داشته باشند و عده ديگرى از فقر و تهيدستى رنج برند، بطوريكه تهيه لوازم ضرورى زندگى از قبيل غذا و مسكن و لباس ساده براى آنان ممكن نباشد.
بديهى است جامعهاى كه قسمتى از آن بر پايه غناء و ثروت و بخش مهم ديگر آن بر فقر و گرسنگى بنا شود قابل دوام نبوده .
و هرگز به سعادت واقعى نخواهد رسيد. در چنين جامعهاى دلهره و اضطراب و نگرانى و بدبينى و بالاخره دشمنى و جنگ اجتنابناپذير است .
گر چه در گذشته اين اختلاف در جوامع انسانى بوده است ولى بايد گفت متاسفانه در زمان ما اين فاصله طبقاتى به مراتب بيشتر و خطرناك تر شده است . زيرا از يك سو، درهاى كمكهاى انسانى و تعاون به معنى حقيقى ، به روى مردم بسته شده و رباخوارى كه يكى از موجبات بزرگ فاصله طبقاتى است با شكلهاى مختلف به روى آنها باز است . پيدايش كمونيسم و مانند آن و خونريزيها و جنگهاى كوچك و بزرگ و وحشتناك كه در قرن اخير اتفاق افتاد و هنوز هم در گوشه و كنار جهان ادامه دارد و غالبا از ريشه اقتصادى مايه مى گيرد و عكس العمل محروميت اكثريت جوامع انسانى است ، گواه اين حقيقت است .
با اين كه دانشمندان و مكتبهاى اقتصادى جهان به فكر چاره و حل اين مشكل بزرگ اجتماعى بوده اند و هر كدام راهى را انتخاب كرده اند، كمونيسم از راه الغاى مالكيت فردى ، و سرمايهدارى از راه گرفتن مالياتهاى سنگين و تشكيل مؤ سسات عام المنفعه (كه به تشريفات بيشتر شبيه است تا به حل فاصله طبقاتى ) به گمان خود به مبارزه با آن برخاسته اند ولى حقيقت اين است كه هيچكدام نتوانسته اند گام مؤ ثرى در اين راه بر دارند زيرا حل اين مشكل با روح ماديگرى كه بر جهان حكومت مى كند ممكن نيست .
با دقت در آيات قرآن مجيد آشكار مى شود كه يكى از اهداف اسلام اين است كه اختلافات غير عادلانهاى كه در اثر بيعدالتيهاى اجتماعى در ميان طبقه غنى و ضعيف پيدا مى شود از بين برود و سطح زندگى كسانى كه نميتوانند نيازمنديهاى زندگيشان را بدون كمك ديگران رفع كنند بالا بيايد و حد اقل لوازم زندگى را داشته باشند، اسلام براى رسيدن به اين هدف برنامه وسيعى در نظر گرفته است - تحريم رباخوارى بطور مطلق ، و وجوب پرداخت مالياتهاى اسلامى از قبيل زكات و خمس و صدقات و مانند آنها و تشويق به انفاق - وقف و قرض الحسنه و كمكهاى مختلف مالى قسمتى از اين برنامه را تشكيل مى دهد، و از همه مهمتر زنده كردن روح ايمان و برادرى انسانى در ميان مسلمانان است .
آيه و ترجمه


الذين ينفقون أ مولهم فى سبيل الله ثم لا يتبعون ما أ نفقوا منا و لا أ ذى لهم أ جرهم عند ربهم و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون (262)


