تفسير نمونه جلد ۲
جمعي از فضلا
- ۱۲ -
در تفسير (مجمع البيان
) از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده است كه : هنگام انفاق دو چيز از
طرف خدا است و دو چيز از ناحيه شيطان آنچه از جانب خداست يكى
(آمرزش گناهان ) و ديگرى
(وسعت و افزونى اموال ) و آنچه
از طرف شيطان است يكى وعده فقر و تهيدستى و ديگرى امر به فحشاء است .
بنابراين منظور از مغفرة ، آمرزش گناهان است و منظور از فضل همانطور كه از ابن عباس
نقل شده زياد شدن سرمايه ها در پرتو انفاق مى باشد.
جالب توجه اينكه از امير مؤ منان على (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود : هنگامى كه
در سختى و تنگدستى افتاديد به وسيله انفاق كردن ، با خدا معامله كنيد (انفاق كنيد
تا از تهيدستى نجات يابيد).
و در پايان آيه مى فرمايد: (خداوند قادر و
توانا و عالم است ) (و الله واسع عليم ).
اشاره به اين حقيقت است كه چون خداوند قدرتى وسيع و علمى بى پايان دارد ميتواند به
وعده خويش عمل كند بنابراين بايد به وعده او دلگرم بود نه وعده شيطان فريبكار و
ناتوان كه انسان را به گناه ميكشاند و چون از آينده آگاه نيست و قدرتى ندارد، وعده
او جز گمراهى و تشويق به نادانى نخواهد بود.
آيه و ترجمه
يؤ تى الحكمة من يشاء و من يؤ ت الحكمة فقد أ وتى خيرا كثيرا و ما يذكر إ لا أ ولوا
الا لبب (269)
|
ترجمه :
269 - (خدا) دانش و حكمت را به هر كس بخواهد (و شايسته بداند) مى دهد، و به هر كس
دانش داده شود، خير فراوانى داده شده است .
و جز خردمندان ، (اين حقايق را درك نمى كنند، و) متذكر نميگردند.
تفسير:
برترين نعمتهاى الهى
با توجه به آنچه در آيه قبل گذشت ، كه به هنگام انفاق ، وسوسه هاى شيطانى دائر به
فقر و جذبه هاى رحمانى درباره مغفرت و فضل الهى آدمى را به اين سو و آن سو ميكشد،
در آيه مورد بحث سخن از حكمت و معرفت و دانش مى گويد، چرا كه تنها حكمت است كه
ميتواند بين اين دو كشش الهى و شيطانى فرق بگذارد، و انسان را به وادى مغفرت و فضل
بكشاند و از وسوسه هاى گمراه كننده ترس از فقر بره اند.
يا به تعبير ديگر خداوند به بعضى از افراد بر اثر پاكى و جهاد با نفس ، نوعى علم و
بينش مى دهد كه آثار و فوائد اطاعت الهى و از جمله انفاق و نقش حياتى آن در اجتماع
را درك كند و ميان آن و وساوس شيطانى فرق بگذارد.
مى فرمايد: خداوند دانش را به هر كس بخواهد (و شايسته بداند) مى دهد (يؤ تى الحكمة
من يشاء).
در تفسير (حكمت
) معانى زيادى ذكر شده از جمله (معرفت
و شناخت اسرار جهان هستى
) و (آگاهى
از حقايق قرآن ) و
(رسيدن به حق از نظر گفتار و عمل )
و (معرفت و شناسائى خدا)
و (آن نور الهى كه وسوسه هاى شيطانى را از
الهامات
الهى جدا مى سازد).
و ظاهر اين است حكمت يك معنى وسيعى دارد كه تمام اين امور، حتى نبوت را كه بعضى از
معانى آن شمرده اند شامل مى شود كه آن نوعى از علم و آگاهى است ، و در اصل از ماده
حكم (بر وزن حرف ) به معنى منع گرفته شده و از آنجا كه علم و دانش و تدبير، انسان
را از كارهاى خلاف باز مى دارد به آن حكمت گفته اند.
بديهى است منظور از جمله (من يشاء)
(هر كس را كه بخواهد) اين نيست كه خداوند بدون هيچ علتى حكمت و دانش را به اين و آن
مى دهد، بلكه اراده و مشيت خداوند همه جا آميخته است ، با شايستگيهاى افراد، يعنى
هر كس را شايسته ببيند از اين سرچشمه زلال حياتبخش سيراب مى نمايد، سپس مى فرمايد:
و هر كس كه به او دانش داده شود خير فراوانى داده شده است
) (و من يؤ ت الحكمة فقد اوتى خيرا كثيرا).
و به گفته آن حكيم : هر كس را كه عقل دادى چه ندادى و هر كس را كه عقل ندادى چه
دادى !.
قابل توجه اينكه بخشنده حكمت خدا است در عين حال در اين جمله نامى از او به ميان
نيامده تنها مى فرمايد: (به هر كس حكمت داده
شود خير فراوانى داده شده است ).
اين تعبير گويا اشاره به اين است كه دانش و حكمت ذاتا خوب است از هر جا و از ناحيه
هر كه باشد تفاوتى در نيكى آن نيست .
قابل توجه اين كه در اين جمله مى فرمايد: به هر كس دانش و حكمت داده شد خير و بركت
فراوان داده شده است نه (خير مطلق
) زيرا خير و سعادت مطلق تنها در دانش نيست بلكه دانش تنها يكى از عوامل
مهم آن است و در پايان آيه مى فرمايد: (تنها
خردمندان متذكر مى شوند) (و ما يذكر الا
اولوا الالباب ).
تذكر به معنى يادآورى و نگاهدارى علوم و دانشها در درون روح
است . و (الباب
) جمع (لب
) به معنى (مغز)
است و از آنجا كه مغز هر چيز بهترين و اساسيترين قسمت آن است به
(عقل ) و
(خرد)
(لب ) گفته مى شود.
اين جمله مى گويد: تنها صاحبان عقل و خرد اين حقايق را حفظ مى كنند و به ياد مى
آورند و از آن بهرهمند مى شوند اگر چه همه افراد (جز مجانين و ديوانگان ) صاحب
عقلاند اما اولوا الالباب به همه آنها گفته نمى شود.
بلكه منظور آنهايى هستند كه عقل و خرد خود را به كار ميگيرند و در پرتو اين چراغ پر
فروغ ، راه زندگى و سعادت را مييابند.
اين بحث را با سخن يكى از دانشمندان اسلامى پايان ميدهيم (كه احتمالا اين سخن را از
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) شنيده است )
(گاه مى شود كه خداوند اراده عذاب و مجازات مردم روى زمين را مى كند،
ولى هنگامى كه بشنود معلمى به كودكان حكمت مى آموزد، به خاطر اين عمل ، عذاب را از
آنها دور مى سازد).
آيه و ترجمه
و ما أ نفقتم من نفقة أ و نذرتم من نذر فإ ن الله يعلمه و ما للظلمين من أ نصار
(270)
إ ن تبدوا الصدقت فنعما هى و إ ن تخفوها و تؤ توها الفقراء فهو خير لكم و يكفر عنكم
من سياتكم و الله بما تعملون خبير
(271)
|
ترجمه :
270 - و هر چيز را كه انفاق مى كنيد، يا (اموالى را كه ) نذر كردهايد (در راه خدا
انفاق كنيد)، خداوند آنها را مى داند.
و ستمگران ياورى ندارند.
271 - اگر انفاقها را آشكار كنيد، خوب است ! و اگر آنها را مخفى ساخته و به
نيازمندان بدهيد، براى شما بهتر است ! و قسمتى از گناهان شما را ميپوشاند، (و در
پرتو بخشش در راه خدا، بخشوده خواهيد شد).
