تفسير نمونه جلد ۲

جمعي از فضلا

- ۷ -


3 - هزينه زندگى مادر از نظر غذا و لباس در دوران شير دادن بر عهده پدر نوزاد است تا مادر با خاطرى آسوده بتواند فرزند را شير دهد لذا در ادامه آيه مى فرمايد: (و بر آن كسى كه فرزند براى او متولد شده (پدر) لازم است ، خوراك و پوشاك مادران را به طور شايسته بپردازد) (و على المولود له رزقهن و كسوتهن بالمعروف ).
در اينجا تعبير به (المولود له ) (كسى كه فرزند براى او متولد شده ) به جاى تعبير به (اب - والد) (پدر) قابل توجه است ، گوئى مى خواهد عواطف پدر را در راه انجام وظيفه مزبور، بسيج كند، يعنى اگر هزينه كودك و مادرش در اين موقع بر عهده
مرد گذارده شده به خاطر اين است كه فرزند او و ميوه دل او است ، نه يك فرد بيگانه .
توصيف به (معروف ) (به طور شايسته ) نشان مى دهد كه پدران در مورد لباس و غذاى مادر، بايد آنچه شايسته و متعارف و مناسب حال او است را در نظر بگيرند، نه سختگيرى كنند و نه اسراف .
و براى توضيح بيشتر مى فرمايد: (هيچ كس موظف نيست بيش از مقدار توانائى خود را انجام دهد) (لا تكلف نفس الا وسعها).
بنابراين هر پدرى به اندازه توانائى خود وظيفه دارد، بعضى اين جمله را به منزله علت براى اصل حكم دانسته اند، و بعضى به عنوان تفسير حكم سابق ، (و هر دو در نتيجه يكى است ).
4 - سپس به بيان حكم مهم ديگرى پرداخته ، مى فرمايد: (نه مادر (به خاطر اختلاف با پدر) حق دارد به كودك ضرر زند، و نه پدر) به خاطر اختلاف با مادر (لا تضار والدة بولدها و لا مولود له بولده ).
يعنى ، هيچ يك از اين دو حق ندارند سرنوشت كودك را وجه المصالحه اختلافات خويش قرار دهند، و بر جسم و روح نوزاد، ضربه وارد كنند.
مردان نبايد حق حضانت و نگاهدارى مادران را با گرفتن كودكان در دوران شيرخوارگى از آنها پايمال كنند، كه زيانش به فرزند رسد و مادران نيز نبايد از اين حق شانه خالى كرده و به بهانه هاى گوناگون از شير دادن كودك خوددارى كرده يا پدر را از ديدار فرزندش محروم سازند.
اين احتمال نيز در تفسير آيه داده شده است كه منظور آن است كه نه پدر مى تواند حق زناشويى زن را به خاطر ترس از باردار شدن و در نتيجه زيان ديدن شير خوار، سلب كند، و نه مادر مى تواند شوهر را از اين حق به همين دليل باز دارد.
ولى تفسير اول با ظاهر آيه سازگارتر است .
تعبير به (ولدها) و (ولده ) نيز براى تشويق پدران و مادران به رعايت حال كودكان شير خوار است ، به اضافه نشان مى دهد كه نوزاد متعلق به هر دو مى باشد، نه مطابق رسوم جاهليت كه فرزند را فقط متعلق به پدر مى دانستند و براى مادر هيچ سهمى قائل نبودند.
5 - سپس به حكم ديگرى مربوط به بعد از مرگ پدر مى پردازد، مى فرمايد: (و بر وارث او نيز لازم است اين كار را انجام دهد) (و على الوارث مثل ذلك ).
يعنى : آنها بايد نيازهاى مادر را در دورانى كه به كودك شير مى دهد تامين كنند - در اينجا بعضى احتمالات ديگر در تفسير آيه داده شده كه ضعيف به نظر مى رسد.
6 - در ادامه آيه ، سخن از مساله باز داشتن كودك از شير به ميان آمده و اختيار آن را به پدر و مادر واگذاشته ، هر چند در جمله هاى سابق زمانى براى شير دادن كودك تعيين شده بود، ولى پدر و مادر با توجه به وضع جسمى و روحى او، و توافق با يكديگر مى توانند كودك را در هر موقع مناسب از شير باز دارند، مى فرمايد: (اگر آن دو با رضايت و مشورت يكديگر بخواهند كودك را (زودتر از دو سال يا بيست و يك ماه ) از شير باز گيرند گناهى بر آنها نيست ) (فان ارادا فصالا عن تراض منهما و تشاور فلا جناح عليهما).
در واقع پدر و مادر بايد مصالح فرزند را در نظر بگيرند و با هم فكرى و توافق و به تعبير قرآن تراضى و تشاور، براى باز گرفتن كودك از شير برنامه اى تنظيم كنند، و در اين كار از كشمكش و مشاجره و پرداختن به مصالح خود و پايمال كردن مصالح كودك به پرهيزند.
7 - گاه مى شود كه مادر از حق خود در مورد شير دادن و حضانت و
نگاهدارى فرزند خود دارى مى كند و يا به راستى مانعى براى او پيش مى آيد، در اين صورت بايد راه چاره اى انديشيد و لذا در ادامه آيه مى فرمايد: (اگر (با عدم توانائى يا عدم موافقت مادر) خواستيد دايه اى براى فرزندان خود بگيريد، گناهى بر شما نيست ، هر گاه حق گذشته مادر را بطور شايسته بپردازيد) (و ان اردتم ان تسترضعوا اولادكم فلا جناح عليكم اذا سلمتم ما آتيتم بالمعروف ).
در تفسير جمله (اذا سلمتم ما آتيتم بالمعروف )، نظرات گوناگونى از سوى مفسران اظهار شده ، گروهى تفسير بالا را پذيرفته اند كه انتخاب دايه به جاى مادر، پس از رضايت طرفين ، بى مانع است مشروط بر اينكه اين امر سبب از بين رفتن حقوق مادر، نسبت به گذشته نشود، بلكه حق او نسبت به مدتى كه شير مى دهد طبق عادت پرداخته شود.
در حالى كه بعضى آن را ناظر به حق دايه دانسته اند و گفته اند بايد حق او طبق عرف عادت پرداخت شود، بعضى نيز گفته اند منظور از اين جمله توافق پدر و مادر در مساله انتخاب دايه است .
و بنابراين تاكيدى مى شود بر جمله قبل ، ولى اين تفسير ضعيف به نظر مى رسد و صحيحتر همان تفسير اول و دوم مى باشد و مرحوم طبرسى تفسير اول را ترجيح داده است .
و در پايان آيه به همگان هشدار مى دهد كه (تقواى الهى پيشه كنيد و بدانيد خدا به آنچه انجام مى دهيد بينا است ) (و اتقوا الله و اعلموا ان الله بما تعملون بصير).
مبادا كشمكش ميان مرد و زن ، روح انتقامجويى را در آنها زنده كند و سرنوشت يكديگر و يا كودكان مظلوم را به خطر اندازند، همه بايد بدانند خدا دقيقا مراقب اعمال آنها است .
اين احكام دقيق و حساب شده و هشدارهاى آميخته به آن به خوبى نشان مى دهد كه اسلام تا چه حد براى حقوق كودكان و همچنين مادران اهميت قائل
شده است و رعايت حد اكثر عدالت را در اين زمينه سفارش مى كند، آرى اسلام بر خلاف آنچه در دنياى ستمكاران وجود دارد كه حقوق ضعيفان هميشه پايمال مى شود، حد اكثر اهميت را به حفظ حقوق آنان داده است .
آيه و ترجمه