ترجمه :
262 - كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى كنند، سپس بهدنبال انفاقى كه كرده اند، منت نميگذارند و آزارى نميرسانند، پاداش آنها نزدپروردگارشان (محفوظ) است ، و نه ترسى دارند، و نه غمگين مى شوند. تفسير :
چه انفاقى با ارزش است ؟
در آيه قبل اهميت انفاق در راه خدا به طور كلى بيان شد، ولى در آيه مورد بحث بعضى از شرائط آن ذكر مى شود. (ضمنا از تعبيرات اين آيه به خوبى استفاده مى شود كه تنها انفاق در جهاد، منظور نيست ).
مى فرمايد: (كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى كنند سپس به دنبال انفاقى كه كرده اند منت نميگذارند و آزارى نميرسانند پاداش آنها، نزد پروردگارشان است ) (الذين ينفقون اموالهم فى سبيل الله ثم لا يتبعون ما انفقوا منا و لا اذى لهم اجرهم عند ربهم ).
(علاوه بر اين نه ترسى بر آنها است و نه غمگين مى شوند) (و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون ).
از اين آيه به خوبى استفاده مى شود كه انفاق در راه خدا در صورتى در پيشگاه پروردگار مورد قبول واقع مى شود كه به دنبال آن منت و چيزى كه موجب
آزار و رنجش نيازمندان است نباشد.
بنابراين كسانى كه در راه خداوند بذل مال مى كنند ولى به دنبال آن منت ميگذارند يا كارى كه موجب آزار و رنجش است مى كنند در حقيقت با اين عمل ناپسند اجر و پاداش خود را از بين مى برند.
آنچه در اين آيه بيشتر جلب توجه مى كند اين است كه قرآن در واقع سرمايه زندگى انسان را منحصر به سرمايه هاى مادى نمى داند، بلكه سرمايه هاى روانى و اجتماعى را نيز به حساب آورده است .
كسى كه چيزى به ديگرى مى دهد و منتى بر او ميگذارد و يا با آزار خود او را شكسته دل مى سازد، در حقيقت چيزى به او نداده است زيرا اگر سرمايهاى به او داده سرمايهاى هم از او گرفته است و چه بسا آن تحقيرها و شكستهاى روحى به مراتب بيش از مالى باشد كه به او بخشيده است .
بنابراين اگر چنين اشخاصى اجر و پاداش نداشته باشند كاملا طبيعى و عادلانه خواهد بود بلكه مى توان گفت چنين افراد در بسيارى از موارد بدهكارند نه طلبكار زيرا آبروى انسان به مراتب برتر و بالاتر از ثروت و مال است .
نكته ديگر اينكه منت گذاردن و اذيت كردن در آيه با كلمه (ثم ) كه معمولا براى فاصله بين دو حادثه (و به اصطلاح براى تراخى ) است ذكر شده بنابراين معنى آيه چنين مى شود كسانى كه انفاق مى كنند و بعدا منتى نميگذارند و آزارى نميرسانند پاداش آنها نزد پروردگار محفوظ است .
و اين خود ميرساند كه منظور قرآن تنها اين نيست كه پرداخت انفاق مؤ دبانه و محترمانه و خالى از منت باشد بلكه در زمانهاى بعد نيز نبايد با يادآورى آن منتى بر گيرنده انفاق گذارده شود، و اين نهايت دقت اسلام را در خدمات خالص انسانى مى رساند.
بايد توجه داشت كه منت و آزارى كه موجب عدم قبول انفاق مى شود اختصاص به مستمندان ندارد بلكه در كارهاى عمومى و اجتماعى از قبيل جهاد در
راه خدا و كارهاى عام المنفعه كه احتياج به بذل مال دارد نيز رعايت اين موضع لازم است .
جمله (لهم اجرهم عند ربهم ) به انفاق كنندگان اطمينان مى دهد كه پاداششان نزد پروردگار محفوظ است تا با اطمينان خاطر در اين راه گام بردارند زيرا چيزى كه نزد خدا است نه خطر نابودى دارد و نه نقصان ، بلكه تعبير (ربهم ) (پروردگارشان ) ممكن است اشاره به اين باشد كه خداوند آنها را پرورش مى دهد و بر آن مى افزايد.
جمله (و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون ،) اشاره به اين است كه آنها هيچ نوع نگرانى نخواهند داشت ، زيرا خوف ، همانگونه كه در سابق هم اشاره شد نسبت به امور آينده است ، و حزن و اندوه ، نسبت به امور گذشته ، بنابراين با توجه به اينكه پاداش انفاق كنندگان در پيشگاه خدا محفوظ است ، نه از آينده خود در رستاخيز ترسى دارند و نه از آنچه در راه خدا بخشيده اند، اندوهى به دل راه مى دهند.
بعضى نيز گفته اند آنها ترسى از فقر و كينه و بخل و مغبون شدن ندارند و نه غمى از آنچه انفاق كرده اند.
در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى خوانيم : من اسدى الى مؤ من معروفا ثم آذاه بالكلام او من عليه فقد ابطل صدقته : (كسى كه به فرد با ايمانى نيكى عطا كند، سپس او را با سخنى آزار دهد، يا منتى بر او بگذارد، به يقين انفاق خود را باطل كرده است ).
ولى آنها كه چنين نكرده اند، بيمى از باطل شدن انفاقها به خود راه نميدهند، اسلام در اين زمينه به قدرى دقيق است كه بعضى از علماء پيشين گفته اند: (هر گاه انفاقى به كسى كنى و بدانى كه سلام كردن تو به او، بر او سخت و گران است و يادآور خاطره بخشش ، بر او سلام نكن ).
آيه و ترجمه


قول معروف و مغفرة خير من صدقة يتبعها أ ذى و الله غنى حليم (263)