و خداوند به آنچه انجام مى دهيد، آگاه است .
تفسير:
چگونگى انفاتها
به دنبال آيات گذشته كه درباره انفاق و بخشش در راه خدا و انتخاب اموال خوب براى
اين كار، توام با اخلاق و اخلاص بحث ميكرد در اين دو آيه ، سخن از چگونگى انفاقها و
علم خداوند نسبت به آن است .
در آيه نخست مى فرمايد: آنچه را كه انفاق مى كنيد يا نذرهايى كه (در اين زمينه كرده
ايد) خداوند همه آنها را مى داند (و ما انفقتم من نفقة او نذرتم من نذر فان الله
يعلمه ).
كم باشد يا زياد، خوب باشد يا بد، از طريق حلال تهيه شده باشد يا حرام ، با اخلاص
همراه باشد يا توأ م با ريا، همراه با منت و آزار باشد يا بدون آن ، از ام
باشد كه خداوند دستور انفاق آن را داده است يا به وسيله نذر بر خود واجب كرده
باشيد، هر گونه باشد، خدا از تمام جزئيات آن آگاه است و جزاى آن را از خوب و بد به
تناسب آن خواهد داد.
و در پايان آيه مى فرمايد: و ظالمان ياورى ندارند (و ما للظالمين من انصار).
ظالمان در اينجا اشاره به ثروتاندوزان بخيل و انفاق كنندگان رياكار، و منتگزاران و
مردم آزاران است ، كه خداوند آنها را يارى نميكند و انفاقشان نيز در دنيا و آخرت
ياورشان نخواهد بود.
يا كسانى كه به خاطر ترك انفاق به محرومان و تهيدستان هم به آنها ظلم كردند و هم به
جامعه و هم به خويشتن .
يا كسانى كه انفاقها را در محل شايسته خود به كار نگرفتند زيرا ظلم به معنى وسيع
كلمه ، به معنى هر گونه كارى است كه در غير مورد خود انجام گيرد، و از آنجا كه
منافاتى در ميان اين معانى سهگانه نيست ممكن است هر سه در مفهوم آيه جمع باشد.
آرى آنها نه در دنيا يار و ياورى دارند و نه در قيامت شفاعت كنندهاى و اين خاصيت
ظلم و ستم ، در هر چهره و به هر شكل است .
ضمنا از اين آيه استفاده مى شود كه نذر مشروعيت دارد و بايد به آن عمل كرد.
و اين از امورى بوده كه قبل از اسلام وجود داشته ، و اسلام بر آن صحه گذاشته است .
در دومين آيه سخن از چگونگى انفاق از نظر آشكار و پنهان بودن است ، مى فرمايد: اگر
انفاقها را آشكار كنيد، چيز خوبى است ، و اگر آنها را مخفى ساخته و به نيازمندان
بدهيد براى شما بهتر است (ان تبدوا الصدقات فنعما هى و ان
تخفوها و تؤ توها الفقراء فهو خير لكم ).
و بخشى از گناهان شما را ميپوشاند (و در پرتو اين كار بخشوده خواهيد شد) و خداوند
به آنچه انجام مى دهيد، آگاه است (و يكفر عنكم من سيئاتكم و الله بما تعملون خبير).
نكته ها
1 - ترديدى نيست كه انفاق علنى و آشكار در راه خدا و اختفاى آن هر كدام اثر مفيدى
دارد، زيرا هنگامى كه انسان به طور آشكار و علنى مال خود را در راه خدا انفاق مى
كند اگر انفاق واجب باشد گذشته از اين كه مردم تشويق به اينگونه كارهاى نيك مى
شوند، رفع اين تهمت نيز از انسان مى گردد كه به وظيفه واجب خود عمل نكرده است .
و اگر انفاق مستحب باشد، در حقيقت يك نحوه تبليغ عملى است كه مردم را به كارهاى خير
و حمايت از محرومان و انجام كارهاى نيك اجتماعى و عام المنفعه تشويق مى كند.
و چنانچه انفاق به طور مخفى ، و دور از انظار مردم انجام شود، به طور قطع ريا و
خودنمائى در آن كمتر است ، و خلوص بيشترى در آن خواهد بود، مخصوصا درباره كمك به
محرومان ، آبروى آنها بهتر حفظ مى شود، و لذا آيه فوق مى گويد: هر يك از دو كار در
مورد خود خوب و شايسته است .
بعضى از مفسران گفته اند اين دستور تنها درباره انفاقهاى مستحبى است و انفاقهاى
واجب از قبيل زكات و مانند آن بهتر است هميشه آشكار و علنى باشد.
ولى مسلم است كه هيچ يك از اين دو دستور (اظهار و اخفاى انفاق ) جنبه عمومى و
همگانى ندارد بلكه موارد مختلف است در پارهاى از موارد كه اثر تشويقى آن بيشتر است
و لطمهاى به اخلاص نميزند، بهتر است اظهار گردد، و در مواردى كه افراد آبرومندى
هستند كه حفظ آبروى آنها ايجاب مى كند انفاق به
صورت مخفى انجام گيرد و بيم رياكارى و عدم اخلاص مى رود مخفى ساختن آن بهتر خواهد
بود.
در بعضى احاديث تصريح شده كه انفاقهاى واجب بهتر است اظهار گردد، و اما انفاقهاى
مستحب بهتر است مخفيانه انجام گيرد.
از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود: زكات واجب را به طور آشكار از مال
جدا كنيد و به طور آشكار انفاق نمائيد اما انفاقهاى مستحب اگر مخفى باشد بهتر است .
اين احاديث با آنچه در بالا گفتيم منافات ندارد، زيرا انجام وظائف واجب كمتر آميخته
به ريا مى شود، چون وظيفه اى است كه در محيط اسلامى هر كس ناچار است آن را انجام
دهد و همچون يك ماليات قطعى است كه بايد همه بپردازند، بنابراين اظهار آن بهتر است
و اما انفاقهاى مستحبى چون جنبه الزامى ندارد ممكن است اظهار آن به خلوص نيت بزند
لذا اختفاى آن شايسته تر مى باشد.
2 - از جمله و يكفر عنكم من سيئاتكم استفاده مى شود كه انفاق در راه خدا در آمرزش
گناهان اثر عميق دارد زيرا بعد از دستور انفاق در اين جمله مى فرمايد: و گناهان شما
را مى پوشاند.
البته مفهوم اين سخن آن نيست كه بر اثر انفاق كوچكى ، همه گناهان بخشوده خواهد شد،
بلكه با توجه به كلمه من كه معمولا براى تبعيض به كار مى رود استفاده مى شود كه
انفاق قسمتى از گناهان را مى پوشاند. روشن است كه آن قسمت بستگى به مقدار انفاق و
ميزان اخلاص دارد.
درباره اينكه انفاق سبب آمرزش مى شود از طرق اهل بيت (عليهمالسلام ) و اهل تسنن
روايات زيادى وارد شده است از جمله در حديثى آمده است : انفاق نهانى خشم
خدا را فرو مى نشاند، و همانطور كه آب آتش را خاموش مى كند گناه انسان را از بين مى
برد.
