سـپس در ادامه آيه به دو نعمت بزرگ ديگر از مواهب الهى اشاره كرده ,مى فرمايد:
((و (هدف اين بود كه اين وقايع ) نشانه اى (بر حقانيت دعوت تو) براى مؤمنان باشد, و
خداوند شما را به راه راست هدايت كند)) (ولتكون آية للمؤمنين ويهديكم صراط
مستقيما).
(آيـه )ـ در ايـن آيه بشارت بيشترى به مسلمانان داده , مى گويد: ((و نيزغنائم و
فتوحات ديگرى (نصيبتان مى كند) كه شما توانائى آن را نداريد ولى قدرت خدا به آن
احاطه دارد, و خداوند بر همه چيز تواناست )) (واخرى لم تقدروا عليهاقد احاط اللّه
بها وكان اللّه على كل شى قديرا).
مـمـكن است اين وعده غنيمت و پيروزيها اشاره به فتح ((مكه )) و غنائم ((حنين )) و
يا فتوحات و غنائمى كه بعد از پيغمبر(ص ) نصيب امت اسلامى شدـمانند فتح ايران و روم
و مصرـ و يا اشاره به همه آنها باشد.
ايـن آيـه از اخبار غيبى و پيشگوئيهاى قرآن مجيد درباره حوادث آينده است ,اين
پيروزيها در مدت كوتاهى به وقوع پيوست و عظمت اين آيات را روشن ساخت .
(آيـه )ـ قـرآن همچنان ابعاد ديگرى از ماجراى عظيم ((حديبيه )) را بازگومى كند, و
به دو نكته مهم در اين رابطه اشاره مى كند.
نـخست اين كه : تصور نكنيد اگر در سرزمين ((حديبيه )) درگيرى ميان شما ومشركان مكه
رخ مى داد, مشركان برنده جنگ مى شدند, چنين نيست ((و اگر كافران (در سرزمين حديبيه
) با شما پيكار مى كردند به زودى فرار مى كردند, سپس ولى وياورى نمى يافتند)) (ولو
قاتلكم الذين كفروا لولوا الا دبار ثم لا يجدون وليا ولا نصيرا).
(آيـه )ـ ايـن مـنحصر به شما نيست ((اين سنت الهى است كه در گذشته نيز بوده است , و
هرگز براى سنت الهى تغيير و تبديلى نخواهى يافت )) (سنة اللّه التى قدخلت من قبل
ولن تجد لسنة اللّه تبديلا ).
ايـن يك قانون هميشگى الهى است كه اگر مؤمنان در امر جهاد ضعف وسستى نشان ندهند, و
با قلبى پاك و نيتى خالص به مبارزه با دشمنان برخيزند, خداآنها را پيروز مى كند.
نـكـته مهمى كه اين آيات تعقيب مى كند اين است كه قريش ننشينند و بگويندافسوس كه ما
قيام نـكـرديم و اين گروه اندك را درهم نكوبيديم , افسوس كه صيد به خانه آمد و از
آن غفلت كرديم , افسوس و افسوس !.
(آيـه )ـ نـكته ديگرى كه در اين آيات تبيين شده اين است كه مى فرمايد: ((اوكسى است
كه دست آنها [كفار] را از شما و دست شما را از آنان در دل مكه كوتاه كرده بعد از آن
كه شما را بر آنها پيروز سـاخـت , و خـداوند به آنچه انجام مى دهيدبيناست )) (وهو
الذى كف ايديهم عنكم وايديكم عنهم ببطن مكة من بعد ان اظفركم عليهم وكان اللّه بما
تعملون بصيرا).
به راستى اين ماجرا مصداق روشن ((فتح المبين )) بود همان توصيفى كه قرآن براى آن
برگزيده , جـمـعـيـتى محدود بدون تجهيزات كافى جنگى وارد سرزمين دشمن شوند, دشمنى
كه بارها به مـديـنـه لشكركشى كرده , و تلاش عجيبى براى درهم شكستن آنها داشته ,
ولى اكنون كه قدم در شهر و ديار او گذارده اند چنان مرعوب شود كه پيشنهاد صلح كند.
(آيـه )ـ در ايـن آيـه بـه نـكـتـه ديگرى در ارتباط با مساله صلح حديبيه و فلسفه آن
اشاره كرده , مى فرمايد: ((آنها (دشمنان شما) كسانى هستند كه كافر شدند, و شمارا از
(زيارت ) مسجدالحرام و رسـيدن قربانيهايتان به محل قربانگاه بازداشتند)) (هم الذين
كفروا وصدوكم عن المسجدالحرام والهدى معكوفا ان يبلغ محله ).
يـك گـنـاه آنـهـا كـفـرشـان بود, و گناه ديگر اين كه شما را از مراسم عمره و طواف
خانه خدا بازداشتند و اجازه ندادند كه شترهاى قربانى را در محلش يعنى مكه قربانى
كنيد.
اين گناهان ايجاب مى كرد كه خداوندى آنها را به دست شما كيفر دهد وسخت مجازات كند.
امـا چـرا چـنين نكرد در ذيل آيه دليل آن را روشن ساخته , مى فرمايد: ((و هرگاه
مردان و زنان با ايـمانى در اين ميان بدون آگاهى شما زيردست و پا, از بين نمى
رفتندكه از اين راه عيب و عارى نـاآگـاهـانـه بـه شـمـا مـى رسيد)) خداوند هرگز
مانع اين جنگ نمى شد و شما را بر آنها مسلط مـى سـاخـت تـا كـيـفـر خود را ببينند
(ولولا رجال مؤمنون ونسا مؤمنات لم تعلموهم ان تطؤهم فتصيبكم منهم معرة بغير علم ).
اين آيه اشاره به گروهى از مردان و زنان مسلمان است كه به اسلام پيوستندولى به عللى
قادر به مهاجرت نشده , و در مكه مانده بودند.