و الذين يتوفون منكم و يذرون أ زوجا يتربصن بأ نفسهن أ ربعة أ شهر و عشرا فإ ذا بلغن أ جلهن فلا جناح عليكم فيما فعلن فى أ نفسهن بالمعروف و الله بما تعملون خبير (234) و لا جناح عليكم فيما عرضتم به من خطبة النساء أ و أ كننتم فى أ نفسكم علم الله أ نكم ستذكرونهن و لكن لا تواعدوهن سرا إ لا أ ن تقولوا قولا معروفا و لا تعزموا عقدة النكاح حتى يبلغ الكتب أ جله و اعلموا أ ن الله يعلم ما فى أ نفسكم فاحذروه و اعلموا أ ن الله غفور حليم (235)


ترجمه :
234 - و كسانى كه از شما ميميرند و همسرانى باقى ميگذارند، بايد چهار ماه و ده روز، انتظار بكشند (و عده نگه دارند)! و هنگامى كه به آخر مدتشان رسيدند، گناهى بر شما نيست كه هر چه ميخواهند، درباره خودشان به طور شايسته انجام دهند (و با مرد دلخواه خود، ازدواج كنند).
و خدا به آنچه عمل مى كنيد، آگاه است .
235 - و گناهى بر شما نيست كه به طور كنايه ، (از زنانى كه همسرانشان مردهاند) خواستگارى كنيد، و يا در دل تصميم بر اين كار بگيريد (بدون اينكه آن را اظهار كنيد).
خداوند ميدانست شما به ياد آنها خواهيد افتاد، (و با خواسته طبيعى شما به شكل معقول ، مخالف نيست ،) ولى پنهانى با آنها قرار زناشويى نگذاريد، مگر اينكه به طرز پسنديدهاى (به طور كنايه ) اظهار كنيد! (ولى در هر حال ،) اقدام به ازدواج ننماييد، تا عده آنها سر آيد! و بدانيد خداوند آنچه را در دل داريد، مى داند! از مخالفت او به پرهيزيد و بدانيد خداوند، آمرزنده و بردبار است (و در مجازات بندگان ، عجله نمى كند)!
تفسير:
خرافاتى كه زنان را بيچاره مى كرد!
يكى از مسائل و مشكلات اساسى زنان ازدواج بعد از مرگ شوهراست ، از آنجا كه ازدواج فورى زن با همسر ديگر بعد از مرگ شوهر با محبت و دوستى و حفظ احترام شوهر سابق و تعيين به خالى بودن رحم از نطفه همسر پيشين سازگار نيست و به علاوه موجب جريحهدار ساختن عواطف بستگان متوفى است ، آيه فوق ازدواج مجدد زنان را مشروط به عده نگه داشتن به مدت چهار ماه و ده روز ذكر كرده است
رعايت حريم زندگانى زناشويى حتى بعد از مرگ با همسر موضوعى است فطرى و لذا هميشه در قبائل مختلف آداب و رسوم گوناگونى براى اين منظور بوده است گر چه گاهى در اين رسوم آن چنان افراط مى كردند كه عملا زنان را در بنبست و اسارت قرار ميدادند و گاهى جنايت آميزترين كارها را در مورد او مرتكب مى شدند به عنوان نمونه : بعضى از قبائل پس از مرگ شوهر زن را آتش زده و يا بعضى او را با مرد دفن مى كردند، برخى زن را براى هميشه از ازدواج مجدد محروم ساخته و گوشهنشين مى كردند و در پارهاى از قبائل زنها موظف بودند مدتى كنار قبر شوهر زير خيمه سياه و چركين با لباسهاى مندرس و كثيف دور از هر گونه آرايش و زيور و حتى شستشو به سر برده و بدين وضع شب و روز خود را بگذرانند.
آيه فوق بر تمام اين خرافات و جنايات خط بطلان كشيده و به زنان بيوه اجازه مى دهد بعد از نگاهدارى عده و حفظ حريم زوجيت گذشته اقدام به ازدواج كنند، مى فرمايد: كسانى كه از شما ميميرند و همسرانى از خود باقى ميگذارند، آنها بايد چهار ماه و ده روز انتظار بكشند و هنگامى كه مدتشان سر آمد، گناهى بر
شما نيست كه هر چه ميخواهند درباره خودشان به طور شايسته انجام دهند و با مرد دلخواه خود ازدواج كنند. (و الذين يتوفون منكم و يذرون ازواجا يتربصن بانفسهن اربعة اشهر و عشرا فاذا بلغن اجلهن فلا جناح عليكم فيما فعلن فى انفسهن بالمعروف ).
و از آنجا كه گاه اولياء و بستگان زن ، دخالت هاى بى موردى در كار او مى كنند و يا منافع خويش را در ازدواج آينده زن در نظر ميگيرند، در پايان آيه خداوند به همه هشدار مى دهد و مى فرمايد: خداوند از هر كارى كه انجام مى دهيد آگاه است و هر كس را به جزاى اعمال نيك و بد خود ميرساند (و الله بما تعملون خبير).
جمله ( لا جناح عليكم فيما فعلن فى انفسهن بالمعروف ) با توجه به اينكه مخاطب ، مردان فاميل هستند، نشان مى دهد كه گوئى آزاد گذاشتن زن را بعد از مرگ شوهر، براى خود گناه ميدانستند و به عكس ‍ تضييق و سختگيرى را وظيفه ميشمردند، اين آيه به وضوح مى گويد آنها را آزاد بگذاريد و هيچ گناهى بر شما نيست (در ضمن از اين تعبير استفاده مى شود كه ولايت پدر و جد نيز در اينجا ساقط است ) ولى به زنان نيز يادآورى مى كند كه آنها از آزادى خود سوء استفاده نكنند و به طور شايسته (بالمعروف ) براى انتخاب شوهر جديد، اقدام نمايند.
طبق رواياتى كه از پيشوايان اسلام به ما رسيده است زنان موظفند در اين مدت شكل سوگوارى خود را حفظ كنند، يعنى مطلقا آرايش نكنند، ساده باشند و البته فلسفه نگاهدارى اين چنين عدهاى نيز همين را ايجاب مى كند.
اسلام زنان را بحدى از آداب و رسوم خرافى دوران جاهلى نجات داد كه برخى پنداشتند حتى در همين مدت كوتاه عده هم مى توانند ازدواج كنند، يكى از همين زنان كه چنين ميپنداشت ، روزى خدمت پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمد و مى خواست اجازه براى ازدواج مجدد بگيرد، از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) سئوال كرد آيا اجازه مى دهيد سرمه كشيده و خود را آرايش دهم ؟
حضرت فرمود: شما زنان موجودات عجيبى هستيد! تا قبل از اسلام عده
وفات را در سختترين شرايط و گاه تا آخر عمر ميگذرانديد در حالى كه به خود حتى حق شستشو هم نميداديد اينك كه اسلام براى حرمت خانواده و رعايت حق زوجيت به شما دستور داده مدت كوتاهى ساده بسر بريد طاقت نمى آوريد.
جالب توجه اين كه در احكام اسلامى در مورد عده به اين معنى تصريح شده كه اگر هيچ گونه احتمالى در مورد باردارى زن در ميان نباشد باز بايد زنانى كه همسرانشان وفات يافتهاند عده نگاهدارند.
و نيز به همين دليل آغاز عده مرگ شوهر نيست بلكه موقعى است كه خبر مرگ شوهر به زن مى رسد هر چند بعد از ماهها باشد، و اين خود ميرساند كه تشريع اين حكم قبل از هر چيز به خاطر حفظ احترام و حريم زوجيت است ، اگر چه مساله باردارى احتمالى زن در اين قانون مسلما مورد توجه بوده است .
آيه بعد به يكى از احكام مهم زنانى كه در عده هستند (به تناسب بحثى كه درباره عده وفات گذشت ) اشاره كرده ، مى فرمايد: گناهى بر شما نيست كه از روى كنايه (از زنانى كه در عده وفات هستند) خواستگارى كنيد، و يا در دل تصميم داشته باشيد، خدا ميدانست شما به ياد آنها خواهيد افتاد، ولى با آنها در تنهائى با صراحت وعده ازدواج نگذاريد، مگر اينكه به طرز شايسته اى (با كنايه ) اظهار كنيد (و لا جناح عليكم فيما عرضتم به من خطبة النساء او اكننتم فى انفسكم علم الله انكم ستذكرونهن و لكن لا تواعدوهن سرا الا ان تقولوا قولا معروفا).
اين دستور در واقع براى آن است كه هم حريم ازدواج سابق حفظ شده باشد و هم زنان بيوه ، از حق تعيين سرنوشت آينده خود محروم نگردند، دستورى كه هم عادلانه است و هم توأ م با حفظ احترام طرفين .
در حقيقت اين يك امر طبيعى است كه با فوت شوهر، زن به سرنوشت آينده
خود فكر مى كند و مردانى نيز ممكن است - به خاطر شرايط سهلتر كه زنان بيوه دارند - در فكر ازدواج با آنان باشند، از طرفى بايد حريم زوجيت سابق نيز حفظ شود، آنچه در بالا آمد، دستور حساب شدهاى است كه همه اين مسائل در آن رعايت شده است .
جمله (و لكن لا تواعدوهن سرا) ميفهماند كه علاوه بر لزوم خوددارى از خواستگارى آشكار، نبايد در خفا و پنهانى ، با چنين زنانى در مدت عده ملاقات كرد و با صراحت خواستگارى نمود، مگر اينكه صحبت به گونه اى باشد كه با آداب اجتماعى و موضوع مرگ شوهر سازش داشته باشد يعنى در پرده و با كنايه صورت گيرد.
تعبير به (عرضتم ) از ماده (تعريض )، به گفته راغب در مفردات ، به معنى سخنى است كه تاب دو معنى داشته باشد، راست و دروغ يا ظاهر و باطن .
و به گفته مفسر بزرگوار مرحوم (طبرسى ) در (مجمع البيان )، تعريض ضد تصريح است ، در اصل از عرض گرفته شده كه به معنى كناره و گوشه چيزى است .
در روايات اسلامى در تفسير اين آيه براى خواستگارى كردن به طور سربسته و به اصطلاح قرآن (قول معروف ) مثالهايى ذكر شده به عنوان نمونه در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه فرمود: قول معروف اين است كه مثلا مرد به زن مورد نظرش بگويد: انى فيك لراغب و انى للنساء لمكرم ، فلا تسبقينى بنفسك ؛ (من به تو علاقه دارم زنان را گرامى ميدارم ، در مورد كار خود از من پيشى مگير).
همين مضمون يا شبيه به آن در كلمات بسيارى از فقهاء آمده است .
نكته قابل توجه اينكه گر چه آيه فوق ، بعد از آيه عده وفات قرار گرفته ، ولى فقهاء تصريح كرده اند كه حكم بالا، مخصوص عده وفات نيست بلكه شامل غير آن
نيز مى شود.
مرحوم صاحب (حدائق )، فقيه و محدث معروف ، مى گويد: اصحاب ما تصريح كرده اند كه تعريض و كنايه نسبت به خواستگارى در مورد زنى كه در عده رجعى است ، حرام است ، اما نسبت به زن مطلقه غير رجعيه هم از سوى شوهرش و هم از سوى ديگران جايز است ، ولى تصريح به آن براى هيچكدام جايز نيست ...
اما در عده بائن ، تعريض از ناحيه شوهر و ديگران جايز است ولى تصريح تنها از سوى شوهر جايز است نه ديگرى - شرح بيشتر اين موضوع را در كتب فقهى مخصوصا در ادامه كلام صاحب حدائق مطالعه فرمائيد.
سپس در ادامه آيه مى فرمايد: (ولى در هر حال ) عقد نكاح را نبنديد تا عده آنها به سر آيد (و لا تعزموا عقدة النكاح حتى يبلغ الكتاب اجله ).
و به طور مسلم اگر كسى در عده ، عقد ازدواج ببندد باطل است ، بلكه اگر آگاهانه اين كار را انجام دهد سبب مى شود كه آن زن براى هميشه نسبت به او حرام گردد.
و به دنبال آن مى فرمايد: بدانيد خداوند آنچه را در دل داريد مى داند از مخالفت او به پرهيزيد و بدانيد كه خداوند آمرزنده داراى حلم است و در مجازات بندگان عجله نميكند (و اعلموا ان الله يعلم ما فى انفسكم فاحذروه و اعلموا ان الله غفور حليم ).
و به اين ترتيب خداوند از تمام نيات و اعمال بندگانش آگاه است و متخلفان را به سرعت مجازات نمى كند
(لا تعزموا) از ماده (عزم ) به معنى قصد است ، و هنگامى كه مى فرمايد: و لا تعزموا عقدة النكاح ، در واقع نهى از انجام عقد ازدواج به صورت مؤ كد است ، يعنى حتى نيت چنين كارى را در زمان عده نكنيد.
آيه و ترجمه


