تفسير نمونه جلد ۲

جمعي از فضلا

- ۵ -


ه - زيانهاى اقتصادى مشروبات الكلى : يكى از روان پزشكهاى معروف مى گويد: متاسفانه حكومتها حساب منافع و عايدات مالياتى شراب را مى كنند، ولى حساب بودجه هاى هنگفت ديگرى را كه صرف ترميم مفاسد شراب مى شود، نكرده اند، اگر دولتها حسابهاى ازدياد بيماريهاى روحى را در اجتماع و خسارتهاى جامعه منحط، و اتلاف وقتهاى گرانبها، و تصادفات رانندگى در اثر مستى ، و فساد نسلهاى پاك ، و تنبلى و بى قيدى و بى كارى ، و عقب ماندن فرهنگ و زحمات و گرفتاريهاى پليس ، و پرورشگاهها جهت سرپرستى اولاد الكليها و بيمارستانها، و تشكيلات دادگسترى براى جنايات آنها و زندانها براى مجرمين از
الكليها، و ديگر خسارتهاى ناشى از ميگسارى را يك جا بكنند خواهند دانست در آمدى كه به عنوان عوارض و ماليات شراب عايد مى گردد، در برابر خسارت نامبرده هيچ است ، بعلاوه نتايج اسف انگيز صرف مشروبات الكلى را تنها با دلار و پول نمى توان سنجيد، زيرا مرگ عزيزان ، و به هم خوردن خانواده ها، و آرزوهاى بر باد رفته و فقدان مغزهاى متفكر انسانى ، به هيچ وجه قابل مقايسه با پول نمى باشد.
خلاصه ضررهاى الكل آنقدر زياد است كه به گفته يكى از دانشمندان اگر دولتها ضمانت كنند در نيمى از ميخانه ها را ببندند مى توان ضمانت كرد كه از نيمى از بيمارستانها و تيمارستانها بى نياز شويم .
از آنچه گفته شد، معنى آيه مورد بحث به خوبى روشن مى گردد كه اگر در تجارت مشروبات الكلى سودى براى بشر باشد و يا فرضا چند لحظه بى خبرى و فراموش كردن غمها براى او سودى محسوب شود، زيان آن به درجات بيشتر، وسيعتر و طولانيتر است بطورى كه اين دو با هم قابل مقايسه نيستند.
3 - آثار شوم قمار
كمتر كسى را مى توان يافت كه از زيانهاى گوناگون قمار بى خبر باشد، براى توضيح بيشتر گوشهاى از عواقب شوم و خانمان برانداز آن را بطور فشرده يادآور مى شويم :
الف - قمار بزرگترين عامل هيجان : كليه روانشناسان و دانشمندان پيسيكولوژى ، معتقدند كه هيجانات روانى عامل اصلى بسيارى از بيماريهاست ، مثلا كم شدن ويتامين ها، زخم معده ، جنون و ديوانگى ، بيماريهاى عصبى روانى به صورت خفيف و حاد و مانند آنها در بسيارى از موارد ناشى از هيجان مى باشند، و قمار بزرگترين عامل پيدايش هيجان است تا آنجا كه يكى از دانشمندان امريكا مى گويد: در هر سال در اين كشور فقط دو هزار نفر در اثر هيجان قمار مى ميرند، و
بطور متوسط قلب يك (پوكرباز) (يك نوع بازى قمار) متجاوز از صد بار در دقيقه مى زند، قمار گاهى سكته قلبى و مغزى نيز ايجاد مى كند، و قطعا عامل پيرى زودرس خواهد بود.
بعلاوه به گفته دانشمندان شخصى كه مشغول بازى قمار است ، نه تنها روح وى دستخوش تشنج است بلكه تمام جهازات بدن او در يك حالت فوق العاده بسر مى برند، يعنى ضربان قلب بيشتر مى شود، مواد قندى در خون او مى ريزد، در ترشحات غدد داخلى اختلال حاصل مى شود، رنگ صورت مى پرد، دچار بى اشتهايى مى شود، و پس از پايان قمار به دنبال يك جنگ اعصاب و حالت بحرانى به خواب مى رود، و غالبا براى تسكين اعصاب و ايجاد آرامش در بدن متوسل به الكل و ساير مواد مخدر مى شود، كه در اين صورت زيانهاى ناشى از آن را نيز بايد به زيانهاى مستقيم قمار اضافه كرد.
از زبان دانشمندان ديگرى مى خوانيم : قمارباز، انسانى مريض است كه دائما احتياج به مراقبت روانى دارد، فقط بايد سعى كرد به او فهماند كه يك خلع روانى وى را به سوى اين عمل ناهنجار سوق مى دهد، تا در صدد معالجه خويش بر آيد.
ب - رابطه قمار با جنايات : يكى از بزرگترين مؤ سسات آمارگيرى جهانى ثابت كرده است كه : 30 درصد جنايتها با قمار رابطه مستقيم دارد، و از عوامل به وجود آمدن 70 درصد جنايات ديگر نيز بشمار مى رود.
ج - ضررهاى اقتصادى قمار: در طول سال ميليونها بلكه ميلياردها از ثروت مردم جهان در اين راه از بين مى رود، گذشته از ساعات زيادى كه از نيروى انسانى در اين راه تلف مى شود، و حتى نشاط كار مداوم را در ساعات ديگر سلب مى كند، مثلا در گزارشها چنين آمده است : در شهر (مونت كارلو) كه يكى از مراكز معروف قمار در دنيا است ، يك نفر در مدت 19 ساعت قمار بازى 4 ميليون تومان ثروت خود را از دست داد، وقتى درهاى قمارخانه بسته شد يك راست به جنگل رفت ، و با يك گلوله مغز خويش را متلاشى كرد، و به زندگى خود خاتمه داد، گزارش دهنده اضافه
مى كند، جنگلهاى (مونت كارلو) بارها شاهد خودكشى اين پاك بازها بوده است .
د - زيانهاى اجتماعى قمار: بسيارى از قماربازان به علت اينكه گاهى برنده مى شوند و در يك ساعت ممكن است هزاران تومان سرمايه ديگران را به جيب خود بريزند، حاضر نمى شوند تن به كارهاى توليدى و اقتصادى بدهند، در نتيجه چرخهاى توليد و اقتصاد به همان نسبت لنگ مى شود، و درست اگر دقت كنيم مى بينيم كه ، تمام قماربازان و عائله آنان سربار اجتماع هستند، و بدون اينكه كمترين سودى به اين اجتماع برسانند از دست رنج آنها استفاده مى كنند، و گاهى هم كه در بازى قمار باختند، براى جبران آن دست به سرقت مى زنند.
خلاصه زيانهاى ناشى از قمار بحدى است كه حتى بسيارى از كشورهاى غير مسلمان آن را قانونا ممنوع اعلام داشته اند اگر چه عملا بطور وسيع آن را انجام مى دهند.
مثلا انگلستان در سال 1853، امريكا در سال 1855، شوروى در سال 1854 و آلمان در سال 1873 قمار را ممنوع اعلام نمودند.
در پايان اين بحث اشاره به اين موضوع جالب به نظر مى رسد، كه طبق آمارى كه بعضى از محققان تهيه كرده اند جيب برى 90 درصد، فساد اخلاق 10 درصد، ضرب و جرح 40 درصد، جرايم جنسى 15 درصد ، طلاق 30 درصد و خودكشى 5 درصد، معلول قمار است .
اگر بخواهيم يك تعريف جامعى براى قمار تهيه كنيم ، بايد بگوييم : قمار يعنى قربانى كردن مال و شرف براى بدست آوردن مال غير به خدعه و تزوير و احيانا به عنوان تفريح و نرسيدن به هيچكدام .
تا اينجا به ضررهاى جبران ناپذير خمر و ميسر (شراب و قمار) توجه شد و لازم است به يك نكته ديگر نيز توجه كنيم ، و آن اينكه : چرا خداوند به هنگام سرزنش و نهى از شرابخوارى به منافع آن اشاره كرده است ، در حالى كه ميدانيم
منافع آنها در برابر زيان آنها بسيار ناچيز است .
ممكن است نكته آن اين باشد كه اولا در عصر جاهليت (مانند عصر ما) معامله شراب و بهره بردارى از قمار، بسيار رواج داشت و اگر به اين موضوع اشاره نمى شد شايد بعضى از كوتاه فكران تصور مى كردند، مسئله به صورت يك جانبه بررسى شده .
به علاوه هميشه افكار انسان بر محور سود و زيان دور مى زند، و براى نجات او از چنگال مفاسد اخلاقى بزرگ بايد از همين منطق استفاده كرد.
ضمنا آيه مورد بحث به پارهاى از گفته هاى پزشكان كه مشروبات الكلى را در مبارزه با بعضى از بيماريها مفيد مى دانند، نيز عملا پاسخ گفته است كه اين گونه منافع اجتماعى هيچ گاه با زيانهاى ناشى از آن قابل مقايسه نيست ، يعنى اگر روى يك بيمارى اثر مثبت داشته باشد، ممكن است سرچشمه بيماريهاى خطرناكترى گردد، و اين كه در پارهاى از روايات وارد شده كه خداوند در مشروبات الكلى شفا نيافريده است ، شايد اشاره به همين حقيقت باشد.
4 - اعتدال در مساله انفاق
با اينكه انفاق از مهمترين مسائلى است كه اسلام و قرآن ، روى آن تكيه كرده ، ولى با اين حال اجازه نمى دهد، بى حساب و افراطى باشد. آن چنان كه زندگى انفاق كننده را دچار نابسامانى كند، آيه فوق بنابر بعضى از تفاسير، ناظر به همين معنى است ، و نيز مى تواند اشاره به اين حقيقت باشد كه بعضى از افراد، براى شانه خالى كردن از زير بار اين دستور مهم اسلامى غالبا نيازهاى خودشان را مطرح مى كنند، قرآن مى گويد: بسيارى از شما اضافات و زوايدى از زندگى خود داريد حد اقل از آنها انتخاب كنيد و انفاق نمائيد.
5 - انديشه در همه چيز
جمله لعلكم تتفكرون فى الدنيا و الاخرة درس مهمى به مسلمانان مى آموزد كه آنها هيچكارى را چه در زندگى مادى و چه در زندگى معنوى ، بدون فكر و انديشه انجام ندهند، حتى تبيين آيات الهى براى بندگان نيز براى برانگيختن انديشه ها و حركت به سوى تفكر است ، و چه بيچاره هستند مردمى كه نه كارهاى دينيشان روى فكر و انديشه است ، و نه كارهاى دنيايشان .
آيه و ترجمه


