(آيـه )ـ در ايـن آيـه بـراى نـشـان دادن مـيزان دلبستگى غالب مردم به اموال
وثروتهاى شخصى مى افزايد: ((هرگاه اموال شما را مطالبه كند, و حتى اصرار ورزدبخل مى
كنيد, بلكه (از آن بالاتر) كينه ها و خشم شما را آشكار مى سازد))! (ان يسئلكموها
فيحفكم تبخلوا ويخرج اضغانكم ).
و بـه اين ترتيب با اين تازيانه ملامت روح خفته انسانها را بيدار مى سازد, تازنجير
اسارت و بردگى امـوال را از گردن خويش بردارند و آن چنان شوند كه در راه دوست از
همه چيز بگذرند, و همه را بر پاى او نثار كنند, در عوض ايمان و تقوا ورضا و خشنودى
او را بطلبند.
(آيه )ـ.
اگر سرپيچى كنيد اين رسالت را به گروه ديگرى مى دهد!.
آخـرين آيه سوره محمد(ص ) تاكيد ديگرى است بر آنچه در آيات گذشته پيرامون مسائل
مادى و دلبستگيهاى مردم به آن و انفاق در راه خدا آمده است .
مى فرمايد: ((آرى ! شما همان گروهى هستيد كه براى انفاق در راه خدا دعوت مى شويد,
بعضى از شما (اين فرمان الهى را اطاعت مى كنند در حالى كه بعضى )بخل مى ورزند)) (ها
انتم هؤلا تدعون لتنفقوا فى سبيل اللّه فمنكم من يبخل ).
در اينجا اين سؤال مطرح مى شود كه در آيات قبل گفته شد خداونداموال شما را مطالبه
نمى كند چگونه در اين آيه دستور به انفاق در راه خداداده شده است ؟.
ولى دنباله خود آيه در حقيقت به اين سؤال از دو راه پاسخ مى دهد.
نـخـست مى گويد: ((و هر كسى (كه در انفاق ) بخل ورزد نسبت به خود بخل كرده است ))
(ومن يبخل فانما يبخل عن نفسه ).
چـرا كـه نتيجه انفاقها هم در دنيا به خود شما باز مى گردد, زيرا فاصله هاى طبقاتى
كم مى شود, آرامـش و امـنيت در جامعه حكم فرما مى گردد, محبت و صفا وصميميت جاى
كينه و عداوت را مى گيرد اين پاداش دنيوى شماست .
و هم در آخرت در برابر هر درهم و دينارى مواهب و نعمتهائى به شما ارزانى مى دارد كه
هرگز به فكر بشرى خطور نكرده است , بنابراين هر قدر بخل كنيد به خودتان بخل كرده
ايد!.
به تعبير ديگر مساله انفاق در اينجا بيشتر ناظر به انفاق براى جهاد است وواضح است
كه هرگونه كمك به پيشرفت امر جهاد ضامن حفظ موجوديت واستقلال و شرف يك جامعه است .
پاسخ ديگر اين كه : ((و خداوند بى نياز است و شما همه نيازمنديد)) (واللّه الغنى
وانتم الفقرا).
او هم از انفاق شما بى نياز است , و هم از اطاعتتان , اين شما هستيد كه در دنياو
آخرت نياز به لطف و رحمت و پاداش او داريد.
اصـولا موجودات امكانيه و ماسوى اللّه سرتاپا فقر و نيازند, و غنى بالذات تنها
خداست , آنها حتى در اصـل وجـودشـان دائمـا وابـسـتـه بـه اويند, و لحظه به لحظه از
منبع لايزال فيض وجود او مدد مـى گـيـرنـد كـه اگر يك لحظه از آنها قطع فيض كندهستى
همه بر باد مى رود ((و فرو ريزند قالبها))!.
آخـرين جمله هشدارى است به همه مسلمانان كه قدر اين نعمت بزرگ و موهبت عظيم را
بدانيد كـه خـداوند شما را پاسدار آئين پاكش قرارداد تا حاميان دين و ياوران پيامبر
او باشيد ((و هرگاه سـرپـيـچى كنيد, خداوند گروه ديگرى را جاى شما مى آوردپس آنها
مانند شما نخواهند بود)) و سخاوتمندانه در راه خدا انفاق مى كنند (وان تتولوا
يستبدل قوما غيركم ثم لايكونوا امثالكم ).
آرى ! اگر شما اين رسالت عظيم را ناديده بگيريد, خداوند قوم ديگرى رابرمى انگيزد
قومى كه در ايثار و فداكارى و بذل جان و مال و انفاق فى سبيل اللّه به مراتب از شما
برتر و بالاتر باشند!.
اين تهديد بزرگى است كه نظير آن در آيه 54 سوره مائده نيز آمده است :.
((اى كـسـانى كه ايمان آورده ايد! هركس از شما از آيين خود باز گردد (به خدازيانى
نمى رساند) خداوند در آينده جمعيتى را مى آورد كه آنها را دوست دارد و آنهانيز خدا
را دوست دارند, در برابر مؤمنان متواضع , و در برابر كافران نيرومند وشكست
ناپذيرند, مردانى كه در راه خدا جهاد مى كنند و هرگز از سرزنش كنندگان هراسى به خود
راه نمى دهند)).
اكثر مفسران نقل كرده اند كه : بعد از نزول اين آيه جمعى از اصحاب رسول خدا(ص ) عرض
كردند: ((اين گروهى كه خداوند در اين آيه به آنها اشاره كرده كيانند))؟!.
در اين هنگام پيامبر دست بر پاى سلمان ـو طبق روايتى بر شانه سلمان ـ زد وفرمود:
((منظور اين مـرد و قـوم اوسـت , سـوگـنـد به آن كس كه جانم به دست اوست ,اگر ايمان
به ثريا بسته باشد گروهى از مردان فارس آن را به چنگ مى آورند))!.
حديث ديگرى از امام صادق (ع ) نقل شده كه مكمل حديث فوق است .