لا جناح عليكم إ ن طلقتم النساء ما لم تمسوهن أ و تفرضوا لهن فريضة و متعوهن على الموسع قدره و على المقتر قدره متعا بالمعروف حقا على المحسنين (236) و إ ن طلقتموهن من قبل أ ن تمسوهن و قد فرضتم لهن فريضة فنصف ما فرضتم إ لا أ ن يعفون أ و يعفوا الذى بيده عقدة النكاح و أ ن تعفوا أ قرب للتقوى و لا تنسوا الفضل بينكم إ ن الله بما تعملون بصير (237)


ترجمه :
236 - اگر زنان را قبل از آميزش جنسى يا تعيين مهر، (به عللى ) طلاق دهيد، گناهى بر شما نيست . (و در اين موقع ،) آنها را (با هديه اى مناسب ،) بهرهمند سازيد! آن كس كه توانايى دارد، به اندازه توانايياش ، و آن كس كه تنگدست است ، به اندازه خودش ، هديه اى شايسته (كه مناسب حال دهنده و گيرنده باشد ) بدهد! و اين بر نيكوكاران ، الزامى است .
237 - و اگر زنان را، پيش از آنكه با آنها تماس بگيريد و (آميزش جنسى كنيد) طلاق دهيد، در حالى كه مهرى براى آنها تعيين كردهايد، (لازم است ) نصف آنچه را تعيين كردهايد (به آنها بدهيد) مگر اينكه آنها (حق خود را) ببخشند، يا (در صورتى كه صغير و سفيه باشند، ولى آنها، يعنى ) آن كس كه گره ازدواج به دست اوست ، آن را ببخشد. و گذشت كردن شما (و بخشيدن تمام مهر به آنها) بپرهيزكارى نزديكتر است . و گذشت و نيكوكارى را در ميان خود فراموش نكنيد، كه خداوند به آنچه انجام مى دهيد، بيناست !
تفسير:
چگونگى اداى مهر
باز در ادامه احكام طلاق در اين دو آيه احكام ديگرى بيان شد
نخست مى فرمايد: (گناهى بر شما نيست اگر زنان را قبل از اينكه با آنها تماس پيدا كنيد (و آميزش جنسى انجام دهيد) و تعيين مهر نمائيد، طلاق دهيد) (لا جناح عليكم ان طلقتم النساء ما لم تمسوهن او تفرضوا لهن فريضة ).
البته اين در صورتى است كه مرد يا زن و مرد بعد از عقد ازدواج و پيش از عمل زناشويى ، متوجه شوند كه به جهاتى نميتوانند با هم زندگى كنند، چه بهتر كه در اين موقع با طلاق از هم جدا شوند، زيرا در مراحل بعد كار مشكلتر مى شود. و به هر حال اين تعبير، پاسخى است براى آنها كه تصور مى كردند طلاق قبل از عمل زناشويى يا قبل از تعيين مهر، صحيح نيست ، قرآن مى گويد: چنين طلاقى گناهى ندارد و صحيح است (و اى بسا جلو مفاسد بيشترى را بگيرد).
بعضى نيز (جناح ) را در اينجا به معنى (مهر) گرفتهاند كه بر دوش شوهر سنگينى مى كند يعنى به هنگام طلاق قبل از عمل زناشويى و تعيين مهر هيچ گونه مهرى بر عهده شما نيست . گر چه بعضى از مفسران شرح زيادى درباره اين تفسير گفته اند، ولى به كار بردن كلمه جناح ، به معنى مهر مانوس نيست .
بعضى نيز احتمال داده اند كه معنى جمله بالا اين است : كه طلاق زنها قبل از آميزش در همه حال جايز است (خواه در حال عادت ماهيانه باشند يا نه ) در حالى كه بعد از آميزش حتما بايد در حال پاكى خالى از آميزش باشد اين تفسير بسيار بعيد به نظر مى رسد، زيرا با جمله (او تفرضوا لهن فريضة ) سازگار نيست .
سپس به بيان حكم ديگرى در اين رابطه ميپردازد و مى فرمايد: در چنين حالى بايد آنها را (با هديه مناسبى ) بهرهمند سازيد) (و متعوهن ).
بنابراين اگر نه مهرى تعيين شده و نه آميزشى حاصل گشته ، شوهر بايد
هديه اى كه مناسب با شئون زن باشد، بعد از طلاق به او بپردازد ولى در پرداخت اين هديه ، قدرت توانائى شوهر نيز بايد در نظر گرفته شود، و لذا در دنباله آيه مى گويد: بر آن كس كه توانائى دارد به اندازه توانائيش ، و بر آن كس كه تنگدست است به اندازه خودش هديه شايسته اى لازم است ، و اين حقى است بر نيكوكاران (على الموسع قدره و على المقتر قدره متاعا بالمعروف حقا على المحسنين ).
(موسع ) به معنى توانگر، و (مقتر) به معنى تنگدست است (از ماده قتر به معنى بخل و تنگ نظرى نيز آمده است ) مانند: (و كان الانسان قتورا).
بنابراين توانگران بايد به اندازه خود و تنگدستان نيز درخور تواناييشان اين هديه را بپردازند، و شئون زن نيز در اين جهت در نظر گرفته شده است .
جمله (متاعا بالمعروف ) ميتواند اشارهاى به همه اينها باشد يعنى هديه اى به طور شايسته و دور از اسراف و بخل ، و مناسب حال دهنده و گيرنده .
از آنجا كه اين هديه اثر قابل ملاحظه اى در جلوگيرى از حس انتقامجويى و رهايى زن از عقدههايى كه ممكن است ، بر اثر گسستن پيوند زناشويى حاصل شود، در آيه فوق آن را وابسته به روحيه نيكوكارى و احسان كرده و مى گويد: حقا على المحسنين : (اين عمل بر نيكوكاران لازم است ) يعنى بايد آميخته با روح نيكوكارى و مسالمت باشد.
ناگفته پيدا است تعبير به (نيكوكاران ) نه به خاطر اين است كه حكم مزبور جنبه الزامى ندارد بلكه براى تحريك احساسات خيرخواهانه افراد در راه انجام اين وظيفه است و گرنه همانطور كه اشاره شد اين حكم جنبه الزامى دارد.
نكته جالب ديگرى كه از آيه استفاده مى شود اين است كه : قرآن از هديهاى
كه مرد بايد به زن بپردازد تعبير به (متاع ) كرده است و متاع در لغت به معناى چيزهائى است كه انسان از آنها بهرهمند و متمتع مى شود و غالبا به غير پول و وجه نقد اطلاق مى گردد زيرا از پول بطور مستقيم نميتوان استفاده كرد بلكه بايد تبديل به متاع شود روى همين جهت قرآن از هديه تعبير به متاع كرده است .