و لا تنكحوا المشركات حتى يومن و لامة مومنة خير من مشركة و لو اعجبتكم و لا تنكحوا المشركين حتى يومنوا و لعبد مؤ من خير من مشرك و لو اعجبكم اولئك يدعون الى النار و الله يدعوا الى الجنة و المغفرة باذنه و يبين آياته للناس لعلهم يتذكرون (221)


ترجمه :
221 - و با زنان مشرك و بت پرست ، تا ايمان نياورده اند، ازدواج نكنيد! (اگر چه جز به ازدواج با كنيزان ، دسترسى نداشته باشيد، زيرا) كنيز با ايمان ، از زن آزاد بت پرست ، بهتر است ، هر چند (زيبايى ، يا ثروت ، يا موقعيت او) شما را به شگفتى آورد. و زنان خود را به ازدواج مردان بت پرست ، تا ايمان نياورده اند، در نياوريد! (اگر چه ناچار شويد آنها را به همسرى غلامان با ايمان در آوريد، زيرا) يك غلام با ايمان ، از يك مرد آزاد بت پرست ، بهتر است ، هر چند (مال و موقعيت و زيبايى او،) شما را به شگفتى آورد. آنها دعوت به سوى آتش مى كنند، و خدا دعوت به بهشت و آمرزش به فرمان خود مى نمايد، و آيات خويش را براى مردم روشن مى سازد، شايد متذكر شوند!
شان نزول :
شخصى به نام مرثد كه مرد شجاعى بود از طرف پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مامور شد كه از مدينه به مكه برود و جمعى از مسلمانان را كه آنجا بودند با خود بياورد، وى به قصد انجام فرمان رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) وارد مكه شد در آنجا با زن زيبائى به نام عناق كه در زمان جاهليت او را مى شناخت برخورد نمود آن زن او را مانند گذشته به گناه دعوت كرد اما مرثد كه ديگر مسلمان شده بود تسليم خواسته او نشد، آن زن تقاضاى ازدواج نمود مرثد گفت : اين امر موكول به اجازه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) است ؛ او پس
از انجام ماموريت خود به مدينه بازگشت و جريان را به اطلاع پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) رساند اين آيه نازل شد و بيان داشت كه زنان مشرك و بت پرست شايسته همسرى و ازدواج با مردان مسلمان نيستند.
تفسير:
ازدواج با مشركان ممنوع است
مطابق شان نزولى كه در بالا آمد، اين آيه نيز در واقع پاسخ به سوال ديگرى درباره ازدواج با مشركان است ، مى فرمايد: با زنان مشرك و بت پرست مادام كه ايمان نياورده اند ازدواج نكنيد (و لا تنكحوا المشركات حتى يومن ).
سپس در يك مقايسه ، مى افزايد: كنيز با ايمان از زن آزاد بت پرست بهتر است ، هر چند زيبائى او شما را به اعجاب وا دارد (و لامة مومنة خير من مشركة و لو اعجبتكم ).
درست است كه ازدواج با كنيزان (مخصوصا كنيزانى كه نه بهره چندانى از زيبائى دارند و نه مال ) در عرف مردم جالب و پسنديده نيست به خصوص اينكه در مقابل آنها زن مشرك زيبا يا ثروتمندى باشد ولى ارزش ايمان ، كفه ترازوى مقايسه را به نفع كنيزان ، سنگينتر مى كند، چرا كه هدف از ازدواج ، تنها كامجوئى جنسى نيست ، زن شريك عمر انسان و مربى فرزندان او است و نيمى از شخصيت او را تشكيل مى دهد، با اين حال چگونه مى توان شرك و عواقب شوم آن را با زيبائى ظاهرى و مقدارى مال و ثروت ، مبادله كرد.
سپس به بخش ديگرى از اين حكم پرداخته ، مى فرمايد: دختران خود را نيز به مردان بت پرست مادامى كه ايمان نياورده اند ندهيد (هر چند ناچار شويد آنها را به همسرى غلامان با ايمان در آوريد زيرا) يك غلام با ايمان از يك مرد آزاد بت پرست بهتر است ، هر چند (مال و موقعيت و زيبائى او) شما را به اعجاب آورد (و لا تنكحوا المشركين حتى يومنوا و لعبد مؤ من خير من مشرك و لو اعجبكم ).
بنابراين همان گونه كه از ازدواج مردان مؤ من با زنان مشرك و بت پرست نهى شده ، ازدواج مردان مشرك با زنان مؤ من نيز ممنوع است حتى غلامان با ايمان بر آنها ترجيح و اولويت دارند، و از مردان زيبا و ثروتمند و ظاهرا با شخصيت كافر برتر و شايسته تر بلكه مساله در اين بخش از حكم ، سخت تر و مشكل تر است ، چرا كه تاثير شوهر بر زن معمولا از تاثير زن بر شوهر بيشتر است .
در پايان آيه نيز دليل اين حكم الهى را براى به كار انداختن انديشه ها بيان مى كند، مى فرمايد: آنها (يعنى مشركان ) به سوى آتش دعوت مى كنند، در حالى كه خدا (مومنانى كه مطيع فرمان او هستند) به فرمانش ‍ دعوت به بهشت و آمرزش مى كند (اولئك يدعون الى النار و الله يدعوا الى الجنة و المغفرة باذنه ).
سپس مى افزايد: و آيات خود را براى مردم روشن مى سازد، شايد متذكر شوند (و يبين آياته للناس لعلهم يتذكرون ).
نكته ها
1 - فلسفه تحريم ازدواج با مشركان