فـرمود: ((به خدا سوگند كه خداوند به اين وعده خود وفا كرده و گروهى را ازغير عرب
بهتر از آنها جانشين آنها فرمود)).
((پايان سوره محمد)).
سوره فتح [48].
اين سوره در ((مدينه )) نازل شده و داراى 29 آيه است .
محتواى سوره :.
اين سوره چنانكه از نامش پيداست پيام آور فتح و پيروزى است , پيروزى بردشمنان اسلام
, پيروزى چـشـمـگـير و قاطع خواه پيروزى مربوط به فتح مكه باشد ياصلح حديبيه يا فتح
خيبر يا پيروزى بطور مطلق .
مـوقعى كه پيامبر(ص ) از حديبيه به سوى مدينه مى آمد مركبش از حركت بازايستاد, و در
همين حـال چهره مباركش غرق سرور و شادمانى بى سابقه اى گشت وفرمود: هم اكنون آيات
سوره فتح بر من نازل شد.
در يك بررسى مى توان گفت كه اين سوره از هفت بخش تشكيل يافته است .
1ـ سـوره بـا مـسـاله بشارت فتح آغاز مى شود, و آيات انجام آن نيز به همين مساله
مربوط است , و تاكيد بر تحقق خواب پيامبر(ص ) دائر به وارد شدن به مكه وانجام مناسك
عمره است .
2ـ بخش ديگرى از سوره حوادث مربوط به ((صلح حديبيه )) و ((نزول سكينه ))و آرامش بر
دلهاى مؤمنان و مساله ((بيعت رضوان )) را بازگو مى كند.
3ـ در بخش ديگرى از مقام پيامبر و هدف والاى او سخن مى گويد.
4ـ در قـسـمت ديگرى , از كارشكنى هاى منافقان و نمونه هائى از عذرهاى واهيشان در
مورد عدم شركت در ميدان جهاد پرده برمى دارد.
5ـ در بخش ديگر قسمتى از تقاضاهاى نابجاى منافقان را منعكس مى سازد.
6ـ سپس كسانى را كه از شركت در ميدان جهاد معذورند معرفى مى كند.
7ـ و بـالاخره در بخشى نيز از ويژگيهاى پيروان خط مكتبى پيامبراسلام (ص )و صفات
مخصوص آنها سخن مى گويد.
فضيلت تلاوت سوره :.
در حديثى از امام صادق (ع ) مى خوانيم : ((اموال و همسران و آنچه را در ملك شماست
با قرائت ((انا فـتـحـنـا)) از تـلـف حفظ كنيد كسى كه پيوسته آن را تلاوت كندروز
قيامت منادى صدا مى زند آن چـنـان كـه هـمه خلائق مى شنوند: تو از بندگان مخلص منى
, او را به بندگان صالحم ملحق سـازيـد, و در بـاغـهـاى پـرنعمت بهشت اورا وارد
كنيد, و از نوشابه مخصوص بهشتيان سيرابش نمائيد)).
نـاگـفته پيداست اين همه فضيلت و افتخار با تلاوت خالى از انديشه و عمل حاصل نمى
شود, بلكه هدف اصلى از تلاوت , تطبيق اعمال و خلق و خوى خويش بر مفاد اين آيات است
.
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
(آيه )ـ.
فتح المبين !.
در نـخستين آيه اين سوره بشارت عظيمى به پيامبر(ص ) داده شده است ,بشارتى كه طبق
بعضى از روايـات نـزد پـيـامبر(ص ) محبوبتر از تمام جهان بود,مى فرمايد: ((ما براى
تو پيروزى آشكارى فراهم ساختيم ! )) (انا فتحنا لك فتحا مبينا).
منظور از اين فتح پيروزى عظيمى است كه از ((صلح حديبيه )) نصيب مسلمانان شد.
امـا بـراى روشن شدن تفسير اين آيات بايد قبل از هر چيز فشرده اى از داستان حديبيه
را در اينجا بياوريم كه به منزله شان نزول آن است .
#.
داستان صلح حديبيه :.
در سـال شـشـم هجرت ماه ذى القعده پيغمبراكرم (ص ) به قصد عمره به سوى مكه حركت كرد
و هـمـه مـسـلمانان را تشويق به شركت در اين سفر نمود, اما گروهى خوددارى كردند,
ولى جمع كثيرى از مهاجران و انصار و اعراب باديه نشين درخدمتش عازم مكه شدند.
ايـن جـمـعـيت كه در حدود يك هزار و چهارصد نفر بودند همگى لباس احرام بر تن داشتند
و جز شمشير كه اسلحه مسافران محسوب مى شد هيچ سلاح جنگى با خود برنداشتند.
هنگامى كه پيامبر به ((عسفان )) در نزديكى مكه رسيدباخبر شدكه قريش تصميم گرفته اند
از ورود او بـه مـكـه جلوگيرى نمايند, تا اين كه پيامبر(ص ) به ((حديبيه ))رسيد;Š
پيامبر(ص ) به ((عمر)) پـيـشـنهاد فرمود كه به مكه رود و اشراف قريش را ازهدف اين
سفر آگاه سازد, عمر گفت : بهتر ايـن است كه ((عثمان )) به اين كار مبادرت ورزد,
عثمان به سوى مكه آمد و چيزى نگذشت كه در مـيـان مسلمانان شايع شد اورا كشته اند,
در اينجا پيامبر(ص ) تصميم به شدت عمل گرفت و در زير درختى كه درآنجا بود با يارانش
تجديد بيعت كرد كه به نام ((بيعت رضوان )) معروف شد, و با آنان عهد بست كه تا آخرين
نفس مقاومت كنند, ولى چيزى نگذشت كه عثمان سالم بازگشت و به دنبال او قريش ((سهيل
بن عمرو)) را براى مصالحه خدمت پيامبر(ص )فرستاد.
