تفسير نمونه جلد ۲

جمعي از فضلا

- ۴ -


در اين هنگام انسانها با هشدارهاى انبياء و توجه به مبداء و معاد و جهان ديگر كه در آنجا پاداش و كيفر اعمال خويش را در مى يابند براى گرفتن احكام الهى و قوانين صحيح كه بتواند به اختلافات پايان دهد و سلامت جامعه و سلامت انسانها را تامين كند آمادگى پيدا كردند.
و لذا مى فرمايد: (خداوند با آنها كتاب آسمانى به حق نازل كرد تا در ميان مردم در آنچه اختلاف داشتند حكومت كند) (و انزل معهم
الكتاب بالحق ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه ).
و به اين ترتيب ايمان به انبياء و تمسك به تعليمات آنها و كتب آسمانى ، آبى بر آتش اختلافات فرو ريخت و آن را خاموش ساخت (و اين مرحله پنجم بود).
اين وضع مدتى ادامه يافت ولى كم كم وسوسه هاى شيطانى و امواج خروشان هواى نفس كار خود را در ميان گروهى كرد و با تفسيرهاى نادرست تعليمات انبياء و كتب آسمانى و تطبيق آنها بر خواسته هاى دلشان ، پرچم اختلاف را بار ديگر برافراشتند ولى اين اختلاف با اختلافات پيشين فرق داشت سرچشمه اختلافات پيشين جهل و بى خبرى بود كه با بعثت انبياء و نزول كتب آسمانى بر طرف گرديد در حالى كه سرچشمه اختلافات بعد همان ستمگرى و لجاجت و انحراف آگاهانه از راه حق و در يك كلمه (بغى ) بود و لذا در ادامه اين آيه مى فرمايد: (در آن اختلاف نكردند مگر كسانى كه كتاب آسمانى را دريافت داشته بودند و بينات و نشانه هاى روشن به آنها رسيده بود آرى آنها به خاطر انحراف از حق و ستمگرى در آن اختلاف كردند) (و ما اختلف فيه الا الذين اوتوه من بعد ما جاءتهم البينات بغيا بينهم ).
(و اين مرحله ششم بود).
در اينجا مردم به دو گروه تقسيم شدند مؤ منان راستين كه در برابر حق تسليم بودند آنها براى پايان دادن به اختلافات جديد به كتب آسمانى و تعليمات انبياء بازگشتند و به حق رسيدند و لذا مى فرمايد: (خداوند، مؤ منان از آنها را به حقيقت آنچه در آن اختلاف داشتند به فرمان خود هدايت فرمود) (در حالى كه افراد بى ايمان و ستمگر و خودخواه همچنان در گمراهى و اختلاف باقى ماندند) (فهدى الله الذين آمنوا لما اختلفوا فيه من الحق باذنه ).
(و اين مرحله هفتم بود).
و در پايان آيه مى فرمايد: (خداوند هر كه را بخواهد (و لايق ببيند) به راه
مستقيم هدايت مى كند) (و الله يهدى من يشاء الى صراط مستقيم ).
اشاره به اينكه مشيت الهى كه آميخته با حكمت اوست گزاف و بى حساب نيست و از هر گونه تبعيض ناروا بر كنار است .
تمام كسانى كه داراى نيت پاك و روح تسليم در برابر حقاند مشمول هدايتهاى او مى شوند.
اشتباهات عقيدتى آنها اصلاح مى گردد و از روشنبينى هاى مخصوصى برخوردار مى شوند بر توفيق آنان براى يافتن راه راست مى افزايد و آنها را از اختلافات و مشاجرات دنيا پرستان بى ايمان بر كنار مى دارد و آرامش روح و اطمينان خاطر و سلامت جسم و جان به آنها مى بخشد.
نكته ها
1 - دين و اجتماع
از آيه فوق به خوبى اين حقيقت استفاده مى شود كه دين و جامعه بشرى در حقيقت ناگسستنى هستند هيچ جامعه اى نمى تواند بدون مذهب و ايمان به خدا و رستاخيز زندگى صحيحى داشته باشد.
قوانين بشرى ، علاوه بر اينكه غالبا مايه اختلاف و پراكندگى ملتهاست ، چون ضامن اجرائى از درون ، يعنى ايمان به خدا، سرچشمه نمى گيرد، تنها يك مسؤ وليت برون ذاتى ايجاد مى كند و نمى تواند بطور كامل به اختلافات و تضادها پايان دهد، آزمايشهاى انسانى در اين چند قرن اخير اين حقيقت را به خوبى ثابت كرده است و دنياى به اصطلاح متمدن اما فاقد ايمان ، مرتكب فجايع و گناهانى مى شود كه هيچ گاه در جامعه عقب افتاده ديده نشده است .
ضمنا منطق اسلام در عدم جدايى دين از سياست ، يعنى تدبير جامعه اسلامى نيز روشن مى شود.
2 - آغاز پيدايش شريعت
از آيه فوق ، به طور ضمنى اين حقيقت نيز روشن شد كه آغاز پيدايش دين و مذهب به معنى واقعى كلمه ، همان زمان پيدايش جامعه انسانى به معنى حقيقى بوده است ، بنابراين جاى تعجب نيست كه نخستين پيامبر اولوا العزم و صاحب كتاب و قانون و شريعت ، حضرت نوح (عليه السلام ) بوده است نه حضرت آدم .
3 - خاورميانه مركز پيدايش مذاهب بزرگ
از آيه فوق جواب اين سؤ ال را هم مى توان پيدا كرد كه چرا تمام اديان بزرگ الهى از منطقه خاورميانه برخاستهاند؟ (آيين اسلام ، آيين مسيحيت ، آيين يهود و آيين ابراهيم و...) زيرا به گواهى تاريخ گاهواره تمدن بشرى در اين منطقه از جهان به حركت در آمد و نخستين تمدنهاى بزرگ از اين منطقه برخاستند، و با توجه به رابطه مستحكم دين و تمدن و نياز مبرم جوامع متمدن به مذهب ، براى پيشگيرى از اختلافات و تضادهاى مخرب ، معلوم مى شود كه بايد مذاهب از اينجا برخيزند.
و اگر مى بينيم اسلام از محيط عقب ماندهاى همچون مكه و مدينه آن روز برخاست به خاطر اين بود كه : اين منطقه به سر راه چند تمدن بزرگ آن زمان قرار داشت ، تمدن ايران و باقى مانده تمدن بابل در شمال شرقى جزيرة العرب ، تمدن روم در شمال ، تمدن مصر باستان در شمال غربى ، و تمدن يمن در جنوب .
در واقع مركز ظهور اسلام ، مركز دايره اى است ، كه تمام تمدنهاى مهم آن زمان در اطراف آن جاى مى گيرند (دقت كنيد).
4 - پايان دادن به اختلافات ، يكى از مهمترين اهداف دين و مذهب
آيينهاى الهى اهداف زيادى را، از جمله تهذيب نفوس انسانى و رسانيدن او به مقام قرب الهى ، تعقيب مى كند، ولى مسلما يكى از مهمترين اهداف ، رفع اختلافات بوده است .
زيرا هميشه نژادها، قوميتها، و زبان و مناطق جغرافيائى عامل جدائى جوامع
انسانى بوده ، چيزى كه مى تواند به عنوان يك حلقه اتصال همه فرزندان آدم را از هر نژاد و زبان و قوميت و منطقه جغرافيائى به هم پيوند دهد، آيينهاى الهى است ، كه تمام اين مرزها را در هم مى شكند، و همه انسانها را زير يك پرچم جمع مى كند كه نمونه آن را در مراسم عبادى سياسى حج مى توان مشاهده كرد.
و اگر مى بينيم پاره اى از مذاهب ، عامل اختلاف و درگيرى شده اند، به خاطر آميخته شدن آنها با خرافات و تعصبهاى كوركورانه است ، وگرنه مذاهب دست نخورده آسمانى ، همه جا عامل وحدت به شمار مى آيد.
5 - دليلى بر عصمت پيامبران
علامه طباطبايى در الميزان بعد از آنكه معصوم بودن پيامبران را به سه شاخه تقسيم مى كند 1 - عصمت از خطا به هنگام دريافت وحى 2 - عصمت از خطا در تبليغ رسالت 3 - عصمت از گناه و آنچه مايه هتك حرمت عبوديت است و مى گويد: آيه مورد بحث دليل بر عصمت از خطا در تلقى وحى و تبليغ رسالت است زيرا هدف از بعثت آنها اين بوده كه مردم را بشارت و انذار دهند و حق در اعتقاد و عمل را روشن سازند و از اين طريق آنها را هدايت كنند و مسلما اين هدف بدون عصمت در تلقى وحى و تبليغ رسالت ممكن نيست .
شاخه سوم عصمت را نيز از آيه مى توان استفاده كرد چرا كه اگر خطائى در تبليغ رسالت صورت گيرد خود عاملى براى اختلاف خواهد بود و اگر ناهماهنگى ميان عمل و گفتار مبلغان وحى از طريق عصيان حاصل شود آن نيز عامل اختلاف است بنابراين از آيه فوق مى توان اشاراتى به عصمت در هر سه بخش استفاده كرد.((1))
آيه و ترجمه