چنانكه ديديم آيه فوق در يك جمله كوتاه ، فلسفه اين حكم را بيان كرده كه اگر آن را بشكافيم ، چنين مى شود: ازدواج پايه اصلى تكثير نسل و پرورش و تربيت فرزندان و گسترش جامعه است ، و محيط تربيتى خانواده در سرنوشت فرزندان ، فوق العاده موثر است ، از يك سو آثار قطعى وراثت ، و از سوى ديگر آثار قطعى تربيت در طفوليت زيرا نوزادان ، بعد از تولد غالبا در دامان پدر و مادر پرورش مى يابند و در سالهائى كه سخت شكل پذيرند، زير نظر آنها هستند.
از سوى سوم شرك ، خمير مايه انواع انحرافات ، و در واقع آتش سوزانى است ، هم در دنيا و هم در آخرت ، لذا قرآن اجازه نمى دهد كه مسلمانان ، خود يا فرزندانشان را در اين آتش بيفكنند، از اين گذشته مشركان كه افراد بيگانه از
اسلامند، اگر از طريق ازدواج به خانه هاى مسلمانان راه يابند، جامعه اسلامى گرفتار هرج و مرج و دشمنان داخلى مى شود، ولى اين تا زمانى است كه آنها بر مشرك بودن پافشارى مى كنند، اما راه به روى آنها باز است ، مى توانند ايمان بياورند و در صفوف مسلمين قرار گيرند، و به اصطلاح كفو آنها در مساله ازدواج شوند.
ضمنا واژه نكاح در لغت ، هم به معنى آميزش جنسى آمده ، هم به معنى عقد ازدواج ، و در اينجا منظور، عقد ازدواج است ، هر چند راغب در مفردات مى گويد: نكاح در اصل به معنى عقد است ، سپس مجازا در آميزش جنسى به كار رفته است .
2 - مشركان چه اشخاصى هستند؟
واژه مشرك در قرآن ، غالبا به بت پرستان اطلاق شده ، ولى بعضى از مفسران معتقدند كه مشرك شامل ساير كفار مانند يهود و نصارا و مجوس (و به طور كلى اهل كتاب ) نيز مى شود، زيرا هر كدام از اين طوائف براى خداوند شريكى قائل شدند، نصارا قائل به خدايان سه گانه (تثليث ) و مجوس قائل به خدايان دوگانه اهور مزدا و اهريمن (ثنويت ) و يهود، عزير را فرزند خدا مى دانستند، ولى اين عقائد گر چه شرك آور است اما با توجه به اينكه در آيات متعددى مشركان در برابر اهل كتاب قرار گرفتهاند و با توجه به اينكه يهود و نصارا و مجوس در اصل متكى به نبوت راستين و كتاب آسمانى هستند، معلوم مى شود كه منظور قرآن از مشرك ، همان بت پرست است .
حديث معروفى كه از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نقل شده كه در ضمن وصاياى خود فرمود: مشركان را از جزيرة العرب بيرون كنيد شاهد اين مدعى است چرا كه به طور مسلم اهل كتاب از جزيرة العرب اخراج نشدند بلكه به عنوان يك اقليت مذهبى طبق دستور قرآن با دادن جزيه در پناه اسلام زندگى مى كردند.
3 - اين آيه منسوخ نشده است بعضى از مفسران گفته اند كه حكم در آيه فوق ، منسوخ شدهو ناسخ آن آيه
و المحصنات من الذين اوتوا الكتاب مى باشد، كه اجازه ازدواج با زنان اهل كتاب را مى دهد.
اين تصور از آنجا پيدا شده كه گمان كرده اند آيه مورد بحث ، ازدواج با همه كفار را تحريم كرده ، بنابراين آيه 5 سوره مائده كه اجازه ازدواج با كفار اهل كتاب را مى دهد، ناسخ اين حكم مى باشد (يا مخصص آن است ) ولى با توجه به آنچه در تفسير آيه فوق گفته شد معلوم مى شود كه اين آيه فقط نظر به ازدواج با بت پرستان دارد، نه كفار اهل كتاب ، مانند يهود و نصارا، (البته در مورد ازدواج با كفار اهل كتاب ، نيز قرائنى در آيه و روايات اهل بيت (عليهمالسلام ) است كه نشان مى دهد منظور فقط ازدواج موقت است ).
4 - تشكيل خانواده بايد با دقت و مطالعه باشد
بعضى از مفسران معاصر، در اينجا اشاره به نكته ظريفى كرده اند، و آن اينكه : آيه مورد بحث و 21 آيه ديگر كه به دنبال آن مى آيد احكام مربوط به تشكيل خانواده را در ابعاد مختلف بيان مى كند، و در اين آيات دوازده حكم در اين رابطه بيان شده است : 1 - حكم ازدواج با مشركان 2 - تحريم نزديكى در حال حيض 3 - حكم قسم به عنوان مقدمهاى براى مساله ايلاء (منظور از ايلاء آن است كه كسى سوگند ياد كند با همسرش نزديكى نكند) 4 - حكم ايلاء و به دنبال آن طلاق ، 5 - عده نگه داشتن زنان مطلقه ، 6 - عدد طلاقها 7 - نگه داشتن زن با نيكى يا رها كردن با نيكى 8 - حكم شير دادن نوزادان 9 - عده زنى كه شوهرش وفات كرده 10 - خواستگارى از زن قبل از تمام شدن عده او 11 - مهر زنان مطلقه قبل از دخول 12 - حكم متعه (هديه دادن ) به زن بعد از وفات شوهر يا طلاق گرفتن و اين احكام با تذكرات اخلاقى و تعبيراتى كه نشان مى دهد مساله تشكيل خانواده نوعى عبادت پروردگار است ، و بايد همراه با فكر و انديشه باشد آميخته شده است .
آيه و ترجمه


و يسلونك عن المحيض قل هو اذى فاعتزلوا النساء فى المحيض و لا تقربوهن حتى يطهرن فاذا تطهرن فاتوهن من حيث امركم الله ان الله يحب التوبين و يحب المتطهرين (222) نساوكم حرث لكم فاتوا حرثكم انى شئتم و قدموا لانفسكم و اتقوا الله و اعلموا انكم ملاقوه و بشر المومنين(223)