سـپـس بـراى تكميل اين سخن مى افزايد: ((هدف اين بود كه خدا هركس رامى خواهد در
رحمت خود وارد كند)) (ليدخل اللّه فى رحمته من يشا).
آرى ! خدا مى خواست مؤمنان مستضعف ((مكه )) مشمول رحمت او باشند, وصدمه اى به آنها
نرسد .
و در پايان آيه براى تاكيد بيشتر مى افزايد: ((و اگر مؤمنان و كفار (در مكه ) ازهم
جدا مى شدند (و بيم از ميان رفتن مؤمنان مكه نبود ما) كافران را عذاب دردناكى مى
كرديم )) و آنها را با دست شما سخت كيفر مى داديم (لو تزيلوا لعذبنا الذين كفروا
منهم عذابا اليما).
درسـت اسـت كـه خداوند مى توانست از طريق اعجاز اين گروه را از ديگران جدا كند, ولى
سنت پروردگار ـجز در موارد استثنائى ـ انجام كارها از طريق اسباب عادى است .
از روايات متعددى كه از طرق شيعه و اهل سنت ذيل اين آيه نقل شده ,استفاده مى شود كه
منظور از آن , افـراد بـاايمانى بودند كه در صلب كفار قرار داشتند,خداوند به خاطر
آنها اين گروه كفار را مجازات نكرد.
(آيه )ـ.
تعصب و حميت جاهليت بزرگترين سد راه كفار!.
در ايـنـجـا بـاز مـسائل مربوط به ماجراى ((حديبيه )) تعقيب مى شود, وصحنه هاى
ديگرى از اين ماجراى عظيم را مجسم مى كند.
نـخست به يكى از مهمترين عوامل بازدارنده كفار از ايمان به خدا وپيامبر(ص ) و تسليم
در مقابل حق و عدالت اشاره كرده , مى گويد: به خاطر بياوريد((هنگامى را كه كافران
در دلهاى خود خشم و نخوت جاهليت داشتند)) (اذ جعل الذين كفروا فى قلوبهم الحمية
حمية الجاهلية ).
و بـه خـاطر آن مانع ورود پيامبر(ص ) و مؤمنان به خانه خدا و انجام مراسم عمره و
قربانى شدند, و گـفتند: اگر اينها كه در ميدان جنگ پدران و برادران ما راكشته اند
وارد سرزمين و خانه هاى ما شـونـد و سـالم باز گردند, عرب درباره ما چه خواهد گفت ؟
و چه اعتبار و حيثيتى براى ما باقى مى ماند؟.
آنـهـا بـا ايـن عـمـل هـم احـتـرام خانه خدا و حرم امن او را شكستند, و هم سنتهاى
خود را زيرپا گذاشتند, و هم پرده ضخيمى ميان خود و حقيقت كشيدند.
سـپـس مى افزايد: ((و (در مقابل ) خداوند آرامش و سكينه خود را بر فرستاده خويش
مؤمنان نازل فرمود)) (فانزل اللّه سكينته على رسوله وعلى المؤمنين ).
ايـن آرامـش كـه مـولود ايمان و اعتقاد به خداوند, و اعتماد بر لطف او بود, آنهارا
به خونسردى و تـسـلط بر نفس دعوت كرد, تا آنجا كه براى حفظ اهداف بزرگ خود حاضر
شدند جمله ((بسم اللّه الـرحـمـن الرحيم )) را ـكه رمز اسلام در شروع كارها بودـ
بردارند, و به جاى آن ((بسمك اللهم )) ـكـه از يـادگـارهـاى دوران گـذشـته عرب بودـ
در آغاز صلحنامه حديبيه بنگارند و حتى لقب ((رسول اللّه )) را از كنار نام گرامى
((محمد))(ص ) كنند و حاضر شدند كه برخلاف عشق و علاقه سـوزانـى كـه بـه زيـارت خانه
خدا و مراسم عمره داشتند از همان ((حديبيه )) به سوى مدينه باز گردند,و شترهاى خود
را برخلاف سنت حج و عمره در همانجا قربانى كنند, و بدون انجام مناسك از احرام به در
آيند.
آرى ! فرهنگ جاهليت دعوت به ((حميت )) و ((تعصب )) و ((خشم جاهلى ))مى كند, ولى
فرهنگ اسلام به ((سكينه )) و ((آرامش )) و ((تسلط بر نفس )).
سپس مى افزايد: ((و (خداوند) آنها را به حقيقت تقوا ملزم ساخت , و آنان ازهركس
شايسته تر و اهل آن بودند)) (والزمهم كلمة التقوى وكانوا احق بها واهلها).
در پايان آيه مى فرمايد: ((و خداوند به همه چيز داناست )) (وكان اللّه بكل شى
عليما).
او هـم نـيـات سـؤ كـفـار را مى داند, و هم پاكدلى مؤمنان راستين را, در اينجاسكينه
و تقوا نازل مى كند, و در آنجا حميت جاهليت را مسلط مى سازد.
(آيه )ـ.
رؤياى صادقه پيامبر(ص )!.
اين آيه نيز فراز ديگرى از فرازهاى مهم داستان ((حديبيه )) را ترسيم مى كند,ماجرا
اين بود:
پيامبر(ص ) درمدينه خوابى ديد كه به اتفاق يارانش براى انجام مناسك ((عمره )) وارد
مكه مى شوند, و اين خواب را براى ياران بيان كرد, همگى شاد وخوشحال شدند, اما چون
جمعى تصور مى كردند تعبير و تحقق اين خواب در همان سال واقع خواهد شد, هنگامى كه
مشركان راه ورود به مكه را در حـديـبـيـه بـه روى آنـهـا بـسـتـنـد, گـرفـتـارشـك
وتـرديـدشـدنـد, كـه مـگـر رؤياى پيامبر هم ممكن است نادرست ازآب درآيد؟.