أ م حسبتم أ ن تدخلوا الجنة و لما ياءتكم مثل الذين خلوا من قبلكم مستهم الباءساء و الضراء و زلزلوا حتى يقول الرسول و الذين ءامنوا معه متى نصر الله أ لا إ ن نصر الله قريب (214)


ترجمه :
214 - آيا گمان كرديد داخل بهشت مى شويد، بى آنكه حوادثى همچون حوادث گذشتگان به شما برسد؟! همانان كه گرفتاريها و ناراحتيها به آنها رسيد، و آن چنان ناراحت شدند كه پيامبر و افرادى كه ايمان آورده بودند گفتند: پس يارى خدا كى خواهد آمد؟! (در اين هنگام ، تقاضاى يارى از او كردند، و به آنها گفته شد:) آگاه باشيد، يارى خدا نزديك است !
شان نزول :
بعضى از مفسران گفته اند: هنگامى كه در جنگ احزاب ترس و خوف و شدت بر مسلمانان غالب شد و در محاصره قرار گرفتند اين آيه نازل شد و آنان را به صبر و استقامت دعوت نمود و وعده يارى نصرت به آنها داد
و نيز گفته شده هنگامى كه مسلمانان در جنگ احد شكست خوردند عبدالله بن ابى به آنها گفت تا كى خود را به كشتن مى دهيد اگر محمد پيغمبر بود خداوند ياران او را گرفتار اسارت و قتل نمى كرد در اين موقع آيه فوق نازل شد.
تفسير:
بدون امتحان وارد بهشت نمى شويد!
از آيه فوق چنين بر مى آيد كه جمعى از مؤ منان مى پنداشتند عامل اصلى ورود در بهشت تنها اظهار ايمان به خداست و به دنبال آن نبايد ناراحتى و رنجى را متحمل شوند و بى آنكه تلاش و كوشش به خرج دهند خداوند همه كارها را روبراه
خواهد كرد و دشمنان را نابود خواهد ساخت .
قرآن در برابر اين تفكر نادرست به سنت هميشگى خداوند اشاره كرده مى فرمايد: (آيا گمان كرديد داخل بهشت مى شويد بى آنكه حوادثى همچون حوادث سخت گذشتگان به شما برسد) (ام حسبتم ان تدخلوا الجنة و لما ياءتكم مثل الذين خلوا من قبلكم ).
(همانها كه شدائد و زيانهاى فراوان به آنها رسيد و آن چنان ناراحت و متزلزل شدند كه پيامبر الهى و افرادى كه ايمان آورده بودند گفتند پس يارى خدا كى خواهد آمد) (مستهم الباساء و الضراء و زلزلوا حتى يقول الرسول و الذين آمنوا معه متى نصر الله ).
و چون آنها نهايت استقامت خود را در برابر اين حوادث به خرج دادند و دست به دامن الطاف الهى زدند به آنها گفته شد: (آگاه باشيد يارى خدا نزديك است ) (الا ان نصر الله قريب ).
(باساء) از ماده (باس ) به گفته (معجم مقاييس اللغة ) در اصل به معنى شدت و مانند آن است و به هر گونه رنج و عذاب و ناراحتى گفته مى شود، و به افراد شجاع كه در ميدان جنگ شديدا مقاومت مى كنند، (بئيس ) يا (ذو الباس ) گفته مى شود.
و (ضراء) به گفته (راغب ) در (مفردات ) نقطه مقابل سراء يعنى آنچه مايه مسرت و موجب منفعت است ، مى باشد، بنابراين هر گونه زيانى كه دامنگير انسان بشود در امور جانى و مالى و عرضى و امثال آن را شامل مى گردد.
جمله (متى نصر الله ) (يارى خدا كى مى آيد؟) كه از سوى پيامبران و مؤ منان در مواقع نهايت شدت گفته مى شد، به معنى شك و ترديد در اين موضوع ، يا اعتراض و ايراد نيست ، بلكه به عنوان تقاضا و انتظار، مطرح مى شده است ، و لذا به دنبال آن ، از سوى خداوند به آنها بشارت داده مى شد كه يارى خدا نزديك است .
اين احتمال كه جمله (متى نصر الله ) از سوى گروهى از مؤ منان باشد، و جمله (الا ان نصر الله قريب ) از سوى پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه بعضى از مفسران ذكر
كرده اند بسيار بعيد به نظر مى رسد.
به هر حال آيه فوق به يكى از سنن الهى كه در همه اقوام جارى بوده است اشاره مى كند و به مؤ منان در همه قرون و اعصار هشدار مى دهد كه براى پيروزى و موفقيت و نايل شدن به مواهب بهشتى ، بايد به استقبال مشكلات بروند و فداكارى كنند و در حقيقت ، اين مشكلات آزمونى است كه مؤ منان را پرورش مى دهد و صاحبان ايمان راستين را از متظاهران به ايمان ، آشكار مى سازد.
تعبير به (الذين خلوا من قبلكم ) (كسانى كه پيش از شما بودند) به مسلمانان مى گويد: اين تنها شما نيستيد كه گرفتار انواع مشكلات از سوى دشمنان در تنگناهاى زندگى شده ايد، بلكه اقوام پيشين نيز، گرفتار همين مشكلات و شدائد بوده اند تا آنجا كه گاهى كارد به استخوانشان مى رسيد و فرياد استغاثه آنها بلند مى شد.
اصولا رمز تكامل و ترقى انسانها همين است ، افراد و امتها بايد در كوره هاى سخت حوادث قرار بگيرند، و همچون فولاد آبديده شوند، استعدادهاى درونى آنها شكوفا گردد، و ايمانشان به خدا قويتر شود ضمنا افراد لايق و مقاوم و با ايمان ، از افراد نالايق شناخته شوند و صفوفشان از هم جدا گردد، اين سخن را با حديثى از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) پايان مى دهيم .
(خباب بن ارت ) كه از مجاهدان راستين صدر اسلام بود مى گويد: خدمت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) از آزار مشركان شكايت كردم فرمود: امتهائى كه پيش از شما بودند با انواع بلاها شكنجه مى شدند، ولى اين امر هرگز آنها را از دينشان منصرف نمى كرد تا آنجا كه اره بر سر بعضى از آنها مى گذاردند و آنها را به دو پاره تقسيم مى كردند... به خدا سوگند كه برنامه دين خدا كامل مى شود و به پيروزى مى رسد تا آنجا كه يك نفر سوار، فاصله ميان صنعاء و حضرموت (و بيابانهاى مخوف عربستان را) طى مى كند، و از هيچ چيز جز خدا نمى ترسد... ولى شما عجله مى كنيد.((2))
آيه و ترجمه