ترجمه :
222 - و از تو، درباره خون حيض سوال مى كنند، بگو: چيز زيانبار و آلودهاى است ، از اين رو در حالت قاعدگى ، از زنان كناره گيرى كنيد! و با آنها نزديكى ننماييد، تا پاك شوند! و هنگامى كه پاك شدند، از طريقى كه خدا به شما فرمان داده ، با آنها آميزش كنيد! خداوند، توبه كنندگان را دوست دارد، و پاكان را (نيز) دوست دارد.
223 - زنان شما، محل بذرافشانى شما هستند، پس هر زمان كه بخواهيد، مى توانيد با آنها آميزش كنيد.
و (سعى نمائيد از اين فرصت بهره گرفته ، با پرورش فرزندان صالح ) اثر نيكى براى خود، از پيش بفرستيد! و از خدا بپرهيزيد و بدانيد او را ملاقات خواهيد كرد و به مومنان ، بشارت ده !
شان نزول :
زنان در هر ماه به مدت حد اقل سه روز و حد اكثر ده روز قاعده مى شوند و آن عبارت از خونى است كه با اوصاف خاصى كه در كتب فقه آمده از رحم زن خارج مى گردد، زن را در چنين حال حائض و آن خون را خون حيض مى گويند، آيين كنونى يهود و نصارا احكام ضد يكديگر در مورد آميزش مردان با چنين زنانى دارند كه براى هر كس حالت استفهام ايجاد مى نمايد
جمعى از يهود مى گويند معاشرت مردان با اينگونه زنان مطلقا حرام است هر چند كه به صورت غذا خوردن سر يك سفره و يا زندگى در يك اطاق باشد مثلا مى گويند جائى كه زن حائض بنشيند مرد نبايد بنشيند، اگر نشست بايد لباس خود را بشويد و الا نجس است ، و نيز اگر در رختخواب او بخوابد لباس و بدن را بايد شستشو دهد، بطور خلاصه زن را در اين مدت يك موجود ناپاك و لازم الاجتناب مى دانند.
در مقابل اين گروه نصارا هستند كه مى گويند: هيچ گونه فرقى ميان حالت حيض زنان و غير حيض نيست ، همه گونه معاشرت حتى آميزش جنسى با آنان بى مانع است !
مشركين عرب به خصوص آنها كه در مدينه زندگى مى كردند، كم و بيش به خلق و خوى يهود انس گرفته بودند و با زنان حائض مانند يهود رفتار مى كردند و در زمان عادت ماهيانه از آنها جدا مى شدند، همين اختلاف در آيين و افراط و تفريطهاى غير قابل گذشت سبب شد كه بعضى از مسلمانان از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) در اين باره سئوال كنند، در پاسخ آنان اين آيه نازل شد
تفسير:
حكم زنان در عادت ماهيانه
در نخستين آيه به سوال ديگرى برخورد مى كنيم و آن درباره عادت ماهيانه زنان است ، مى فرمايد: درباره (خون ) حيض از تو سوال مى كنند بگو چيز زيان آورى است (و يسئلونك عن المحيض قل هو اذى ).
و بلافاصله مى افزايد: حال كه چنين است از زنان در حالت قاعدگى كناره گيرى نمائيد، و با آنها آميزش جنسى نكنيد تا پاك شوند (فاعتزلوا النساء فى المحيض و لا تقربوهن حتى يطهرن ).
ولى هنگامى كه پاك شوند، از طريقى كه خدا به شما فرمان داده با آنها آميزش كنيد كه خداوند توبه كنندگان و پاكان را دوست دارد (فاذا تطهرن فاتوهن من حيث امركم الله ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين ).
محيض مصدر ميمى و به معنى عادت ماهيانه است ، در معجم مقاييس اللغه ، آمده است كه اين واژه ، در اصل به معنى خارج شدن آب قرمز از درختى است به نام سمره ، (سپس به عادت ماهيانه زنان اطلاق شده است ) ولى در تفسير فخر رازى آمده كه حيض در اصل به معنى سيل است ، و لذا هنگامى كه سيل جريان پيدا كند، گفته مى شود حاض السيل ، و حوض را نيز به همين مناسبت حوض مى گويند كه آب به سوى آن جريان پيدا مى كند.
ولى از گفته راغب در مفردات عكس اين استفاده مى شود كه اين واژه در اصل به معنى همان خون عادت است (سپس به معانى ديگر اطلاق شده ).
و در هر حال منظور در اينجا، همان خون است كه قرآن ، آن را اذى (چيز آلوده يا زيان آور) معرفى كرده است ، و در حقيقت اين جمله ، فلسفه حكم اجتناب از آميزش جنسى زنان را در حالت قاعدگى كه در جمله بعد آمده است بيان مى كند، زيرا آميزش در چنين حالتى ، علاوه بر اينكه تنفرآور است ، زيانهاى بسيارى به بار مى آورد كه طب امروز نيز آن را اثبات كرده ، از جمله احتمال عقيم شدن مرد و زن ، و ايجاد يك محيط مساعد براى پرورش ميكرب بيماريهاى آميزشى (مانند سفليس و سوزاك ) و نيز التهاب اعضاء تناسلى زن و وارد شدن خون آلوده به داخل عضو تناسلى مرد و غير اينها كه در كتب طب آمده است ، لذا پزشكان ، آميزش جنسى با چنين زنانى را ممنوع اعلام مى كنند.
منشا پيدايش خون حيض ، مربوط به احتقان و پر خون شدن عروق رحم ، سپس پوسته پوسته شدن مخاط آن ، و جريان خونهاى موجود است ، ترشح خون مزبور، ابتداء نامنظم و بى رنگ است ، ولى بزودى سرخ رنگ و منظم مى شود و در
اواخر كار بار ديگر كم رنگ و نامرتب مى گردد.
اصولا خونى كه هنگام عادت ماهيانه دفع مى شود، خونى است كه هر ماه در عروق داخلى رحم ، براى تغذيه جنين احتمالى جمع مى گردد، زيرا ميدانيم رحم زن در هر ماه توليد يك تخمك مى كند، و مقارن آن عروق داخلى رحم به عنوان آماده باش براى تغذيه نطفه مملو از خون مى شود، اگر در اين موقع كه تخمك وارد رحم مى شود، اسپرم كه نطفه مرد است در آنجا موجود باشد، تشكيل نطفه و جنين مى دهد و خونهاى موجود در عروق رحم صرف تغذيه آن مى شود، در غير اين صورت ، بر اثر پوسته پوسته شدن مخاط رحم ، و شكافتن جدار رگها، خون موجود خارج مى شود و اين همان خون حيض است ، و از اينجا دليل ديگرى براى ممنوع بودن آميزش جنسى در اين حال به دست مى آيد، زيرا رحم زن در موقع تخليه اين خونها هيچ گونه آمادگى طبيعى براى پذيرش نطفه ندارد و لذا از آن صدمه مى بيند.
جمله يطهرن به گفته بسيارى از مفسران به معنى پاك شدن زنان از خون حيض است ، و اما جمله فاذا تطهرن را بسيارى به معنى غسل كردن گرفتهاند، بنابراين طبق جمله اول ، به هنگام پاك شدن از خون ، آميزش جنسى جايز است هر چند غسل نكرده باشد و طبق جمله دوم ، تا غسل نكند جايز نيست .
بنابراين آيه خالى از ابهام نيست ، ولى با توجه به اينكه جمله دوم تفسيرى است بر جمله اول و نتيجه آن - لذا با فاء تفريع عطف شده - به نظر مى رسد كه تطهرن نيز به معنى پاك شدن از خون است ، بنابراين با پاك شدن از عادت ، آميزش مجاز است ، به خصوص اينكه در آغاز آيه هيچ سخنى از وجوب غسل در ميان نبود و اين همان قولى است كه فقهاى بزرگ نيز در فقه به آن فتوا داده اند كه بعد از پاك شدن از خون حتى قبل از غسل ، آميزش جنسى جايز است ، ولى بدون شك ، بهتر
اين است كه بعد از غسل كردن باشد.
جمله من حيث امركم الله (از آن طريق كه خداوند دستور داده ) مى تواند تاكيدى بر جمله قبل باشد، يعنى فقط در حال پاكى زنان ، آميزش جنسى داشته باشيد نه در غير اين حالت ، و ممكن است مفهوم وسيع تر و كلى ترى از آن استفاده كرد، يعنى بعد از پاك شدن نيز، آميزش بايد در چهار چوب فرمان خدا باشد، اين فرمان مى تواند فرمان تكوينى پروردگار يا فرمان تشريعى او باشد زيرا خداوند براى بقاى نوع انسان ، جاذبه مخصوصى در ميان دو جنس مخالف ، نسبت به يكديگر قرار داده ، و به همين دليل آميزش جنسى لذت خاصى براى هر دو طرف دارد، ولى مسلم است ، كه هدف نهايى بقاء نسل بوده ، و اين جاذبه و لذت مقدمه آن است بنابراين لذت جنسى بايد، تنها در مسير بقاى نسل قرار گيرد، و به همين جهت استمناء و لواط و مانند آن ، نوعى انحراف از اين فرمان تكوينى و ممنوع است .