پـيامبر(ص ) در پاسخ اين سؤال فرمود: مگر من به شما گفتم اين رؤيا همين امسال تحقق
خواهد يافت ؟.
ايـن آيـه در همين رابطه در طريق بازگشت به مدينه نازل شد و تاكيد كرد كه اين خواب
, رؤياى صادقه بوده و چنين مساله اى حتمى و قطعى و انجام شدنى است .
مـى فـرمايد: ((خداوند آنچه را به پيامبرش در عالم خواب نشان داد راست گفت )) (لقد
صدق اللّه رسوله الريا بالحق ).
سـپـس مـى افـزايـد: ((بطور قطع همه شما به خواست خدا وارد مسجدالحرام مى شويد در
نهايت امـنـيت , و در حالى كه سرهاى خود را تراشيده , يا (ناخنهاى خود را) كوتاه
كرده ايد, و از هيچ كس تـرس و وحشتى نداريد)) (لتدخلن المسجدالحرام ان شا اللّه
آمنين محلقين رؤسكم ومقصرين لا تخافون ).
((ولـى خـداونـد چيزهائى را مى دانست كه شما نمى دانستيد)) و در اين تاخير حكمتى
بود (فعلم مالم تعلموا).
((و قبل از آن , فتح نزديكى (براى شما) قرارداده است )) (فجعل من دون ذلك فتحا
قريبا).
تـعـبير به ((فتحا قريبا)) تناسب بيشترى با فتح خيبر دارد, زيرا فاصله كمترى باتحقق
عينى اين خواب داشت ((فجعل من دون ذلك فتحا قريبا).
آيـه مورد بحث يكى از اخبار غيبى قرآن , و از شواهد آسمانى بودن اين كتاب ,و از
معجزات پيغمبر گرامى اسلام (ص ) است كه با اين قاطعيت و تاكيد هم خبر ازورود به
مسجدالحرام و انجام مراسم عـمـره در آينده نزديك مى دهد, و هم فتح قريب و پيروزى
نزديكى قبل از آن , و چنانكه مى دانيم اين هر دو پيشگوئى به وقوع پيوست .
(آيـه )ـ در ايـن آيـه و آيـه بعد كه آخرين آيات سوره فتح است به دو مساله مهم ديگر
در ارتباط با ((فتح المبين )) يعنى ((صلح حديبيه )) اشاره مى كند كه يكى مربوط به
عالمگير شدن اسلام است , و ديـگـرى اوصاف ياران پيامبر اسلام (ص ) وويژگيهاى آنان ,
و وعده الهى را نسبت به آنها بازگو مى كند.
نخست مى گويد: ((او كسى است كه رسولش را با هدايت و دين حق فرستاد, تا آن را بر همه
اديان پـيـروز كـنـد, و كافى است كه خدا گواه اين موضوع باشد)) (هوالذى ارسل رسوله
بالهدى ودين الحق ليظهره على الدين كله وكفى باللّه شهيدا).
اين وعده اى است صريح و قاطع , از سوى خداوند قادر متعال , در رابطه باغلبه اسلام
بر همه اديان .
يـعـنى اگر خداوند از طريق رؤياى پيامبر(ص ) به شما خبر پيروزى داده كه بانهايت
امنيت وارد مسجدالحرام مى شويد, و مراسم عمره را به جا مى آوريد بى آنكه كسى جرات
مزاحمت شما را داشته بـاشد, و نيز اگر خداوند بشارت ((فتح قريب ))(پيروزى خيبر) را
مى دهد تعجب نكنيد, اينها اول كار است سرانجام اسلام عالمگير مى شود و بر همه اديان
پيروز خواهد گشت .
در ايـن كـه مـنـظـور از ايـن پيروزى پيروزى منطقى است يا پيروزى نظامى ؟
بايدبگوييم : كلمه (لـيـظـهـره ) دليل بر غلبه خارجى است , و به همين دليل مى توان
گفت :علاوه بر مناطق بسيار وسـيعى كه امروز در شرق و غرب و شمال و جنوب عالم
درقلمرو اسلام قرار گرفته , و هم اكنون بيش از چهل كشور اسلامى با جمعيتى حدوديك
ميليارد نفر زير پرچم اسلام قرار دارند, و زمانى فـرا خـواهـد رسـيد كه همه جهان
رسما در زير اين پرچم قرار مى گيرد, و اين امر به وسيله قيام حضرت مهدى ـعج ـتكميل
مى گردد.
(آيه )ـ در اين آيه به ترسيم بسيار گويائى از اصحاب و ياران خاص پيامبر(ص ) و آنها
كه در خط او بودند از لسان تورات و انجيل بيان كرده كه هم افتخارو مباهاتى است براى
آنها كه در ((حديبيه )) و مـراحـل ديگر پايمردى به خرج دادند, وهم درس آموزنده اى
است براى همه مسلمانان در تمام قرون و اعصار.
در آغاز مى فرمايد: ((محمد(ص ) فرستاده خداست )) (محمد رسول اللّه ).
سپس به توصيف يارانش پرداخته و اوصاف ظاهر و باطن و عواطف و افكارو اعمال آنها را
طى پنج صـفت چنين بيان مى كند: ((و كسانى كه با او هستند در برابركفار سرسخت و
شديدند)) (والذين معه اشدا على الكفار).
و در دومين وصف مى گويد: ((و در ميان خود مهربانند)) (رحما بينهم ).
در حـقـيـقـت عواطف آنها در اين ((مهر)) و ((قهر)) خلاصه مى شود, اما نه جمع ميان
اين دو در وجود آنها تضادى دارد, و نه قهر آنها در برابر دشمن و مهر آنها دربرابر
دوست سبب مى شود كه از جاده حق و عدالت قدمى بيرون نهند.
