7ـ در بـعـضى از آيات سوره به همين مناسبت مساله صلح با كفار (صلحى كه مايه
شكست و ذلت باشد) مطرح و از آن نهى شده است .
ايـن سـوره بـه خـاطر آيه دوم آن ـكه نام پيامبر اسلام در آن ذكر شده ـسوره محمد
نام دارد و نام ديـگـرش سـوره ((قـتـال )) (سـوره جنگ ) است , و در واقع مساله جهاد
و جنگ با دشمنان اسلام مهمترين موضوعى است كه بر اين سوره سايه افكنده .
فضيلت تلاوت سوره :.
از امام صادق (ع ) نقل شده كه فرمود: ((هركس سوره محمد(ص ) را بخواندهرگز شك و
ترديد در ديـن بـه خـود راه نمى دهد, و هرگز خداوند اورا به فقر دردين مبتلا نمى
سازد, وهرگز ترسى از سـلـطـانـى نخواهد داشت , و همواره تا آخرعمرش از شرك و كفر
محفوظ و در امان خواهد بود, و هـنـگـامـى كـه مـى مـيرد خداوندهزار فرشته را مامور
مى كند كه در قبرش نماز بخوانند و ثواب نـمـازهايشان از آن اوست , و اين هزار فرشته
همچنان با او هستند تا در عرصه محشر در محل امن وامانى او را متوقف كنند, و پيوسته
در امان خدا و محمد(ص ) است )).
روشن است آنها كه محتواى اين آيات را در جان خود پياده كنند و در پيكار بادشمنان
سرسخت و بـى رحم و بى منطق , ترديد و تزلزل به خود راه ندهند, هم پايه هاى دين و
ايمانشان قوى مى شود, و هم ترس و ذلت و فقر از آنها برچيده خواهد شد, و هم در قيامت
در جوار رحمت الهى متنعمند.
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
(آيه )ـ.
مؤمنان پيرو حقند و كافران پيرو باطل :.
اين آيه و دو آيه بعد از آن در حقيقت مقدمه اى است براى يك دستور مهم جنگى كه در
آيه چهارم داده شده است .
در آيه نخست وضع حال كافران , و در آيه دوم وضع حال مؤمنان را بيان كرده , و در آيه
سوم آن دو را بـا هـم مـقـايـسـه مى كند, تا با روشن شدن اين خطوطآمادگى براى پيكار
مكتبى با دشمنان بى رحم و ستمگر حاصل شود.
نخست مى فرمايد: ((كسانى كه كافر شدند و (مردم را) از راه خدا بازداشتندخداوند
اعمالشان را به نابودى مى كشاند و گم مى كند)) (الذين كفروا وصدوا عن سبيل اللّه
اضل اعمالهم ).
اين اشاره به سردمداران كفر و مشركان مكه است .
(آيه )ـ اين آيه توصيفى است از وضع مؤمنان كه در نقطه مقابل آن كفارقرار دارند, مى
فرمايد: ((و كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند, و به آنچه بر محمد نازل
شده ـكه حق است و از سـوى پـروردگار است ـ نيز ايمان آوردندخداوند گناهانشان را مى
بخشد و كارشان را (در دنيا و آخـرت ) اصلاح مى كند))(والذين آمنوا وعملوا الصالحات
وآمنوا بما نزل على محمد وهو الحق من ربهم كفر عنهم سيئاتهم واصلح بالهم ).
(آيه )ـ در اين آيه نكته اصلى اين پيروزى و آن شكست را در يك مقايسه فشرده و گويا
بيان كرده , مى فرمايد: ((اين به خاطر آن است كه كافران از باطل پيروى كردند, و
مؤمنان از حقى كه از سوى پـروردگـارشـان بـود پيروى كردند)) (ذلك بان الذين كفروا
اتبعوا الباطل وان الذين آمنوا اتبعوا الحق من ربهم ).
((حـق )) يـعنى ;Š واقعيتهاى عينى كه از همه بالاتر ذات پاك پروردگار است , و به
دنبال آن حقائق مربوط به زندگى انسان , و قوانينى كه حاكم بر رابطه او با خدا,
ورابطه آنها با يكديگر است .
((باطل )) يعنى ;Š پندارها, خيالها, نيرنگها, افسانه هاى خرافى , كارهاى بيهوده وبى
هدف , و هرگونه انحراف از قوانين حاكم بر عالم هستى .
آرى ! مؤمنان پيروى از حق مى كنند, به همان معنى كه گفته شد و كفار ازباطل , و همين
دليل بر پيروزى آنها و شكست اينهاست .
و در پـايـان آيـه مـى افـزايد: ((اين گونه خداوند براى مردم مثلهاى زندگيشان
رابيان مى كند)) (كذلك يضرب اللّه للناس امثالهم ).
يـعنى ;Š همين گونه كه خطوط زندگى مؤمنان و كفار, و اعتقادات و برنامه هاى عملى
ونتائج كار آنها را در اين آيات بيان فرموده , سرنوشت حيات و عاقبت كار آنها رامشخص
مى سازد.
(آيه )ـ.
در ميدان نبرد قاطعيت لازم است :.
هـمان گونه كه قبلا گفتيم آيات گذشته مقدمه اى بود براى آماده ساختن مسلمانان براى
بيان يـك دسـتـور مـهـم جـنگى كه در اين آيه مطرح شده است ,مى فرمايد: ((و هنگامى
كه با كافران (جـنـايت پيشه ) در ميدان جنگ روبرو شديد (باتمام قدرت به آنها حمله
كنيد و) گردنهايشان را بزنيد))! (فاذا لقيتم الذين كفروافضرب الرقاب ).
بديهى است گردن زدن كنايه از قتل است , بنابراين ضرورتى ندارد كه جنگجويان كوشش خود
را براى انجام خصوص اين امر به كار برند.