و اين موضوع از نظر روانى اثر خاصى دارد زيرا بسيار مى شود كه هديهاى از اجناس قابل استفاده مانند خوراك و پوشاك و نظاير آن كه براى اشخاص برده مى شود هر چند كم قيمت باشد اثرى در روح آنها ميگذارد كه اگر آن را تبديل به پول كنند هرگز آن اثر را نخواهد داشت و لذا در رواياتى كه در اين زمينه به ما رسيده مى بينيم غالبا ائمه اطهار نمونه هاى هديه را امثال لباس و مواد غذائى و يا زمين زراعتى ذكر كرده اند.
ضمنا از آيه به خوبى استفاده مى شود كه در ازدواج دائم تعيين مهر از قبل لازم نيست و طرفين مى توانند بعد از عقد روى آن توافق كنند و نيز استفاده مى شود كه اگر قبل از تعيين مهر و آميزش جنسى ، طلاق صورت گيرد مهر واجب نخواهد بود و هديه مزبور جانشين (مهر) مى شود.
بايد توجه كرد كه زمان و مكان در مقدار (هديه مناسب ) مؤ ثر است .
در آيه بعد سخن از زنانى به ميان آمده كه براى آنها تعيين مهر شده است ولى قبل از آميزش و عروسى ، جدا مى شوند، مى فرمايد: اگر آنها را طلاق دهيد پيش از آنكه با آنان تماس پيدا كنيد (و آميزش انجام شود) در حالى كه مهرى براى آنها تعيين كردهايد، لازم است نصف آنچه را تعيين كردهايد به آنها بدهيد (و ان
طلقتموهن من قبل ان تمسوهن و قد فرضتم لهن فريضة فنصف ما فرضتم ).
اين حكم قانونى مساله است ، كه به زن حق مى دهد نصف تمام مهريه را بدون كم و كاست بگيرد هر چند آميزشى حاصل نشده باشد.
ولى بعدا به سراغ جنبه هاى اخلاقى و عاطفى ميرود و مى فرمايد: (مگر اينكه آنها حق خود را ببخشند) (و يا اگر صغير و سفيه هستند، ولى آنان يعنى ) آن كس كه گره ازدواج به دست او است آن را ببخشد) (الا ان يعفون او يعفو الذى بيده عقدة النكاح ).
روشن است كه ولى در صورتى ميتواند از حق صغير صرف نظر كند كه مصلحت صغير ايجاب نمايد.
بنابراين حكم پرداخت نصف مهر، صرف نظر از مساله عفو و بخشش است .
از آنچه گفتيم روشن مى شود كه منظور از (الذى بيده عقدة النكاح ) (كسى كه گره ازدواج به دست او است ) ولى صغير يا سفيه است ، زيرا او است كه حق دارد اجازه ازدواج بدهد، ولى بعضى از مفسران چنين پنداشتهاند كه منظور شوهر است ، يعنى هر گاه شوهر تمام مهر را قبلا پرداخته باشد (آن چنان كه در ميان بسيارى از اعراب معمول بوده ) حق دارد نصف آن را باز پس گيرد مگر اينكه ببخشد و صرف نظر كند.
اما دقت در آيه نشان مى دهد كه صحيح همان تفسير اول است ، زيرا روى سخن در آيه با شوهران است ، به همين دليل آنها را مخاطب قرار داده و مى گويد: (و ان طلقتموهن ) (اگر آنها را طلاق داديد) در حالى كه جمله او (يعفو الذى بيده عقدة النكاح ) به صورت فعل غائب ذكر شده و مناسب نيست كه منظور از آن ، شوهران باشند.
آرى در جمله بعد مى گويد: عفو و گذشت شما (و پرداختن تمام مهر) به پرهيزكارى نزديك تر است و نيكوكارى و فضل را در ميان خود فراموش نكنيد كه
خداوند به آنچه انجام مى دهيد بينا است (و ان تعفوا اقرب للتقوى و لا تنسوا الفضل بينكم ان الله بما تعملون بصير).
به طور مسلم مخاطب در اين جمله شوهرانند و در نتيجه در جمله قبل سخن از گذشت اولياء و در اين جمله سخن از گذشت شوهران است .
و جمله (و لا تنسوا الفضل بينكم ) خطابى است به عموم مسلمانان كه روح گذشت و بزرگوارى را در تمام اين موارد فراموش نكنند.
رواياتى كه از پيشوايان معصوم (عليهم السلام ) به ما رسيده است نيز آيه را به همين صورت تفسير مى كند، و مفسران شيعه با توجه به مضمون آيه و روايات اهل بيت (عليهمالسلام ) نيز همين نظر را انتخاب كرده اند و گفته اند منظور از اين عبارت اولياء زوجه هستند، البته مواردى پيش مى آيد كه سر سختى كردن در گرفتن نصف مهر، آن هم قبل از عروسى ممكن است احساسات شوهر و اقوامش را جريحه دار كند و در صدد انتقامجويى بر آيند و ممكن است حيثيت و آبروى زن را در معرض خطر قرار دهد اين جا است كه گاه ، پدر براى حفظ مصلحت دختر خود ، لازم ميبيند كه از حق او گذشت نمايد.
جمله (و ان تعفوا اقرب للتقوى ) (عفو و گذشت شما به پرهيزكارى نزديك تر است )، وظيفه مردان را در برابر زنان مطلقه خود بيان مى كند، كه اگر تمام مهر را پرداختهاند چيزى پس نگيرند و اگر نپرداختهاند همه آن را بپردازند و از نيمى كه حق آنها است صرف نظر كنند، زيرا مسلم است دختر يا زنى كه بعد از عقد يا پيش از عروسى از شوهر خود جدا مى شود ضربه سختى مى خورد و از نظر اجتماعى و روانى مواجه با مشكلاتى است و بى شك گذشت شوهر و پرداخت تمام مهر، تا حدى مرهم بر اين جراحات ميگذارد.
لحن مجموعه آيه ، بر اصل اساسى (معروف و احسان ،) در اين مسائل تاكيد مى كند، كه حتى طلاق و جدائى آميخته با نزاع و كشمكش و تحريك روح
انتقامجويى نباشد، بلكه بر اساس بزرگوارى و احسان و عفو و گذشت ، قرار گيرد، زيرا اگر مرد و زنى نتوانند، با هم زندگى كنند و به دلائلى از هم جدا شوند دليلى ندارد كه ميان آنها عداوت و دشمنى حاكم گردد.
آيه و ترجمه