در سـومـيـن صـفت كه از اعمال آنها سخن مى گويد, مى افزايد: ((پيوسته آنها رادر حال
ركوع و سجود مى بينى )) و همواره به عبادت خدا مشغولند (تريهم ركعاسجدا).
ايـن تـعبير عبادت و بندگى خدا را كه با دو ركن اصليش ((ركوع )) و ((سجود)) ترسيم
شده , به عنوان حالت دائمى و هميشگى آنها ذكر مى كند, عبادتى كه رمز تسليم دربرابر
فرمان حق , و نفى كبر و خودخواهى و غرور, از وجود ايشان است .
در چهارمين توصيف كه از نيت پاك و خالص آنها بحث مى كند, مى فرمايد:((آنها همواره
فضل خدا و رضاى او را مى طلبند)) (يبتغون فضلا من اللّه ورضوانا).
نـه بـراى تظاهر و ريا قدم برمى دارند, و نه انتظار پاداش از خلق خدا دارند,بلكه
چشمشان تنها به رضا و فضل او دوخته شده .
و در پـنجمين و آخرين توصيف از ظاهر آراسته و نورانى آنها بحث كرده مى گويد:
((نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمايان است )) (سيماهم فى وجوههم من اثر
السجود).
قـرآن بـعـد از بـيـان هـمه اين اوصاف مى افزايد: ((اين توصيف آنان در تورات است
(ذلك مثلهم فى التورية ).
ايـن حقيقتى است كه از پيش گفته شده و توصيفى است در يك كتاب بزرگ آسمانى كه پيش از
هزار سال قبل نازل شده است .
ولـى نـبـايـد فـرامـوش كرد كه تعبير ((والذين معه )) (و كسانى كه با او هستند)سخن
از افرادى مى گويد كه در همه چيز با پيامبر(ص ) بودند, در فكر و عقيده واخلاق و عمل
, نه تنها كسانى كه همزمان با او بودند هرچند خطشان با او متفاوت بود.
سپس به توصيف آنها در يك كتاب بزرگ ديگر آسمانى يعنى ((انجيل ))پرداخته , چنين مى
گويد: ((و تـوصـيـف آنـهـا در انجيل , همانند زراعتى است كه جوانه هاى خود را خارج
ساخته , سپس به تقويت آن پرداخته تا محكم شده و برپاى خود ايستاده است و به قدرى
نمو و رشد كرده كه زارعان را بـه شـگـفـتـى وامـى دارد)) (ومثلهم فى الا نجيل كزرع
اخرج شطـه فـازره فاستغلظ فاستوى على سوقه يعجب الزراع ).
در حـقـيـقـت اوصافى كه در تورات براى آنها ذكر شده اوصافى است كه ابعادوجود آنها
را از نظر عـواطـف و اهـداف و اعـمـال و صورت ظاهر بيان مى كند و امااوصافى كه در
انجيل آمده بيانگر حركت و نمو و رشد آنها در جنبه هاى مختلف است ـ دقت كنيد.
آرى ! آنها انسانهائى هستند با صفات والا كه آنى از ((حركت )) باز نمى ايستند.
همواره اسلام را با گفتار و اعمال خود در جهان نشر مى دهند و روز به روزخيل تازه اى
بر جامعه اسلامى مى افزايند.
سـپـس در دنـبـاله آيه مى افزايد: اين اوصاف عالى , اين نمو و رشد سريع , و اين
حركت پربركت , به هـمان اندازه كه دوستان را به شوق و نشاط مى آورد سبب خشم كفار مى
شود ((اين براى آن است كه كافران را به خشم آورد)) (ليغيظ بهم الكفار).
و در پايان آيه مى فرمايد: (((ولى ) كسانى از آنها را كه ايمان آورده و كارهاى
شايسته انجام داده اند خـداونـد وعـده آمـرزش و اجر عظيمى داده است )) (وعداللّه
الذين آمنوا وعملوا الصالحات منهم مغفرة واجرا عظيما).
بـديـهى است اوصافى كه در آغاز آيه گفته شد ايمان و عمل صالح در آن جمع بود,
بنابراين تكرار ايـن دو وصـف اشـاره بـه تـداوم آن اسـت , يـعـنـى خداوند اين وعده
را تنها به آن گروه از ياران مـحمد(ص ) داده كه در خط او باقى بمانند, و ايمان و
عمل صالح را تداوم بخشند, وگرنه كسانى كـه يك روز در زمره دوستان و ياران او بودند,
وروز ديگر از او جدا شدند و راهى برخلاف آن را در پيش گرفتند, هرگز مشمول چنين وعده
اى نيستند.
((پايان سوره فتح )).
سوره حجرات [49] اين سوره در ((مدينه )) نازل شده و 18 آيه دارد.
محتواى سوره :.
در ايـن سـوره مـسـائل بسيار مهمى در ارتباط با شخص پيامبر و جامعه اسلامى نسبت به
يكديگر مطرح شده است .
بخشهاى مختلف اين سوره را اين گونه مى توان خلاصه كرد:.
بـخـش اول : آيـات آغـاز سـوره است كه آداب برخورد با پيشواى بزرگ اسلام پيغمبراكرم
(ص ), و اصولى را كه مسلمانان در محضر او بايد به كار بندند, بيان مى كند.
بخش دوم : مشتمل بر يك سلسله اصول مهم ((اخلاق اجتماعى )) است .
بـخـش سـوم : دسـتوراتى است كه مربوط به چگونگى مبارزه با اختلافات ودرگيريهايى است
كه احيانا در ميان مسلمانان روى مى دهد.
بخش چهارم : از معيار ارزش انسان در پيشگاه خدا و اهميت مساله تقواسخن مى گويد.