و نيز در روايتى آمده است : هفت كس هستند كه خداوند آنها را در سايه لطف خود قرار
مى دهد، در روزى كه سايه اى جز سايه او نيست : پيشواى دادگر، و جوانى كه در بندگى
پروردگار پرورش مى يابد، و كسى كه قلب او با سجده پيوسته است ، و كسانى كه يكديگر
را براى خدا دوست دارند با محبت گرد هم آيند و با محبت متفرق شوند، و كسى كه زن
زيباى صاحب مقامى او را به گناه دعوت كند و او بگويد من از خدا مى ترسم ، و كسى كه
انفاق نهانى مى كند بطورى كه دست راست او از انفاقى كه دست چپ او كرده آگاه نمى
گردد! و كسى كه تنها به ياد خدا مى افتد و قطره اشكى از گوشه هاى چشم او سرازير مى
شود.
3 - ضمنا مفهوم جمله والله بما تعملون خبير اين است كه خدا عالم است به آنچه انفاق
مى كنيد، چه آشكار باشد و چه مخفى و همچنين او از نيات شما آگاه است كه اظهار و
اخفاى انفاق را به چه منظور و هدفى انجام مى دهيد.
در هر حال آنچه در انفاق موثر است نيت پاك و خلوص در عمل است ، به علاوه دانستن و
ندانستن مردم اثرى ندارد و آنچه مهم است علم خداست زيرا اوست كه جزاى اعمال انسان
را مى دهد و از نهان و آشكار آگاه است .
آيه و ترجمه
ليس عليك هديهم و لكن الله يهدى من يشاء و ما تنفقوا من خير فلا نفسكم و ما تنفقون
الا ابتغاء وجه الله و ما تنفقوا من خير يوف اليكم و انتم لا تظلمون
(272)
|
ترجمه :
272 - هدايت آنها (به طور اجبار،) بر تو نيست ، (بنابراين ، ترك انفاق به غير
مسلمانان ، براى اجبار به اسلام ، صحيح نيست ،) ولى خداوند، هر كه را بخواهد (و
شايسته بداند)، هدايت مى كند.
و آنچه را از خوبيها و اموال انفاق مى كنيد، براى خودتان است ، (ولى ) جز براى رضاى
خدا، انفاق نكنيد! و آنچه از خوبيها انفاق مى كنيد، (پاداش آن ) به طور كامل به شما
داده مى شود، و به شما ستم نخواهد شد.
شان نزول :
در تفسير مجمع البيان از ابن عباس نقل شده كه : مسلمانان حاضر نبودند به غير مسلمين
انفاق كنند، آيه فوق نازل شد و به آنها اجازه داد كه در مواقع لزوم اين كار را
انجام دهند.
شان نزول ديگرى براى آيه فوق نقل شده كه بى شباهت به شان نزول اول نيست و آن اين كه
: زن مسلمانى به نام اسماء در سفر عمرة القضاء در خدمت پيغمبر اكرم (صلى الله عليه
و آله و سلم ) بود، مادر و جده آن زن به سراغ او آمدند و از او كمكى خواستند، و از
آنجا كه آن دو نفر مشرك و بت پرست بودند اسماء از كمك به آنها امتناع ورزيد، گفت :
بايد از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) اجازه بگيرم زيرا شما پيرو آيين من
نيستيد، سپس نزد پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمد اجازه خواست ، آيه مورد
بحث نازل گرديد.
تفسير:
انفاق و كمكهاى انسانى به غير مسلمانان
در آيات قبل مساله انفاق و بخشش در راه خدا به طور كلى مطرح بود، و در
اين آيه سخن از جواز انفاق به غير مسلمانان است ، به اين معنى كه نبايد انفاق بر
بينوايان غير مسلمان را ترك كنند به منظور اينكه تحت فشار قرار گيرند و اسلام را
اختيار كنند و هدايت شوند.
مى فرمايد: هدايت آنها (به طور اجبار) بر تو نيست (ليس عليك هديهم ).
بنابراين ترك انفاق بر آنها براى اجبار آنها به اسلام صحيح نمى باشد اين سخن گر چه
خطاب به پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) است ، ولى در واقع همه مسلمانان
را شامل مى شود.
سپس مى افزايد: ولى خداوند هر كه را بخواهد (و شايسته بداند) هدايت مى كند (و لكن
الله يهدى من يشاء).
و بعد از اين يادآورى به ادامه بحث فوائد انفاق در راه خدا مى پردازد و مى گويد:
آنچه را از خوبيها انفاق كنيد براى خودتان است (و ما تنفقوا من خير فلانفسكم ).
ولى جز براى خدا انفاق نكنيد (و ما تنفقون الا ابتغاء وجه الله ).
اين در صورتى است كه جمله خبريه و ما تنفقون را به معنى نهى بگيريم ، يعنى انفاق
شما در صورتى سود بخش است كه به خاطر خدا انجام گيرد.
اين احتمال نيز وجود دارد كه جمله به همان معنى خبريه باشد، يعنى شما مسلمانان جز
براى رضاى خدا و جلب خشنودى او انفاق نمى كنيد.
و در آخرين جمله باز به عنوان تاكيد بيشتر مى فرمايد: آنچه از خوبيها انفاق مى كنيد
به شما تحويل داده مى شود، و هرگز ستمى بر شما نخواهد شد (و ما تنفقوا من خير يوف
اليكم و انتم لا تظلمون ).
يعنى گمان نكنيد كه از انفاق خود سود مختصرى مى بريد، بلكه تمام آنچه را انفاق مى
كنيد به طور كامل به شما باز مى گرداند، آن هم در روزى كه شديدا به آن نيازمنديد،
بنابراين در انفاقهاى خود كاملا دست و دل باز باشيد.
ضمنا با توجه به اينكه : ظاهر اين جمله اين است كه خود آنچه انفاق شده به انسان باز
گردانده مى شود (نه ثواب آن )، آيه مى تواند دليلى بر تجسم اعمال بوده باشد كه در
جاى خود به طور مشروح خواهد آمد.
نكته ها
نكته 1 -
آيه فوق مى گويد: همانطور كه بخششهاى الهى و نعمتهاى او در اين جهان شامل حال همه
انسانها (صرف نظر از عقيده و آيين آنها) مى شود مومنان هم بايد به هنگام انفاقهاى
مستحبى و رفع نيازمنديهاى بينوايان در مواقع لزوم ، رعايت حال غير مسلمانان را نيز
بكنند.
البته اين در صورتى است كه انفاق بر غير مسلمانان به خاطر يك كمك انسانى باشد و
موجب تقويت كفر و پيشبرد نقشه هاى شوم دشمنان نگردد بلكه آنها را به روح انساندوستى
اسلام آگاه سازد.
2 - هدايت اقسام گوناگونى دارد:
روشن است كه منظور از عدم وجوب هدايت مردم بر پيامبر اين نيست كه او موظف به ارشاد
و تبليغ آنها نباشد زيرا ارشاد و تبليغ روشن ترين و اساسى ترين برنامه پيامبر است ،
بلكه منظور اين است كه او موظف نيست كه آنها را تحت فشار قرار دهد و اجبار بر هدايت
نمايد.
آيا منظور از اين هدايت ، هدايت تكوينى است يا تشريعى ؟ زيرا هدايت انواعى دارد.
الف ) هدايت تكوينى - منظور از هدايت تكوينى اين است كه خداوند يك سلسله عوامل
پيشرفت و تكامل در موجودات مختلف جهان ، اعم از انسان و ساير جانداران ، حتى
موجودات بيجان آفريده ، كه آنها را به سوى تكامل مى برد.
رشد و تكامل جنين در شكم مادر، و نمو پيشرفت دانه هاى گياهان در دل زمين ، و حركت
كرات مختلف منظومه شمسى در مدار خود، و مانند آن ، نمونه هاى مختلفى از هدايت
تكوينى هستند، اين نوع هدايت مخصوص خدا است و وسيله آن عوامل و اسباب طبيعى و
ماوراء طبيعى است . قرآن مجيد مى گويد:
ربنا الذى اعطى كل شى ء خلقه ثم هدى (خدائى كه آفرينش ويژه هر موجودى را به او
بخشيد، و سپس او را هدايت و رهبرى كرد).