بـعـد از گـفـتـگوهاى زياد پيمان صلحى منعقد شد اين پيمان در حقيقت يك پيمان عدم
تعرض همه جانبه بود كه به جنگهاى مداوم و مكرر بين مسلمانان ومشركان موقتا پايان مى
داد.
((مـتـن پـيـمـان صلح )) از اين قرار بود كه پيامبر(ص ) به على (ع ) دستور
داد((بنويس : بسم اللّه الرحمن الرحيم )).
((سـهـيـل بـن عمرو)) كه نماينده مشركان بود گفت : من با چنين جمله اى آشنانيستم ,
بنويس بسمك اللهم !.
پيامبر(ص ) فرمود: ((بنويس : بسمك اللهم ))!.
سپس فرمود: بنويس اين چيزى است كه محمد رسول اللّه (ص ) با سهيل بن عمرومصالحه كرده
!.
((سهيل )) گفت : ما اگر تو را ((رسول اللّه )) مى دانستيم با تو جنگ نمى كرديم ,
تنهااسم خودت , و اسم پدرت را بنويس .
پـيغمبر(ص ) فرمود: مانعى ندارد, بنويس : ((اين چيزى است كه ((محمدبن عبداللّه ))
با سهيل بن عمرو صلح كرده كه ده سال متاركه جنگ شود تا مردم امنيت خود را بازيابند.
علاوه بر اين همه آزادند هركس مى خواهد در پيمان محمد وارد شود وهركس مى خواهد در
پيمان قريش .
از ين گذشته محمد امسال باز مى گردد و وارد مكه نمى شود, اما سال آينده مابه مدت سه
روز از مكه بيرون مى رويم و يارانش بيايند اما بيش از سه روز توقف نكنند.
در ايـنـجـا پـيامبر(ص ) دستور داد شترهاى قربانى را كه به همراه آورده بودنددر
همانجا قربانى كـنـنـد, سـرهـاى خود را بتراشند و از احرام به در آيند اما اين
امربراى جمعى از مسلمانان سخت ناگوار بود.
ولى پيغمبر شخصا پيشگام شد, و شتران قربانى را نحر فرمود, و از احرام بيرون آمد, و
به مسلمانان تفهيم نمود كه اين استثنائى است در قانون احرام و قربانى كه از سوى
خداوند قرار داده شده است .
مـسـلـمين هنگامى كه چنين ديدند تسليم شدند و دستور پيامبر(ص ) دقيقااجرا شد و از
همانجا آهنگ مدينه كردند, اما كوهى از غم و اندوه بر قلب آنهاسنگينى مى نمود, چرا
كه ظاهر قضيه يك نـاكـامـى و شـكست بود ولى خبر نداشتندكه در پشت داستان صلح حديبيه
چه پيروزيهائى براى مـسـلمانان و آينده اسلام نهفته است , و در همين هنگام بود كه
سوره فتح نازل شد و بشارت فتح عظيمى را به پيامبر گرامى اسلام داد.
به دنبال صلح حديبيه مشركين با مسلمانان ارتباط يافتند و اسلام در قلوب آنها
جايگزين شد و در عرض سه سال گروه عظيمى اسلام آوردند, و جمعيت مسلمانان با آنها
فزونى گرفت .
(آيه )ـ.
نتايج بزرگ فتح المبين !.
در ايـن آيـه و آيـه بعد قسمتى از نتايج پربركت ((فتح مبين )) (صلح حديبيه ) كه
درآيه قبل آمده است تشريح شده .
مـى فـرمـايـد: هـدف اين بود ((تا خداوند گناهان گذشته و آينده اى را كه به تونسبت
مى دادند بـبـخشد (و حقانيت تو را ثابت نموده ) و نعمتش را بر تو تمام كند وبه راه
راست هدايتت فرمايد)) (ليغفر لك اللّه ما تقدم من ذنبك وما تاخر ويتم نعمته عليك
ويهديك صراطا مستقيما).
(آيه )ـ ((و پيروزى شكست ناپذيرى نصيب تو كند)) (وينصرك اللّه نصراعزيزا).
و بـه اين ترتيب خداوند چهار موهبت عظيم در سايه اين فتح مبين نصيب پيامبرش كرد:
مغفرت , تكميل نعمت , هدايت و نصرت .
#.
پاسخ به يك سؤال مهم :.
با اين كه پيامبر به حكم مقام عصمت از هر گناهى پاك است منظور از اين جمله چيست ؟ .
براى پى بردن به جامعترين پاسخ , مهم اين است كه ما رابطه ((فتح حديبيه )) رابا
مساله ((آمرزش گناه )) پيدا كنيم كه كليد اصلى پاسخ به سؤال فوق در آن نهفته است .
بـادقت در حوادث و رويدادهاى تاريخى به اين نتيجه مى رسيم : هنگامى كه مكتبى راستين
ظاهر مـى شـود و قـد بـرمـى افـرازد, وفـاداران به سنن خرافى كه موجوديت خود را در
خطر مى بينند هرگونه تهمت و نسبت ناروا به آن مى بندند.
اگـر ايـن مـكـتـب در مـسير پيشرفت خود مواجه به شكست شود, دستاويزى محكم براى
اثبات نسبتهاى ناروا به دست مخالفان مى افتد, و فرياد مى كشند نگفتيم چنين است ,
نگفتيم چنان است ؟ .
امـا هنگامى كه به پيروزى نائل گردد و برنامه هاى خود را از بوته آزمايش موفق بيرون
آورد, تمام نـسـبـتهاى ناروا نقش بر آب مى شود, و تمام ((نگفتيم ها)) به افسوس و
ندامت مبدل مى گردد و جاى خود را به ((ندانستيم ها)) مى دهد!.
مـخصوصا در مورد پيامبر اسلام (ص ) اين نسبتهاى ناروا و گناهان پندارى بسيارفراوان
بود, او را جنگ طلب , آتش افروز, بى اعتنا به سنتهاى راستين , غيرقابل تفاهم , و
مانند آن مى شمردند.