بـخـش پنجم : روى اين مساله تاكيد دارد كه ايمان تنها به گفتار نيست بلكه بايدعلاوه
بر اعتقاد قلبى , آثار آن در اعمال انسانى و در جهاد با اموال و نفوس آشكارگردد.
و بـالاخـره آخـريـن قسمت اين سوره از علم خداوند و آگاهى او از همه اسرارنهان عالم
هستى و اعـمال انسانها سخن مى گويد كه در حقيقت به منزله ضامن اجراست براى تمام
بخشهائى كه در اين سوره آمده است .
نـامگذارى اين سوره به سوره ((حجرات )) به تناسب آيه چهارم اين سوره است كه اين
كلمه در آن به كار رفته و تفسير آن را به زودى خواهيم دانست .
فضيلت تلاوت سوره :.
در حـديثى از پيامبر گرامى اسلام (ص ) مى خوانيم : ((هركس سوره ((حجرات ))را بخواند
به عدد تمام كسانى كه خدا را اطاعت يا عصيان كرده اند ده حسنه به اوداده مى شود))!.
و در حـديـث ديگرى از امام صادق (ع ) آمده است : ((هركس سوره حجرات رادر هر شب يا
هر روز بخواند از زائران محمد(ص ) خواهد بود)).
بـديـهى است اين همه حسنات به عدد مطيعان و عاصيان در صورتى است كه اعمال هر يك
ازاين دو را كه در آيات اين سوره منعكس است دقيقا در نظربگيرد, و در آن بينديشد, و
مسير خود را بر اولى منطبق و از دومى جدا سازد.
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
آيه ـ شان نزول : در مورد نزول نخستين آيه اين سوره نقل شده كه :پيامبر(ص ) به
هنگام حركت به سـوى ((خـيبر)) مى خواست كسى را به جاى خود در((مدينه )) نصب كند,
عمر شخص ديگرى را پيشنهاد كرد آيه نازل شد و دستور داد برخدا و پيامبر پيشى مگيريد.
تـفـسـيـر: چنانكه در محتواى سوره اشاره كرديم دراين سوره يك رشته ازمباحث مهم
اخلاقى و دسـتـورات انضباطى نازل شده كه آن را شايسته نام ((سوره اخلاق )) مى كند,
در آغاز سوره به دو قسمت از اين دستورات اشاره شده است :.
نـخـست تقدم نيافتن بر خدا و پيامبر(ص ), و ديگرى در محضر پيامبر(ص )سر و صدا و قال
و غوغا راه نينداختن .
در مورد اول مى فرمايد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! چيزى را بر خدا ورسولش مقدم
نشمريد (و پـيـشـى مـگـيريد) و تقواى الهى پيشه كنيد, كه خداوند شنواو داناست ))
(يا ايها الذين آمنوا لا تقدموا بين يدى اللّه ورسوله واتقوا اللّه ان اللّه سميع
عليم ).
منظور از مقدم نداشتن چيزى در برابر خدا و پيامبر پيشى نگرفتن بر آنها دركارها, و
ترك عجله و شتاب در مقابل دستور خدا و پيامبر(ص ) است .
آيـه ـ شان نزول : گروهى از طايفه ((بنى تميم )) و اشراف آنها وارد مدينه شدند
هنگامى كه داخل مسجد پيامبر(ص ) گشتند صدا را بلند كرده , از پشت حجره هائى كه
منزلگاه پيامبر(ص ) بود فرياد زدند: ((يا محمد اخرج الينا;Š اى محمد! بيرون بيا)).
اين سر و صداها و تعبيرات نامؤدبانه , پيامبر(ص ) را ناراحت ساخت هنگامى كه بيرون
آمد گفتند: آمده ايم تا با تو مفاخره كنيم ! اجازه ده تا ((شاعر)) و((خطيب )) ما
افتخارات قبيله ((بنى تميم )) را بازگو كند, پيامبر اجازه داد.
نخست خطيب آنها برخاست و از فضائل خيالى طائفه ((بنى تميم )) مطالب بسيارى گفت .
پـيـامبر به ((ثابت بن قيس ))
((5)) فرمود: پاسخ آنها را بده , او برخاست خطبه بليغى در جواب آنها ايراد كرد.
سـپـس ((شـاعـر)) آنها برخاست و اشعارى در مدح اين قبيله گفت ;Š كه ((حسان بن ثابت
)) شاعر معروف مسلمان پاسخ كافى به او داد.
در ايـن موقع پيامبر(ص ) براى جلب قلب آنها دستور داد هداياى خوبى به آنها دادند
آنها تحت تاثير مجموع اين مسائل واقع شدند و به نبوت پيامبر(ص )اعتراف كردند.
تـفسير: اين آيه اشاره به دستور دوم كرده , مى گويد: ((اى كسانى كه ايمان آورده
ايد!صداى خود را فـراتـر از صـداى پيامبر نكنيد و در برابر او بلند سخن نگوئيد (و
داد وفرياد نزنيد) آن گونه كه بـعـضـى از شـمـا در بـرابـر بـعضى بلند صدا مى كنند
مبادا اعمال شما نابود گردد در حالى كه نـمـى دانـيـد)) (يا ايها الذين آمنوا لا
ترفعوا اصواتكم فوق صوت النبى ولا تجهروا له بالقول كجهر بعضكم لبعض ان تحبط
اعمالكم وانتم لا تشعرون ).
پيامبر(ص ) كه جاى خود دارد اين كار در برابر پدر و مادر و استاد و معلم نيزمخالف
احترام و ادب است .
بـديـهـى اسـت اگر اين گونه اعمال به قصد توهين به مقام شامخ نبوت باشدموجب كفر است
و بدون آن ايذا و گناه .
در صـورت اول , عـلـت حـبط و نابودى اعمال روشن است زيرا كفر علت حبط(از بين رفتن
ثواب عملى نيك ) مى شود.