بـديـهى است هنگامى كه انسان با دشمنى خونخوار در ميدان نبرد روبرومى شود اگر با
قاطعيت هـرچـه بيشتر حملات سخت و ضربات كوبنده بر دشمن واردنكند خودش نابود خواهد
شد, و اين دستور يك دستور كاملا منطقى است .
سـپـس مى افزايد: اين حملات كوبنده بايد همچنان ادامه يابد ((تا به اندازه كافى
دشمن را درهم بـكـوبـيد (و به زانو درآوريد) در اين هنگام اسيران را محكم ببنديد))
(حتى اذا اثخنتموهم فشدوا الوثاق ).
آيـه فـوق بـيـانـگر يك دستور حساب شده جنگى است كه پيش از درهم شكستن قطعى مقاومت
دشمن نبايد اقدام به گرفتن اسيران كرد, چرا كه پرداختن به اين امر گاهى سبب تزلزل
موقعيت مـسـلـمـانـان در جنگ خواهد شد, و پرداختن به امراسيران و تخليه آنها در پشت
جبهه آنها را از وظيفه اصلى باز مى دارد.
در جمله بعد حكم اسيران جنگى را بيان مى كند كه بعد از خاتمه جنگ بايددر مورد آنها
اجرا شود, مى فرمايد: ((سپس يا منت بر آنها گذاريد (و بدون عوض آزادشان كنيد) و يا
در برابر آزادى از آنها فديه [غرامت ] بگيريد)) (فاما منا بعد وامافدا) ((4)).
سپس در دنباله آيه مى افزايد: اين وضع بايد همچنان ادامه يابد, و دشمنان رابايد
همچنان بكوبيد, و گـروهـى را بـه اسـارت درآوريـد ((تـا جنگ بارهاى سنگين خودرا بر
زمين نهد)) (حتى تضع الحرب اوزارها).
تـنـهـا وقـتـى دسـت بكشيد كه توان مقابله دشمن را درهم شكسته باشيد, و آتش جنگ
خاموش گردد.
سپس اضافه مى كند: آرى ((برنامه اين است )) (ذلك ).
((و اگر خدا مى خواست خودش آنها را مجازات مى كرد)) (ولو يشا اللّه لا نتصر منهم ).
از طريق صاعقه هاى آسمانى , زلزله ها, تندبادها, و بلاهاى ديگر, ولى در اين صورت
ميدان آزمايش تعطيل مى شد, ((اما (خدا) مى خواهد بعضى از شما را بابعضى ديگر
بيازمايد)) (ولكن ليبلو بعضكم ببعض ).
ايـن در حـقـيـقـت فلسفه جنگ و نكته اصلى درگيرى حق و باطل است , در اين پيكارها
صفوف مـؤمـنـان واقـعى و آنها كه اهل عملند از اهل سخن جدا مى شوند, وهدف اصلى
زندگى دنيا كه آزمودگى و پرورش قدرت ايمان و ارزشهاى ديگرانسانى است تامين مى گردد.
در آخـر آيه از شهيدانى كه در اين پيكارها جان شيرين خود را از دست مى دهند, و حق
بزرگى بر جامعه اسلامى دارند, سخن به ميان آورده , مى گويد:((كسانى كه در راه خدا
كشته شدند خداوند اعمالشان را هرگز نابود نمى كند))(والذين قتلوا فى سبيل اللّه فلن
يضل اعمالهم ).
(آيه )ـ در آيه قبل به يكى از مواهب الهى بر شهيدان اشاره شد, در اين آيه به دو
موهبت ديگر اشاره كرده , مى گويد: ((خداوند آنها را هدايت مى كند))(سيهديهم ).
هدايت به مقامات عاليه , و فوز بزرگ , و رضوان اللّه .
ديگر اين كه : ((وضع حال آنها را اصلاح مى نمايد)) (ويصلح بالهم ).
آرامـش روح و اطـمـينان خاطر و نشاط معنويت و روحانيت به آنها مى بخشد,و هماهنگ با
صفا و معنويت فرشتگان الهى كه با آنها همدمند مى سازد.
(آيـه )ـ و آخـريـن مـوهبت اين كه : ((آنها را در بهشت جاويدانش كه اوصافش را براى
آنان بازگو كرده است وارد مى كند)) (ويدخلهم الجنة عرفها لهم ).
نـه تـنها اوصاف كلى بهشت برين و روضه رضوان را براى آنها بيان كرده , بلكه اوصاف و
نشانه هاى قـصـرهاى بهشتى آنها را نيز مشخص مى سازد به گونه اى كه وقتى وارد بهشت
مى شوند يكسر به سوى قصرهاى خويش مى روند!.
(آيه )ـ.
اگر خدا را يارى كنيد شما را يارى مى كند:.
ايـن آيه همچنان ادامه تشويق مؤمنان به مساله پيكار با دشمنان حق است ,مى
فرمايد:((اى كسانى كه ايمان آورده ايد اگر خدا را يارى كنيد شما را يارى مى كند,و
گامهايتان را استوار مى دارد)) (يا ايها الذين آمنوا ان تنصروا اللّه ينصركم ويثبت
اقدامكم ).
تكيه بر مساله ((ايمان )) اشاره به اين است كه يكى از نشانه هاى ايمان راستين پيكار
با دشمنان حق است .
يارى كردن خدا به معنى يارى كردن آيين او, يارى كردن پيامبر او, و شريعت و تعليمات
اوست .
اما ببينيم وعده اى را كه خداوند در برابر دفاع از آيينش به مجاهدان داده ,چيست ؟.
مى گويد: ((شما را يارى مى كند));Š در قلب شما نور ايمان و در روح شما تقوا,در
اراده شما قدرت , در فكر شما آرامش مى افكند.
از سوى ديگر فرشتگان را به يارى شما مى فرستد, حوادث را به نفع شماتغيير مسير مى
دهد, قلوب مردم را به شما متمايل مى كند آرى ! يارى خدا جسم وجان و درون و برون را
احاطه مى كند.