صـلـح حديبيه به خوبى نشان داد كه آئين او برخلاف آنچه دشمنان مى پندارند يك آئين
پيشرو و الهى است .
او به خانه خدا احترام مى گذارد, هرگز بى دليل به قوم و جمعيتى حمله نمى كند, او
اهل منطق و حـسـاب اسـت ;Š او بـه راسـتـى هـمـه انسانها را به سوى محبوبشان
((اللّه )) دعوت مى كند, و اگر دشمنانش جنگ را بر او تحميل نكنند اوطالب و صلح
آرامش است .
بـه ايـن ترتيب فتح حديبيه تمام گناهانى كه قبل از هجرت , و بعد از هجرت ياتمام
گناهانى كه قـبـل از اين ماجرا و حتى در آينده ممكن بود به او نسبت دهند همه را شست
, و چون خداوند اين پيروزى را نصيب پيامبر(ص ) نمود مى توان گفت خداوند همه آنها را
شستشو كرد.
نـتيجه اين كه اين گناهان , گناهان واقعى نبود, بلكه گناهانى بود پندارى و درافكار
مردم و در بـاور آنـها, چنانكه در آيه 14 سوره شعرا در داستان موسى (ع )مى خوانيم
كه موسى به پيشگاه خدا عرضه داشت : ((فرعونيان بر من گناهى دارند كه مى ترسم به جرم
آن گناه مرا بكشند)) در حالى كه گناه او چيزى جز يارى فردمظلومى از بنى اسرائيل و
كوبيدن ستمگرى از فرعونيان نبود.
(آيه )ـ.
نزول سكينه بر دلهاى مؤمنان !.
آنـچـه در آيـات گـذشته خوانديم مواهب بزرگى بود كه خدا در پرتو فتح مبين (صلح
حديبيه ) نصيب پيامبر(ص ) كرد, اما در اين آيه از موهبت عظيمى كه بر همه مؤمنان
مرحمت فرموده بحث مـى كـند, مى فرمايد: ((او كسى است كه آرامش را دردلهاى مؤمن نازل
كرد تا ايمانى بر ايمانشان بيفزايند)) (هو الذى انزل السكينة فى قلوب المؤمنين
ليزدادوا ايمانا مع ايمانهم ).
چرا سكينه و آرامش بر دل آنها فرود نيايد در حالى كه ((لشكريان آسمانها وزمين از آن
خداست , و خداوند دانا و حكيم است )) (وللّه جنود السموات والا رض وكان اللّه عليما
حكيما).
((سكينة )) در اصل از ماده ((سكون )) به معنى آرامش و اطمينان خاطرى است كه هرگونه
شك و ترديد و وحشت را از انسان زائل مى كند و او را در طوفان حوادث ثابت قدم مى
دارد.
اين آرامش ممكن است جنبه عقيدتى داشته باشد, و تزلزل اعتقاد را برطرف سازد, يا جنبه
عملى , بـه گـونـه اى كه ثبات قدم و مقاومت و شكيبائى به انسان بخشد, البته تعبيرات
خود آيه در اينجا بيشتر ناظر به معنى اول است .
(آيه )ـ.
نتيجه ديگر فتح المبين !.
نـقـل كـرده اند هنگامى كه بشارت ((فتح مبين )) و ((اتمام نعمت )) و ((هدايت ))
و((نصرت )) به پـيـغـمبر اسلام (ص ) در آيات نخست سوره داده شد بعضى از مسلمانان كه
از حوادث ((حديبيه )) دلـتنگ بودند عرض كردند: ((گوارا باد بر تو اين همه مواهب
الهى اى رسول خدا! خداوند آنچه را به تو داده و مى دهد بيان كرده , به ما چه
خواهدداد؟)) در اينجا آيه نازل شد و به مؤمنان بشارت داد كه براى آنها نيز پاداشهاى
بزرگى فراهم شده .
قرآن همچنان در ارتباط با صلح ((حديبيه )) و بازتابهاى مختلف آن در افكارمردم , و
نتايج پربار آن سخن مى گويد, و سرنوشت هر گروه را در اين بوته آزمايش بزرگ مشخص مى
سازد.
نخست مى فرمايد: ((هدف ديگر (از اين فتح مبين ) اين بود كه مردان و زنان باايمان را
در باغهائى (از بـهـشـت ) وارد كـند كه نهرها از زير (درختانش ) جارى است ))(ليدخل
المؤمنين والمؤمنات جنات تجرى من تحتها الا نهار).
در حالى كه ((جاودانه در آن مى مانند)), و اين نعمت بزرگ هرگز از آنان سلب نمى شود
(خالدين فيها).
((و گناهانشان را مى بخشد)) (ويكفر عنهم سيئاتهم ).
((و اين نزد خدا رستگارى بزرگى است ))! (وكان ذلك عنداللّه فوزا عظيما).
بـه ايـن تـرتـيب خداوند در برابر آن چهار موهبتى كه به پيامبرش در فتح المبين داد,
دوموهبت عـظـيـم نـيـز بـه مـؤمـنان ارزانى داشت : بهشت جاويدان با تمام نعمتهايش ,
وعفو و گذشت از لـغـزشهاى آنها, علاوه بر سكينه و آرامش روحى كه در اين دنيا به
آنها بخشيد, و مجموعه اين سه نعمت , فوز عظيم و پيروزى بزرگى است براى كسانى كه از
اين بوته امتحان سالم بيرون آمدند.
(آيـه )ـ ولـى در بـرابـر ايـن گـروه , گـروه مـنـافـقـان و مشركان بى ايمان بودند
كه در اين آيه سرنوشتشان اين گونه ترسيم شده : ((و (نيز هدف ديگر اين است كه
خداوند) مردان و زنان منافق , و مـردان و زنـان مـشـرك را كـه بـه خـدا گـمان بد مى
برندمجازات كند)) (ويعذب المنافقين والمنافقات والمشركين والمشركات الظانين باللّه
ظن السو).