و در صـورت دوم نـيـز مـانـعـى ندارد كه چنين عمل زشتى باعث نابودى ثواب بسيارى از
اعمال گردد.
(آيـه )ـ ايـن آيـه بـراى تاكيد بيشتر روى اين موضوع پاداش كسانى را كه به اين
دستور الهى عمل مـى كـنند, و انضباط و ادب را در برابر پيامبر(ص ) رعايت مى نمايند
چنين بيان مى كند: ((آنها كه صداى خود را نزد رسول خدا كوتاه مى كنندهمان كسانى
هستند كه خداوند دلهايشان را براى تقوا خالص نموده براى آنان آمرزش و پاداش عظيمى
است )) (ان الذين يغضون اصواتهم عند رسول اللّه اولئك الذين امتحن اللّه قلوبهم
للتقوى لهم مغفرة واجر عظيم ).
(آيه )ـ اين آيه براى تاكيد بيشتر, اشاره به نادانى و بى خردى كسانى مى كند كه اين
دستور الهى را پـشـت سـر مـى افـكـنـند, و چنين مى فرمايد: (((ولى )كسانى كه تو را
از پشت حجره ها بلند صدا مى زنند بيشترشان نمى فهمند))! (ان الذين ينادونك من ورا
الحجرات اكثرهم لا يعقلون ).
اصـولا هـرقـدر سطح عقل و خرد انسان بالاتر مى رود بر ادب او افزوده مى شود, زيرا
((ارزشها)) و ((ضد ارزشها)) را بهتر درك مى كند.
(آيـه )ـ در اين آيه براى تكميل اين معنى مى افزايد: ((اگر آنها صبرمى كردند تا خود
به سراغشان آيى , براى آنها بهتر بود)) (ولو انهم صبروا حتى تخرج اليهم لكان خيرا
لهم ).
درسـت اسـت كـه عـجـله و شتاب گاه سبب مى شود كه انسان زودتر به مقصودخود برسد, ولى
شكيبائى و صبر در چنين مقامى مايه رحمت و آمرزش و اجرعظيم است , و مسلما اين بر آن
برترى دارد.
و از آنجا كه افرادى ناآگاهانه قبلا مرتكب چنين كارى شده بودند, و با نزول اين
دستور الهى طبعا بـه وحـشـت مـى افتادند, قرآن به آنها نيز نويد مى دهد كه اگر توبه
كنند مشمول رحمت خداوند مى شوند, لذا در پايان آيه مى فرمايد: ((و خداوندآمرزنده و
رحيم است )) (واللّه غفور رحيم ).
نكته ها:.
1ـ ادب برترين سرمايه است :.
در اسـلام اهـمـيت زيادى به مساله رعايت آداب , و برخورد توام با احترام وادب با
همه كس , و هر گروه , وارد شده است .
على (ع ) مى فرمايد: ((رعايت ادب همچون لباس نو, فاخر و زينتى است )).
و در جاى ديگر مى فرمايد: ((ادب انسان را از افتخارات پدران و نياكان بى نيازمى
كند)).
اصـولا ديـن مـجـمـوعه اى است از آداب : ادب در برابر خدا, ادب در مقابل پيامبر(ص )
و پيشوايان معصوم (ع ), ادب در مقابل استاد و معلم , و پدر و مادر, وعالم و
دانشمند.
2ـ انضباط اسلامى در همه چيز و همه جا:.
مساله مديريت و فرماندهى بدون رعايت انضباط هرگز به سامان نمى رسد واگر كسانى كه
تحت پـوشـش مـديـريـت و رهبرى قرار دارند بخواهند بطور خودسرانه عمل كنند شيرازه
كارها به هم مى ريزد, هرقدر هم رهبر و فرمانده لايق و شايسته باشند.
بسيارى از شكستها و ناكاميها كه دامنگير جمعيتها و گروهها و لشكرها شده از همين
رهگذر بوده اسـت , و مـسـلـمـان نـيـز طـعم تلخ تخلف از اين دستور را بارها در زمان
پيامبر(ص ) يا بعد از او چشيده اند كه روشنترين آنها داستان شكست احد به خاطربى
انضباطى گروه اندكى از جنگجويان بود.
آيـه ـ شـان نـزول : نقل شده كه : آيه يا ايها الذين آمنوا ان جاكم درباره ((وليدبن
عقبه )) نازل شده است كه پيامبر(ص ) او را براى جمع آورى زكات از قبيله ((بنى
المصطلق )) اعزام داشت .
هـنـگـامى كه اهل قبيله با خبر شدند كه نماينده رسول اللّه (ص ) مى آيد باخوشحالى
به استقبال او شـتـافتند, ولى از آنجا كه ميان آنها و ((وليد)) در جاهليت خصومت
شديدى بود تصور كرد آنها به قصد كشتنش آمده اند.
خـدمت پيامبر(ص ) بازگشت (بى آنكه تحقيقى در مورد اين گمان كرده باشد)و عرض كرد:
آنها از پـرداخـت زكـات خـوددارى كـردنـد! (و مى دانيم امتناع از پرداخت زكات يك
نوع قيام بر ضد حكومت اسلامى تلقى مى شد, بنابراين مدعى بود آنهامرتد شده اند!).
پـيامبر(ص ) سخت خشمگين شد, و تصميم گرفت با آنها پيكار كند, آيه نازل شد (و به
مسلمانان دستور داد كه هرگاه فاسقى خبرى آورد درباره آن تحقيق كنيد).
تفسير:.
به اخبار فاسقان اعتنا نكنيد!.
در آيـات گـذشته سخن از وظائف مسلمانان در برابر رهبر و پيشوايشان پيامبر(ص ) بود,
در اينجا ادامـه وظـائف امـت در بـرابـر ايـن رهبر بزرگ است و مى گويدهنگامى كه
اخبارى را خدمت او مى آورند بايد از روى تحقيق باشد.