ترجمه :
263 - گفتار پسنديده (در برابر نيازمندان )، و عفو (و گذشت از خشونتهاى آنها)، از بخششى كه آزارى به دنبال آن باشد، بهتر است ، و خداوند، بى نياز و بردبار است .
تفسير:
برخورد خوب بهتر از انفاق با منت است
اين آيه در حقيقت تكميلى است نسبت به آيه قبل ، در زمينه ترك منت و آزار به هنگام انفاق ، مى فرمايد: (گفتار پسنديده (در برابر ارباب حاجت ) و عفو و گذشت (از خشونتهاى آنان ) از بخششى كه آزارى به دنبال آن باشد بهتر است ) (قول معروف و مغفرة خير من صدقة يتبعها اذى ).
اين را نيز بدانيد كه آنچه در راه خدا انفاق مى كنيد در واقع براى نجات خويشتن ذخيره مينماييد، (و خداوند (از آن ) بى نياز و (در برابر خشونت و ناسپاسى شما) بردبار است ) (و الله غنى حليم ).
نكته ها
1 - آيه فوق منطق اسلام را در مورد ارزشهاى اجتماعى اشخاص ، و حيثيت مردم روشن مى سازد و عمل آنهائى را كه در حفظ اين سرمايه هاى انسانى ميكوشند و ارباب حاجت را با گفتار نيكو و احيانا راهنمائيهاى لازم بهرهمند كرده ، و هرگز اسرار آنها را فاش نميسازند، از بخشش افراد خود خواه و كوتهنظرى كه در برابر كمك مختصرى هزار گونه زخم زبان به افراد آبرومند ميزنند و شخصيت آنها را در هم ميشكنند، برتر و بالاتر مى شمرد. در حقيقت اينگونه اشخاص همانطور كه اشاره كرديم بيش از اندازه كه نفع ميرسانند ضرر ميزنند و اگر سرمايها
مى دهند سرمايه هائى را نيز بر باد مى دهند.
از آنچه در بالا گفتيم روشن مى شود كه (قول معروف ) معنى وسيعى دارد و هر گونه سخن نيك ، دلدارى و دلجوئى و راهنمائى را شامل مى شود.
بعضى نيز گفته اند كه منظور از آن امر به معروف است ولى اين احتمال مناسب به نظر نميرسد.
(مغفرة ) به معنى عفو و گذشت در برابر خشونت ارباب حاجت است .
آنها كه بر اثر هجوم گرفتاريها پيمانه صبرشان لبريز شده و گاهى بدون هيچگونه تمايل درونى سخنان خشونت آميزى بر زبان جارى مى سازند.
اين افراد در واقع از اجتماع ظالمى كه حق آنها را نداده به اين وسيله ميخواهند انتقام بگيرند و كمترين جبرانى كه اجتماع و افراد متمكن در برابر محروميت آنان مى توانند بكنند همين است كه سخنان آنها را كه جرقه هاى آتش درون آنان است با تحمل بشنوند و با ملايمت خاموش سازند.
بديهى است كه تحمل خشونت آنها و گذشت از برخوردهاى زننده آنان از عقدههايشان ميكاهد از اين رو اهميت اين دستور اسلامى روشنتر مى گردد.
بعضى كلمه (مغفرة ) را در اينجا به معنى ريشه اصلى آن كه پوشانيدن و مستور ساختن است گرفته اند و اين كلمه را اشاره به پردهپوشى بر اسرار حاجتمندان آبرومند دانسته اند.
ولى اين تفسير با آنچه در بالا گفتيم منافاتى ندارد، زيرا اگر مغفرت به معنى وسيع تفسير شود هم (عفو و گذشت ) را در بر خواهد داشت هم (پوشانيدن ) و مستور داشتن اسرار نيازمندان را.
در تفسير (مجمع البيان ) از پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) نقل شده كه فرمود: (اذا سئل السائل فلا تقطعوا عليه مسالته حتى يفرغ منها ثم ردوا عليه
بوقار و لين اما بذل يسير او رد جميل فانه قد ياتيكم من ليس بانس و لا جان ينظرون كيف صنيعكم فيما خولكم الله تعالى .)
در اين حديث پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) گوشهاى از آداب انفاق را روشن ساخته مى فرمايد: هنگامى كه حاجتمندى از شما چيزى بخواهد گفتار او را قطع نكنيد تا تمام مقصود خويش را شرح دهد، سپس با وقار و ادب و ملايمت به او پاسخ بگوييد، يا چيزى كه در قدرت داريد در اختيارش بگذاريد و يا به طرز شايستهاى او را باز گردانيد زيرا ممكن است سؤ ال كننده فرشتهاى باشد كه مامور آزمايش شما است تا ببيند در برابر نعمتهائى كه خداوند به شما ارزانى داشته چگونه عمل مى كنيد.
2 - جمله هاى كوتاهى كه در آخر آيات معمولا ذكر شده است و صفاتى از صفات خداوند را بيان مى كند با مضمون همان آيات حتما ارتباط دارد و با توجه به اين نكته منظور را از جمله و الله غنى حليم : خدا بى نياز و بردبار است گويا اين است كه : چون بشر طبعا طغيانگر است با رسيدن به مقام و ثروت خود را بى نياز گمان مى كند و اين حالت گاهى موجب پرخاشگرى و بد زبانى او نسبت به محرومان و مستمندان مى شود لذا مى فرمايد: غنى بالذات خدا است در حقيقت او است كه از همه چيز بى نياز است و بى نيازى بشر در واقع سرابى بيش نيست و نبايد موجب غرور و طغيانگرى و بى اعتنائى او نسبت به فقراء گردد، به علاوه خداوند در برابر ناسپاسى مردم بردبار است افراد با ايمان نيز بايد چنين باشند.
و نيز ممكن است جمله مزبور اشاره به اين باشد كه خداوند از انفاقهاى شما بى نياز است و آنچه انجام مى دهيد به سود خود شما است ، بنابراين منتى بر كسى نداريد به علاوه او در برابر خشونتهاى شما بردبار است و در عقوبت عجله نميكند تا بيدار شويد و خود را اصلاح كنيد.
آيه و ترجمه


يأ يها الذين ءامنوا لا تبطلوا صدقتكم بالمن و الا ذى كالذى ينفق ماله رئاء الناس و لا يؤ من بالله و اليوم الاخر فمثله كمثل صفوان عليه تراب فأ صابه وابل فتركه صلدا لا يقدرون على شى ء مما كسبوا و الله لا يهدى القوم الكفرين (264) و مثل الذين ينفقون أ مولهم ابتغاء مرضات الله و تثبيتا من أ نفسهم كمثل جنة بربوة أ صابها وابل فاتت أ كلها ضعفين فإ ن لم يصبها وابل فطل و الله بما تعملون بصير (265)