آرى ! مـنـافـقان و مشركان به هنگام حركت پيامبر(ص ) و مؤمنان از مدينه گمان داشتند
كه اين گروه هرگز سالم به مدينه بازنخواهد گشت .
سپس به توضيح اين عذاب و مجازات پرداخته و تحت چهار عنوان آن راشرح داده , مى گويد:
آرى ((حـوادث نـاگوارى (كه براى مؤمنان انتظار مى كشند) تنهابر خودشان نازل مى
شود)) (عليهم دائرة السو).
ديگر اين كه : ((خداوند بر آنان غضب كرده )) (وغضب اللّه عليهم ).
((و (نيز خداوند آنان را) از رحمت خود دورشان ساخته )) (ولعنهم ).
((و جـهـنـم را بـراى آنـها (از هم اكنون ) آماده كرده , و چه بد سرانجامى است
))(واعد لهم جهنم وسات مصيرا).
(آيـه )ـ در اين آيه بار ديگر به عظمت قدرت خداوند اشاره كرده ,مى گويد: ((لشكريان
آسمانها و زمين از آن خداست و خداوند شكست ناپذير وحكيم است )) (وللّه جنود السموات
والا رض وكان اللّه عزيزا حكيما).
ايـن سـخن يك بار در ذيل مقامات و مواهب اهل ايمان آمد, و يك بار هم دراينجا در ذيل
مجازات منافقان و مشركان , تا روشن شود خداوندى كه تمام جنودآسمان و زمين تحت
فرمانش قرار دارند هم قدرت بر آن دارد هم توانائى بر اين ,هرگاه درياى رحمتش موج
زند شايستگان را هر جا باشند شامل مى شود, و هرگاه آتش قهر و غضبش زبانه كشد مجرمى
را قدرت فرار از آن نيست .
(آيه )ـ.
تحكيم موقعيت پيامبر(ص ) و وظائف مردم در برابر او.
گـفتيم صلح حديبيه از سوى بعضى از ناآگاهان شديدا مورد انتقام قرار گرفت و حتى
تعبيراتى در بـرابـر پيامبر(ص ) گفتند كه خالى از بى حرمتى نسبت به آن حضرت نبود
مجموع اين حوادث ايجاب مى كرد كه موقعيت يا عظمت پيامبر(ص )بار ديگر مورد تاكيد
قرار گيرد.
لـذا ايـن آيه پيامبر(ص ) را مخاطب قرار داده , مى گويد: ((به يقين ما تو را گواه
(بر اعمال آنها) و بـشـارت دهـنـده , و بيم دهنده فرستاديم )) (انا ارسلناك
شاهداومبشرا ونذيرا) گواه بر تمام امت اسلام بلكه به يك معنى گواه بر همه امتها.
(آيـه )ـ در ايـن آيه پنج دستور مهم به عنوان نتيجه و هدفى براى اوصاف پيشين
پيامبر(ص ) بيان شده كه دو دستور درباره اطاعت خداوند و تسبيح و نيايش اوست , و سه
دستور درباره ((اطاعت )) و ((دفاع )) و ((تعظيم )) مقام پيامبر(ص ) است .
مى فرمايد: هدف اين است ((تا (شما مردم ) به خدا و رسولش ايمان بياوريد,و از او
دفاع كنيد و او را بزرگ داريد, و خدا را صبح و شام تسبيح گوييد)) (لتؤمنواباللّه
ورسوله وتعزروه وتوقروه وتسبحوه بكرة واصيلا ).
(آيـه )ـ در ايـن آيـه اشـاره كوتاهى به مساله ((بيعت رضوان )) مى كند ـكه درآيه 18
همين سوره بـطـور مشروحتر آمده است ـ مى گويد: ((كسانى كه با تو بيعت مى كنند (در
حقيقت ) تنها با خدا بـيعت مى كنند و دست خدا بالاى دست آنهاست ))(ان الذين
يبايعونك انما يبايعون اللّه يداللّه فوق ايديهم ).
سپس مى افزايد: ((پس هركس پيمان شكنى كند تنها به زيان خودپيمان شكسته است )) (فمن
نكث فانما ينكث على نفسه ).
((و آن كـس كـه نـسبت به عهدى كه با خدا بسته وفا كند, به زودى , پاداش عظيمى به او
خواهد داد)) (ومن اوفى بما عاهد عليه اللّه فسيؤتيه اجرا عظيما).
در ايـن آيـه , قـرآن مجيد به همه بيعت كنندگان هشدار مى دهد كه اگر بر سرپيمان و
عهد خود بـمـانـند پاداش عظيمى خواهند داشت , اما اگر آن را بشكنندزيانش متوجه خود
آنهاست , تصور نكنند به خدا ضررى مى رسانند.
(آيه )ـ.
عذرتراشى متخلفان !.
بـعـد از ذكـر سـرنـوشت منافقان و مشركان در آيات قبل , در اينجا وضع متخلفان و
بازماندگان ضعيف الايمان را بازگو مى كند, تا حلقات اين بحث تكميل گردد.
مى فرمايد: ((به زودى متخلفان از اعراب باديه نشين (عذرتراشى كرده )مى گويند: (حفظ)
اموال و خـانـواده هـاى ما, ما را به خود مشغول داشت (و نتوانستيم در سفر حديبيه تو
را همراهى كنيم ) بـراى مـا طـلب آمرزش كن ))! (سيقول لك المخلفون من الا عراب
شغلتنا اموالنا واهلونا فاستغفر لنا).
((آنـهـا به زبان خود چيزى مى گويند كه در دل ندارند)) (يقولون بالسنتهم ماليس فى
قلوبهم ) آنها حتى در توبه خود صادق نيستند.
ولـى بـه آنـهـا ((بگو: چه كسى مى تواند در برابر خداوند از شما دفاع كند هرگاه
زيانى براى شما بخواهد و يا اگر نفعى اراده كند)) مانع گردد (قل فمن يملك لكم من
اللّه شيئا ان اراد بكم ضرا او اراد بكم نفعا).