نـخـسـت مى فرمايد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اگر شخص فاسقى خبرى براى شما
بياورد درباره آن تحقيق كنيد)) (يا ايها الذين آمنوا ان جاكم فاسق بنبافتبينوا).
سپس به علت آن اشاره كرده , مى افزايد: ((مبادا (در صورت عمل كردن بدون تحقيق ) به
گروهى از روى نـادانـى آسـيب برسانيد, و از كرده خود پشيمان شويد))!(ان تصيبوا قوما
بجهالة فتصبحوا على ما فعلتم نادمين ).
هـمـان گـونـه كـه اگـر پـيـامـبـر(ص ) بـه گـفـتـه ((ولـيـدبـن عقبه )) عمل مى
فرمود و با طـايـفـه ((بـنـى الـمـصـطـلق )) به عنوان يك قوم مرتد پيكار مى كرد
فاجعه و مصيبت دردناكى به بارمى آمد.
جـمـعـى از علماى علم اصول براى ((حجيت خبر واحد)) به اين آيه استدلال كرده اند,
چرا كه آيه مـى گـويـد: تـحـقـيق و تبين در خبر ((فاسق )) لازم است , و مفهوم آن
اين است كه اگر شخص ((عادل )) خبرى دهد بدون تحقيق مى توان پذيرفت .
(آيه )ـ در اين آيه براى تاكيد مطلب مهمى كه در آيه گذشته آمد,مى افزايد: ((و
بدانيد رسول خدا در ميان شماست , هرگاه در بسيارى از امور از شمااطاعت كند به مشقت
خواهيد افتاد)) (واعلموا ان فيكم رسول اللّه لو يطيعكم فى كثير من الا مر لعنتم ).
او رهبر است و نسبت به شما از هركس مهربانتر, براى تحميل افكار خود به او فشار
نياوريد كه اين به زيان شماست .
در دنـباله آيه به يكى ديگر از مواهب بزرگ الهى به مؤمنان اشاره كرده ,مى فرمايد:
((ولى خداوند ايـمـان را مـحـبوب شما قرار داده , و آن را در دلهايتان زينت بخشيده
)) (ولكن اللّه حبب اليكم الا يمان وزينه فى قلوبكم ).
((و (بـه عـكـس ) كـفـر و فـسق و گناه را منفورتان قرار داده است )) (وكره اليكم
الكفر والفسوق والعصيان ).
در پـايان آيه به صورت يك قاعده كلى و عمومى مى فرمايد: ((كسانى كه داراى اين
صفاتند (ايمان در نـظـرشان محبوب و مزين , و كفر و فسق و عصيان در نظرشان منفور است
) هدايت يافتگانند)) (اولئك هم الراشدون ).
يـعـنـى ;Š اگر اين موهبت الهى (عشق به ايمان و نفرت از كفر و گناه ) را حفظكنيد, و
اين پاكى و صفاى فطرت را آلوده نسازيد, رشد و هدايت , بى شك در انتظارشماست .
(آيـه )ـ در ايـن آيـه ايـن حـقـيقت را روشن مى سازد كه اين محبوبيت ايمان ومنفور
بودن كفر و عصيان از مواهب بزرگ الهى بر بشر است .
مـى فـرمـايـد: (((و اين براى شما به عنوان ) فضل و نعمتى از سوى خداست و
خداونددانا و حكيم است )) (فضلا من اللّه ونعمة واللّه عليم حكيم ).
آگـاهـى و حكمت او ايجاب مى كند كه عوامل رشد و سعادت را در شمابيافريند, و آن را
با دعوت انبيا هماهنگ و تكميل سازد, و سرانجام شما را به سرمنزل مقصود برساند.
بـدون شـك علم خداوند به نياز بندگان , و حكمت او در زمينه تكامل وپرورش مخلوقات ,
ايجاب مى كند كه اين نعمتهاى بزرگ معنوى , يعنى محبوبيت ايمان و منفور بودن كفر و
عصيان را به آنها مرحمت كند.
بـنـابراين عشق به ايمان , و تنفر از كفر, در دل همه انسانها بدون استثنا وجوددارد,
و اگر كسانى ايـن زمينه ها را ندارند از ناحيه تربيتهاى غلط و اعمال خودشان است ,
خدا در دل هيچ كس ((حب عصيان )) و ((بغض ايمان )) را نيافريده است .
آيه ـ شان نزول : در شان نزول اين آيه و آيه بعد آمده است كه ميان دو قبيله ((اوس
)) و ((خزرج )) اختلافى افتاد, و همان سبب شد كه گروهى از آن دو به جان هم بيفتند و
با چوب و كفش يكديگر را بزنند؟.
آيه نازل شد و راه برخورد با چنين حوادثى را به مسلمانان آموخت .
تفسير:.
مؤمنان برادر يكديگرندـ.
قـرآن در اينجا به عنوان يك قانون كلى و عمومى براى هميشه و همه جامى گويد: ((و
هرگاه دو گـروه از مـؤمـنان با هم به نزاع و جنگ پردازند آنها را آشتى دهيد)) (وان
طائفتان من المؤمنين اقتتلوافاصلحوا بينهما).
اين يك وظيفه حتمى براى همه مسلمانان است كه از نزاع و درگيرى وخونريزى ميان مسلمين
جـلـوگـيرى كنند, و براى خود در اين زمينه مسؤوليت قائل باشند, نه به صورت تماشاچى
مانند بعضى بى خبران بى تفاوت از كنار اين صحنه هابگذرند.
اين نخستين وظيفه مؤمنان در برخورد با اين صحنه هاست .
سـپـس وظـيـفه دوم را چنين بيان مى كند: ((و اگر يكى از آن دو بر ديگرى تجاوزكند با
گروه متجاوز پيكار كنيد, تا به فرمان خدا باز گردد)) (فان بغت احديهما على الا خرى
فقاتلوا التى تبغى حتى تفئ الى امراللّه ).