يسلونك ما ذا ينفقون قل ما انفقتم من خير فللولدين و الاقربين و اليتمى و المسكين و ابن السبيل و ما تفعلوا من خير فان الله به عليم (215)


ترجمه :
215 - از تو سؤ ال مى كنند چه چيز انفاق كنند؟ بگو: (هر خير و نيكى (و سرمايه سودمند مادى و معنوى ) كه انفاق مى كنيد، بايد براى پدر و مادر و نزديكان و يتيمان و مستمندان و درماندگان در راه باشد.) و هر كار خيرى كه انجام دهيد، خداوند از آن آگاه است . (لازم نيست تظاهر كنيد، او مى داند).
شان نزول :
(عمرو بن جموح ) پير مردى بزرگ و ثروتمند بود به پيامبر عرض كرد: از چه چيز صدقه بدهم و به چه كسانى ؟
آيه فوق نازل شد و به او پاسخ گفت .
تفسير:
از چه چيز بايد انفاق كرد؟
در قرآن مجيد آيات فراوانى - مخصوصا در سوره بقره - درباره انفاق و بخشش در راه خدا آمده است و براى اين كار پاداشها و فضيلتهاى بزرگى ذكر شده همين امر سبب مى شد كه درباره جزئيات اين كار از پيامبر سؤ ال كنند و بدانند از چه چيزهائى و در مورد چه كسانى انفاق كنند؟
لذا در آيه مورد بحث مى فرمايد: (از تو سؤ ال مى كنند چه چيز را انفاق كنند) (يسئلونك ما ذا ينفقون ).
سپس مى افزايد (بگو هر خير و نيكى (و هرگونه سرمايه سودمند مادى و معنوى ) كه انفاق مى كنيد براى پدر و مادر و نزديكان و يتيمان و مستمندان و واماندگان در راه بايد باشد) (قل ما انفقتم من خير فللوالدين و الاقربين و اليتامى و المساكين و ابن السبيل ).
مسلما ذكر اين پنج طايفه به عنوان بيان مصداقهاى روشن است وگرنه منحصر به آنها نمى باشد بنابراين پاسخ آنها در حقيقت اين است كه هم اشيائى كه از آن انفاق مى كنند دايره وسيعى دارد و هم كسانى كه به آنها انفاق مى شود.
در مورد اول با ذكر كلمه (خير) كه هر نوع كار و مال و سرمايه مفيدى را شامل مى شود پاسخ كامل و جامعى به سؤ ال آنها داده شده و حتى امور معنوى همچون علم را نيز در بر مى گيرد، هر چند مصداق مهم آن در مورد انفاق ، اموال است .
و در مورد دوم در عين گسترده بودن مورد انفاق اولويتها نيز بيان شده است مسلما پدر و مادر و سپس نزديكان نيازمند در اين مساءله اولويت دارند و بعد از آنها يتيمان و سپس نيازمندان و حتى كسانى را كه ذاتا فقير نيستند ولى بر اثر حادثه اى مثل تمام شدن مخارج در سفر نيازمند شده اند شامل مى شود.
در پايان آيه مى فرمايد: (و هر كار خيرى انجام مى دهيد خداوند از آن آگاه است ) (و ما تفعلوا من خير فان الله به عليم ).
لزومى ندارد تظاهر كنيد، و مردم را از كار خويش آگاه سازيد، چه بهتر كه براى اخلاص بيشتر انفاقهاى خود را، پنهان سازيد، زيرا كسى كه پاداش مى دهد از همه چيز با خبر است ، و كسى كه جزا به دست اوست حساب همه نزد اوست .
جمله (و ما تفعلوا من خير) معنى وسيعى دارد كه تمام اعمال خير را شامل مى شود نه تنها انفاق در راه خدا كه هر كار نيكى را خداوند مى داند، مى بيند و پاداش خير مى دهد.
نكته :
هماهنگى سؤ ال و جواب در آيه
بعضى تصور كرده اند كه سؤ ال كنندگان در اين آيه ، از اشيائى كه انفاق بايد كرد، پرسش كرده اند، ولى جواب از مصارف و كسانى كه مورد انفاق قرار مى گيرند داده شده ، و اين به خاطر اين است كه شناخت مورد، مهمتر بوده است . ولى اين يك اشتباه است زيرا قرآن هم پاسخ از سؤ ال آنها داده و هم موارد انفاق را روشن ساخته است و اين از فنون فصاحت است كه هم پاسخ سؤ ال داده شود و هم به مساءله مهم ديگرى كه مورد نياز بوده اشاره شود.
به هر حال جمله (ما انفقتم من خير) (آنچه از نيكيها انفاق مى كنيد) مى گويد: انفاق از هر موضوع خوبى مى تواند باشد، و تمام نيكيها را شامل مى شود، خواه از اموال باشد يا خدمات ، از موضوعات مادى باشد يا معنوى .
در ضمن تعبير(خير) آن هم به صورت مطلق ، نشان مى دهد كه مال و ثروت ذاتا چيز بدى نيست ، بلكه يكى از بهترين وسايل خير است ، مشروط به اينكه به نيكى از آن بهره گيرى شود.
و نيز تعبير به (خير) ممكن است به اين نكته هم اشاره داشته باشد كه انفاقها بايد از هرگونه منت و آزار و كارهايى كه حيثيت اشخاص مورد انفاق را مخدوش مى كند، بركنار باشد به طورى كه بتوان به عنوان خير مطلق از آن ياد كرد.
آيه و ترجمه


كتب عليكم القتال و هو كره لكم و عسى أ ن تكرهوا شيا و هو خير لكم و عسى ان تحبوا شيا و هو شر لكم و الله يعلم و انتم لا تعلمون (216)