(آيه )ـ و از آنجا كه گاهى نيروى متراكم دشمن و انبوه جمعيت و انواع تجهيزات او,
فكر مجاهدان راه حـق را به خود مشغول مى دارد, آيه شريفه مى افزايد:((و كسانى كه
كافر شدند مرگ بر آنان ! و اعمالشان نابود باد)) (والذين كفروا فتعسالهم واضل
اعمالهم ).
(آيـه )ـ ايـن آيه علت سقوط آنها و نابودى اعمالشان را چنين بيان مى كند:((اين به
خاطر آن است كـه آنـهـا از آنچه خدا نازل كرده است كراهت داشتند, لذاخداوند
اعمالشان را حبط و نابود كرده است )) (ذلك بانهم كرهوا ما انزل اللّه فاحبطاعمالهم
).
خداوند آيين توحيد را نازل فرمود, دستور به حق و عدالت و پاكى و تقوا داداما آنها
همه را پشت سر افكندند, و به ظلم و فساد روى آوردند.
آرى ! هـنـگـامى كه آنها از اين امور نفرت داشتند طبعا گامى در اين مسير برنمى
داشتند و تمام تلاشها و كوششهايشان در مسير باطل بود, و طبيعى است كه چنين اعمالى
حبط و نابود گردد.
(آيـه )ـ و از آنـجـا كـه قرآن مجيد در بسيارى از موارد نمونه هاى حسى را به ظالمان
سركش ارائه مى دهد در اينجا نيز آنها را به مطالعه احوال اقوام گذشته دعوت كرده ,
مى فرمايد: ((آيا در زمين سير نكردند تا ببينند عاقبت كسانى كه قبل ازآنها بودند
چگونه بود؟ (همانها كه راه كفر و طغيان را پـيـش گـرفتند و) خداوند آنها رادرهم
كوبيد و هلاك كرد)) (افلم يسيروا فى الا رض فينظروا كيف كان عاقبة الذين من قبلهم
دمر اللّه عليهم ).
سپس براى اين كه آنها گمان نكنند سرنوشت دردناكى كه براى امتهاى طغيانگر پيشين بود
جنبه خـصـوصـى داشـت مـى افـزايـد: ((و براى مشركان و كافران نيزامثال اين مجازاتها
خواهد بود)) (وللكافرين امثالها).
آنـهـا انتظار نداشته باشند كه با انجام اعمال مشابه آنها از كيفرهاى مشابه مصون و
بركنار بمانند, بروند آثار گذشتگان را بنگرند و آينده خود را در آئينه زندگى آنان
ببينند.
(آيـه )ـ ايـن آيـه بـه ذكـر دليل حمايت همه جانبه پروردگار از مؤمنان و نابودى
كافران طغيانگر پـرداخـته , مى گويد: ((اين به خاطر آن است كه خداوند مولى وسرپرست
مؤمنان است اما كافران مولائى ندارند)) (ذلك بان اللّه مولى الذين آمنواوان
الكافرين لا مولى لهم ).
روشـن اسـت كـسانى كه تحت ولايت و عنايت مخصوص ذات پاك خداوندباشند هم در مشكلات
يارى مى شوند, و هم ثبات قدم دارند, و سرانجام به مقصودخود نائل مى شوند, اما آنها
كه از زير اين پوشش خارجند اعمالشان حبط و نابود وعاقبت كارشان هلاكت است .
(آيه )ـ.
سرنوشت مؤمنان و كفار:.
از آنجا كه آيات گذشته پيرامون پيكار مستمر حق و باطل و ايمان و كفر سخن مى گفت در
اينجا در يـك مـقايسه روشن سرنوشت مؤمنان و كفار را تشريح مى كند, تاروشن شود كه
اين دو گروه تـنـهـا در زنـدگـى دنيا متفاوت نيستند بلكه در آخرت نيزفوق العاده با
هم متفاوتند مى فرمايد: ((خـداونـد كسانى را كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام
دادند وارد باغهائى از بهشت مى كند كه نـهـرهـا از زيـر (درختان وقصرهايش ) جارى
است )) (ان اللّه يدخل الذين آمنوا وعملوا الصالحات جنات تجرى من تحتها الا نهار).
((در حالى كه كافران از متاع زودگذر اين دنيا بهره مى گيرند, و همچون چهارپايان مى
خورند و سـرانـجـام آتش دوزخ جايگاه آنهاست ))! (والذين كفروايتمتعون وياكلون كما
تاكل الا نعام والنار مثوى لهم ).
درسـت اسـت كـه هـر دو گروه در دنيا زندگى مى كنند و از مواهب آن بهره مندمى شوند,
ولى تفاوت اينجاست كه مؤمنان هدفشان انجام اعمال صالح است .
و كافران تمام هدفشان همين خوردن و خوابيدن و بهره بردن از لذات حيات است .
(آيـه )ـ در ايـن آيـه بـراى تكميل اين هدف , مقايسه اى در ميان مشركان مكه و بت
پرستان پيشين مـى كـند و با عبارتى گويا آنها را شديدا مورد تهديد قرار مى دهدو در
ضمن روى بعضى از جرائم بزرگ آنها كه دليلى بر جواز جنگ با آنها است تكيه كرده , مى
فرمايد: ((و چه بسيار شهرهايى كه از شـهـرى كـه تـو را بيرون كرد نيرومندتربودند,
ما همه آنها را نابود كريم و هيچ ياورى نداشتند)) (وكاين من قرية هى اشدقوة من
قريتك التى اخرجتك اهلكناهم فلا ناصر لهم ).
كـسـانـى كـه آنـقـدر جـسور شده اند كه بزرگترين فرستاده الهى را از مقدسترين شهرها
بيرون مى كنند گمان نبرند هميشه اين وضع ادامه خواهد يافت , خداوندى كه قوم عاد و
ثمود و فراعنه و لشكر ابرهه را به آسانى درهم كوبيد;Š درهم شكستن آنها نيز براى او
بسيار ساده است .