ترجمه :
264 - اى كسانى كه ايمان آوردهايد! بخششهاى خود را با منت و آزار، باطل نسازيد! همانند كسى كه مال خود را براى نشان دادن به مردم ، انفاق مى كند، و به خدا و روز رستاخيز، ايمان نمى آورد، (كار او) همچون قطعه سنگى است كه بر آن ، (قشر نازكى از) خاك باشد، (و بذرهايى در آن افشانده شود،) و رگبار باران به آن برسد، (و همه خاكها و بذرها را بشويد،) و آن را صاف (و خالى از خاك و بذر) رها كند. آنها از كارى كه انجام داده اند، چيزى به دست نمى آورند، و خداوند، جمعيت كافران را هدايت نميكند.
265 - و (كار) كسانى كه اموال خود را براى خشنودى خدا، و تثبيت (ملكات انسانى در) روح خود، انفاق مى كنند، همچون باغى است كه در نقطه بلندى باشد، و بارانهاى درشت به آن برسد، (و از هواى آزاد و نور آفتاب ، به حد كافى بهره گيرد،) و ميوه خود را دو چندان دهد (كه هميشه شاداب و با طراوت است ). و خداوند به آنچه انجام مى دهيد
تفسير:
دو مثال جالب در مورد انگيزه هاى انفاق
در دو آيه بالا، نخست اشاره به اين حقيقت شده كه افراد با ايمان نبايد انفاقهاى خود را به خاطر منت و آزار، باطل و بى اثر سازند.
سپس دو مثال جالب براى انفاقهاى آميخته با منت و آزار و رياكارى و خودنمائى و همچنين انفاقهائى كه از ريشه اخلاص و عواطف دينى و انسانى سرچشمه گرفته بيان مى كند.
مى فرمايد: (اى كسانى كه ايمان آوردهايد! بخششهاى خود را با منت و آزار باطل نسازيد) (يا ايها الذين آمنوا لا تبطلوا صدقاتكم بالمن و الاذى ).
سپس اين عمل را تشبيه به انفاقهائى كه توأ م با رياكارى و خودنمائى است مى كند، مى فرمايد: (اين همانند كسى است كه مال خود را براى نشان دادن به مردم انفاق مى كند و ايمان به خدا و روز رستاخيز ندارد) (كالذى ينفق ماله رئاء الناس و لا يؤ من بالله و اليوم الاخر).
و بعد مى افزايد: (كار او) همچون قطعه سنگ صافى است كه بر آن (قشر نازكى از) خاك باشد (و بذرهايى در آن افشانده شود) و باران درشت به آن برسد، (و خاك و بذرها را بشويد) و آن را صاف رها سازد آنها از كارى كه انجام داده اند چيزى به دست نمى آورند) (فمثله كمثل صفوان عليه تراب فاصابه وابل فتركه صلدا لا يقدرون على شى ء مما كسبوا).
چه تعبير لطيف و رسا و گويائى ؟! قطعه سنگ محكمى را در نظر بگيريد كه قشر رقيقى از خاك روى آن را پوشانده باشد و بذرهاى مستعدى نيز در آن خاك
افشانده شود و در معرض هواى آزاد و تابش آفتاب قرار گيرد، سپس باران دانه درشت پر بركتى بر آن ببارد، با اينكه تمام وسايل نمو و رشد در اينجا فراهم است ، ولى به خاطر يك كمبود، همه چيز از بين ميرود و اين باران كارى جز اين نميكند كه آن قشر باريك را همراه بذرها مى شويد و پراكنده مى سازد و سنگ سخت غير قابل نفوذ را كه هيچ گياهى بر آن نميرويد با قيافه خشونتبارش آشكار مى سازد، چرا كه بذرها در محل نامناسبى افشانده شده بود، ظاهرى آراسته و درونى خشن و غير قابل نفوذ داشت و تنها قشر نازكى از خاك روى آن را گرفته بود، در حالى كه پرورش گياه و درخت نياز به خاك عميقى دارد كه براى پذيرش ريشه ها و ذخيره آب و تغذيه گياه آماده باشد.
اين گونه است اعمال رياكارانه و انفاقهاى آميخته با منت و آزار كه از دلهاى سخت و قساوتمند سرچشمه مى گيرد و صاحبانش هيچ بهرهاى از آن نميبرند و تمام زحماتشان بر باد ميرود.
و در پايان آيه مى فرمايد: (و خداوند گروه كافران را هدايت نميكند) (و الله لا يهدى القوم الكافرين ).
اشاره به اينكه خداوند توفيق هدايت را از آنها مى گيرد چرا كه با پاى خود، راه كفر و ريا و منت و آزار را پوييدند، و چنين كسانى شايسته هدايت نيستند، و به اين ترتيب انفاقهاى ريائى و آميخته با منت و آزار، همه در يك رديف قرار گرفته اند.
در آيه بعد مثال زيباى ديگرى براى نقطه مقابل اين گروه بيان مى كند، آنها كسانى هستند كه در راه خدا روى ايمان و اخلاص ، انفاق مى كنند، مى فرمايد: و مثل كسانى كه اموال خود را براى خشنودى خدا و استوار كردن (ملكات عالى انسانى ) در روح خود انفاق مى كنند، همچون باغى است كه در نقطه بلندى باشد، و بارانهاى درشت و پى در پى به آن برسد (و به خاطر بلند بودن مكان ، از هواى آزاد و
نور آفتاب به حد كافى بهره گيرد و آن چنان رشد و نمو كند كه ) ميوه خود را دو چندان دهد) (و مثل الذين ينفقون اموالهم ابتغاء مرضات الله و تثبيتا من انفسهم كمثل جنة بربوة اصابها وابل فاتت اكلها ضعفين ).
سپس مى افزايد: (و اگر باران درشتى بر آن نبارد لا اقل بارانهاى ريز و شبنم بر آن مى بارد) و باز هم ميوه و ثمر مى دهد و شاداب و با طراوت است (فان لم يصبها وابل فطل ).
و در پايان مى فرمايد: (خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است ) (و الله بما تعملون بصير).
او مى داند آيا انفاق انگيزه الهى دارد يا رياكارانه است ، آميخته با منت و آزار است يا محبت و احترام .
نكته ها
1 - از جمله (لا تبطلوا صدقاتكم بالمن و الاذى ،) (انفاقهاى خود را با منت و آزار باطل نكنيد) استفاده مى شود كه پارهاى از اعمال ممكن است نتايج اعمال نيك را از بين ببرد و اين همان مساله احباط است كه شرح آن در ذيل آيه 217 همين سوره گذشت .
2 - تشبيه عمل رياكارانه به قطعه سنگى كه قشر نازكى از خاك روى آن را پوشانيده است بسيار گويا است زيرا افراد رياكار باطن خشن و بى ثمر خود را با چهرهاى از خير خواهى و نيكوكارى مى پوشانند و اعمالى كه هيچگونه ريشه ثابتى در وجود آنها ندارد انجام مى دهند اما حوادث زندگى به زودى پرده را كنار مى زند و باطن آنها را آشكار مى سازد.
3 - جمله (ابتغاء مرضات الله و تثبيتا من انفسهم ) انگيزههاى انفاق صحيح و الهى را بيان مى كند و آن دو چيز است : (طلب خشنودى خدا و تقويت روح ايمان و ايجاد آرامش در دل و جان )
اين جمله مى گويد: انفاق كنندگان واقعى كسانى هستند كه تنها به خاطر خشنودى خدا و پرورش فضائل انسانى و تثبيت اين صفات در درون جان خود و همچنين پايان دادن به اضطراب و ناراحتيهائى كه بر اثر احساس مسؤ وليت در برابر محرومان در وجدان آنها پيدا مى شود اقدام به انفاق مى كنند (بنابراين (من ) در آيه به معنى (فى ) خواهد بود).
4 - جمله (و الله بما تعملون بصير) كه در آخر آيه دوم ذكر شده ، هشدارى است به همه كسانى كه ميخواهند عمل نيكى انجام دهند كه مراقب باشند كوچك ترين آلودگى از نظر نيت يا طرز كار پيدا نكنند زيرا خداوند كاملا مراقب اعمال آنها است .
آيه و ترجمه