و نيز ممكن است مراد امر تشريعى باشد، يعنى بعد از پاك شدن زنان از عادت ماهانه ، بايد جهات حلال و حرام را در حكم شرع در نظر بگيريد.
بعضى نيز گفته اند: مفهوم اين جمله ممنوع بودن آميزش جنسى با همسران از غير طريق معمولى مى باشد، ولى با توجه به اينكه در آيات گذشته سخنى از اين مطلب در ميان نبوده ، اين تفسير مناسب به نظر نمى رسد.
در آيه دوم ، اشاره زيبائى به هدف نهايى آميزش جنسى كرده ، مى فرمايد: همسران شما محل بذرافشانى شما هستند (نساوكم حرث لكم ).
بنابراين هر زمان بخواهيد مى توانيد با آنها آميزش نمائيد (فاتوا حرثكم
انى شئتم ).
در اينجا زنان تشبيه به مزرعه شده اند، و اين تشبيه ممكن است براى بعضى سنگين آيد كه چرا اسلام درباره نيمى از نوع بشر چنين تعبيرى كرده است در حالى كه نكته باريكى در اين تشبيه نهفته شده ، در حقيقت قرآن مى خواهد ضرورت وجود زن را در اجتماع انسانى نشان دهد كه زن وسيله اطفاء شهوت و هوسرانى مردان نيست ، بلكه وسيله اى است براى حفظ حيات نوع بشر، اين سخن در برابر آنها كه نسبت به جنس زن همچون يك بازيچه يا وسيله هوسبازى مى نگرند، هشدارى محسوب مى شود.
حرث مصدر است و به معنى بذرافشانى است و گاهى به خود مزرعه نيز اطلاق مى شود.
انى از اسماء شرط است و غالبا به معنى متى كه به معنى زمان است استعمال مى شود، و در اين صورت آن را انى زمانيه مى گويند و گاهى نيز به معنى مكان است ، مانند آنچه در آيه 37 سوره آل عمران آمده : قال يا مريم انى لك هذا قالت هو من عند الله ، زكريا گفت اى مريم ! اين غذا (ى بهشتى ) را از كجا آوردهاى ؟، گفت : از نزد خدا.
اگر انى در آيه فوق زمانيه باشد، توسعه زمانى مساله آميزش جنسى را بيان مى كند، يعنى در هر ساعتى از شب و روز مجاز هستيد و اگر مكانيه باشد، توسعه در مكان و چگونگى انواع آميزش است .
اين احتمال نيز وجود دارد كه اشاره به هر دو جنبه باشد و به اين ترتيب ، دو همسر مى توانند هر گونه و در هر زمان و مكان ، از لذت جنسى بهره گيرند، (جز آنچه در قانون شرع ممنوع شده است ).
سپس در ادامه آيه مى افزايد: با اعمال صالح و پرورش فرزندان صالح ، آثار نيكى براى خود از پيش بفرستيد (و قدموا لانفسكم ).
اشاره به اينكه هدف نهايى از آميزش جنسى ، لذت و كامجوئى نيست بلكه بايد از اين موضوع ، براى ايجاد و پرورش فرزندان شايسته ، استفاده كرد، و آن را به عنوان يك ذخيره معنوى براى فرداى قيامت از پيش بفرستيد، اين سخن هشدار مى دهد كه بايد در انتخاب همسر، اصولى را رعايت كنيد كه به اين نتيجه مهم ، يعنى تربيت فرزندان صالح و نسل شايسته انسانى منتهى شود.
در حديثى نيز از پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى خوانيم كه فرمود: اذا مات الانسان انقطع امله الا عن ثلاث : صدقة جارية و علم ينتفع به و ولد صالح يدعوا له ، هنگامى كه انسان مى ميرد اميد او جز از سه چيز قطع مى شود: صدقات جاريه (اموالى كه از منافع آن مرتبا بهره گيرى مى شود) و علمى كه از آن سود مى برند و فرزند صالحى كه براى او دعا مى كند.
در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه فرمود: ليس يتبع الرجل بعد موته من الاجر الا ثلاث خصال : صدقة اجراها فى حياته فهى تجرى بعد موته ، و سنة هدى سنها فهى تعمل بها بعد موته ، و ولد صالح يستغفر له ، هيچ گونه اجر و پاداشى بعد از مرگ به دنبال انسان نمى آيد مگر سه چيز: صدقه جاريهاى كه در حيات خود فراهم ساخته و بعد از مرگش ادامه دارد (مانند بناهاى خير) و سنت هدايت گرى كه آن را بر قرار كرده و بعد از مرگ او به آن عمل مى كنند، و فرزند صالحى كه براى او استغفار كند.
همين مضمون در روايات متعدد ديگرى نيز وارد شده است ، و در بعضى از روايات ، شش موضوع ذكر شده كه اولين آنها فرزند صالح است .
به اين ترتيب فرزندان صالح در كنار آثار علمى و تاليف كتابهاى هدايت كننده
و تاسيس بناهاى خير همچون مسجد و بيمارستان و كتابخانه قرار گرفته اند.
و در پايان آيه ، دستور به تقوا مى دهد و مى فرمايد: تقواى الهى پيشه كنيد و بدانيد او را ملاقات خواهيد كرد، و به مومنان بشارت دهيد بشارت رحمت الهى و سعادت و نجات در سايه تقوا (و اتقوا الله و اعلموا انكم ملاقوه و بشر المومنين ).
از آنجا كه مساله آميزش جنسى ، مساله اى است مهم ، و با پرجاذبه ترين غرايز انسان سر و كار دارد، خداوند در اين جمله هاى آخر، مومنان را به دقت در اين امر، و پرهيز از هر گونه گناه و انحراف ، دعوت فرموده و به آنها هشدار مى دهد كه بدانيد همگى به ملاقات پروردگار خواهيد شتافت و تنها راه نجات ايمان و تقواى در سايه ايمان است .
نكته :
دستور عادلانه اسلام در مورد عادت ماهيانه زنان
اقوام پيشين در مورد زنان در عادت ماهيانه عقائد مختلفى داشتند: يهود فوق العاده سخت گيرى مى كردند و در اين ايام به كلى از زنان در همه چيز جدا مى شدند، در خوردن و آشاميدن و مجلس و بستر، و در تورات كنونى احكام شديدى در اين باره ديده مى شود.
و به عكس آنها مسيحيان هيچ گونه محدوديت و ممنوعيتى براى خود، در برخورد با زنان ، در اين ايام قائل نبودند، و اما بت پرستان عرب ، دستور و سنت
خاصى نزد آنها در اين زمينه يافت نمى شد، ولى ساكنان مدينه و اطراف آن ، بعضى از آداب يهود را در اين زمينه اقتباس كرده بودند، و در معاشرت با زنان در حال حيض ، سختگيريهايى داشتند، در حالى كه ساير عرب چنين نبودند، و حتى شايد آميزش جنسى را در اين حال جالب مى دانستند و معتقد بودند اگر فرزندى نصيب آنها شود بسيار خونريز خواهد بود، و اين از صفات بارز و مطلوب ، نزد اعراب باديه نشين خونريز بود.
2 - ذكر طهارت و توبه در كنار يكديگر در آيات فوق ممكن است اشاره به اين باشد كه طهارت ، مربوط به پاكيزگى ظاهر، و توبه اشاره به پاكيزگى باطن است .
اين احتمال نيز وجود دارد كه طهارت در اينجا به معنى آلوده نشدن به گناه بوده باشد يعنى خداوند، هم كسانى را كه آلوده به گناه نشده اند دوست دارد و هم كسانى كه بعد از آلودگى توبه كنند، و در زمره پاكان در آيند.
ضمنا اشاره به مساله توبه در اينجا ممكن است ناظر به اين باشد كه بعضى بر اثر فشار غريزه جنسى نمى توانستند خويشتن دارى كنند و بر خلاف امر خدا به گناه آلوده مى شدند، سپس از عمل خود نادم شده و ناراحت مى گشتند، براى اينكه راه بازگشت را به روى خود بسته نبينند و از رحمت حق مايوس نشوند، طريق توبه را به آنها نشان مى دهد.
آيه و ترجمه