(آيه )ـ اين آيه از مقايسه ديگرى بين ((مؤمنان )) و ((كفار)) سخن مى گويد, ازدو
گروه متفاوت در هـمـه چـيز كه يكى داراى ايمان و عمل صالح است و ديگرى داراى يك
زندگى به تمام معنى حـيـوانـى , از دو گـروهى كه يكى در زير چتر ولايت پروردگار
قرار گرفته , و ديگرى بى مولى و سرپرست .
مـى فـرمايد: ((آيا كسى كه دليل روشنى از سوى پروردگارش دارد, همانند كسى است كه
زشتى اعـمالش در نظرش آراسته شده , و از هواى نفسشان پيروى مى كنند))؟! (افمن كان
على بينة من ربه كمن زين له سؤ عمله واتبعوا اهواهم ).
گـروه اول از شـنـاخـت صـحيح و يقين و دليل و برهان قطعى برخوردارند, اماگروه دوم
بر اثر پيروى از هوى و هوسهاى سركش گرفتار سؤ تشخيص و عدم درك واقعيت و تاريكى مسير
و هدف شده , در ظلمات اوهام سرگردانند, هرگز اين دوگروه يكسان نيستند.
((بـينة )) به معنى دليل آشكار است و در اينجا اشاره به قرآن و معجزات پيامبراسلام
(ص ) و دلائل عقلى ديگر است .
(آيه )ـ.
توصيف ديگرى از بهشت :.
اين آيه همچنان توصيفى است براى سرنوشت دو گروه كافر و مؤمن كه يكى داراى اعمال
صالح و ديگرى اعمال زشت و ننگينى است كه در نظرش آراسته شده .
در ايـن آيـه از شـش نـوع مـواهـب بهشتيان , و دو نوع كيفرهاى سخت و دردناك دوزخيان
, پرده برداشته و عاقبت كار اين دو گروه را مشخص مى كند.
نخست مى فرمايد: ((توصيف بهشتى كه به پرهيزكاران وعده داده شده چنين است :در آن
نهرهايى است از آب صاف كه بدبو نشده است )) (مثل الجنة التى وعدالمتقون فيها انهار
من ما غير آسن ).
سـپـس مـى افـزايد: ((و نهرهايى از شير كه طعم آن دگرگون نگشته است ))(وانهار من
لبن لم يتغير طعمه ).
اصولا آنجا جاى فساد و تباهى نيست و مواد غذائى بهشتى با گذشت زمان دگرگون نمى شود.
بـعد به سراغ سومين قسمت از نهرهاى بهشتى رفته , مى گويد: ((و نهرهايى ازشراب
(طهور) كه مايه لذت نوشندگان است ))! (وانهار من خمر لذة للشاربين ).
خمر و شراب بهشتى هيچ گونه ارتباطى با خمر و شراب آلوده دنيا ندارد,همان گونه كه در
سوره صافات آيه 47 آمده است , مى فرمايد: ((آن خمر و شراب نه مايه فساد عقل است و
نه موجب مستى مى شود)).
و جز هوشيارى و نشاط و لذت روحانى چيزى در آن نيست .
و بالاخره چهارمين و آخرين قسمت از نهرهاى بهشتى را به اين صورت بيان مى كند: ((و
نهرهايى از عسل مصفاست )) (وانهار من عسل مصفى ).
علاوه بر اين نهرهاى گوناگون ـكه هركدام به منظورى آفريده شده ـ درپنجمين موهبت از
انواع مـيـوه هـاى بـهـشتى سخن به ميان آورده , مى افزايد: ((و براى آنها در بهشت
از تمام انواع ميوه ها موجود است )) (ولهم فيها من كل الثمرات ).
و بـالاخـره در شـشـمـيـن موهبت كه برخلاف مواهب مادى قبلى , جنبه معنوى و روحانى
دارد, مى گويد: و براى آنها ((آمرزشى است از سوى پروردگارشان ))(ومغفرة من ربهم ).
اكنون ببينيم گروه مقابل آنها چه سرنوشتى خواهند داشت ؟.
در دنباله آيه مى فرمايد: آيا اين گروه همانند كسانى هستند كه در آتش دوزخ
جاويدانند, و از آب جـوشـان و سـوزانـى نـوشانيده مى شوند كه امعا آنها را از هم
متلاشى مى كند))؟! (كمن هو خالد فى النار وسقوا ما حميما فقطع امعاهم ).
تعبير به ((سقوا)) (نوشانيده مى شوند) بيانگر اين واقعيت است كه آب سوزان حميم را
به زور, و نه بـه دلـخـواه , بـه آنـها مى نوشانند كه به جاى سيراب شدن در آن آتش
سوزان , امعا آنها را متلاشى مـى كـنـد و هـمانطور كه طبيعت دوزخ است باز به حال
اول برمى گردد چرا كه در آنجا مرگى نيست !.
(آيه )ـ در اينجا ترسيمى از وضع منافقان در برخوردشان با وحى الهى وآيات و سخنان
پيامبر(ص ) و مـسـاله جنگ و مبارزه با دشمنان اسلام كرده , مى گويد:((گروهى از آنان
(نزد تو مى آيند) به سـخـنـانـت گوش فرا مى دهند, اما هنگامى كه ازنزد تو خارج مى
شوند به كسانى كه (خداوند به آنها) علم و دانش بخشيده (از روى استهزا) مى گويند:
(اين مرد) الان چه گفت ))؟! (ومنهم من يستمع اليك حتى اذاخرجوا من عندك قالوا للذين
اوتوا العلم ما ذا قال آنفا).
تـعـبير آنها در مورد شخص پيامبر(ص ) و سخنان پرمحتواى آن حضرت به قدرى زشت و زننده
و تحقير آميز بود كه نشان مى داد آنها اصلا به وحى آسمانى ايمان نياورده اند.