أ يود أ حدكم أ ن تكون له جنة من نخيل و أ عناب تجرى من تحتها الا نهر له فيها من كل الثمرت و أ صابه الكبر و له ذرية ضعفاء فأ صابها إ عصار فيه نار فاحترقت كذلك يبين الله لكم الايات لعلكم تتفكرون (266)


ترجمه :
266 - آيا كسى از شما دوست دارد كه باغى از درختان خرما و انگور داشته باشد كه از زير درختان آن ، نهرها بگذرد، و براى او در آن (باغ )، از هر گونه ميوهاى وجود داشته باشد، در حالى كه به سن پيرى رسيده و فرزندانى (كوچك و) ضعيف دارد، (در اين هنگام ،) گردبادى (كوبنده )، كه در آن آتش (سوزانى ) است ، به آن برخورد كند و شعلهور گردد و بسوزد؟! (همين طور است حال كسانى كه انفاقهاى خود را، با ريا و منت و آزار، باطل مى كنند).
اين چنين خداوند آيات خود را براى شما آشكار مى سازد، شايد بينديشيد (و با انديشه ، راه حق را بيابيد)!
تفسير:
يك مثال جالب ديگر براى انفاقهاى آلوده به ريا و منت
در اين آيه مثال گوياى ديگرى ، براى مساله انفاق آميخته با رياكارى و منت و آزار و اينكه چگونه اين كارهاى نكوهيده آثار آن را از بين ميبرد بيان شده است ، مى فرمايد: (آيا هيچ يك از شما دوست دارد كه باغى از درختان خرما و انواع انگور داشته باشد كه از زير درختانش نهرها جارى باشد، و براى او در آن باغ از تمام انواع ميوهها موجود باشد، و در حالى كه به سن پيرى رسيده و فرزندانى (خردسال و) ضعيف دارد، ناگهان در اين هنگام گرد بادى شديد كه در آن آتش سوزانى است به آن برخورد كند و شعلهور گردد و بسوزد) (ا يود احدكم ان تكون له جنة من نخيل
و اعناب تجرى من تحتها الانهار له فيها من كل الثمرات و اصابه الكبر و له ذرية ضعفاء فاصابها اعصار فيه نار فاحترقت ).
ترسيمى است بسيار زيبا از حال اين گونه اشخاص كه با ريا و منت و آزار ، خط بطلان بر انفاق خويش ميكشند، پير مرد سالخوردهاى را در نظر مجسم مى كند كه فرزندان خرد سال و كوچكى اطراف او را گرفته اند و تنها راه تامين زندگى حال و آينده آنان ، باغ سر سبز و خرمى است با درختان خرما و انگور و ميوههاى ديگر، درختانى كه پيوسته آب جارى از كنارش ميگذرد و زحمتى براى آبيارى ندارد، ناگهان گردباد آتشبارى ميوزد و آن را مبدل به خاكستر مى كند، چنين انسانى چه حسرت و اندوه مرگبارى دارد، حال كسانى كه اعمال نيكى انجام مى دهند و سپس با ريا و منت و آزار آن را از بين ميبرند، چنين است ، زحمت فراوانى كشيده اند، و در آن روز كه نياز به نتيجه آن دارند، همه را خاكستر ميبينند چرا كه گرد باد آتشبار ريا و منت و آزار آن را سوزانده است .
و در پايان آيه به دنبال اين مثال بليغ و گويا، مى فرمايد: اينگونه خداوند آيات خود را براى شما بيان مى كند، شايد بينديشيد و راه حق را از باطل تشخيص دهيد (كذلك يبين الله لكم الايات لعلكم تتفكرون ).
آرى سرچشمه بدبختيهاى انسان مخصوصا كارهاى ابلهانهاى همچون منت گذاردن و ريا كه سودش ناچيز و زيانش سريع و عظيم است ترك انديشه و تفكر است ، و خداوند همگان را به آن دعوت مى كند.
نكته ها
1 - اين مثالهاى پى در پى كه هر كدام از ديگرى گوياتر و ظريفتر است همه در ارتباط با مسائل زراعى است ، چرا كه نه تنها براى مردم مدينه كه اين آيات در
آنجا نازل شد و مردمى زراعت پيشه بودند، بلكه براى تمام مردم دنيا كه به هر حال بخشى از زندگى آنان را مسائل زراعى تشكيل مى دهد آموزنده بوده و هست .
2 - از جمله (و اصابه الكبر و له ذرية ضعفاء) (صاحب آن باغ ، پير و سالخورده باشد و فرزندانى كوچك و ناتوان داشته باشد) استفاده مى شود كه انفاق و بخشش در راه خدا و كمك به نيازمندان همچون باغ خرمى است كه هم خود انسان از ثمرات آن بهرهمند مى شود و هم فرزندان او، در حالى كه رياكارى و منت و آزار، هم سبب محروميت خود او مى شود و هم نسلهاى آينده كه بايد از ثمرات و بركات اعمال نيك او بهرهمند گردند محروم خواهند شد، و اين خود دليل بر آن است كه نسلهاى آينده در نتائج اعمال نيك نسلهاى گذشته سهيم هستند، از نظر اجتماعى نيز چنين است زيرا محبوبيت و اعتمادى كه پدران بر اثر كار نيك در افكار عمومى پيدا مى كنند، سرمايه بزرگى براى فرزندان آنها خواهد بود.
3 - جمله (اعصار فيه نار) (گرد بادى كه در آن آتشى باشد) ممكن است اشاره به گرد بادهاى ناشى از بادهاى سموم و سوزان و خشك كننده باشد و يا گردبادى كه از روى خرمن آتشى بگذرد و طبق معمول كه گرد باد هر چه را بر سر راه خود بيابد با خود همراه ميبرد آن را از زمين برداشته و به نقطه ديگرى بپاشد، و ممكن است اشاره به گرد بادى باشد كه به همراه صاعقه به نقطهاى اصابت كند و همه چيز را تبديل به خاكستر نمايد و در هر حال اشاره به نابودى سريع و مطلق است .
آيه و ترجمه