حفظوا على الصلوت و الصلوة الوسطى و قوموا لله قنتين فإ ن خفتم فرجالا (238) أ و ركبانا فإ ذا أ منتم فاذكروا الله كما علمكم ما لم تكونوا تعلمون (239)


ترجمه :
238 - در انجام همه نمازها، (به خصوص ) نماز وسطى ( نماز ظهر ) كوشا باشيد! و از روى خضوع و اطاعت ، براى خدا بپاخيزيد.
239 - و اگر (به خاطر جنگ ، يا خطر ديگرى ) بترسيد، (نماز را) در حال پياده يا سواره انجام دهيد! اما هنگامى كه امنيت خود را باز يافتيد، خدا را ياد كنيد! ( نماز را به صورت معمولى بخوانيد! ) همانگونه كه خداوند، چيزهايى را كه نميدانستيد، به شما تعليم داد.
شان نزول :
جمعى از منافقان گرمى هوا را بهانه براى ايجاد تفرقه در صفوف مسلمين قرار داده بودند و در نماز جماعت شركت نميكردند و به دنبال آنها بعضى از مؤ منين نيز از شركت در جماعت خوددارى كرده بودند و جماعت مسلمين كاهش يافت ، پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) از اين جهت ناراحت بود حتى آنها را تهديد به مجازات شديد كرد، لذا در حديثى از زيد بن ثابت نقل شده كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در گرماى فوق العاده نيمروز تابستان نماز (ظهر) را با جماعت ميگذارد و اين نماز براى اصحاب و ياران سختترين نماز بود، به طورى كه گاه پشت سر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) يك صف يا دو صف بيشتر نبود، در اينجا فرمود: من تصميم گرفتهام خانه كسانى را كه در نماز ما شركت نمى كنند بسوزانم ، آيه فوق نازل شد و اهميت نماز ظهر را (با
جماعت ) تاءكيد كرد.
اين تشديد نشان مى دهد كه مساءله عدم شركت ، تنها به خاطر گرمى هوا نبود، بلكه گروهى ميخواستند با اين بهانه به تضعيف اسلام و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و ايجاد شكاف در صفوف مسلمين بپردازند كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) با اين لحن شديد در مقابل آنها موضع گيرى فرمود.
تفسير:
اهميت نماز، مخصوصا نماز (وسطى )
از آنجا كه نماز مؤ ثرترين رابطه انسان با خدا است ، و در صورتى كه با شرائط صحيح انجام گيرد دل را لبريز از عشق و محبت خدا مى كند و در پرتو آن انسان بهتر ميتواند خود را از آلودگى به گناه پاك سازد، در آيات قرآن تاكيد فراوانى روى آن شده ، از جمله در نخستين آيه فوق مى فرمايد: ( در انجام همه نمازها مخصوصا نماز وسطى ، مداومت كنيد و در حفظ آن كوشا باشيد) (حافظوا على الصلوات و الصلوة الوسطى ).
(و با خضوع و خشوع و توجه كامل ، براى خدا بپاخيزيد) (و قوموا لله قانتين ).
مبادا گرما و سرما و گرفتاريهاى دنيا و پرداختن به مال و همسر و فرزند شما را از اين امر مهم باز دارد.
در اينكه : منظور از (صلوة وسطى ) (نماز ميانه ) چيست ؟ مفسران ، تفسيرهاى زيادى ذكر كردهاند، در تفسير مجمع البيان شش قول ، و در تفسير فخر رازى هفت قول ، و در تفسير قرطبى ده قول ، و در تفسير روح المعانى سيزده قول نقل شده است .
بعضى آن را نماز ظهر، و بعضى نماز عصر، و بعضى نماز مغرب و بعضى نماز عشا و بعضى نماز صبح و بعضى نماز جمعه ، و بعضى نماز شب يا خصوص نماز وتر دانستهاند و براى هر يك از اين اقوال توجيهى ذكر شده ، ولى با قرائن مختلفى كه در دست است روشن است كه منظور همان نماز ظهر است زيرا علاوه بر اينكه نماز ظهر در وسط روز انجام مى شود، و شان نزول آيه نيز گواهى مى دهد، و روايات متعددى كه از معصومين (عليهمالسلام ) نقل شده بر آن تاءكيد دارند.
تاءكيد روى اين نماز به خاطر اين بوده كه بر اثر گرمى هواى نيمروز تابستان ، يا گرفتاريهاى شديد كسب و كار، نسبت به آن كمتر اهميت ميدادند، آيه فوق اهميت نماز وسطى ، و لزوم محافظت بر آن را مورد تاءكيد قرار داده است .
(قانتين ) از ماده (قنوت ) به دو معنى آمده است : 1 - پيروى و اطاعت كردن 2 - خضوع و خشوع و تواضع ، ولى بعيد نيست كه در آيه فوق به هر دو معنى باشد چنانكه در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه در تفسير جمله (و قوموا لله قانتين ) فرمود: منظور اين است كه نماز را با خضوع و توجه به خداوند بجا آوريد.
و در حديث ديگرى مى فرمايد: (يعنى از روى اطاعت بپاخيزيد).
در آيه بعد تاكيد مى كند كه در سختترين شرائط حتى در صحنه جنگ نبايد نماز فراموش شود منتها در چنين وضعى ، بسيارى از شرائط نماز همچون رو به قبله بودن و انجام ركوع و سجود به طور متعارف ، ساقط مى شود، لذا مى فرمايد: و اگر
(به خاطر جنگ يا خطر ديگرى ) بترسيد بايد (نماز را) در حال پياده يا سواره انجام دهيد و ركوع و سجود را با ايماء و اشاره بجا آوريد (فان خفتم فرجالا او ركبانا).
اما هنگامى كه امنيت خود را باز يافتيد، خدا را ياد كنيد، آن چنان كه به شما، چيزهايى را تعليم داد كه نميدانستيد و نماز را در اين حال به صورت معمولى و با تمام آداب و شرائط انجام دهيد (فاذا امنتم فاذكروا الله كما علمكم ما لم تكونوا تعلمون ).
روشن است شكرانه اين تعليم الهى كه طرز نماز خواندن در حالت امن و خوف را به انسانها آموخته ، همان عمل كردن بر طبق آن است .
رجال در اينجا جمع (راجل ) به معنى پياده ،و (ركبان ) جمع (راكب ،) به معنى سواره است ، و منظور اين است كه به هنگام خوف از حمله دشمن ميتوانيد نماز را در حالتى كه سواره ، يا پياده و در حال حركت و فعاليت هستيد انجام دهيد.
در حديثى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) نقل شده كه در بعضى از جنگها دستور داد تا نماز را به هنگام جنگ با تسبيح و تكبير و لا اله الا الله بجا آورند و نيز در حديث ديگرى مى خوانيم كه ان النبى (صلى الله عليه و آله و سلم ) صلى يوم الاحزاب ايماء: (پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در جنگ احزاب با اشاره نماز خواند).
و نيز از امام كاظم (عليه السلام ) روايت شده كه در پاسخ اين سؤ ال كه اگر شخصى گرفتار حيوان درندهاى شود، و وقت نماز فرا رسد و از ترس آن درنده نتواند حركت كند چگونه نماز بخواند؟ فرمود: با همان وضعى كه دارد بايد نماز را بخواند هر چند پشت به قبله باشد، و ركوع و سجود را با اشاره در حالى كه ايستاده است انجام دهد.
اين نماز همان نماز خوف است كه فقهاء در كتابهاى فقهى به طور مشروح ، پيرامون آن بحث كرده اند، بنابراين آيه فوق تاكيد بر اين معنى دارد كه محافظت بر نمازها، تنها در حال امنيت نيست ، بلكه در همه حال بايد نماز را بجا آورد تا پيوند بندگان با آفريدگار جهان ، هميشه بر قرار باشد و به يقين از اين طريق نقطه اتكاء و اميدى براى انسان به وجود مى آيد، و او را در غلبه بر مشكلات ، پيروز خواهد ساخت .
نكته :
نقش نماز در تقويت روحيه ها
ممكن است كسانى تصور كنند كه تا اين حد اصرار و تاكيد درباره نماز يك نوع سختگيرى محسوب مى شود و شايد انسان را از وظائف خطيرى كه براى دفاع از خود در چنين لحظات دارد غافل سازد.
در حالى كه اين يك اشتباه بزرگ است معمولا انسان در اين حالات بيش از هر چيز نياز به تقويت روحيه دارد و اگر ترس و وحشت و ضعف روحيه بر او غلبه كند شكست او تقريبا قطعى خواهد بود، چه عملى بهتر از نماز و پيوند با خدائى كه فرمانش در تمام جهان هستى نافذ است و همه چيز در برابر اراده او سهل و آسان است ، ميتواند روحيه سربازان مجاهد يا كسانى كه مواجه با خطرى شده اند را تقويت كند!
گذشته از اين شواهد فراوانى در مجاهدات مسلمين صدر اول ديده مى شود، در اخبار مربوط به جنگ چهارم مسلمانان با صهيونيستها كه در رمضان سال 1393 - هجرى قمرى - روى داد مى خوانيم كه توجه سربازان اسلام به نماز و مبانى اسلام اثر فوقالعادهاى در تقويت روحى آنها و پيروزى بر دشمن داشت .
به هر حال اهميت و تاثير نماز، بيش از آن است كه در اين مختصر بگنجد، بى شك نماز اگر با همه آداب بخصوص با حضور قلب كه روح آن است انجام شود، تاثير فوق العاده مثبتى در فرد و جامعه دارد، و ميتواند بسيارى از مشكلات را حل كند، و جامعه را از بسيارى از مفاسد بره اند و در حوادث سخت و پيچيده ، يار و ياور انسان باشد.
آيه و ترجمه


و الذين يتوفون منكم و يذرون أ زوجا وصية لا زوجهم متعا إ لى الحول غير إ خراج فإ ن خرجن فلا جناح عليكم فى ما فعلن فى أ نفسهن من معروف و الله عزيز حكيم (240) و للمطلقت متع بالمعروف حقا على المتقين(241) كذلك يبين الله لكم ءايته لعلكم تعقلون (242)