و لا تجعلوا الله عرضة لا يمنكم أ ن تبروا و تتقوا و تصلحوا بين الناس و الله سميع عليم (224) لا يواخذكم الله باللغو فى ايمانكم و لكن يواخذكم بما كسبت قلوبكم و الله غفور حليم(225)


ترجمه :
224 - خدا را در معرض سوگندهاى خود قرار ندهيد! و براى اينكه نيكى كنيد، و تقوا پيشه سازيد، و در ميان مردم اصلاح كنيد (سوگند ياد ننماييد)! و خداوند شنوا و داناست .
225 - خداوند شما را به خاطر سوگندهايى كه بدون توجه ياد مى كنيد، مؤ اخذه نخواهد كرد، اما به آنچه دلهاى شما كسب كرده ، (و سوگندهايى كه از روى اراده و اختيار، ياد مى كنيد،) مؤ اخذه مى كند. و خداوند، آمرزنده و بردبار است .
شان نزول :
ميان داماد و دختر يكى از ياران پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به نام عبد الله بن رواحه اختلافى روى داد او سوگند ياد كرد كه براى اصلاح كار آنها هيچ گونه دخالتى نكند و در اين راه گامى بر ندارد. آيه فوق نازل شد و اين گونه سوگندها را ممنوع و بى اساس قلمداد كرد.
تفسير:
تا مى توانيد سوگند نخوريد
چنانكه در شان نزول خوانديم : دو آيه فوق ناظر به سوء استفاده از مساله سوگند است ، و مقدمهاى محسوب مى شود براى بحث آيات آينده كه از ايلاء و سوگند در مورد ترك آميزش جنسى با همسران سخن مى گويد.
در نخستين آيه مى فرمايد: خدا را در معرض سوگندهاى خود براى ترك نيكى و تقوا و اصلاح در ميان مردم قرار ندهيد و (بدانيد) خدا شنوا و دانا است
سخنان شما را مى شنود و از نيات شما آگاه است (و لا تجعلوا الله عرضة لايمانكم ان تبروا و تتقوا و تصلحوا بين الناس و الله سميع عليم ).
ايمان جمع يمين به معنى سوگند است ، و عرضه (بر وزن غرفه ) به معنى در معرض قرار گرفتن چيزى است ، مثلا جنسى را كه به بازار براى فروش مى برند و در معرض معامله قرار مى دهند، عرضه مى نامند، گاهى به موانع نيز، عرضه اطلاق مى شود، زيرا در معرض انسان و بر سر راه او قرار دارد.
بعضى نيز گفته اند: منظور اين است كه حتى براى كارهاى نيك ، اعم از كوچك و بزرگ ، قسم ياد نكنيد، و نام خدا را كوچك ننماييد، و به اين ترتيب سوگند ياد كردن جز در مواردى كه هدف مهمى در كار باشد عمل نامطلوب است اين موضوع در احاديث زيادى نيز به چشم مى خورد، از جمله اينكه در حديثى امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: و لا تحلفوا بالله صادقين و لا كاذبين فان الله سبحانه يقول و لا تجعلوا الله عرضة لايمانكم : هيچ گاه سوگند به خدا ياد نكنيد چه راستگو باشيد، چه دروغگو، زيرا خداوند سبحان مى فرمايد: خدا را در معرض سوگندهاى خود قرار ندهيد.
احاديث متعدد ديگرى نيز در اين زمينه نقل شده است .
در اين صورت تناسب آن با شان نزول چنين است كه سوگند ياد كردن در كارهاى خوب عملى پسنديده نيست تا چه رسد به اينكه كسى سوگند ياد كند كارهاى خوب را ترك كند.
در آيه بعد براى تكميل اين مطلب كه قسم نبايد مانع كار خير شود مى فرمايد: خداوند شما را به خاطر سوگندهائى كه بدون توجه ياد مى كنيد مؤ اخذه نخواهد كرد (لا يواخذكم الله باللغو فى ايمانكم ).
اما به آنچه دلهاى شما كسب كرده (و سوگندهائى كه از روى اراده و اختيار ياد مى كنيد) مؤ اخذه مى كند و خداوند آمرزنده و داراى حلم است (و لكن يواخذكم بما كسبت قلوبكم و الله غفور حليم ).
در اين آيه خداوند به دو نوع سوگند اشاره كرده است ، نوع اول قسمهاى لغو است كه هيچ گونه اثرى ندارد و نبايد به آن اعتنا كرد، اين نوع قسمها آنهائى است كه مردم بدون توجه ، تكيه كلام خود قرار مى دهند و به آن عادت كرده اند و در هر كارى لا و الله (نه به خدا قسم ...) يا بلى و الله (آرى به خدا سوگند...) مى گويند، اين نوع قسمها را قسم لغو مينامند.
زيرا لغو در لغت به تمام كارها و سخنانى گفته مى شود كه داراى هدف مشخصى نيست ، يا از روى اراده و تصميم سر نمى زند.
بنابراين سوگندهائى كه انسان در حال غضب (در صورتى كه غضب سبب بيرون رفتن از حال عادى شود) ياد مى كند، جزء قسمهاى لغو است و طبق آيه فوق ، خداوند مواخذهاى بر اين گونه قسمها نمى كند و نبايد به آن ترتيب اثر داد (هر چند انسان بايد خود را چنان تربيت كند كه اين گونه سوگندها را نيز كنار بگذارد)، به هر حال اين گونه قسمها واجب العمل نيست و مخالفت آن كفاره ندارد. زيرا از روى اراده و تصميم نيست .
جمله و الله غفور حليم مى تواند اشاره اى به اين معنى بوده باشد.
نوع دوم سوگندهائى است كه از روى اراده و تصميم انجام مى گيرد و به تعبير قرآن قلب انسان آن را كسب مى كند، اين گونه قسم معتبر است و بايد به آن پايبند بود، و مخالفت با آن ، هم گناه دارد، و هم موجب كفاره مى شود مگر در مواردى كه بعدا اشاره خواهد شد، اين همان است كه در سوره مائده آيه 89 از آن تعبير به ما
عقدتم الايمان شده است ، يعنى سوگندهائى كه از روى اراده محكم كرده ايد.
نكته :
سوگندهاى بى اعتبار
قسم ياد كردن از نظر اسلام كار خوبى نيست ، ولى در عين حال حرام نمى باشد، و اگر به خاطر هدفهاى مهم تربيتى و اجتماعى و اصلاحى انجام گيرد ممكن است واجب يا مستحب گردد، ولى با اين حال يك سلسله از سوگندهاست كه از نظر اسلام به كلى بى اعتبار است ، از جمله :
1 - سوگندهائى كه به غير نام خدا باشد، حتى قسم خوردن به نام پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و ائمه هدى (عليهمالسلام ) واجب العمل نيست ، يعنى اگر كسى به غير نام خدا قسم ياد كند ملزم به انجام آن نمى باشد و مخالفت آن كفاره ندارد.
2 - سوگندهائى كه براى انجام كار حرام يا مكروه ، يا ترك واجب و مستحب باشد آن هم اعتبارى ندارد، مثل اينكه كسى سوگند ياد كند كه دين خود را نپردازد يا با بستگان خويش ترك رابطه كند، يا از اصلاح ذات البين خود دارى نمايد همان گونه كه كرارا ديده شده ، بعضى از اشخاص به سبب خاطره بدى كه از يك اصلاح ذات البين پيدا مى كنند قسم ياد مى كنند كه هرگز سراغ چنين كارى نروند، به اين گونه سوگندها نبايد اعتنا كرد، هر چند با نام خدا باشد و يكى از تفسيرهاى لا يواخذكم الله باللغو فى ايمانكم همين است ، ولى قسمهايى كه به نام خدا باشد، و موضوع آن كار خوب يا لااقل كار مباحى است ، وفا كردن به آن واجب است ، و اگر كسى با آن مخالفت كند كفاره دارد.
كفاره آن اطعام ده مسكين يا لباس پوشاندن بر ده نفر نيازمند و يا آزاد كردن يك برده است (اين معنى در آيه 89 سوره مائده آمده است ) و اكنون كه برده وجود ندارد بايد يكى از دو كار اول را انجام داد.
آيه و ترجمه