بـديهى است كه اگر خون طائفه باغى و ظالم در اين ميان ريخته شود بر گردن خود اوست ,
و به اصطلاح خونشان هدر است , هرچند مسلمانند.
بـه ايـن تـرتيب , اسلام جلوگيرى از ظلم و ستم را هر چند به قيمت جنگ با ظالم تمام
شود لازم شمرده و بهاى اجراى عدالت را از خون مسلمانان نيزبالاتر دانسته است , و
اين در صورتى است كه مساله از طرق مسالمت آميز حل نشود.
سـپـس به بيان سومين دستور پرداخته , مى گويد: ((و هرگاه (طايفه ظالم )بازگشت (و
زمينه صـلـح فـراهـم شـد) در ميان آن دو طبق عدالت صلح برقرار سازيد))(فان فات
فاصلحوا بينهما بالعدل ).
يـعنى ;Š تنها به درهم شكستن قدرت طايفه ظالم قناعت نكنيد, بلكه اين پيكاربايد
زمينه ساز صلح بـاشـد, و مقدمه اى براى ريشه كن كردن عوامل نزاع و درگيرى وگرنه با
گذشتن زمان كوتاه يا طولانى بار ديگر كه ظالم در خود احساس توانائى كندبر مى خيزد و
نزاع را از سر مى گيرد.
و از آنـجـا كـه تـمـايلات گروهى , گاهى افراد را به هنگام قضاوت و داورى به سوى
يكى از ((دو طايفه متخاصم )) متمايل مى سازد, و بى طرفى داوران را نقض مى كند قرآن
در چهارمين و آخرين دسـتـور بـه مسلمانان هشدار داده , مى فرمايد: ((وعدالت پيشه
كنيد خداوند عدالت پيشه گان را دوست مى دارد)) (واقسطوا ان اللّه يحب المقسطين ).
(آيـه )ـ در ايـن آيه براى تاكيد اين امر و بيان علت آن مى افزايد: ((مؤمنان برادر
يكديگرند, پس دو برادر خود را صلح و آشتى دهيد)) (انما المؤمنون اخوة فاصلحوا بين
اخويكم ).
و از آنـجا كه در بسيارى از اوقات ((روابط)) در اين گونه مسائل جانشين ((ضوابط)) مى
شود, بار ديـگـر هشدار داده و در پايان آيه مى افزايد: ((و تقواى الهى پيشه كنيد
باشد كه مشمول رحمت او شويد)) (واتقوا اللّه لعلكم ترحمون ).
و بـه ايـن تـرتـيب يكى از مهمترين مسؤوليتهاى اجتماعى مسلمانان در برابر يكديگر
ودر اجراى عدالت اجتماعى با تمام ابعادش روشن مى شود.
اهميت اخوت اسلامى :.
جـمـله ((انما المؤمنون اخوة )) كه در آيات فوق آمده , يكى از شعارهاى اساسى و ريشه
دار اسلامى است .
روى ايـن اصـل مـهم اسلامى مسلمانان از هر نژاد و هر قبيله , و داراى هر زبان و هر
سن و سال , با يـكـديـگر احساس عميق برادرى مى كنند, هرچند يكى در شرق جهان زندگى
كند, و ديگرى در غرب .
در مراسم ((حج )) كه مسلمين از همه نقاط جهان در آن كانون توحيد جمع مى شوند اين
علاقه و پـيـونـد و همبستگى نزديك كاملا محسوس است و صحنه اى است از تحقق عينى اين
قانون مهم اسلامى .
بـه تعبير ديگر اسلام تمام مسلمانها را به حكم يك خانواده مى داند, و همه راخواهر و
برادر يكديگر خطاب كرده , نه تنها در لفظ و در شعار كه در عمل وتعهدهاى متقابل نيز
همه خواهر و برادرند.
در روايـات اسـلامـى نـيـز روى اين مساله تاكيد فراوان شده , به عنوان نمونه
ازپيغمبر اكرم (ص ) درباره حقوق سى گانه مؤمن بر برادر مؤمنش نقل شده كه فرمود:.
مـسـلـمـان بر برادر مسلمانش سى حق دارد كه برائت ذمه از آن حاصل نمى كندمگر به
اداى اين حقوق يا عفو كردن برادر مسلمان او:.
لغزشهاى او را ببخشد, در ناراحتيها نسبت به او مهربان باشد, اسرار او راپنهان دارد,
اشتباهات او را جـبران كند, عذر او را بپذيرد, در برابر بدگويان از او دفاع كند,
همواره خيرخواه او باشد, دوستى او را پاسدارى كند, پيمان او را رعايت كند,در حال
مرض از او عبادت كند, در حال مرگ به تشييع او حاضر شود.
دعوت او را اجابت كند, هديه او را بپذيرد, عطاى او را جزا دهد, نعمت او راشكر گويد,
در يارى او بـكوشد, ناموس او را حفظ كند, حاجت او را برآورد, براى خواسته اش شفاعت
كند, و عطسه اش را تحيت گويد.
گـمشده اش را راهنمائى كند, سلامش را جواب دهد, گفته او را نيكو شمردانعام او را
خوب قرار دهد, سوگندهايش را تصديق كند, دوستش را دوست دارد وبا او دشمنى نكند, در
يارى او بكوشد خـواه ظـالـم باشد يا مظلوم : اما يارى او درحالى كه ظالم باشد به
اين است كه او را از ظلمش باز دارد, و در حالى كه مظلوم است به اين است كه او را در
گرفتن حقش كمك كند.
او را در بـرابر حوادث تنها نگذارد, آنچه را از نيكيها براى خود دوست داردبراى او
دوست بدارد, و آنچه از بديها براى خود نمى خواهد براى او نخواهد)).