ترجمه :
240 - و كسانى كه از شما در آستانه مرگ قرار ميگيرند و همسرانى از خود به جا ميگذارند. بايد براى همسران خود وصيت كنند كه تا يك سال ، آنها را (با پرداختن هزينه زندگى ) بهرهمند سازند، به شرط اينكه آنها (از خانه شوهر) بيرون نروند (و اقدام به ازدواج مجدد نكنند). و اگر بيرون روند، (حقى در هزينه ندارند، ولى ) گناهى بر شما نيست نسبت به آنچه درباره خود، به طور شايسته انجام مى دهند. و خداوند، توانا و حكيم است .
241 - و براى زنان مطلقه ، هديه مناسبى لازم است (كه از طرف شوهر، پرداخت گردد) اين ، حقى است بر مردان پرهيزكار.
242 - اين چنين ، خداوند آيات خود را براى شما شرح مى دهد، شايد انديشه كنيد!
تفسير:
بخش ديگرى از احكام طلاق
در اين آيات بار ديگر به مساله ازدواج و طلاق و امورى در اين رابطه باز مى گردد. و نخست درباره شوهرانى سخن مى گويد كه در آستانه مرگ قرار گرفته و همسرانى از خود به جاى ميگذارند، مى فرمايد: و كسانى كه از شما ميميرند - يعنى در آستانه مرگ قرار ميگيرند - و همسرانى از خود باقى ميگذارند بايد براى همسران خود وصيت كنند كه تا يك سال آنها را بهرهمند سازند، و از خانه بيرون
نكنند در خانه شوهر، باقى بمانند و هزينه زندگى آنها پرداخت شود (و الذين يتوفون منكم و يذرون ازواجا وصية لازواجهم متاعا الى الحول غير اخراج ).
البته اين در صورتى است كه آنها از خانه شوهر بيرون نروند و اگر بيرون روند (حقى در هزينه و سكنى ندارند ولى ) گناهى بر شما نيست ، نسبت به آنچه درباره خود از كار شايسته (مانند انتخاب شوهر مجدد بعد از تمام شدن عده ) انجام دهند (فان خرجن فلا جناح عليكم فى ما فعلن فى انفسهن من معروف ).
در پايان آيه ، گويا براى اينكه چنين زنانى از آينده خود نگران نباشند آنها را دلدارى داده ، مى فرمايد: خداوند قادر است كه راه ديگرى بعد از فقدان شوهر پيشين در برابر آنها بگشايد، و اگر مصيبتى به آنها رسيده حتما حكمتى در آن بوده است ، زيرا خداوند توانا و حكيم است ) (و الله عزيز حكيم ).
اگر از روى حكمتش درى را ببندد، به لطفش در ديگرى را خواهد گشود و جاى نگرانى نيست .
بنابر آنچه در بالا گفته شد، معلوم مى شود جمله (يتوفون ) در اينجا به معنى مردن نيست ، بلكه به قرينه ذكر وصيت به معنى قرار گرفتن در آستانه مرگ است .
جمله (فان خرجن فلا جناح عليكم فى ما فعلن فى انفسهن من معروف ) مطابق تفسير بالا دليل بر اين است كه پرداختن هزينه زندگى تا يك سال از حقوق زن بر ورثه شوهر مى باشد، و هر گاه زن به دلخواه خود نخواست در خانه شوهر بماند، و از نفقه استفاده كند، كسى مسئوليتى در برابر او نخواهد داشت و نيز اگر بخواهد اقدام به ازدواج تازه كند مانعى ندارد.
ولى بعضى براى اين جمله ، تفسير ديگرى ذكر كرده اند و آن اينكه اگر مدت يك سال را صبر نمود و پس از آن ، از خانه شوهر بيرون رفت و ازدواج نمود، مانعى ندارد.
مطابق تفسير دوم نگاهدارى عده به مدت يكسال بر زن لازم است ، و مطابق
تفسير اول لازم نيست و به تعبير ديگر ادامه عده تا يك سال بنابر تفسير اول ، يك حق است و بنابر تفسير دوم يك حكم ، ولى ظاهر آيه با تفسير اول سازگارتر است چرا كه ظاهر جمله اخير اين است كه جنبه استثناء از حكم قبل دارد.
نكته :
آيا اين آيه نسخ شده است ؟
بسيارى از مفسران معتقدند كه اين آيه به وسيله آيه 234 همين سوره كه قبلا گذشت و در آن ، عده وفات چهار ماه و ده روز تعيين شده بود نسخ شده است ، و مقدم بودن آن آيه بر اين آيه از نظر ترتيب و تنظيم قرآنى دليل بر اين نيست كه قبلا نازل شده است ، زيرا ميدانيم تنظيم آيات يك سوره بر طبق تاريخ نزول نيست ، بلكه گاهى آياتى كه بعد نازل شده در آغاز سوره قرار گرفته ، و آياتى كه قبل نازل شده در اواخر سوره ، و اين به خاطر مناسبت آيات و به دستور پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) صورت گرفته است .
و نيز گفته اند حق نفقه يك سال ، قبل از نزول آيات ارث بوده و بعد از آن كه براى زن ، ارث قرار داده شد، اين حق از بين رفت ، بنابراين آيه فوق ، از دو جهت (از نظر مقدار زمان عده و از نظر نفقه ) نسخ شده است .
مرحوم طبرسى در مجمع البيان مى گويد: همه علما اتفاق دارند كه اين آيه منسوخ است ، سپس حديثى از امام صادق (عليه السلام ) نقل مى كند كه (در عصر جاهليت ) هنگامى كه مرد از دنيا ميرفت تا يك سال از مال شوهر، نفقه او را ميدادند سپس بدون ميراث ، خارج مى شد، بعدا آيه يك چهارم و يك هشتم (مربوط به ارث زن )، اين آيه را نسخ كرد.
بنابراين بايد نفقه زن در مدت عده ، از ارث او باشد، و نيز از آن حضرت نقل مى كند كه فرمود: آيه مربوط به نگه داشتن عده در چهار ماه و ده روز و همچنين آيه
ارث ، اين آيه را نسخ كرده .
بر هر حال ، از كلمات بزرگان استفاده مى شود كه عده وفات در زمان جاهليت يك سال بوده و رسوم خرافى و شاقى براى زن در اين مدت قائل بودند، اسلام در آغاز، آن رسوم خرافى را از بين برد، ولى عده وفات را در مدت يك سال تثبيت كرد، سپس آن را به چهار ماه و ده روز تبديل نمود، و تنها زينت كردن و آرايشهاى مختلف را در اين مدت براى زن ممنوع شمرد.