يأ يها الذين ءامنوا أ نفقوا من طيبت ما كسبتم و مما أ خرجنا لكم من الا رض و لا تيمموا الخبيث منه تنفقون و لستم باخذيه إ لا أ ن تغمضوا فيه و اعلموا أ ن الله غنى حميد (267)


ترجمه :
267 - اى كسانى كه ايمان آوردهايد! از قسمتهاى پاكيزه اموالى كه (از طريق تجارت ) به دست آوردهايد، و از آنچه از زمين براى شما خارج ساختهايم (از منابع و معادن و درختان و گياهان )، انفاق كنيد! و براى انفاق ، به سراغ قسمتهاى ناپاك نرويد در حالى كه خود شما، (به هنگام پذيرش اموال ،) حاضر نيستيد آنها را بپذيريد، مگر از روى اغماض و كراهت ! و بدانيد خداوند، بى نياز و شايسته ستايش است .
شان نزول :
از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده كه اين آيه درباره جمعى نازل شد كه ثروتهائى از طريق رباخوارى در زمان جاهليت جمع آورى كرده بودند و از آن در راه خدا انفاق مى كردند، خداوند آنها را از اين كار نهى كرد. و دستور داد از اموال پاك و حلال در راه خدا انفاق كنند.
در تفسير (مجمع البيان ) پس از نقل اين حديث ، از على (عليه السلام ) نقل مى كند كه حضرت فرمود: اين آيه درباره كسانى نازل گرديد كه به هنگام انفاق خرماهاى خشك و كم گوشت و نامرغوب را با خرماى خوب مخلوط مى كردند و بعد انفاق مى نمودند به آنها دستور داده شد كه از اين كار به پرهيزند.
اين دو شان نزول هيچگونه منافاتى با هم ندارند و ممكن است آيه در مورد هر دو دسته نازل شده باشد، كه يكى ناظر به پاكى معنوى و ديگرى ناظر به مرغوبيت مادى و ظاهرى است .
ولى بايد توجه داشت كه طبق آيه 275 سوره بقره كسانى كه
جاهليت اموالى از طريق رباخوارى جمع آورى كرده بودند و پس از نزول آيه خود دارى از ادامه رباخوارى نمودند، اموال گذشته بر آنها حرام نبوده است يعنى اين قانون شامل گذشته نمى شود، ولى مسلم است كه اين مال در عين حلال بودن با اموال ديگر فرق داشت و در حقيقت شبيه اموالى بود كه از طرق مكروه به دست بيايد!
تفسير:
از چه اموالى بايد انفاق كرد؟
در پاسخ آيه گذشته ثمرات انفاق و صفات انفاق كنندگان و اعمالى كه ممكن است اين كار انسانى و خداپسندانه را آلوده كند و پاداش آن را از بين ببرد بيان شد، در اين آيه - كه ششمين آيه ، در اين سلسله است - سخن از چگونگى اموالى است كه بايد انفاق گردد.
نخست مى فرمايد: (اى كسانى كه ايمان آوردهايد! از اموال پاكيزهاى كه (از طريق تجارت ) به دست آوردهايد و از آنچه از زمين براى شما خارج كردهايم (از منابع و معادن زير زمينى و از كشاورزى و زراعت و باغ ) انفاق كنيد) (يا ايها الذين آمنوا انفقوا من طيبات ما كسبتم و مما اخرجنا لكم من الارض ).
جمله (ما كسبتم ،) (آنچه كسب كردهايد) اشاره به درآمدهاى تجارى است و جمله (مما اخرجنا لكم من الارض ) (از آنچه از زمين براى شما خارج ساختهايم ) اشاره به انواع درآمدهاى زراعى و كشاورزى و همچنين معادن زير زمينى است ، بنابراين تمام انواع درآمدها را شامل مى شود، زيرا سرچشمه تمام اموالى كه انسان دارد، زمين و منابع گوناگون آن است حتى صنايع و دامدارى و مانند آن ، همه از زمين مايه مى گيرد.
اين تعبير ضمنا اشارهاى به اين حقيقت است كه ما منابع اينها را در اختيار
شما گذاشتيم بنابراين نبايد از انفاق كردن بخشى از طيبات و پاكيزهها و سرگل آن در راه خدا دريغ كنيد.