ترجمه :
216 - جهاد در راه خدا، بر شما مقرر شده ، در حالى كه برايتان ناخوشايند است . چه بسا چيزى را خوش نداشته باشيد، حال آنكه خير شما در آن است . و يا چيزى را دوست داشته باشيد، حال آنكه شر شما در آن است . و خدا مى داند، و شما نمى دانيد.
تفسير:
بذل جان و مال
آيه گذشته عمدتا در مورد انفاق اموال بود و در اين آيه سخن از انفاق جانها در راه خداست و اين هر دو در ميدان فداكارى دوش به دوش يكديگر قرار دارند.
مى فرمايد: جنگ (با دشمن ) بر شما مقرر شده است در حالى كه از آن اكراه داريد (كتب عليكم القتال و هو كره لكم ).
تعبير به (كتب ) (نوشته شده ) اشاره به حتمى بودن و قطعى بودن اين فرمان الهى است .
(كره ) گر چه معنى مصدرى دارد ولى در اينجا به معنى اسم مفعول يعنى مكروه است و مكروه بودن و ناخوشايند بودن جنگ اگر چه با دشمن و در راه خدا بوده باشد، براى انسانهاى معمولى يك امر طبيعى است . زيرا در جنگ هم تلف اموال و هم نفوس و هم انواع جراحتها و مشقتهاست ، البته براى عاشقان شهادت در راه حق و كسانى كه در سطح بالايى از معرفت قرار دارند جنگ با دشمنان حق شربت گوارايى است كه همچون تشنه كامان به دنبال آن مى روند و مسلما حساب آنها از حساب توده مردم مخصوصا در آغاز اسلام جداست .
سپس به يك قانون كلى و اصل اساسى كه حاكم بر قوانين تكوينى و تشريعى خداوند است اشاره مى كند، مى فرمايد: (چه بسا شما از چيزى اكراه داشته باشيد در حالى كه براى شما خير است و مايه سعادت و خوشبختى ) (و عسى ان تكرهوا شيئا و هو خير لكم ).
به عكس كناره گيرى از جنگ و عافيت طلبى ممكن است خوشايند شما باشد در حالى كه واقعا چنين نيست (چه بسا چيزى را دوست داشته باشيد و آن براى شما شر است ) (و عسى ان تحبوا شيئا و هو شر لكم ).
و در پايان مى فرمايد: (و خدا مى داند و شما نمى دانيد) (و الله يعلم و انتم لا تعلمون ).
پروردگار جهان با اين لحن قاطع مى گويد كه افراد بشر نبايد تشخيص خودشان را در مسائل مربوط به سرنوشتشان حاكم سازند چرا كه علم آنها از هر نظر محدود و ناچيز است و معلوماتشان در برابر مجهولات همچون قطرهاى در برابر درياست ، همانگونه كه در قوانين تكوينى خداوند از اسرار آفرينش همه اشياء با خبر نيستند و گاه چيزى را بى خاصيت مى شمرند در حالى كه پيشرفت علوم فوايد مهم آن را آشكار مى سازد همچنين در قوانين تشريعى بسيارى از مصالح و مفاسد را نمى دانند لذا ممكن است چيزى را ناخوشايند دارند در حالى كه سعادت آنها در آن است يا از چيزى خشنود باشند در حالى كه بدبختى آنها در آن است .
آنها با توجه به علم محدود خود در برابر علم بى پايان خداوند نبايد در برابر احكام الهى روى در هم كشند بايد بطور قطع بدانند كه خداوند رحمان و رحيم اگر جهاد و زكات و روزه و حج را تشريع كرده همه به سود آنهاست .
توجه به اين حقيقت روح انضباط و تسليم در برابر قوانين الهى را در انسان پرورش مى دهد و درك و ديد او را از محيطهاى محدود فراتر مى برد و به نامحدود يعنى علم بى پايان خدا پيوند مى دهد.
نكته ها
1 - چگونه جهاد ناخوشايند است ؟
در اينجا ممكن است اين سؤ ال مطرح شود كه چگونه اين مساءله با فطرى بودن اصول احكام الهى سازگار است ، اگر جهاد يا امور ديگرى همانند آن ، فطرى است چگونه ممكن است براى طبع انسان ناخوشايند بوده باشد.
در پاسخ اين سؤ ال بايد به اين نكته توجه داشت كه مسايل فطرى هنگامى در انسان تجلى مى كند كه با شناخت ، تواءم باشد، مثلا انسان فطرتا طالب سود و مخالف زيان است و اين در صورتى است كه مصداق سود و زيان را بشناسد ولى اگر در تشخيص آن گرفتار اشتباه شد و موضوع سودمندى را زيان آور پنداشت ، مسلما بر اثر اين اشتباه ، فطرت او گمراه خواهد شد و از آن امر مفيد بيزار مى شود، عكس اين مساءله نيز صادق است .
در مورد جهاد افراد سطحى كه تنها ضرب و جرح و مشكلات جهاد را مى نگرند ممكن است آن را ناخوش داشته باشند، ولى افراد دورنگر كه مى دانند شرف و عظمت و افتخار و آزادى انسان در ايثار و جهاد است يقينا با آغوش باز از آن استقبال مى كنند، همان گونه كه افراد ناآگاه از داروهاى تلخ و بد طعم بر اثر سطحى نگرى متنفرند، اما هنگامى كه بينديشند كه سلامت و نجات آنها در آن است ، آن را به جان و دل پذيرا مى شوند.
2 - يك قانون كلى
آنچه در آيه بالا آمده ، منحصر به مساله جهاد و جنگ با دشمنان نيست ، بلكه از روى يك قانون كلى و عمومى پرده بر مى دارد، و تمام مرارتها و سختيهاى اطاعت فرمان خدا را براى انسان سهل و گوارا مى سازد، زيرا به مقتضاى (و الله يعلم و انتم لا تعلمون ) مى داند كه خداوند آگاه از همه چيز و رحمان و رحيم نسبت به بندگانش در هر يك از دستوراتش ، مصالحى ديده است كه مايه نجات و سعادت بندگان است ، و به اين ترتيب بندگان مؤ من همه اين دستورات را مانند داروهاى شفابخش مى نگرند و با جان و دل آن را پذيرا مى باشند.
آيه و ترجمه


يسلونك عن الشهر الحرام قتال فيه قل قتال فيه كبير و صد عن سبيل الله و كفر به و المسجد الحرام و اخراج اهله منه اكبر عند الله و الفتنة اكبر من القتل و لا يزالون يقتلونكم حتى يردوكم عن دينكم ان استطعوا و من يرتدد منكم عن دينه فيمت و هو كافر فاولئك حبطت اعملهم فى الدنيا و الاخرة و اولئك اصحب النار هم فيها خلدون(217) َان الذين ءامنوا و الذين هاجروا و جهدوا فى سبيل الله اولئك يرجون رحمت الله و الله غفور رحيم(218)