ب ) هدايت تشريعى - منظور از اين هدايت راهنمائى افراد از طريق تعليم و تربيت ، و
قوانين مفيد و حكومت عادلانه و پند و اندرز و موعظه است . اين نوع هدايت بوسيله
پيامبران و امامان و افراد صالح و مربيان دلسوز انجام مى شود و در قرآن به آن كرارا
اشاره شده است . قرآن مجيد مى گويد:
ذلك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين (اين كتاب بزرگ ترديدى در آن نيست و وسيله هدايت
پرهيزكاران است ).
ج هدايت به معنى فراهم ساختن وسيله
اين نوع هدايت كه گاهى از آن به عنوان توفيق ياد مى شود عبارت از اين است كه وسائل
لازم را در اختيار افراد بگذارند تا با ميل و اراده خود از آن براى پيشرفت استفاده
كنند، مثلا ساختن مدرسه ، مسجد، كانونهاى تربيتى ، تهيه برنامه ها و كتابهاى لازم و
تربيت مبلغان و معلمان شايسته ، همه داخل در اين قسم از هدايت هستند و در حقيقت اين
قسم از هدايت برزخى است بين هدايت تكوينى و تشريعى . قرآن مى گويد:
و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا (و كسانى كه در راه ما مجاهده كنند آنها را به
راههاى خود هدايت مى كنيم ).
د) هدايت به سوى نعمتها و پاداشها - منظور از اين هدايت بهره مند
ساختن افراد شايسته از نتيجه اعمال نيكشان در سراى ديگر است ، اين نوع هدايت مخصوص
افراد با ايمان و درستكار است ، قرآن مجيد مى گويد:
سيهديهم و يصلح بالهم
اين جمله كه بعد از ذكر فداكارى شهيدان راه خدا آمده است مى گويد:
خداوند آنها را هدايت مى كند و حال آنها را بهبودى مى بخشد. بديهى است اين نوع
هدايت تنها مربوط به برخوردارى آنان از نتائج سودمند عملشان در جهان ديگر است .
اما در واقع اين چهار نوع هدايت مراحل مختلفى از يك حقيقت هستند كه هر كدام بعد از
ديگرى قرار گرفته است . زيرا نخست هدايت تكوينى خداوند به سراغ انسان مى آيد و عقل
و فكر و قواى ديگر را در اختيار او ميگذارد (هدايت تكوينى ).
و سپس هدايت و راهنمائى انبياء شروع مى شود و آنها مردم را به راه حق دعوت مى كنند
(هدايت به معنى ارشاد و تبليغ ).
و بعد از آن با ورود در مرحله عمل ، توفيق پروردگار شامل حال آنها مى شود و راهها
براى آنها هموار مى گردد و مرحله سوم هدايت را به اين طريق مى پيمايند (هدايت به
معنى توفيق ).
و در پايان در جهان ديگر از نتائج اعمال خود بهره مند مى گردند (هدايت به سوى
پاداشها).
از اين چهار نوع هدايت يك قسم آن (ارشاد و تبليغ ) از وظائف حتمى پيامبران و امامان
است و قسم ديگرى از آن كه هموار ساختن راه باشد به مقدار وسيعى جزء برنامه هاى
حكومت الهى پيامبران و امامان است ولى بقيه مخصوص ذات خدا است .
بنابراين هر جا در قرآن نفى هدايت از پيغمبر شده همانند آيه فوق منظور دو قسم اول
نيست .
گر چه در جمله ولكن الله يهدى من يشاء (خدا هر كس را بخواهد هدايت مى كند) اين امر
منوط به اراده خداوند شده اما اين هدايتهاى پروردگار مسلما بدون حساب و حكمت نمى
باشد، يعنى بى جهت يكى را هدايت و ديگرى را محروم نمى كند، بلكه افراد بايد قبلا
شايستگى خود را براى هدايت احراز كنند تا از آن بهره مند گردند.
به هر حال از آيه فوق حقيقت ديگرى را نيز مى توان استفاده كرد و آن اين كه اگر در
ميان مسلمانان افرادى بعد از اين همه تاكيد درباره دورى از ريا و منت و آزار باز
انفاقهاى خود را آلوده به اين امور سازند، ناراحت نباش وظيفه تو تنها بيان احكام و
فراهم ساختن يك محيط اجتماعى سالم است و هرگز موظف نيستى كه آنها را مجبور به اين
امور سازى - روشن است كه اين تفسير منافاتى با تفسير سابق ندارد و ممكن است هر دو
را از آيه استفاده كرد.
3 - اثر انفاق در زندگى انفاق كنندگان
جمله و ما تنفقوا من خير فلانفسكم مى گويد منافع انفاق به خود شما بازگشت مى كند و
به اين وسيله انفاق كنندگان را تشويق به اين عمل انسانى مى نمايد، مسلما انسان
هنگامى كه بداند نتيجه كار او به خود او باز مى گردد بيشتر به آن كار علاقه مند
خواهد شد.
ممكن است در ابتدا چنين به نظر برسد كه منظور از بازگشت منافع انفاق به انفاق كننده
، همان پاداش و نتائج اخروى آن باشد.
البته اين معنى صحيح است ولى نبايد تصور كرد كه سود انفاق تنها جنبه اخروى دارد،
بلكه از نظر اين دنيا نيز به سود آنها است هم از جنبه معنوى و هم از
جنبه مادى : از نظر معنوى ، روح گذشت و بخشش و فداكارى و نوع دوستى و برادرى را در
انفاق كننده پرورش مى دهد و در حقيقت وسيله موثرى براى تكامل روحى و پرورش شخصيت
اوست .
و اما از نظر مادى افراد محروم و بينوا در يك اجتماع ، موجب انفجارهاى خطرناك مى
گردد، همان انفجارهائى كه گاهى تمام اصل مالكيت را در خود فرو مى برد و تمام ثروتها
را مى بلعد و نابود مى سازد.
انفاق فاصله طبقاتى را كم مى كند و خطراتى را كه از اين رهگذر متوجه افراد اجتماع
مى شود از ميان مى برد، انفاق آتش خشم و شعله هاى سوزان طبقات محروم را فرو مى
نشاند و روح انتقام و كينه توزى را از آنها مى گيرد.
بنابراين انفاق از نظر امنيت اجتماعى و سلامت اقتصادى و جهات مختلف مادى و معنوى به
سود انفاق كنندگان نيز هست .
4 - وجه الله چه معنى دارد؟
وجه در لغت به معنى صورت است و گاهى به معنى ذات به كار برده مى شود. بنابراين وجه
الله يعنى ذات خدا. انفاق كنندگان نظرشان بايد ذات پاك پروردگار باشد، پس ذكر كلمه
وجه در اين آيه و مانند آن متضمن يك نوع تاكيد است زيرا هنگامى كه گفته شود براى
ذات خدا تاكيد آن از براى خدا بيشتر است ، يعنى حتما براى خدا باشد و نه ديگرى .
به علاوه معمولا صورت انسان شريف ترين قسمت ظاهرى بدن اوست ، زيرا اعضاى مهم بينائى
و گويائى در آن قرار گرفته است به همين دليل هنگامى كه كلمه وجه به كار برده شود
شرافت و اهميت را مى رساند، در اينجا هم بطور كنايه در مورد خداوند به كار برده شده
است و در واقع يك نوع احترام و اهميت از آن فهميده مى شود، بديهى است كه خدا نه جسم
است و نه صورت دارد.