سپس براى تاكيد هر چه بيشتر مى افزايد: (به سراغ قسمتهاى ناپاك نرويد تا از آن انفاق كنيد در حالى كه خود شما حاضر نيستيد آن را بپذيريد، مگر از روى اغماض و كراهت ) (و لا تيمموا الخبيث منه تنفقون و لستم باخذيه الا ان تغمضوا فيه ).
از آنجا كه بعضى از مردم عادت دارند هميشه از اموال بى ارزش و آنچه تقريبا از مصرف افتاده و قابل استفاده خودشان نيست انفاق كنند و اينگونه انفاقها علاوه بر اينكه سود چندانى به حال نيازمندان ندارد، يك نوع اهانت و تحقير نسبت به آنها است ، و موجب تربيت معنوى و پرورش روح انسانى نيز نمى باشد، اين جمله صريحا مردم را از اين كار نهى مى كند و آن را با دليل لطيفى همراه مى سازد، و آن اينكه ، شما خودتان حاضر نيستيد اينگونه اموال را بپذيريد مگر از روى كراهت و ناچارى چرا درباره برادران مسلمان ، و از آن بالاتر خدايى كه در راه او انفاق مى كنيد و همه چيز شما از او است راضى به اين كار مى شويد.
در حقيقت ، آيه به نكته لطيفى اشاره مى كند كه انفاق در راه خدا، يك طرفش مؤ منان نيازمندند، و طرف ديگر خدا، و با اين حال اگر اموال پست و بى ارزش انتخاب شود، از يك سو تحقيرى است نسبت به نيازمندان كه ممكن است على رغم تهيدستى مقام بلندى از نظر ايمان و انسانيت داشته باشند و روحشان آزرده شود و از سوى ديگر سوء ادبى است نسبت به مقام شامخ پروردگار.
جمله (لا تتيمموا) (قصد نكنيد) ممكن است اشاره به اين باشد كه اگر در
لابلاى اموالى كه انفاق مى كنيد بدون توجه چيز نامرغوبى باشد، مشمول اين سخن نيست .
سخن اين است كه از روى عمد اقدام به چنين كارى نكنيد.
تعبير به (طيبات ) (پاكيزهها) هم پاكيزگى ظاهرى را شامل مى شود، و ارزش داشتن براى مصرف ، و هم پاكيزگى معنوى ، يعنى اموال شبههناك و حرام زيرا افراد با ايمان از پذيرش همه اينها كراهت دارند، و جمله (الا ان تغمضوا فيه ) شامل همه مى شود و اين كه بعضى از مفسران آن را منحصر به يكى از اين دو دانسته اند صحيح به نظر نميرسد.
نظير اين آيه در سوره آل عمران آيه 92 نيز آمده است آنجا كه مى فرمايد: لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون : (هرگز به حقيقت نيكوكارى نميرسيد، مگر آنكه از آنچه دوست داريد، انفاق كنيد).
البته اين آيه بيشتر روى اثرات معنوى انفاق تكيه مى كند.
و در پايان آيه مى فرمايد: (بدانيد خداوند بى نياز و شايسته ستايش است ) (و اعلموا ان الله غنى حميد).
يعنى نه تنها نيازى به انفاق شما ندارد، و از هر نظر غنى است ، بلكه تمام نعمتها را او در اختيار شما گذارده ، و لذا حميد و شايسته ستايش است .
بعضى احتمال داده اند كه (حميد) در اينجا به معنى اسم فاعل باشد (ستايش كننده ) نه به معنى محمود و ستايش شده ، يعنى در عين اينكه از انفاق شما بى نياز است شما را به خاطر اموال پاكيزهاى كه انفاق مى كنيد، مورد ستايش قرار مى دهد.
نكته :
شك نيست كه انفاق در راه خدا براى تقرب به ذات پاك او است و مردم هنگامى كه ميخواهند به سلاطين و شخصيتهاى بزرگ تقرب جويند، بهترين اموال خود را به عنوان تحفه و هديه براى آنها ميبرند، در حالى كه انسانهاى ضعيفى
همچون خودشاناند، چگونه ممكن است انسان به خداوند بزرگى كه تمام عالم هستى از اوست ، به وسيله اموال بى ارزش و از مصرف افتاده ، تقرب جويد، و اينكه مى بينيم در زكات واجب و حتى در قربانى نبايد از نوع نامرغوب استفاده كرد، نيز در همين راستا است ، به هر حال بايد اين فرهنگ قرآنى در ميان همه مسلمين زنده شود كه براى انفاق ، بهترين را انتخاب نمايند.
آيه و ترجمه