ترجمه :
217 - از تو، درباره جنگ كردن در ماه حرام ، سؤ ال مى كنند، بگو: جنگ در آن ، (گناهى ) بزرگ است ، ولى جلوگيرى از راه خدا (و گرايش مردم به آيين حق ) و كفر ورزيدن نسبت به او و هتك احترام مسجد الحرام ، و اخراج ساكنان آن ، نزد خداوند مهمتر از آن است ، و ايجاد فتنه ، (و محيط نامساعد، كه مردم را به كفر، تشويق و از ايمان باز مى دارد) حتى از قتل بالاتر است . و مشركان ، پيوسته با شما مى جنگند، تا اگر بتوانند شما را از آيينتان برگردانند، ولى كسى كه از آيينش برگردد، و در حال كفر بميرد، تمام اعمال نيك (گذشته ) او، در دنيا و آخرت ، بر باد مى رود، و آنان اهل دوزخند، و هميشه در آن خواهند بود.
218 - كسانى كه ايمان آورده و كسانى كه هجرت كرده و در راه خدا جهاد نموده اند، آنها اميد به رحمت پروردگار دارند و خداوند آمرزنده و مهربان است .
شان نزول :
گفته اند: اين آيه در مورد سريه عبد الله بن جحش نازل شده است .
جريان چنين بود كه : پيش از جنگ بدر پيامبر اسلام (عبد الله بن جحش ) را طلبيد و نامهاى به او داد و هشت نفر از مهاجرين را همراه وى نمود، به او فرمان داد پس از آنكه دو روز راه پيمود، نامه را بگشايد، و طبق آن عمل كند، او پس از دو روز طى طريق نامه را گشود و چنين يافت : (پس از آنكه نامه را باز كردى تا (نخله ) (زمينى كه بين مكه و طايف است ) پيش برو و در آنجا وضع قريش را زير نظر بگير و جريان را به ما گزارش بده ).
(عبد الله ) جريان را براى همراهانش نقل نمود و اضافه كرد: پيامبر مرا از مجبور ساختن شما در اين راه منع كرده است ، بنابراين هر كس آماده شهادت است با من بيايد، و ديگران باز گردند همه با او حركت كردند، هنگامى كه به (نخله ) رسيدند به قافلهاى از قريش برخورد كردند كه عمرو بن حضرمى در آن بود، چون روز آخر رجب (يكى از ماههاى حرام ) بود در مورد حمله به آنها به مشورت پرداختند.
بعضى گفتند: اگر امروز هم از آنها دست برداريم وارد محيط حرم خواهند شد و ديگر نمى توان متعرض آنها شد، سرانجام شجاعانه به آنها حمله كردند (عمرو
بن حضرمى ) را كشتند و قافله را با دو نفر نزد پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) آوردند، پيغمبر به آنان فرمود: من به شما دستور نداده بودم كه در ماههاى حرام نبرد كنيد، و دخالتى در غنائم و اسيران نكرد، مجاهدان ناراحت شدند و مسلمانان به سرزنش آنها پرداختند، مشركان نيز زبان به طعن گشودند كه محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) جنگ و خونريزى و اسارت را در ماههاى حرام ، حلال شمرده در اين هنگام آيه اول نازل شد پس از آنكه اين آيه نازل شد (عبد الله بن جحش ) و همراهانش اظهار كردند كه در اين راه براى درك ثواب جهاد كوشش كرده اند و از پيامبر پرسيدند كه آيا اجر مجاهدان را دارند يا نه ؟ آيه دوم (ان الذين آمنوا و الذين هاجروا...) نازل گرديد.
تفسير:
جنگ در ماههاى حرام
همان گونه كه از شان نزول بر مى آيد و لحن آيه نيز اجمالا به آن گواهى مى دهد آيه نخست در صدد پاسخگوئى به پاره اى از سؤ الات درباره جهاد و استثناهاى آن است .
مى فرمايد: (از تو درباره جنگ كردن در ماههاى حرام سؤ ال مى كنند) (يسئلونك عن الشهر الحرام قتال فيه ).
سپس مى افزايد: (به آنها بگو جنگ در آن (گناه ) بزرگى است ) (قل قتال فيه كبير).
و به اين ترتيب سنتى را كه از زمانهاى قديم و اعصار انبياى پيشين در ميان عرب در مورد تحريم پيكار در ماههاى حرام (رجب ، ذى القعده ، ذى الحجه و محرم ) وجود داشته با قاطعيت امضا مى كند.
سپس مى فرمايد: چنين نيست كه اين قانون استثنائى نداشته باشد نبايد اجازه داد گروهى فاسد و مفسد زير چتر اين قانون هر ظلم و فساد و گناهى را
مرتكب شوند درست است كه جهاد در ماه حرام مهم است (ولى جلوگيرى از راه خدا و كفر ورزيدن نسبت به او و هتك احترام مسجد الحرام ، و خارج كردن و تبعيد نمودن ساكنان آن ، نزد خداوند از آن مهمتر است ) (و صد عن سبيل الله و كفر به و المسجد الحرام و اخراج اهله منه اكبر عند الله ). سپس مى افزايد: (ايجاد فتنه (و منحرف ساختن مردم از دين خدا) از قتل هم بالاتر است ) (و الفتنة اكبر من القتل ).
چرا كه آن ، جنايتى است بر جسم انسان و اين جنايتى است بر جان و روح و ايمان انسان و بعد چنين ادامه مى دهد كه مسلمانان نبايد تحت تاثير تبليغات انحرافى مشركان قرار گيرند، زيرا (آنها دائما با شما مى جنگند تا اگر بتوانند شما را از دينتان باز گردانند) (و در واقع به كمترين از اين قانع نيستند) (و لا يزالون يقاتلونكم حتى يردوكم عن دينكم ان استطاعوا).
بنابراين محكم در برابر آنها بايستيد، و به وسوسه هاى آنها در زمينه ماه حرام و غير آن اعتنا نكنيد و بعد به مسلمانان در زمينه بازگشت از دين خدا هشدار جدى داده مى گويد: (هر كس از شما مرتد شود و از دينش برگردد، و در حال كفر بميرد، تمام اعمال نيك او در دنيا و آخرت بر باد مى رود و آنها اهل دوزخند و جاودانه در آن مى مانند) (و من يرتدد منكم عن دينه فيمت و هو كافر فاولئك حبطت اعمالهم فى الدنيا و الاخرة و اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون ).
چه مجازاتى از اين سختتر و وحشتناكتر كه تمام اعمال نيك انسان نابود شود و نه در دنيا و نه در آخرت به حال او مفيد نيفتد و گرفتار عذاب جاويدان الهى نيز بشود.
روشن است اعمال نيك هم بركات و آثارى در دنيا دارد و هم در آخرت ، افراد مرتد از همه اين آثار محروم مى شوند به علاوه ارتداد سبب مى شود كه تمام آثار ايمان برچيده شود همسرانشان جدا گردند و اموالشان به ارث به بازماندگان آنان برسد.
در آيه بعد به نقطه مقابل اين گروه اشاره كرده و مى فرمايد: (كسانى كه ايمان آوردند و كسانى كه هجرت نمودند و در راه خدا جهاد كردند (و بر ايمان خود استوار ماندند) آنها اميد رحمت پروردگار دارند و خداوند آمرزنده و مهربان است ) (ان الذين آمنوا و الذين هاجروا و جاهدوا فى سبيل الله اولئك يرجون رحمة الله و الله غفور رحيم ).
آرى اين گروه در پرتو اين سه كار بزرگ (ايمان و هجرت و جهاد) اگر مرتكب اشتباهاتى نيز بشوند (همانگونه كه در شان نزول در داستان عبد الله بن جحش آمده بود) ممكن است مشمول عنايات و مغفرت الهى گردند.
نكته :
مساءله (احباط) و (تكفير)
(حبط) در اصل به گفته (راغب ) در (مفردات ) به معنى اين است چهار پائى آنقدر بخورد كه شكمش باد كند و چون اين حالت سبب فساد غذا و بى اثر بودن آن مى گردد اين واژه به معنى باطل و بى خاصيت شدن به كار مى رود لذا در معجم مقائيس اللغة معنى آن را بطلان ذكر كرده است و به همين دليل در آيه 16 سوره هود هم رديف باطل ذكر شده مى فرمايد: اولئك الذين ليس لهم فى الاخرة الا النار
و حبط ما صنعوا فيها و باطل ما كانوا يعملون : (دنيا پرستان كسانى هستند كه در آخرت جز آتش بهره اى ندارند و آنچه را در دنيا انجام داده اند بر باد مى رود و اعمالشان باطل مى شود).
و اما (احباط) در اصطلاح متكلمان و علماء عقائد عبارت از اين است كه ثواب اعمال پيشين بر اثر گناهان از بين برود نقطه مقابل تكفير كه به معنى از بين رفتن كيفر و آثار گناهان پيشين به خاطر اعمال نيك آينده است .
در اينكه آيا احباط و تكفير در مورد ثواب اعمال صالح و كيفر گناهان صحيح است يا نه در ميان علماء عقائد بحث و گفتگو است به گفته مرحوم (علامه مجلسى ره ) مشهور ميان متكلمان اماميه بطلان احباط و تكفير است آنها فقط مى گويند: ثواب مشروط به آن است كه انسان با ايمان از دنيا برود و عقاب مشروط به اين است كه به هنگام مرگ با اسلام و توبه از دنيا نرود. ولى علماء معتزله نظر به ظواهر بعضى از آيات و روايات معتقد به صحت احباط و تكفيرند.
خواجه نصير الدين طوسى در كتاب (تجريد العقايد): احباط را باطل شمرده و به دليل عقل و نقل بر آن استدلال كرده است دليل عقلى او اين است كه احباط مستلزم ظلم است (زيرا كسى كه ثواب كمترى داشته و گناه بيشترى پس از احباط به منزله كسى خواهد بود كه اصلا كار نيك نكرده است و اين يك نوع ستم در حق او خواهد بود) و اما دليل نقلى اين است كه قرآن با صراحت مى گويد: فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره و من يعمل مثقال ذرة شرا يره : هر كس به مقدار سنگينى ذره اى كار خير كند آن را مى بيند و هر كس به مقدار سنگينى ذره اى كار شر كند آن را مى بيند.
در ميان دانشمندان معتزله ابوهاشم احباط و تكفير را به هم آميخته و عنوان موازنه را به وجود آورده است به اين معنى كه گناه و ثواب را با هم مى سنجد و از يكديگر كسر مى كند.
ولى حق اين است كه احباط و تكفير امرى ممكن مى باشد و هيچ گونه ظلمى از آن حاصل نمى گردد، و آيات و رواياتى صريحا بر آن دلالت دارد و به نظر مى رسد مخالفت منكران بازگشت به يك نوع (نزاع لفظى ) مى كند.
توضيح اينكه : گاه مى شود انسان ساليان دراز زحمت مى كشد و با مشقت فراوان سرمايه اى مى اندوزد ولى با يك ندانم كارى و يا يك هوسبازى آن را از دست مى دهد يعنى حسنات سابق (حبط) مى شود.
و يا به عكس مرتكب اشتباهات و خسارتهاى زيادى شده و با يك عمل عاقلانه و حساب شده همه را جبران مى كند اين يك نوع تكفير است (تكفير يك نوع پوشانيدن و جبران كردن است ) در مسائل معنوى نيز همين اصل صادق مى باشد.
آيه و ترجمه