آرى ((خداوند به همه كارهايى كه انجام مى دهيد آگاه است )) (بل كان اللّه بماتعملون
خبيرا).
او بـه خـوبى مى داند كه اين عذر و بهانه ها واقعيت ندارد آنچه واقعيت داردشك و
ترديد و ترس و ضعف ايمان شماست .
(آيـه )ـ سـپـس بـراى توضيح بيشتر پرده ها را كاملا كنار زده مى افزايد: ((ولى شما
گمان كرديد پيامبر و مؤمنان هرگز به خانواده هاى خود باز نخواهند گشت )) (بل ظننتم
ان لن ينقلب الرسول والمؤمنون الى اهليهم ابدا).
آرى ! عـلت عدم شركت شما در اين سفر تاريخى مساله اموال و زن و فرزندنبود, بلكه
عامل اصلى سـؤظـنـى بود كه به خدا داشتيد, و با محاسبات غلط خودچنين فكر مى كرديد
كه اين سفر, سفر پايانى عمر پيامبر(ص ) و مؤمنان است و بايداز آن كناره گيرى كرد.
((و ايـن (پـندار غلط) در دلهاى شما زينت يافته بود و گمان بد كرديد)) (وزين ذلك فى
قلوبكم وظننتم ظن السو).
چرا كه فكر مى كرديد خداوند پيامبرش را به اين سفر فرستاده , و آنها را به چنگال
دشمنان سپرده و از آنها حمايت نخواهد كرد!.
((و سرانجام (در دام شيطان افتاديد و) هلاك شديد))! (وكنتم قوما بورا).
چـه هلاكتى از اين بدتر كه از شركت در اين سفر تاريخى , و بيعت رضوان وافتخارات
ديگر محروم شديد, و به دنبال آن رسوائى بزرگ بود, و در آينده عذاب دردناك آخرت است
.
(آيـه )ـ از آنـجـا كـه ايـن مـوضعگيريهاى غلط گاه از عدم ايمان سرچشمه مى گرفت در
اين آيه مى گويد: ((آن كسى كه به خدا و پيامبرش ايمان نياورده (سرنوشتش دوزخ است )
چرا كه ما براى كافران آتش فروزان آماده كرده ايم )) (ومن لم يؤمن باللّه ورسوله
فانا اعتدنا للكافرين سعيرا).
(آيـه )ـ و سـرانجام براى اثبات قدرت خداوند بر مجازات كافران و منافقان مى فرمايد:
((مالكيت و حاكميت آسمانها و زمين از آن خداست , هركس را بخواهد(و شايسته بداند) مى
بخشد و هركس را بخواهد مجازات مى كند, و خداوندآمرزنده و رحيم است )) (وللّه ملك
السموات والا رض يغفر لمن يشا ويعذب من يشا وكان اللّه غفورا رحيما).
(آيه )ـ.
متخلفان آماده طلب !.
هـنـگـامـى كه پيامبر(ص ) از ((حديبيه )) بازمى گشت به فرمان خدا مسلمانان شركت
كننده در حـديـبيه را بشارت به ((فتح خيبر)) داد و تصريح فرمود كه در اين پيكار فقط
آنها شركت كنند, و غنائم جنگى مخصوص آنهاست .
امـا ايـن دنياپرستان ترسو همين كه از قرائن فهميدند پيامبر(ص ) در اين جنگى كه در
پيش دارد قـطـعـا پـيروز مى شود و غنائم فراوانى به دست سپاه اسلام خواهدافتاد, از
فرصت استفاده كرده , خدمت پيامبر(ص ) آمدند, و اجازه شركت در ميدان ((خيبر))
خواستند!.
غافل از اين كه آيات قرآن از قبل نازل شده بود, و سر آنها را فاش ساخته بود.
چـنـانـكـه در آيـه مـى خـوانـيـم : ((هـنـگامى كه شما براى به دست آوردن غنائمى
حركت كنيد مـتـخـلـفـان (حـديـبـيـه ) مـى گـويـنـد: بـگـذاريـد مـا هـم در پى
شمابيائيم )) و در اين جهاد شركت كنيم (سيقول المخلفون اذاانطلقتم الى مغانم
لتاخذوها ذرونانتبعكم ).
قـرآن در پـاسـخ اين گروه سودجو و فرصت طلب مى گويد: ((آنها مى خواهندكلام خدا را
تغيير دهند)) يريدون ان يبدلوا كلا م اللّه ).
سـپـس مـى افزايد: ((به آنها بگو: شما هرگز نبايد به دنبال ما بيائيد)) و حق
نداريددر اين ميدان شركت كنيد (قل لن تتبعونا).
اين سخنى نيست كه من از پيش خود بگويم ((اين گونه خداوند از قبل گفته (وما را از
آينده شما باخبر ساخته ) است )) (كذلكم قال اللّه من قبل ).
خـداونـد دسـتـور داده ((غنائم خيبر)) مخصوص ((اهل حديبيه )) باشد و احدى باآنها در
اين امر شركت نكند!.
ولـى ايـن متخلفان بى شرم و پرادعا, باز از ميدان در نمى روند و شما را متهم به
حسادت مى كنند ((و بـه زودى مـى گـويـنـد: (مـطـلـب چـنين نيست ) بلكه شما نسبت به
ما حسد مى ورزيد))! (فسيقولون بل تحسدوننا).
و به اين ترتيب آنها حتى بطور ضمنى پيامبر(ص ) را تكذيب مى كنند, و ريشه منع آنها
را از شركت در ((غزوه خيبر)) حسادت مى شمرند!.
قرآن در آخرين جمله مى گويد: ((ولى آنها جز اندكى نمى فهمند))! (بل كانوالا يفقهون
الا قليلا ) .
آرى ! ريشه تمام بدبختيهاى آنها جهل و نادانى و بى خبرى است كه هميشه دامنگير آنها
بوده است , جهل در مورد خداوند, و عدم معرفت مقام پيامبر(ص ) وبى خبرى از سرنوشت
انسانها, و عدم توجه به ناپايدارى ثروت دنيا.