الشيطن يعدكم الفقر و يأ مركم بالفحشاء و الله يعدكم مغفرة منه و فضلا و الله وسع عليم (268)


ترجمه :
268 - شيطان ، شما را (به هنگام انفاق )، وعده فقر و تهيدستى مى دهد، و به فحشا (و زشتيها) امر مى كند، ولى خداوند وعده آمرزش و فزونى به شما مى دهد، و خداوند، قدرتش وسيع ، و (به هر چيز) داناست . (به همين دليل ، به وعدههاى خود، وفا مى كند).
تفسير:
مبارزه با موانع انفاق
در ادامه آيات انفاق در اينجا به يكى از موانع مهم آن پرداخته و آن وسوسه هاى شيطانى در زمينه انفاق است ، كه انسان را از فقر و تنگدستى ميترساند، به خصوص اگر اموال خوب و قابل استفاده را انفاق كند، و چه بسا اين وسوسه هاى شيطانى مانع از انفاقهاى مستحبى در راه خدا و حتى انفاقهاى واجب مانند زكات و خمس گردد.
در اين راستا مى فرمايد: (شيطان به هنگام انفاق به شما وعده فقر و تهيدستى مى دهد) (الشيطان يعدكم الفقر).
و مى گويد: تامين آينده خود و فرزندانتان را فراموش نكنيد و از امروز فردا را ببينيد و آنچه بر خويشتن روا است بر ديگرى روا نيست و امثال اين وسوسه هاى گمراه كننده ، به علاوه (او شما را وادار به معصيت و گناه مى كند) (و يامركم بالفحشاء).
(فحشاء) به معنى هر كار زشت و بسيار قبيح است ، و در اينجا به تناسب بحث ، به معنى بخل و ترك انفاق كه در بسيارى از موارد، نوعى معصيت و گناه است آمده (هر چند واژه فحشاء در مواردى به معنى گناه بى عفتى آمده ، ولى
ميدانيم در اينجا تناسب چندانى ندارد) حتى بعضى از مفسران تصريح كرده اند كه عرب به شخص بخيل ، فاحش مى گويد.
اين احتمال نيز داده شده كه فحشاء در اينجا به معنى انتخاب اموال غير قابل مصرف براى انفاق است ، و نيز گفته شده : منظور از آن هر معصيتى است زيرا شيطان به وسيله ترس از فقر و تهيدستى انسان را وادار به كسب مال از انواع طرق نامشروع مى كند.
تعبير به امر كردن شيطان ، اشاره به همان وسوسه هاى او است ، و اصولا هر نوع فكر منفى و بازدارنده و كوتاه بيننده ، سرچشمهاش تسليم در برابر وسوسه هاى شيطانى است ، و در مقابل ، هر گونه فكر مثبت سازنده و آميخته با بلند نظرى ، سرچشمهاش الهامات الهى و فطرت پاك خدادادى است .
در توضيح اين سخن بايد گفت : در نظر ابتدائى انفاق و بذل مال ، چيزى جز (كم كردن ) مال نيست و اين همان نظر كوتهبينانه شيطانى است ، ولى با دقت و ديد وسيع مى بينيم كه انفاق ضامن بقاى اجتماع و تحكيم عدالت اجتماعى ، و سبب كم كردن فاصله طبقاتى و پيشرفت همگانى و عمومى مى باشد و مسلم است كه با پيشرفت اجتماع ، افرادى كه در آن اجتماع زندگى مى كنند نيز در رفاه و آسايش خواهند بود و اين همان نظر واقعبينانه الهى است .
قرآن به اين وسيله مسلمانان را توجه مى دهد كه انفاق اگر به ظاهر، چيزى از شما كم مى كند در واقع چيزهائى بر سرمايه شما مى افزايد، هم از نظر معنوى و هم از نظر مادى .
در دنياى امروز كه نتيجه و اثر اختلافات طبقاتى و پايمال شدن ثروتها به خاطر به هم خوردن تعادل تقسيم ثروت به روشنى به چشم مى خورد درك معنى
آيه فوق چندان مشكل نيست .
ضمنا از آيه استفاده مى شود كه يك نوع ارتباط ميان ترك نمودن انفاق و فحشاء وجود دارد البته اگر فحشاء به معنى بخل باشد ارتباط آن از اين جهت است كه ترك انفاق و بخششهاى مالى ، آرام آرام صفت بخل را كه از بدترين صفات است در انسان ايجاد مى كند و اگر فحشاء را به معنى مطلق گناه يا گناه جنسى بگيريم باز ارتباط آن با ترك انفاق بر كسى پوشيده نيست ، زيرا سرچشمه بسيارى از گناهان ، و بى عفتيها و خودفروشيها، فقر و تهيدستى است علاوه بر همه اينها، انفاق يك سلسله آثار و بركات معنوى دارد كه جاى انكار نيست .
سپس مى افزايد: (خداوند آمرزش از سوى خود و فضل و بخشش را به شما وعده مى دهد) (و الله يعدكم مغفرة منه و فضلا).

next page

fehrest page

back page