يسلونك عن الخمر و الميسر قل فيهما اثم كبير و منفع للناس و إ ثمهما اكبر من نفعهما و يسلونك ما ذا ينفقون قل العفو كذلك يبين الله لكم الايت لعلكم تتفكرون(219) َفى الدنيا و الاخرة و يسلونك عن اليتمى قل اصلاح لهم خير و ان تخالطوهم فاخونكم و الله يعلم المفسد من المصلح و لو شاء الله لا عنتكم ان الله عزيز حكيم (220)


ترجمه :
219 - درباره شراب و قمار از تو سؤ ال مى كنند، بگو: در آنها گناه و زيان بزرگى است ، و منافعى (از نظر مادى ) براى مردم در بر دارد، (ولى ) گناه آنها از نفعشان بيشتر است .
و از تو مى پرسند چه چيز انفاق كنند؟ بگو: از مازاد نيازمندى خود.
اين چنين خداوند آيات را براى شما روشن مى سازد، شايد انديشه كنيد!
220 - (تا انديشه كنيد) درباره دنيا و آخرت ! و از تو درباره يتيمان سؤ ال مى كنند، بگو: (اصلاح كار آنان بهتر است . و اگر زندگى خود را با زندگى آنان بياميزيد، (مانعى ندارد؛) آنها برادر (دينى ) شما هستند). (و همچون يك برادر با آنها رفتار كنيد!) خداوند، مفسدان را از مصلحان ، باز مى شناسد. و اگر خدا بخواهد، شما را به زحمت مى اندازد؛ (و دستور مى دهد در عين سرپرستى يتيمان ، زندگى و اموال آنها را بكلى از اموال خود، جدا سازيد، ولى خداوند چنين نمى كند؛) زيرا او توانا و حكيم است .
شان نزول :
درباره شاءن نزول آيه اول گفته اند گروهى از ياران پيامبر خدمتش آمدند و عرض كردند: حكم شراب و قمار را كه عقل را زائل و مال را تباه مى كند بيان فرما! آيه نخست نازل شد و به آنها پاسخ داد.
و در شاءن نزول آيه دوم در تفسير قمى از امام صادق (عليه السلام ) و در مجمع البيان از ابن عباس چنين نقل شده است :
هنگامى كه آيه (و لا تقربوا مال اليتيم الا بالتى هى احسن ) (و به مال يتيم جز به بهترين طريق نزديك نشويد) و آيه (ان الذين ياكلون اموال اليتامى ظلما انما ياكلون فى بطونهم نارا و سيصلون سعيرا) (كسانى كه اموال يتيمان را از روى ظلم و ستم مى خورند، تنها آتش مى خورند و به زودى به آتش سوزانى مى سوزند) نازل شد، كه در آن از نزديك شدن به اموال و دارايى يتيمان مگر در صورتى كه براى آنان نفعى داشته باشد، و نيز از خوردن اموال آنان نهى شده ، مردمى كه يتيمى در خانه داشتند، از كفالت وى فاصله گرفتند و او را به حال خود گذاشتند، و حتى گروهى آنان را از خانه خود بيرون كردند، و آنها كه بيرون نكردند، در خانه براى آنان وضعى به وجود آورده بودند كه كمتر از بيرون كردن نبود، زيرا غذاى او را كه از مال خودش تهيه مى شد، با غذاى خود مخلوط نمى كردند، و حتى جداگانه براى آنان غذا مى پختند و پس از آنكه آن يتيم در گوشه اى از اطاق غذاى مخصوص خويش را مى خورد، زيادى آن را اگر اضافه مى آمد، براى او ذخيره مى كردند تا دفعه بعد بخورد و اگر فاسد مى شد به دور مى ريختند.
همه اين كارها براى آن بود كه گرفتار مسؤ وليت خوردن مال يتيم نشده باشند اين عمل هم براى سرپرستان و هم براى يتيمان مشكلات فراوانى به بار مى آورد، به دنبال اين جريان آنها خدمت پيامبر رسيده و از اين طرز عمل سؤ ال كردند در پاسخ آنها اين آيه نازل شد.
تفسير:
پاسخ به چهار سؤ ال
آيه اول از دو سؤ ال درباره شراب و قمار شروع مى شود، مى فرمايد: از تو درباره شراب و قمار سؤ ال مى كنند (يسئلونك عن الخمر و الميسر).
(خمر) در لغت در اصل به گفته (راغب ) به معنى پوشانيدن چيزى است و لذا به چيزى كه با آن مى پوشانند (خمار) گفته مى شود هر چند خمار معمولا به چيزى گفته مى شود كه زن سر خود را با آن مى پوشاند.
در معجم مقاييس اللغه نيز براى (خمر) يك ريشه ذكر كرده كه دلالت بر پوشاندن و اختلاط و آميزش در پنهانى مى كند و از آنجا كه شراب عقل انسان را مى پوشاند به آن خمر گفته شده زيرا سبب مستى است و مستى پرده اى بر روى عقل مى افكند و نمى گذارد انسان خوب و بد را تشخيص دهد.
(خمر) در اصطلاح شرع به معنى شراب انگور نيست بلكه به معنى هر مايع مست كننده است خواه از انگور گرفته شده باشد و يا از كشمش يا خرما و يا هر چيز ديگر، هر چند در لغت براى هر يك از انواع مشروبات الكلى اسمى قرار داده شده است .
(ميسر) از ماده (يسر) گرفته شده كه به معنى سهل و آسان است ، و از آنجا كه (قمار) در نظر بعضى از مردم وسيله آسانى براى نيل به مال و ثروت است به آن ميسر گفته شده است .
سپس در جواب مى فرمايد: (بگو در اين دو گناه بزرگى است و منافعى (از نظر ظاهر و جنبه مادى ) براى مردم دارد ولى گناه آنها از نفعشان بيشتر است ) (قل فيهما اثم كبير و منافع للناس و اثمهما اكبر من نفعهما).
با توجه به اينكه جامعه عرب جاهلى بسيار آلوده به شراب و قمار بوده حكم تحريم اين دو به طور تدريجى و در چند مرحله نازل شده و اگر نرمش و مدارائى در
لحن آيه مشاهده مى شود به خاطر همين معنى است .
در اين آيه منافع و زيانهاى اين دو با هم مقايسه شده و برترى زيانها و گناه سنگين آن بر منافع آنها مورد تصريح قرار گرفته است مسلما منافع مادى كه احيانا از طريق فروش شراب يا انجام قمار حاصل مى شود و يا منافع خيالى كه به خاطر تخدير حاصل از مستى شراب و غفلت از هموم و غموم و اندوه ها به دست مى آيد در برابر زيانهاى فوق العاده اخلاقى و اجتماعى و بهداشتى اين دو بسيار ناچيز است .