آيه و ترجمه
للفقراء الذين احصروا فى سبيل الله لا يستطيعون ضربا فى الارض يحسبهم الجاهل اغنياء
من التعفف تعرفهم بسيماهم لا يسئلون الناس الحافا و ما تنفقوا من خير فان الله به
عليم (273)
|
ترجمه :
273 - (انفاق شما، مخصوصا بايد) براى نيازمندانى باشد كه در راه خدا، در تنگنا قرار
گرفته اند، (و توجه به آيين خدا، آنها را از وطنهاى خويش آواره ساخته ، و شركت در
ميدان جهاد، به آنها اجازه نمى دهد تا براى تامين هزينه زندگى ، دست به كسب و
تجارتى بزنند،) نمى توانند مسافرتى كنند (و سرمايه اى به دست آورند،) و از شدت
خويشتن دارى ، افراد ناآگاه آنها را بى نياز مى پندارند، اما آنها را از چهره
هايشان مى شناسى ، و هرگز با اصرار چيزى از مردم نمى خواهند. (اين است مشخصات
آنها!) و هر چيز خوبى در راه خدا انفاق كنيد، خداوند از آن آگاه است .
شان نزول :
از امام باقر (عليه السلام ) چنين نقل شده است كه : اين آيه درباره اصحاب صفه نازل
شده است (اصحاب صفه در حدود چهارصد نفر از مسلمانان مكه و اطراف مدينه بودند كه نه
خانه اى در مدينه داشتند و نه خويشاوندانى كه به منزل آنها بروند از اين جهت در
مسجد پيامبر مسكن گزيده بودند و آمادگى خود را براى شركت در ميدانهاى جهاد اعلام
داشته بودند).
ولى چون اقامت آنها در مسجد با شئون مسجد سازگار نبود دستور داده شد به صفه (سكوى
بزرگ و وسيع ) كه در بيرون مسجد قرار داشت منتقل شوند، آيه فوق نازل شد و به مردم
دستور داد كه به اين دسته از برادران خود از كمكهاى ممكن
مضايقه نكنند آنها هم چنين كردند.
بعضى از مفسران تصريح كرده اند كه آنها پاسداران پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم
) و محافظان او بوده اند.
تفسير:
بهترين مورد انفاق
باز در ادامه آداب و احكام انفاق ، در اين آيه بهترين مواردى كه انفاق در آنجا بايد
صورت گيرد، بيان شده است ، و آن كسانى هستند كه داراى صفات سه گانه اى كه در اين
آيه آمده است باشند در بيان اولين وصف آنان مى فرمايد: انفاق شما به خصوص بايد براى
كسانى باشد كه در راه خدا، محصور شده اند (للفقراء الذين احصروا فى سبيل الله ).
يعنى كسانى كه به خاطر اشتغال به جهاد در راه خدا و نبرد با دشمن و يادگيرى فنون
جنگى يا تحصيل علوم لازم ديگر از تلاش براى معاش و تامين هزينه زندگى باز مانده
اند، كه يك نمونه روشن آن ، اصحاب صفه در عصر پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و
سلم ) بودند.
سپس براى تاكيد مى افزايد: همانها كه نمى توانند سفرى كنند و سرمايه اى به دست
آورند (لا يستطيعون ضربا فى الارض ).
تعبير به ضرب فى الارض به جاى سفر، به خاطر آن است كه مسافران مخصوصا آنها كه براى
هدفهاى مهمى پياده به سفر مى روند، پيوسته پاى بر زمين
مى كوبند و پيش مى روند.
بنابراين كسانى كه مى توانند تامين زندگى كنند، بايد مشقت و رنج سفر را تحمل كرده ،
از دسترنج ديگران استفاده نكنند مگر اينكه كار مهمترى همچون جهاد در راه خدا يا فرا
گرفتن علوم واجب ، مانع از سفر گردد.
و در دومين توصيف از آنان ، مى فرمايد: كسانى كه افراد نادان و بى اطلاع ، آنها را
از شدت عفاف غنى مى پندارند (يحسبهم الجاهل اغنياء من التعفف ).
ولى اين سخن به آن مفهوم نيست كه اين نيازمندان با شخصيت قابل شناخت نيستند لذا مى
افزايد: آنها را از چهره هايشان مى شناسى (تعرفهم بسيماهم ).
سيما در لغت به معنى علامت و نشانه است و اين كه در فارسى امروز آن را به معنى چهره
و صورت به كار مى برند، معنى تازهاى است و گرنه در مفهوم عربى آن ، چنين معنايى ذكر
نشده است ، به هر حال منظور اين است كه آنها گر چه سخنى از حال خود نمى گويند ولى
در چهره هايشان نشانه هايى از رنجهاى درونى وجود دارد كه براى افراد فهميده آشكار
است ، آرى رنگ رخساره خبر مى دهد از سر درون .
و در سومين توصيف از آنان مى فرمايد: آنها چنان بزرگوارند كه : هرگز چيزى با اصرار
از مردم نمى خواند (لا يسئلون الناس الحافا).
اصولا آنها از مردم چيزى نمى خواهند تا چه رسد به اينكه اصرار در سوال داشته باشند،
و به تعبير ديگر معمول نيازمندان عادى اصرار در سوال است اما آنها يك نيازمند عادى
نيستند.
بنابراين اگر قرآن مى گويد: آنها با اصرار سوال نمى كنند مفهومش اين نيست كه بدون
اصرار سوال مى كنند، بلكه مفهومش اين است آنها فقير عادى نيستند تا سوال كنند زيرا
سوال آنها معمولا توام با اصرار و الحاف است ، به قرينه اينكه مى گويد: آنها را از
سيمايشان بايد شناخت نه از سوالشان و الا جمله يحسبهم الجاهل اغنياء من التعفف
مفهومى نداشت .
احتمال ديگرى در تفسير اين آيه نيز هست و آن اينكه آنها در حال عادى هرگز سوال نمى
كنند، (و هر گاه اضطرار شديد آنها را، مجبور به اظهار حال خود كند،) هرگز اصرار نمى
ورزند.
بعضى نيز گفته اند منظور اين است كه آنها در ترك سوال كردن اصرار دارند. (ولى اين
احتمال خلاف ظاهر آيه است ).
و در پايان آيه ، باز همگان را به انفاق از هر گونه خيرات تشويق كرده ، مى فرمايد:
و هر چيز خوبى در راه خدا انفاق كنيد خداوند از آن آگاه است (و ما تنفقوا من خير
فان الله به عليم ).
اين جمله براى تشويق انفاق كنندگان است خصوصا انفاق به افرادى كه داراى عزت نفس و
طبع بلندند و چه بسا در اين موارد بخششهايى در پوشش غير انفاق ، ولى در واقع به قصد
انفاق ، صورت مى گيرد تا طرف مقابل ناراحت نشود، مسلما خداوند از اين نيات پنهانى
آگاه است و آنها را به تناسب نيت و زحماتشان بهره مند مى سازد.
نكته :
سؤ ال كردن بدون حاجت حرام است !
يكى از گناهان بزرگ تكدى و سوال و تقاضاى از مردم بدون نياز است ، و در روايات
متعددى از اين كار، نكوهش شده ، در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و
سلم )
مى خوانيم : لا تحل الصدقة لغنى : صدقات براى افراد بى نياز حرام است .
و در حديث ديگرى از همان حضرت آمده است : من سئل و عنده ما يغنيه فانما يستكثر من
جمر جهنم : كسى كه از مردم درخواست كند در حالى كه به مقدار كفايت دارد، آتش دوزخ
را براى خود افزون مى سازد.