(آيه )ـ در ادامه همين بحث و گفتگو با متخلفان ((حديبيه )) آيه شريفه پيشنهادى به
آنها كرده , و راه بـازگـشت را به روى آنها چنين مى گشايد و مى فرمايد:((به متخلفان
از اعراب (باديه نشين ) بگو: به زودى از شما دعوت مى شود كه به سوى قومى نيرومند و
جنگجو برويد, و با آنها پيكار كنيد تـا اسـلام بـيـاورنـد)) (قل للمخلفين من الا
عراب ستدعون الى قوم اولى باس شديد تقاتلونهم او يسلمون ).
((پس اگر اطاعت كنيد خداوند پاداش نيكى به شما مى دهد, و اگر سرپيچى كنيد ـهمانگونه
كه در گـذشـته نيز سرپيچى كرديد ـ خداوند شما را با عذاب دردناكى كيفر مى دهد))
(فان تطيعوا يؤتكم اللّه اجرا حسنا وان تتولوا كما توليتم من قبل يعذبكم عذابا
اليما).
بايد امتحان صداقت خود را در ميدان سخت و سهمگين ديگرى بدهيد,وگرنه از ميدانهاى سخت
اجتناب كردن , و در ميدانهاى راحت و پرغنيمت شركت نمودن به هيچ وجه ممكن نيست .
اين قوم جنگجو و پرقدرت كه در اين آيه به آنها اشاره كرده چه جمعيتى بودند؟.
جمله ((تقاتلونهم او يسلمون )) (با آنها پيكار كنيد تا اسلام بياورند) دليل براين
است كه اهل كتاب نـبـودنـد, زيـرا آنـها را مجبور به پذيرش اسلام نمى كنند, بلكه
مخير ميان اسلام آوردن يا پذيرش شـرائط اهـل ذمه و همزيستى مسالمت آميز بامسلمانان
و پرداخت جزيه مى كنند, تنها مشركان و بـت پرستان هستند كه چيزى جزاسلام از آنان
پذيرفته نمى شود, زيرا اسلام بت پرستى را به عنوان يك ((دين ))نمى شناسد, و اجبار
در ترك بت پرستى جايز است .
و بـاتـوجـه به اين كه در عصر پيامبر(ص ) بعد از ماجراى حديبيه غزوه مهمى بامشركان
جز ((فتح مـكه )) و غزوه ((حنين )) وجود نداشت , آيه فوق مى تواند اشاره به آنها
باشد, مخصوصا غزوه حنين كه مردان جنگجوى سخت كوشى از طايفه هوازن و بنى سعد در آن
شركت داشتند.
(آيـه )ـ بـعـد از نـزول آيـه قـبل و تهديد متخلفان به ((عذاب اليم )) جمعى
ازمعلولين يا بيماران خـدمـت پيامبر(ص ) آمدند و عرض كردند: اى رسول خدا!تكليف ما
در اين ميان چيست ؟ در اينجا اين آيه نازل شد و حكم آنها را چنين بازگوكرد: ((بر
نابينا و لنگ و بيمار گناهى نيست )) اگر در ميدان جهاد شركت نكنند (ليس على الا عمى
حرج ولا على الا عرج حرج ولا على المريض حرج ).
تنها جهاد نيست كه مشروط به قدرت و توانائى است , تمام تكاليف الهى يك سلسله شرائط
عمومى دارد كه از جمله آنها ((توانائى و قدرت )) است و در آيات قرآن كرارا به اين
معنى اشاره شده است .
الـبـته اين گروه گرچه از شركت در ميدان جهاد معافند اما آنها نيز بايد به
مقدارتوان خود براى تقويت قواى اسلام و پيشبرد اهداف الهى آن بكوشند.
و شـايـد جمله اخير آيه مورد بحث نيز اشاره به همين معنى باشد كه مى فرمايد: ((و
هركس خدا و رسـولـش را اطـاعـت نمايد او را در باغهائى (از بهشت )وارد مى كند كه
نهرها از زير (درختانش ) جارى است , و آن كس كه سرپيچى كند او رابه عذاب دردناكى
گرفتار مى سازد))! (ومن يطع اللّه ورسوله يدخله جنات تجرى من تحتها الا نهار ومن
يتول يعذبه عذابا اليما).
(آيه )ـ.
خشنودى خدا از شركت كنندگان در بيعت رضوان .
گـفـتـيـم در ماجراى حديبيه سفرائى ميان ((پيامبر))(ص ) و ((قريش )) رد و بدل شد,
از جمله پـيـامـبـر(ص ) ((عثمان بن عفان )) را به عنوان نماينده نزد مشركان مكه
فرستاد;Š قريش عثمان را مـوقـتا توقيف كردند, و به دنبال آن در بين مسلمانان شايع
شد كه عثمان كشته شده ;Š پيامبر(ص ) فرمود: من از اينجا حركت نمى كنم تا با اين
گروه پيكار كنم .
سپس به زير درختى كه در آنجا بود آمد, و با مردم تجديد بيعت كرد, و از آنهاخواست كه
در پيكار با مشركان كوتاهى نكنند, و كسى پشت به ميدان جهاد نكند.
ايـن بـيـعـت بـه عـنـوان ((بيعت رضوان )) (بيعت خشنودى خداوند) معروف شد,و لرزه بر
اندام مشركان انداخت و نقطه عطفى در تاريخ اسلام بود.
قرآن در اينجا از اين ماجرا سخن مى گويد, مى فرمايد: ((خداوند از مؤمنان ـهنگامى كه
در زير آن درخـت بـا تـو بيعت كردندـ راضى و خشنود شد)) (لقد رضى اللّه عن المؤمنين
اذ يبايعونك تحت الشجرة ).
هدف از اين ((بيعت )) انسجام هر چه بيشتر نيروها, تقويت روحيه , تجديدآمادگى رزمى ,
سنجش افكار, و آزمودن ميزان فداكارى دوستان وفادار بود.