بنابراين هيچ انسان عاقلى به خاطر آن نفع كم به اين همه زيان تن در نمى دهد.
(اثم ) به گفته معجم مقاييس اللغة در اصل ، به معنى كندى و عقب افتادن است ، و از آنجا كه گناهان ، انسان را از رسيدن به خيرات ، عقب مى اندازد اين واژه بر آن اطلاق شده است ، بلكه در بعضى از موارد از آيات قرآن غير اين معنى (كندى و تاخر) مناسب نيست ، مانند: و اذا قيل له اتق الله اخذته العزة بالاثم ؛ (و هنگامى كه به او گفته شود، تقوا پيشه كن ، غرور، و مقامات موهوم او را از وصول به تقوا، كند مى سازد).
به هر حال ، اثم به هر كار و هر چيزى گفته مى شود كه حالتى در روح و عقل به وجود مى آورد، و انسان را از رسيدن به نيكيها و كمالات باز مى دارد، بنابراين وجود (اثم كبير) در شراب و قمار، دليل بر تاثير منفى اين دو در رسيدن به تقوا و كمالات معنوى و انسانى است كه شرح آن در نكته ها خواهد آمد.
سومين سؤ الى كه در آيه فوق مطرح است ، سؤ ال درباره انفاق است ، مى فرمايد: (از تو سؤ ال مى كنند چه چيز انفاق كنند) (و يسئلونك ما ذا ينفقون ).
(بگو از مازاد نيازمنديهايتان ) (قل العفو).
در تفسير در المنثور، در شان نزول اين قسمت از آيه ، از ابن عباس ، چنين نقل شده كه گروهى از صحابه و ياران پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) سؤ ال كردند (اينكه مى گوييد در راه خدا انفاق كنيد) ما نمى دانيم چه مقدار از اموال خود را انفاق كنيم آيا همه را در راه خدا به نيازمندان بدهيم يا مقدارى از آن را.
در پاسخ آنها آيه فوق ، نازل گرديد و به آنها دستور داد در انفاق خود رعايت عفو كنيد، اكنون ببينيم عفو در اينجا به چه معنى است ؟
(عفو) در اصل - به گفته راغب در مفردات - به معنى قصد بر گرفتن چيزى است يا به معنى چيزى كه بر گرفتن آن آسان است .
و از آنجا كه اين معنى ، بسيار گسترده است ، بر مصاديق گوناگونى اطلاق شده ، از جمله بخشش و آمرزش ، از بين بردن اثر، حد وسط و ميانه هر چيز، و مقدار اضافى چيزى ، و بهترين قسمت مال ، ظاهرا دو معنى اول متناسب با مفهوم آيه نيست و به نظر مى رسد، مراد يكى از سه معنى اخير باشد، يعنى در انفاق حد وسط را رعايت كنيد و يا مقدار اضافى از نيازمنديهاى خود را انفاق نمائيد و يا به هنگام انفاق به سراغ قسمتهاى بى ارزش مال نرويد، از بهترين قسمتها كه بر گرفتن آن براى خودتان به خاطر مرغوبيت سهل و آسان است در راه خدا نيز از همان انفاق كنيد. در روايات اسلامى نيز، آيه فوق به همين معنى تفسير شده است .
در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه فرمود: العفو الوسط: (منظور از عفو (در آيه فوق ) حد وسط است ).
و در تفسير على بن ابراهيم مى خوانيم لا اقتار و لا اسراف : (نه سختگيرى باشد و نه اسراف ).
و در (مجمع البيان ) از امام باقر (عليه السلام ) آمده است : عفو، مازاد خوراك سال است .
احتمال ديگرى كه در تفسير اين آيه مى توان گفت (هر چند آن را در كلمات هيچ يك از مفسران نديده ايم ) اين است كه عفو به همان معنى اول ، يعنى مغفرت و گذشت از لغزش ديگران است ، مطابق اين معنى ، تفسير آيه چنين مى شود: (بگو بهترين انفاق ، انفاق عفو و گذشت است ).
با توجه به اوضاع اجتماعى عرب جاهلى و محل نزول قرآن ، مخصوصا مكه و مدينه كه از نظر دشمنى و كينه توزى ، و عدم گذشت ، در حد اعلا بودند، اين احتمال چندان دور نيست ، به خصوص اينكه شخص ‍ پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز نمونه كامل اين معنى بود، همان گونه كه اعلام عفو عمومى ، نسبت به مشركان مكه كه سرسخت ترين و سنگدل ترين دشمنان اسلام بودند نشان مى دهد، و هيچ مانعى ندارد كه آنها سؤ ال از انفاق اموال كنند، ولى نياز شديد آنها به انفاق عفو، سبب شود كه قرآن آنچه را لازمتر است ، در پاسخ بيان كند و اين يكى از شؤ ون فصاحت و بلاغت است كه گوينده پاسخ سؤ ال طرف را رها كرده و به مهمتر از آن مى پردازد.
در ميان اين تفاسير، تضادى وجود ندارد و ممكن است همه آنها در مفهوم آيه جمع باشد.
و بالاخره در پايان آيه مى فرمايد: (خداوند آيات خود را چنين بيان مى كند شايد تفكر و انديشه كنيد) (كذلك يبين الله لكم الايات لعلكم تتفكرون ).
و بلافاصله در آيه بعد، مركز اصلى فكر و انديشه را چنين بيان مى كند: (در دنيا و آخرت ) (فى الدنيا و الاخرة ).
آرى بايد تمام كارها در زندگى مادى و معنوى ، تواءم با فكر و انديشه باشد، از
اين تعبير، دو نكته روشن مى شود: نخست اينكه انسان گر چه موظف است در برابر خدا و پيامبرش ، تسليم باشد، ولى اين اطاعت ، به معنى اطاعت كوركورانه نيست ، بلكه اطاعتى است آميخته با آگاهى ، بايد از اسرار احكام الهى نه فقط در زمينه تحريم شراب و قمار، بلكه در همه زمينه ها، و لو اجمالا آگاه گردد، و با درك صحيح آنها را انجام دهد.
معنى اين سخن آن نيست كه اطاعت احكام الهى ، مشروط به درك فلسفه آنهاست ، بلكه منظور اين است كه به موازات اين اطاعت ، بايد بكوشد تا از اسرار و روح احكام خدا آگاه گردد.