همچنين در روايات وارد شده كه : شهادت سائل به كف پذيرفته نيست .
آيه و ترجمه
الذين ينفقون اموالهم باليل و النهار سرا و علانية فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف
عليهم و لا هم يحزنون(274)
|
ترجمه :
274 - آنها كه اموال خود را، شب و روز، پنهان و آشكار، انفاق مى كنند، مزدشان نزد
پروردگارشان است ، نه ترسى بر آنهاست ، و نه غمگين مى شوند.
شان نزول :
در احاديث بسيارى آمده است كه اين آيه درباره على (عليه السلام ) نازل شده است زيرا
آن حضرت چهار درهم داشت ، درهمى را در شب و درهمى را در روز و درهمى را آشكارا و
درهمى را در نهان انفاق كرد و اين آيه نازل شد.
ولى مى دانيم نزول آيه در يك مورد خاص ، مفهوم آن را محدود نمى كند، و شمول حكم را
نسبت به ديگران ، نفى نمى نمايد.
تفسير:
انفاق به هر شكل و صورت مطلوب است
باز در اين آيه سخن از مساله ديگرى در ارتباط با انفاق در راه خدا است و آن كيفيات
مختلف و متنوع انفاق است ، مى فرمايد: آنها كه اموال خود را در شب و روز، پنهان و
آشكار، انفاق مى كنند پاداششان نزد پروردگارشان است (الذين
ينفقون اموالهم بالليل و النهار سرا و علانية فلهم اجرهم عند ربهم ).
ناگفته پيدا است كه انتخاب اين روشهاى مختلف رعايت شرائط بهتر براى انفاق است ،
يعنى انفاق كنندگان بايد در انفاق خود به هنگام شب يا روز، پنهان يا آشكار، جهات
اخلاقى و اجتماعى را در نظر بگيرند، آنجا كه انفاق به نيازمندان موجبى براى اظهار
ندارد، آن را مخفى سازند تا هم آبروى آنان حفظ شود، و هم خلوص بيشترى در آن باشد، و
آنجا كه مصالح ديگرى مانند تعظيم شعائر و تشويق و ترغيب ديگران در كار است ، و
انفاق جنبه شخصى ندارد، تا هتك احترام كسى شود (مانند انفاق براى جهاد و بناهاى خير
و امثال آن ) و با اخلاص نيز منافات ندارد آشكارا انفاق نمايند.
بعيد نيست كه مقدم داشتن شب بر روز، و پنهان بر آشكار (در آيه مورد بحث ) اشاره به
اين باشد كه مخفى بودن انفاق بهتر است مگر موجبى براى اظهار باشد، هر چند بايد در
همه حال و به هر شكل ، انفاق فراموش نشود.
مسلما چيزى كه نزد پروردگار است (مخصوصا با تكيه بر صفت ربوبيت كه ناظر به پرورش و
تكامل است ) چيز كم ، يا كم ارزشى نخواهد بود، و تناسب با الطاف و عنايات پروردگار
خواهد داشت كه هم بركات دنيا، و هم حسنات آخرت و قرب الى الله را شامل مى شود.
سپس مى افزايد: نه ترسى بر آنها است و نه غمگين مى شوند (و لا خوف عليهم و لا هم
يحزنون ).
مى دانيم انسان چون براى ادامه و اداره زندگى خويش خود را بى نياز از مال و ثروت
نمى داند معمولا هنگامى كه آن را از دست مى دهد اندوهناك مى گردد و براى آينده خود
نگران مى شود، زيرا نمى داند در آينده وضع او چگونه خواهد بود، و همين امر در
بسيارى از مواقع مانع انفاق مى گردد، مگر آنها كه از يك سو به وعده هاى الهى ايمان
داشته باشند و از سوى ديگر آثار اجتماعى انفاق را بدانند،
چنين افرادى از انفاق در راه خدا خوف و وحشتى از آينده ندارند و به خاطر از دست
دادن قسمتى از ثروت خود اندوهگين نمى شوند، زيرا مى دانند در مقابل چيزى كه از دست
داده اند به مراتب بيشتر، از فضل پروردگار و از بركات فردى و اجتماعى و اخلاقى آن
در اين جهان و آن جهان بهره مند خواهند شد.
آيه و ترجمه
الذين ياكلون الربوا لا يقومون الا كما يقوم الذى يتخبطه الشيطان من المس ذلك بانهم
قالوا انما البيع مثل الربوا و احل الله البيع و حرم الربوا فمن جاءه موعظة من ربه
فانتهى فله ما سلف و امره الى الله و من عاد فاولئك اصحاب النار هم فيها خالدون
(275)
يمحق الله الربوا و يربى الصدقات و الله لا يحب كل كفار اثيم(276)
ان الذين امنوا و عملوا الصالحات و اقاموا الصلوة و اتوا الزكوة لهم اجرهم عند ربهم
و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون
(277)
|
ترجمه :
275 - كسانى كه ربا مى خورند، (در قيامت ) بر نمى خيزند مگر مانند كسى كه بر اثر
تماس شيطان ، ديوانه شده (و نمى تواند تعادل خود را حفظ كند، گاهى زمين مى خورد،
گاهى به پا مى خيزد).اين ، به خاطر آن است كه گفتند: داد و ستد هم مانند ربا است (و
تفاوتى ميان آن دو نيست ). در حالى كه خدا بيع را حلال كرده ، و ربا را حرام !
(زيرا فرق ميان اين دو، بسيار است ). و اگر كسى اندرز الهى به او رسد، و (از ربا
خوارى ) خوددارى كند، سودهايى كه در سابق ( قبل از نزول حكم تحريم ) به دست آورده ،
مال اوست ، (و اين حكم ، گذشته را شامل نمى گردد،) و كار او به خدا واگذار مى شود،
(و گذشته او را خواهد بخشيد). اما كسانى كه باز گردند (و بار ديگر مرتكب اين گناه
شوند)، اهل آتش اند؛ و هميشه در آن
مى مانند.
276 - خداوند، ربا را نابود مى كند، و صدقات را افزايش مى دهد! و خداوند، هيچ انسان
ناسپاس گنهكارى را دوست نمى دارد.
277 - كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند و نماز را بر پا داشتند و
زكات را پرداختند، اجرشان نزد پروردگارشان است ، و نه ترسى بر آنهاست ، و نه غمگين
مى شوند.
تفسير:
رباخوارى نقطه مقابل انفاق
به دنبال بحث درباره انفاق در راه خدا و بذل مال براى حمايت از نيازمندان در اين
آيات از مساله رباخوارى كه درست بر ضد انفاق است ، سخن مى گويد و در حقيقت هدف آيات
گذشته را تكميل مى كند، زيرا رباخوارى موجب افزايش فقر در جامعه و تراكم ثروت در
دست عدهاى محدود و محروميت اكثر افراد اجتماع است ، انفاق سبب پاكى دل و طهارت نفوس
و آرامش جامعه ، و رباخوارى سبب پيدايش بخل و كينه و نفرت و ناپاكى است .
اين آيات با شدت تمام ، ممنوعيت حكم ربا را شرح مى دهد ولى از لحن آن پيدا است كه
قبل از آن درباره ربا گفتگوهايى شده است و با توجه به تاريخ نزول سوره هاى قرآن ،
مطلب همين گونه است .