ولـى قـرآن در پـايان آيه پاسخ دندان شكنى به آنها گفته , مى فرمايد: سخنان
پيامبر(ص ) نامفهوم نـبوده و پيچيدگى خاصى ندارد, بلكه ((آنها كسانى هستند كه
خداوند بر قلبهايشان مهر نهاده و از هـوى و هـوسهايشان پيروى كرده اند)) لذا چيزى
از آن نمى فهمند! (اولئك الذين طبع اللّه على قلوبهم واتبعوا اهواهم ).
(آيه )ـ نقطه مقابل آنها مؤمنان راستين هستند كه آيه شريفه درباره آنهامى گويد: ((و
كسانى كه هدايت يافته اند خداوند بر هدايتشان مى افزايد, و روح تقوا وپرهيزكارى به
آنها مى بخشد)) (والذين اهتدوا زادهم هدى وآتيهم تقويهم ).
آرى ! آنها نخستين گامهاى هدايت را شخصا برداشته , و عقل و خرد و فطرت خويش را در
اين راه بـه كـار گـرفـتـه انـد, سـپـس خداوند طبق وعده اى كه داده است مجاهدان
راهش را هدايت و راهنمائى بيشتر مى كند.
(آيه )ـ.
نشانه هاى رستاخيز ظاهر شده !.
در اين آيه به عنوان هشدارى به آن گروه بى ايمان استهزا كننده , مى فرمايد:((آيا
آنها [كافران ] جز اين انتظارى دارند كه قيامت ناگهان فرا رسد (آنگاه ايمان آورند)
در حالى كه هم اكنون نشانه هاى آن آمـده است , اما هنگامى كه بيايد تذكر (وايمان )
آنها سودى نخواهد داشت ))! (فهل ينظرون الا الساعة ان تاتيهم بغتة فقدجا اشراطها
فانى لهم اذا جاتهم ذكريهم ).
آرى ! آنها آن موقعى كه بايد ايمان بياورند و مفيد است سرسختى و لجاجت به خرج مى
دهند, و در بـرابـر حـق تـسـلـيم نمى شوند, ولى آن زمان كه حوادث هولناك آغاز قيامت
جهان را به لرزه در مـى آورد ايـن گونه افراد به وحشت مى افتند, و اظهارخضوع و
ايمان مى كنند, كه هيچ سودى به حالشان ندارد.
(آيـه )ـ ايـن آيـه بـه عـنـوان نتيجه گيرى از گفتگوهايى كه در آيات قبل پيرامون
ايمان و كفر و سرنوشت مؤمنان و كافران آمده بود, مى فرمايد: ((پس بدان كه معبودى جز
اللّه نيست )) (فاعلم انه لا اله الا اللّه ).
يعنى روى خط توحيد محكم بايست كه داروى شفابخش و بهترين وسيله نجات همين توحيد است
كه آثار آن در آيات قبل بيان شد.
به دنبال اين مساله عقيدتى باز به سراغ مساله تقوا و پاكى از گناه رفته ,مى افزايد:
((و براى گناه خود و مردان و زنان با ايمان استغفار كن )) (واستغفر لذنبك وللمؤمنين
والمؤمنات ).
پيداست پيامبر(ص ) به حكم مقام عصمت هرگز مرتكب گناهى نشده ,اين گونه تعبيرها يا
اشاره بـه مـسـالـه ((تـرك اولى )) و ((حسنات الا برار سيئات المقربين ))است , و يا
سرمشقى است براى مسلمانان .
و در ذيـل آيـه بـه عنوان بيان علت مى فرمايد: ((خداوند محل حركت و قرارگاه شما را
مى داند)) (واللّه يعلم متقلبكم ومثويكم ).
از ظاهر و آشكار و درون و برون سر و نجواى شما باخبر است , به همين دليل بايد به
سوى او برويد و از درگاه او طلب عفو كنيد.
(آيه )ـ.
از نام جهاد نيز وحشت دارند!.
در ايـنـجـا مـوضـع گـيـريهاى مختلف ((مؤمنان )) و ((منافقان )) را در برابر فرمان
جهادروشن مـى سـازد, مـى فـرمـايد: ((كسانى كه ايمان آورده اند مى گويند: چرا سوره
اى نازل نمى شود))؟! (ويقول الذين آمنوا لولا نزلت سورة ).
سوره اى كه در آن فرمان جهاد باشد, و تكليف ما را در برابر دشمنان سنگدل و خونخوار
و بى منطق روشـن سـازد, سوره اى كه آياتش نور هدايت بر قلب ما بپاشد,و روح و جان ما
را با فروغش روشن نمايد.
اين وضع حال مؤمنان راستين .
((امـا (منافقان ) هنگامى كه سوره واضح و روشنى نازل مى گردد كه در آن سخنى از جنگ
است , مـنـافقان بيمار دل را مى بينى كه همچون كسى كه در آستانه مرگ قرارگرفته (با
نگاهى مات و مـبهوت , و چشمانى كه حدقه آنها از كار ايستاده ) به تو نگاه مى
كنند))! (فاذا انزلت سورة محكمة وذكر فيها القتال رايت الذين فى قلوبهم مرض ينظرون
اليك نظر المغشى عليه من الموت ).
مـيـدان جـهاد براى مؤمنان ;Š ميدان اظهار عشق به محبوب و ميدان پايدارى ومقاومت و
پيروزى است , و در چنين ميدانى ترس معنى ندارد.
امـا بـراى ((مـنـافـقـان )) ميدان مرگ و نابودى و بدبختى است , ميدان شكست وجدائى
از لذات دنياست , ميدانى است تاريك و ظلمانى , با آينده اى وحشتناك ومبهم !.
در پايان آيه در يك جمله كوتاه مى گويد: واى بر آنها كه ((مرگ و نابودى براى آنان
سزاوارترست )) (فاولى لهم ).