للذين يولون من نسائهم تربص اربعة اشهر فان فاوا فان الله غفور رحيم (226) و ان عزموا الطلق فان الله سميع عليم (227)


ترجمه :
226 - كسانى كه زنان خود را ايلاء مينمايند (سوگند ياد مى كنند كه با آنها، آميزش جنسى ننمايند) حق دارند چهار ماه انتظار بكشند.
(و در ضمن اين چهار ماه ، وضع خود را با همسر خويش ، از نظر ادامه زندگى يا طلاق ، روشن سازند). اگر (در اين فرصت ،) بازگشت كنند، (چيزى بر آنها نيست ، زيرا) خداوند، آمرزنده و مهربان است .
227 - و اگر تصميم به جدايى گرفتند، (آن هم با شرايطش مانعى ندارد،) خداوند شنوا و داناست .
تفسير:
مبارزه با يك رسم زشت جاهلى
در دوران جاهليت زن هيچ گونه ارزش و مقامى در جامعه عرب نداشت و به همين جهت براى جدائى از او يا تحت فشار قرار دادن زن ، طرق زشتى وجود داشت كه يكى از آنها ايلاء - به معنى سوگند خوردن بر ترك عمل زناشويى - بود به اين ترتيب كه هر زمان مردى از همسر خود متنفر مى شد، سوگند ياد مى كرد كه با او همبستر نگردد و با اين راه غير انسانى همسر خود را در تنگناى شديدى قرار مى داد، نه او را رسما طلاق مى داد تا آزادانه شوهر انتخاب كند، و نه بعد از اين سوگند حاضر مى شد آشتى كرده و با همسر خود زندگى مطلوبى داشته باشد البته خود مردان غالبا تحت فشار قرار نمى گرفتند، چون همسران متعددى داشتند
آيات مورد بحث با اين سنت غلط مبارزه كرده و طريق گشودن اين سوگند را بيان مى كند، مى فرمايد: كسانى كه از زنان خود ايلاء مى كنند (سوگند براى ترك آميزش جنسى مى خوردند) حق دارند چهار ماه انتظار كشند (للذين يولون من نسائهم تربص اربعة اشهر).
اين چهار ماه مهلت براى اين است كه وضع خويش را با همسر خود روشن كنند و زن را از اين نابسامانى ، نجات دهند.
سپس مى افزايد: اگر (در اين فرصت ) تصميم به بازگشت گرفتند، خداوند آمرزنده و مهربان است (فان فاوا فان الله غفور رحيم ).
آرى خداوند گذشته او را در اين مساله و همچنين شكستن سوگند را بر او مى بخشد - هر چند كفاره آن چنانكه خواهيم گفت به قوت خود باقى است .
و اگر تصميم به جدائى گرفتند (آن هم با شرايطش مانعى ندارد) خداوند شنوا و دانا است (و ان عزموا الطلاق فان الله سميع عليم ).
و هر گاه مرد هيچ يك از اين دو راه را انتخاب نكند، نه به زندگى سالم زناشويى باز گردد، و نه زن را با طلاق رها سازد، در اين جا حاكم شرع دخالت مى كند و مرد را به زندان مى اندازد و بر او سخت مى گيرد كه بعد از گذشتن چهار ماه ، مجبور شود يكى از دو راه را انتخاب كند و زن را از حال بلاتكليفى در آورد.
به اين ترتيب با اينكه اسلام حكم ايلاء (سوگند خوردن بر ترك آميزش جنسى ) را به كلى ابطال نكرده اما آثار سوء آن را از بين برده ، زيرا به كسى اجازه نمى دهد كه از اين راه ، همسرش را سرگردان سازد، و اگر مى بينيم مدت چهار ماه به عنوان ضرب الاجل تعيين كرده نه به خاطر اين است كه مى توان از اين طريق مقدارى از حقوق زناشويى را باطل كرد بلكه از اين نظر است كه آميزش جنسى به عنوان يك واجب شرعى در هر چهار ماه لازم است (البته اين در صورتى است كه زن بر اثر طول مدت به گناه نيفتد، لذا در مورد زنان جوان كه بيم گرفتارى در گناه
باشد لازم است اين فاصله كمتر شود).
نكته ها
1 - ايلاء يك حكم استثنائى است
در آيات گذشته ، سخن از سوگندهاى لغو و بى اثر بود و گفتيم هر سخنى كه براى كار خلافى باشد، جزء سوگندهاى لغو و بيهوده است و شكستن آن هيچ محذورى ندارد و مطابق اين حكم بايد سوگند بر ترك وظيفه زناشويى مطلقا اثرى نداشته باشد در حالى كه در اسلام براى آن كفاره قرار داده شده همان كفاره شكستن قسم كه در بحث سابق گفته شد) اين در حقيقت مجازاتى است براى مردان لجوج كه به اين شيوه ناجوانمردانه براى ابطال حقوق زن متوسل نشوند و اين كار را تكرار نكنند.
2 - مقايسه حكم اسلام و دنياى غرب
در غرب و سنتهاى جاهلى آنها نيز چيزى شبيه ايلاء وجود دارد كه آن را جدائى جسمانى مى نامند.
توضيح اينكه : از آنجا كه طلاق در ميان مسيحيان نيست ، بعد از انقلاب كبير فرانسه يكى از راههايى كه براى جدائى ميان زن و مردى كه حاضر نبودند با هم زندگى كنند تصويب شد جدائى جسمى بود و آن اين بود كه زن و مرد موقتا از هم جدا شده و در خانه هاى جداگانه زندگى مى كردند (وظيفه انفاق از سوى مرد و تمكين از سوى زن ساقط مى شد، ولى رابطه ازدواج بر قرار بود) با اين حال نه مرد مى توانست همسر ديگرى اختيار كند و نه زن مى توانست شوهر نمايد، مدت اين
جدائى ممكن بود تا سه سال ادامه پيدا كند، بعد از اين مدت ناچار بودند جدائى را رها ساخته و با هم زندگى كنند.
گر چه دنياى غرب اين جدائى را تا سه سال اجازه مى دهد، ولى اسلام حاضر نشد - بيش از چهار ماه كه اگر سوگند هم ياد نكند چنين فاصلهاى مباح است - اين وضع نابسامان ادامه يابد، مرد بايد بعد از اين مدت وضع خود را روشن سازد، و اگر سرپيچى كند حكومت اسلامى مى تواند او را تحت فشار شديد قرار دهد تا كار را يكسره كند.
3 - اوصاف الهى در پايان هر آيه
قابل توجه اينكه در بسيارى از آيات قرآن ، اوصافى از خداوند، پايانگر بحثها است ، اين اوصاف هميشه رابطه مستقيمى با محتواى آيه دارد، و چنان نيست كه انتخاب آن بدون رابطه نزديكى صورت گرفته باشد.
از جمله در آيات مورد بحث هنگامى كه سخن از ايلاء و تصميم بر شكستن اين قسم گناه آلود مى گويد، آيه به جمله غفور رحيم ختم مى شود، اشاره به اينكه اين حركت صحيح ، سبب مى شود كه گذشته گناه آلود مشمول غفران رحمت الهى گردد، و هنگامى كه سخن از تصميم بر طلاق در ميان است ، روى اوصاف سميع عليم تكيه مى شود، يعنى خداوند سخنان شما را مى شنود و از انگيزه طلاق و جدائى آگاه است ، و شما را بر طبق آن جزا مى دهد.
228 229
آيه و ترجمه