از گفته فخر رازى استفاده مى شود كه معروف ميان مفسرين اهل سنت نيز همين است كه آيه فوق ، به وسيله آيات ارث و عده چهار ماه و ده روز، منسوخ شده است .
ولى اگر اجماع و اتفاق علما و روايات متعدد در اين زمينه نبود، ممكن بود گفته شود، بين اين آيات تضادى وجود ندارد، عده چهار ماه و ده روز، يك حكم الهى است ، اما نگهدارى عده تا يك سال و ماندن در خانه شوهر و استفاده از نفقه او يك حق است ، يعنى به زن اين حق داده مى شود كه اگر مايل باشد تا يك سال در خانه شوهر متوفاى خود بماند و هزينه زندگى او طبق وصيت شوهر در تمام اين مدت پرداخت شود، و اگر مايل نبود ميتواند بعد از چهار ماه و ده روز از خانه شوهر بيرون رود، يا اقدام به ازدواج نمايد و در عين حال طبعا هزينه زندگى او از مال شوهر سابق قطع خواهد شد.
ولى با توجه به روايات متعددى كه از طرق اهل بيت (عليهمالسلام ) نقل شده و شهرت حكم نسخ يا اتفاق علما بر آن ، قبول چنين تفسيرى ممكن نيست ، هر چند با ظواهر آيات قابل تطبيق باشد.
در آيه بعد به يكى ديگر از احكام طلاق پرداخته ، مى فرمايد: براى زنان مطلقه ، هديه شايستهاى است اين حقى است بر پرهيزكاران كه از طرف شوهر پرداخت مى شود (و للمطلقات متاع بالمعروف حقا على المتقين ).
گر چه ظاهر آيه ، همه زنان مطلقه را شامل مى شود، ولى به قرينه آيه 236 كه گذشت ، اين حكم در مورد زنانى است كه مهرى براى آنها به هنگام عقد قرار داده نشده و قبل از آميزش ، طلاق داده مى شوند، و در حقيقت تاءكيدى است ، بر حكم مزبور، تا مورد غفلت واقع نشود.
اين احتمال نيز وجود دارد كه حكم مزبور، همه زنان مطلقه را شامل شود، منتها در مورد بالا جنبه واجب دارد، و در موارد ديگر جنبه مستحب ، و به هر حال يكى از دستورهاى كاملا انسانى است كه در اسلام وارد شده و براى پيشگيرى از انتقامجوييها و كينهتوزيهاى ناشى از طلاق اثر مثبتى دارد.
بعضى نيز گفته اند كه پرداختن هديه شايسته در مورد همه زنان مطلقه واجب است ، و امرى جدا از مهر است ، ولى ظاهرا در ميان علماى شيعه - همان گونه كه از عبارت مرحوم طبرسى در مجمع البيان استفاده مى شود - كسى قائل به اين قول نيست (مرحوم صاحب جواهر نيز تصريح مى كند كه هديه مزبور، جز در همان مورد خاص واجب نيست ، و اين مساله اجماعى است ).
اين احتمال نيز داده شده كه منظور از آن ، نفقه است كه بسيار احتمال ضعيفى است .
به هر حال ، اين هديه ، طبق رواياتى كه از ائمه معصومين (عليهمالسلام ) نقل شده ، بعد از پايان عده و جدائى كامل پرداخت مى شود، نه در عده طلاق رجعى ، و به تعبير ديگر، هديه خداحافظى است ، نه وسيلهاى براى بازگشت .
در آخرين آيه مورد بحث كه آخرين آيه مربوط به مساله طلاق است ، مى فرمايد: اين چنين خداوند آيات خود را براى شما شرح مى دهد شايد انديشه كنيد (كذلك يبين الله لكم آياته لعلكم تعقلون ).
بديهى است كه منظور از انديشه كردن و تعقل ، آن است كه مبدأ حركت به سوى عمل باشد، و گر نه انديشه تنها درباره احكام ، نتيجهاى نخواهد داشت .
از مطالعه در آيات و روايات اسلامى بدست مى آيد كه غالبا (عقل ) در مواردى به كار ميرود كه ادراك و فهم با عواطف و احساسات آميخته گردد و به دنبال آن عمل باشد، مثلا اگر قرآن در بسيارى از بحثهاى خداشناسى نمونه هائى از نظام شگفتانگيز اين جهان را بيان كرده و سپس مى گويد ما اين آيات را بيان ميكنيم (لعلكم تعقلون ) (تا شما تعقل كنيد) منظور اين نيست كه تنها اطلاعاتى از نظام طبيعت در مغز خود جاى دهيد زيرا علوم طبيعى اگر كانون دل و عواطف را تحت تاثير قرار ندهد و هيچگونه تاثيرى در ايجاد محبت و دوستى و آشنائى با آفريدگار جهان نداشته باشد ارتباطى با مسائل توحيدى و خداشناسى نخواهد داشت .
و همچنين است اطلاعاتى كه جنبه عملى دارد، در صورتى (تعقل ) به آنها گفته مى شود كه عمل هم داشته باشد در تفسير (الميزان ) مى خوانيم كه تعقل در زمينهاى استعمال مى شود كه به دنبال درك و فهم ، انسان وارد مرحله عمل گردد و آياتى مانند: (و قالوا لو كنا نسمع او نعقل ما كنا فى اصحاب السعير) دوزخيان مى گويند اگر گوش شنوا داشتيم و تعقل ميكرديم در صف اهل جهنم نبوديم يا آيه (ا فلم يسيروا فى الارض فتكون لهم قلوب يعقلون بها) آيا در زمين سياحت
نكردند تا دلهائى داشته باشند كه به وسيله آن بفهمند شاهد اين گفتار است .
زيرا اگر مجرمين روز قيامت آرزوى تعقل در دنيا را مى كنند منظور تعقلى است كه آميخته با عمل باشد و يا اگر خدا مى گويد مردم سير و سياحت كنند و با نظر و مطالعه به اوضاع جهان چيزهائى بفهمند مقصود درك و فهمى است كه به دنبال آن مسير خود را عوض كرده و به راه راست گام نهند.
و به تعبير ديگر، اگر فكر و انديشه ، ريشهدار باشد، ممكن نيست آثار آن در عمل ظاهر نشود، چگونه ممكن است انسانى به طور قطع اعتقاد به مسموم بودن غذائى داشته باشد و آن را بخورد و يا عقيده قاطع به تاثير داروئى براى درمان يك بيمارى خطرناك داشته باشد و اقدام به خوردن آن نكند.
آيه و ترجمه