زيرا در سوره روم كه طبق ترتيب نزول قرآن سيامين سوره اى است كه در مكه نازل شده
سخن از ربا به ميان آمده و در هيچ يك از سوره هاى مكى غير از آن به مطلبى درباره
ربا برخورد نمى كنيم ولى در اين سوره كلام درباره ربا تنها به صورت اندرز اخلاقى
آمده و مى فرمايد: رباخوارى در پيشگاه پروردگار كار پسنديدهاى نيست و ما آتيتم من
ربا ليربوا فى اموال الناس فلا يربوا عند الله
از نظر افراد كوتاه بين ممكن است ثروت به وسيله رباخوارى زياد گردد اما در پيشگاه
خداوند چيزى بر آن افزوده نخواهد شد.
سپس بعد از هجرت در سه سوره ديگر از سوره هايى كه در مدينه نازل شده بحث از ربا به
ميان آمده است كه به ترتيب عبارتند از سوره بقره - آل عمران - نساء - گر چه سوره
بقره قبل از آل عمران نازل شده اما بعيد نيست كه خصوص آيه 130 سوره آل عمران كه حكم
صريح تحريم ربا را بيان مى كند قبل از سوره بقره و آيات فوق نازل شده باشد.
به هر حال اين آيه و ساير آيات مربوط به ربا هنگامى نازل شد كه رباخوارى با شدت هر
چه تمامتر در مكه و مدينه و جزيره عربستان رواج داشت ، و يكى از عوامل مهم زندگى
طبقاتى و ناتوانى شديد طبقه زحمتكش و طغيان اشراف بود و لذا مبارزه قرآن با ربا بخش
مهمى از مبارزات اجتماعى اسلام را تشكيل مى دهد.
با توجه به اين نكته به تفسير آيه باز مى گرديم : نخست در يك تشبيه گويا و رسا، حال
رباخواران را مجسم مى سازد، مى فرمايد: كسانى كه ربا مى خورند، بر نمى خيزند مگر
مانند كسى كه بر اثر تماس شيطان با او ديوانه شده و نمى تواند تعادل خود را حفظ
كند، گاه به زمين مى خورد و گاه بر مى خيزد (الذين ياكلون الربوا لا يقومون الا كما
يقوم الذى يتخبطه الشيطان من المس ).
در اين جمله شخص رباخوار، تشبيه به آدم مصروع يا ديوانه بيمار گونه اى شده كه به
هنگام راه رفتن قادر نيست تعادل خود را حفظ كند و به طور صحيح گام بر دارد.
آيا منظور ترسيم حال آنان در قيامت و به هنگام ورود در صحنه رستاخيز
است ؟ يعنى آنها به هنگام ورود در عرصه محشر به شكل ديوانگان و مصروعان محشور مى
شوند؟
اكثر مفسران اين احتمال را پذيرفته اند.
ولى بعضى مى گويند منظور تجسم حال آنها در زندگى اين دنيا است ، زيرا عمل آنها
همچون ديوانگان است ، آنها فاقد تفكر صحيح اجتماعى هستند و حتى نمى توانند منافع
خود را در نظر بگيرند و مسائلى مانند تعاون ، همدردى ، عواطف انسانى ، نوع دوستى
براى آنها، مفهومى ندارد و پرستش ثروت آن چنان چشم عقل آنها را كور كرده كه نمى
فهمند استثمار طبقات زير دست ، و غارت كردن دسترنج آنان بذر دشمنى را در دلهاى آنها
مى پاشد، و به انقلابها و انفجارهاى اجتماعى كه اساس مالكيت را به خطر مى افكند
منتهى مى شود، و در اين صورت امنيت و آرامش در چنين اجتماعى وجود نخواهد داشت ،
بنابراين او هم نمى تواند راحت زندگى كند، پس مشى او مشى ديوانگان است .
اما از آنجا كه وضع انسان در جهان ديگر تجسمى از اعمال او در اين جهان است ممكن است
آيه اشاره به هر دو معنى باشد، آرى رباخواران كه قيامشان در دنيا بيرويه و غير
عاقلانه و آميخته با ثروت اندوزى جنون آميز است ، در جهان ديگر نيز بسان ديوانگان
محشور مى شوند.
جالب اينكه در روايات معصومين (عليهمالسلام ) به هر دو قسمت اشاره شده است در
روايتى در تفسير آيه مى خوانيم كه امام صادق (عليه السلام ) فرمود: آكل الربا لا
يخرج من الدنيا حتى يتخبطه الشيطان يعنى ، رباخوار از دنيا بيرون نمى رود مگر اين
كه به نوعى از جنون مبتلا خواهد شد.
و در روايت ديگر براى مجسم ساختن حال رباخواران شكمباره كه تنها به
فكر منافع خويشاند و ثروتشان وبال آنها خواهد شد از پيامبر (صلى الله عليه و آله و
سلم ) چنين نقل شده كه فرمود: هنگامى كه به معراج رفتم دسته اى را ديدم بحدى شكم
آنان بزرگ بود كه هر چه جديت مى كردند برخيزند و راه روند، براى آنان ممكن نبود، و
پى در پى به زمين مى خوردند از جبرئيل سوال كردم اينها چه افرادى هستند و جرمشان
چيست ؟
جواب داد: اينها رباخواران هستند.
حديث اول حالت آشفتگى انسان را در اين جهان منعكس مى سازد و حديث دوم حالات
رباخواران در صحنه قيامت را بيان مى كند و هر دو مربوط به يك حقيقت است ، همانطور
كه افراد پرخور، فربهى زننده و بيرويهاى پيدا مى كنند، ثروتمندانى كه از راه
رباخوارى فربه مى شوند نيز زندگى اقتصادى نا سالمى دارند كه وبال آنها است .
سؤ ال :
در اينجا سوالى پيش مى آيد و آن اين است كه آيا سرچشمه جنون و صرع از شيطان است كه
در آيه بالا به آن اشاره شده است با اين كه مى دانيم صرع و جنون از بيمارى هاى
روانى هستند و غالبا عوامل شناخته شده اى دارند.
پاسخ :
جمعى معتقد هستند كه تعبير مس شيطان كنايه از بيمارى روانى و جنون است و اين تعبير
در ميان عرب معمول بوده نه اينكه واقعا شيطان تاثيرى در روح انسان بگذارد ولى هيچ
بعيد نيست كه بعضى از كارهاى شيطانى و اعمال بيرويه و نادرست سبب يك نوع جنون
شيطانى گردد، يعنى به دنبال آن اعمال ، شيطان در شخص اثر بگذارد و تعادل روانى او
را بر هم زند از اين گذشته اعمال شيطانى و نادرست هنگامى كه روى هم متراكم گردد اثر
طبيعى آن از دست رفتن حس
تشخيص صحيح و قدرت بر تفكر منطقى مى باشد.
سپس به گوشهاى از منطق رباخواران اشاره كرده ، مى فرمايد: اين به خاطر آن است كه
آنها گفتند: بيع هم مانند ربا است و تفاوتى ميان اين دو نيست (ذلك بانهم قالوا انما
البيع مثل الربوا).
يعنى هر دو از انواع مبادله است كه با رضايت طرفين انجام مى شود.
ولى قرآن در پاسخ آنها مى گويد: چگونه اين دو ممكن است يكسان باشد حال آنكه خداوند
بيع را حلال كرده و ربا را حرام (و احل الله البيع و حرم الربوا).