ديگر اينكه : انديشه بايد در تمام زمينه ها انجام گيرد، براى نيازمنديهاى جسم و جان ، روح و بدن ، چرا كه دنيا و آخرت به هم مربوطند، و ويرانى هر يك در ديگرى اثر مى گذارد. اصولا انديشه درباره يكى از اين دو به تنهائى نمى تواند ترسيم صحيحى ، از واقعيت اين عالم ، در اختيار انسان بگذارد، چرا كه هر يك از اين دو بخشى از اين عالم است ، دنيا بخش كوچكتر، و آخرت بخش عظيمتر و آنها كه تنها درباره يكى از اين دو مى انديشند، تفكر درستى از عالم هستى ندارند.
سپس به چهارمين سؤ ال و پاسخ آن مى پردازد و مى فرمايد: (از تو درباره يتيمان سؤ ال مى كنند) (و يسئلونك عن اليتامى ).
(بگو اصلاح كار آنان بهتر است ) (قل اصلاح لهم خير).
(و اگر زندگى خود را با آنان بياميزيد (مانعى ندارد) آنها برادر شما هستند) (و ان تخالطوهم فاخوانكم ).
به اين ترتيب قرآن ، به مسلمانان گوشزد مى كند كه شانه خالى كردن از زير بار مسؤ وليت سرپرستى يتيمان ، و آنها را به حال خود واگذاردن ، كار درستى نيست ،
بهتر اين است كه سرپرستى آنها را بپذيريد، و كارهاى آنان را سامان دهيد و اصلاح كنيد، و اگر زندگى و اموال آنها با زندگى و اموال شما مخلوط گردد مشكلى نيست ، در صورتى كه نظر شما اصلاح باشد و بسان يك برادر، با آنها رفتار كنيد.
سپس اضافه مى كند: (كه خداوند مفسد را از مصلح مى شناسد) (و الله يعلم المفسد من المصلح )
آرى او از نيات همه شما آگاه است ، و آنها كه قصد سوء استفاده از اموال يتيمان دارند، و با آميختن اموال آنها با اموال خود، به حيف و ميل اموال يتيمان مى پردازند را از دلسوزان پاكدل واقعى مى شناسد.
و در پايان آيه مى فرمايد: (خداوند اگر بخواهد مى تواند كار را بر شما سخت بگيرد و شما را به زحمت اندازد (و در عين دستور دادن به سرپرستى يتيمان ، دستور دهد كه اموال آنها را به كلى از اموال خود جدا سازيد، ولى خداوند هرگز چنين نمى كند) زيرا او توانا و حكيم است ) (و لو شاء الله لاعنتكم ان الله عزيز حكيم ).
نكته ها
1 - رابطه احكام چهارگانه بالا
همان گونه كه ملاحظه كرديد، چهار سؤ ال در دو آيه فوق ، درباره مساءله (شراب ) و (قمار) و (انفاق ) و (يتيمان )، همراه پاسخ آنها آمده است ، ذكر اين چهار سؤ ال و جواب با يكديگر ممكن است ، به اين جهت باشد كه واقعا مردم گرفتار اين چهار مساءله و درگير با آنها بودند، لذا پى در پى درباره اين چهار موضوع سؤ ال مى كردند (توجه داشته باشيد كه يسئلونك فعل مضارع و
دليل بر استمرار است ).
اين احتمال نيز وجود دارد كه اين هر چهار مورد به نحوى با مسايل مالى مربوط است ، شراب و قمار، مايه تباهى اموال ، و انفاق مايه شكوفائى آن و سرپرستى يتيمان ، ممكن است مفيد و يا مخرب باشد.
ديگر اينكه : انفاق جنبه عمومى و همگانى و جنبه اخروى و اصلاح دارد، و شراب و قمار جنبه خصوصى و مادى و افساد دارد و اصلاح كار يتيمان نيز داراى هر دو جنبه عمومى و خصوصى است ، و به اين ترتيب مصداق تفكر در دنيا و آخرت مى باشد.
و از اينجا رابطه خمر و ميسر (شراب و قمار) نيز روشن مى شود، زيرا هر دو مايه تباهى اموال ، و فساد جامعه ، و انواع بيماريهاى جسم و جان انسان هستند.
2 - زيانهاى نوشابه هاى الكلى
الف - اثر الكل در عمر: يكى از دانشمندان مشهور غرب اظهار مى دارد كه هر گاه از جوانان 21 ساله تا 23 ساله معتاد به مشروبات الكلى 51 نفر بميرند در مقابل از جوانهاى غير معتاد ده نفر هم تلف نمى شوند.
دانشمند مشهور ديگرى ثابت كرده است كه جوانهاى بيست ساله كه انتظار مى رود پنجاه سال عمر كنند در اثر نوشيدن الكل بيشتر از 35 سال عمر نمى كنند.
بر اثر تجربياتى كه كمپانيهاى بيمه عمر كرده اند ثابت شده است كه عمر معتادان به الكل نسبت به ديگران 25 الى 30 درصد كمتر است .
آمارگيرى نشان مى دهد كه حد متوسط عمر معتادان به الكل در حدود 35 الى 50 سال است ، در صورتى كه حد متوسط عمر با رعايت نكات بهداشتى از 60 سال به بالا است .
ب - اثر الكل در نسل : كسى كه در حين انعقاد نطفه مست است 35 درصد عوارض الكليسم حاد را به فرزند خود منتقل مى كند و اگر زن و مرد هر دو مست باشند، صددرصد عوارض حاد در بچه ظاهر مى شود براى اينكه به اثر الكل در
فرزندان بهتر توجه شود آمارى را در اينجا مى آوريم :
كودكانى كه زودتر از وقت طبيعى به دنيا آمده اند از پدران و مادران الكلى 45 درصد، و از مادران الكلى 31 درصد، و از پدران الكلى 17 درصد، بوده اند.
كودكانى كه هنگام تولد توانائى زندگى را ندارند، از پدران الكلى 6 درصد، و از مادران الكلى 45 درصد، كودكانى كه كوتاه قد بوده اند از پدران و مادران الكلى 75 درصد و از مادران الكلى 45 درصد بوده است ، كودكانى كه فاقد نيروى كافى عقلانى و روحى بوده اند از مادران و از پدران الكلى نيز 75 درصد بوده است .
ج - اثر الكل در اخلاق : در شخص الكلى عاطفه خانوادگى و محبت نسبت به زن و فرزند ضعيف مى شود بطوريكه مكرر ديده شده كه پدرانى فرزندان خود را با دست خود كشته اند.
د - زيانهاى اجتماعى الكل : طبق آمارى كه (انستيتوى ) پزشكى قانونى شهر نيون در سال 1961 تهيه نموده است جرايم اجتماعى الكليستها از اين قرار است :
مرتكبين قتلهاى عمومى 50 درصد. ضرب و جرحها در اثر نوشيدن الكل 8 / 77 درصد سرقتهاى مربوط به الكليستها 5 / 88 درصد. جرايم جنسى مربوط به الكليها 8 / 88 درصد، مى باشد. اين آمار نشان مى دهد كه اكثريت قاطع جنايات و جرايم بزرگ در حال مستى روى مى دهد.

next page

fehrest page

back page