أ لم تر إ لى الذين خرجوا من ديرهم و هم أ لوف حذر الموت فقال لهم الله موتوا ثم أ حيهم إ ن الله لذو فضل على الناس و لكن أ كثر الناس لا يشكرون (243)


ترجمه :
243 - آيا نديدى جمعيتى را كه از ترس مرگ ، از خانه هاى خود فرار كردند؟ و آنان ، هزارها نفر بودند (كه به بهانه بيمارى طاعون ، از شركت در ميدان جهاد خوددارى نمودند).
خداوند به آنها گفت : بميريد! (و به همان بيمارى ، كه آن را بهانه قرار داده بودند، مردند). سپس خدا آنها را زنده كرد، (و ماجراى زندگى آنها را درس عبرتى براى آيندگان قرار داد). خداوند نسبت به بندگان خود احسان مى كند، ولى بيشتر مردم ، شكر (او را) بجا نمى آورند.
شان نزول :
در يكى از شهرهاى شام بيمارى طاعون راه يافت و با سرعتى عجيب و سرسام آور مردم يكى پس از ديگرى از دنيا ميرفتند در اين ميان عده بسيارى به اين اميد كه شايد از چنگال مرگ رهائى يابند آن محيط و ديار را ترك گفتند از آنجا كه آنها پس از فرار از محيط خود و رهائى از مرگ در خود احساس قدرت و استقلالى نموده و با ناديده گرفتن اراده الهى و چشم دوختن به عوامل طبيعى دچار غرور شدند پروردگار، آنها را نيز در همان بيابان به همان بيمارى نابود ساخت .
از بعضى روايات استفاده مى شود كه اصل آمدن بيمارى مزبور در اين سرزمين به عنوان مجازات بود، زيرا پيشوا و رهبر آنان از آنان خواست كه خود را براى مبارزه آماده كنند و از شهر خارج گردند آنها به بهانه اينكه در محيط جنگ مرض طاعون است از رفتن به ميدان جنگ خوددارى كردند پروردگار آنها را به همان چيزى كه از آن هراس داشتند و بهانه فرار قرار داده بودند مبتلا ساخت و بيمارى طاعون در آنها شايع شد آنها خانه هاى خود را خالى كرده و براى نجات
طاعون فرار كردند و در بيابان همگى از بين رفتند مدتها از اين جريان گذشت و حزقيل كه يكى از پيامبران بنى اسرائيل بود از آنجا عبور نمود و از خدا خواست كه آنها را زنده كند خداوند دعاى او را اجابت نمود و آنها به زندگى بازگشتند.
تفسير:
چگونه مردند و چگونه زنده شدند؟
اين آيه ، همانگونه كه در شان نزول آمد، اشاره سر بسته و درعين حال آموزندهاى است . به سرگذشت عجيب يكى از اقوام پيشين ، كه بيمارى مسرى و وحشتناكى در محيط آنها ظاهر گشت ، و هزاران نفر، از آن منطقه فرار كردند، مى فرمايد: آيا نديدى كسانى را كه از خانه خود از ترس مرگ فرار كردند در حالى كه هزاران نفر بودند (ا لم تر الى الذين خرجوا من ديارهم و هم الوف حذر الموت ).

next page

fehrest page

back page