مسلما اين تفاوت ، دليل و فلسفه اى داشته كه خداوند حكيم ، به خاطر آن چنين حكمى را
صادر كرده است ، قرآن در اين باره توضيح بيشترى نداده و شايد به خاطر وضوح آن بوده
است ، زيرا:
اولا- در خريد و فروش معمولى هر دو طرف به طور يكسان در معرض سود و زيان هستند،
گاهى هر دو سود مى كنند و گاهى هر دو زيان ، گاهى يكى سود و ديگرى زيان مى كند در
حالى كه در معاملات ربوى رباخوار هيچگاه زيان نمى بيند و تمام زيانهاى احتمالى بر
دوش طرف مقابل سنگينى خواهد كرد و به همين دليل است كه موسسات ربوى روز به روز
وسيعتر و سرمايه دارتر مى شوند و در برابر تحليل رفتن طبقات ضعيف بر حجم ثروت آنها
دائما افزوده مى شود.
ثانيا- در تجارت و خريد و فروش معمولى طرفين در مسير توليد و مصرف گام بر مى دارند
در صورتى كه رباخوار هيچ عمل مثبتى در اين زمينه ندارد.
ثالثا- با شيوع رباخوارى سرمايه ها در مسيرهاى ناسالم مى افتد و پايه هاى اقتصاد كه
اساس اجتماع است متزلزل مى گردد، در حالى كه تجارت صحيح موجب گردش سالم ثروت است .
رابعا- رباخوارى منشا دشمنيها و جنگهاى طبقاتى است ، در حالى كه
تجارت صحيح چنين نيست و هرگز جامعه را به زندگى طبقاتى و جنگهاى ناشى از آن سوق نمى
دهد.
سپس راه را به روى توبه كاران باز گشوده ، مى فرمايد: هر كس اندرز الهى به او رسد و
(از رباخوارى ) خوددارى كند، سودهايى كه در سابق (قبل از حكم تحريم ربا) به دست
آورده مال او است و كار او به خدا واگذار مى شود و گذشته او را خدا خواهد بخشيد
(فمن جاءه موعظة من ربه فانتهى فله ما سلف و امره الى الله ).
اما كسانى كه (به خيره سرى ادامه دهند) و باز گردند (و اين گناه را همچنان ادامه
دهند) آنها اهل دوزخاند و جاودانه در آن مى مانند (و من عاد فاولئك اصحاب النار هم
فيها خالدون ).
در جمله قبل تصريح شده بود كه اين قانون مانند هر قانون ديگر گذشته را شامل نمى
شود، و به اصطلاح عطف به ما سبق نمى گردد، زيرا اگر قوانين بخواهد زمان قبل از
تشريع خود را شامل شود، مشكلات فراوانى در زندگى مردم به وجود مى آيد، به همين دليل
هميشه قوانين از زمانى كه رسميت مى يابد اجرا مى شود.
البته معنى اين سخن آن نيست كه اگر رباخواران طلب هايى از افراد داشتند مى توانستند
بعد از نزول آيه چيزى بيش از سرمايه خود از آنها بگيرند، بلكه منظور اين است
سودهايى كه قبل از نزول آيه گرفته اند بر آنها مباح شده است .
جمله و امره الى الله گر چه ظاهرش اين است كه آينده اين گونه افراد از نظر عفو و
مجازات روشن نيست ، بلكه بسته به لطف الهى است ، ولى با توجه به جمله قبل از آن
(فله ما سلف )، معلوم مى شود كه منظور همان عفو است ، گويا اهميت گناه ربا سبب شده
است كه حتى حكم عفو درباره كسانى كه قبل از نزول آيه دست به اين كار زده اند به طور
صريح گفته نشود.
در معنى اين جمله ، احتمالات ديگرى نيز داده اند كه چون بر خلاف ظاهر
بود از نقل آن صرف نظر شد.
در پايان اين آيه اشاره به عذاب جاويدان شده بود، با اينكه مى دانيم چنين عذابى
مخصوص كفار است ، نه افراد با ايمان گنهكار، گويا اين تعبير اشاره به آن است كه
رباخواران كه اصرار بر ربا دارند، ايمان درستى ندارند، چرا كه با اين قانون مسلم
الهى كه مخالفت با آن ، همچون جنگ با خداوند است به مخالفت برخاستند و يا اينكه
رباخوارى مستمر و دائم سبب مى شود كه آنها بدون ايمان از دنيا بروند و عاقبتشان
تيره و تار گردد.
اين احتمال نيز وجود دارد كه خلود در اينجا مانند آيه 93 سوره نساء كه حكم عذاب
جاودان و خلود را درباره قاتلان افراد بى گناه ذكر كرده به معنى مجازات طولانى باشد
نه ابدى و جاويدان .
در آيه بعد مقايسه اى بين ربا و انفاق در راه خدا مى كند، مى فرمايد: خداوند ربا را
نابود مى كند و صدقات را افزايش مى دهد (يمحق الله الربوا و يربى الصدقات ).
سپس مى افزايد: خداوند هيچ انسان بسيار ناسپاس گنهكار را (كه آن همه بركات انفاق را
فراموش كرده و به سراغ آتش سوزان رباخوارى ميرود) دوست نمى دارد (و الله لا يحب كل
كفار اثيم ).
محق به معنى نقصان و نابودى تدريجى است ، و ربا نمو و رشد تدريجى است از آنجا كه
رباخوار به وسيله ثروتى كه در دست دارد حاصل دسترنج طبقه زحمتكش را جمع مى كند و
گاه با اين وسيله به هستى و زندگى آنان خاتمه مى دهد
و يا لااقل بذر دشمنى و كينه در دل آنان مى پاشد به طورى كه تدريجا تشنه خون
رباخوار مى گردند و جان و مالش را در معرض خطر قرار مى دهند.
قرآن مى گويد: خدا سرمايه هاى ربوى را به نابودى سوق مى دهد اين نابودى تدريجى كه
براى افراد رباخوار هست براى اجتماع رباخوار نيز مى باشد.
در مقابل ، كسانى كه با عواطف انسانى و دلسوزى در اجتماع گام مى نهند و از سرمايه و
اموالى كه تحت اختيار دارند انفاق كرده و در رفع نيازمنديهاى مردم مى كوشند، با
محبت و عواطف عمومى مواجه مى گردند و سرمايه آنها نه تنها در معرض خطر نيست بلكه با
همكارى عمومى ، رشد طبيعى خود را مى نمايد اين است كه قرآن مى گويد و انفاقها را
افزايش مى دهد.
اين حكم در فرد و اجتماع يكى است ، در اجتماعى كه به نيازمنديهاى عمومى رسيدگى شود
قدرت فكرى و جسمى طبقه زحمتكش و كارگر كه اكثريت اجتماع را تشكيل مى دهد بكار مى
افتد و به دنبال آن يك نظام صحيح اقتصادى كه بر پايه همكارى عمومى و بهره گيرى عموم
استوار است به وجود مى آيد.
كفار (از ماده كفور بر وزن فجور) به كسى گويند كه بسيار ناسپاس و كفران كننده باشد
و اثيم كسى است كه گناه زياد مرتكب مى شود.
جمله فوق مى گويد: رباخواران نه تنها با ترك انفاق و قرض الحسنه و صرف مال در راه
نيازمنديهاى عمومى شكر نعمتى كه خداوند به آنها ارزانى داشته به جا نمى آورند بلكه
آن را وسيله هر گونه ظلم و ستم و گناه و فساد قرار مى دهند و طبيعى است كه خدا چنين
كسانى را دوست نمى دارد.
و در آخرين آيه مورد بحث سخن از گروه با ايمانى مى گويد كه درست نقطه مقابل
رباخوارانند، مى فرمايد: كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند و زكات را
پرداختند اجر و پاداششان نزد خدا است ، نه ترسى بر آنان است و نه
غمگين مى شوند (ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات و اقاموا الصلوة و آتوا الزكوة لهم
اجرهم عند ربهم و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون ).
|