(آيـه )ـ در ايـن آيـه مـى افزايد: ولى اگر آنها اطاعت كنند, و از فرمان جهادسرپيچى
ننمايند اين ((اطاعت و سخن سنجيده براى آنان بهتر است )) (طاعة وقول معروف ).
سـپس مى افزايد: ((اگر آنها هنگامى كه برنامه ها محكم مى شود و فرمان جهادقطعيت مى
يابد به خدا راست گويند و از در صدق و صفا درآيند براى آنها بهتراست )) (فاذا عزم
الا مر فلو صدقوا اللّه لكان خيرا لهم ).
هم در اين دنيا باعث سربلندى آنهاست , و هم در آخرت به پاداش بزرگ وفوز عظيم نائل
مى شوند.
(آيه )ـ در اين آيه مى افزايد: ((اگر (از اين دستورها) روى گردان شويد, جز اين
انتظار مى رود كه در زمـيـن فـساد و قطع پيوند خويشاوندى كنيد)) (فهل عسيتم ان
توليتم ان تفسدوا فى الا رض وتقطعوا ارحامكم ).
زيـرا اگـر از قرآن و توحيد روى گردان شويد قطعا به سوى جاهليت بازمى گرديد, و
برنامه هاى جـاهـلـى چـيـزى جـز ((فـساد در زمين )), ((قتل و غارت وخونريزى )),
((كشتن خويشاوندان و دختران )) نبود.
(آيه )ـ در اين آيه سرنوشت نهائى اين گروه منافق و بهانه جوى مفسد راچنين بيان مى
كند: ((آنها كـسـانـى هـسـتـنـد كـه خـداونـد از رحـمت خويش دورشان ساخته , پس
گوشهايشان را كر و چشمهايشان را كور نموده است )), نه حقيقتى رامى شنوند و نه
واقعيتى را مى بينند (اولئك الذين لعنهم اللّه فاصمهم واعمى ابصارهم ).
آنها جهاد اسلامى را كه بر معيار حق و عدالت است قطع رحم و فسادفى الارض مى
پندارند, اما آن هـمـه جناياتى را كه در جاهليت مرتكب شدند وخونهاى بى گناهانى را
كه در دوران حكومتشان ريختند مطابق با حق و عدالت !لعنت خدا بر آنها باد كه نه گوش
شنوا دارند و نه چشم بينا!.
(آيـه )ـ در ايـن آيه به ذكر علت واقعى انحراف اين قوم نگون بخت پرداخته , مى گويد:
((آيا آنها در آيـات قرآن تدبر نمى كنند (تا حقيقت را دريابند ووظائف خود را انجام
دهند) يا بر دلهاى آنها قفل نهاده شده است ))؟! (افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب
اقفالها).
و بـه اين ترتيب بايد قرآن مجيد در متن زندگى مسلمانان قرار گيرد و آن راقدوه و
اسوه خويش قرار دهند دستوراتش را موبه مو اجرا كنند, و تمام خطوطزندگى خويش را با
آن هماهنگ سازند.
امـا بهره گيرى از قرآن نياز به يك نوع خودسازى دارد, هرچند خود قرآن نيز به
خودسازى كمك مـى كـند, چرا كه اگر بر دلها قفلها باشد, قفلهائى از هوى و هوس ,كبر و
غرور, لجاجت و تعصب , اجازه ورود نور حق به آن نمى دهد.
(آيه )ـ.
چرا در قرآن تدبر نمى كنند؟!.
قـرآن همچنان به بحث پيرامون منافقان و موضع گيريهاى مختلف آنها ادامه مى دهد, مى
فرمايد: ((كـسـانـى كـه بـعـد از روشـن شـدن حق بازگشتند و پشت كردند,شيطان اعمال
زشتشان را درنـظـرشـان زيـنـت داده , و آنـها را به آرزوهاى دور و درازفريفته است
)) (ان الذين ارتدوا على ادبارهم من بعد ما تبين لهم الهدى الشيطان سول لهم واملى
لهم ).
(آيـه )ـ آيه شريفه علت اين تسويلات و تزيينات شيطانى را چنين شرح مى دهد: ((اين به
خاطر آن است كه آنها به كسانى كه از نزول وحى الهى (به پيامبراسلام ) ناراحت بودند
گفتند: ما در بعضى از امـور از شـما پيروى مى كنيم )) (ذلك بانهم قالوا للذين كرهوا
ما نزل اللّه سنطيعكم فى بعض الا مر).
كار منافق همين است كه به دنبال افراد سرخورده و مخالف مى گردد, و اگر درتمام جهات
با او قـدر مـشـترك نداشته باشد به همان مقدار كه وجوه مشترك موجوداست همكارى ,
بلكه اطاعت مى كند.
مـنـافـقـان مـدينه نيز به سراغ يهود آمدند, يهود ((بنى نضير)) و ((بنى قريظه )) كه
پيش از بعثت پـيـامبر از مبلغان اسلام بودند, اما بعد از ظهورش به خاطر حسد و كبر
وبه خطر افتادن منافعشان ظـهـور اسـلام را نـاخـوشـايـند دانستند, و از آنجا كه
مخالفت باپيامبراسلام و توطئه ضد او قدر مشتركى درميان منافقان و يهود بود قول
همكارى به آنها دادند.
در پـايـان آيـه آنها را با عبارتى كوتاه تهديد كرده , مى گويد: ((خداوندمخفى
كاريها و اسرار آنها را مى داند)) (واللّه يعلم اسرارهم ).
هـم از كـفر باطنى آنها و نفاقشان آگاه است , و هم از توطئه چينها با كمك يهود,و به
موقع آنها را مجازات خواهد كرد.