و خداوند به اين مؤمنان فداكار چهار پاداش بزرگ داد كه از همه مهمتررضايت و خشنودى
او بود, هـمان گونه كه در آيه 72 سوره توبه نيز مى خوانيم :((ورضوان اللّه اكبر;Š و
رضا و خشنودى خداوند از همه نعمتهاى بهشتى برتر است )).
سپس مى افزايد: ((خدا آنچه را در درون دلهايشان (از صداقت و ايمان وآمادگى و
وفادارى نسبت بـه ايـن پـيـمـان ) نـهفته بود مى دانست , از اين رو آرامش را
بردلهايشان نازل كرد)) (فعلم ما فى قلوبهم فانزل السكينة عليهم ).
آن چنان آرامشى كه در ميان انبوه دشمنان درميان سلاحهاى آماده آنها ترس ووحشتى به
دل راه نمى دادند و اين دومين موهبت الهى نسبت به آنها بود.
و در پـايـان اين آيه به سومين موهبت اشاره كرده , مى فرمايد: ((و پيروزى نزديكى به
عنوان پاداش نصيب آنها فرمود)) (واثابهم فتحا قريبا).
آرى ! ايـن فـتـح ـكه به گفته اكثر مفسران ((فتح خيبر))ـ سومين پاداش الهى براى اين
مؤمنان ايثارگر بود.
و تعبير به ((قريبا)) (به زودى ) تاييدى است بر اين كه منظور ((فتح خيبر)) است .
(آيـه )ـ چـهـارمين نعمتى كه به دنبال بيعت رضوان نصيب مسلمانان شدغنائم فراوان
مادى بود چـنـانكه در اين آيه مى فرمايد: پاداش ديگر ((غنائم بسيارى كه آن را به
دست مى آورند)) (ومغانم كثيرة ياخذونها).
اين تعبير مى تواند تمام غنائم جنگهاى اسلامى را كه بعد از فتح خيبر رخ داددربر
گيرد.
و از آنجا كه بايد مسلمانان به اين وعده الهى كاملا اطمينان كنند در آخر آيه مى
افزايد: ((و خداوند شكست ناپذير و حكيم است )) (وكان اللّه عزيزا حكيما).
اگـر بـه شـما دستور داد كه در حديبيه صلح كنيد براساس حكمت بود, و اگر به شما وعده
فتح قريب و غنائم فراوان مى دهد اين توانائى را دارد كه به وعده هاى خود جامه عمل
بپوشاند.
به اين ترتيب مسلمانان ايثارگر در سايه بيعت رضوان پيروزى دنيا و آخرت رابه دست
آوردند, در حالى كه منافقان بى خبر و ضعيف الايمانهاى ترسو در آتش حسرت سوختند؟.
بيعت و خصوصيات آن :.
قـرائن نـشـان مـى دهد كه بيعت از ابداعات مسلمين نيست , بلكه سنتى بوده كه قبل از
اسلام در مـيـان عرب رواج داشته است , و به همين دليل در آغاز اسلام كه طايفه ((اوس
)) و ((خزرج )) در مـوقع حج از مدينه به مكه آمدند و با پيامبر اسلام (ص )در عقبه
بيعت كردند برخورد آنها با مساله بـيعت برخورد با يك امر آشنا بود, بعد ازآن پيغمبر
گرامى اسلام (ص ) نيز در فرصتهاى مختلف با مـسـلـمانان تجديد بيعت كردكه يك مورد از
آن همين ((بيعت رضوان )) در حديبيه بود, و از آن گـسترده تر بيعتى بودكه بعد از فتح
مكه انجام گرفت كه در تفسير ((سوره ممتحنه )) شرح آن به خواست خدا خواهد آمد.
امـا چـگـونـگـى ((بـيعت )) بطوركلى از اين قرار بوده كه بيعت كننده دست به دست
بيعت شونده مـى داده و بـا زبـان حـال يا قال اعلام اطاعت و وفادارى مى نمود, و گاه
در ضمن بيعت شرائط و حدودى براى آن قائل مى شد, مثلا بيعت تا پاى مال , تاسرحد جان
.
پيامبر اسلام بيعت زنان را نيز مى پذيرفت , اما نه از طريق دست دادن , بلكه چنانكه
در تواريخ آمده , دستور مى داد ظرف بزرگى از آب حاضر كنند, او دست خود را در يك طرف
ظرف فرو مى برد, و زنان بيعت كننده در طرف ديگر.
(آيه )ـ باز هم بركات صلح حديبيه ! قرآن همچنان بحثهاى مربوط به ((صلح حديبيه )) و
وقايع بعد از آن را بازگو مى كند, و بركات و فوائدى را كه از اين رهگذر عائد
مسلمانان شد شرح مى دهد.
نخست مى فرمايد: ((خداوند غنائم فراوانى به شما وعده داده كه آنها را به دست مى
آوريد, ولى اين يكى را زودتر براى شما فراهم ساخت )) (وعدكم اللّه مغانم كثيرة
تاخذونها فعجل لكم هذه ).
لـحـن آيـه نشان مى دهد كه منظور از غنائم فراوان در اينجا تمام غنائمى است كه
خداوند نصيب مسلمانان كرد, چه در كوتاه مدت و چه در دراز مدت .
سپس به يكى ديگر از الطاف خداوندى نسبت به مسلمانان در اين ماجرااشاره كرده , مى
افزايد: ((و دست تعدى مردم [دشمنان ] را از شما بازداشت )) (وكف ايدى الناس عنكم ).
ايـن لطف بزرگى بود كه آنها با كمى نفرات و نداشتن ابزار جنگى كافى آن هم در نقطه
اى دور از وطـن و بـيـخ گـوش دشـمن , مورد تهاجم قرار نگرفتند, و چنان رعب و وحشتى
از آنان در دل دشمنان افكند كه از هرگونه اقدام و حمله خوددارى كردند.