و المطلقات يتربصن بانفسهن ثلثة قروء و لا يحل لهن ان يكتمن ما خلق الله فى ارحامهن ان كن يومن بالله و اليوم الاخر و بعولتهن احق بردهن فى ذلك ان ارادوا اصلاحا و لهن مثل الذى عليهن بالمعروف و للرجال عليهن درجة و الله عزيز حكيم (228)


ترجمه :
228 - زنان مطلقه ، بايد به مدت سه مرتبه عادت ماهانه ديدن (و پاك شدن ) انتظار بكشند! ( عده نگهدارند ) و اگر به خدا و روز رستاخيز، ايمان دارند براى آنها حلال نيست كه آنچه را خدا در رحمهايشان آفريده ، كتمان كنند. و همسرانشان ، براى باز گرداندن آنها (و از سر گرفتن زندگى زناشويى ) در اين مدت ، (از ديگران ) سزاوارترند، در صورتى كه (به راستى ) خواهان اصلاح باشند. و براى زنان ، همانند وظايفى كه بر دوش آنهاست ، حقوق شايسته اى قرار داده شده ، و مردان بر آنان برترى دارند، و خداوند توانا و حكيم است .
تفسير:
عده يا حريم ازدواج ؟
در آيه قبل سخن از طلاق بود و در اين بخش از احكام طلاق و يا آنچه مربوط به آن است بيان مى شود و در مجموع پنج حكم در آن بيان شده :
نخست درباره عده مى فرمايد: زنان مطلقه بايد به مدت سه بار پاك شدن انتظار بكشند (و المطلقات يتربصن بانفسهن ثلثة قروء).
قروء جمع قرء (بر وزن قفل ) هم به معنى عادت ماهيانه و هم پاك شدن از آن گفته شده ، ولى اين دو معنى را مى توان در يك مفهوم كلى جمع كرد و آن انتقال از يكى از دو حالت به حالت ديگر است ، راغب در مفردات معتقد است كه
قرء در حقيقت ، اسم براى داخل شدن از حالت حيض به پاكى است ، و چون هر دو عنوان در آن مطرح است گاهى بر حالت حيض و گاهى به پاكى اطلاق مى شود، از بعضى از روايات و بسيارى از كتب لغت نيز استفاده مى شود كه قرء به معنى جمع است و چون در حالت پاكى زن خون عادت در وجود او جمع مى شود، اين واژه به پاكى اطلاق شده است ، به هر حال در روايات متعددى ، تصريح شده كه منظور از ثلثة قروء كه حد عده است سه مرتبه پاك شدن زن از خون حيض است .
و از آنجا كه طلاق بايد در حال پاكى كه با شوهر خود آميزش جنسى نكرده باشد انجام گيرد، اين پاكى يك مرتبه محسوب مى شود، و هنگامى كه بعد از آن دو بار عادت ببيند و پاك شود، به محض اينكه پاكى سوم به اتمام رسيد و لحظه اى عادت شد، عده تمام شده و ازدواج او در همان حالت جايز است . ولى علاوه بر اين روايات ، اين حقيقت را از خود آيه نيز مى توان استفاده كرد زيرا:
اولا قرء دو جمع دارد، يكى قروء، ديگرى اقراء، و بعضى تصريح كرده اند كه قرء به معنى پاكى جمعش قروء، و قرء به معنى حيض ، جمعش اقراء است بنابراين قروء در آيه فوق به معنى ايام پاكى زن مى باشد نه ايام حيض .
ثانيا همان گونه كه در بالا اشاره شد، قرء اصلا به معنى جمع شدن است ، و جمع شدن با حالت طهر و پاكى ، تناسب بيشترى دارد، زيرا در اين حالت خون در رحم تدريجا جمع مى گردد، و در هنگام عادت بيرون مى ريزد و پراكنده مى شود.
دومين حكم ، اين است كه براى آنها حلال نيست كه آنچه را در رحم آنان آفريده شده كتمان كنند، اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان دارند (و لا يحل لهن ان
يكتمن ما خلق الله فى ارحامهن ان كن يومن بالله و اليوم الاخر).
قابل توجه اينكه مساله آغاز و پايان ايام عده را كه معمولا خود زن مى فهمد نه ديگرى بر عهده او گذارده ، و گفتار او را سند قرار داده لذا امام صادق (عليه السلام ) در تفسير آيه فوق مى فرمايد: قد فوض الله الى النساء ثلاثة اشياء الحيض و الطهر و الحمل : خداوند سه چيز را به زنان واگذار كرده عادت ماهانه ، پاك شدن و حامله بودن .
از آيه فوق نيز مى توان اين معنى را اجمالا استفاده كرد زيرا مى فرمايد براى زن جايز نيست آنچه را خداوند در رحم او آفريده كتمان كند، و بر خلاف واقع سخن گويد، يعنى سخن او مورد قبول است .
جمله ما خلق الله فى ارحامهن به گفته جمعى از مفسران ، دو معنى مى تواند داشته باشد، فرزند و عادت ماهانه ، زيرا هر دو را خداوند در رحم زن آفريده است ، يعنى نبايد حمل خود را مخفى كند و بگويد به عادت ماهانه مبتلا مى شود، تا مدت عده را كمتر كند (زيرا عده زن باردار وضع حمل است ) و در مورد عادت ماهانه ، چه از نظر شروع ، و چه از نظر پايان ، نيز نبايد خلاف گوئى كند، استفاده هر دو معنى از تعبير فوق نيز بعيد به نظر نمى رسد.
سومين حكمى كه از آيه استفاده مى شود، اين است كه شوهر در عده طلاق رجعى ، حق رجوع دارد، مى فرمايد: همسران آنها براى رجوع به آنها (و از سر گرفتن زندگى مشترك ) در اين مدت عده (از ديگران ) سزاوارترند هر گاه خواهان اصلاح باشند (و بعولتهن احق بردهن فى ذلك ان ارادوا اصلاحا).

next page

fehrest page

back page