(آيـه )ـ ايـن آيـه در حـقـيقت توضيحى است براى اين تهديد سربسته مى فرمايد: ((پس
حال آنها چـگـونه خواهد بود هنگامى كه فرشتگان مرگ روحشان راقبض مى كنند در حالى كه
بر صورت و پشت آنها مى زنند)) (فكيف اذا توفتهم الملا ئكة يضربون وجوههم وادبارهم
).
بـه صـورت آنـهـا مى كوبند, براى اين كه رو به سوى دشمنان خدا رفته اند, و بر پشت
آنها مى زنند به خاطر اين كه به آيات الهى و پيامبرش پشت كردند.
(آيـه )ـ در ايـن آيه باز به بيان علت اين عذاب الهى در آستانه مرگ آنهاپرداخته ,
مى گويد: ((اين عذاب و كيفر به خاطر آن است كه آنها از آنچه خداوند را به خشم مى
آورد پيروى كردند, و آنچه را مـوجـب خشنودى اوست كراهت داشتند,لذا خداوند اعمالشان
را حبط و نابود كرد)) (ذلك بانهم اتبعوا ما اسخط اللّه وكرهوارضوانه فاحبط اعمالهم
).
چرا كه شرط قبولى اعمال و هرگونه تلاش و كوشش رضاى خداست .
(آيه )ـ.
منافقان را از لحن گفتارشان مى توان شناخت :.
در ايـنـجـا بـازهـم به بخشى ديگر از صفات و نشانه هاى منافقين اشاره مى كند
ومخصوصا بر اين معنى تاكيد دارد كه اينها تصور نكنند براى هميشه مى توانند چهره
درونى خود را از پيامبر(ص ) و مؤمنان مكتوم دارند.
نـخـسـت مى گويد: ((آيا كسانى كه در دلهايشان بيمارى است گمان كردند خداكينه هايشان
را (نـسـبت به پيامبر و مؤمنان ) آشكار نمى كند)) (ام حسب الذين فى قلوبهم مرض ان
لن يخرج اللّه اضغانهم ).
(آيـه )ـ لـذا در آيـه شـريـفه مى افزايد: ((و اگر ما بخواهيم آنها را به تو نشان
مى دهيم , تا آنها را با قيافه هايشان بشناسى ))! (ولو نشا لا ريناكهم فلعرفتهم
بسيماهم ).
در چـهـره هـاى آنـهـا عـلامتى مى گذاريم كه با مشاهده آن علامت از نفاقشان آگاه
شوى , و به راى العين آنها را ببينى .
سـپـس مـى افـزايد: ((هرچند مى توانى آنها را از طرز سخنانشان بشناسى ))(ولتعرفنهم
فى لحن القول ).
يعنى ;Š اين منافقان بيماردل را از كنايه ها و نيشها و تعبيرات موذيانه ومنافقانه
شان مى توان شناخت .
در حـديـث مـعـروفى از ((ابوسعيد خدرى )) نقل شده است كه مى گويد: ((منظوراز لحن
القول بـغـض على بن ابي طالب (ع ) است , و ما منافقان را در عصر پيامبر(ص )از طريق
عداوت با على (ع ) مى شناختيم )).
امـروز هـم شناختن منافقان از لحن قول و موضع گيريهاى خلافشان در مسائل مهم اجتماعى
, و مـخـصـوصا در بحرانها يا جنگها كار مشكلى نيست و با كمى دقت ازگفتار و رفتارشان
شناسائى مى شوند.
در پايان آيه مى افزايد: ((خداوند اعمال همه شما را مى داند)) (واللّه يعلم اعمالكم
).
هـم اعمال مخفى و آشكار مؤمنان , و هم اعمال منافقان را, به فرض كه بتوانند چهره
اصلى خود را از مـردم پـنـهان دارند آيا از خدا كه در ظاهر و باطن وخلوت و جلوت با
آنهاست مى توانند مكتوم دارند؟!.
(آيـه )ـ در اين آيه براى تاكيد بيشتر و نشان دادن طرق شناخت مؤمنان ازمنافقان مى
افزايد: ((ما هـمـه شـمـا را قـطعا مى آزمائيم , تا معلوم شود مجاهدان واقعى و
صابران از ميان شما كيانند)) و مجاهدنماها و سست عنصران منافق كيان ؟!(ولنبلونكم
حتى نعلم المجاهدين والصابرين ).
و در ذيل آيه مى فرمايد: علاوه بر اين ((اخبار شما را مى آزماييم )) (ونبلوااخباركم
).
به اين ترتيب خداوند هم اعمال انسانها را مى آزمايد و هم گفتار و اخبار آنهارا.
و اين نخستين بار نيست كه خداوند به مردم اعلام مى كند كه شما رامى آزمائيم تا
صفوفتان از هم مـشـخـص شود, و مؤمنان راستين از ضعيف الايمانها ومنافقان شناخته
شوند, در آيات فراوانى از قرآن مساله ابتلا و امتحان مطرح شده است ـ مسائل مربوط به
آزمايش الهى در ذيل آيه 155 سوره بقره و همچنين در آغازسوره عنكبوت مشروحا آمده است
.
(آيـه )ـ بعد از بحثهاى گوناگونى كه پيرامون وضع منافقان در آيات گذشته بيان شد, در
اينجا پيرامون جمع ديگرى از كفار بحث مى كند, و مى فرمايد:.
((كـسـانـى كه كافر شدند و (مردم را) از راه خدا بازداشتند و بعد از روشن شدن هدايت
براى آنان (باز) به مخالفت با رسول (خدا) برخاستند, هرگز زيانى به خدانمى رسانند, و
(خداوند) اعمالشان را نـابـود مى كند)) حتى اگر كار خيرى هم انجام داده اند چون با
ايمان قرين نبوده حبط مى شود (ان الذين كفروا وصدوا عن سبيل اللّه وشاقوا الرسول من
بعد ما تبين لهم الهدى لن يضروا اللّه شيئا وسيحبطاعمالهم ).
اين گروه ممكن است همان مشركان مكه باشند, و يا كفار يهود مدينه ,و يا هر دو.
(آيه )ـ در اين آيه روى سخن را به مؤمنان كرده , و بعد از بيان خطوطمنافقين و كفار,
خط آنها را نـيـز چـنـيـن تبيين مى كند: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد!اطاعت كنيد
خدا را و اطاعت كنيد رسـول خـدا را, و اعمال خود را باطل مسازيد))(يا ايها الذين
آمنوا اطيعوا اللّه واطيعوا الرسول ولا تبطلوا اعمالكم ).
لحن آيه نشان مى دهد كه درميان مؤمنان آن روز نيز افرادى بوده اند كه درمساله اطاعت
خداوند و رسـول و حـفـظ اعـمـالشان از باطل شدن كوتاهى داشته اند كه خداوند با اين
آيه به آنها اخطار مى كند.
(آيه )ـ.
آنها كه در حال كفر بميرند هرگز بخشوده نخواهند شد!.
ايـن آيـه تـوضـيـح و تاكيدى است براى آنچه در آيات قبل پيرامون كفار آمده بود, و
در ضمن راه بـازگـشت را به آنها كه مايل باشند نشان مى دهد, مى فرمايد:((كسانى كه
كافر شدند و (مردم را نيز) از پيمودن راه خدا باز داشتند سپس درهمان حال كفر از
دنيا رفتند خدا هرگز آنها را نخواهد بخشيد))! (ان الذين كفروا وصدواعن سبيل اللّه
ثم ماتوا وهم كفار فلن يغفر اللّه لهم ).
چـرا كـه بـا مـرگ درهـاى توبه بسته مى شود, اينها بار سنگين كفر خودشان واضلال و
گمراهى ديگران را هر دو بر دوش مى كشند, چگونه امكان دارد خداوندآنها را ببخشد؟.
(آيه )ـ.
صلح بى جا و وذلت بار!.
در تعقيب آيات گذشته پيرامون مساله جهاد اين آيه به يكى از نكات مهم پيرامون
((جهاد)) اشاره مى كند و آن اين كه افراد سست و ضعيف الايمان براى فرار اززير بار
جهاد و مشكلات ميدان جنگ غالبا مساله صلح را مطرح مى كنند, مسلماصلح بسيار خوب است
اما در جاى خود.
از ايـن رو مـى فـرمـايـد: ((پس اكنون (كه دستورهاى گذشته را شنيديد) هرگزسست نشويد
و (دشمنان را) به صلح (ذلت بار) دعوت نكنيد در حالى كه شمابرتريد)) (فلا تهنوا
وتدعوا الى السلم وانتم الا علون ).
يـعـنـى ;Š حـالا كه نشانه هاى پيروزى و برترى شما آشكار شده چگونه با پيشنهادصلح
كه مفهومش عقب نشينى و شكست است پيروزيهاى خود را عقيم مى گذاريد؟ اين در حقيقت صلح
نيست , اين تـسليم و سازشى است كه از سستى وزبونى سرچشمه مى گيرد, اين يك نوع عافيت
طلبى زشتى است كه عواقب دردناك و خطرناك به بار مى آورد.
و در پـايان آيه براى تقويت روحيه مسلمانان مجاهد مى افزايد: ((و خداوند باشماست ,
و (چيزى از ثواب ) اعمالتان را كم نمى كند)) (واللّه معكم ولن يتركم اعمالكم ).
كـسـى كـه خـدا با اوست همه عوامل پيروزى را در اختيار دارد, هرگز احساس تنهائى نمى
كند, ضـعف و سستى به خود راه نمى دهد, به نام صلح , تسليم دشمن نمى شود, و فرآورده
هاى خونهاى شهيدان را در لحظات حساس به باد نمى دهد.
(آيـه )ـ گـفـتيم سوره ((محمد)) سوره ((جهاد)) است , از مساله جهاد آغاز شده و با
مساله جهاد پايان مى گيرد.
در آخرين آيات اين سوره نيز به يكى ديگر از مسائل زندگى انسانها در اين رابطه مى
پردازد, و براى تـشـويـق و تحريك هرچه بيشتر مسلمانان در زمينه اطاعت خداوند عموما
و مساله جهاد خصوصا بـى ارزش بـودن زندگى دنيا را مطرح مى كند,مى فرمايد: ((زندگى
دنيا تنها بازى و سرگرمى است )) (انما الحيوة الدنيا لعب ولهو).
((لعب )) (بازى ) به كارهائى گفته مى شود كه داراى يك نوع نظم خيالى براى وصول به
يك هدف خيالى است , و ((لهو)) (سرگرمى ) به هر كارى گفته مى شود كه انسان را به خود
مشغول داشته و از مسائل اصولى منحرف سازد.
و به راستى زندگى دنيا ((بازى )) و ((سرگرمى )) است .
بـه دنـبـال آن مـى افزايد: ((و اگر ايمان آوريد و تقوا پيشه كنيد خداوند پاداشهاى
شما را (به نحو كـامـل و شـايـسـتـه ) مى دهد, و (در برابر آن ) اموال شما را نمى
طلبد))(وان تؤمنوا وتتقوا يؤتكم اجوركم ولا يسئلكم اموالكم ).
و اگر مقدار ناچيزى از اموالتان به عنوان زكات و حقوق شرعى ديگر گرفته مى شود آن هم
براى خـود شـما مصرف مى گردد, براى نگهدارى يتيمان و مستمندان و در راه ماندگان
شما, و براى دفـاع از امنيت و استقلال كشورتان و برقرارى نظم وآرامش و تامين
نيازمنديها و عمران و آبادى شهر و ديار شماست .
بنابراين همين مقدار نيز براى خود شماست كه خدا و پيامبرش از همگان بى نيازند, و به
اين ترتيب تناقضى بين مفهوم آيه و آيات انفاق و زكات و مانند آن وجود ندارد.